وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۲ مطلب در بهمن ۱۳۸۰ ثبت شده است

(ماهنامه اقتصاد انرژی شماره ۳۳ بهمن ماه ۱۳۸۰)

 

در مورد اینکه  مصرف انرژی و میزان رشد آن در کشور ما  بی رویه و بدون تناسب با سایر شاخص های اقتصادی و بویژه تولید ناخالص ملی  می باشد تردیدی وجود ندارد . البته در مورد شدت این عدم تناسب اغراق هائی نیز وجود دارد اما در هر حال اصل مشکل غیر قابل انکار است ، اما  راه کارهای حل مشکل مسئله ای پیچیده است که عده ای اصرار بر ساده سازی آن دارند . شاید هیچکس در مقام تصمیم گیری اولیه موافق اعمال قیمتهای  پائین تر از قیمت تمام شده (که منطق اقتصادی روشنی نیز ندارد) نباشد ، البته یارانه یک ابزار مهم اقتصادی در دست دولت هاست اما در این مورد نیز قطعا هیچکس بصورت  ابتدا به ساکن موافق پرداخت یارانه غیر منطقی که آثار منفی مصرفی و احیانا آثار منفی توزیع درآمدی  نیز داشته باشد نخواهد بود .

اما  متاسفانه در جو یکسویه تبلیغاتی و ژورنالیستی که در زمینه قیمتهای حامل های انرژی وجود دارد کمتر به این واقعیت روشن توجه میشود که ما در مقام تصمیمگیری ابتدائی در زمینه قیمت گزاری این حاملها  و اعطاء یا عدم اعطای  یارانه به آنها نیستیم  بلکه  ما وارث یک وضعیت  با سابقه تاریخی در  زمینه قیمت این حاملها  و آنهم در شرایط یک اقتصاد بیمار که ناهنجاریهای آن  نیزمحدود به  این قیمتها  نمیشود قرار داریم . نرخ برابری ارز ، نرخهای بهره ، نرخهای دستمزد و بسیاری دیگر از قیمتها و شاخصهای اقتصادی ما نیز  در مقایسه با نرخهای مشابه بینالمللی و منطقهای  نامتناسب و فاقد منطق روشن اقتصادی هستند. پس مخالفت با شوک درمانی پیشنهاد شده در برنامه پنج ساله چهارم در مورد افزایش قیمت حاملهای انرژی ممکن است ناشی از نگرانی‌های فراوان از آثار و تبعات چنین تصمیمی باشد.

متاسفانه سالهاست اقتصاد کشور گرفتار تفکری است که تجویزکننده نسخههای ترجمهای  بدون هیچ توجهی به تطبیق آن با شرایط واقعی اقتصاد کشور است و هنگامی که ( در اغلب موارد )  نتیجه تصمیمات،  وضعیت اقتصادی را پیچیده‌تر می‌کند و آثار و تبعات منفی ظاهر می‌شود  صاحبان این تفکر معمولا حاضر به پذیرش مسئولیت نیستند و توجیه می‌کنند که :“ سیاست ها درست بودند ولی بد اجرا شدند ”. در حالیکه در فضای واقعی، چنین حرفی بسیار بی معناست به گفته ژوزف استیگلیتز : “ سیاست اقتصادی نباید طوری تنظیم  شود که فقط بر یک دنیای آرمانی قابل اطلاق باشد ، بلکه باید در دنیا به همان ترتیبی که هست قابل اجرا باشد . سیاستها باید  نه فقط با توجه به اینکه ما چگونه آنها را در یک دنیای آرمانی اجرا میکنیم ، بلکه با توجه به اجرای آنها در دنیائی که در آن زندگی میکنیم ، تنظیم شوند ”.[1]

سیاست شوک درمانی در اغلب قریب به اتفاق کشورهائی که به اجرا گذاشته شده است آثار و تبعات منفی و بعضا بسیار زیانباری داشته است .[2] اما  در این نوشتار ما در مقام پرداختن به آن نیستیم . در این مجال تنها میخواهیم تاثیر افزایش قیمت حاملهای انرژی بر بهینه سازی مصرف این حاملها را  خصوصا در ساختار اقتصاد ایران مورد بررسی قرار دهیم . مدافعان بکارگیری تفکر تک سبب بینانه مهندسی در اقتصاد  اغلب اینگونه جلوه میدهند که :  “ برای حل معضل مصرف بی رویه  و غیر بهینه  انرژی در کشور راهی بجز افزایش قیمت ها وجود ندارد ”  و با ساده سازی موضوع ، کنترل شدن مصرف بدنبال افزایش قیمت ها را  قطعی و مسجل  فرض میکنند  و معلوم نیست که اگر چنین امری محقق نشد و احیانا آثار و تبعات منفی دیگری نیز بروز کرد مسئولیت ایشان چیست ؟ و معمولا  همان گزاره مورد اعتراض آقای استیگلیتز را تکرار خواهند نمود .

