وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ملی شدن نفت» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

مصاحبه با ماهنامه ایران‌فردا در مورد نهضت ملی شدن نفت 

 

1-    اقتصاد بدون نفت و ملی کردن آن به چه معنایی بود؟ آیا به این معنا بود که اقتصاد دولتی شود؟ چه شواهدی خلاف این نظر دارید که منظور مرحوم مصدق از ملی کردن صنعت نفت دولتی شدن اقتصاد را مد نظر نداشته است؟

 

پاسخ1- قبل از هر چیز باید توجه داشت که ملی شدن صنعت نفت یک امر خلق‌الساعه نبود که فقط اراده مرحوم دکتر مصدق در آن دخیل باشد. منازعات میان شرکت نفت ایران و انگلیس یا همان امتیازنامه دارسی با دولت ایران از همان سال‌های اول قرارداد و حتی در زمان قاجار شروع شد و ناشی از اجحافاتی بود که شرکت انجام می‌داد و با تقلب و هزینه‌سازی و ترفندهای مختلف از پرداخت  همان سهم ناچیزی که باید به دولت ایران می‌پرداخت نیز اجتناب می‌کرد. در دوره‌های مختلف مجالس ایران از دولت می‌خواستند که در جهت احقاق حقوق ملت ایران  با شرکت مذاکره کنند. در دوره رضاخان نیز یک بار نفت ملی اعلام شد که ناشی از عدم پرداخت عایدات به دولت ایران در دو سال پیاپی به بهانه‌های مختلف بود، گرچه دولت وقت به دلیل ماهیت وابسته‌اش نتوانست نتیجه‌ای از آن بگیرد و مجبور به برگشت از این تصمیم شد اما حکایت از این داشت که این مطالبه در آن زمان هم وجود داشت. در سال 1329 نیز مجلس وقت بدنبال چندین دور مذاکراتی که بین دولت ایران و مقامات شرکت انجام شده بود یک بار دیگر از دولت خواست که نسبت به استیفای حقوق ملت ایران اقدام کند و البته این به یک خواسته ملی تبدیل شده بود. دولت وقت پس از مذاکرات  با  شرکت بر روی یک الحاقیه قراردادی توافق کردند که مستلزم تصویب مجلس بود. کمیسیون ویژه نفت مجلس به ریاست مرحوم دکتر مصدق پس از بررسی این الحاقیه و با دریافت نظرات نمایندگان به این نتیجه رسیدند که این نیز حقوق ملت ایران را تامین نمی‌کند و با توجه به سوابق منفی شرکت و خلف وعده‌های مکررش و دخالت‌هایش در امور داخلی ایران و با توجه به مطالبات ملت،  پیشنهاد ملی شدن نفت در دی‌ماه 1329 توسط مصدق ارائه شد و در دستور کار کمیسیون و مجلس قرار گرفت. این مفهوم از ملی شدن که از قبل هم مطرح بود به مفهوم دولتی شدن در مقابل خصوصی بودن نبود بلکه  معطوف به این بود که صنعت نفت ایران و تمام عملیات آن از کنترل بیگانه خارج گردد و تحت کنترل دولت قرار گیرد. پس اصولا مفهوم دولتی کردن مورد  توجه نبود و استیفای حقوق ملت در نظر بود. بعضی که ظاهرا هیچ افتخاری را در تاریخ این کشور بر نمی‌تابند و به انحاء مختلف در تلاش مخدوش کردن چهره یکی از مفاخر کشور هستند اشکال می‌کنند که چرا نفت خصوصی نشد! در این رابطه اولا- باید توجه داشت که نفت و گاز و میادین آن  به عنوان یک منبع بزرگ زیرزمینی در تمام کشورهای جهان در تملک دولت‌هاست و در این میان تنها یک استثناء وجود دارد و آن ایالات‌متحده امریکاست که بدلیل ساختار متفاوت میادین نفتی از ابتدا در تملک مردم بوده است. ثانیا- مسئله ملی شدن رویاروئی دولت با یک شرکت خارجی بود که بر مبنای روابط استعماری امتیاز نفت ایران را تصاحب کرده بود و قویا از سوی دولت انگلستان حمایت می‌شد و بعد از جنگ جهانی اول نیز به بهانه استراتژیک شدن نفت در جریان جنگ، اکثریت سهامش به تملک دولت انگلستان در آمد، مسئله این بود که این امتیاز لغو شود و از این شرکت خلع‌ید شود. پس به هیچ وجه نمی‌توان این را شاهدی بر تمایل به دولتی شدن اقتصاد دانست. من نمی‌گویم مصدق گرایش به اقتصاد دولتی داشت یا نداشت و این مسئله به صلاح اقتصاد آن روز کشور بود یا نبود. من می‌گویم از ملی شدن نفت نمی‌توان چنین نتیجه‌هایی گرفت.

