وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۸۶ ، ۱۰:۱۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۸۶ ، ۰۹:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۸۶ ، ۰۹:۵۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۸۶ ، ۱۰:۰۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

(ماهنامه اقتصاد انرژی شماره ۹۳ تیرماه ۱۳۸۶)

از میان مجموعه مشکلات و موانع توسعه کشور، یکی از آنها مسأله‌ای است که شاید بتوان آن را فرهنگ سخت‌افزاری یا تفکر سخت‌افزاری نامید.

فرهنگ سخت‌افزاری، مقدم داشتن سخت‌افزار بر نرم‌افزار، مقدم داشتن اجرا بر برنامه‌ریزی و مقدم داشتن بکارگیری افزار یا ابزار فنی بر درک متدولوژی ابداع و بر دانش فنی و بر اطلاعات و حتی بر آموزش و مهارت بکارگیری آن است.

مصادیق تفکر و فرهنگ سخت افزاری را در همه جای کشور می‌توان یافت و می‌توان نتیجه گرفت که یکی از مهمترین دلایل پایین بودن سطح بهره‌وری در کشور است.

شناخت دلایل گسترش فرهنگ سخت‌افزاری خصوصاً در میان مدیران اجرائی کشور خود نیازمند بررسی و مطالعه است. شاید ضعف باور علمی و یا حاکمیت دانش آموختگان رشته‌های مهندسی بر پست‌های مدیریتی کشور یکی از دلایل آن باشد اما بنظر می‌رسد که به احتمال قوی اقتصاد نفتی و اتکای دولت به درآمد نفت یکی از دلایل ایجاد‌کننده و یا حداقل تشدیدکننده این فرهنگ و نگرش است.

مطالعات علمی انجام شده نشان می‌دهد که تحقق دسترسی به توسعه در سطح کلان و تکنولوژی در سطح خرد، مستلزم تقویت هماهنگ حداقل چهار بال یا افزار آن یعنی افزار انسانی، افزار سازمانی و مدیریتی، افزار اطلاعاتی و تحقیقاتی و افزار فنی می باشد که سه تای آنها ماهیتاً نرم‌افزاری هستند. اما تفکر سخت‌افزاری عمدتاً به افزار فنی می‌اندیشد و آن را در صدر می‌نشاند و محصول عدم تجانس و رشد ناهماهنگ این چهار بال، همان توسعه‌نیافتگی و بحران بهره‌وری است. تفکر سخت افزاری گاهی حتی با پدیده‌های ماهیتاً نرم‌افزاری نیز سخت‌افزارانه برخورد می‌کند مثلاً در برخورد با نیروی انسانی به حضور فیزیکی تعداد فراوانی از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی با مدارک و مدارج بالا اهمیت داده می‌شود، اما از ساختار مناسب سازمانی و نظام‌های مناسب آموزشی و انگیزشی و غیره که باید امکان ظهور و بروز توانایی‌های این نیروی انسانی را فراهم آورد، غفلت می‌شود. و لذا علاوه بر پایین بودن بهره وری سرمایه فیزیکی، بهره ‌وری سرمایه انسانی نیز در حداقل خود قرار می‌گیرد.

تفکر سخت‌افزاری در سطوح کلان و خرد اقتصاد کشور تبلور دارد. در سطح کلان تفکر سخت افزاری گسترش صنعت و احداث واحدهای صنعتی را معادل صنعتی شدن و توسعه یافتگی می‌داند. تفکر سخت ‌افزاری اجرا محور است و حوصله و عنایت چندانی به مقوله‌هایی چون مطالعات بازار و مطالعات فنی‑ اقتصادی و نتایج آن ندارد.

در حالیکه در تفکر اقتصادی متعارف، سود ده بودن یک سرمایه گذاری، بازده اقتصادی مطلوب آن، وجود تقاضای مطمئن و طولانی مدت برای محصول آن، منطقی بودن و قابل قبول بودن دوران بازگشت سرمایه و از همه مهمتر کمک آن به رشد و توسعه اقتصادی و بوجود آمدن مازاد در اقتصاد و اثرات مثبت خارجی و اجتماعی اهمیت دارد، در تفکر سخت‌افزاری صرف بالا رفتن توده‌های آهن و فولاد و نصب شدن تجهیزات و امثال آن مهم‌تر تلقی می‌شود و حتی اصحاب تفکر سخت افزاری گاهی طرفدارن مطالعه و بررسی و مقدم داشتن نرم‌افزار و فکر افزار بر سخت‌افزار را مانع و مخالف و مخل روند رشد و توسعه کشور می‌دانند.

مدیر دارای تفکر سخت ‌افزاری برای حل هر مشکلی و برای پر کردن هر خلائی که حس می‌کند به یک اقدام سخت ‌افزاری مبادرت می‌ورزد. برخورد فکر افزاری و نرم ‌افزاری این است که این احساس مشکل و خلاء به دست بررسی و مطالعه همه جانبه سپرده شود و ریشه یا ریشه‌های آن شناسایی شده و راه‌کارهای حل ریشه‌ای آن بررسی شود. اما برخورد سخت افزاری آن است که مثلاً به انحلال یا تاسیس یک واحد سازمانی یا شرکت جدید اقدام شود و یا یک واحد سازمانی به یک شرکت تبدیل شود یا بالعکس.

در تفکر سخت‌افزاری ابتدا یک شرکت یا یک سازمان تاسیس می‌شود، ساختمان و تشکیلات و تشریفات آن فراهم می‌آید، مدیران آن ابلاغ می‌گیرند و متعاقباً به تبیین شرح وظایف و ماموریت‌های خود می‌پردازند. اما در تفکر نرم‌افزاری تا از لابلای بررسی‌ها و مطالعات ضرورت تاسیس یک سازمان یا شرکت و دلایل وجود آن و ماموریت‌ها و وظایف معطل مانده‌ای که باید بوسیله آن به انجام برسد مسلم نشود و محرز نشود که جای دیگری برای انجام آن وجود ندارد، اقدام به تاسیس نخواهد شد.

شاید حداقل یکی از دلایل بزرگ‌تر شدن روزافزون حجم تصدی‌گری و بنگاه‌داری دولت در ایران نیز همین حاکمیت تفکر سخت‌افزاری باشد. وظایف اصلی دولت در سطح حاکمیتی آن یعنی سیاست‌گذاری، قاعده‌گذاری، برنامه‌ریزی، کنترل و نظارت و امثال آن، یکسره از جنس نرم‌افزاری است و ابزارها و اهرم‌های اقتدار دولت در این سطح نیز از جنس نرم افزاری هستند. تفکر سخت افزاری درک دقیقی از اعمال حاکمیت ندارد، اما در عوض اعمال اقتدار دولت از طریق تصدی‌گری و بنگاه‌داری را خوب می‌شناسد. بنابراین در مورد خصوصی‌سازی نیز یکی از پیش نیازهای ضروری، تغییر فرهنگ حاکم بر مدیریت کشور خواهد بود و هدایت فرایند خصوصی‌سازی توسط مدیران دارای فرهنگ و تفکر سخت‌افزاری پارادوکسیکال بنظر می‌رسد.