در هرحال در مورد این ساده سازی در زمینه رابطه فوق الذکر (ارتباط بین قیمت ها و مصرف انرژی در شرایط واقعی ایران ) که به آن راه حل قیمتی کنترل مصرف انرژی اطلاق میشود ، خصوصا در بخش تولید و در بنگاه های  تولیدی  ، تردید ها و ابهاماتی وجود دارد که ذیلا توضیح داده میشود ، راه حل قیمتی در ظاهر بسیار آسان بنظر میرسد اما به دلایل زیر ریسک بالائی دارد :

1- متاسفانه کمتر توجه شده و میشود که اصولا منطق  بهینه سازی و بهره وری انرژی منطق جایگزینی عوامل است [3] حامل های انرژی کالاهای ضروری  هستند و با تغییر نسبت قیمت‌ها، میان انرژی و سایر عوامل تولید ، تنها زمانی جایگزینی سایر عوامل بجای انرژی محقق میشود که کشش جایگزینی عوامل صفر نباشد و به عبارت دیگر راه کارهای شناخته شده  برای اجرای پروژه هائی که مصرف انرژی را کاهش میدهد اما ماشین آلات ، نیروی کار و یا مواد اولیه بیشتری را جایگزین انرژی می‌کند  وجود داشته باشد.  در غیر اینصورت مدل های اقتصادی نشان میدهند که  افزایش قیمت حامل های انرژی  نه تنها موجب کاهش مصرف نخواهند شد بلکه  سطح عمومی قیمتها (تورم) را افزایش داده و درآمد ناخالص ملی را کاهش خواهند داد . متنوع شدن نقاط انتخاب ( میان انرژی و سایر عوامل تولید ) مستلزم ممیزی انرژی در واحد های صنعتی و تولیدی است ، واقعیت اینستکه در در حال حاضر در شرایط ایران  مطالعات ممیزی انرژی کمتر انجام پذیرفته و به تبع آن کمتر واحد صنعتی و یا تولیدی با  موضوع آشنائی دارد، بنابراین  نباید انتظار داشت که   به تبع افزایش قیمتها بلافاصله پروژه های صرفه جوئی و بهینه سازی به اجرا درآیند .

2- ممکن است اظهار شود که بدنبال افزایش شوک گونه قیمت های حامل های انرژی  این شوک همه را از خواب غفلت بیدار خواهد نمود و به دنبال آن به فکر کنترل مصرف انرژی خواهند افتاد و خودشان به سراغ ممیزی و  یافتن پروژه های مربوطه و اجرای این پروژه ها خواهند رفت  و در بلند مدت نتیجه حاصل خواهد شد . البته حتی تجربه کشورهائی که شناخت و آماده گی قبلی را  داشته اند نیز نشان میدهد که کشش جایگزینی عوامل در بلند مدت بیشتر از کوتاه مدت است[4] و به عبارت دیگر تحقق صرفه جوئی و بهینه سازی انرژی بدنبال افزایش قیمت ها بسیار زمانبر بوده است ، اما در این مورد نیز  در کشور ما با توجه به ساختار تورمی اقتصاد، مشکل بسیار پیچیدهتر است . در اقتصاد قیمت های واقعی (Real  Term) ( و نه قیمت های اسمی ) هستند که تاثیر گذارند بنابراین هنگامی که  افزایش قیمت اسمی یک کالا  در ساختار تورمی ،  به نوبه خود موجب افزایش سطح عمومی قیمتها می‌شود، در واقع  افزایش قیمت واقعی به میزان مورد نظر تحقق نخواهد یافت. بنابراین تاثیر موردنظر نیز بر مصرف و تقاضا  بوجود نخواهد آمد . از این مهمتر اینکه در اقتصادی که انتظارات شدید تورمی وجود دارد، همه  فعالان و تصمیم گیران اقتصادی انتظار دارند که   در حقیقت  پدیده تورم با یک وقفه زمانی قیمت های واقعی را تعدیل نماید  بنابر این  بر اساس چنین انتظاری از ابتدا ممکن است بفکر حرکت به سمت تجدید نظر در مصرف انرژی خود نیفتند . در این صورت آثار زیانبار تورم خصوصا  بیشترین فشار را بر اقشار پائین درآمدی وارد خواهد آورد و صرفه جوئی و بهینه سازی نیز محقق نخواهد شد .