مسئله اقتصاد بدون نفت نیز بعدا مطرح شد. وقتی که انگلیس‌ها در مقابله با ملی شدن نفت، ایران را تحت تحریم نفتی قراردادند و با لشکر کشی مانع صادرات نفت ایران شدند و دولت از درآمد نفت محروم شد برنامه اقتصاد بدون نفت مطرح شد. دولت ملی دکتر مصدق، زیان وابستگی اقتصاد به نفت را با گوشت و پوست خود حس کرد. تحریم نفتی انگلستان  علیه ایران و ممانعت از صادرات نفت ایران که بدنبال خلع‌ید از شرکت نفت انگلیس رخ داد، دولت را با مشکلات حاد اقتصادی مواجه کرد و علاوه‌بر سیاست خارجی و داخلی، اقتصاد نیز درگیر مشکل نفت شد. این مشکلات اقتصادی بدون شک در زمینه‌سازی کودتا و سقوط دولت ملی، مؤثر بود. در آن ایام بود که مقولاتی مثل طلای سیاه یا بلای سیاه مطرح شد و قطع وابستگی اقتصاد از نفت در دستور کار قرار گرفت، اما متأسفانه بدنبال سقوط دولت ملی و بازگشت شاه بر اریکة قدرت، نه تنها ایدة رهایی اقتصاد از نفت فراموش شد، بلکه این وابستگی به نفت تشدید شد و در برنامة پنجم رژیم ستمشاهی و بعد از شوک اول نفتی، این وابستگی به اوج خود رسید.

 

 

2-    مصدق از نظر ساختارها و زیر ساخت‌ها چه خدمتی به اقتصاد ایران کرد، و آیا چنین تحولی در اقتصاد ایران دارای سابقه است؟

پاسخ 2- دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق بسیار کوتاه بود اگر دوره چند روزه نخست‌وزیری قوام را در نظر نگیریم مرحوم دکتر مصدق از 9 اردیبهشت 1330 تا 28 مرداد 1332 یعنی کمتر از دو سال و چهار ماه نخست‌وزیر بوده است آنهم در بحرانی‌ترین شرایط سیاسی کشور و با یک پرونده سنگین در دیوان داوری بین‌المللی لاهه.  مهمترین تلاش مرحوم مصدق این بود که صنعت نفت را پس از خلع‌ید از شرکت انگلیسی راه‌اندازی کند، در شرایطی که شرکت ایرانی‌ها را به هیچ وجه در امور فنی دخالت نداده بود و کسی کاری بلد نبود. دکتر مصدق ابتدا تلاش کرد با بکارگیری مدیران انگلیسی به صورت عقد قرارداد انفرادی با آنها کار را راه‌بیندازد اما آنها حاضر به کار نشدند، متعاقبا با بسیج دانشگاهیان و بکارگیری توانائی‌های فنی موفق شدند پالایشگاه آبادان وتاسیسات بهره‌برداری را راه بیندازند و این یک موفقیت بزرگ بود. "یرواند آبراهامیان" در کتاب "کودتا"  که در سال 2013 و بر مبنای جدیدترین اسناد منتشر شده توسط سازمان سیا و سرویس‌های اطلاعاتی انگلستان و نیز خاطرات مقامات مختلف درگیر در کودتای 28 مرداد، نگاشته است (و ترجمه آن در سال 1392 توسط نشر نی انتشار یافته است)، اسنادی را ارائه می‌دهد که انگلیسی‌ها علیرغم تبلیغات علنی خود،  در خفا معترف بودند که ایرانی‌ها قادر به اداره نفت و حتی تولید بیشتر از نیاز داخلی بوده‌اند و بخاطر تحریم‌ها قادر به یافتن راه‌های صادرات نشدند.(صفحات 166 و 167) . نکته بسیار ساده و روشن در این رابطه این است که اصولا اگر ایرانی‌ها قادر به این کار نشده بودند تحریم‌ها و لشکر کشی نیروی دریائی  انگلیس برای ممانعت از صادرات نفت ایران و یا طرح نقشه  اشغال آبادان (که از طریق بصره در تدارک آن بودند)، ضروری نبود. به هر حال اداره صنعت نفت در آن شرایط یک موفقیت بزرگ محسوب می‌شود و با توجه به این‌که در آن زمان فاصله فنی ما با جهان این قدر زیاد نبود اگر دولت دکتر مصدق تداوم پیدا می‌کرد مسلما امروز صنعت نفت ما وضعیت متفاوتی داشت و به لوکوموتیو توسعه صنعتی ما تبدیل شده بود.

