وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۸ مطلب با موضوع «ملی شدن صنعت نفت» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۵۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

روز پنج شنبه 28 مردادماه 95 صحبتی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد داشتم تحت عنوان بررسی تحولات دوران ملی شدن نفت و بعد از کودتای 28 مرداد از منظر جهانی . روزنامه عصر اقتصاد لطف کرده بود گزراشی از این نشت را در روز شنبه 30 مرداد چاپ کرده بود که متاسفانه پر از اشتباه بود متن آن گزارش را اصلاح کردم که به شرح زیر است عصر اقتصاد خواهش کردم که حداقل روی سایتشان اصلاح نمایند:

سید غلامحسین حسنتاش کارشناس ارشد نفت و انرژی در جلسه هفتگی موسسه مطالعات دین و اقتصاد  پنجشنبه گذشته به مناسبت  سالروز کودتا 28 مرداد سال 1332 به بررسی مسائل نفت ایران قبل و بعد از کودتا از منظر جهانی پرداخت و با اشاره به تحولات 28 مرداد و توجه به آنها از منظر سپهر بین المللی و در پاسخ به این سوال که چطور شد بعد از کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت وسقوط دولت مصدق، قرارداد دارسی وشرکت نفت انگلیس احیاء نشد و اینکه در تشکیل کنسرسیوم چون ملیون از شکست کودتا ناراحت بودند و به نوعی خارجی ها دوباره برگشتند شاید دستاوردهایی که در خود قرارداد بعدی که نهضت ملی داشتند به آن توجه نشده آیا نهضت ملی بطور واقع  تاثیری بر روی تحولات بعدی نداشته است، افزود: برای پاسخ به این سوال ها باید به فضای جهانی قبل از ملی شدن صنعت نفت ایران که مساله در آن فضا رخ داد برگردم. 
برای سال های طولانی صنعت جهانی نفت تحت کنترل هفت شرکت بزرگ نفتی بنام هفت خواهران نفتی بوده است پنج شرکت آمریکایی و دو شرکت اروپایی . شرکت های آمریکایی و دوشرکت اروپایی سرنوشتشان بسیار متفاوت است . تاریخ صنعت نفت جهان به سال 1859 در آمریکا برمی گردد. اولین چاه های نفت در پنسیلوانیای آمریکا حفر شده است و صنعت نفت در ابعاد جدید به نوعی در آنجا متولد شده است. بنابراین شرکت های آمریکایی در درون آمریکا برای توسعه صنعت نفت متولد شدند و  بعدها وارد عرصه بین المللی شدند. اما شرکت های اروپایی در درون کشورهای خودشان متولد نشدند بلکه براساس روابط استعماری و بر اساس امتیازهایی که در جاهای دیگرگرفتند متولد شدند. اساسا شرکت بریتیش پترولیوم در ایران متولد شد که بر مبنای همان قرار داد دارسی بوده است که بعدها به شرکت نفت "بی پی" تبدیل شده است هر چند که بعدها فعالیت شان را در کشورهای خودشان نیز توسعه دادند اما تولد آنها بیرون از مرزهای کشورهای خودشان بوده است. این هفت خواهر که از حدود سال های 1900 تا 1910 وارد عرصه جهانی شدند و رقابت را شروع کردند باید توجه داشت که  آن دوره هم دوره انتقال تدریجی قدرت استعماری انگلستان به امریکا بود.
ما از حدود سال های 1910تا 1928 شاهد یک رقابت خشن میان شرکت های نفتی خصوصا شرکت های آمریکایی و انگلیسی هستیم. برسر گرفتن امتیازات و دادن فرصت ها در کشورها و مناطق نفت خیز. اما در سال 1928 تحول مهمی رخ می دهد شرکت های آمریکایی و شرکت های انگلیسی بر سر حوزه های نفوذ و نحوه همکاری با یکدیگر به توافق می رسند و آن رقابت خشن و خونین، در قراردادی که در اسکاتلند بین آنها شکل می گیرد کنار گذاشته می شود و یک دوران جدیدی به نام دوران سلطه هفت خواهران در سال  1928 بوجود آمد. سال 1951 که نفت در ایران ملی شده است  بعد از سال 1928 است. واقعه ای هم که باعث شد  این توافق 1928 شکل بگیرد تشکیل اولین کنسرسیوم نفتی درعراق بود. در یکی از میادین عراق رقابت بین شرکت های آمریکایی وانگلیسی برسر گرفتن امتیاز بود، بعد از مدتی متوجه شدند که همه شان  این منابع زیرزمینی را از دست داده اند یعنی در رقابت با یکدیگر منبع آن زیر مانده و کسی چیزی عایدش نشده است. با واسطه گری فردی بنام گلبنگیان همگی روی یک سفره نشستند و اولین کنسرسیوم نفتی تشکیل شد و اینکه با تفاهم و همکاری بهترمی توانند زودتر به عایدات نفتی برسند زیر دندانشان مزه داد و به سازش 1928 منجر شد.