تفکر سخت‌افزاری از میان مکاتب اقتصادی آن را بیشتر می پسندد که اصلی‌ترین و محوری‌ترین مسأله توسعه اقتصادی را انباشت و جذب سرمایه و سرمایه‌گذاری می‌داند و شاید به همین دلیل باشد که طرفداران مکتب اقتصاد نئوکلاسیک طی بیست سال گذشته بیشترین حضور و نفوذ را در اقتصاد کشور داشته‌اند. البته جذابیت تفکر اقتصاد نئوکلاسیک نزد دانش آموختگان علوم دقیقه و مهندسی به این مسأله محدود نمی‌شود. روش‌شناسی سنتی علوم دقیقه مبتنی بر قوانین جهان‌شمول و زمان‌شمول است و تفکرنئوکلاسیک نیز چنین قوانینی را برای اقتصاد ارائه می‌دهد. در مقابل به نظر می‌رسد مکاتب جدید مانند اقتصاد نهادگرا و یا طرفدار توسعه انسانی نه قائل به جهان‌شمول بودن و زمان‌شمول بودن قوانین اقتصادی هستند نه قائل به محوریت و اولویت سرمایه در میان انبوه مشکلات اقتصادی کشور و لذا در فضای تفکر سخت‌افزاری چندان محبوبیتی ندارند. البته امروزه مباحث فلسفه علم، وجود قوانین زمان شمول و مکان‌شمول را حتی در علوم دقیقه هم بطور جدی زیر سؤال برده است اما این مباحث هنوز در نظام آموزشی ایران وارد نشده و این نظام همان مسیر سنتی خود را می‌پیماید.

فرهنگ و تفکر سخت افزاری به نوعی خودافزا نیز هست چراکه نظام ارزیابی و ارزشیابی عملکرد در این تفکر نیز نگرش سخت افزارانه دارد و بعبارت دیگر به فعالیت ها و اقدامات سخت افزاری که نمود بیرونی و فیزیکی دارند وزن و ارزش داده می‌شود. به عنوان مثال اگر مدیری وارد دستگاهی شود که بخش‌های نرم‌افزاری آن مانند بخش‌های برنامه‌ریزی، نظارتی، آموزشی و تحقیقاتی دچار ضعف و بحران باشد طبعاً باید برای هر برنامه‌ریزی و حرکت درستی ابتدا به اصلاح و بازسازی این بخش‌ها بپردازد. اصلاح این بخش‌ها و برنامه‌ریزی و ایجاد آمادگی‌های نرم‌افزاری ممکن است چند سالی به طول انجامد، در عوض بدنبال آن مسلماً پروژه‌های درستی تعریف خواهد شد و با سرعت و شتاب مناسب نیز به پیش خواهد رفت. اما نظام ارزیابی و ارزشیابی که توسعه نرم‌افزارها را نه می‌بیند و نه ارزش می‌گذارد، اصولاً مهلت و فرصت چنین حرکتی را به آن مدیر نخواهد داد، مدیریت این مدیر ضعیف ارزیابی خواهد شد و مجال ورود از مرحله اقدامات نرم‌افزاری به مرحله اقدامات سخت‌افزاری را نخواهد یافت. در چنین فضایی مدیران می‌دانند که اگر بخواهند توانا و قوی ارزیابی شوند باید به اقدامات چشم پرکن مبادرت نمایند و احیاناً ندیده و نشناخته دست به ایجاد تحولات سازمانی بزنند و یا پروژه ها و طرح‌های شتابزده فراوانی را سریعاً وارد مراحل اجرائی نمایند که قطعاً نه آن تحولات شتابزده سازمانی قرین توفیق خواهد بود و نه چنین پروژه‌هایی در زمان مطلوب به بهره‌برداری خواهد رسید و بازده مطلوب خواهد داشت.

فرهنگ سخت‌افزاری اجرا و عمل را مقدم می‌دارد، اما فرهنگ نرم‌افزاری بررسی و برنامه‌ریزی را بر صدر می‌نشاند.

تحت مدیریت دارای بینش سخت افزاری بعضی بخش های سازمان فربه تر و بخش های با وظایف نرم افزاری لاغر تر و ضعیف تر می گردند و ضعف واحد های برنامه ریزی و مطالعاتی و گزارشات و نتایج کار آنها گاهی بهانه بی توجهی به نرم افزارها قرار می گیرد . در حالیکه مدیریت دارای بینش نرم افزاری اصولا بدون مطالعه و برنامه نمی تواند قدم از قدم  بردارد و لاجرم قبل از هرچیز به تقویت و فربهی بخش های نرم افزاری مبادرت  می کند.

 

در مورد عملکرد هشت ساله گذشته وزارت نفت نقد و بررسی‌های زیادی انجام شده و قابل انجام است اما شاید بتوان بارزترین ویژگی مدیریت دوران مذکور را مقدم داشتن سخت‌افزار بر نرم‌افزار دانست و عمده مشکلات و بحران‌های پدید آمده را نیز معلول آن دانست. مصادیق فراوانی را در این زمینه می‌توان یافت که به ذکر چند نمونه بسنده نموده و بر موضوع بورس نفت به عنوان یک مصداق مهم تأکید می‌کنیم:

1-  تبدیل شتابزده و بی‌برنامه بسیاری از واحدهای سازمانی به شرکت‌های مستقل- در حالی که این واحدها ماهیت بنگاهی نداشته و یا محیط کسب وکار و مقررات و ضوابط حاکم بر آنها امکان فعالیت به عنوان بنگاه مستقل اقتصادی را فراهم نکرده و یا شرایط ساختاری و نهادی مناسب برای فعالیت آنها بصورت یک شرکت واقعی وجود نداشته است. نتیجه آن تنها افزایش هزینه‌ها و عدم تحقق ارتقای بهره‌وری و بعضاً تجزیه شدن بضاعت‌های محدود تخصصی و کارشناسی و از بین رفتن صرفه‌جویی‌های مقیاس و پیچیده شدن روابط درون سازمانی صنعت نفت بوده است.

