وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

در گفت‌وگو با غلامحسین حسنتاش مطرح شد
کاهش هزینه‌های دیپلماسی در تعامل نفت و سیاست خارجی

در عرصه دیپلماسی اقتصادی نفت و انرژی یکی از مهم‌ترین مسائلی است که مناسبات بین کشورها را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد، با عنایت به این موضوع برای سوال اول مایل هستم جنابعالی در خصوص ضرورت تعامل دستگاه انرژی با دستگاه دیپلماسی کشور توضیح بفرمایید.

باید توجه داشت که نفت سیاسی‌ترین کالای جهانی است. قرار گرفتن حدود 70 درصد ذخایر نفت جهان در یک منطقه خاص در حالی که بیشترین مصارف آن در مناطق بسیار دورتر از آن قرار دارد، نفت را به یک پدیده ژئوپلتیک تبدیل نموده است. 
در مورد گاز طبیعی نیز گرچه محل ذخایر آن قدری متفاوت و به تبع آن ژئوپلتیک آن نیز با نفت متفاوت است، اما وضعیت کلی آن مشابه نفت است. محوریت نفت و گاز در سبد انرژی جهان با سهمی بیشتر از 60 درصد، به طور کلی مقوله انرژی را به یک مقوله سیاسی تبدیل کرده است.
در کشورهای صنعتی حتی اگر تا قبل از دهه 1970 انرژی را دست کم در ظاهر یک مقوله اقتصادی می‌دانستند و نفت و گاز را کالاهای تجاری می‌شناختند؛ اما بدون شک پس از آن بدون پرده‌پوشی، این مقوله را یک مقوله استراتژیک و نفت و گاز را کالاهایی دانستند که باید تحت کنترل و برنامه‌ریزی کامل درآیند و به هیچ وجه قابل واگذاری به نیروهای بازار نیستند. آژانس بین‌المللی انرژی(IEA) در سال 1975 به‌همین منظور تاسیس شد که راهبردهای انرژی کشورهای صنعتی را هماهنگ کند.
ایران یک کشور صاحب‌ ذخایر عظیم نفت و گاز و علاوه بر آن واقع در مرکز منابع مهم انرژی جهان و یکی از مهم‌ترین مسیرهای انتقال آن است. مرز آبی طولانی در جنوب و مرز خاکی طولانی در شمال با مهم‌ترین کشورهای صاحب ذخایر نفت و گاز، موقعیت ویژه‌ای را برای ایران در ژئوپلتیک انرژی جهان به وجود آورده است؛ به‌طوری که اگر حتی خودمان صاحب ذخایر نفت و گاز نبودیم نیز جایگاه ژئوپلتیک تاثیرگذاری در انرژی 
جهان داشتیم. 
جالب‌تر اینکه ایران فصل مشترک و محل تلاقی ژئوپلتیک نفت و ژئوپلتیک گاز نیز هست؛ چون روسیه و ترکمنستان در شمال ایران مهم‌ترین قطب‌های تولید گاز و صدور آن از طریق خط لوله هستند و قطر در جنوب ایران مهم‌ترین قطب صدور گاز به صورت LNG است که همه تولید و صادرات گازش هم از میدان مشترک با ایران انجام می‌شود.
با توجه به آنچه ذکر کردم، بعید است کسی به جایگیری ایران در نقشه جهان توجه کند؛ بدون آنکه به یاد نفت و گاز و انرژی بیفتد یا کشوری به رابطه با ایران بیندیشد و از نفت و گاز آن غافل باشد. وابستگی اقتصاد داخلی و تجارت خارجی کشور به نفت نیز از جنبه‌ای دیگر سیاست خارجی ایران را به صورتی مضاعف با نفت گره‌زده است.
با توجه به چنین تعاملات گسترده میان نفت، انرژی و سیاست‌خارجی، ارتباط فعال میان صنعت نفت و دستگاه دیپلماسی کشور یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است و در غیر این‌صورت ما نه در عرصه نفت توفیق کامل خواهیم داشت و نه در عرصه سیاست خارجی.
البته اهمیت و محوریت نفت و انرژی در شئون مختلف کشور به سیاست خارجی و دیپلماسی محدود نمی‌شود. نفت با مقولاتی چون توسعه اقتصادی، امنیت ملی و سایر شئون مانند صنعت، سیاست داخلی و حتی جامعه‌شناسی سیاسی نیز ربطی وثیق و تعامل دارد.
اهمیت نفت و گاز در سبد انرژی امروز جهان و اهمیت انرژی در اقتصاد امروز جهان موجب تعاملی گسترده میان انرژی و سیاست شده است. همان‌طور که اشاره کردم، به‌رغم همه تلاش‌های کشورهای صنعتی از دهه 1970 به بعد، هنوز بیش از 60 درصد انرژی مصرفی آنها را نفت و گاز تشکیل می‌دهد. بسیاری از رفاقت‌ها، رقابت‌ها و تحولات سیاسی جهان تحت تاثیر انرژی است و تفوق بر منطقه خلیج‌فارس یعنی منطقه دارای بیشترین ذخایر نفت و بخشی از ذخایر گاز جهان، یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سلطه و برتری آمریکا به عنوان بزرگ‌ترین قدرت جهان است.
با وجود چنین تعامل گسترده‌ای میان نفت و سیاست، آن هم برای کشوری که به این زودی‌ها از نفت و گاز گریزی ندارد، نمی‌توان سیاست خارجی کشور را بدون شناخت دقیق از نفت و انرژی ترسیم نمود و دیپلماسی کشور بدون درک عمیق و دقیق از انرژی و تحولات آن نائل به مطلوب نمی‌شود و متقابلا استراتژی‌ها و سیاست‌های بخش انرژی و نفت کشور را نیز بدون تعامل با سیاست خارجی نمی‌توان به‌درستی ترسیم کرد.
با توجه به توضیحات شما نقش دستگاه دیپلماسی خارجی کشورمان را در حفظ ظرفیت‌های انرژی برای بهبود شرایط اقتصادی ایران از طریق تعاملات بین‌المللی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به نظر من سیاست ایران در این زمینه خیلی موفق نبوده است. برای کشوری مثل ایران که هم نفتی است و هم در یک منطقه و شاهراه مهم نفتی قرار دارد، بدون شک سیاست خارجی و روابط خارجی اش به شدت تحت تاثیر این پدیده ژئوپلتیک است. در این شرایط موفقیت در سیاست خارجی و روابط بین‌المللی مستلزم این است که هم دستگاه سیاست خارجی کشور نسبت به مسائل نفت و انرژی و خصوصا ابعاد ژئوپلتیک آن اِشراف داشته باشد و هم هماهنگی فعالی میان بخش نفت و بخش روابط بین‌المللی وجود داشته باشد.
به نظر من متاسفانه نه آن اشراف وجود دارد و نه این هماهنگی، چون اصولا ما در کارهای بین دستگاهی که مستلزم هماهنگی وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مختلف است، ضعیف هستیم. ضمنا موفقیت کامل صنعت نفت در بسیاری از اهداف و برنامه‌ها و وظایف خود نیز مستلزم همین تعامل فعال دو دستگاه است.
به نظر شما موانع این عدم هماهنگی میان بخش نفت و دستگاه دیپلماسی را باید در چه دانست؟ راهکار‌های رفع این موانع از نظر جنابعالی چیست؟ 
برای پاسخگویی به چرایی عدم ایفای نقش مطلوب نفت در سیاست خارجی و دیپلماسی کشور، باید نگاهی گذرا به تاریخچه صنعت‌ نفت در یکصد سال اخیر انداخت و نقش نفت در اقتصاد کشور را به‌صورت ساختاری مورد توجه قرار داد.
واقعیت این است که صنعت نفت در هفتاد سال اول عمر خود و قبل از وقوع انقلاب اسلامی به‌صورت انحصاری توسط خارجی‌ها سیاست‌گذاری و مدیریت می‌شد و در تعامل با اقتصاد و دیگر بخش‌های کشور نبود و در سه دهه اخیر هم اگرچه مدیریت آن را به دست گرفته‌ایم، لیکن موفق به تغییر ساختار کلی اقتصاد و تبیین نقش نفت در آن نشده‌ایم و کماکان اقتصاد کشور که بیش از 80 درصد آن مستقیما متکی به نفت است در حاشیه بیست درصدی دست و پا می‌زند. 