در سازش 1928 بین شرکت های آمریکایی و انگلیسی بر سر اینکه چگونه قیمت نفت را تعیین کنند توافق صورت می گیرد و بر سر اینکه حوزه های نفوذ را چکونه بین یکدیگر تقسیم کنند توافقاتی صورت می گیرد که تا سال های متمادی وحداقل تا 1970 تاثیر گذار و سرنوشت ساز بوده است . 1928 تا 1970 صنعت نفت در دنیا تحت سلطه کامل این شرکت ها است در بخش های تولید و پالایش کنترل دارند. شاید حدود 90 درصد نفت، حمل ونقل نفت دنیا را این شرکت ها کنترل می کنند بعضی از شرکت های اروپایی از کشورهای دیگر هم یک رقابت منفعلانه ای در کنار اینها دارند. فرانسوی ها ، ایتالیائی ها و شرکت های ژاپنی تا حدودی دنبال فرصت می گردند که آنها هم بتوانند در مناطق نفت خیز وارد شوند نفوذی فرانسوی ها  به دلیل نفودی که از دیرباز در مناطق شامات و عراق داشتند مقداری در این رقابت ها موفق تر بودند بخاطر اینکه مسیرها به سمت مدیترانه تحت کنترل آنها بود. درون کنسرسیوم شمال عراق به همین دلیل شرکت های فرانسوی هم سهم پیدا کردند. 
 بعد از 1928 درست است که رقابت خشن کنار گذاشته شد اما این طور نبود که این رقابت بین شرکت های آمریکایی و انگلیسی بطور کامل کنار گذاشته شود. رقابت مقداری متمدنانه تر شد و طرفین در تلاش فرصت جویی برای اینکه بتوانند فرصت ها را از دست یکدیگر در بیاورند، بودند.
تبلور تمام این مسائل در داستان ملی شدن صنعت نفت به خوبی مشاهده می شود. آمریکایی ها در تلاش بودند که جای پایی در نفت ایران باز کنند قبل ها هم مذاکراتی داشتند  که خارج از حوزه قرارداد دارسی امتیازاتی بگیرند و هر حال نشان می دهد که شرکت های آمریکایی هم مشتاق بودند که در نفت ایران حضور داشته باشند. در جریان کودتای 28 مرداد تبانی بین امریکایی ها  و انگلیسی ها صورت گرفت و  به کودتا منجر شد و آمریکایی ها مزد همکاری شان را گرفتند و در نفت ایران که هیچ سهمی نداشتند یک دفعه 40 درصد سهم پیدا  کردند. فکر می کنم شاید مرحوم محمد مصدق و کسانی که دست اندر کار ملی شدن صنعت نفت بودند خیلی به این فضای جهانی رقابتی بین هفت خواهران و حمایتی که دولت های آمریکا وانگلستان از شرکت های خودشان داشتند و تاثیرگذاری خارجی و سیاسی که این کشورها برروی شرکت های خودشان داشتند، بدقت توجه نداشتند البته این فرضیه ای است که نیازمند تحقیق بیشتر است.
مدتی بعد از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد،  مذاکراتی آغاز شد و یک کنسرسیوم نفتی پا گرفت."بی پی" که کنترل صددرصدی نفت ایران را داشته حالا 40 درصد سهام پیدا می کند. شرکت های آمریکایی که هیچ سهمی در مناطق نفت خیز ایران نداشتند 40 درصد سهم پیدا می کنند. شرکت نفت فرانسه 6 درصد و شرکت شل14   درصد سهم پیدا می کند. یک کنسرسیوم متشکل از مجموعه این شرکت ها تشکیل می شود و  بعد از کودتا این بحث مطرح نمی شود که همان قرارداد دارسی برگردد  و زنده شود.
چند سال پیش بدلیل اینکه خیلی از زوایای تاریخ نفت ایران تاریک مانده تصمیم گرفتیم در زمینه تاریخ شفاهی کاری را انجام دهیم و از طریق مصاحبه با کسانی که در این جریانات بوده اند بتوانیم یکسری تحولات را که مکتوب نشده مستند کنیم. با کارشناسان تصمیم گرفتیم بر روی  موضوعاتی کنکاش کنیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
دیدیم در رابطه با نهضت ملی و دوره سه سال به تبع اینکه جامعه ایرانی هم سیاست زده است و مسائل هم جنبه سیاسی و هم نفتی داشته خیلی از مطالب گفته شده اما در خصوص اینکه کنسرسیوم چگونه تشکیل شد مذاکرات آن چه بود؟ روابط کنسرسیوم با دولت ایران چگونه تنظیم می شد؟  کمتر کار شده است و این که در سال 1970 چه شد که  قرارداد کنسرسیوم تجدید نظر شد کمتر کار شده لذا  بیشتر روی این موضوعات تمرکز کردیم که برای پاسخگویی به این سوالات می بایست چندین مصاحبه با کسانی که در این زمینه فعالیت داشتند انجام می شد که قرار است متن مصاحبه های انجام شده به زودی به  چاپ برسد و در این اقدام سعی شده که این مقطع تاریخی را بیشتر باز کنیم که با  مراجعه به  این مصاحبه ها مشاهده می شود دستاوردهای نهضت ملی نفت در قراردادی که منعقد شده خیلی تاثیر گذار بوده است. تقریبا تمام مصاحبه شوندگان این را گفتند که مذاکراتی که در قرارداد کنسرسیوم انجام شده به شدت تحت تاثیر نهضت ملی وجو اجتماعی که در اثر نهضت ملی بوجود آمده بود، قرارداشت.  و اگر دستاوردی و نکته مثبتی وجود داشته تحت تاثیر این مساله بود  اما  به خاطر  بد بینی ها و یاسی که بعد از شکست نهضت ملی حادث شد، کمتر به آن توجه شده است.
بهرحال درست است که نهضت ملی شکست خورد و صنعت نفت در کنترل دولت و ملت ایران در نیامد، اما باید اعتراف کرد که یک قدم به جلو گذاشته شد از یک  قرارداد امتیازی که کمترین دخالت را برای دولت ملی تمهید می کرد به قراردادهای مشارکتی 50.50 منتقل شدیم. بر اساس قانون شرکت ملی نفت ایران تاسیس شد و شرکت ملی نفت ایران مذاکرات قراردادی را انجام داد و ناظر بر قرارداد تعیین شد واین خود گامی به جلو بود.
 یکی از دستاوردهای نهضت ملی و شکل گیری کنسرسیوم ، بر چیده شدن استعمار شرکت ملی نفت انگلیس بود به ویژه بعد از داستان آن اسنادی که از آن خانه سدان بیرون آمد کسی نمیتواند تردید کند که شرکت نفت ایران و انگلیس فقط کار نفت نمی کرد و دخالت و نفوذ بسیار گسترده ای در تمام شئون مختلف کشور داشت در حالی که ما ردی مبنی بر اینکه کنسرسیوم چنان دخالتی در شئون مختلف کشور داشته باشد نداریم. بله! وقتی که خارجی ها می آیند ممکن است چند تا جاسوس هم در میان آنها باشد و یکسری اطلاعات را هم منتقل کنند اما آن دخالتی که شرکت نفت ایران و انگلیس در شئون ما داشت  را شما هیچ وقت در جای دیگر نمی بینید بنابراین می توان گفت که این یکی از دستاوردهای ملی شدن بود.