2-  آشفتگی در ایجاد برخی شرکت‌ها- پس از ثبت و تاسیس این شرکت ها وظایفی که قبلاً نیز وجود داشته و متولی داشته است به ایشان سپرده شده و در نتیجه زمینه دوباره کاری و تداخل وظایف و بعضا لوث مسئولیت‌ها بوجود آمده است.

3-  برگزاری مطالعه نشده مناقصات- شروع به مذاکرات قراردادی و بعضاً عقد قرارداد برای توسعه کلیه مخازن نفت و گاز کشور در ابتدای این دوره در حالی صورت گرفت که هنوز برنامه‌های کلان توسعه ذخایر ئیدروکربوری کشور تدوین نگردیده بود و به تبع آن اولویت بندی توسعه ذخایر مشخص نشده بود. همچنین زیرساخت‌های لازم برای انجام مذاکره و اجرایی کردن قرارداد ها و نظارت وکنترل بر آنها وجود نداشت و مطالعات مخزن در مورد اغلب مخازن انجام نشده و به تبع آن طرح توسعه مخازن تهیه نگردیده بود و در مواردی (مانند مورد مخزن دارخوین) حتی مطالعات اکتشافی مخزن نیز کامل نشده بود. اینک پس از سال‌ها، عدم توفیق برنامه‌های مربوط به افزایش ظرفیت‌های تولید نفت آشکار گردیده است.

4-  شتابزدگی در امور اجرائی مربوط به مخزن مشترک پارس جنوبی- کار با تصور چند فاز محدود آغاز شد و به تدریج تعداد فازها افزایش یافت و هنوز هم در حال افزایش است و فاز بندی مخزن، انتخاب محل تاسیسات خشکی (در عسلویه)، تاسیس زیر ساخت های صنعتی و بسیاری از مسائل دیگر متناسب با یک برنامه ریزی جامع و چشم‌انداز جامع از کل کار و نهایت آن نبوده است. برای پرهیز از هرگونه سوء برداشت باید تاکید کرد که در اهمیت پارس جنوبی هیچ تردیدی نیست. پارس جنوبی بدلیل مشترک بودن آن و تأخیر تاریخی ایران در بهره‌برداری از آن نسبت به کشور رقیب، از اولویت ویژه برخوردار است. سخن ما آنست که اتفاقا به دلیل همین اهمیت لازم بود که حداقل همزمان با به اجرا رفتن چند فاز اولیه، مطالعات جامع مخزن و طرح جامع بهره‌برداری و توسعه آن با تمام جوانب و زیرساخت های لازم مورد توجه قرار گیرد و در این صورت بسیاری از محدودیت‌هایی که اینک توسعه پارس جنوبی با آن روبروست پدید نمی‌آمد و قطعاً کار با سرعت بسیار بیشتری جلو می‌رفت و هزینه‌های مضاعف نیز برای هر فاز ایجاد نمی‌شد و حتی پارس جنوبی بر اساس یک برنامه‌ریزی جامع می‌توانست به لوکوموتیو توسعه قسمت‌هایی از بخش صنعت و نیز بخش خدمات کشورتبدیل شود.

 اما شاید یکی از شاخص‌ترین نمادها و مصادیق تفکر سخت‌افزاری، بورس نفت باشد. سال‌هاست تشکیلاتی برای آن ثبت شده، احکامی برای مدیریت آن صادر شده، حتی ساختمان آن خریداری و احتمالاً تجهیز شده است اما هیچ‌کس به درستی نمی‌داند که این بورس قرار است چه خلایی را پرکند، چه مشکلی را حل کند و چه وظایفی را به انجام رساند. در این بورس قرار است چه کالاها و اقلامی معامله شوند؟ این کالاها تا کنون چگونه معامله می‌شدند؟ چه مشکلاتی در تجارت انها وجود داشته است و آیا این مشکلات صرفاً با تشکیل بورس حل خواهد شد؟

موضوع بورس نفت سال‌ها پیش در ابتدا برای سامان دادن به معاملات بعضی فرآورده‌های نفتی مثل قیر و نفت کوره مطرح شد. در آن وقت مشکل این بود که در مورد فرآورده‌های مذکور مانند همه فرآورده‌های دیگر نفتی، تفاوت قیمتی شدیدی میان قیمت داخلی و قیمت جهانی (در منطقه خلیج فارس) وجود داشت. اما تفاوت فرآورده‌های مذکور با سایر فرآورده‌های پالایشگاهی و خصوصاً فرآورده‌های میان تقطیر این بود که عرضه داخلی آنها بیش از تقاضا بود و لذا بخشی از آن صادر می‌شد و قیمت برای صادرکنندگان و یا مجوزهای صادراتی طبعاً متناسب با قیمت‌های منطقه‌ای (خلیج فارس) و بسیار بالاتر از قیمت‌های بازار داخلی این فرآورده‌ها بود. در این شرایط اشتهای سیری ناپذیری برای هرنوع بهره گرفتن از رانت این تفاوت قیمت بزرگ میان بازار داخلی و خارجی پدید آمده بود که طبعاً مشکلاتی را برای مدیریت نفت بوجود می‌آورد. راه حل سخت‌افزاری که بلافاصله به ذهن رسید، ایجاد یک تشکیلات بود و لذا ایده بورس نفت زاده شد. در حالی که باید توجه می شد که تا زمانی که چنین رانت و چنین رانت خواهی وجود دارد مشکل حل نمی‌شود و حتی اقدام شتابزده در بوجود آوردن یک تشکیلات، بدون مطالعه همه دیسیپلین‌های لازم می تواند مشکل را پیچیده‌تر نماید. علاوه بر این مطالعه اولیه نشان می داد که اگر هم تشکیلاتی لازم باشد یک بازار حراج (Auction) با سازو کارهای مربوط به آن است. جالب است که مسئول وقت سازمان بورس اوراق بهادار کشور بدون هیچ شناختی از صنعت نفت و فضای کسب و کار و محیط تجاری آن با اعتماد به نفس کامل تعهد نمود که با همکاری وزارت نفت ظرف شش ماه بورس نفت را راه اندازی نماید! در هر حال با اصلاح قیمت فرآورده‌های ویژه مذکور در قانون بودجه سال بعد یا سال‌های بعد ظاهراً آن مشکل حل شد و بورس نفت برای مدتی به دست فراموشی سپرده شد اما پس از مدتی مجدداً  با قوت فعال شد و آن چنان که از اخبار و مصاحبه‌ها برمی‌آید گویا این بار موضوع بورس بین‌المللی برای تجارت نفت‌خام در دستور کار قرار گرفت که اینک سال‌هاست در مورد آن حرف زده می‌شود و همانگونه که اشاره شد هزینه‌های زیادی برای آن شده است. در دولت جدید نیز بورس نفت تبدیل به توپی شده که بین وزارتخانه‌های نفت و اقتصاد و دارایی و سازمان بورس، پاس کاری می‌شود. اگر همان‌گونه که برداشت شد، تاسیس بورس نفت برای معاملات نفت‌خام باشد در این زمینه سؤالات و ابهامات فراوانی مطرح است که حتما دنبال‌کنندگان این ایده قبل از هر اقدامی باید پاسخ آن را داشته باشند، چند نمونه:

1-  با توجه به اینکه در بازارهای بورس اصولا کالای واقعی معامله نمیشود، بلکه قراردادهای مربوط به خرید و فروش کالا مورد معامله قرار می‌گیرد، آیا در مورد بورس نفت ایران هم همین تلقی وجود دارد و یا قرار است معاملاتی از نوع فیزیکی هم در آن صورت گیرد و اگر چنین است (صرف نظر از عدم تطبیق آن با ماهیت بورس)، سؤال این است که در حال حاضر چه مشکلاتی در ساختار تجارت و فروش نفت‌خام کشور و یا دیگر محصولاتی که احتمالاً قرار است در این بورس معامله شود وجود دارد و ریشه‌های این مشکلات چیست؟ و آیا همه راه‌حل‌های ممکن برای حل این مشکلات بررسی و مقایسه تطبیقی شده است و آیا رسیدن به بورس نفت به عنوان یک راه حل نتیجه چنین بررسی‌هایی بوده است؟

2-    بطور کلی تعریف دقیق بورس نفت ایران و اهداف و ماموریت های آن چیست؟

3-  ماهیت بورس های نفتی چیست؟ و چرا بعد از وقوع شوک‌های اول و دوم نفتی در دهه 1970 بورس‌های نفتی در کشورهای صنعتی مصرف‌کننده انرژی بوجود آمدند و یا به عبارت دقیق‌تر چرا تجارت نفت‌خام را وارد بورس‌های بین‌المللی کردند؟

4-  آیا توسعه بورس‌های نفتی ماهیتاً به نفع کشورهای تولیدکننده نفت است و یا ابزاری برای آن بوده است که کنترل تجارت و بازار نفت‌خام تا حد مقدور از دست اوپکی‌ها خارج شود ؟

5-  آیا وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران اشراف کاملی نسبت به بورس‌های اصلی موجود نفت‌خام جهان مانند نایمکس (New York Mercantile Exchange) دارند و آیا قبلاً در این بورس‌ها حضور داشته و معامله کرده اند؟ و آیا افرادی برای این منظور تربیت شده‌اند؟

6-  آیا با توجه به دولتی بودن نفت و تجارت آن و ماهیت ریسکی معاملات در بازارهای بورس، قوانین حقوقی و شرعی و ساختارهای مالی کشور اجازه وارد شدن ایران به بازارهای بورس را می‌دهد؟

7-  آیا دلایل توقف بعضی بورس‌های نفت‌خام و فرآورده‌های نفتی مهم جهان و یا توقف معاملات نفت‌خام در بعضی بورس‌های معتبر مانند Simex بررسی شده است؟

8-  آیا قرار است تنها نفت‌خام یا قراردادهای نفت‌خام ایران در این بورس‌ها معامله شود و آیا در مورد قراردادها می‌توان چنین محدودیتی را ایجاد نمود که قراردادهای نفت‌خام ایران فقط بتواند در بورس ایران داد و ستد شود؟ و اگر قرار است دیگران نیز به این بورس وارد شوند، با توجه به وجود بورس‌های با سابقه و دارای دیسیپلین‌های جا افتاده و کامل چه انگیزه‌هایی برای ایشان وجود خواهد داشت؟ و آیا سایر سیستم‌های مرتبط مانند نظام‌های حقوقی و بانکی، ارتباطات بین‌المللی مالی زیرساخت‌های تجارت الکتریکی و شرایط سیاسی ایران چنین فعالیت‌هایی را تایید و تسهیل می‌کنند؟

9-  از سال 2005 میلادی بورس DME در امارات(Dubai Mercantile Exchange) با مشارکت NYMEX و در واقع به صورت شعبه منطقه ای آن تاسیس گردیده است تا اگر هم مشکل مکانی برای فعالان و علاقمندان فعالیت در بورس وجود دارد مرتفع گردد اما با این حال هم اینک تجربه بورس مذکور چندان موفق ارزیابی نمی‌شود، آیا در این زمینه مطالعاتی انجام پذیرفته است؟

 

ملاحظه می‌شود که فهرست ابهامات و سؤالات گسترده است و پاسخ آنها در کلیات یا در کلی‌گویی‌هایی که تاکنون در مورد بورس نفت مطرح شده یافت نمی‌شود. یادآوری می‌کنیم که ما با بورس نفت نه موافق هستیم و نه مخالف بلکه مقصودمان اینست که تأکید کنیم در این مورد نیز سخت‌افزار به شکل نامعقولی بر نرم‌افزار تقدم یافته است و هزینه‌های فراوانی را برای چیزی که هنوز ابعاد آن مشخص نیست در پی داشته است. در صورتی که اگر عکس آن اتفاق افتاده بود شاید می توانست منشاء خلق ارزشهائی برای کشور و اقتصاد ملی باشد.

  با توجه به آنچه گفته شد و مواردی از شتابزدگی ها و اقدامات بی مطالعه که نمونه هائی از آن فهرست شد، میتوان نتیجه گرفت که مدیریت جدید صنعت نفت با دشواری‌های فراوانی روبرو است. مدیریت بر این صنعت عظیم و مهم و کلیدی کشور همیشه دشوار بوده است اما آنچه اکنون این سختی را مضاعف نموده است همان ارثیه‌های مبتنی بر تفکر سخت‌افزاری است. ادامه دادن کارهای اشتباه مبتنی بر عدم برنامه‌ریزی‌ جامع، مسلماً منتج به نتیجه مطلوب نخواهد بود و بار کج به مقصد نمی‌رسد. اما در جایی که: اولاً- بر روی این کارها هزینه شده و بر مبنای آنها تعهداتی بوجود آمده است و ثانیاً- ارزیابی‌ها نیز بر مبانی سخت‌افزاری استوار است، توقف این‌گونه فعالیت‌ها و یا کند کردن آنها برای تکمیل مطالعات (که قطعاً کار صحیح‌تری است)، ممکن است آثار و تبعات منفی را بدنبال بیاورد و ارزیابی‌های غلطی را نیز در پی داشته باشد. بنابراین بازگرداندن امور به مجاری صحیح خود هم جسارت و هم ظرافت می‌خواهد و البته تا حد مقدور باید هشدارها و هشیاری‌های لازم به ارزیابی‌کنندگان و تصمیم‌گیران منتقل شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۸۶ ، ۲۱:۱۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۸۶ ، ۰۹:۰۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۸۶ ، ۰۹:۰۹
سید غلامحسین حسن‌تاش


