قطر چگونه قطور شد؟ چه کشورهائی از وضعیت ما منتفع می شوند؟
قطر چگونه قطور شد؟ چه کشورهائی از وضعیت ما منتفع می شوند؟
وقتی عکس ملاقات اوباما و امیر قطر را دیدم که در یکی از سایتها زیر آن نوشته بودند «اتحاد علیه بشار» واقعا دلم گرفت.
کشور قطر جزیرهای کوچک با حدود یک ملیون نفر جمعیت به یمن وضعیت سیاسی ایران به چه سطحی رسیده است! وضعیت ایران موجب شده است که قطر سهم مسلم ما از میدان مشترک پارس جنوبی در دو لایه گازی و نفتی را ببرد و غرب هم با توجه به روابطش با ایران ترجیح بدهد که نفت و گاز این میدان مشترک را از آنطرف استخراج کند. اگر وضعیت سیاست خارجی ایران چنین نبود، مسلما شرکتها و سرمایهگذاران خارجی استخراج این منابع از سمت کشور بزرگ ایران با یک بازار بزرگ و ظرفیت جذبی بسیار عظیمتر از قطر را ترجیح میدادند. اینک قطر به یمن در آمدی عظیم که عمدتا و عمدتا محصول یکهتازی در میدان مشترک است، به یک قدرت تاثیرگذار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی تبدیل شده است با چند کانال تلوزیونی تاثیرگذار بینالمللی و یک سیاست خارجی فعال. آیا اگر شرایط ایران طور دیگری بود قطر و امارات و دیگران به چنین موقعیتی می رسیدند؟ آیا به نفع اینهاست که وضعیت سیاسی خارجی ایران متحول شود؟ آیا میتوان به اینها بعنوان واسطه اعتماد کرد؟ آیا اینها وقتی احساس میکنند که قدمهائی به سمت حل مسائل بینالمللی ایران برداشته میشود؟ خوشحال میشوند و بیکار مینشینند؟ آیا اینها حاضر نیستند که برای تداوم این وضعیت هزینه و تاثیرگذاری کنند؟ اینها سئوالات مهمی است که باید به آن پرداخت. بسیاری از کشورهای دیگر هم منافعشان به همین وضعیت گره خورده است. باید هشیار بود.
وضعیت و اقدامات قطر بسیار جالب و قابل بررسی و تامل است. (صرفنظر از ماجرای کمپ دیوید و کشور مصر)، قطر اولین کشور عربی بود که با اسرائیل روابطی را برقرار کرد و سعی کرد قبح رابطه داشتن با اسرائیل را در میان اعراب از بین ببرد و در طول سالهای گذشته در بین کشورهای عربی بیشترین روابط را با اسرائیل داشته است. از سوی دیگر امیر قطر چند ماه پیش (آبان 91) اولین رئیس دولتی بود که به غزه رفت و کلنگ یک پروژه چند صد میلیون دلاری را بر زمین زد. شبکه تلوزیونی الجزیره متعلق به دولت قطر، تریبون القاعده بوده و همیشه اولین منتشر کننده اخبار و بیانیههای القاعده بوده است و نوارهای ویدئویی سران القاعده و طالبان از این شبکه پخش شده است. طالبان افغانستان در دوحه قطر دفتر دارند و قطر واسطه مذاکرات دولت کرزای و طالبان است. قطر دهها میلیارد دلار به دولت محمد مرصی کمک مالی کرده است و نیز سعی کرده است با کمکهای مالی خود، حماس را بینیازینموده و بین حماس و ایران جدائی بیفکند.
به راستی نقش قطر در خریدن و کنترل جریانات سلفی چیست؟ آیا قطر بدنبال این نیست که نوعی همسوئی میان غرب و اسرائیل و سلفیها را علیه هلال شیعی شکل دهد؟ آیا جریانات مختلف سلفی آن میزان تحرک و فعالیتی که بر علیه شیعیان داشتهاند بر علیه صهیونیستها و یهودیان داشتهاند؟ بنظر می رسد این سئوالات بطور جدی جای فکر کردن دارد.
چند سال پیش بخصوص بدنبال بعضی همکاریهای غیر مستقیمی که میان ایران و امریکا بر سر سامان دادن به مسائل عراق و افغانستان بوقوع پیوست، بسیاری از امریکائیها داشتند به این نتیجه میرسیدند که اصولا پتانسیل کنار آمدنشان با جهان شیعه بیشتر از جهان اهل سنت است و این چیزی بود که عربها را نگران کرد و بنظر میرسد که بعد از آن لابی عربها و خصوصا قطریها احساس خطر کردند و فعال شدند که این تلقی و جهتگیری را تغییر دهند. براستی اگر ایران در شرایطی بود که حق و سهم خود را از میدان مشترک برداشت کند، قطریها توان تامین مالی چنین تحرکاتی را می یافتند؟
غفلت ما از ذخایر مشترکمان تنها منجر یه این نشده است که سهممان را از دست بدهیم، بلکه رقبا سهم ما را میبرند و بخشی از آن را علیه خود ما هزینه میکنند!