در سه سال دوره ملی شدن درب صنعت نفت به روی ایرانی هاباز شد بسیار آموختند و موفق شدند پالایشگاه آبادان را راه اندازی کنند در صورتی که قبلا ایرانی ها فقط در مشاغل پست بودند و به خیلی از قسمتها ممنوع الورود بودند. آّبراهامیان در کتاب کودتا آورده است که: انگلیسی ها یک جریان تبلیغاتی شکل داده بودند که دائما اعلام کند ایرانی ها موفق به راه اندازی صنعت نفت نیستند بعد پرسیده می شود که اگر موفق نبودند چرا ناوگان هایتان را مستقر کردید که جلوی صادرات ایران را بگیرید؟ چرا برنامه ریزی کردید که از طریق بصره به  پالایشگاه آبادان حمله کنید؟ تمام شواهد نشان می دهد ایرانی هایی که حق نداشته به مسائل فنی نفت ورود داشته باشند طی این سه سال موفق شدند که ورود پیدا کنند و پالایشگاه آبادان را راه اندازی کنند که آن موقع سنبل صنعت نفت بود. البته باید تاسف بخوریم  که اگر جریان نهضت ملی و بسیجی که مصدق کرده بود که تمام دانشگاه هیان وارد شوند و به راه اندازی صنعت نفت کمک کنند اگر ادامه پیدا کرده بود، امروز وضع دیگری داشتیم. خصوصا این که  در آن مقطع فاصله فنی و تکنولوژی ما با دنیا خیلی فاصله شگرفی نبود و اگر تداوم می یافت، شاید امروز در اداره صنعت نفت وضعیت متفاوتی داشتیم.
ولی بهر حال افزایش نقش ایرانیان و موفقیت هایی که در آن دوره داشتند بر قرار داد کنسرسیوم و مذاکرات قراردادی هم سایه افکند و کنسرسیوم پذیرفت که تعداد بیشتری از ایرانیان را در سمت های فنی و مدیریتی بکار گیرد در صورتی که قبلا چنین موضوعی وجود نداشت.
از دستاوردهای دیگر نهضت ملی افزایش شفافیت در حساب های نفت را می توان ذکر کرد در دوره حاکمیت شرکت نفت ایران و انگلیس، ایرانی ها هیچ ورودی به محاسبات نداشتند. یکی از شبهاتی که وجود داشت این بود که مثلا آن 16 درصد سود عملکردی که طبق  قرار دادا وظیفه داشتند به دولت ایران پرداخت کنند را آیا  درست پرداخت می کنند ؟ و اصولا سود چقدر بوده؟ وهمواره هم  مثل یک مورد در دوره رضاخان که این اختلاف ها بالا گرفت مجبور بودند از حسابرسین انگلیسی استفاده کنند که دوباره آنها هم با شرکت نفت تبانی کردند. بهر حال با به وجود آمدن شرکت نفت و دخالت بیشتری که ایرانی ها پیدا کردند و کنترل در محاسبات نفتی شفافیت بیشتری پیدا شد.باید اذعان کنیم نقش شرکت های آمریکایی که وارد شدند خیلی مثبت تر از شرکت های انگلیسی بود . واقعیت این است که ما اگر با عینک امروز و برخورد با آمریکایی ها نگاه کنیم شاید پذیرش آن سخت باشد اما در واقع آمریکایی ها هم در مسائل انتقال تکنولوژی و اکتشاف و مهندسی میادین نفتی توانایی های بیشتری نسبت به انگلیسی ها داشتند  و هم در انتقال دانش بازتر بودند. بنابراین یک تحولی هم از این جهت در صنعت کشور بوجود آمد.
 ضمن اینکه بوجود آمدن شرکت نفت این امکان را فراهم کرد که بتدریج در حوزه های خارج از قرارداد کنسرسیوم  و بویژه در حوزه های دریایی قراردادهایی بسته شد که خیلی ممتازتر از قراردادهای کنسرسیوم بود و این باعث شد که ایران اهرم های فشاری روی کنسرسیوم داشته باشد . مثلا شرکت ایتالیائی انی  که رقیب شرکت های آمریکایی و انگلیسی بود و دنبال فرصت بود در بعضی از میادین ما قراردادهای 75.25 را بست که خود این فرصتی رابرای دولت ایران ایجاد می کرد. البته آن چیزی که شاید بسیار قابل تاسف است و همه دستاوردهای مثبت را تحت الشعاع  قرار میدهد این است که اگر از منظر  پدیده نفرین منابع  نگاه کنیم درهمین دوران مرتبا اقتصاد ایران به وابستگی روزافزون به درآمد نفت که نتایج آن را امروز شاهد هستیم گرفتار آمده است.
در مورد این که چرا این کنسرسیوم به وجود آمد و اینکه روابط آن با شرکت نفت چطور تنظیم میشد. در دوره 1954 تا 1973 که کنسرسیوم فعال بوده است می توان گفت که به تدریج نقش و سهم ایرانی ها در صنعت نفت افزایش پیدا کرده است. میزان حضور خارجی ها کمتر شده بطوری که به تدریج کارشناسان و متخصصین ایرانی چهار درگیری و چالش عمده را با کنسرسیوم پیدا کردند.
یکی مساله سوزاندن گازهای همراه نفت بود که متناسب با 6 میلیون بشکه حجم عظیمی از میادین  نفتی گاز خارج  می شد و این گازها عمدتا سوزانده می شد.
مساله تولید صیانتی و تزریق گاز کافی به میادین نفتی برای بهره گیری بهینه ازمیادین یکی از دیگر چالش های بود که بین کارشناسان ایرانی و کنسرسیوم بوجود آمد . چالش دیگر تدوین برنامه بلند مدت بود. کنسرسیوم برنامه های یک ساله و حداکثر دوساله برای ظرفیت تولید و میزان تولید ارائه می داد و بعدا این مساله مطرح شد که دولت ایران نمی تواند برنامه های بلند مدت خود را  برمبنای درآمد نفت تنظیم کند بنابراین فشار  بود که این برنامه های کنسرسیوم  برای دوره های 5 تا 10 ساله ارائه شود. چالش دیگر  همان تغییر شرایط مالی قرار داد بود که  متخصصین ایرانی به کنسرسیوم فشار می آوردند که کنسرسیوم هم شرایط  25/75 را  بپذیرد .
اما بحث بعدی این است که چطور شد پایان قرار داد کنسرسیوم  که بطور عادی در 1979 بود و پیش بینی شده بود که  برای 5 سال هم قابل تمدید است و این قرارداد می توانست تا سال 1984 ادامه پیدا کند، چطور شد که در سال 1973 قرارداد تجدید نظر شد و مذاکراتی با کنسرسیوم شروع شد و قرار داد از حالت مشارکتی به قرارداد خدماتی تبدیل شد؟ در واقع گام دیگری به جلوبرداشته شد. شاید کمتر به این مساله پرداخته شده باشد که چرا این اتفاق افتاد؟ خصوصا که خود شاه در برخی از سخنرانی ها ونوشته هایش این توهم را مطرح می کند که انقلاب و  به خیال او عدم حمایت یکپارچه آمریکا و انگلیس در  حفظ او در جریان انقلاب، ناشی از همان اقدامی بوده که او در سال 1973  کرده و  و قرارداد کنسرسیوم را پیش از موعد تغیر داده و به نوعی انتقام گیری شرکت های نفتی از او بوده است و اخیرا هم که فضایی ایجاد شده خیلی هایک نوارهایی در می آورند و به آن دامن می زنند وموضع گیری هایی که شاه در  مورد قیمت نفت داشته را مطرح میکنند. 
سوال این است که چرا  از1970 به بعد شاه طرفدار پروپا قرص افزایش قیمت جهانی نفت شد در صورتی که سازمان اوپک سال 1960 تشکیل شده و ایران هم تقریبا با اکره وارد اوپک شده بود و هدف اوپک هم این بود که قیمت ها را به نفع کشورهای صادر کننده بهبود بخشد و درمقابل هفت خواهران مقاومت کند. اما مشاهده می کنیم در دهه  1960 شاه بحثی روی قیمت ندارد و حتی ظن و گمانی هست که ایران در وهله اول نمی خواست وارد اوپک شود و با فشارآمریکایی ها به عنوان یک کنتورلر  و یک کارشکن وارد اوپک شد. ولی چطور شد که از سال 1970 به بعد یکدفعه شاه شروع کرد به سخنرانی های بسیار آتشین در مورد قیمت نفت و اینکه اینها سال های متمادی  است که نفت را به قیمت نازل از ما می خرند و نفت ارزش چنین وچنان دارد و بعد هم از 1971 به بعد هم انتقادات شاه به کنسرسیوم زیاد شد و از  تعدادی از همان کارشناسانی که با کنسرسیوم درگیر بودند شروع به حمایت کرد. اگر داستان شوک نفتی در سال 1973 را خوب نشناسیم  دلایل این مساله را هم نمی توانیم کشف کنیم که چرا این اتفاق افتاد؟ من نمی خواهم بگویم که شاه لزوما با آمریکاییها هماهنگ بود ولی شاید چراغ سبزی دیده بود که حالا می تواند درباره این مسائل که قبلا اجازه نداشت صحبت کند، صحبت کند.  اصولا توصیه می کنم که حتی  اگر می خواهید  تحولات امروز نفت را متوجه شوید شوک اول نفتی را به خوبی مطالعه کنید. اگر شوک اول نفتی را متوجه نشویم شاید تحلیل مسائل وتحولات روز نفت را هم متوجه نشویم .
شوک اول نفتی ظاهرا در اثر تحریم نفتی اعراب علیه اسرائیل در جریان جنگ 1973 که برای باز پس گیری سرزمین هایی شروع شد که در سال 1967 از دست رفته بود وانورسادات در این جنگ  از کشورهای عرب در خواست کرد که از اهرم نفت استفاده کنید که برخی کشورها استقبال کردند و تحریم نفتی شکل گرفت و ظاهر مساله این بود که نفت کم شده وموجب افزایش قیمت های نفت شده است. 
اما اینکه دولتی با ماهیت دولت عربستان و  با توافقی از   سال  ها پیش با آمریکایی ها داشت  آیا بدون چراغ سبز آمریکایی ها اجازه داشت که وارد تحریم نفتی شود و اصولا تحریم نفتی چقدر طول کشید و چقدر نفت از بازار دنیا در جریان تحریم کم شد (چون اختلاف های شدیدی بین کشورهای عضو اوپک و کشورهای عربی بر سر تحریم بود و عملا فقط دولت عراق بود که صادراتش را کم کرد) دچار ابهام است؟ اگر بخواهیم بدانیم که داستان شوک نفتی چه بود باید به تحولات سالهای 1969 و 1970 در آمریکا برگردیم. 
در سال 1970 با توجه به مجموعه مشکلاتی که آمریکا چه در بخش انرژی و میزان مصرف انرژی و  چه در مورد ضعیف شدن دلار و گرفتاری هایی که بعد از جنگ ویتنام و کره پیدا کرده بود و باعث می شد که از رقبای اقتصادی خود عقب بیفتد، و چه در در زمینه تجاری داشت، دولت امریکا به فکر راه حل افتاد. داستان از اینجا شروع شد که روند مصرف انرژی در آمریکا بیرویه است و آینده خوبی را رقم نمی زند داستان از اینجا شروع شد که وابستگی آمریکا به نفت خارجی وارداتی و  بویژه خاورمیانه در حال افزایش است  و  تولید کنندگان داخلی آمریکا که هزینه تولیدشان بالاتر است با نفت وارداتی نمی تواند رقابت کنند و گزارش های متعددی دراین زمنیه ها از سال 1968 تهیه شد که  برای حمایت از تولیدکنندگان آمریکا و  کنترل مصرف  انرژی چه باید کرد؟ و نهایتا نیکسون کمیسیونی را مامور کرد که قضیه را در یک سپهر جامع تر و فراتری نگاه کند با توجه به موقعیت آمریکا و  موقعیت دلار در جهان و مسائل نفت و انرژِی،  همه را یکجا ببینند.  آن کمیسیون نهایتا  توصیه کرد که  راه حل بسیاری از مشکلات آنروز آمریکا افزایش قیمت جهانی نفت است.  و گزارش دیگری در همان مقطع در وزارت خارجه آمریکا تهیه شد که همان را توصیه می کرد. و از این پس سیاست امریکا در مسیر افزایش قیمت نفت قرار گرفت و شاه  هم به استناد اسناد منتشر شده در کتاب پادشاهان نفت اجازه دم زدن از بالارفتن قیمت نفت پیدا کرد. همچنین سیاست امریکا در این جهت قرار گرفت که حالا سرمایهگذاری شرکت های نفتی به نقاط خارج از اوپک برود ولذا فشار به کنسرسیوم توسط دولت ایران مجاز شده بود. در قیمتهای بالای نفت بسیاری از میادین نفتی جهان در خارج از اوپک اقتصادی شده بود و امنیت انرژی امریکا ایجاب می کرد در آنجاها سرمایهگذاری شود. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۳۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۸۹ ، ۱۴:۰۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

