وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۱ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

خاطره ای  از انتخابات 1388
سید غلامحسین حسنتاش
در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 کمیته ای تحت عنوان کمیته صیانت از آراء در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی تشکیل شد این کمیته که به نوعی با ستاد انتخاباتی جناب مهدی کروبی نیز مشترک بود در واقع اقدامی بود برای اعمال منضبط تر و سازمان یافته تر حق نظارت کاندیدا بر انتخابات که یک حق قانونی و  طبیعی است. اقتدارگرایانی که بعضا خود را اصولگرا می نامند از ابتدا نسبت به این کمیته حساسیت ویژه ای داشتند و شاید از همین حساسیت شدید می شد فهمید که چه نیاتی در کار است چراکه گفته اند "آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است"  و اتفاقا هرجا که بنابر شفافیت باشد از هر نظارتی استقبال می شود و گفته اند که "هر که خیانت ورزد، دستش از حساب بلرزد" ، وقتی بنا بر شفافیت و کسب اعتماد جامعه باشد استقبال از از هرگونه نظارت اعتماد عمومی را صد چندان خواهد کرد. خصوصا که در برخی از انتخابات گذشته حتی خود شورای نگهبان شبهه تخلف و تقلب را مطرح کرده بود و صندوق هائی را باطل کرده بود. 
باری از طرف کمیته صیانت از آراء داوطلب شدم برای این که بعنوان ناظر سر صندوق رای به وزرات کشور معرفی شوم و طبق قانون کارت مربوطه صادر شود و عده ای دیگر از دوستان داوطلب را نیز معرفی کردم . فکر می کنم حداقل یک هفته تا ده روز جلوتر عکس و اطلاعات لازم خودم و دوستان داوطلب نظارت را به کمیته دادم و کمیته هم تجمیع کرده بود و برای وزارت کشور فرستاده بود اما علیرغم پیگیری های مستمر اغلب قریب به اتفاق کارت های ناظرین تا غروب روز 21 خرداد یعنی روز قبل از انتخابات در اختیار ناظرین قرار نگرفت و من که مرتبا از طریق رابطین پیگیر گرفتن کارت بودم و به قول معروف در این زمینه سماجت ورزیدم نهایتا حدود ساعت 9 یا 10 شب موفق به دریافت کارت شدم و برای اغلب دوستانی که معرفی کرده بودم کارت صادر نشده بود یا آنقدر دیر بود که امکان رسیدن کارت به دست آنها نبود. 
شبانه برای شناسائی شعبه اخذ رای که در آنجا ناظر بودم مراجعه کردم که صبح وقتم تلف نشود و به موقع حضور داشته باشم . شعبه اخذ رای که من ناظر آن بودم در یک مدرسه در یکی از کوچه های منطقه نظام آباد واقع شده بود. 
صبح زود به محل شعبه مراجعه کردم و با ارائه کارت خود و نصب آن بر روی لباس اجازه حضور در شعبه را گرفتم اولین برخورد جالب این بود که در همان اوایل وقت  یک مراجع از من سوال کرد که مثلا خودکار کجاست و من با اشاره دست راهنمایی کردم، نماینده فرمانداری که بعدا هم مشخص شد که شخص منصف و بی طرفی است به من نزدیک شد و بعد از چند دقیقه ایستادن کنار من البته با فاصله، از فرصتی استفاده کرد و خیلی آرام و به قول معروف زیرلفظی و یواشکی به من توصیه کرد که خیلی به رفتارم دقت کنم و با هیچ کس حرف نزنم و گفت که نماینده شورای نگهبان در این رابطه ماموریت دارد و منتظر کوچکترین بهانه ایست تا تو را از شعبه اخراج کند و اطلاع داد که در بسیاری از شعب به بهانه های مختلف ناظرین را راه نداده اند و بعد از این سفارش که با برخوردها و نگاه های بسیار خصمانه نماینده شورای نگهبان در شعبه تائید می شد آن روز به یکی از سخت ترین روزهای زندگی من تبدیل شد تا بتوانم در محل شعبه بمانم و شاید هیچ روزی در زندگیم به اندازه آن روز مودب نبوده ام. نکته جالب دیگر این بود که در کمیته صیانت از آراء سیستمی را طراحی کرده بودند و آموزش هائی را داده بودند که در صورت مشاهده هرگونه تخلفی آن را با کد خاصی به شماره هائی که تعیین شده بود پیامک کنیم در حالی که در روز رای گیری شرکت مخابرات سیستم پیامک (SMS)  را کلا از کار انداخت و شبکه های اجتماعی هم در آن زمان گسترشی نداشت که بتوان از راههای جایگزین استفاده کرد. 