مصدق در همان شرایط سخت نگاه بلند مدت را مبنا و محور تصمیمات  و اقدامات خود قرار داده بود و به به ساخت نهادهای مدرن  اهمیت می‌داد. نویسنده کتاب مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی از نقش محوری مصدق در تدوین لایحه استقلال مالی دانشگاه تهران می‌نویسد که منعکس کننده توجه او به علم و سرمایه انسانی  به عنوان محور  توسعه ملی بود وی همچنین ذکر می‌کند که  از جمله  اولین اقداماتش طراحی اصول حسابداری صنعتی برای واحدهای تولیدی ایران بوده است که درک مصدق را از مسئله کارائی و بهره‌وری تولید نشان می‌دهد. کتاب‌ نامه‌های مصدق منعکس می‌کند که لایحه تأسیس مرکز آمار ایران را مصدق تقدیم مجلس کرد.  مصدق در مسیر مدیریت توسعه ملی سیاست حمایت از بخش‌خصوصی مولد و مبارزه با رانت‌خواری و رویارویی با بخش‌های غیرمولد را در اولویت دستور کار  خود قرار داده بود. انور‌خامه‌ای تصریح می‌کند که این رویکرد مصدق منشأ افزایش تولید داخلی، کاهش واردات، افزایش اشتغال و بالا رفتن چشمگیر درآمد دولت از محل مالیات‌ها شد. در دوره مرحوم دکتر مصدق و در راستای ایده اقتصاد بدون نفت ارتش هم با گرفتن سفارش ساخت دو هزار گاو آهن که منشأ صرفه‌جویی 40 هزار دلاری بود، در خدمت مردم و اقتصاد ملی قرار گرفت.  در جهت برخورد با ویژه‌خواری و رانت‌خواری،  قانون منع احتکار و قاچاق را نهائی کرد و برای گمرک پلیس ویژه تأسیس کرد. در راستای رسیدگی به فقرای شهری قانون تعدیل اجاره بها در شهرها را به تصویب رساند و قانون منع مسکرات و تریاک نیز در دوره او به تصویب رسید. او برای اصلاح بخش کشاورزی و توسعه روستایی سیاست‌های مناسبی را در دستور کار قرار داد که از جمله آنها گرفتن حق وضع عوارض اضافی علاوه‌بر  بهره مالکانه از ملاکین، کاهش سهم مالک از تولید کشاورزی، افزایش سهم زارعان و در نظر گرفتن سهمی از ارزش افزوده بخش کشاورزی برای سازمان عمران کشاورزی بود. بنظر من غیر از مساله نفت یکی از دلایل خصومت غرب با مرحوم مصدق همین بود که الزامات توسعه ملی را خوب درک کرده بود و اگر حکومتش تداوم پیدا می‌کرد اقتصاد ایران را در مسیر توسعه و قطع وابستگی از تک‌محصولی قرار می‌داد و با این با نظام تقسیم کار جهانی مورد نظر غرب سازگاری نداشت.

 

3-    آیا می توانیم بگوییم در دوره مصدق است که ماهیت اقتصاد سیاسی به نحو بارزی برجسته می‌شود؟

پاسخ 3- در کتاب نامه های مصدق عبارتی از او آمده است که عمق درک او از اقتصاد و سیاست و توسعه و پیوند اینها با یکدیگر را نشان می دهد آنجا که می‌گوید: راه انجام هرگونه اصلاحات برای مبارزه با جهل و بیماری و گرسنگی و برهنگی و ... ایجاد حکومت واقعی مردم بر مردم است. یا در جای دیگری از او نقل شده است که: من به تمام مقرراتی که از رنجبر حمایت می‌کند معتقدم و غیر از حمایت از این طبقه مرامی ندارم... آنچه از زندگی متوسط بیشتر دارم سال‌هاست وقف بیمارستان نموده‌ام... از تجمل بیزارم و از مردمان مفت‌خوار تنفر دارم. مصدق معتقد بود که بهترین وسیله برای پیشرفت سیاست بیگانگان در ایران حکومت استبدادی فردی است. بله با توجه به این دیدگاه ها و عملکرد مصدق و مقوله اقتصاد بدون نفت که در دوران او مطرح شد و اولین تحریم هائی که اقتصاد ایران را هدف گرفت، درک ایرانیان از اقتصاد سیاسی و نیز از الزامات توسعه ملی ارتقاء یافت.

 

4-    اقتصاد نفتی با اخلاق مردم چه کرد و چرا مرحوم مصدق همزمان مایل به حفظ منابع زیر زمینی و احیای مشارکت منابع انسانی در امر کشور داری بود؟ آیا می توان گفت خلاء طبقه متوسط قدرتمند این هدف را با شکست مواجه کرد؟ 

پاسخ 4-  وابستگی به درآمد نفت موجب رانتی شدن گسترده اقتصاد می‌شود رانت اقتصادی، هرگونه درآمدی است که ناشی از در اختیار داشتن یک امتیاز خاص و نه ناشی از ایجاد ارزش افزوده یا ارزش واقعی عوامل باشد. از این منظر اصولاً درآمد نفت یک رانت اقتصادی شناخته‌ می‌شود و بر این مبنا دولت‌های نفتی را دولت‌های رانتیر نامیده‌اند که عملاً نقش توزیع کنندگی رانت را پیدا کرده‌است. رانت در اقتصاد پدیده‌ای مذموم تلقی می‌شود چراکه آثار ضد تولیدی دارد. هرچه رانت در یک اقتصاد بیشتر باشد و خصوصاً این پدیده در کنار بی‌ثباتی اقتصادی که آنهم از دیگر آثار وابستگی به نفت است، قرار گیرد کمتر کسی به سوی ایجاد کسب و کار و ریسک‌پذیری می‌رود و همه می‌کوشند که چنگی بر رانت بیندازند.

از سوی دیگر در سمت دولت و حاکمیت پول نفت و توان واردات تجهیزات و دستگاه‌هایِ با فناوری پیشرفته، بدون توجه به الزامات و پیش‌نیازهای نرم‌افزاری آن، به تدریج موجب توسعه فرهنگ سخت‌افزاری،در مدیران و تصمیم‌گیران،  می‌شود که می‌خواهند همه مشکلات را با سرمایه‌گذاری فیزیکی حل کنند. این عدم توازن میان سخت‌افزار و نرم‌افزار موجب پائین بودن بهره‌وری، چه در سطح ملی و چه در مورد هریک  از عوامل تولید، می‌شود. کاهش بهره‌وری اثر سرمایه‌گذاری‌ها را خنثی می‌کند.