نفت ملی شد اما بومی نه

(مصاحبه با ماهنامه نسیم بیداری شماره اسفند 89)


برخی از صاحب­نظران بر این باورند که ملی شدن نفت، بیش از آنکه یک هدف برای دکتر مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی باشد،  حربه‌ای برای مبارزه سیاسی با استعمار انگلیس و نفوذ دربار بود. استدلال­شان هم این است که در پس این­همه مبارزه، نفت نه تنها ملی نشد که بیشتر تحت اختیار دولت یا حاکمیت قرار گرفت. از این منظر می­شود گفت نفت ملی نشده است؟

ببینید! ملی شدن نفت را از چند منظر می­توان مورد بحث قرار داد. یک بحث این است که آیا نفت تحت اراده ملی قرار گرفت؟ یعنی استخراج و فروش و صدور و سرمایه­گذاری آن در اختیار ما قرار گرفت یا نه؟ از این منظر نمی­شود گفت مبارزات به نتیجه نرسید و نفت تحت اراده ملی قرار نگرفت چون همان­طور که می­دانید نفت از زمان قرارداد دارسی، آن­طور که باید و شاید در اراده ما نبود. این­که منافع بلندمدت­مان در صیانت از مخازن در نظر گرفته می­شود یا نه را اصلا نمی­دانستیم یا از چگونگی بهره­برداری، استخراج و فروش نفت کاملا بی­خبر بودیم. کنترل میادین و بازارهای فروش در اختیار آنان بود و طبق قرارداد، تنها باید درصدی از سود فروش نفت و بهره مالکانه را به دولت ایران می­پرداختند که البته آن سود را هم به انحای مختلف نمی­پرداختند. در ملی­شدن، به هرحال نفت تحت اراده ملی قرار گرفت و حتی بعد از کودتا که کنسرسیوم تشکیل شد و به نوعی خارجی­ها دوباره آمدند، باز ما دخالت خیلی بیشتری در تصمیمات مربوط به نفت داشتیم. از این منظر، ملی شدن باعث شد که ما اطلاعات و آگاهی­های بیشتری نسبت به صنعت نفت پیدا کنیم و دخالت بیشتری در کارهای مربوط به ان داشته باشیم.

 اما به یک معنا هم می­توان گفت که نفت ملی نشد. البته شاید بهتر باشد واژه بومی­شدن را به­جای ملی­شدن بکار ببریم و بگوییم نفت بومی نشد. بحثی که این­جا مطرح است این است که ما چقدر در اداره صنعت نفت توان پیدا کردیم و توانستیم مسائل فنی آن را خودمان حل کنیم. نفت چقدر محور توسعه اقتصادی قرار گرفته است؟ این بحث به نظر من خیلی اهمیت دارد. درآمدهای نفت وارد اقتصاد ایران شده اما هیچ­وقت صنعت‌نفت محور توسعه اقتصادی قرار نگرفته است.

منظورتان چیست؟

ببینید، ما هنوز پس از صد سال، وقتی تحریم می­شویم و شرکت­های خارجی حاضر نیستند سرمایه­گذاری کنند یا تجهیزات در اختیارمان بگذارند، دچار مشکل می­شویم و پروژه­های­مان تعطیل می­شود. در صورتی­که کشورهایی وجود دارند که عمر نفتی­شدن‌شان بسیار کمتر از ماست اما توانسته­اند نفت را به یک عامل توسعه­ای بدل کنند. کشوری مانند نروژ حدود 40 سال است که به جرگه تولیدکنندگان نفت پیوسته یا مالزی از حدود سال 1975 به بعد نفتی شده اما شرکت پتروناس­اش توانسته در مناقصه­های اخیر پروژه­های نفتی عراق برنده بیشترین سهم را بدست آورد. یعنی مالزی به یک صادرکننده خدمات و دانش­فنی نفت بدل شده اما ما همچنان واردکننده­ایم. درواقع نفت هنوز بومی نشده که ما تجهیزات، خدمات و دانش­فنی مورد نیازمان را خودمان تامین کنیم. البته در دوره ملی­شدن، این اتفاق تاحدودی افتاد، یعنی پس از خلع ید که انگلیسی­ها ایران را ترک کردند، چون مساله جنبه حیثیتی هم پیدا کرده بود، به این سمت رفتیم. دانشکده­های فنی بسیج شدند و شخصی مانند مرحوم مهندس بازرگان، که صنعت آن روز غرب را می­شناخت، به همین ترتیب وارد صنعت نفت شد. موفقیت­هایی نسبی هم کسب شد چون بالاخره مهندسین و دانشگاهیان ایرانی توانستند به صنعتی که همه نیروها و کارشناسان محوری آن انگلیسی بودند، رخنه کنند. البته این روند بعد از کودتای 28 مرداد متوقف شد اما آثار آن تلاش سبب شد که انتقال دانش فنی به کشور جزء مطالبات ما قرار بگیرد. اگر کودتا اتفاق نمی­افتد، شاید الان صنعت نفت ما بومی­تر بود و بجای آن­که کالا و تجهیزات و دانش و خدمات نفت را وارد کنیم، به جای نفت خام توانمندی نفتی­مان را صادر می­کردیم. 