این عدم توفیق در تغییر ساختار را در ترکیب کابینه به‌خوبی می‌توان مورد ملاحظه قرار داد، یک وزیر نفت که 80درصد اقتصاد را نمایندگی می‌کند و حدود بیست وزیر دیگر که نوعا اطلاعاتشان از نفت بسیار اندک است، یعنی از 80درصد اقتصاد کشور بی‌اطلاع هستند، حاشیه بیست درصدی را نمایندگی می‌کنند که طبیعتا تکلیف تصمیمات برآمده از چنین ساختاری را می‌توان از قبل پیش‌بینی کرد. این حاصلی ندارد جز عدم استفاده از این نعمت خدادادی در ساماندهی اقتصاد و تجارت و سایر مقولات خارجی کشور. 
در تلاش بی‌حاصل در ساماندهی مسائل حاشیه‌ای در سیاست‌خارجی نیز همین رویکرد به نحو دیگری حاکم است و تعامل را دشوار می‌کند. بیش از یکصد سفیر و کاردار و نمایندگان بخش سیاست خارجی، بی‌اطلاع از نفت و مسائل انرژی و در تلاش برای ساماندهی بخش حاشیه‌ای اقتصاد کشور و مثلا بازاریابی خودرو پراید یا سمند در «بلاروس» هستند و این درحالی است که بر اساس پیش‌بینی‌ها، کماکان محوریت نفت و گاز در سبد انرژی جهان ادامه داشته و در هزاره سوم سهمی حداقل شصت درصدی خواهد داشت و این خود موید ضرورت ویژه تعامل دستگاه دیپلماسی کشور با بخش انرژی است.
تعامل قوی‌تر میان نفت و سیاست خارجی می‌تواند هزینه‌های دیپلماسی را کاهش داده و حتی دیپلماسی را به ابزاری برای تولید درآمد و ثروت مبدل نماید و لذا راهکارهای این همکاری را باید جست‌وجو و موانع آن را شناسایی کرد و برطرف نمود.
اهمیت این مساله بیشتر از آن است که مثلا با اعزام رایزن‌های نفتی یا انرژی به سفارتخانه‌های ایران در همه یا برخی کشورهای جهان حل شود، گرچه ممکن است وجود چنین رایزنانی نیز در بسیاری موارد ضرورت داشته باشد اما بسنده کردن به آن تقلیل دادن مساله و برخورد سطحی با آن است. یک تعامل قوی میان دو دستگاه مستلزم بوجود آوردن یک ارتباط نهادینه است. علاوه بر آن به نظر می‌رسد حداقل دانش و اطلاع از مسائل نفت و انرژی برای همه مدیران و همه دیپلمات‌های کشور ضرورت دارد.
اگر در کشور ما در انجام کارهای جمعی و روابط و همکاری‌های بین دستگاهی و چند دستگاهی ضعف و ناکارآمدی وجود دارد حداقل در این مورد خاص برای حل این مشکل باید تمرین و تلاش نمود.
گاهی شخصیت‌ها و روحیات انحصار طلبانه مانع تعامل و همکاری بوده است. در اموری که سازوکارهای نهادی وجود ندارد بعضا افراد و سلیقه‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای می‌یابند و اگر کسانی مرکز و محور تعامل باشند که از روحیه انحصار طلبی برخوردار باشند و بخواهند شخص خود را حد فاصل و نقطه اتصال انحصاری یک ارتباط قرار دهند طبعا این تعامل نهادینه نخواهد شد.
اعتماد و اطمینان دو دستگاه نفت و سیاست خارجی نسبت به یکدیگر و خصوصا اعتماد هر یک به درک و شناخت و تشخیص طرف دیگر نیز در شکل‌گیری این تعامل مهم است. اگر تصور هر طرف آن باشد که طرف مقابل درک دقیقی از منافع ملی و نیز اهمیت و وزن ابزارها ندارد بلکه تنها در قالب یک برخورد سطحی می‌خواهد از ابزارهای در اختیار طرف مقابل، برای توفیق حوزه مدیریت خود و احیانا پوشاندن نقاط ضعف خود استفاده نماید، طبعا دو طرف توانایی‌ها و ابزارهای خود را از طرف مقابل پنهان خواهند کرد و تعاملی پدید نخواهد آمد.
برگزاری مستمر همایش‌هایی که این تعامل و موضوعات مشترک را واکاوی می‌کنند با حضور دست‌اندرکاران هردو دستگاه و همکاری موسسات مطالعاتی وابسته به دو دستگاه و انجمن‌های علمی غیردولتی مرتبط با مباحث دو دستگاه، می‌تواند مقدمه و تمرین خوبی در این زمینه باشد و درتداوم خود راهکارهای نهادینه کردن این تعامل را جست‌وجو کند.
شناخت موانع هماهنگی و تعامل نهادینه میان نفت و دستگاه دیپلماسی کشور و راهکارهای رفع این موانع و توسعه این تعامل، دقت و بررسی بیشتری‌ را می‌طلبد.
پیمان‌های انرژی که در دنیا رایج است، چقدر می‌تواند در مناسبات اقتصادی کشورها تاثیر بگذارد؟
منظورتان از پیمان انرژی را نمی‌دانم چیست. اما یکسری سازمان‌های همکاری انرژی در جهان هست که یکی از مهم‌ترین آنها آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) است که فقط کشورهای صنعتی عضو آن هستند و همکاری‌های انرژی و سیاست‌های انرژی آنها را هماهنگ می‌کند. یکی اوپک است که صادرکنندگان نفت عضو آن هستند. مجمع کشورهای صادرکننده گاز (GECF) و مجمع جهانی انرژی (IEF) هم هستند که ایران در سه تای اخیرالذکر عضو است. طبیعتا عضویت در این مجامع و سازمان‌ها فرصت بیشتری را برای توسعه روابط دوجانبه و چندجانبه و فرصت بیشتری را برای فعالیت دیپلماتیک و تاثیرگذاری بر فضای بین‌المللی و استفاده از آن در جهت تامین منافع ملی ایجاد می‌کند ولی موفقیت در این مسیر مستلزم همان چیزی است که در پاسخ قبلی اشاره کردم.
البته تشکیلاتی به نام ECT هم در دنیا وجود دارد که به فارسی آن را پیمان منشور انرژی می‌نامیم که ابتدا منشور انرژی اروپا بوده و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیرشورویT اروپایی‌ها سعی کردند آن را به سطح بین‌المللی گسترش دهند که چندان هم موفق نبوده‌اند، اما این منشور در سطح اروپا موفق بوده است، چون همکاری‌های انرژی زیادی در میان کشورهای کوچک اروپا وجود دارد، خطوط‌لوله فرامرزی گاز که کشورهای مختلف اروپایی را در‌می‌نوردد و شبکه‌های گاز را متصل می‌کند یا خطوط انتقال برق که شبکه برق این کشورها را به هم وصل می‌کند و هم رقابت بین تولید و توزیع کننده‌های انرژی را گسترش می‌دهد و هم با یک‌ پارچه کردن شبکه‌های انرژی سیستم انرژی را بهینه می‌کند و مشکلات اوج و فرود مصرف را حل می‌کند. پیمان منشور انرژی مقررات و ضوابط و قواعد اینگونه همکاری‌ها را خصوصا در زمینه ترانزیت و تجارت و انتقال انرژی تعیین می‌کند و طبیعتا تبادلات انرژی میان اعضای آن خیلی سهل‌تر می‌شود. 
یک سری قراردادهای دوجانبه تبادل انرژی هم وجود دارد مثل خط‌لوله صادرات گاز ما به ترکیه یا واردات گازما از ترکمنستان یا صادرات برق به برخی کشورها که می‌تواند در جهت بسط روابط کشورها موثر باشد. مسلما عقد این قراردادها مستلزم سیاست خارجی قوی و همان همکاری است و وقتی منعقد شد در جهت توسعه و تحکیم روابط کشورها موثر است.