مصدق توجه داشت که مهمترین سرمایه ملی هر کشور، سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی آن است. اما وقتی نفت محور می‌شود و مهمترین سرمایه تلقی می‌گردید، سرمایه‌های حقیقی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرند و آن فرهنگ سخت‌افزاری موجب بی‌توجهی به سرمایه‌های انسانی و اجتماعی می‌شود.

از سوی دیگر تجربیات توسعه نشان می‌دهد که برقراری تعادل میان تولید و مصرف ملی در فرایند توسعه، بسیار مهم است و کشورهایی موفق به گذار از توسعه نیافتگی به توسعه یافتگی شده‌اند که در یک دوره قابل توجه زمانی نه تنها توازن میان تولید و مصرف را برقرار کرده‌اند، بلکه میزان تولید ملی ایشان از مصرفشان سبقت گرفته است. حتی مطالعات جدیدتر در مورد فقر نشان می‌دهد که فقر قبل از اینکه محصول هر عامل دیگری مانند توزیع ناعادلانه ثروت و درآمد در یک جامعه باشد، محصول عدم تعادل تولید و نیازهای مصرفی فقرا است و راه نجات قطعی از فقر چیزی جز توانمندسازی فقرا برای کارآفرینی و افزایش میزان تولید آنها نیست.

نفت یک ثروت استخراجی است و نه یک کالای تولیدی، وقتی بخش اعظم نیازهای مصرفی یک کشور از این محصول استخراجی تأمین می‌شود، معنای آن این است که تعادل میان تولید و مصرف وجودندارد و هرچه این وضعیت تشدید شود، به معنای دور شدن کشور از توسعه‌یافتگی است.

از سوی میان دولت‌هایی که از مالیات پرداختی مردم ارتزاق می‌‌کنند و دولت‌هایی که از یک منبع مستقل درآمدی مانند نفت تغذیه می‌شوند، تفاوت وجود دارد. سرنوشت دولت مالیات‌گیر وابسته به وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم است  و لاجرم شاخک‌های دولت به سرعت از کاهش درآمد‌های مردم  و مشکلات اقتصادی آنها که توان  پرداخت مالیات را از آنها می‌گیرد، اطلاع حاصل می‌کند. اما دولت وابسته به درآمد منبع‌طبیعی مستقل، خصوصا در شرایطی که درآمد این منبع بالا می‌رود، نسبت به وضعیت اقتصادی جامعه  غافل می‌ماند و نسبت به وضعیت تولیدی جامعه بی‌تفاوت می‌شود و ممکن است زمانی از این خواب سنگین بیدار شود که بسیار دیر باشد.  در دولت‌های نفتی، خصوصاً در شرایط افزایش قیمت‌های نفت، ناکارآیی‌های دولت با درآمدهای نفت پوشانده و تعمیق می‌شود. دقت نظر چنین دولتی در هزینه‌هایی که از منبع مالیاتی نیست، کمتر است زیرا در مقابل درآمدهای مالیاتی که مردم از آن مطلعند به هرحال باید پاسخگویی بیشتری داشته باشد. دولت نفتی در واقع مستقیماً دست در بخشی از ثروت مردم دارد، که عامة مردم کمترین اطلاع را از کم و کیف و جزئیات آن دارند و این بر رابطه ملت-دولت اثر منفی  می‌گذارد.

فاصله میان انتظارات جامعه و میزان تحقق این انتظارات توسط دولت  فاصلة بحران نامیده می‌شود. در دولت‌های هوشمند زمانی که توان پاسخگویی به انتظارات مردم و محقق کردن این انتظارات را ندارند، تلاش می‌کنند که به انتظارات دامن نزنند و انتظارات را در سطح پایین نگهدارند. در کشورهای نفتی، اطلاع مردم از میزان صادرات و از قیمت‌های جهانی نفت، انتظارات مردم را شکل می‌دهد و خصوصاً هرچه درآمد نفت بیشتر می‌شود این انتظارات بالاتر می‌رود، در صورتی‌که در نقطه مقابل  کارآیی دولت  برای تحقق انتظارات مردم کاهش می‌یابد. معنای این دو واقعیت این است که بحران اجتماعی در مسیر فزونی گرفتن قرار می‌گیرد.

آنچه ذکر کردم برخی از بیماری‌های مهم اقتصاد نفتی است که جامعه را مصرفی و غیر مولد و غیر بهره‌ور و چشم به راه اقدامات دولت و در عین حال بدبین نسبت به دولت قرار می‌دهد. مردم با فرض این‌که دولت دست در ثروت ملی آنها دارد و پاسخگوی هزینه‌کرد آن هم نیست، تمایلی به پرداخت مالیات ندارند و بجای این‌که چشم دولت به دست مردم برای تامین نیازهای بودجه‌ای اش باشد، چشم مردم به دست دولت است که رانت را چگونه توزیع کند.

طبقه متوسط بیشترین نقش را در توسعه اقتصادی اجتماعی دارند. طبقات بالا گرفتار منافع و طبقات پائین گرفتار معیشت و فقر مادی و فرهنگی هستند و طبعا عدم گستردگی طبقه متوسط در شکست دولت ملی بی‌تاثیر نبوده است در عین حال اگر تفکر و اقدامات دولت دکتر مصدق تداوم پیدا می‌کرد موجب گسترش و تقویت این طبقه می‌شد.

