وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۸۶ ثبت شده است

رسیدن قیمت نفت به بشکه ای صد دلار برای کارشناسان بازار نفت، رویایی بود که در هفته های گذشته رنگی از واقعیت به خود گرفت، البته سید غلامحسین حسن تاش، رییس سابق موسسه مطالعات انرژی و نایب رییس هیات مدیره انجمن اقتصاد انرژی معتقد است که رسیدن قیمت نفت به یکصد دلار اتفاق مهمی نیست، چرا که قیمت صد دلار برای هر بشکه نفت قیمت بالایی نیست و قیمت واقعی نفت هنوز در حد 14 یا 15 دلار سالهای 1970 است. او می گوید: تازه نفت کمی به ارزش واقعی خود نزدیک شده است. با این حال او در تمام طول گفت و گو بارها و بارها تاکید می کند که افزایش قیمت نفت هوشیاری بسیاری را از سوی تصمیم گیران و سیاست گذاران طلب می کند. به عقیده این کارشناس اقتصاد انرژی افزایش قیمت نفت و به عبارتی شوک های قیمتی در این بازار همواره با اتفاقات بسیار مهمی در منطقه خلیج فارس همراه بوده است:

آرش حسن نیا

افزایش قیمت نفت از منظر آثار اقتصادی با دو رویکرد متفاوت روبروست. بسیاری از کارشناسان افزایش قیمت نفت را برای کشورهای نفتی مایه خوشبختی می دانند و بسیاری دیگر افزایش قیمت نفت را از اساس مخرب تلقی می کنند. به نظر می رسد به لحاظ امنیت ملی کشورهای نفتی هم این دو دیدگاه متفوات و گاه متناقض وجود دارد.یعنی می بینیم که در حوزه سیاستگذاری رسمی، دولتمردان بسیار خوشحال هستند که ایستادن قیمت نفت درسطوح خیره کننده قیمتی عاملی خواهد بود که فشارها علیه ایران را کنترل و تعدیل می کند و آن را عاملی بازدارنده برای اعمال فشارها و افزایش تهدیدها علیه کشورمی دانند، در مقابل دیدگاه دیگری هم وجود داردکه چندان به این تحلیل پابند نیست. حال به نظر شما کدام یک از این تحلیل ها در حوزه بحث امنیت ملی می تواند نزدیک به واقعیت باشد؟ آیا ایستادن قیمت نفت در مرز 90 یا 100 دلار می تواند عاملی باشد که ما حاشیه امنیتی مطمئنی داشته باشیم و نسبت به تشدید تحریم ها یا اعمال فشارها آسوده باشیم؟