جایگاه ایران در اوپک را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا کاهش تولید نفت ایران طی ماه‌های اخیر تاثیری بر مناسبات ایران و اوپک دارد؟
سازمان اوپک دوران‌های سختی را برای حصول به تصمیمات مناسب پشت سر گذاشته است که ممکن است در آینده نیز تکرار شود. گاهی شرایطی وجود داشت که باید به دشواری تصمیمات را به سمتی هدایت می‌کردیم که کمترین خسارت را برای کشور ما به دنبال داشته باشد.
در دوران‌های سخت اجلاس‌های اوپک را می‌توان به صحنه نبردی تشبیه نمود که در آن موفقیت از آن کسی است که قبلاً تمرین‌های لازم را کرده باشد و تجهیزات لازم را فراهم آورده باشد و از لجستیک مناسب برخوردار باشد. در اختیار داشتن حداکثر اطلاعات از حریفان، پیش‌بینی و سناریوسازی از رفتار ایشان و مهم‌تر از آن تاثیر گذاری بر انتخاب آنها، لازمه موفق بازگشتن از اجلاس‌های اوپک است که شاید بتوان نام آن را خدمات متقابل نفت و دیپلماسی نامید.
به نظر شما چه اقداماتی می‌توان برای تقویت جایگاه ایران در اوپک انجام داد؟
در این مورد هم همان تعامل فعال میان دو دستگاه نفت و سیاست‌خارجی مهم است. علاوه‌بر این اگر ایران در زمینه رصد کردن بازارهای جهانی انرژی و نفت فعال باشد و در محافل بین‌المللی نفتی و انرژی حضور فعال و حرف برای زدن داشته باشد نیز در تقویت جایگاهش در اوپک موثر است، متاسفانه این حضور اینک بسیار کم‌رنگ است. هفته‌ای نیست که در گوشه‌ای از جهان یک کنفرانس مهم نفتی یا انرژی برگزار نشود و جای کارشناسان ایرانی در همه آنها خالی است و ما از تحولات جهانی انرژی و نفت دور افتاده‌ایم.
اگر آن رصد کردن اتفاق بیفتد و این حضور فعال باشد به تبع آن نیروهای زبده در استاندارد بین‌المللی نیز تربیت خواهند شد و آنگاه ایران می‌تواند سمت‌های بیشتری را هم در دبیرخانه سازمان اوپک و سایر سازمان‌ها که عضو هستیم، بدست آورد و شانس بیشتری را برای بدست آوردن سمت دبیرکلی اوپک داشته باشد.
البته توفیق ایران در صنعت نفت داخلی خود نیز در این رابطه موثر است، وجود یک صنعت نفت با برنامه و قوی در داخل که توان پیشبرد طرح‌ها و پروژه‌های خود را خصوصا در بخش بالادستی داشته باشد، در جایگاه بین‌المللی کشور نیز تاثیرگذار خواهد بود.
درحالی که این روزها تحریم‌های یکجانبه علیه کشورمان در جریان است و نفت که به عنوان شاهراه حیاتی اقتصاد ما محسوب می‌شود تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته، آیا آمریکا و متحدانش می‌توانند با موضوع نفت معامله جدی کنند؟
منظورتان از معامله جدی را متوجه نمی‌شوم اما اگر منظور این باشد که آیا تحریم نفتی بر ما موثر است یا نه، باید بگویم که به نظر من قطعا موثر است. متاسفانه اقتصاد ما هنوز یک اقتصاد وابسته به نفت است و این وابستگی در سال‌های اخیر تشدید هم شده است، بنابراین در چنین اقتصادی، قطع صادرات نفت حداقل در کوتاه مدت و میان مدت تاثیر منفی بر اقتصاد خواهد داشت و ایجاد فشار خواهد کرد هرچند در بلند مدت می‌تواند به نفع اقتصاد باشد، البته به شرط اینکه بتوانیم از فشارهای کوتاه و میان‌مدت عبور کنیم.
البته اگر بسترهای گسترش تولید ملی و قطع وابستگی به تک محصولی تمهید شده بود در میان مدت هم این امر می‌توانست مثبت باشد.
تهدید به عرضه ذخایر استراتژیک به بازار برای تعادل در بازار و جلوگیری از گران شدن نفت،چقدر می‌تواند اجرایی باشد؟
از نظر اجرایی که کاملا امکان پذیر است. وقتی انبار و ذخیره‌ای وجود دارد که از نظر لجستیکی هم به بازار وصل است خوب می‌توان هر زمانی آن را وارد بازار کرد، اما همانطور که از نامش مشخص است این ذخایر استراتژیک است و در شرایط خاص از آن استفاده می‌شود، کشورهای صنعتی بعد از شوک‌های اول و دوم نفتی در دهه 1970 این ذخایر را ایجاد کردند که بازهم اگر جنگ و انقلاب و تحولات ژئوپلتیک ویژه یا حتی حوادث طبیعی استثنایی رخ داد که مانع عرضه کافی نفت به بازار شد بتوانند تا مدتی با استفاده از آن خودشان را اداره کنند و در ماجرای تحولات لیبی و خروج نفت آن کشور از بازار جهانی نفت یا مثلا در جریان توفان کاترینا که موجب توقف تولید نفت منطقه خلیج مکزیک شد نیز از آن استفاده کردند و در هر شرایط ویژه دیگری نیز ممکن است از آن استفاده کنند، البته حجم این ذخایر محدود است و حداکثر تا یکی دو ماه می‌تواند کمبود عرضه را جبران کند.
آیا پیمان منطقه ای مثل اوپک می‌تواند در مناسبات اقتصادی جهانی تاثیرگذار باشد؟چگونه؟
البته اوپک یک سازمان منطقه‌ای نیست و فرامنطقه‌ای است از آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی عضو دارد. 
متاسفانه اوپک دیگر سازمان تاثیرگذاری در جهان و در مناسبات اقتصادی و انرژی جهانی نیست و اگر همین روند ادامه یابد پیش بینی من این است که تاثیرگذاری اوپک کمتر هم خواهد شد. اوپک پنجاه و دو سال پیش در شرایط بسیار متفاوتی با امروز، تاسیس شده و نتوانسته است خود را روزآمد کند. اساسنامه اوپک و سازوکار این سازمان نیز پتانسیل اصلاح و تحول درونی را ندارد.
در حالی که جبهه مقابل اوپک یعنی آژانس بین‌المللی انرژی به عنوان سازمان مصرف‌کنندگان عمده و واردکنندگان نفت و انرژی، کل انرژی را یکپارچه نگاه‌ می‌کنند و نیز برنامه‌های بلندمدت دارند، اوپک در محدوده نفت که تنها یکی از حامل‌های انرژی است باقی مانده و برنامه و استراتژی بلندمدت هم ندارد.
بنابراین تاثیرگذاری اوپک و خروج آن از انفعال، نیازمند یک تحول اساسی است، اما با توجه به ترکیب کشورهای عضو سازمان و وابستگی‌ها و منافع متفاوت و بعضا متضاد آنان و نیز سازوکار و اساسنامه سازمان که اشاره کردم، من امیدی به این تحول ندارم.
البته همه این حرف‌ها به آن معنا نیست که مثلا ما باید از اوپک خارج شویم یا حضورمان را کمرنگ کنیم، چون از نظر من عضویت در سازمان اوپک به‌رغم کم تاثیر بودن یا بی‌تاثیر بودن این سازمان در تحولات جهانی، فرصت‌های جنبی و حاشیه‌ای را برای ما به‌وجود می‌آورد، به عبارت دیگر برای ما به عنوان یک عضو، شاید حاشیه اوپک مهم‌تر از متن آن باشد. کما اینکه در مورد مجمع جهانی گاز و مجمع جهانی انرژی هم همین‌طور است آنها هم حداقل فعلا، تاثیرگذاری چندانی در تحولات جهانی اقتصاد و انرژی، ندارند. 