نمایش متن کامل مقاله
حجم: 761 کیلوبایت



دانلود مستقیم مقاله
حجم: 761 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۸۶ ، ۱۵:۲۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

( سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی شماره 92، خرداد ۱۳۸۶)

مقدمه:

بدنبال وقوع شوک اول نفتی  و با تشکیل آژانس بین المللی انرژی، کشورهای صنعتی غرب مجموعه ای از سیاست های  راهبردی  را بکارگرفتند که  بعد ها تحت عنوان سیاست های "امنیت عرضه انرژی" شناخته شد. در واقع باتوجه به اینکه در جریان شوکهای دهه هفتاد با قطع صادرات نفت ، امنیت تامین انرژی و عرضه کافی انرژی به اقتصاد  این کشورها به مخاطره افتاده بود ، مجموعه سیاستهای مذکور در این جهت بود که چنین خطری تا حد مقدور دیگر تکرار نشود و اقتصاد این کشورها همواره نسبت به تامین انرژی مورد نیاز خود به میزان کافی و بطور مستمر ، اطمینان خاطر داشته باشد و البته در میان انواع انرژی ها نیز حساسیت بیشتری نسبت به نفت خام وجود داشت. شاخصه های اصلی سیاست های امنیت عرضه انرژی را میتوان به شرح زیر خلاصه نمود :

1-    به حداقل رساندن وابستگی اقتصاد به انرژی (بطور اعم) از طریق صرفه جوئی ، بهینه سازی مصرف و افزایش کارائی انرژی

2-  متنوع سازی  انواع انرژی های مورد مصرف و جلوگیری از وابستگی بیش از حد به نوع خاصی از انرژی و بخصوص نفت خام از طریق توسعه انرژی اتمی و انرژیهای غیر فسیلی

3-  متنوع سازی مبادی تامین نفت خام  از طریق ترویج و توسعه تولید نفت خام در مناطق غیر اوپک و خصوصا خارج از خلیج فارس و خاورمیانه

4-  ذخیره سازی نفت خام  برای مواقع اضطراری و تشویق کشورهای تولید کننده  نفت اوپک به در اختیار داشتن ظرفیت مازاد تولید نفت برای افزایش تولید در مواقع اضطراری

 

اینک با گذشت سالها از تدوین سیاست های فوق الذکر و تعقیب آن توسط کشورهای صنعتی ، بعضی از کشورهای تولید کننده نفت به فکر افتاده اند که در مقابل  سیاست های مذکور و مقوله "امنیت عرضه انرژی " مقوله " امنیت تقاضای انرژی"  را  مطرح نمایند که ظاهرا  ایده ایست که میتوان به لحاظ منطقی آن را جدی گرفت، اما ایرادهای وارد برآن را نیز میتوان پیشاپیش جدی گرفت و سبک و سنگین کرد  البته تردیدی نیست که سیاست های  یاد شده کشورهای صنعتی قطبی و یک سویه بوده و تنها  منافع همان کشورها را مورد توجه دارد و بهمین دلیل دارای اشکالاتی است که بعدا به آن خواهیم پرداخت. اما باید تصدیق کرد که این سیاست ها پس از سالها که از طرح و تدوین آن می گذرد از وضوح و شفافیت برخوردار گردیده است و لذا اگر ایده ای در مقابل آن مطرح میشود باید متقابلا از وضوح و روشنی درخوری برخوردار باشد . در ادامه این نوشتار تلاش در همین مسیر خواهد بود که مقوله " امنیت تقاضای انرژی" را بررسی کنیم و در حد فرصت و مجال به بسط و تعریف آن و خصوصا پرهیز از به خطا رفتن در تبیین آن ، کمک کنیم .

 

امنیت تقاضای انرژی یا امنیت تقاضای نفت

 از آنجا که بنظر میرسد منظور طرح کنندگان این ایده عمدتا تضمین تقاضا برای نفت خام صادراتی ایشان می باشد  و احتمالا منظورشان این است که هرگز متاعشان که همان نفت است بی مشتری نمانده و روی دستشان نماند ، لذا ماهم مساله را از همین زاویه مورد کنکاش قرار داده و نکاتی را به شرح زیر عرضه می کنیم :

1-   تا امروز  تاریخ عملا ثابت کرده است که با توجه به رشد جمعیت جهان و نیازهای فزاینده آن،  هیچ ماده اولیه و هیچ نعمت خدادادی هرگز بی ارزش و غیرقابل استفاده نگردیده است. انواع حامل های انرژی نیز هرگز در بلند مدت با مشکل بازار مواجه نبوده اند. البته در دهه های هشتاد و نود میلادی و بدنبال به نتیجه رسیدن مجموعه ای از سیاست هائی که از نیمه دهه 1970 توسط کشور های صنعتی بکارگرفته شده بود  و قبلا ذکر شد، تقاضا برای نفتخام تولیدی کشورهای عضو اوپک روبه کاهش گذاشت و سازمان اوپک برای جلوگیری از سقوط قیمت ها (غیر از یک دوره کوتاه در 1985) عمدتا نسبت به کاهش تولید خود مبادرت نمود . البته در مقاطع مختلف زمانی دیگر نیز برخی از کشورهای عضو اوپک ظرفیت های مازاد تولید داشته اند و به عبارت دیگر ظرفیت تولید نفتشان بیشتر از تقاضای بازار بوده است اما این مساله خود خواسته بوده و درمورد بعضی از کشورها شاید به جرات بتوان گفت که در اختیار داشتن ظرفیت مازاد تحت تاثیر نفوذ و فشار کشورهای صنعتی عمده مصرف کنده نفت  برای کنترل بازار در شرایط اضطراری بوده است . بنابراین نمیتوان وجود این ظرفیت های مازاد را به حساب عدم کفایت تقاضا گذاشت .
در مورد اغلب قریب به اتفاق کالاها ،  قبل از اقدام به سرمایه گذاری برای تولید آنها و حتی قبل از انجام مطالعات فنی-اقتصادی برای  سرمایه گذاری تولیدی، موضوع مطالعات بازار (Market Research)  مطرح میشود، یعنی سرمایه گذار قبل از هرچیز باید  اطمینان حاصل نماید که در زمان رسیدن سرمایه گذاری او به مرحله تولید، تقاضای کافی برای محصول او وجود دارد. به عبارت دیگر این واقعیت نیاز به تکرار ندارد که در بازار رقابتی اصولا هیچ تضمینی برای وجود تقاضا و تداوم آن برای هیچ کالائی در کار نیست . اما در بازار نفت به دلیل انحصار طبیعی آن مشکل بازار کمتر وجود دارد و چنین بحثی مطرح نیست و اگر دقت شود در انواع قراردادهای نفتی مانند مشارکت در تولید               (Production Sharing) و قرارداد خدماتی