باید این مساله را از دو منظر اقتصاد داخلی و منطقه ای مورد توجه قرار دهیم. از منظر داخلی تجربه بالارفتن قیمت نفت نشان داده که این درآمدها بیشتر نقش مخرب در اقتصادهای نفتی داشته است. تجربه روشنی در دوره سالهای 52 تا 56 در ایران وجود دارد که نشان می دهد اقتصادی که در برنامه های سوم و چهارم رژیم گذشته روند نسبتا باثباتی پیدا کرده بود با شوک اول نفتی و برخورد بی بند و بارانه با این درآمدها دچا ربحران شد و البته تجربه شوک نفتی دوم برای اقتصاد ایران چندان قابل فهم و درک نیست چراکه شوک دومنفتی که عامل آن وقوع انقلاب اسلامی در ایران بو.د با کاهش شدید صادرات کشور خنثی شد اما نتایج این شوک در کشورهای دیگر وجود دارد و پدیده هایی همچون بیماری هلندی و آن چیزی که امروزه به آن نفرین منابع می گوییم در این کشورها قابل ردیابی است، که نشان می دهد افزایش درآمدهای نفتی آثار تخریبی در اقتصاد کشورهای نفتی به جاگذاشته است. 
تجربه نشان داده که با وقوع این اتفاق بخش هایی از اقتصاد مانند بخش ساختمان که قابل تجارت در سطح بین امللی نیستند با افزایش شدید قیمت ها روبرو می شوند و تولیدات قابل تجارت در سطح بین المللی به شدت لطمه می خورند چرا که واردات به صورت بی رویه ای افزایش می یابد. 
چون دولت ها دچار نوعی توهم می شوند که صاحب قدرت درآمدی شده اند ولی این درآمد، درآمدی است که به طور مستقیم قابل استفاده نیست و برای استفاده از آن، دولت باید این درآمدها را تبدیل به پول داخلی خود کند که این فرآیند تبدیل درآمدهای ارزی به پول داخلی است که مشکلاتی را برای اقتصاد پدید می آورد. 
درآمد ارزی ناشی از فروش نفت و افزایش قیمت این منبع از آنجایی که کاری به بدنه تولید کالاها و خدمات ندارد، در واقع یک عامل برون زا تلقی می شود. برای اینکه این پول بتواند در اقتصاد کشورهای نفتی بچرخد نوعی بی بندو باری در واردات اتفاق می افتد که تقریبا در تمام کشورهای نفتی مطرح است، مگر کشورهایی که یک عزم جدی و ملی برای مکانیزم های ذخیره ارزی خود طراحی کرده اند. اینکه اسم این مکانیزم حساب ذخیره ارزی است یا صندوق ذخیره ارزی و یا هر چیز دیگر چندان مهم نیست. مهم این است که ما مکانیزمی داشته باشیم که نگذارد این ارز بی بند و بارانه و به حساب وارد حساب کشور شود. یعنی نگران باشیم که بیش از حد و ظرفیت های اقتصاد و زیرساخت های آن ارز وارد اقتصاد نشود، که این مشکل عمومی اقتصادهای نفتی است. 
اما اقتصاد ایران در شرایط فعلی با مشکل مضاعفی هم روبرو است و آن بحث تحریم هاست، اگر با دقت به اعمال تحریم ها دقت کنیم مشاهده می شود که تحریم ها بیش از هر چیز تولید ملی را هدف گرفته اند. یعنی سرمایه گذار، تشکیل سرمایه، سرمایه گذاری های جدید و تحقق سرمایه گذاری های فیزیکی با مشکل روبرو شده است. تولیداتی که برای انجام فرآیند تولید کالای خود نیازمند واردات مواد اولیه، تجهیزات و قطعه هستند نیز با اعمال تحریم ها دچار بحران شده اند. 
از سویی دیگر به دلیل اینکه جا به جایی های بانکی به شدت دچار مشکل است تشکیل سرمایه جدید با اعمال تحریم اتفاق نمی افتد. و همین محدودیت های بانکی- بین المللی باعث می شود تا صادرات غیرنفتی نیز دچار مشکل شود. 
تحریم ها مانع از آن می شوند بخش تولید، تجارت و خدمات در کشور توسعه یابد و اثرات بیماری هلندی را تشدید می کند. 
 اینکه این تحریم ها آگاهانه این جهت را دارد یا ناآگاهانه این اتفاق ها می افتد بحث ما نیست ولی به طور قطع اثرات پدیده بیماری هلندی و پدیده منفی ناشی از افزایش درآمدهای نفتی در اقتصادی که با این تحریم ها روبروست تشدید می شود، که هوشمندی بیشتری را از سوی دولتمردان و سیاست گذاران طلب می کند. 
رفتن اقتصاد به سمت رکود تورمی که تجربه آن را در دوره سالهای 52 تا 56 شاهد بودیم یکی از مشکلات اقتصادی قرارگرفتن در چنین شرایطی است، نابسامانی های اقتصادی، کاهش تولید ملی، برهم خوردن تعادل بین تولید و مصرف و افزایش نرخ تورم نگرانی هایی است که در میان مدت و بلند مدت اقتصاد کشورهای نفتی را که با جریان عظیم درآمدهای نفتی بی بندو بار برخورد کنند، تهدید می کند. 
از منظر منطقه ای نیز تجربه 50 سال گذشته نشان داده است که هر زمان قیمت های نفت به صورت اجتناب ناپذیر و در اثر ساختار بازار نفت بالا رفته و درآمدهای کشوهای عضو اوپک افرایش یافته است، کشوهای مسلط تحمل نمی کنند. 
در ادبیات کشورهای مسلط و غربی افزایش درآمدهای نفتی به عنوان رانتی تلقی می شود که دنیا به کشورهای نفتی پرداخت می کند و تجربه نشان داده است که آنها به سادگی این جریان را تحمل نمی کنند که این رانت به راحتی در اختیار کشورهای عضو اوپک که هزینه های پایینی برای استخراج نفت دارند، قرار گیرد. 
تجربه نشان می دهد که آنها در چنین مواقعی با ایجاد تقاضاهای کاذب، ناامن نگاه داشتن منطقه، فروش تسلیحات نظامی این درآمدهای افزایش یافته نفتی را به اقتصادهای خود بازمی گردانند. 
بر اساس این تجربه تاریخی این نگرانی کماکان وجود دارد که این بار نیز کشورهای مسلط و در راس آنها آمریکا بازهم به دنبال ناامن نگاه داشتن بیشتر منطقه باشند و برای همین منظور انگیزه اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران و حتی حمله احتمالی وجود دارد. 
در دهه هفتاد و در جریان شوک اول نفتی هم مهممترین نگرانی آمریکاییها این بود که دلارهای نفتی از تمام دنیا جمع شده و به کشوهای اوپک و خلیج فارس رفته است و تمام تلاش آنها این بود که این دلارهای نفتی به آمریکا برگردد تا آمریکا بتواند تفوق تجاری و اقتصادی خود نسبت به رقبای غربی به وجود بیاورد، وهرچه درآمدها بالاتر می رود این خطر هم بیشتر می شود. 
در حال حاضر هم شاهد بسته شدن قراردادهای چند میلیارد دلاری بین عربستان سعودی و کشورهای غربی برای خرید تسلیحات نظامی هستیم که به نوعی بازگشت همان درآمدها به اقتصاد کشورهای مسلط است. 
هر زمان که تشنجی اساسی مانند حمله عراق به کویت یا حمله آمریکا به عراق در منطقه وجود دارد تحت عنوان هزینه های امنیتی، دفاع آمریکا از کشورهای منطقه یا هر بهانه دیگری تمام پول های نفتی به شکلی خورده شده و به کشورهای غربی رفته است. 
به همین دلیل است که بسیاری بر این باورند که همیشه از پول نفت زیاد، بوی خون می آید و از منظر امنیتی این نگرانی هم وجود دارد. 
البته مساله اول به شدت به نحوه مدیریت اقتصادی ما مربوط است ولی مساله دوم چندان در اختیار ما نیست، هر چند که در این وضعیت هم مدیریت سیاست خارجی کشور باید بسیار حساس تراز گذشته عمل کند. 
در شرایطی که چنین انگیزه های مضاعفی برای ایجاد تشنج در منطقه از طرف آمریکایی ها وجود دارد در واقع مدیریت سیاست خارجی کشور به شدت باید حساس باشد و برای اعمال و انجام سیاست های تشنج زدایی با حساسیت بیشتری تلاش کند.