http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=341694

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۵۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۳۲
سید غلامحسین حسن‌تاش
نقد حسن‌تاش بر عملکرد صنعت نفت: 
 
وعده گازی احمدی‌نژاد محقق نشد 
 

 

فرزانه طهرانی: «بدون شک در تمام شاخص‌های عملکرد صنعت نفت از برنامه عقب‌تر هستیم.» این بخشی از انتقادات «سیدغلامحسین حسن‌تاش» عضو انجمن اقتصاد انرژی ایران به عملکرد پارس جنوبی است. او درعین‌حال وعده اخیر رییس‌جمهوری در خصوص دوبرابر شدن برداشت گازی تا پایان دولت دهم را غیرممکن دانسته و آن را یک تبلیغ انتخاباتی می‌داند. حسن‌تاش که عضویت هیات علمی - پژوهشی و تدریس در دانشگاه را نیز در کارنامه خود دارد معتقد است عملکرد دولت نهم و دهم با عملکرد دو دولت قبل از آن در پارس ‌جنوبی به هیچ وجه قابل قیاس نیست و اصولا عملکرد این دولت با دولت‌های قبلی در زمینه عمران و توسعه در همه بخش‌های کشور قیاس مع‌الفارق است. او همچنین درباره برداشت 500‌هزار بشکه‌ در روز قطر از لایه مشترک نفتی و برداشت صفر ایران را به دولتمردان هشدار می‌دهد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

خبر جدیدی که آقای «احمدی‌نژاد» در ارتباط با تولید پارس جنوبی اعلام کرد شاید بهانه مناسبی برای پرداختن به این میدان مشترک نفت و گاز باشد. به نظر شما وعده دوبرابر شدن برداشت گاز از این میدان تا پایان دولت دهم چقدر عملی است؟

به‌نظر من دوبرابر شدن برداشت از این میدان تا پایان دولت دهم قطعا غیرممکن است. فکر می‌کنم اینها بیشتر تبلیغات انتخاباتی است.

فکر نمی‌کنید عملی نشدن این وعده ممکن است تبدیل به یک ضدتبلیغ شود تا تبلیغات برای یک جناح؟

در بسیاری از موارد این نوع تبلیغات را انجام می‌دهند و هرکس در بخش تخصصی خودش می‌داند واقعیت‌ها چیست.