 

5-    آیا این گفته که مصدق خود عامل سقوط خود بود موافق اید؟ حداقل از نظر اقتصاد سیاسی چه شواهدی خلاف این برهان وجود دارد؟ به عبارت دیگر پیروزی‌ها و ناکامی‌های مصدق در حوزه اقتصاد سیاسی داخلی و خارجی چه بودند؟

پاسخ 5- من با این حرف چندان موافق نیستم. هر پدیده‌ای را باید در شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی خود و بدون توجه به نتایج آن و یا به عبارتی در حجاب از اطلاع از نتایج آن، بررسی کرد و گرنه قضاوت‌ها چندان عادلانه نخواهد بود. مثلا گاهی  این سئوال مطرح می‌شود که آیا برای احقاق حقوق نفتی، ملی‌سازی بهترین تصمیم، بود؟ کشورهای دیگری مثل ونزوئلا، راه‌های دیگری پیش گرفتند و شاید منافع اقتصادی مطمئن‌تری بردند، بی‌آنکه حساسیت سیاسی ایجاد کنند. اگر فقط به جنبه‌های اقتصادی بنگریم، ممکن است این سوال معتبر باشد، اما  باید در نظر داشت که واقعه ملی شدن نفت و انگیزه طراحان آن را نمی‌توان و نباید صرفا در محدوده مسائل اقتصادی و حتی مسأله نفت جستجو کرد. در آن زمان مسأله امتیاز نفت به مبارزه و سمبل روابط استعماری انگلستان در قبال ایران بدل شده بود و حضور شرکت نفت ایران و انگلیس در واقع حضور گسترده استعمار انگلستان در ایران بود. شرکت در تمامی امور سیاسی حتی فرهنگی و اجتماعی کشور دخالت داشت و اکثریت قاطع مردم همه نابسامانی‌های کشور را زیر سر این شرکت می‌دانستند. متأسفانه بعضی عادت کرده‌اند وقایع تاریخی و حتی مفاخر تاریخ ملی را از شرایط زمانی و شرایط سیاسی و اجتماعی خود خارج کرده و آنها را به زمان حال آورده و در چارچوب مسائل متفاوت دوران معاصر آنها را تحلیل کنند که طبیعتا قضاوت متفاوتی را موجب می‌شود و قطعا نمی‌تواند عادلانه باشد. از سوی دیگر تحلیل نیات به وجود آورندگان یک نهضت بر مبنای نتیجه نهایی و عملی اقدامات ایشان نیز نمی‌تواند کار درستی باشد.

ما از زمان مشروطه بدنبال قانون و اجرای قانون بوده‌ایم و حالا بعضی به مرحوم مصدق ایراد می‌گیرند که چرا قانون ملی شدن نفت را که مطالبه عمومی و مصوب نمایندگان مردم بود را اجرا کرد. اگر مصدق قانون را اجرا نمی‌کرد و اگر بعدا معلوم می‌شد که همه پیشنهاداتی که از طرف امریکائی‌ها و بانک جهانی و غیرو ارائه می‌شد فریب‌کاری بوده است، امروز چه قضاوتی می‌شد؟

" آبراهامیان" در همان کتاب که اشاره کردم  اسناد فراوانی را ارائه می‌دهد که انگلیس‌ها پس از ملی شدن صنعت نفت، برنامه تبلیغاتی سنگینی را برای بدنام کردن چهره دکتر مصدق به اجرا گذاشتند و از جمله آن‌که او را آرمانگرای غیرمنطقی معرفی کنند و نتیجه می‌گیرد که بسیاری از پیشنهادات ارائه شده توسط انگلیس و امریکا بیش از آنکه جدی و برای حل و فصل واقعی  مسئله باشد در جهت بدنام کردن و یک دنده جلوه دادن مصدق بوده است. و پس از ارائه این اسناد اینگونه نتیجه گیری می‌کند که"حمله بی‌امان تبلیغاتی بریتانیا آن قدر موثر بود که حتی تاریخ‌دانان امروزی نیز پس از گذشت شصت سال این ادعا را طوطی‌وار تکرار می‌کنند که بریتانیا تمایل زیادی به حل و فصل منصفانه قضیه داشت و ایالات‌متحده امریکا نیز راه‌حل‌های متعددی را برای حل و فصل اختلاف پیشنهاد کرده بود". آبراهامیان سندی را ارائه می‌کند که: "مقام ارشد MI6 در تهران هم بعدا اذعان کرد که این مذاکرات چندان جدی نبود زیرا دولت بریتانیا مطلقا هیچ علاقه‌ای به مصالحه با مصدق نداشت" و در جای دیگری نتیجه می‌گیرد که: "هدف از طرح پیشنها آخر هم گمراه کردن افکار عمومی به سمتی بود که تهران و نه لندن- به عنوان مانع اصلی حل و فصل موضوع  تلقی شود. دکتر مصدق در مصاحبه 4 آوریل 1953 خود با روزنامه وطن چاپ استانبول گفت: " حل اختلاف نفت در حال حاضر ممکن به نظر نمی‌رسد زیرا انگلیس‌ها می‌کوشند که شخصی را در ایران روی کار بیاورند که حافظ منافع آنان باشد".