در واقع شما یک تناقض ظاهری را توضیح می دهید. به بیان شما کشورهای مسلط با توجه به ابزارهایی که در اختیار دارند و توانی که در برگرداندن درآمدهای نفتی به کشورهای خود دارند از اینکه یک تولید کننده نفت حذف شود یا بر سر تولید و صادرات نفت آن مانعی ایجاد شود که علی الظاهر به معنای افزایش بیش از پیش قیمت نفت است که کشورهای غربی به دنبال آن نیستند ابایی ندارند. با این حساب این تناقض ناراحتی و نگرانی غربی ها از افزایش قیمت نفت و حذف ایران از چرخه تولید نفت تنتاقضی ظاهری است؟ 
   
نه، این که شما باز می کنید بحث دیگری است که من وارد آن نشده ام.

دربخشی از تحلیل شما این بحث وجود دارد که کشورهای مسلط از افزایش ناامنی در منطقه استقبال می کنند، که با افزایش قیمت نفت ارتباط مستقیم دارد. در عین حال اتفاق دیگر این است که حذف یک تولید کننده مانند ایران از بازار و یا اخلال در امر تولید و عرضه نفت آن می تواند به افزایش چشمگیر قیمت نفت در بازار های جهانی منجر شود که این اتفاق علی القاعده در ظاهر موضوع، خواسته مصرف کننده ها که همان کشورهای مسلط هستند، نیست.