پیشرفت فازهای پارس جنوبی در این سال‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چرا دولت در چند ماهه آخر عمر خود تصمیم به توسعه برداشت از این میدان گرفته است؟

وضعیت پیشرفت پروژه‌های مربوطه در دولت‌های نهم و دهم بد بوده است و این در کنار برخی از نقطه‌ضعف‌ها و نمرات منفی در کارنامه این دولت، یک نقطه ضعف برای دولت است چون از دست‌دادن غیرقابل بازگشت منافع ملی است.

از آنجا که تحریم‌ها حضور پیمانکاران خارجی در این میدان را روزبه‌روز کمتر کرده است؛ داخلی‌ها سعی در ربودن گوی سبقت از یکدیگر دارند و هر روز هم شاهد افزایش قراردادهای شرکت‌های داخلی هستیم. صرف‌نظر از اینکه پیمانکاران داخلی دارای چه میزان توانایی برای انجام پروژه‌ها هستند، آیا در شرایط فعلی کشور، توسعه میدان پارس‌ جنوبی جزو طرح‌های اولویت‌دار است؟

بدون‌شک با هر منطقی توسعه میدان مشترک گازی پارس‌ جنوبی مهمترین اولویت صنعت نفت ایران بوده و تا رسیدن به حد تولید مطلوب خواهد بود. تغییرات مکرر مدیریتی در سطح صنعت نفت، به‌کارگیری برخی مدیران ضعیف، عدم تخصیص منابع مالی لازم موجب تاخیر در اجرای فازهای تکمیلی شده است.

یکی از اقداماتی که دولت در این سال‌ها در دستور کار قرار داده همکاری با کشورهایی چون ونزوئلا در پروژه‌های پارس جنوبی است. به‌نظر شما این همکاری‌ها چقدر بر بهبود روند فعالیت تاثیر خواهد داشت؟ تخصص نفتی این کشورها را چگونه می‌بینید؟

به‌نظر من اینها و بسیاری از قراردادهایی که در سوال قبل اشاره کردید، تبلیغاتی است وگرنه ونزوئلا در کار صنعت نفت خود هم مانده است کارجدی نخواهد کرد و متاسفانه این قراردادها می‌تواند یکسری مشکلات حقوقی هم برای هر دولت آتی که احیانا بخواهد برخورد منطقی‌تری با پروژه‌ها داشته باشد، ایجاد کند.

آقای «زنگنه» طی مصاحبه‌ای در مرور خاطرات دوره وزارتش عنوان کرد در یکی از سفرهایش به قطر، امیر این کشور گفته بود:«من به شما در حوزه فعالیت‌های پارس جنوبی حسادت می‌کنم.» در آن روزها برداشت ما از این میدان با کشور قطر برابری می‌کرد اما چندی پیش سازمان بازرسی از برداشت دوبرابری طرف قطری از این میدان مشترک خبر داد. این وضعیت چه آینده‌ای را برای سرمایه ملی ترسیم خواهد کرد؟

من نمی‌دانم امیر قطر در عالم دیپلماسی با چه نیتی این حرف را زده است. اما ما 10 سال از قطری‌ها در تولید گاز از این میدان عقب هستیم ضمن اینکه هرگز هم میزان تولیدمان به حد قطر نرسیده است و قطر از نظر تولید تجمعی شاید تا کنون بیش از سه برابر ما از میدان برداشت کرده باشد. بدون شک عملکرد دولت نهم و دهم با عملکرد دو دولت قبل از آن در پارس‌جنوبی قابل قیاس نیست و اصولا عملکرد این دولت با دولت‌های قبلی در زمینه عمران و توسعه در همه بخش‌های کشور قیاس مع‌الفارق است اما به‌نظر من در آن دوره‌ای هم که شرکـت‌های خارجی می‌آمدند و محدودیت‌ها کمتر بود و گرایش به توسعه وجود داشت، بخش قابل‌توجهی از انرژی و توان و سرمایه صنعت نفت صرف پروژه‌های بسیار کم‌اولویت‌تر و بعضا بی‌برنامه و غلط شد و گرنه پیشرفت پارس‌جنوبی می‌توانست بسیار بهتر باشد.

عدم برداشت ایران از لایه نفتی مشترک پارس جنوبی نیز وضعیت بدتری به‌بار آورده است درحالی که قطر با شتاب از این میدان در حال استخراج است. آیا بهتر نیست دولت اولویت خود را بر فراهم کردن زمینه‌های برداشت هرچه سریع‌‌تر از آن قرار دهد؟

میدان پارس‌جنوبی یک لایه نفتی مشترک دارد که وضع خوبی در آنجا نداریم چراکه هم‌اکنون قطری‌ها 450 تا 500‌هزار بشکه از آن برداشت می‌کنند در حالی که استخراج ما از آن صفر است. قطر این لایه را به‌نام میدان الشاهین می‌نامد و پیشرفته‌ترین فناوری‌ها را در آنجا به‌کار گرفته است، از فناوری چاه‌های افقی استفاده کرده است که بعضا چاه بعد از رسیدن به لایه و افقی شدن تا 10 کیلومتر در لایه به‌صورت افقی جلو رفته است. متاسفانه در طرف ما حتی مطالعات اکتشافی دقیقی هم روی این لایه نشده است اما چرایی آن بسیار مفصل است؛ روشن نبودن اولویت‌ها در صنعت نفت، تغییرات مدیریتی، روشن نبودن متولی کار و تصمیمات اشتباه مدیریتی، مثلا شرکتی که چنین پروژه مهمی را به‌عهده دارد یک دفعه تصمیم به‌خصوصی‌سازی آن یا واگذاری آن به بخش‌خصوصی می‌گیرد بدون توجه به اینکه خود این واگذاری یک تغییر و تحول است که می‌تواند افت و توقف ایجاد کند و به چنین پروژه مهمی لطمه بزند و جالب اینکه بعد هم به نوعی در واگذاری به متقاضی خلف وعده می‌شود و شرکتی که چنین پروژه مهمی را به‌عهده دارد سال‌ها بلاتکلیف ‌مانده و پروژه متوقف شده است.

با توجه به آنکه توسعه میادین در پارس‌جنوبی به عدد 29 فاز تا پایان برنامه پیش‌بینی شده؛ روند فعالیت در این سال‌ها چگونه بوده است؟ آیا با عقب‌ماندگی‌های کنونی به هدف برنامه خواهیم رسید؟

بدون‌شک در تمام شاخص‌های عملکرد صنعت نفت از برنامه عقب‌تر هستیم، در تولید نفت و گاز، در تزریق گاز به میادین نفتی برای افزایش بازیافت (و جلوگیری از افت تولید)، در جمع‌آوری گازهایی که سوزانده می‌شود و غیره. در هیچ‌یک از برنامه‌ها اهداف و شاخص‌های تعیین شده برای صنعت نفت محقق نشده و در برنامه چهارم وضع بدتر بوده است.