3- به فرض اینکه حتی موارد فوق الذکر نیز صحیح نباشد  ، زمانی بنگاه اقتصادی به فکر صرفه جوئی و بهینه سازی در انرژی ( که قیمت آن افزایش یافته ) می افتد که در محیط رقابتی قادر به افزایش قیمت محصول خود و به عبارت دیگر تحمیل هزینه های  خود به دیگران  نباشد ، در این مورد نیز متاسفانه  انبوه انحصارات عمده، خصوصا در بنگاه های بزرگ دولتی در ایران وجود دارد  که  نسبتا  سهل و ساده ولو با یک وقفه زمانی افزایش هزینه های خود را به قیمت محصول خود منتقل نموده و به فکر بهینه سازی هم نمی افتند .

4- پروژههای  بهینه سازی و صرفه جوئی انرژی ، حتی به فرض اینکه مورد توجه قرار گیرند ، در واقع پروژههای سرمایه‌گذاری هستند که  بصورت تدریجی از طریق کاهش صورتحساب های انرژی بازگشت سرمایه می‌شوند، بنابراین اجرای آنها مستلزم سرمایه گزاری سنگین اولیه است که تامین آن برای بنگاه های کوچک بسیار دشوار است. هزینههای انرژی جزء هزینههای جاری محسوب میشوند  و بعضا نیز ممکن است چندان شفاف نبوده و غیر قابل اجتناب تلقی شوند لذا تحمل افزایش صورتحساب انرژی که تدریجا نیز با تورم تعدیل میشود نسبتا آسان تر است . اما در ایران اغلب بنگاه های بزرگ، دولتی هستند در مورد این بنگاه‌ها مسئله جدی‌تر است، متاسفانه مدیران بنگاههای دولتی به آخرین چیزی که می اندیشند مسئله انرژی است، برای این مدیران گنجاندن افزایش هزینههای انرژی در بودجه های جاری خود نسبتا آسان است و حتی  نظام بودجه ریزی کشور نیز افزایش بودجههای جاری به میزان تورم  سالانه و افزایش در هزینهها را می پذیرد  اما برای این بنگاهها تامین  بودجههای سرمایه گذاری بسیار دشوارتر است .

 

 ملاحظه می‌شود که تاثیرگذاری  افزایش قیمت‌های انرژی بر میزان تقاضا حداقل در بنگاه‌های تولیدی  با تردید های جدی مواجه است البته اکثر نکات ذکر شده  در مورد سایر مصارف نیز قابل تعمیم است. بنا براین بهتر است  تصمیم‌گیران اقتصادی به هر مقصودی که بر افزایش  شوک گونه قیمت حامل‌های انرژی اصرار دارند، حداقل  مسئله  خطیر بهینه سازی و صرفه جوئی را  در صورت  افزایش قیمت ها  حل شده فرض  ننمایند . البته در مورد سایر مقاصد نیز لازم است  بررسی‌های دقیق علمی صورت گیرد  مثلا حتی کاهش هزینه‌های دولت ( با توجه به حذف هزینه پرداخت یارانه ضمنی ) در صورت افزایش قیمت حامل های انرژی نیز با توجه به آثار تورمی همین اقدام بر بودجه دولت مورد تردید است و در مورد تحقق سایر مقاصد نیز تردید های جدی وجود دارد .

اما نا کارا بودن راه حل قیمتی، نمی‌تواند و نباید موجب فراموش نمودن این مسئله مهم گردد. در هر حال تردیدی وجود ندارد که در حال حاضر پروژه‌های فراوانی برای بهینه سازی مصرف قابل شناسائی و قابل تعریف هستند که  از نظر بنگاه‌های اقتصادی و مصرف کنندگان در قیمت‌های داخلی سوخت  دارای توجیه اقتصادی نبوده  ولی  با  قیمت‌های منطقه‌ای  توجیه اقتصادی می یابند یعنی در واقع  نا به سامانی قیمت ها نوعی تعارض را میان منافع ملی و منافع بنگاهی و خصوصی پدید آورده است که قابل صرفه نظر کردن  نیست در این مورد بنظر می رسد که در حال حاضر راه حلی جز منطقی کردن یارانه ها وجود ندارد. یعنی دولت باید با پذیرش مسئولیت خود و با تعبیه ساختارها و نهادهای کارآمد، مطلع و سالم  نسبت به کمک به  انجام ممیزی انرژی خصوصا در بنگاه‌های پر مصرف اقدام نموده و پس از شناسائی پروژه های بهینه سازی انرژی که با  قیمت‌های منطقه‌ای، اقتصادی و مقرون به صرفه هستند  به این گونه پروژه ها یارانه پرداخت نماید.