نه، من فعلا وارد این بحث نمی شوم و موضوع بحث موضوع حذف یک تولیدکننده نیست. من فعلا در حال مطرح کردن یک اصل در بازار نفت هستم. البته باید یک پیش فرض را توضیح می دادم. و آن پیش فرض این است که آمریکایی ها از دیر باز برای اینکه کنترل ذخایر منطقه را در اختیار داشته باشند و از این طریق بر رقبای اقتصادی اشان برتری داشته باشند و از این ابزار به عنوان یک ابزار سلطه در سطح جهان استفاده کنند، پایشان را محکم روی منطقه خلیج فارس گذاشته اند. 
آنها با این کار کنترل انرژی را که مورد نیاز همه دنیاست را در اختیار گرفته اند و این را اعلام کرده اند که آمریکا قدرتی است که می تواند بازای را به هم بزند و باید ملاحظه آمریکا را کرد چرا که بازای انرژی که تمام دنیا به آن نیازمندند در کنترل آمریکایی هاست. 
بنا به این دلایل آمریکا در منطقه حضور دارد و انگیزه شدیدی دارد که منطقه را متشنج نگاه دارد. این پیش فرض من است و من بر این باورم که تا زمانی که در این منطقه نفت هست، این منطقه روی امنیت و آرامش را نخواهد دید، چراکه انگیزه حضور و سلطه آمریکه در منطقه بهانه می خواهد و اگر این منطقه امن و آرام باشد، آمریکا بهانه ای برای حضور نخواهد داشت. 
دومین پیش فرض من این است که آرامش و امنیت این منطقه جغرافیایی دو شرط اصلی دارد، اول امنیت تک تک کشورهای منطقه و دوم امنیت در سطح منطقه که مستلزم روابط گسترده بین کشورهای منطقه است. یعنی این کشورها با هم دعوا و جنگ نداشته باشند. 
امنیت داخلی تک تک کشورهای منطقه هم مستلزم توسعه یافتگی است، یعنی تا وقتی که کشورها توسعه یافته نشوند، همواره پتانسیل آشوب های اجتماعی، نابسامانی و گرفتاری در آنها هست . اما یک پرسش مهم وجود دارد و آن اینکه آیا یک کشور توسعه یافته می تواند کماکان وابسته به درآمد تک محصولی نفت باشد؟ که پاسخ منفی است. این از اساس با معنی توسعه یافتگی تفاوت دارد. بنابر این اگر این کشورها توسعه پیدا کنند اصولا ممکن است دیگر نفتی برای صادرکردن نداشته باشند، چرا که توسعه یافتگی به معنای صنعتی شدن، صدور میلیاردها دلار کالا و خدمات است یعنی خودشان آنقدر تقاضا برای نفت ایجاد کنند که اصولا نفتی برای صادر کردن باقی نماند. 
یعنی دیگر وابستگی به درآمد نفت نداشته باشند و آزادانه تر راجع به اینکه نفت صادر کنند یا نه تصمیم بگیرند که با این حساب توسعه یافتگی کشورهای نفتی منطقه ممکن است اصلا صورت مساله نفت را و وابستگی این کشورها به نفت را پاک کند و دیگر این کشورها بازارهای بزرگی برای کالاها و خدمات غرب نباشند. 
از سویی دیگر توسعه یافتگی منطقه مستلزم روابط بسیار قوی بین کشورهای منطقه است. دوستی، روابط گسترده، تجارت، مبادلات و روابط مستحکم الزامات این اتفاق است که در چنین شرایطی آشوب ، اختلاف و جنگ بین این کشورها اتفاق نمی افتد. 
حال ملاحظه کنید که اگر این مسایل تحقق یابد نه نفتی برای صادرکردن وجود داشته باشد و نه بهانه ای برای حضور آمریکا در منطقه باقی بماند چه اتفاقی خواهد افتاد. آمریکا این برتری را که به واسطه حضور خود و کنترل منابع انرژی به دست آورده از دست خواهد داد پس آمریکا به اندازه کافی بهانه برای متشنج نگاه داشتن منطقه دارد و سوژه هایی برای ایجاد تشنج در این منطقه خواهد داشت. سوژه هایی مانند اسراییل، جنگ بین مسلمان ها و اسراییل، عراق و .... 
در کنار این پیش فرض ها، حال یک فرض دیگر هم داریم که آن افزایش قیمت نفت است که با این اتفاق یک انگیزه مضاعفی هم پیدا می شود که دیگر کشورهای مسلط نمی توانند آرام و راحت بنشینند و کشورهای منطقه راحت و آسوده از این درآمدها بهره مند شوند. هرچند که مبانی بازار باعث این افزایش قیمت شده است و اتفاقا اقتصادهای غربی به ویژه اقتصاد آمریکا مشکل اساسی با این پدیده ندارند. 
اصلا باید این اصل اساسی را پذیرفت که قیمت های بالای نفت است که سیاست های انرژی آمریکا را تایید می کند. یعنی بسته سیاستی انرژی آمرزیکا و غرب با قیمت های پایین نفت دچار مشکل می شود. 
پس از یک طرف می خواهند قیمت ها بالا باشد و از یک طرف می خواهند منطقه متشنج بماند. انگیزه مضاعف آنها هم بازگرداندن درآمدهای نفتی از منطقه به اقتصاد کشورهای مسلط است که برای برگرداندن این پول ها به اقتصاد خودشان ممکن است به این جمع بندی برسند که افزایش تشنج لازم است تا قراردادهای تسلیحاتی بیشتری منعقد شود، یا قراردادهای تامین امنیت کشورها بسته شود که تجربه آن وجود دارد. 
بنابر این مشاهده می شود، هر زمانی که درامدهای نفتی بالارفته است برای بازگرداندن این درآمدها به اقتصاد کشورهای مسلط اتفاقات جدیدی هم در منطقه روی داده است. تهدیدها جدی تر شده است و طبیعی است که هوشمندی بیشتری را می طلبد.

حال که این پیش فرض ها را مطرح کردید و در واقع تناقض ظاهری نگرانی کشورهای مسلط از بالارفتن قیمت نفت و انگیزه برای افزایش تشنج را توضیح دادید . این پرسش را این طور مطرح کنم که مرز این تشنج هدفمند و کنترل شده کجاست؟ یعنی این افزایش تشنج تا کجا پیش می رود که هم روند فروش نفت متوقف نشود و هم درآمدها به اقتصادهای غربی بازگردد؟