 (Service Contract) ویا نوع خاص ایرانی آن بنام بیع متقابل (Buy Back) که مباحث گوناگونی نیز در مورد آن مطرح است ، تنها بحثی که مطرح نمیشود اینستکه نفت تولیدی در کدام بازار باید فروخته شود؟ به عبارتی در مورد نفت خام  این پیش فرض برای همه عوامل بازار و طرفین سرمایه گذاری وجود دارد که نفت خام مشکل بازار ندارد و روی دست کسی نمی ماند. از منظری دیگر نیز میتوان به این موضوع نگاه کرد و آن اینستکه اگر کسی بدون مطالعات بازار و بر مبنای  پیش فرض وجود بازار  اقدام به سرمایه گذاری تولیدی نماید و بعد فریاد کند و از بازار و یا از مصرف کننده برای وجود تقاضای کافی برای تولید خود تضمین بخواهد، چنین برخوردی چندان منطقی نخواهد بود.

2-   کشور یا کشورهایی که مساله امنیت تقاضا را مطرح میکنند باید توجه داشته باشند که در نحوه طرح مساله و در مجموعۀ سیاست های خود دچار تعارض نشوند. مثلا اگر کشور تولید کننده ای با علم به محدودیت بازار و با هدف  در اختیار داشتن ظرفیت مازاد تولید و احیانا در رقابت با سایر تولید کنندگان و عرضه کنندگان، نسبت به ظرفیت سازی برای تولید نفت خام خود اقدام می نماید و در عین حال از مصرف کنندگان بخواهد که حتما  به اندازه همۀ ظرفیت او تقاضا داشته باشند، بی معنی خواهد بود. همچنین مجموعۀ تولید کنندگان عضو اوپک نمیتوانند از یک طرف در چارچوب یک سازمان، هیچ استراتژی و هماهنگی در مورد ظرفیت سازی تولید نفت خام  خود نداشته باشند و حتی در این زمینه با یکدیگر رقابت کنند و بعضا نیز نسبت به در اختیارداشتن ظرفیت های مازاد تولید که بیش از منافع تولید کنندگان منافع مصرف کنندگان را تضمین می کند اصرار داشته باشند و آنگاه از طرف دیگر از مصرف کنندگان تضمین تقاضا و استمرار آن را درخواست کنند.  
سا لهاست که همکاری اعضای اوپک به تصمیم گیریهای بسیار مقطعی و کوتاه مدت در زمینه تنظیم  میزان عرضه محدود شده است و این سازمان فاقد استراتژی بلند مدت و روشنی که قادر به مقابله با  استراتژی های بلند مدت و روشن کشور های مصرف کننده باشد بوده است و لذا در مورد تضمین تقاضا نیز نخواهد توانست  موضعی روشن و منطقی را در مقابل کشورهای مصرف کننده اتخاذ نماید .

3-  مقوله امنیت تقاضای انرژی گاهی به گونه ای مطرح میگردد که میتواند منفعلانه و از موضع ضعف و در عین حال پارادوکسیکال باشد . مثلا یک کشور صاحب ذخائر نفتی میتواند از کشور های صنعتی مصرف کننده تمنا کند  که به او از نظر تامین سرمایه و تکنولوژی کمک کنند و در عین حال تضمین بدهند که حتما همواره نفت تولیدی او را می خرند تا او متقابلا بتواند وظیفه خود را در مورد امنیت عرضه مستمر نفت به آن کشورها ایفا نماید !! چند اعتراف منفی و مذموم در چنین موضعی وجود دارد که میتوان به شکل زیر فهرست نمود :

الف – اقتصاد ما وابسته به نفت است و خواهد ماند .

ب- ما بدون اتکا  به سرمایه گذاران خارجی توان توسعه صنعت نفت خود را نداریم .

ج- در حالیکه کشورهای صنعتی مصرف کننده نفت در سیاست های انرژی یک سویه خود توجهی به مصالح ما نداشته و ندارند و تنها منافع خود را ملحوظ داشته اند ، ما تامین انرژی مورد نیاز آنها را وظیفه خود میدانیم .

همین مفهوم را از موضع  فعال و طلبکارانه نیز میتوان مطرح  ساخت و عنوان نمود که: بسیاری از اعضای اوپک علیرغم بسیاری از مشکلات فراروی خود، ثابت کرده‎اند که به دور از مسائل و تنشهای سیاسی، تنها به فکر منافع ملی خود نبوده و نسبت به تأمین نیازهای جهانی نفت بی تفاوت نیستند.

و میتوان مطرح کرد که : هم‎اکنون بسیاری از کشورهای نفت خیز و خصوصا کشورهای عضو سازمان اوپک با توجه به سطوح چند سال اخیر قیمت های جهانی نفت با مازاد درآمد ارزی روبرو  بوده و  همه این کشورها  در تلاش متنوع سازی اقتصادهای خود  و کاهش وابستگی به درآمد های نفتی  می باشند. همچنین  اغلب این کشورها مکانیزم های ذخیره ارزی را مورد توجه قرارداده اند که از نشت بیش  از حد درآمدهای نفتی به اقتصاد خود جلوگیری کنند. ولذا در چنین شرایطی ممکن است اقتصاد این کشورها به سادگی با  صادرات کمتر نفت خام نیز اداره شود ، ضمن اینکه ، تولید و صادرات کمتر هم ذخائر را برای نسل های آینده نگه میدارد و هم با توجه به  ویژگیهای اقتصادی نفت خام قیمت ها را افزایش داده و درآمدهای بیشتری را تضمین میکند. اما  کشورهای صادر کننده نفت  همواره نشان داده اند که در برنامه ریزی میزان تولید و صادرات خود تنها به فکر منافع ملی خود نبوده و منافع جامعه بشری و اقتصاد جهانی را نیز در نظر داشته اند. اما مسلما این تعامل با جهان نمیتواند یک سویه باشد. اگر جهان صنعتی انتظار دارد که  سازمان اوپک و اعضای آن فراتر از منافع ملی خود نیازهای انرژی ایشان را نیز مد نظر داشته باشند متقابلا آن کشورها نیز باید  فنآوری ها  و سرمایۀ مورد نیاز  برای توسعه ذخائر  ئیدروکربوری  را  با ضوابطی عادلانه در اختیار  قرار دهند تا این تعامل به یک رابطه  برد – برد تبدیل شود و در غیر اینصورت از پایداری و ثبات برخوردار نخواهد بود .