به نظر من صنعت نفت در طول این صد سال، از پیکره اقتصاد ملی جدا بوده و در طول همه این سال­ها خود را بیشتر از داخل، با خارج تکمیل کرده است. برای همین هم نتوانسته به تعبیر برخی، لوکومتیو توسعه ملی باشد. گرچه با توجه به مجموع ذخایر نفت و گازی که داریم، شاید هنوز هم دیر نشده باشد. یعنی اگر ارتباطات پسینی و پیشینی صنعت نفت با سایر صنایع برقرار شود، می‌تواند نقش محوری در توسعه ایران بازی کند.

در آن مقطع، داعیه­داران ملی شدن صنعت نفت، به بومی شدن آن هم فکر می­کردند؟

به نظرم منصفانه نیست که ما با اطلاعات و آگاهی­های امروزمان بخواهیم مسائل صد سال پیش را تحلیل کنیم. باید خود را در همان شرایط قرار دهیم و ببینیم تصمیمات، درست بوده یا غلط. در زمان قرارداد دارسی، نفت خیلی شناخته­شده نبود و اهمیت آن را کسی درک نمی­کرد. در واقع خیلی هم اهمیت نداشت. خود قرارداد هم مناسب نبود و تازه همین قرارداد نامناسب نیز درست اجرا نمی­شد. هرچه اهمیت نفت بیشتر شد، اعتراض به مفاد قرارداد هم افزایش پیدا کرد. در واقع هرچه گذشت، بیشتر این درک به­وجود آمد که این قرارداد چارچوب مناسبی ندارد...

خب! این در مورد کمرگ هم بوده. در معادن یا مخابرات یا راه­ها هم ما نمونه­های فراوانی از امتیازهای ناعادلانه را داریم که کسی اعتراضی نمی­کند. چرا امتیار نفت این­قدر در افکار عمومی مطرح شد؟

برای این­که هیچ­کدام از آن­ها حجم و اندازه درآمد نفت را نداشتند. بالاخره با همان عدد و رقم فروش، می­فهمیدند که اگر پنجاه درصد سود را بگیرند عایدی خیلی بیشتری نسبت به 16 درصد خواهند داشت. پس از همان اول، اختلافات­ بر سر قرارداد شروع  شد. شاید اطلاع داشته باشید که در زمان رضاخان هم یک­بار نفت ملی شد یعنی رضاخان پرونده را در شومینه انداخت و گفت نفت ملی است. این کار را کرد چون شرکت دو سال پیاپی نه تنها سود که بهره مالکانه را، که به نوعی اجاره است و صرف­نظر از عملیات باید می­پرداختند، نیز نداد با این توجیه که عملیات زیان­ده بوده. رضاخان از این برخورد عصبانی شد و نفت را ملی اعلام کرد منتهی فشارهای بین­المللی چنان افزایش یافت که  پس از مذاکرات، قرارداد احیاء و برای سی سال هم تمدید شد با این حال با تغییراتی که در قرارداد داده شد حقوق ایران کمی بیشتر تامین می­شد. به هرحال از ابتدا همواره درباره قرارداد و تعهد طرف خارجی کشمکش وجود داشت. در یک دوره، ایرانی­­ها آمدند و حسابرس خارجی گرفتند که بفهمند در اسناد مالی شرکت چه می‌گذرد و آیا واقعا سود نداشته­اند یا هزینه­ها را صوری بالا نشان می­دهند. ما به­تدریج متوجه شدیم قراردادها ناعادلانه است و تازه همان قرارداد ناعادلانه هم درست اجرا نمی­شود و برای همین فشار برای تغییر شرایط به تدریج افزایش یافت. همین مطالبات بود که نهایتا به ملی شدن صنعت نفت انجامید.

بد نیست بدانید که این مسائل خاص ایران نبود. قراردادهای امتیازی در جاهای دیگر هم بسته شده بود و ان­­جاها هم اعتراض وجود داشت ولی مثلا در ونزوئلا آمدند و به قرارداد 50- 50 رسیدند. اگر شما فقط از منظر اقتصادی به قرارداد نگاه کنید، قرارداد 50-50 ممکن است به نظر برسد بیشتر به نفع ما بود. رزم­آرا هم دنبال همین بود که سهم ایران را به نصف برساند. اما شرایطی به وجود آمد که مساله نفت به سمبل رابطه استعماری انگلیس و ایران بدل شد. به عبارت دیگر ملی­شدن صنعت نفت حاصل گره خوردن پرونده قرارداد نفت با مطالباتی بود که جنبش ضداستعماری و جنبش ضداستبدادی در آن مقطع دنبال می­کرد. مساله سیاسی شد و جوی به­وجود آمد که ملی­شدن به یک خواست عمومی تبدیل شد.

قضیه هم از این­جا شروع شد که در چارچوب همان مطالباتی که همیشه وجود داشت، جبهه ملی، که چند کرسی در مجلس پیدا کرده بود و حزب توده، که قدرت یافته بود، دولت را تحت فشار گذاشتند که برود و حقوق ایران در نفت را احقاق کند. دولت هم مذاکراتی انجام داد و در نهایت موافقت­نامه گس-گلشائیان را ارائه کرد.

که در واقع، الحاقی قرارداد 1933 بود.  

بله، موافقت­نامه گس-گلشائیان، الحاقیه قراردادی بود که در سال 1933 بین ایران و انگلیس امضا شده بود. البته اجرا منوط به تصویب مجلس شد. در مجلس، کمیسیونی ویژه به نام کمیسیون نفت تشکیل شد که پس از مدتی بحث و بررسی به این نتیجه رسید که این قرارداد هم حقوق ایران را استیفا نمی­کند. شرایط سیاسی هم به نفع حامیان مبارزه با استعمار بود و همه این­ها دست به دست هم داد تا در نهایت نفت ایران ملی شود.

کمی قبل از این اتفاقات، توافق­نامه قوام-سادچیکف را داشتیم. آن­جا هم نفت خیلی مورد توجه است و به ابزاری برای سیاست­ورزی قوام بدل می­شود. چه شرایطی به توافق­نامه قوام-سادچیکف منجر شد؟

اتفاقی که در دوره قوام­السلطنه افتاد این بود که برخلاف توافق تهران بین سران متفقین، پس از پایان جنگ جهانی دوم نیروهای شوروی نه تنها حاضر به خروج از ایران نشدند بلکه به تحریکات قومی و تجزیه­طلبانه هم دست می­زدند. تقریبا در همان ایام، کافتارادزه هم به ایران آمد و حزب توده، از اعطای یک امتیاز نفتی در شمال کشور به روس­ها حمایت کرد. قوام مذاکراتی را ترتیب داد که سرانجام به امضای توافق­نامه قوام-سادچیکف منجر شد اما او اعطای امتیاز نفت شمال را منوط به تصویب مجلس کرد. لازمه تشکیل مجلس هم خروج نیروهای نظامی شوروری از ایران بود. با این ترفند، قوام توانست شمال ایران را از اشغال روس­ها آزاد کند. او می­دانست که این قرارداد در هیچ مجلسی تصویب نمی­شود و بعد از تشکیل مجلس هم تلاش کرد که موافقت­نامه­اش با سادچیکف تصویب نشود.