و از همه مهمتر آبراهامیان شواهد زیادی را ارائه می‌دهد که خط قرمز انگلیس‌ها که امریکائی‌ها هم با آن همراه بودند، مسئله کنترل بر نفت ایران بود و در همه پیشنهادات حداکثر با پذیرش صوری واژه ملی شدن، به دنبال حفظ این کنترل بودند.

به نظر من موفقیت مصدق در عرصه بین‌المللی همان‌ چیزی بود که هفت‌خواهران نفتی و انگلیس و امریکا از آن می‌ترسیدند و آن گسترش موج استقلال‌طلبی و عدم تعهد به سایر نقاط جهان بود. در داخل هم دیدیم  که وزن نهضت ملی چنان سنگین بود که حتی بعد از کودتا هم نتوانستند قراردا امتیازی را احیاء کنند و قرارداد کنسرسیوم به هرحال نسبت به قرارداد دارسی یک گام به جلو بود.

در مورد نیات آمریکائی‌ها هم نکته‌ای را باید متذکر شوم.  به‌نظرمن یکی از نقایص اغلب بررسی‌ها و تحلیل‌های ارائه شده در زمینه کودتای 28 مرداد و حتی در بررسی‌های آبراهامیان،  این است که عمدتا برمبنای بررسی مسائل داخلی ایران است و  به وضعیت جهانی نفت در آن دوران و سلطه هفت‌خواهران بر صنعت جهانی نفت و نوع روابط شرکت‌های موسوم به هفت‌خواهران و خصوصا خواهران انگلیسی و امریکائی، توجه دقیق ندارند. باید دانست که دو شرکت اروپائی و پنج شرکت امریکائی عضو هفت‌خواهران نفتی بین سال‌‌های حدود 1910 تا 1928 دوره‌ای از  رقابت خصمانه و چالشی و حتی خونین را بر سر گرفتن امتیازات در کشورهای نفت‌خیز، طی کردند و در 1928 در چارچوب قرارداد موسوم به آکناکاری به توافقاتی در زمینه حوزه‌های نفوذ  و نیز نحوه قیمت‌گذاری نفت‌خام دست یافتند و از آن پس گرچه رقابت خونین را کنار گذاشتند و به همکاری در چارچوب تشکیل کنسرسیوم‌ها پرداختند، اما رقابتی نرم در بین ایشان تداوم یافت و خصوصا متناسب با کاهش نفوذ استعماری انگلستان و گسترش میراث‌خواری استعماری امریکا، این رقابت در بزنگاه‌های تاریخی و با اغتنام از فرصت‌ها، به نفع شرکت‌های امریکائی پیش می‌رفت و تشکیل کنسرسیوم در ایران در 1332 و پس از کودتا را در این راستا باید تحلیل کرد و در واقع "هربرت هوور " مامور بود که پاداش همراهی ایالات‌متحده با دولت انگلستان در اجرای کودتا  را  دریافت کند و این پاداش چیزی جز سهم چهل درصدی خواهران امریکائی در نفت ایران نبود. این مسئله این واقعیت را یادآور می‌شود که چه بسا بعضی از حمایت‌های ضمنی امریکائی‌ها از  نهضت ملی و مرحوم مصدق به نیت ایجاد اهرم فشار بر انگلیسی‌ها و بالابردن نرخ همکاری با آنها بوده است.

 

6-    از نظر جنابعالی میراث مرحوم مصدق برای امروز ایران چیست، و بنابر ملی شدن صنعت نفت مرحوم مصدق دارای چه اشتباهاتی بود که نباید مرتکب آن شویم، و دارای چه مزیت هایی برای امروز ایران است که می توانیم کماکان از آن بهره ببریم. 

پاسخ 6- ما دو مقطع کم سابقه در تاریخ ایران داشته‌ایم که به دلیل سلامت کم نظیر دولت و مردمی بودن آن،  پیوند میان ملت و دولت بسیار قوی بوده است و در هر دو مقطع انرژی بسیار عظیم و خارق‌العاده‌ای از این پیوند آزاد شده است که یکی مقطع نهضت ملی و یکی مقطع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که این می‌تواند بسیار درس‌آموز باشد.

درس دیگری که که البته خوب از آن نیاموختیم این بود که وابستگی اقتصاد یک کشور به تک محصول نفت و عدم تنوع و گستردگی تولید و صادرات در مقابل واردات وسیع و متنوع، همواره زمینه‌ساز بکارگیری سلاح تحریم بر علیه آن است.

هنوز هم درس‌های بسیار از نهضت ملی برای آموختن هست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۲۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

پرونده ملی شدن نفت که در ذیل آمده است نوشته نگارنده وبلاگ نیست بلکه مجموعه مطالب ارزشمندی است که در زمانی که مدیرمسئول و سردبیر  ماهنامه اقتصاد انرژی بودم  برای شماره اسفندماه 1387 جمع‌اوری شد و بدلیل ارزش تاریخی آن اینجا می‌آورم



دانلود متن کامل این پرونده

 دریافت

حجم: 776 کیلوبایت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۸۷ ، ۱۱:۴۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

 سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی؛ اسفند 1381 - شماره 46

۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت ایران در تاریخ ما روزی پرافتخار، سرنوشت ساز، و به یاد ماندنی است. درباره جنبه‌های مختلف آن واقعه تاریخی بررسی‌ها و بحث‌ها شده است. این دست است که برای ملت ایران و گردانندگان و رهبران جنبش ملی شدن نفت، رؤیاها به نسبت آنچه در عمل پیش آید بسیار وسیع‌تر و باشکوه‌تر و شیرین‌تر بود و واقعیت با تلخکامی‌های بسیار همراه بود.