روز با هر سختی بود گذشت و نماینده شورای نگهبان شعبه را حتی تا حدود نیم ساعت بعد از آخرین تمدید زمان باز نگهداشت و اصرار عجیبی داشت که آنقدر رای گرفته شود که دسته های صد برگی رای که استفاده شده بود و نیمه تمام بود کامل استفاده شود که من خیلی علتش را نفهمیدم. 
درست در زمانی که وقت شمارش آرا شد (حدود ساعت 11شب )، برق مدرسه قطع شد به حیاط مدرسه که رفتم که ببینم وسعت خاموشی چقدر است، پدیده عجیب این بود که خاموشی اصلا سراسری و حتی منطقه ای و محلی نبود، خانه های اطراف یکی برق داشت و یکی نداشت و به نظر می رسید دقیقا لاین برقی که مدرسه در مسیر آن است قطع شده است. در اطاق اخذ رای شمع آوردند و نماینده شورای نگهبان اصرار داشت که معلوم نیست کی برق بیاید و اصرار داشت که به قول معروف در همین وضعیت کورمال شمارش آراء انجام شروع شود اما نماینده فرماندار گفت تا برق نیاید اجازه شمارش نمی دهد. در این فاصله دو نفر بازرس شورای نگهبان آمدند و گفتند که چرا شمارش آراء نمی کنید و پاسخ داده شد که منتظر آمدن برق هستیم و با خیلی خونسردی گفتند که معلوم نیست کی برق بیاید و بهتر است شمارش کنید و خصوصا اشاره کردند که ما الان از چندین شعبه در این منطقه بازدید کردیم که اغلب برق نداشتند ولی مشغول  شمارش بودند. جو و شرایط و وضعیت روشنائی منطقه جوری بود که حس می کردی برق شعب اخذ رای عامدانه قطع شده است. 
ساعت حدود 12 شب نهایتا یک فاز از سه فاز برق مدرسه وصل شد و اطاق رای گیری که بزرگ تر بود برق نداشت ولی یکی دو اطاق که کوچکتر بود برق داشت و صندوق ها را به  یک اطاق برقدار نسبتا بزرگتر بردند برای شمارش و شمارش آراء ریاست جمهوری شروع شد. تا جائی که بعد از 11 سال ذهنم یاری می کند حدود آراء شعبه 1200 رای بود ( اعضاء اجرائی شعبه که از مسئولین مدرسه بودند می گفتند در تاریخ این شعبه بی سابقه است) 
از این میزان کمی کمتر از 500 رای متعلق به میرحسین موسوی و کمی بیشتر از 400 رای متعلق به محمود احمدی نژاد بود. با توجه به این که منطقه نظام آباد معروف بود به این که از پایگاه های مهم طرفداران احمدی نژاد است این ترکیب جالب بود، و بقیه آراء بین کاندیداهای دیگر تقسیم می شد و تعداد باطله هم نسبتا زیاد و حدود 100 رای بود. با شمارش آراء ریاست جمهوری نماینده شورای نگهبان بسیار بهم ریخت و بسیار عصبی تر و تند تر شد  و از جمله ناگهان با من که بدلیل کوچک بودن اطاق و نبودن جای بیشتر در دور میز شمارش، در گوشه ای ایستاده بودم برخورد کرد که چرا جوسازی می کنی سوال کردم که من که ساکت هستم و گفت همین ایستادنت بالای سر ما جوسازی است و من از ترس روی زمین نشستم . گفت که آراء باید دوباره شمرده شود و وقتی خواستند دوباره بشمرند گفت نه فعلا این را کنار می گذاریم و آراء خبرگان را می شمریم و بعد دوباره به ریاست جمهوری بر می گردیم . (خوانده محترم اطلاع دارد که همزمان با ریاست جمهوری برای انتخاب میان دوره ای یک دو عضو شورای نگهبان هم رای گرفته می شد). در اواخر شمارش آراء خبرگان بودیم که یکی دو تلفن به نماینده