این مرز ممکن است با توجه به شدت درآمدها تغییر کند. البته فراموش نکنید من بر مبنای پیش فرض های خودم صحبت می کنم و بر اساس این پیش فرض ها کشورهای منطقه خلیج فارس و اوپک که مهم ترین و عمده ترین اعضا آن در همین منطقه هستند برای اقتصاد غرب دو کارکرد دارند. 
اول اینکه انرژی مورد نیاز غربی را تامین می کنند. دوم اینکه بازارهای مهمی برای اقتصادهای غربی هستند. در نظام اقتصاد سرمایه داری نخستین موضوعی که به آن می پردازند، بازاریابی است، یعنی ابتدا باید بازار وجود داشته باشد. اصلا اقتصاد سرمایه داری روی کاکل ایجاد مصرف و تقاضا می چرخد. 
بنابراین باید تقاضا و مصرف برای کالاها و خدمات وجود داشته باشد یا به وجود بیاید. زمانی بازار، بازار کالا و خدمات نظامی است که کشورها باید بتوانند با به کارگیری این کالاها یکدیگر را ویران کنند و پس از آنکه ویرانی ها تکمیل شد تقاضا برای هزاران کالا و خدمات مربوط به بازسازی به وجود می آید. 
در واقع وقتی درآمدهای نفتی بیش از حد بالا می رود حتی اگر کشورهای نفتی این درآمدها را در مکانیسم های ذخیره ارزی نگاهداری کنند بازهم کشورهای مسلط که پول بیشتری داده اند و نفت خریداری کرده اند به دنبال آن هستند با ایجاد تقاضا در کشورهای نفتی آن درآمده را بازدگردانند، این پول ها باید بچرخد. برای این درآمدها باید سفارش های خرید گذاشته شود یا به انعقاد قراردادها منتهی شوند. 
ادبیات اقتصادی دهه 70، ادبیات جالبی است. بررسی این ادبیات که همزمان با شوک نخست نفتی است نشان می دهد که آمریکایی ها بعد از وقوع شوک اول نفتی آمدند حساب کردند که در اثربالارفتن قیمت نفت چه قدر به درآمدهای کشورهای اووپک اضافه شد و دقیاق ردیابی می کنند که این پول ها کجا رفته است. آنها تلاش می کنند که این پول ها را به اقتصاد آمریکا هدایت کنند تا این درآمدها در اقتصاد ژاپن، آلمان یا فرانسه تقاضا ایجاد نکند.
اتفاقا مشاهده می شود که همزمان با افزایش قیمت نفت در جهان، ارزش دلار هم شروع به کاهش یافت می کند تا قدرت خرید کشورها در آمریکا نسبت به کشورهای دیگر بیشتر باشد و تمایل برای خرید از آمریکا بیشتر از خرید از سایر کشورها باشد.  هرچه درآمدهای نفتی بالاتر برود، انگیزه برای بازگرداندن پول ها بیشتر است. 
توجه داشته باشیم که هر اقتصادی ظرفیت جذب محدودی دارد، اما وقتی به کشوری حمله نظامی بشود و میلیاردها دلار خسارت می بیند. یعنی میلیاردها دلار فرصت سرمایه گذاری جدید برای بازسازی، اجرای پروژه های عمرانی و فروش کالا و خدمات مختلف در آن اقتصاد فراهم می شود. 
مرز این تشنج زمانی جابه جا می شود که اقتصاد کشوری با آمریکا قطع است و این پول ها به اقتصاد آمریکا بازنمی گردد. یعنی به دلیل تحریم هایی که خود آمریکا گذاشته است، درآمدهای نفتی ایجادشده از محل افزایش قیمت نفت در اقتصاد کشورهایی مانند چین تقاضا ایجاد می کند و رقبای آمریکا از آن بهره مند می شوند. 
این جا، جایی است که آمریکاییها خیلی نمی توانند تحمل کنند، برای اینکه علاوه بر مسایلی که گفته شد، مساله دیگری هم پیدا می شود. درآمدهای کشوری مانند ایران زیاد شده است و از محل این افزایش درآمدها رقبای اقتصادی آمریکا بهره مند می شوند و تقاضا در اقتصادهای رقیب آمریکا ایجاد می شود. بنابراین خود این پدیده در کنار تمام مسایلی که با آمریکا داریم و آمریکا با منطقه دارد، انگیزه های جدید و مضاعفی برای آمریکا ایجاد می کند. 
در این حالت ممکن است که خود این درآمدها و حد قیمت نفت به جایی برسد که دیگر هیچ خط قرمزی وجود نداشته باشد. 
در چنین شرایطی و بر اساس معادلات موجود و افزایش عوامل  ومتغیرهایی که به آنها اشاره شد آنها به این جمع بندی برسند که باید در این منطقه جنگ و دعوایی راه بیاندازند تا از رهگذر آن دعوا و جنگ از تمام کشورهای منطقه پول بگیرند، از عربستان به بهانه اینکه آمده ایم تا امنیت شما را تامین کنیم، از دیگران با فروش اسلحه و احیانا به امید تغییر رژیم در ایران که رژیم بعدی این زمینه را فراهم کند تا درآمدهای نفتی در اقتصاد آمریکا تقاضا ایجاد کند. 
این انگیزه ها انگیزه های موثری است و هوشیاری بسیاری را می طلبد.

در این معادله و مجموعه انگیزه هایی که به آن اشاره شد، متغیر کاهش تولید نفت به واسطه حذف یک تولیدکننده در کجا قرار می گیرد و چقدر اهمیت دارد؟