اما با این همه، آن جنبش در داخل ایران و در کشورهایی مشابه ما که قرن‌ها زیر سیطره مستقیم و غیر مستقیم قدرت‌های استعماری بوده‌اند، شور و شعور استقلال طلبی و نیرومندی را به ظهور رساند و نوع رابطه اقتصادی و سیاسی دو قطب سلطه گر و سلطه پذیر را دگرگون کرد.

امروز پس از گذشت 52 سال از ملی شدن نفت هنوز این سئوال مطرح است که انگیزه طراحان ملی شدن نفت از این اقدام چه بود و شرایط اقتصادی ایران و جهان در آن مقطع از تاریخ چقدر در این تصمیم مؤثر بوده است؟ در پاسخ این سئوال باید گفت ملی شدن نفت واقعه‌ای ناگهانی و خلق‌الساعه نبود. سال‌ها پیش از آن، و تقریبا از همان اوایل کار میان دولت وقت و صاحب امتیاز بهره‌برداری از نفت، اختلاف و کشمکش وجود داشت. علاوه بر این که قرار داد کاملا ناعادلانه و به ضرر دولت بود، صاحب امتیاز حتی به تعهدات خود در قبال همان قرارداد غیر منصفاننه نیز عمل نمی‌کرد؛ و چون باید بخشی از سود خالص را به دولت پرداخت کند، همواره سعی داشت با سندسازی و بالابردن هزینه‌ها سود را پایین نشان دهد. علاوه بر این قیمت جهانی نفت‌خام نیز عملا در کنترل همین صاحب امتیاز بود که با تبانی با سایر شرکت‌های بین‌المللی نفت، که آنها نیز امتیاز و وضعیت مشابهی داشتند، قیمت جهانی نفت را پایین نگه می‌داشتند. با قیمت پایین، عایدات نفتی پایین می‌آمد و از آن طرف این درآمد در کنار هزینه‌های کاذب بسیار بالا، سود را به حداقل می‌رساند و حتی در برخی سال‌ها سود را صفر نشان می‌دادند و هیچ مبلغی به دولت (صاحب نفت) پرداخت نمی‌کردند.

چنین وضعیتی نه تنها در کشور ما بلکه در تمامی کشورهای نفتی منطقه وجود داشت. البته از آنجا که تمامی بخش‌های صنعت جهانی نفت در کنترل شرکت‌های بزرگ صاحب امتیاز بود، این شرکت‌ها در سایر بخش‌های صنعت، و خصوصا بخش پایین دستی سود سرشاری داشتند، ولو این که در بخش بالادستی نیز همان گونه که اشاره شد با حساب‌سازی سود را به حداقل ممکن می‌رساندند. بنابراین تعارض‌ها در کشور ما نیز مانند بسیاری دیگر از کشورهای صاحب نفت از دیر باز وجود داشت، تا جایی که یک بار در دوره رضاخان نفت ملی اعلام شد، اما به دلیل ماهیت وابسته دولت خیلی سریع عقب نشینی شد و حتی متأسفانه امتیاز بیشتری داده شد. با نفوذ یافتن ملیون در مجلس شانزدهم، دولت تحت فشار بیشتری قرار گرفت که مذاکرات جدی تری را با "شرکت نفت ایران و انگلستان" جهت تحقق منافع ملی کشور دنبال کند. نهایتا کمیسیون نفت مجلس به ریاست دکتر مصدق نتایج مذاکرات دولت با شرکت مذکور را، که به صورت یک الحاقیه بر امتیازنامه پیشنهاد شده بود، احقاق کننده حقوق حقه ملت ایران تشخیص ندادند و نهایتا در 29 اسفند 1329 لایحه پیشنهادی جبهه ملی در مورد ملی کردن نفت به تصویب مجلسین شورا و سنا رسید و تصویب این لایحه شادمانی نوروز مردم را دو چندان کرد.

غالبا این سئوال پیش می‌آید که آیا برای الحاق حقوق نفتی، ملی‌سازی بهترین تصمیم، بود؟ کشورهای دیگری مثل ونزوئلا، راه‌های دیگری پیش گرفتند و شاید مافع اقتصادی مطمئن‌تری بردند، بی‌آنکه حساسیت سیاسی ایجاد کنند. البته در اعتبار این سئوال اگر فقط به جنبه‌های اقتصادی بنگریم، تردید نیست، اما این نکته را هم باید در نظر داشت که واقعه ملی شدن نفت و انگیزه طراحان آن را نمی‌توان و نباید صرفا در محدوده مسائل اقتصادی و حتی مسأله نفت جستجو کرد.