 به طریق اولی اگر کشورهای صنعتی نیازمند ظرفیت های مازاد تولید کشورهای اوپک هستند ، کشورهای اوپک تنها میتوانند در فراهم کردن شرایط آن همکاری نمایند و دلیلی ندارد که هزینۀ آن را عهده دار شوند .

 علاوه بر این  باید به کشورهای صنعتی توجه داد که: حتی در برهه‎هایی که دیگران عوامل روانی و سیاسی را بر بازار نفت حاکم نموده اند توجه  اوپک به آرام نمودن جو بازار و اطمینان بخشیدن به بازار در جهت استمرار عرضه و تأمین نیازهای آن معطوف بوده است.

همچنین باید به کشورهای صنعتی تفهیم نمود که: بالا رفتن سرسام آور قیمت سایر مواد اولیه و به تبع آن هزینه‎های اکتشاف، استخراج و تولید نفت و گاز در سالهای اخیر و سقوط مستمر ارزش دلار(در مقابل سایر ارزهای معتبر جهان) که قیمتهای جهانی نفت بر اساس آن تعیین و اعلام میشود ، شرایطی را فراهم کرده است که بازگشت به قیمتهای گذشته نفت را غیرعملی می‎سازد و نیاز به قیمتی هست که سرمایه‎گذاری کافی در این صنعت را برای تأمین تقاضای روبه گسترش در آینده ممکن سازد.

البته آنچه در سطور فوق مطرح نمودن آن در گفتمان متقابل با کشورهای صنعتی توصیه گردید نیز بیش از آنکه تحت عنوان " امنیت تقاضای انرژی " قابل طرح باشد ، مبین یکسویه بودن و نقصان اعتدال و استدلال در سیاستهای امنیت عرضه انرژی است و در آن قالب قابل طرح است که بعدا نیز بیشتر به آن خواهیم پرداخت .

4-  گرچه همانگونه که ذکر شد سیاست  امنیت عرضه انرژی یک سویه و ناقص است اما باید توجه داشت که بسیاری از عناصر اصلی این سیاست، منطقی و مقبول عقل و حتی شرع است. صرفه جوئی و بهینه مصرف کردن امری پسندیده و ممدوح است و در مورد هیچ کالایی نمیتوان انتظار داشت و توصیه نمود که مردم جهان آن را  مسرفانه و بی رویه مصرف کنند تا مبادا  تولید کننده آن بی مشتری بماند . جایگزین نمودن انرژی های پاک بجای انرژی آلاینده ای چون نفت  قطعا به نفع جامعه بشری است و در دودهه اخیر مباحث مربوط به محیط زیست و توسعه پایدار نیز اهمیت آنرا بیش از پیش آشکار نموده است و لذا نمی توان  تداوم وابستگی بی رویه  به یک منبع آلاینده را توصیه نمود . البته آنجا که از این انرژی آلاینده مالیات هائی تحت عنوان مالیات بر کربن (آلاینده) اخذ میشود و از همان محل به ذغال سنگ که به مراتب آلوده سازی بیشتری دارد یارانه پرداخت میشود که سهم خود را  حفظ کند و به نفت ندهد، نیز سیاست یک سویه ای است که آن هم میتواند محل نقد و گفتگو باشد.

انحصارزدائی از بازار جهانی نفت و متنوع نمودن تعداد تولیدکنندگان نیز نمی تواند منطقا مورد مخالفت قرار گیرد، اما میتوان این انتظار را مطرح نمود که سهم هر تولید کننده  از تناسبی با میزان ذخائر زیر زمینی اش برخوردار باشد و شاید بن بست های چند سال اخیر در بازار جهانی نفت ناشی از همین  بوده است که این تناسب رعایت نگردیده است .

بنابراین در اینجا هم باید دقت شود که از طرح مقولۀ امنیت تقاضای  انرژی برداشتی  مغایر عقل و منطق مورد قبول جامعه جهانی نشود. البته در این بحث نیز میتوان بخش دیگری از نقصان های سیاست امنیت عرضۀ انرژی را آشکار نمود .

 

امن کردن اقتصاد نسبت به تقاضای نفت

اما کشورهای تولید کنندۀ نفت اوپک میتوانند در عرصۀ داخلی و در همکاری های جمعی از     سیاست امنیت عرضۀ انرژی الهام بگیرند . اگر در یک جمله و بطور خلاصه سیاست امنیت عرضۀ انرژی برای مصون نگهداشتن اقتصاد کشورهای مصرف کنندۀ عمدۀ انرژی در مقابل کاهش یا قطع احتمالی جریان نفت به این کشورها  شکل گرفه است ، سیاست امنیت تقاضای انرژی نیز میتواند برای کاهش یا قطع احتمالی جریان درآمد نفت به کشورهای تولیدکننده نفت شکل گیرد. به عبارت دیگر امنیت تقاضای انرژی را میتوان به امنیت اقتصاد نسبت به تقاضای نفت تعبیر نمود. اگر کشورهای صنعتی به حداقل رساندن سهم انرژی در  اقتصاد  را مورد توجه قراردادند کشورهای تولید کننده نفت نیز میتوانند حداقل کردن وابستگی اقتصاد به درآمدهای نفت را هدف قرار دهند . اگر کشورهای صنعتی تنوع بخشی به انواع و مبادی تامین انرژی را مورد توجه قرارداده اند کشورهای اوپک نیز میتوانند تنوع بخشی اقتصاد و  مبادی تامین درآمدهای ارزی خود را مورد توجه قرار دهند  تا با قطع احتمالی جریان  درآمد نفت اقتصادهایشان دچار بحران و رکود نشود. همچنین این کشورها ممکن است بتوانند از طریق همکاری های جمعی و تحقیقات مشترک بر روی ایجاد تقاضاهای جدید غیر انرژی برای نفت خام کارکنند تا اگر روزی تقاضا برای استفاده از نفت خام بعنوان  حامل انرژی وجود نداشت تقاضاهای دیگری (مانند تبدیل به محصولات پتروشیمی ) برای آن وجود داشته باشد .  اگر کشورهای صنعتی مکانیزم ذخیره سازی را برای مقابله با شرایط قطع احتمالی جریان نفت مورد توجه قرارداده اند کشورهای نفتی نیز میتوانند  بر مکانیزمهای ذخیره درآمدهای ارزی حاصل از نفت   پافشاری بیشتری نمایند و همواره بخشی از درآمد فعلی نفت را  برای مقابله با بحران های احتمالی آینده و برای بهره گیری نسل های آینده ذخیره نمایند . 