من تقریبا تردیدی ندارم که آمریکایی ها هیچ زمان گزینه نظامی علیه ایران را کنار نگذاشته اند. الان هم این گزینه را کنار نگذاشته اند.  بسته به شرایط گزینه نظامی علیه ایران قوی تر می شود و در شرایطی گزینه های سیاسی، مذاکرات و دیگر شیوه ها مورد توجه آمریکایی ها قرار می گیرد. 
اما قطعا یکی از عواملی که باعث شده تا آمریکایی ها را در انتخاب گزینه حمله نظامی به ایران محدود کند، تردید نداشته باشید که همین شرایط بازار نفت است. توجه کنید که نمی گویم منصرف کند، می گویم محدودکند. یعنی آنها تردید دارند، چراکه در حال حاضر شرایط بازار نفت، شرایط خاصی است، در بازار نفت ظرفیت مازاد تولید وجود ندارد. 
اگر در بازار نفت و در مجموعه اوپک در حد صادرات نفت ایران، نه کل تولید ایران، ظرفیت مازاد تولید وجود داشت، اگر صادرات ایران از بازار جهانی حذف می شد به راحتی توسط دیگران جبران می شد، به طور قطع مسایل ما و خطری که ما را تهدید می کرد، فرق داشت و در واقع این یک عامل محدود کننده برای آمریکاست. 
تردید نکیند که اگر شرایط بازار نفت غیر از این بود قطعا انتخاب گزینه نظامی آمریکا علیه ایران متفوت می شد. 
اما در مورد این محدودیت ها هم نباید دچار اغراق شد. نباید اشتباه کرد و بیش از حد به این محدودیت ها وزن داد. بالاخره با توجه به ذخایر استراتژیک ، با توجه با اینکه  یک ظرفیت مازاد تولید مبهمی در عربستان سعودی مطرح می شود که خیلی دوگانه و دو پهلوست و کسی نمی داند که واقعا این ظرفیت وجود دارد یا خیر؟ یا میزان آن چقدر است؟ 
غربی ها تجربه پشت سر گذاشتن دو شوک نفتی را دارند، درسهایی از آن دو شوک گرفته اند و راه مهار این شوکها را می دانند. 
حتی می توان تجربه سال 1991 را هم به این دو تجربه اضافه کرد، آمریکایی ها در دو سه ماهی که برای حمله تدارک می دیدند تا کویت را از ارتش صدام پس بگیرند، قیمت نفت رو به افزایش بود، اما همین که حمله را آغاز کردند برعکس تصور همه قیمت ها با کاهش مواجه شد. برای اینکه آمریکاییها در همان چند ماه پیش از حمله به طور محرمانه ذخایر استراتژیک نفت خود را افزایش داده بودند تا همزمان با حمله این ذخایر را به بازار عرضه کنند و درست زمانی که همه انتظار داشتند با حمله آمریکا قیمت نفت افزایش می یابد با عرضه ذخایر خود به بازار قیمتها را کنترل کردند. 
حال آنکه در سال 1973 اصلا ذخایر استراتژیک وجود نداشت و آمریکاییها ذخایر استراتژیک را برای این ایجاد کردند که بتوانند شوک های نفتی را کنترل کنند. 
در شرایط فعلی هم آمار این ذخایر محرمانه است. آمارهایی که اعلام می شود و خبر آن به ما می رسد که بر اساس آن پیش بینی می کنیم یا بازار نوسان می کند، آمارهایی است که خود آنها اعلام می کنند و منبع آن، سیاست گذاران انرژی آمریکا هستند که این آمارها چندان قابل اعتماد و اطمینان نیست. 
اگر در یک طرح و پروژه کاملا سری و محرمانه، آمریکایی ها در حال افزایش ذخایر استراتژیک خود باشند می توان بخشی از افزایش قیمت ها را ناشی از همین افزایش تقاضا دانست که از محل ذخیره سازی آمریکایی ها حادث شده است. 
بنابراین چون اطلاعات دقیق و کاملی ندارم، نتیجه می گیریم که نمی توان روی این مساله خیلی حساب باز کنیم که چون قیمت نفت افزایش یافته است پس ما خیالمان راحت است. باید این را بدانیم که این کشورها از تجربیات گذشته درس هایی آموخته اند و قادر هستند در کوتاه مدت این شوک های قیمتی را کنترل کنند.

نقش سایر کشورهای صنعتی و مصرف کننده های بزرگ نفت در این معادله چه می شود؟ بر اساس تحلیل شما به واسطه افزایش درآمدهای نفتی تقاضاهایی در این اقتصادها ایجاد می شود، اما از سویی دیگر آنها در بحث سرمایه گذاری های بخشهای مختلف اقتصاد ایران از جمله نفت و گاز سهیم هستند و از بابت تشنج زایی آمریکاییها زیان می بینند، چراکه اساسا آمریکاایها به واسطه قطع ارتباط با اقتصاد ایران این ملاحظه را ندارند. جایگاه این کشورها در معادله نفت، ایران و آمریکا کجاست و چقدر نقش ایفا می کنند؟