همواره یکی از تنگناهای اجرای پروژه‌ها کندبودن جریان نقدینگی عنوان شده، راه‌اندازی صندوق انرژی و اجرای طرح‌هایی مانند فروش اوراق این مشکل را تا چه حد از سر راه برداشته است؟

من نمی‌دانم صندوق انرژی چیست، تا حالا نشنیده‌ام، اما به ‌نظر من اولا تنها مشکل، مشکل مالی نبوده است و در صنعت نفت، تغییرات مدیریتی در این سال‌ها بیداد کرده است و همچنین اصولا اراده توسعه در هیچ بخشی و از جمله این حوزه وجود نداشته است و اگر هم مانوری داده در این حد بوده است که نسبت به عملکرد گذشته‌ها خیلی زیر سوال نرود، خصوصا در جایی مثل میدان مشترک پارس ‌جنوبی که رقیب دارد و سهم ما را برای همیشه می‌برد که به همین دلیل نمی‌شود هیچ مانوری هم نداد و اقدامات در حد مانور و نمایش است.

صرف درآمدهای حاصله از پارس جنوبی برای مقاصدی غیر از توسعه این میدان از جمله انتقادات تحلیلگران حوزه نفت است. دولت حضور شرکت‌های داخلی و خارجی را برای سرمایه‌گذاری در این بخش کافی می‌داند اما آیا بهتر نبود بخشی از درآمدهای نفتی در توسعه این میدان مشترک هزینه می‌شد؟

ببینید اصولا این دولت پایبندی کمتری به بودجه و قوانین آن داشته است حالا اگر در جاهایی هزینه کرد بودجه با مصوبات بودجه هماهنگ بوده نباید این را به حساب تعهد دولت به بودجه گذاشت. گزارشاتی که نشان می‌دهد دولت بیش از 50‌درصد تخلف بودجه‌ای داشته، شاهد بر این مدعای من است. اگر برخورد منسجم و سازمان یافته و درستی با پروژه‌های پارس جنوبی و با صنعت نفت وجود داشت به هرحال می‌شد توانایی‌های داخلی را تجمیع و کاری کرد، بسیار بیشتر از آنچه شده است. اما باید توجه داشت که الان یکی از بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین مشکلات تامین تجهیزات از خارج است که حتی اگر پول هم باشد به دلایل تحریم تامین آن ساده نیست.


 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

(توضیح اینکه مطلب زیر تحت عنوان صنعت نفت و شاخص‌های واقعی عملکرد به  روزنامه شرق داده شد و دوستان شرق تیتر پیشنهادی بنده  را عوض کردند و تیتر محتاطانه‌تری را گذاشتند که بنده هم حق می‌دهم اما قدری نقض قرض است)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۰۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

ذخائر استراتژیک نفتی امریکا؛ گذشته، حال و آینده


تاریخچه ذخائر استراتژیک نفتی و هدف از ذخیره‌سازی

بدنبال وقوع شوک اول نفتی در سال 1973 میلادی (1352 شمسی) که قیمت نفت از کمتر از چهار دلار به بیش از 12 دلار افزایش یافت، کشور ایالات‌متحده امریکا تولید و مصرف انرژی را تحت  کنترل  و برنامه ریزی استراتژیک قرارداد و سیاست‌های گوناگونی را در جهت امنیت بخشیدن به عرضه کافی انرژی به اقتصاد خود بکارگرفت که بعد از آن بتواند از آثار منفی شوک‌های احتمالی آینده بر بخش انرژی و نیز اقتصاد ملی خود جلوگیری نماید، ذخیره‌سازی نفت‌خام تحت عنوان ذخائر استراتژیک(SPR)، از جمله این سیاست‌ها بود. در سال 1975 آژانس بین‌المللی انرژی(IEA) ، با محوریت و پیگیری  امریکا تاسیس شد و  28 کشور صنعتی (بعضا بعدا و به تدریج) به عضویت آن درآمدند و  آژانس مذکور نیز ذخیره‌سازی استراتژیک نفت‌خام در سطح کشورهای عضو را در دستور کار خود قرارداد. کشورهای عضو آژانس موظف هستند حداقل معادل 90روز متوسط نفت‌خام وارداتی سال قبل خود را ذخیره‌سازی نمایند تا در مواقع لازم و در صورت بروز بحران‌ در عرضه نفت‌، بتوانند تا مدتی در مقابل بحران و تا فرونشاندن آن، مقاومت کنند که البته اغلب چه در امریکا و چه در دیگر کشورها، سطح 90 روز رعایت نشده است. البته سه کشور کانادا، نروژ و دانمارک که صادرکننده خالص نفت هستند از این الزام مستثنی هستند. بنابراین طبیعتا استفاده از این ذخائر می‌‌تواند بر بازار جهانی و قیمت‌های نفت‌خام  اثر بگذارد  ولی  در صورت تداوم و گستردگی بحران،  محدودیت خواهد داشت. با توجه به هزینه‌بر بودنِ این ذخائر،  گاهی کشورها  خصوصا در شرایط مساعد  در محیط بین‌المللی، گرایش به عدم رعایت تعهد خود دارند ولذا آژانس کمیته‌‌ای دارد که تعهد اعضا در مورد نگهداری این میزان ذخائر را کنترل می‌کند. البته  برای بخش‌خصوصی و خصوصا شرکت‌های نفتی و پالایشگاه‌ها نیز دستورالعمل‌هائی وجود دارد که مقداری ذخیره سازی داشته باشند.

در امریکا قانون مربوط به سیاست و کارائی انرژی،  اختیارات رئیس‌جمهور در زمینه برداشت از ذخائر استراتژیک در مواقع اضطراری و رخداد یک کمبود در عرضه داخلی و بین‌المللی انرژی را مشخص نموده است و  با استفاده از وقایع  و تجربیات، این اختیارات قدری گسترش یافته است. این قانون فروش یا عرضه ذخائر استراتژیک  تا سقف حداکثر 30 میلیون بشکه در یک دوره حداکثر 60 روزه را به شرطی که موجودی ذخائر از 500 میلیون بشکه کمتر نشود، مجاز دانسته است. البته فروش ذخائر استراتژیک با اهداف تجاری کاملا ممنوع است و نیز باید طبق ضوابطی از طریق مزایده انجام شود.