این­جا چطور؟ مخالفت با اعطای امتیاز نفت به شوروری حربه سیاسی بود یا افراد و گروه­ها منافع کشور را می‌فهمیدند؟ 

 به نظر من هردو مورد وجود داشت یعنی همان­طور که گفتم شرایط تحمیلی قراردادها در افکار عمومی و با شدت بیشتری نزد نخبه­ها و فعالان سیاسی مورد توجه بود. از سوی دیگر گروه­ها هم به فراخور منافع، در قبال قراردادها موضع می­گرفتند. مثلا حزب توده که همواره در تنور استعمار نفتی انگلیس می­دمید، ناگهان موافق سرسخت اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی شد. یعنی بخشی از مبارزه­های منجر به ملی شدن نفت، ناشی از گروکشی گروه­های سیاسی در آن مقطع هم بود. قوام برای آن­که کمی فشار توده­ای­ها را بشکند، همان زمان ماده واحده­ای را به مجلس برد که دولت را موظف می­کرد قرارداد نفت جنوب را هم اصلاح کند.

در صحبت­های­تان یک نکته وجود داشت. گفتید حساسیت نسبت به استعمار، باعث شد مردم به مسائل نفت حساس شوند. از طرف دیگر سطح آگاهی و دسترسی به اطلاعات در آن زمان خیلی از امروز محدودتر بوده. در قرن 21 و در حالی که تقریبا همه ما از اهمیت نفت خبر داریم، می­دانیم چه تاثیری بر توسعه کشور دارد و یا چه­قدر ارزش افزوده تولید می­کند، اما حساسیت­مان نسبت به نفت خیلی کم است. از قراردادها خبر نداریم و اصلا نمی­دانیم در این صنعت چه می­گذرد. این تناقض چطور قابل توضیح است؟   

به نکته خوبی اشاره کردید. در ونزوئلا تعبیری وجود دارد که می­گویند مردم ونزوئلا با اخبار نفت بیدار می­شوند و با اخبار نفت به خواب می­روند. در کشور ما اخبار نفت خیلی مورد توجه نیست. در کشوری که همه مسائلش به نوعی با نفت عجین شده، می­بینیم که مسائل نفت خیلی عمومی نیست و مردم ارتباطی با آن برقرار نمی­کنند. دوره ملی شدن از این جهت یک دوره استثنایی­ست  که مسائل نفت در جامعه باز شد. در مقطع ملی شدن، نفت با سیاست عجین و به مسئله اول کشور بدل شد. قبل و بعد از آن به طرز عجیبی ما با نفت و مسائلش بیگانه­ایم. حتی بسیاری از مسئولان ما با مسائل کلان نفت آشنا نیستند و اظهارات­شان در این باره به­کلی توهمی و دور از واقعیت است. من به جرات می­توانم بگویم که تعداد انگشت­شماری از نمایندگان عضو کمیسیون انرژی مجلس، نه فقط در این دوره که در همه دوره­ها، مسائل نفت را می­شناسند و با ریزه­کاری­هایش آشنا هستند. دانشگاه­های ما هم با نفت بیگانه­اند. دانشجویان رشته اقتصاد این کشور که همه بنیان اقتصادش به نفت وابسته است، تنها سه واحد نفت­ونیرو دارند که آنهم اختیاری است. این پدیده عجیب را من مرتبط با همان بحثی می­دانم که در ابتدا مطرح کردم؛ یعنی حوادث پس از کودتا باعث شد که نفت بومی نشود. اگر شیرهای نفت دست خودمان می­ماند، جایش را در بین نخبگان و عوام پیدا می­کرد.

شما نقش دکتر مصدق را چقدر در ملی شدن نفت موثر می­دانید؟ منظورم این است هرکس دیگری هم جای مصدق بود به دلیل شرایط، نفت را ملی کرد یا نه؟

به نظر من آن موج کار خودش را می­کرد اما نقش مرحوم مصدق را نمی­توان نادیده گرفت. نقش جبهه ملی را نمی­توان نادیده گرفت.شاید کسان دیگری به آن مطالبه پاسخ دیگری می­دادند. قراردادهای 50-50 می­توانست یک پاسخ آن مطالبات باشد. رزم­آرا خیلی برای جاانداختن قرارداد50-50 تلاش کرد. شاید قصدش از آن جمله مشهورش که گفت ما نمی­توانیم یک لولهنگ بسازیم، توهین به مردم نبوده. او از دانشگاه­ها و متخصصین استعلام کرده بود که آیا می­توانند پس از رفتن انگلیسی­ها، صنعت نفت را اداره کنند یا خیر. تلاش می­کرد که به­نوعی افکار عمومی را آماده کند که این­طور نیست که این­ها بروند و ما کار را تمام و کمال برعهده بگیریم. به بیان دیگر در آن مقطع، رسیدن به قرارداد 50-50 هم می­توانست یک پیروزی بزرگ تلقی شود اما روند تحولات سیاسی و تلاش دکتر مصدق، کار را به جایی رساند که کسی به کمتر از خلع ید کامل بیگانگان از صنعت نفت راضی نمی­شد. در اظهارات مرحوم مصدق هم هست که گفته اگر این­ها زودتر قرارداد 50-50 را می­پذیرفتند، ما هم قبول می­کردیم اما الان دیگر دیر شده. ببینید! در مسائل اجتماعی، یک وقت مردم به چیزی قانع می­شوند اما آن­قدر سخت­گیری­ها زیاد می­شود یا بی توجهی می‌شود که مطالبات از آن سطح فراتر می­رود و دیگر مردم حاضر به قبول شرایط قبلی نیستند. به نظر من در بحث ملی شدن نفت هم این اتفاق افتاد و مقاومت استبداد داخلی و استعمار خارجی در برابر حقوق مردم، کار را به جایی رساند که وقتی مردم احساس کردند ممکن است به پیروزی برسند، سطح مطالبات خود را بالا بردند.

در دادگاه لاهه چطور؟

مباحث لاهه بعد از ملی شدن صنعت نفت است. بعد از خلع ید و تحریم نفت ایران، دولت باید می­رفت و مسائل را حل و فصل می‌کرد که البته چگونگی آن هم مهم است. مثلا قرارداد 50-50 این­جا هم مطرح بود یا مثلا بانک جهانی پیشنهاد داد که خودش  صنعت را راه­اندازی کند، نیروهای داخلی بیشتری را به کار بگیرد، کارشناسان انگلیسی را به صورت فردی به ایران برگرداند و از محل عایدی فروش نفت، هم غرامت انگلستان را بپردازد و هم سهم دولت ایران را. برخی می­گویند بهتر بود دکتر مصدق این پیشنهاد را می­پذیرفت اما من اعتقاد دارم مسائل را باید در ظرف زمانی و مکانی خودش و با توجه به چارچوب­ها و محدودیت­های همان دوره تحلیل کرد پس به این راحتی نمی­توان گفت که او درست تصمیم گرفته یا نه؟ ما الان می­دانیم که نتیجه تن ندادن به آن پیشنهاد، کودتا بود. باید ببینیم دکتر مصدق هم چنین تصوری از آینده داشته یا نه که البته بنظر من  نداشته.

به هرحال ما با دانش امروز و با نگاه به گذشته می­توانیم بگوییم که تصمیمات آن مقطع چقدر درست و چقدر غلط بود. این را هم باید در نظر گرفت که شرایط به­گونه­ای بود که اگر از توافقات بوی سازش می­آمد با مخالفت شدید افکار عمومی روبه­رو می­شد.