با  توسعه ممیزی انرژی و توسعه چنین طرح هائی  زمینه اصلاح قیمت‌ها در بلند مدت نیز فراهم خواهد آمد. وقتی که میزان مصرف سرانه انرژی بنگاه های تولیدی  ( منظور میزان مصرف انرژی به ازاء هر واحد تولید است ) کاهش یابد این بنگاه ها قادر به تحمل  قیمت بیشتر حامل انرژی مورد نیاز خود خواهند بود چراکه در واقع با کاهش مصرف ، حاصل ضرب میزان مصرف انرژی در قیمت های آن  که هزینه  کل انرژی را تشکیل میدهد تغییر چندانی نخواهد نمود  . در مورد بسیاری از مصارف غیر تولیدی نیز همین مسئله مصداق دارد مثلا چنانچه شهروندان  با قیمت های رقابتی بین المللی به اتومبیلی که از نظر مصرف سوخت دو یا سه برابر از اتومبیل های فعلی کاراتر باشد ، دسترسی داشته باشند قادر به تحمل دو یا سه برابر شدن قیمت سوخت اتومبیل خود بدون اینکه در واقع هزینه نهائی سوختشان تغییر کرده باشد، خواهند بود .

نهایتا اینکه دولت باید به پروژه های بهینه سازی و صرفه جوئی انرژی بعنوان یک پروژه تولید انرژی ( آزاد کننده انرژی ) نگاه کند به این معنا که به هر پروژه افزایش تولید حامل های انرژی مانند ساخت نیروگاه ، پالایشگاه و غیره تنها در صورتی مجوز داده شود که ثابت شود که پروژه جایگزین برای آزاد کردن همین میزان انرژی از طریق صرفه جوئی و بهینه سازی ، وجود ندارد .



[1] - ژوزف استیگلیتز، معاون سابق بانک جهانی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 ، در کتاب جهانی سازی و مسائل آن ترجمه حسن گلریز – نشر نی، صفحه 237 .

[2] - رجوع کنید به همان منبع .

[3] - رجوع کنید به اطلاعات سیاسی اقتصادی – شماره 139-140 فروردین و اردیبهشت 1378  - ابعاد مسئله انرژی ، نوشته گریفین و استیل ترجمه سید غلامحسین حسنتاش

[4] - در مورد تجربه کشورهای صنعتی در امر بهینه سازی انرژی رجوع کنید به : “ سیاست گزاریهای افزایش راندمان انرژی ” نوشته آرتور اندرسن ، ترجمه : حسنتاش و صدیقی ، نشر سمر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۸۰ ، ۱۳:۲۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

سالها پیش هنگامیکه در آستانة تدوین برنامة پنجسالة اول، برای اولین بار (در دوران بعد از انقلاب) مسئلة افزایش قیمت فرآورده‎های نفتی بطور جدی مورد توجه قرار گرفت، تلاش شد که اصول و مبانی حاکم بر قیمت‎گذاری فرآورده‎های نفتی (و بطور کلی حاملهای انرژی) احصاء شود و گزارشهای مختلفی که هرکدام یکی از این مبانی را بازشناسی می‎کرد، برای بعضی از مسئولین وقت تهیه شد. طی این گزارشها تلاش شد این مسئله تبیین شود که قیمت‎گذاری منطقی حاملهای انرژی مستلزم طراحی یک برنامة کلان برای کل شبکة انرژی و تنظیم عرضه و تقاضای هر یک از حاملهاست و چنانچه چنین برنامة جامعی وجود داشته باشد اصولاً دلیلی ندارد که ما تنها از حذف یارانه‎ها سخن بگوئیم. البته مسئلة قیمت تمام شده و یارانه‎ها (همانگونه که خواهد آمد) یکی از مسائلی است که در طراحی برنامة مذکور باید مورد توجه قرار گیرد ولی همه چیز به آن ختم نمی‎شود.