در امریکا ذخائر استراتژیک عمدتا در لایه‌های (نمکی) زیرزمینی که از ساختار مناسبی برای ذخیره نفت برخوردارند، پس از آماده‌سازی این لایه‌ها ، نگهداری می‌شود. این ذخائر  در دو منطقه در تگزاس و لوئیزیانا  و البته هردو در مجاورت خلیج‌مکزیک در جنوب شرقی امریکا قراردارند که به شبکه خطوط‌لوله و پایانه‌های دریائی متصل هستند. در سال 2005 میلادی قانون سیاست انرژی، افزایش ظرفیت ذخیره‌سازی به سطح یک میلیارد بشکه را متناسب با افزایش واردات نفت ایالات‌متحده (برای حفظ سطح 90 روز)، مقرر نمود  و بر اساس آن مناطق جدیدی هم شناسائی شد  اما این مسئله نهایتا در سال 2011 در دولت اوباما با استناد  به برنامه‌های جدید انرژی و کنترل مصرف و نیز  افزایش تولید داخلی  و روند کاهش میزان واردات نفت‌ این کشور، لغو شد و  پیش‌بینی می‌شود حداکثر در طول یک دهه آینده میزان (727 میلیون بشکه) ظرفیت موجود برای 90 روز به حد کفایت برسد. باید توجه داشت که در صورت کاهش بیشتر نفت‌خام وارداتی امریکا بر اساس چشم‌اندازهای اخیر منتشر شده توسط آژانس بین‌المللی انرژی (IEA)، قدرت مانور این کشور در استفاده از ذخائر استراتژیک نیز افزایش خواهد یافت. پیش‌بینی چشم‌انداز مذکور این است که خالص واردات هیدروکربن‌های مایع ایالات‌متحده ظرف ده سال آینده به کمتر از  4 میلیون بشکه در روز کاهش خواهد یافت که در صورت تحقق آن، ذخائر موجود بیش از 170 روز واردات این کشور را تامین خواهد نمود. ضمن اینکه ممکن است امریکائی‌ها با ادامه روند افزایش تولید نفت خود، متناسبا نسبت به کاهش تدریجی ذخائر خود و فروش آن اقدام نمایند که آثار آن نیز قابل بررسی است. همچنین IEA این امکان را فراهم کرده‌است که بعضی از کشورهای کوچک عضو که امکانات ذخیره‌سازی ندارند، ذخائر مورد تعهد خود را در کشورهای دیگر نگهداری کنند ولذا این امکان نیز  دارد که امریکائی‌ها در آینده بخشی از ذخائر خود را به‌دیگران بفروشند.

سابقه برداشت از ذخائر استراتژیک در امریکا

از سال 1985 تا کنون،  در هجده یا نوزده مورد از ذخائر استراتژیک برداشت شده است که اغلب موارد برای حل مسائل داخلی و تنها دو مورد آن در هماهنگی با  آژانس بین‌المللی انرژی برای واکنش به مشکلات سیاسی و ژئوپلتیکی بین‌المللی بوده است. این برداشت‌ها را  می‌توان در پنج نوع دسته بندی نمود:

1-   فروش آزمایشی-  تاکنون دوبار در سال‌های 1985 و 1990  اولی به دستور کنگره و دومی به دستور رئیس‌جمهور(جرج بوش)، برای تست کردن شرایط مزایده و عرضه رقابتی انجام شده است. مجوز فروش در هردوبار 5 میلیون بشکه بوده اما عملا کمتر از آن انجام شده است.

2-   عرضه بصورت قرض به شرکت‌های نفتی- این مورد  بیشترین رکورد را  دارد و تاکنون در 9 یا 10 مورد عمدتا برای مقابله با کمبودهای عرضه ناشی از حوادث طبیعی‌(طوفان‌ها) یا مشکلات فنی خاص که می‌توانسته موجب تعطیلی پالایشگاه‌ها یا بروز مشکل در بازار داخلی ایالات‌متحده شود، انجام شده است. مشهورترین و وسیع‌ترین آن برای مقابله با حوادث ناشی از طوفان عظیم کاترینا در سال 2005 که موجب توقف تولید نفت منطقه خلیج‌مکزیک گردید، بوده است. در سپتامبر 2008 نیز در دو مورد طوفان‌های "گوستاو" و " آیک" که در فاصله کمی رخ داد این امر تکرار شده است(بعضا این دو  را یک مورد به حساب می‌آورند). این نوع عرضه عمدتا به این صورت بوده است که نفت ذخائر برای مدّت محدود بصورت وام به شرکت‌های نفتی تحویل شده است و این شرکت‌ها موظف بوده‌اند در زمان مقرر  آن را به همراه مقداری نفت اضافی به عنوان بهره این وام، بازگردانند.بیشترین میزان اقدام شده در این زمینه حدود 30 میلبون بشکه در سال 2000 بوده است.

3-   برداشت برای جابجائی و اصلاح ترکیب ذخائر- این مورد نیز سه بار اتفاق افتاده است که هدف آن تغییر سایت یا انبار ذخیره ویا تغییر نوع نفت‌خام بوده است که بصورت مبادله (فروش و خرید متقابل) انجام شده است.

4-   فروش برای اهداف بودجه‌ای-  در سال 1996 دوبار برای اهداف بودجه‌ای و جبران کسر بودجه اقدام به فروش ذخائر شد و دولت متعهد بود بعدا از محل تولید نفت در اراضی دولتی آن را جبران کند. اما در دولت‌های بعدی با اینکه بسیاری معتقد بودند فروش ذخائر به میزان کمتر از یک درصد لطمه‌ای به آمادگی اضطراری امریکا نخواهد زد امّا تعدادی از نمایندگان به شدت با آن مخالفت کردند تا بدعتی برای آینده در فروش ذخائر استراتژیک برای اهداف کاملا بودجه‌ای گذاشته نشود.

5-   عرضه و فروش در هماهنگی با IEA  برای مقابله با حوادث بین‌المللی -  تنها 2 مورد از عرضه ذخائر استراتژیک در مسیر هدف اصلی آن  برای مقابله با حوادث سیاسی و ژئوپلتیکی و در هماهنگی با دیگر اعضاء آژانس بوده است. یکی در جریان جنگ‌ خلیج فارس و  عملیات موسوم به طوفان صحرا در سال 1991 (حمله امریکا به عراق برای  خارج کردن کشور کویت از اشغال عراق) که مجوز برداشت 75/33 میلیون بشکه توسط دولت بوش صادر شد اما عملا بیش از 5/17میلیون بشکه تحقق پیدا نکرد و بر خلاف انتظار بسیاری از عوامل بازار که فکر می‌کردند با آغاز جنگ در منطقه حساسِ خلیج‌فارس، قیمت‌ها افزایش انفجارگونه پیدا کند، قیمت ها کنترل شد و کاهش یافت. بار دوم در جریان تحولات  موسوم به بهار عربی و برای مقابله با مشکلات ناشی از خروج نفت لیبی از بازار جهانی(حدود 3/1 میلیون بشکه)، آژانس بین‌المللی انرژی در ماه ژوئن 2011  اعلام کرد که 60 میلیون بشکه از ذخائر خود را آزاد خواهد کرد که نیمی از آن به میزان بیش از 30 میلیون بشکه به عهده ایالات‌متحده خواهد بود و دولت امریکا در ماه جولای همان سال از طریق عقد 28 قرارداد با 15 شرکت، حدود 6/30میلیون بشکه نفت را بفروش رساند که بالاترین رکورد در برداشت از ذخائر را رقم زد. باید توجه داشت که در جریان جنگ خلیج‌فارس، عربستان از ظرفیت مازاد تولید عظیمی برخوردار بود که توانست بخش قابل‌توجهی از کمبود نفت عراق و کویت را جبران کند، بنابراین توانائی ذخائر استراتژیک در مواجهه با تحولات بهارعربی قابل تامل‌تر است.