در یادداشت­های علم، خیلی به مذاکره محمدرضا پهلوی با کنسرسیوم اشاره ­شده. شاه همیشه از شرایط ناراضی است و ترجیع­بند مذاکراتش با سفرای انگلیس و آمریکا، درخواست برای فشار به کنسرسیوم از جانب آن دولت­هاست. چرا بعد از ملی شدن، باز قراردادها ظالمانه است و حتی صدای شاه را درمی­آورد؟

ببینید، اگر شما قرارداد کنسرسیوم را با قرارداد دارسی ویا 1933 مقایسه کنید، شرایط اصلا قابل قیاس نیست و وضعیت خیلی بهتر شده است. بالاخره یکی از دست­آوردهای ملی شدن این بود که ما دخالت خیلی بیشتری در امور نفت پیدا کردیم. برنامه­های کنسرسیوم را باید دولت ایران تایید می­کرد. بالاخره همین مجالی بود برای اینکه کارشناسان بیایند، بررسی کنند و درباره منافع ما در میادین یا هدف­گذاری­ها نظر بدهند. همین که شما می­گویید، نشان می­دهد ما خیلی به جلو حرکت کرده­ایم و این حوزه را شناخته­ایم.

به این نکته هم توجه کنید که آمریکایی­ها که تا آن موقع هیچ جایی در نفت ایران نداشتند، ناگهان در کنسرسیوم 40 درصد سهام پیدا  کردند. زمانی بود که استعمار انگلیس به­تدریج جای خود را به استعمار آمریکا می‌داد. رقابت هفت خواهران نفتی، 5 شرکت آمریکایی و 2 شرکت اروپایی بر سر حوزه­های نفتی مختلف، در ظاهر آرام اما در واقع بسیار جدی بود. آمریکایی­ها از هر فرصتی برای ورود به حوزه­های نفت استفاده می­کردند.  اما به هرحال قرارداد کنسرسیوم نسبت به قبل یک گام به جلو بوده است.

با این وجود محمدرضا همیشه از شرایط شاکی بود.

بله، مخصوصا وقتی شوک نفتی 1973 اتفاق افتاد. همیشه وقتی قیمت نفت بالا می­رود این نارضایتی در کشور تولیدکننده به وجود می­آید. چند سال پیش هم که قیمت نفت به 140 دلار رسید، بسیاری از قراردادهای  مشارکت در تولید در روسیه یا ونزوئلا به هم خورد. دلیلش هم این است که وقتی قیمت پایین است، پیمانکار بر اساس محاسبات شما نفعی از بهره­برداری می­برد که ممکن است برای شما قابل قبول باشد اما وقتی قیمت ناگهان 5 برابر می­شود، دیگر سود او برای شما توجیه ندارد و تحملش برای شما سخت است.

کمی درباره امروز حرف بزنیم. شرایط حاکم بر قراردادهای نفتی ما چگونه است؟

الان که اصلا قراردادی نداریم! یکی دو قرارداد با چینی­ها داریم که بر اساس اطلاعات من، اصلا قراردادهای خوبی نیستند چون امتیازهای زیادی داده­ایم و ریسک­شان را به حداقل رسانده­ایم. در قراردادهای بیع­متقابل، شانسی که آوردیم این بود که افزایش شدید قیمت نفت باعث شد قراردادهای­مان زودتر از موعد تسویه شد یعنی بسیاری از قراردادهای دوره­های قبلی در این دوره تسویه شد و قیمت بالای نفت به نوعی مشکلات قراردادها را پوشاند.

قبل از توضیح دادن درباره مشکل قراردادها، به نظرم بهتر است کمی به عقب­تر برگردیم. بعد از انقلاب چه اتفاقی در صنعت نفت افتاد؟

پس از انقلاب و تا دولت آقای خاتمی ما تقریبا هیچ قراردادی در بخش بلادستی نفت نداشتیم غیر از یک مورد؛ توسعه میدان نفتی سیری A و B. این اولین موردی بود که پس از انقلاب و در دولت آقای هاشمی بحث قرارداد مطرح شد. ابتدا شرکت کونکو آمریکا جلو آمد ولی بعد از آن­که کلینتون، فعالیت شرکت­های آمریکایی در ایران را ممنوع کرد، توتال آمد و قرارداد بست. قرارداد از نوع بیع متقابل بود و انتقادات زیادی هم بر آن وارد بود. از جمله مهمترین این­ انتقادات، که خیلی هم کلیدی­ست، این بود که پیشنهاد تولید را توتال به ما داد. در میادین نفتی ممکن است همیشه تولید به صرفه نباشد. چه موقع تولید در یک میدان اقتصادی­ست؟ وقتی که برآورد از میزان ذخایر قابل بازیافت میدان تغییر کند. بحثی که آن زمان مطرح بود این بود که آیا پیشنهاد توتال واقعی است؟ خیلی­ها اعتقاد داشتند که پیشنهاد توتال واقعی نیست چون میزان قابل استخراج نفت را خیلی بیشتر از میزان واقعی نشان داده و بنابراین توسعه میدان به صرفه نیست. اما ما آمدیم و براساس همان پیشنهاد، میدان سیری را توسعه دادیم که هیچ­وقت هم به تولید هدف نرسیدیم.

این قضیه نشان داد که در قراردادهای بیع متقابل، اگر اشراف فنی نداشته باشیم، ممکن است چنین کلاهی سرمان برود. یعنی باید یا پیشنهاد طرح توسعه را خودمان بدهیم یا آن­قدر بر میدان اشراف داشته باشیم که نتوانند اعداد را بزرگ­تر از واقع نشان دهند. عیب دیگر آن قرارداد این بود که باید می­گفتیم بازپرداخت ما از تولیدات میدان خواهد بود تا پیمانکار بداند اگر به تولید هدف نرسد، پولی هم دریافت نمی­کند. اما در قرارداد توسعه سیری، در واقع ما منابع دیگری را برای بازپرداخت تعریف کردیم و باز پرداخت را تعهد کردیم

به عبارت دیگر اولین قرارداد بالادستی نفت پس از انقلاب، قرارداد توسعه میدان سیری بود که این­همه مشکل داشت.

بله.

قبل از این چرا قراردادی نداشتیم؟

در شرایط جنگ و تحریم، کسی حاضر به سرمایه­گذاری در صنایع نفتی ما نبود و امکان‌"پذیر هم نبود.

بحث صیانت مخازن چطور؟ آیا مورد توجه بود؟

در آن مقطع ما اصلا امکان حفاظت و صیانت از مخازن را نداشتیم اما در زمان رژیم گذشته ظرفیتی برای تولید 5/5 میلیون بشکه در روز به­وجود آمده بود. از آن ظرفیت ما حدود 2 تا 5/2 میلیون بشکه نفت می­خواستیم که تامینش کار خیلی سختی نبود. امکان توسعه یا تزریق گاز به مخازن در آن زمان وجود نداشت. به هر حال همان شرایط هم باعث شد که منحنی تولید ما زودتر از موعد نزولی شود.

برگردیم به بحث قراردادها. بعد از دولت آقای هاشمی چه اتفاقی افتاد؟

در دوره آقای خاتمی، درب­های صنعت نفت ایران به روی شرکت­ها و سرمایه­های خارجی باز شد. در این دوره هم قراردادها با فرمول بیع­متقابل بسته می­شد. به دلیل آن­که در اواخر دوره ایشان و اوایل دوره بعد، قیمت نفت در سطوح بسیار بالایی قرار گرفت، قراردادهای بیع، زود تسویه شد و ما مشکل حادی از این ناحیه پیدا نکردیم. در واقع قیمت­های بالای نفت، بسیاری از مشکلات قراردادها را پوشاند. شاید اگر قیمت آن­گونه اوج نمی­گرفت، ما ضرباتی از قراردادهای بیع متقابل می­خوردیم.