شاید خوانندگان محترم اطلاع داشته باشند که در اغلب قریب به اتفاق کشورهای صنعتی مالیاتهای بسیار سنگینی بر نفت‎خام وارداتی و فرآورده‎های نفتی (که این کشورها فاقد منابع آن هستند) وضع می‎شود و متقابلاً سوبسیدهای فراوانی به ذغال‎سنگ (که مقادیر عظیمی از آن در درون این کشورها وجود دارد) پرداخت می‎شود و یا مبالغ فراوانی جهت حمایت از تحقیقات مربوط به انرژیهای نو و انرژیهای غیرفسیلی اعطاء می‎گردد. یعنی آنچه که مثلاً شهروند اروپای غربی برای یک لیتر فرآوردة نفتی می‎پردازد بسیار بالاتر از قیمت تمام شده ولی آنچه که برای یک تن زغال‎سنگ پرداخت می‎کند کمتر از قیمت تمام شدة آن است.

قیمتها در اقتصاد به چراغها و علائم راهنمائی تشبیه شده‎اند. علائم راهنمائی عابر را از حرکت در بعضی مسیرها باز می‎دارند و متقابلاً عبور از بعضی از مسیرهای دیگر را برای او مجاز می‎دارند، در اقتصاد نیز قیمتها باید بتوانند تولیدکننده و مصرف‎کننده را در مسیرهایی که منافع ملی را به حداکثر می‎رساند به حرکت درآورند. همچنین قیمتها باید بتوانند تحقق برنامه‎ها را تضمین نمایند. نسبت قیمتهاست که فعالیتهایی را غیر اقتصادی و غیر مقرون به صرفه نموده و فعالیتها و اقدامات دیگری را اقتصادی و مقرون به صرفه می‎نماید. دولتهای حاکمیتی که به دلیل در اختیار نداشتن حوزه تصدی نمی‎توانند قیمت‎ها را با بخش‎نامه تعیین کنند نیز با ابزارهای محدود در اختیار خود مانند مالیات، سوبسید، نرخ بهره و … در واقع قیمت عوامل و کالاها را تنظیم نموده و از این طریق فعالیتها و اقدامات عوامل اقتصادی را در جهت اهداف و برنامه‎هایی که منافع عمومی را بهینه می‎کند، هدایت می‎کنند. بکارگیری این ابزارها در کشورهای با اقتصاد آزاد (اقتصاد بازار) چنان گسترده است که دوستان طرفدار اقتصاد لیبرال نیز نخواهند توانست منکر آن شوند.

بنابر آنچه که ذکر شد در مورد تولید و مصرف حاملهای انرژی نیز باید برنامة مدونی که در تطابق با برنامه‎های کلان اقتصاد کشور باشد وجود داشته باشد و آنگاه قیمت حاملهای انرژی را به گونه‎ای تنظیم نمود که تحقق برنامه را تضمین نماید و طبعاً اگر قیمت هدف بالاتر از قیمت تمام شده بود باید مالیات اخذ نمود و اگر پائین‎تر از قیمت تمام شده بود باید یارانه پرداخت کرد.

بنابراین چنانچه کسی ادعا نماید که قیمتهایی را جهت کنترل عرضه و تقاضا و مصرف انرژی پیشنهاد می‎نماید در درجة اول باید برنامة جامع خود در زمینة انرژی را ارائه نماید و قبل از هر چیز این برنامه باید به تصویب مراجع سیاستگذاری و قانونگذاری برسد. فی‎المثل اگر برنامة بلندمدت کشور حد اکثر جانشین‎سازی گاز طبیعی بجای فرآورده‎های نفتی باشد آنگاه این برنامه باید در قیمت‎گذاری گاز طبیعی (و وسائل بهره‎گیری از آن) و فرآورده‎های جایگزین آن نیز منعکس شود. اما در برنامه‎ریزی جامع انرژی و در یک فرآیند منطقی و دقیق تعیین قیمت برای هر یک از حاملهای انرژی و از جمله فرآورده‎های، نفتی مسائل مختلفی باید مورد توجه قرار گیرد که مهمترین آنها به شرح زیر است:

1- مشخص‎شدن قیمت تمام شدة هر یک از حاملهای انرژی برای تعیین دقیق میزان مالیات مأخوذه و یا سوبسید پرداختی، ضروری است و این خود مستلزم شفافیت در نظام مالی و حسابداری شرکتهای تولیدکننده حاملهای انرژی است. فی‎ا‎لمثل هزینة تولید هر لیتر فرآوردة نفتی از چهار عنصر اصلی هزینه تشکیل می‎شود که عبارتند از: الف- ارزش نفت‎خام محتوای آن. ب- هزینة پالایشی  ج- سود عادلانة پالایشگر و د- هزینة انتقال.