بعضی نکات و مشکلات در مورد ذخائر استراتژیک امریکا

1-    در طول زمان با تداوم تولید نفت‌خام در کشورهای مختلف، به تدریج نفت‌خام‌ها سنگین‌تر و دارای سولفور بیشتر شده‌اند و متناسب با آن پالایشگاه‌ها سرمایه‌گزاری‌هائی را انجام داده‌اند که بتوانند نفت‌خام سنگین‌تر را جذب کنند و پالایشگاه‌های جدید نیز بر مبنای نفت‌خام‌های سنگین طراحی گردیده‌اند. اما ذخائر استراتژیک امریکا بیشتر مشتمل بر نفت‌خام‌های سبک و شیرین هستند که از گذشته ذخیره شده‌اند. در سال 2006 سازمان‌های مربوطه در امریکا، گزارش نمودند که نوع نفت‌خام‌های موجود در ذخائر استراتژیک با نیاز پالایشگاه‌ها مطابقت ندارند واین می‌تواند در شرایطی که خصوصا اختلال بازار در  نفت‌خام‌های سنگین باشد، مشکل ساز شود و وزارت انرژی امریکا اصلاحات و جابجائی‌های لازم را آغاز کرده است.

2-    در دوره یکصد و دوازدهم کنگره امریکا، عده‌ای از نمایندگان با این استدلال که ایالات‌متحده واردکننده فرآورده‌های نفتی نیز هست، لایحه‌ای را برای توسعه ذخائر استراتژیک با شمول فرآورده‌های نفتی ارائه نمودند اما استدلال مقابل این بود که ذخیره‌سازی نفت‌خام در ذخائر  زیرزمینی(لایه‌های نمکی)، 5/3 دلار  دربشکه برای هرسال هزینه دارد اما ذخیره‌سازی فراورده‌ها باید در مخازن روزمینی باشد که 15 الی 18 دلار در بشکه در هرسال هزینه خواهد داشت، ضمن اینکه فرآورده‌ها را نمی‌توان به مدت طولانی نگهداری نمود چون مشخصات خود را از دست میدهند وباید بصورت دوره‌ای فروخته و جایگزین شوند.علاوه بر این در ایالت‌های مختلف استانداردهای متفاوتی برای کیفیت بنزین وجود دارد.  همچنین استدلال شد که با توجه به رویکرد اروپا به نفت‌گاز(دیزل) بعنوان سوخت اتومبیل، تقاضای بنزین در حال کاهش است و ایالات‌متحده دچار مشکلی در واردات بنزین نخواهد شد. البته مقداری ذخائر فرآورده نیز در امریکا نگهداری می‌شود.

3-    عده‌ای معتقدند در شرایطی که عملیات سفته‌بازی در بازارهای آتی نفت یا سلف (و نه کمبود عرضه)، موجب افزایش قیمـت‌ها می‌شوند، ذخائر استراتژیک نمی‌توانند نقشی در این مورد ایفا کنند و باید تمهیدات دیگری برای این موارد اندیشیده شود.

4-    علاوه بر حجم ذخائر، ظرفیت لجستیک برداشت از ذخائر و انتقال آن به بازار نیز مهم است، این امکان در امریکا حدود 4 میلیون بشکه در روز است و در صورت تحقق کاهش واردات نفت این کشور به 4 میلیون بشکه در روز کفایت خواهد نمود.

در پایان لازم به ذکر است که براساس آخرین اطلاعات منتشره توسط اداره اطلاعات انرژی امریکا کل ذخائر نفت‌و فرآورده موجود در  این کشور در روز پایانی سال 2012 میلادی حدود 785/1 میلیون بشکه بوده است که حدود 695 میلیون بشکه آن ذخائر استراتژیک دولتی بوده است. همچنین بر اساس آخرین آمار منتشره توسط IEA برای ماه سپتامبر 2012 کل موجودی ذخائر سوخت مایع کشورهای عضو آژانس برای 188 روز واردات این کشورها کفایت داشته است که 76 روز از آن مربوط به ذخائر استراتژیک دولتی بوده است.

ذخائر استراتژیک در جریان دو واقعه مهم جهانی (جنگ خلیج فارس و بهار عربی) که مذکور افتاد، کفایت نسبی خود را نشان داده‌اند که البته دوره این حوادث کوتاه و حجم نفت خارج شده از بازار محدود بوده است و بنظر می‌رسد این ذخائر می‌توانند در مقابل خروج 5/1 میلیون بشکه نفت از بازار تا مدت حدود سه ماه مقابله کنند و اگر رقم کمتر از این باشد مدت مقابله بیشتر خواهد بود. اما در سال 2011 بطور متوسط روزانه 17 میلیون بشکه نفت از خلیج فارس عبور کرده است که حدود 20 درصد از کل نفت جهان و 35 درصد از مبادلات دریائی نفت بوده است و این سئوال وجود دارد که آیا ذخائر استراتژیک برای مقابله با بسته شدن تنگه هرمز نیز کفایت خواهند داشت؟البته بیش‌از 85 درصد نفت خروجی از تنگه هرمز یعنی حدود 5/14 میلیون بشکه از 17 میلیون بشکه به مقصد آسیا و عمدتا کشورهای چین،ژاپن،هند و کره‌جنوبی حمل می‌شود و سهم امریکای شمالی از نفت خروجی از آن بسیار ناچیز و نزدیک به صفر است.

منابع :

1-   The Strategic Petroleum Reserve: Authorization, Operation, and Drawdown Policy, Anthony Andrews & Robert  Pirog, June 18, 2012  (ترجمه شده در معاونت بین الملل موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی)

 

2-   www.eia.doe.gov

3-   www.iea.org

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۴۱
سید غلامحسین حسن‌تاش