   به طور قطع رقبای آمریکا از این ناحیه مقداری نفع می برند، برای همین هم هست که آنها به راحتی زیر بار تحریم های بیشتر ایران نمی روند و با ملاحظه بیشتری رفتار می کنند. 
از سویی دیگر چون آمریکاییها از درآمدهای ارزی ایران برای اقتصاد آمریکا محروم هستند، تلاش می کنند تا رقبای خود را به بهانه های مختلف و اعمال تحریم ها علیه ایران از کارکردن با ایران محروم کنند. 
از این رو می بینیم که بیشترین فشار این تحریم ها بر جابه جایی پولی متمرکز شده است که عملا همه کارها را دچار مشکل می کند. 
بالاخره هر دادوستدی نیازمند یک جابه جایی بین بانکی است. این که شما نمی توانید از طریق بانک های معتبر بین المللی گشایش اعتبار کنید، تامین بودجه و جابه جایی های پولی را انجام دهید، هزینه های شما را فوق العاده بالا می برد، برای اینکه شما باید از طریق واسطه های دست دوم و سوم این کار را انجام دهید و ریسک فعالیت های شما بالا می رود که کار هم برای فروشنده و هم خریدار دشوار می شود، در واقع آمریکاییها از طریق این تحریم ها ضمن فشار به ایران رقبای اقتصادی و تجاری خود را کنترل می کنند.

در بخشی از تحلیل خود به هم زمان بودن کاهش ارزش دلار و افزایش قیمت نفت اشاره کردید. هم زمان با این اتفاق که این بار هم شاهد آن هستیم، تلاشی نیز از سوی ایران صورت گرفته است که در اجلاس آخر اوپک نیز بر آن اصرار شد و آن تغییر ارز مورد مبادله برای فروش نفت از دلار به ارزهای دیگر است. به اعتقاد شما این رفتار و تلاش دولتمردان ایران می تواند یک سیاست اقتصادی و رفتار عقلایی اقتصاد ارزیابی شود یا اینکه باید این تلاش و اقدام را یک مقابله سیاسی و واکنش به دشمنی آمریکا علیه ایران تلقی کرد؟

ببینید باید دقت کنیم و دو مساله را از یکدیگر تفکیک کنیم. نخست اینکه مشکلی در دنیا وجود دارد که آن قیمت گذاری بسیاری از کالاها و از جمله نفت بر مبنای دلار است. این نکته بسیار مهم و حساسی است که باید برطرف شود. 
قیمت های نفت روزانه برمبنای دلار تعیین می شود، حال اگر بانک مرکزی یا مسوول فروش نفت ایران بخواهد با ارز دیگری نفت خود را بفروشد، خریدار نفت قیمت نفت را که به دلار تعیین شده به ارز دیگری تبدیل کرده و ما به ازای آن را به ایران پرداخت می کند که اتفاق خاصی روی نمی دهد، چراکه کماکان قیمت نفت به دلار تعیین می شود. 
اما فرض کنید به جای یک کشور تمام کشورهای عضو اوپک پول فروش نفت خود را با ارزهایی غیر از دلار تقاضا کنند، در در چنین شرایطی تقاضا برای دلار کم می شود و این منجر به تضعیف دلار می شود. وقتی که دلار تضعیف شد اما کماکان قیمت نفت به دلار تعیین شد در واقع ارزش قدرت خرید هر بشکه نفت تضعیف می شود. بنابراین کم کردن تقاضا برای دلار و افزایش تقاضا برای ارزهای دیگر در حالی که مبنای تعیین قیمت نفت دلار است، قدرت خرید هر بشکه نفت را کاهش می دهد. 
  
یعنی این سیاست کاهش ارزش دلار آمریکا را تشدید می کند که به معنای افزایش تقاضا برای خرید از آمریکاست.

بله، و این سیاستی است که خود آمریکاییها برای تفوق های اقتصادی و تجاری خود در پیش می گیرند و در کوتاه مدت به نفع تولیدکنندگان نفت نیست. اما در بلند مدت چندان قابل پیش بینی نیست که این سیاست چه نتایجی خواهد داشت و نیازمند محاسبات وسیع و دقیقی است. 
ممکن است ادامه این سیاست در بلندمدت کمک کند تا دنیا از دلارسالاری فاصله بگیرد و به این بیاندیشد که برای تعیین قیمت کالاها و از جمله نفت فکر دیگری بکند. 
اگر روزی مبنای قیمت گذاری نفت تغییر کند، این مساله حل می شود ولی اینکه چقدر باید زیان بدهیم تا این کمک کند به اینکه دلار تضعیف شود و در نهایت مبنای تعیین قیمت تغییر کند، مشخص نیست. 
چند سال پیش از این در مقاله ای این مکانیسم را توضیح دادم و در آنجا این بحث مطرح شد که این موضوع می تواند موضوع مذاکره و بحث اتحادیه اروپا و سازمان اوپک شود، یعنی اوپکی ها به شرط آنکه ضرر و زیان آنها از سوی اتحادیه اروپا به شکل یارانه جبران شود به ازای هر بشکه نفت، یورو تقاضا کنند، تا این همکاری مشترک در بلند مدت، منجر به سقوط دلار شود که به نفع همه است. 
اما باید توجه داشت که آمریکا بدهکارترین کشور دنیاست و با کاهش ارزش دلار، در واقع ارزش بدهی های آمریکا به دیگر کشورها کاهش می یابد و همین نکات به هم پیچیده است که کاهش ارزش دلار، رقبای اقتصادی آمریکا را تا این اندازه نگران می کند که حتی در جهت افزایش ارزش دلار حرکت می کنند. 
اما اگر این اتفاقات در بلند مدت بیفتد و مبنای تعیین قیمت نفت از دلار به ارزی دیگر مانند یورو تغییر یابد باید این نکته را در نظر داشت که وصل کردن قیمت نفت به ارزی دیگر مانند یورو همان قدر می تواند خطرناک و غلط باشد که در حال حاضر به دلار وصل شده است. 
اگر بخواهد کار درستی انجام شود باید قیمت نفت با شاخصی متشکل از سبدی از ارزها تعیین شود که ثبات آن شاخص از تمام ارزهای حاضر در سبد محاسباتی آن بیشتر است. 
بنابر این اوپک اگر بخواهد در دراز مدت هم خود را از مبنای قیمت گذاری دلار نجات دهد باید به فکر یک سبد ارزی و شاخصی برای این کار باشد.با این اوصاف پیشنهاد و اصرار برای فروش نفت، به ارزهای غیر دلار را می توان ناشی از دو عامل دانست، اول اینکه یا نسبت به این مکانیسم اقتصادی جهل وجود دارد یا اینکه بحث بحثی غیر اقتصادی و سیاسی است که در واقع می خواهد نوعی ستیزه جویی با آمریکا را دامن بزند و گرنه این مساله از منظر اقتصادی چندان توجیهی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۶ ، ۱۴:۰۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