سهم هر یک از این هزینه‎ها باید بطور مشخص و شفاف تعیین گردد و در موارد ب تا ج این هزینه‎ها باید در مقایسه با متوسط‎های جهانی قابل رقابت و قابل قبول باشد. اگر هزینه‎ها شفاف نباشد ولی قیمتها با قیمتهای جهانی تطبیق داده شود (خصوصاً در شرایط غیررقابتی) این نگرانی وجود خواهد داشت که ناکارائی و پائین‎بودن بهره‎وری در واحدهای تولید و توزیع‎کنندة حاملهای انرژی تشویق شود و هزینة این ناکارائی به مصرف‎کنندگان تحمیل شود.

متأسفانه شفاف نبودن هزینه‎ها موجب گردیده است که حتی در بین صاحبنظران، اتفاق نظر بر سر واقعی بودن یا واقعی نبودن یارانه‎ها وجود ندارد. و متأسفانه گزاره‎های غلطی در مورد سوبسید یا یارانه رواج یافته است که با تعریف اقتصادی آن مطابق نیست. فالمثل طی سالهای اخیر عده‎ای مابه‎التفاوت قیمتی که دولت فرآورده‎های نفتی را در داخل می‎فروشد و قیمتی که می‎تواند آنها را در بازارهای جهانی بفروشد را سوبسید بحساب می‎آورند، که البته این تفاوت یک هزینة فرصت Opportunity Cost هست اما سوبسید نیست. اگر قرار باشد هزینه‎های فرصت در اقتصاد به حساب آید (که البته به نوبة خود کار بسیار خوبی هم هست) اینکار باید همه جانبه صورت گیرد. مثلاً هزینة فرصتهایی که بدلیل سوء مدیریت از بین می‎رود و یا هزینة فرصتهایی که شهروندان به لحاظ تولید اتومبیلهای با کیفیت پائین و یا عدم توسعة امکانات حمل و نقل عمومی در ترافیک از دست می‎دهند کجا محسوب می‎شود؟

2- سهم هزینة انرژی در سبد هزینة خانوار و تولیدکنندگان کالاها و خدمات باید تعیین و مشخص گردد و در هر برنامة قیمت‎گذاری باید منطقی و عادلانه بودن این سهم با توجه به متوسط‎های جهانی مورد توجه قرار گیرد. در این مورد به عنوان نمونه قابل ذکر است که در کشور ایالات متحده که سوبسیدی نیز به فرآورده‎های نفتی پرداخت نمی‎شود، حدود 5/4 درصد درآمد شهروندان به هزینة انرژی اختصاص می‎یابد. برای اینکه بدانیم که آیا ارزان بودن حامل‎های انرژی در کشور یک واقعیت است و یا یک تصور ذهنی است باید به این سهم و به قدرت خرید خانوارها توجه شود.

3- در بخش تولید ارتباط قیمت نسبی انرژی بعنوان یکی از عوامل تولید با سایر عوامل باید مورد توجه قرار گیرد. کشش‎های جایگزینی این عوامل بجای یکدیگر باید روشن باشد. در کشور ما مشکل اشتغال وجود دارد و از نظر عامل نیروی کار با وفور مواجه هستیم اما در نقطة مقابل آن از نظر تشکیل سرمایه دچار مشکل هستیم، علاوه بر این دسترسی به کالای سرمایه‎ای و خصوصاً فن‎آوریهایی که سهم انرژی را کاهش دهد، مستلزم واردات ماشین‎آلات، تجهیزات و در نتیجه نیازمند ارز خارجی است که منابع آن محدود است. از نظر تئوریک و با توجه به تابع تولید، هرگونه کاهش در مصرف انرژی به معنای جایگزینی و افزایش یکی دیگر از عوامل تولید یا ترکیبی از سایر عوامل خواهد بود، بنابراین با توجه به مزیت نسبی کشور در مورد عامل انرژی، در رابطه با کاهش مصرف انرژی در بخش تولید نمی‎توان دچار افراط و تفریط شد، آنجائیکه این کاهش منجر به افزایش اشتغال گردد می‎تواند قابل توصیه باشد ولی آنجا که این کاهش منجر به افزایش نیاز به تجهیزات، ماشین‎آلات و یا مواد وارداتی گردد حسب مورد باید مورد تجزیه و تحلیلهای دقیق فنی و اقتصادی قرار گیرد.