 در آن زمان مسأله امتیاز نفت به مبارزه و سمبل روابط استعماری انگلستان در قبال ایران بدل شده بود و حضور شرکت نفت ایران و انگلیس در واقع حضور گسترده استعمار انگلستان در ایران بود. شرکت در تمامی امور سیاسی حتی فرهنگی و اجتماعی کشور دخالت داشت و اکثریت قاطع مردم همه نابسامانی‌های کشور را زیر سر این شرکت می‌دانستند. متأسفانه بعضی عادت کرده‌اند وقایع تاریخی و حتی مفاخر تاریخ ملی را از شرایط زمانی و شرایط سیاسی و اجتماعی خود خارج کرده و آنها را به زمان حال آورده و در چارچوب مسائل متفاوت دوران معاصر آنها را تحلیل کنند که طبیعتا قضاوت متفاوتی را موجب می‌شود و قطعا نمی‌تواند عادلانه باشد. از سوی دیگر تحلیل نیات به وجود آورندگان یک نهضت بر مبنای نتیجه نهایی و عملی اقدامات ایشان نیز نمی‌تواند کار درستی باشد.

بعضا سئوال دیگری مطرح می‌شود که آیا بعد از تحقق اولیه نهضت، اداره‌کنندگان کشور تا چه حد در صیانت از منابع کشور کوشا و موفق بودند؟ در پاسخ این سئوال باید توجه داشت که نفت یک ثروت ملی است. صیانت از این ثروت ملی اولا منوط به بهره‌برداری صحیح و عملی از آن است که به خود بخش مربوط می‌شود و پانیا منوط به این است که این ثروت در اقتصاد ملی در مسیر فزایندگی قرار گیرد و نه اینکه صرف نیازهای مصرفی جاری شود. نفت و همه منابع معدنی دیگر، ثروت‌های راکد زیرزمین هستند که تبدیل آنها به ثروت مولد روزمینی مشروع و مجاز است. اگر چنین اتفاقی نیفتد و این ثروت برای حفظ قدرت و یا هر چیز دیگری به کار گرفته شود، در واقع از این ثروت صیانت نشده است. صیانت از این ثروت تعهدات و الزامات گسترده‌ای را در اقتصاد موجب می‌شود. متأسفانه دولت ملی کننده نفت با بحران‌های داخلی و بین‌المللی که برایش ساخته شد، هرگز فرصت آزمون ادعاهای خود را نیافت و بعد از سقوط دول ملی نیز از این ثروت به نحو صحیحی استفاده نشد و سلطه نفت بر اقتصاد کشور چنان گسترش یافت که اقتصاد ما به یکی از بیمارترین اقتثصادهای جهانی بدل شد.

ناکامی دیگری که باید از آن یاد کرد این است که ملی کردن نفت ایران نتوانست سلطه قدرت‌های خارجی بر بازار نفت جهان را از بین ببرد. البته این به معنای خواست قطع رابطه با آن قدرت‌ها نیست. در دنیای امروز هیچ کشوری برای ادامه حیات خود بی‌نیاز از دانش بشری نیست و نمی‌توان بدون تعامل فکری و مبادله تجاری و اقتصادی با دیگران ادامه حیات دهد. اما آنچه مهم است این خواست است که تصمیم‌گیری‌ها در همه زمینه‌ها و خصوصا در زمینه بهره‌گیری از منابع و ثروت ملی بر مبنای اراده ملی باشد. کشورهای مصرف‌کننده که در دوران قبل از ملی شدن نفت و بعد از سقوط دولت ملی از طریق شرکت‌های مورد حمایت خود تلاش می‌کردند که صنایع نفت کشورهای صاحب نفت و میزان استخراج و تولید نفت ایشان و سایر مسائل را تحت کنترل داشته و در جهت منافع خود راهبردی کنند، در زمینه‌هایی توانستند منافع خود را به زیان کشورهای تولیدکننده حفظ کنند و حتی افزایش دهند. آنها امروز نیز از طریق پیچیده‌تری همان تلاش را ادامه می‌دهند. امروز این تلاش از طریق انفجار اطلاعات جریان دارد، به این معنی که ارائه اطلاعات و تحلیل‌های نفتی موجود در جهان مبتنی بر پیش فرض‌های خاص صورت می‌پذیرد.

مثلا یکی از این تحلیل‌ها به توسعه ظرفیت‌های تولید و بهره‌برداری از منابع نفتی مربوط می‌شود. لازم به تاکید نیست که تصمیم به این توسعه نمی‌تواند تنها برای پاسخ گویی به تقاضا و نیازهای کشورهای مصرف کننده باشد. تعامل منطقی در عصر رقابت‌ها منصفانه تجاری پذیرفتنی است، اما اگر منافع ما در نظر گرفته نشود، هیچ دلیلی برای دلسوزی و نگرانی ما برای آینده و امنیت انرژی در کشورهای مصرف کننده وجود ندارد. تصمیم گیری در این زمینه‌ها باید بر مبنای حداکثرسازی منافع ملی و صیانت از منابع نسل‌های آینده باشد. برای رسیدن به این منظور، جمع‌بندی و تکرار اطلاعات و تحلیل‌های دولت‌های مصرف کننده هنر نیست، و نمی‌تواند لزوما با منافع ملی ما هم‌ساز باشد. باید اجازه برخورد نقادانه با این اطلاعات و تحلیل‌ها را داد و استراتژی‌های مستقل مبنی بر منافع ملی را تبیین کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۸۱ ، ۲۲:۳۷
سید غلامحسین حسن‌تاش