کشوری مانند ایران که فارغ التحصیلان آن در رشته‌های فنی و مهندسی از ضریب هوشی و خلاقیت بالایی برخوردارند،به صورت مضاعفی رخ می‌نماید. در این مقاله با بررسی چگونگی پیاده‌سازی علوم مهندسی در قالب نظام‌ مهندسی،اثر پارادایم نوین علوم مهندسی بر کارکردهای مختلف عملیاتی، طراحی و پژوهشی،و نیز سازوکار تأثیر رویکرد پژوهش‌محور بر علوم،در نظام مهندسی و نظام انگیزشی کارکنان مورد توجه قرار گرفته است.در این‌ بررسی،به مهندسی نفت با توجه به پیوستگی‌ها و پیچیدگی‌های فرآیند آن، توجه بیشتری شده است. این مقاله همچنین عواملی که برای نیل به موفقیت در قالب مهندسی پژوهش‌ محور مورد نیاز است را مورد بررسی قرار می‌دهد و ضمن آن فرض می‌کند که‌ در ساختارهای سازمانی که برمبنای این رویکرد از مهندسی،طراحی‌ می‌گردند،فضای همکاری،تعامل و خودانگیختگی پدید می‌آید. یکی از معضلات مدیریت نیروی انسانی در صنعت که در کنار سایر مشکلات، کاهش بهره‌وری در این بخش را موجب گردیده است عدم بهره‌گیری مناسب، بهینه و کارا از منابع انسانی است.نگارندگان معتقدند که پارادایم موجود در مهندسی یکی یاز عمده‌ترین دلایل این معضل می‌باشد،این پارادایم باعث‌ شده است تا کارکردهای عملیاتی و طراحی نظام مهندسی که مبتنی بر انجام‌ فعالیت‌های غیرخلاق و تکراری است نقش پررنگ‌تری به خود گیرد و از فعالیت‌های مطالعاتی و پژوهشی که باعث بالا بردن بهره‌وری و ایجاد انگیزه‌ برای خلاقیت و تولید دانش می‌شود غفلت گردد.البته بررسی‌ها نشان می‌دهد که این مشکل در اغلب صنایع در سطح بین المللی نیز وجود دارد،اما در

کلیدواژه ها : پارادایم ،علوم مهندسی ،نیروی انسانی ،پژوهش ،نفت

کلید واژه های ماشینی : مهندسی نفت ،پارادایم نوین علوم مهندسی ،علوم مهندسی ،پژوهشی ،پژوهش‌محور ،فعالیتهای پژوهشی ،پارادایم موجود مهندسی ،پژوهش‌محور بر علوم ،رویکرد پژوهش‌محور ،علوم مهندسی پژوهش‌محور ،مهندسی پژوهش‌محور ،پارادایم موجود ،فعالیتهای پژوهش‌محور ،رویکرد پژوهشی ،ساختارهای سازمانی ،تغییر پارادایم ،فعالیتهای پژوهشی مهندسی ،عملیاتی و طراحی ،کارایی سیستم ،تغییر در پارادایم ،فعالیتهای عملیاتی ،موجود مهندسی ،رویکرد عملیاتی ،فعالیتهای مهندسی ،روشهای پژوهش‌محور ،خط تولید ،گروه پژوهشی،فعالیتهای طراحی ،کارهای پژوهشی ،طراحی می‌گردند


دریافت متن مقاله

 دریافت

حجم: 484 کیلوبایت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۸۶ ، ۱۱:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۸۶ ، ۱۴:۵۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۸۶ ، ۱۴:۴۸
سید غلامحسین حسن‌تاش