4- تعیین میزان تأثیرپذیری تقاضای هر یک از حاملهای انرژی از قیمت آن حامل، مستلزم تخمین دقیق توابع تقاضا برای حامل‎های انرژی است. پس از تخمین تابع تقاضا می‎توان کشش قیمتی تقاضا را محاسبه نمود و تشخیص داد که میزان تقاضا در مقابل تغییرات قیمت چه واکنشی از خود نشان می‎دهد و تنها در اینصورت می‎توان فهمید که برای محدود کردن تقاضا در هر حد موردنظر به چه میزان افزایش قیمت نیاز داریم. البته در این زمینه چندین مطالعه (در قالب پایان‎نامه‎های کارشناسی ارشد و دکتری) انجام پذیرفته است که عمدتاً مبین این واقعیت هستند که کشش‎های قیمتی تقاضا برای فرآورده‎های نفتی ارقام بسیار پائینی هستند و این به این معناست که واکنش تقاضا در قبال افزایش قیمت این فرآورده‎ها بسیار ناچیز خواهد بود.

5- کشش‎های متقاطع قیمتی تقاضا که بر مبنای آن میزان تأثیرپذیری تقاضای هر حامل انرژی از قیمت سایر حاملها مشخص می‎گردد نیز باید محاسبه شوند. این نیز مستلزم تخمین توابع تقاضا برای حاملهای انرژی است. تغییر قیمت یکی از حاملهای انرژی بدون توجه به سایر حاملها در واقع موجب تغییر قیمتهای نسبی حاملها خواهد شد و این ممکن است بطور ناخواسته و پیش‎بینی نشده تقاضا را از بعضی حاملهای انرژی به بعضی دیگر منتقل کند. بنابراین در جریان قیمت‎گذاری هر حامل انرژی باید تأثیر این قیمت‎ها بر تقاضای سایر حامل‎ها نیز مد نظر قرار گیرد. بعنوان مثال چنانچه نرخ برق افزایش یابد و نرخ فرآورده‎های نفتی و گاز طبیعی ثابت باقی بماند این مسئله ممکن است بخشی از تقاضاهای بالفعل یا بالقوه برای برق را به سمت فرآورده‎های نفتی و گاز طبیعی منتقل کند و در این صورت پیش‎بینی‎ها با مشکل مواجه خواهد شد.

6- ارتباط قیمت حاملهای انرژی با پارامترهای اقتصاد کلان نیز باید روشن باشد. خصوصاً میزان تأثیرپذیری سطح عمومی قیمتها از قیمت حاملهای انرژی باید تخمین زده شود و مورد محاسبه قرار گیرد. چنانچه افزایش قیمت حاملهای انرژی بدون درک و آگاهی از این مسئله صورت گیرد این احتمال وجود دارد که میزان افزایش سطح عمومی قیمتها (تورم) ناشی از افزایش قیمت حاملهای انرژی در حدی باشد که عملاً قیمتهای حقیقی حاملها ثابت باقی مانده و یا حتی کاهش یابد که در اینصورت اهداف موردنظر از افزایش قیمت حاملها محقق نخواهد شد و تنها آثار تورمی آن بر روی اقتصاد باقی خواهد ماند. در این رابطه با توجه به بند 3 فوق‎الذکر نکتة دیگری نیز قابل توجه است و آن اینکه: مدلهای اقتصادی نشان می‎دهد که چنانچه بلحاظ فنی امکان جایگزینی میان حامل انرژی بعنوان یک عامل تولید با سایر عوامل تولید وجود نداشته باشد (کشش جانشینی عوامل صفر باشد) در اینصورت افزایش قیمتهای انرژی موجب کاهش مصرف انرژی و جایگزینی آن با سایر عوامل تولید نخواهد شد و به همان میزان سطح عمومی قیمتها را افزایش داده و تولید ناخالص ملی (GDP) را نیز کاهش خواهد داد1.

ضمناً چنانچه بحث انتظارات و تأثیرات تورمی ناشی از انتظارات روانی مصرف‎کنندگان را در نظر بگیریم مسئله تورم ابعاد فراتری نیز پیدا خواهد کرد.

در هر حال همانگونه که در مقدمه بحث اشاره شد در ان زمان (مقطع تنظیم برنامه اول) این موارد طی گزارشهای مختلفی همراه با مدارک علمی آن تهیه و برای بعضی از مقامات ارسال شد. چرا که مقامات ذیمدخل انگیزه خود را ارائه پیشنهاد برای افزایش قیمت‎ فرآورده‎ها نفتی و حامل‎های انرژی را کنترل تقاضا و مصرف و بهینه‎سازی مصرف انرژی و به عبارتی برنامه‎دار کردن انرژی عنوان می‎نمودند. اما ارسال و پیگیری گزارشات مذکور نشان داد که واقعیت چیزی دیگری است.[1] در آن زمان در واقع مسئله اصلی این بود که درآمد جمعی از حامل‎های انرژی نقش اصلی در تأمین بودجه شرکتهای (دولتی) تولیدکننده این حامل‎ها را ایفا می‎کرد و در واقع انگیزه اصلی پیشنهاد دهندگان افزایش قیمت‎ حامل‎های انرژی این بود که بودجه مورد نیاز دستگاه خود را تأمین نمایند.[2] لکن برای مجاب کردن تصمیم‎گیران دلایل مختلفی از قبیل آنچه ذکر شد را عنوان می‎نمودند.