کشورهای تولیدکنندۀ نفت تنها در این صورت میتوانند از وابستگی و انفعال خارج شده و در موضعی همگن در مقابل کشورهای مصرف کننده و سیاستهای آنها قرار گیرند و گرنه همواره در موضع انفعال قرار خواهند داشت .

 

ناکارایی ها و نقصان های سیاست امنیت عرضۀ انرژی

 بر اساس آنچه ذکر شد به نظر میرسد به منظور طراحی گفتمان مقابل در برابر کشورهای مصرف کننده و وارد کنندۀ عمدۀ انرژی، بهتر آنست که به جای تاکید کردن بر  ایدۀ  امنیت تقاضای انرژی که  میزان اعتبار و روائی ان را در سطور فوق بررسی کردیم،  بر روی  نواقص ، ناکارایی ها و تکسویگی سیاست های امنیت عرضۀ انرژی تکیه شود.

مهمترین  پارادوکس  سیاست های امنیت عرضۀ انرژی عدم توجه به بخش عمده ای از عرضه کنندگان عمدۀ انرژی و خصوصا نفت و منافع و مصالح ایشان است . امروزه ثابت شده است که اگر در جریان طراحی یک سیاست و برنامه،  همه ذینفعان  مورد توجه قرار نگیرند آن برنامه قرین توفیق کامل نخواهد بود .

تاریخ چهل ساله اخیر نشان میدهد که علی رغم همۀ سیاست های غرب تا امروز امکان بی نیازی از نفت بعنوان حامل انرژی و نیز امکان بی نیازی از نفت خاورمیانه و خلیج فارس فراهم نیامده است. همچنین همه اتفاق نظر دارند که بازار نفت بازاری جهانی و یکپارچه است، لذا این سئوال مهم مطرح میشود که چگونه میتوان امنیت عرضۀ انرژی را از میان نا امنی مناطق عمدۀ نفت خیز جهان جستجو کرد. دخالت ها و بلکه تحریکات سیاسی قدرت های خارج از منطقه، در کنار  مانع تراشی در راه توسعه  اقتصادی کشورهای منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، منطقه را دچار نا امنی مزمن نموده است در حالیکه بسیاری از این دخالت ها به بهانه امنیت عرضه انرژی انجام میشود .

اگر اهمیت ویژۀ انرژی به گونه ای است که هدایت آن را نمیتوان به مکانیزم بازار واگذاشت و به عبارت دیگر اگر انرژی(به عنوان یک کالا) از مصادیق شکست بازار است و اگر قرار است بازار تحت کنترل قرار گیرد، باید این کنترل‎ها با توافق جمعی تولیدکنندگان و مصرف کنندگان طراحی شوند تا تضمین سرمایه‎گذاری های لازم نیز فراهم شود.

طی دو سال گذشته بیش از پیش آشکار شد که وجود ظرفیت های مازاد تولید اوپک در کنار ذخایر استراتژیک تا چه حد برای کنترل بازار جهانی نفت و آرامش بخشیدن به آن به نفع دول مصرف کننده، از اهمیت برخوردار است . اما با توجه به سهم  غالب هزینه های سرمایه گذاری در ترکیب هزینه های تولید هربشکه نفت شاید از این به بعد نتوان از کشورهای عضو اوپک انتظار داشت که بخشی از سرمایه های خود را  تحت عنوان ظرفیت های مازاد تولید راکد نگه دارند و  نمی توان با اهرم هائی غیر شفاف این هزینه ها را به این کشورها تحمیل نمود، بلکه  اگر چنین نیازی وجود دارد این نیز باید در چارچوب یک تعامل دو سویه  بین تولید کنندگان و مصرف کنندگان انرژی حل و فصل شود. حفظ و نگهداری ظرفیت مازاد، هزینه‎هایی را به اعضای اوپک تحمیل می‎نماید که لازم است یا از طریق ابزار قیمتی، انگیزۀ لازم برای حفظ آن ایجاد گردد و یا کشورهای عمدۀ مصرف کننده که ذینفع هستند یارانۀ مربوطه را پرداخت نمایند .

در این راستا همکاری بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان عمدۀ انرژی پیرامون امنیت دسترسی به تکنولوژی‎های پیشرفته نیز اهمیت خاصی دارد.نقش تکنولوژی در بهبود ضریب بازیافت و افزایش ظرفیت تولید نفت انکارناپذیر است. اگر دارندگان تکنولوژی‎های نوین که عمدتاً از کشورهای مصرف کنندۀ انرژی هستند مسئولیت خود را در زمینه انتقال تکنولوژی‎های لازم به کشورهای دارندۀ منابع نفت و گاز ایفا نکنند، با از دست رفتن این منابع و تولید غیرصیانتی آن، جهان بخشی از منابع تجدیدناپذیر انرژی را برای همیشه از دست خواهد داد و این بدون شک به ضرر کل جامعه بشری خواهد بود و بر امنیت عرضۀ انرژی تأثیر منفی خواهد گذاشت. لذا به نظر میرسد که حتی کشورهای بزرگ صنعتی باید شرکتهای تابع خود را قانع کنند که در قراردادهای فی‎مابین خود با کشورهای نفت خیز ، منافع بنگاهی کوتاه مدت خود را بر تولید صیانتی ترجیح ندهند.

چگونه میشود که برخی کشورها حق متنوع سازی مبادی تامین انرژی را تنها برای خود قائل باشند و دیگران را از آن محروم نمایند و در عین حال از امنیت عرضه انرژی سخن بگویند.

 به طور کلی باید گفت که دستیابی به امنیت انرژی نیازمند توجه همزمان به همه ابعاد آن و نیز تداوم همکاری و گفتگو میان مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان است و برای تأمین امنیت پایدار انرژی باید دستیابی به امنیت عرضه، امنیت سرمایه‎گذاری، امنیت دستیابی به تکنولوژی‎های جدید و امنیت بازار و دستیابی به قیمت مناسب بصورت توأمان پیگیری شود و بستری  بوجود آید که منافع تولیدکنندگان و مصرف کنندگان  را همسو نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۸۶ ، ۰۹:۲۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۸۶ ، ۱۴:۵۴
سید غلامحسین حسن‌تاش