شورای نگهبان شد (یا خودش زد) که ناگهان ورق  برگشت و گل از گل این جناب شکفته شد و اخلاقش به کلی عوض شد و بسیار بگو و بخند شد جو و فضا با توجه به برخوردهای قبلی این جناب طوری بود که کاملا احساس و حتی شهود کردم که از پشت خط به او گفتند که سخت نگیر که کار تمام است و بازی دیگری در کار است. مکالمه تلفنی، آبی بود که بر آتش این جناب ریخته شد و بعد از شمارش آراء خبرگان دیگر مساله بازشماری آراء ریاست جمهوری را پیگیر نشد و شروع کرد به تنظیم صورت جلسه و همه حاضرین در اطاق شمارش بهت زده که چه شده است و یکی دو نفر که حس کرده بودند، پیگیر رادیو شدند که ببینیم چه خبر است و رادیوئی روشن شد و اخبار ساعت 2 نیمه شب پیروزی قاطع احمدی نژاد را اعلام کرد در حالی که صورتجلسه شعبه ای که در آن بودم هنوز امضاء نشده بود چه رسد که به فرمانداری تحویل شده باشد و البته برای رفع شبهه باید اشاره کنم که سیستم ثبت همزمان اینترنتی آراء هم که پیش بینی شده بود از قبل از ظهر به دلیل قطع اینترنت و مشکلات نرم افزاری و تجهیزاتی، از کار افتاد و خبر این بود که در همه جا هم کنار گذاشته شده است (این وضع تهران بود چه رسد به نقاط دور افتاده) . حسنش این بود که بالاخره این نماینده محترم شورای نگهبان در شعبه از فرط سرحالی در آن نیمه شب با حقیر سراپا تقصیر که قبلا به گونه دشمن حربی به من نگاه می کرد نیز اندکی رفیق و مهربان شد و وقتی پرسید حالا این وقت شب آژانس از کجا پیدا کنیم که صندوق ها و صورتجلسه را به فرمانداری ببریم و تحویل دهیم و من گفتم که من اتومبیل دارم منت گذاشت و بنده نوازی کرد که اوکی (OK) با تو می رویم! و افتخار داد که من ایشان و نماینده فرمانداری و صندوق ها را به فرمانداری تهران رساندم و پیاده شان کردم . 
حدود ساعت سه و نیم شب به خانه رسیدم. دو فرزند جوانم را دیدم که بسیار مضطرب و عصبی مقابل تلوزیون نشسته اند و به قول معروف کارد بزنی خونشان در نمی آید. و اخبار را گفتند و گفتند که هنوز نیمه شب نگذشته صفحه اول روزنامه کیهان روی سایتش قرار گرفته و تیتر اولش پیروزی احمدی نژاد با بیش از 24 میلیون رای بوده است که بعضی رسانه ها نشان داده بودند ولی به سرعت برداشته شده بود. 
من که از مدتها قبل تقریبا  یقین  داشتم  که بنا نیست اجازه دهند کس دیگری رئیس جمهور شود و آنچه پیش آمده بود برایم چندان غیرمترقبه نبود، حالا مثل این که بعد از چندماه فشار و استرس و خصوصا بعد از یک روز سخت، بارسنگینی از دوشم برداشته شده احساس آرامش داشتم و خواستم کمی شوخی کنم که این جوانها آرام شوند ولی دیدم که جو مساعد نیست و ممکن است حرمت پدری هم هتک شود و به رختخواب رفتم. و بعدا هم هرگز نتوانستم اعتماد این ها را به خیلی چیزها ، برگردانم. 
به راستی در آن انتخابات گسل عظیمی در جامعه و در اعتماد مردم به نظام بوجود آمد و متاسفانه کسی هم تلاشی برای پر کردن آن نکرد و مسائل و تحولات بعدی هم روز به روز  این شکاف را عمیق تر کرد.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۲۰:۴۳
سید غلامحسین حسن‌تاش