از آن پس نیز همه ساله در مقطع بودجه‎نویسی و یا تنظیم برنامه‎های پنج ساله مجدداً این مباحث تکرار شده است. و متأسفانه در تداوم استدلال‎های غیرعلمی و غلط برای جا انداختن موضوع، دائماً گزاره‎های ناصحیح جدیدی نیز ارائه می‎گردد و متأسفانه در کشور ما عده‎ای نیز علاقه دارند که به جای ارائه مبانی علمی و یا ارائه اطلاعات آماری برای نشان دادن صحت ادعاهای خود، این ادعاها را با تکرار اثبات کنند. فی‎المثل یکی از گزاره‎هایی که در اثر تکرار، تدریجاً به یک اصل غیرقابل انکار تبدیل شده است. این است که بیشترین یارانه بنزین به اقشار پردرآمد تعلق می‎گیرد در صورتی که نتایج یک مطالعه انجام شده در سال 1374 نشان می‎دهد که حدود 21 درصد مصرف بنزین به اتومبیل‎های در مالکیت خانوار، حدود 20 درصد آن به حمل و نقل عمومیأ حدود 50 درصد آن به حمل و نقل بار و بقیه به موتورسیکلت‎ها، خودروهای دولتی و سایر مصارف مربوط می‎شود. اگر محاسبه کنیم که از 21 درصد سهم خانوارها چند درسد آن مربوط به اقشار پردرآمد است آنگاه مشخص خواهد شد که در آن ادعای مکرر چه میزان اغراق وجود دارد و می‎توان تخمین زد که آثار و تبعات افزایش قیمت بنزین بر حمل و نقل کالا و حمل و نقل عمومی چه خواهد بود. ضمن اینکه کارایی اتومبیل‎های اقشار پردرآمد از نظر مصرف سوخت در بالاترین سطح نسبت به سایر خودروها قرار دارد.

در هر حال به نظر می‎رسد که هنوز هم مسئله اصلی همان بالانس کردن بودجه است که البته اینک در سطح کل بودجه دستگاه اجرایی مطرح است. بهتر است دست‎اندرکاران، اهداف خود از طرح موضوع افزایش قیمت‎ حامل‎های انرژی را صریح و صادقانه مطرح نمایند. البته در این مورد نیز باید توجه داشته باشند که بدون توجه به مبانی و اصولی که ذکر شد ممکن است آثار و تبعات افزایش جهشی قیمت‎ها به گونه‎ای باشد که نقض غرض شود و آثار تورمی و کاهش تولید ناخالص ملّی هدف تعادل بودجه را نیز محقق نماید. اما مسائلی چون برنامه‎ریزی انرژی و کنترل تقاضا و بهینه‎سازی مصرف و قیمت‎گذاری منطقی حامل‎های انرژی توجهات و اقدامات اساسی‎تری را می‎طلبد که نباید تحت‎الشعاع مسئله بودجه قرار گیرد.

اینک که دولت محترم مسئله تصمیم‎گیری در مورد تجدید نظر در قیمت‎ حامل‎های انرژی را تا خرداد ماه آینده به تعویق انداخته است امید است با عنایت به آنچه گفته شد برخورد همه جانبه، جامع و غیرجانبدارانه‎ای با موضوع بشود.

 

1 -در این مورد برای اطلاع بیشتر رجوع شود به «ابعاد مسئله انرژی» ترجمه فصل اول از کتاب Energy Economics and Policy نوشته Griffin و Steele ترجمه نگارنده مندرج در مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی شماره 140-139 فروردین و اردیبهشت 78

[2] . رجوع شود به "بهینه‎سازی مصرف انرژی بهانه یا واقعیت" سرمقالة نشریه اقتصاد انرژی شمارة 20، دی ماه 1379.

3 . و بر این مبنا عمدتاً نیز بر حامل‎هایی تأکید می‎شد که ظاهراً می‎توانست بیشترین درآمد را ایجاد نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۸۰ ، ۱۳:۲۲
سید غلامحسین حسن‌تاش