شما به عنوان یک کارشناس، آن قراردادها را متضمن منافع ملی ما می­دانید یا نه؟

من اعتقاد دارم که در میادین نفتی، الگو کردن یک نوع قرارداد از اساس درست نیست. یعنی شما با یک قرارداد تیپ نمی­توانید میادین مختلف را توسعه دهید چون با یک پدیده واحد مواجه نیستید. خصوصا در نفت، میدان به میدان شرایط متفاوت می­شود. مثلا عاقلانه نیست در میدانی که ریسک پایینی دارد و میزان ذخایرش مشخص است، کسی را شریک کرد. جایی هم هست که میدان ریسک بالایی دارد، غیر شفاف است و پیچیدگی دارد، این­جا می­شود ریسک را فروخت. بنابراین یک جا باید خودت مستقیم دخالت کنی و تامین مالی را برعهده بگیری، یک­جا باید از فاینانس استفاده کنی، جایی ممکن است بیع به­کار بیاید و یک­جا هم باید قرارداد پروداکشن شیرینگ ببندی. مثلا در میادین مشترک، خیلی­ها معتقدند که قرارداد مشارکت در تولید به نفع­مان است و باعث می­شود شرکت­های خارجی برای سرمایه­گذاری انگیزه پیدا کنند. این به نفع ماست چون هر ساعتی که ما برای تولید دیر می­کنیم، رقیب­مان میدان را برای همیشه خالی می­کند.

بنابراین انتقاد اساسی­تر من این است که با یک روش ثابت نمی­توان سراغ پروژه­های نفت و گاز رفت. ما باید یک طرح جامع توسعه ذخایر هیدروکربنی داشته باشیم و بر اساس آن بیاییم ببینیم برای هر میدان چه روشی مناسب است. رسیدن به چنین طرح جامعی هم خیلی سخت است چون ما باید همه میادین را دقیق مطالعه کنیم.    

سئوال آخرم این است که به نظر شما اگر در 29 اسفند سال 29 نفت ایران ملی نمی­شد، شرایطمان خیلی با امروز تفاوت می­کرد؟

جواب دادن به این سئوال خیلی سخت است. ملی نمی­شد، چه می­شد؟

همان شرایط ادامه پیدا می­کرد. قرارداد اصلاح می­شد یا به قرارداد 50-50 می­رسیدیم.

خب هر کدام از این­ها، می­توانست سرنوشت نفت و اصلا کشور را متفاوت کند.

سئوالم را طور دیگری می­پرسم. اثرات ملی شدن نفت در سال 29، در سال 89 مشهود است؟

بله، من فکر می­کنم تلاش برای ملی شدن صنعت نفت ما را از یک منفعلِ کامل به یک فعال نسبی بدل کرد و باعث شد ما به مسائل­مان حساس و دقیق شویم. حواس­مان را به منابع و منافع­مان جمع کنیم و فقط تماشاچی حوادث نباشیم. ملی­شدن نفت قطعا بر شرایط امروز ما اثربخش بوده است. یک نکته را هم بد نیست اشاره بکنم. این­که دکتر مصدق چه فکر می­کرد؟ به نظر من او هم می­دانست که نفت چه­قدر پیچیدگی دارد و بدون کمک خارجی­ها ما نمی­توانیم صنعت را اداره کنیم. او به پرسنل شرکت نفت ایران انگلیس پیشنهاد کرد خارج از چارچوب شرکت، بمانند و فعالیت کنند. یعنی می­دانست که بدون آن­ها با مشکل مواجه می­شود و به همین دلیل مایل بود کارشناسان را به صورت فردی نگه دارد. از سوی دیگر هم فکر می­کرد از درآمد سرشار نفت می‌تواند برای اهداف سیاسی و اجتماعی خودش استفاده کند. از ابتدا بحث اقتصاد بدون نفت مطرح نبود. وقتی با تحریم­ها مواجه شد، داوری طولانی شد و ناوهای انگلیسی مانع صدور نفت ایران شدند، بحث اقتصاد بدون نفت را مطرح کرد.

به نظر من دکتر مصدق فکر می­کرد با ملی­کردن صنعت نفت می­تواند قدمی برای توسعه ایران بردارد و از این جهت اقدام او درخور تحسین و تقدیر است.     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۸۹ ، ۰۹:۵۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

دریافت متن کامل میزگرد
حجم: 736 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۸۹ ، ۱۶:۰۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۸۳ ، ۱۰:۳۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

 سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی؛ اسفند 1381 - شماره 46

۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت ایران در تاریخ ما روزی پرافتخار، سرنوشت ساز، و به یاد ماندنی است. درباره جنبه‌های مختلف آن واقعه تاریخی بررسی‌ها و بحث‌ها شده است. این دست است که برای ملت ایران و گردانندگان و رهبران جنبش ملی شدن نفت، رؤیاها به نسبت آنچه در عمل پیش آید بسیار وسیع‌تر و باشکوه‌تر و شیرین‌تر بود و واقعیت با تلخکامی‌های بسیار همراه بود.

اما با این همه، آن جنبش در داخل ایران و در کشورهایی مشابه ما که قرن‌ها زیر سیطره مستقیم و غیر مستقیم قدرت‌های استعماری بوده‌اند، شور و شعور استقلال طلبی و نیرومندی را به ظهور رساند و نوع رابطه اقتصادی و سیاسی دو قطب سلطه گر و سلطه پذیر را دگرگون کرد.

امروز پس از گذشت 52 سال از ملی شدن نفت هنوز این سئوال مطرح است که انگیزه طراحان ملی شدن نفت از این اقدام چه بود و شرایط اقتصادی ایران و جهان در آن مقطع از تاریخ چقدر در این تصمیم مؤثر بوده است؟ در پاسخ این سئوال باید گفت ملی شدن نفت واقعه‌ای ناگهانی و خلق‌الساعه نبود. سال‌ها پیش از آن، و تقریبا از همان اوایل کار میان دولت وقت و صاحب امتیاز بهره‌برداری از نفت، اختلاف و کشمکش وجود داشت. علاوه بر این که قرار داد کاملا ناعادلانه و به ضرر دولت بود، صاحب امتیاز حتی به تعهدات خود در قبال همان قرارداد غیر منصفاننه نیز عمل نمی‌کرد؛ و چون باید بخشی از سود خالص را به دولت پرداخت کند، همواره سعی داشت با سندسازی و بالابردن هزینه‌ها سود را پایین نشان دهد. علاوه بر این قیمت جهانی نفت‌خام نیز عملا در کنترل همین صاحب امتیاز بود که با تبانی با سایر شرکت‌های بین‌المللی نفت، که آنها نیز امتیاز و وضعیت مشابهی داشتند، قیمت جهانی نفت را پایین نگه می‌داشتند. با قیمت پایین، عایدات نفتی پایین می‌آمد و از آن طرف این درآمد در کنار هزینه‌های کاذب بسیار بالا، سود را به حداقل می‌رساند و حتی در برخی سال‌ها سود را صفر نشان می‌دادند و هیچ مبلغی به دولت (صاحب نفت) پرداخت نمی‌کردند.

چنین وضعیتی نه تنها در کشور ما بلکه در تمامی کشورهای نفتی منطقه وجود داشت. البته از آنجا که تمامی بخش‌های صنعت جهانی نفت در کنترل شرکت‌های بزرگ صاحب امتیاز بود، این شرکت‌ها در سایر بخش‌های صنعت، و خصوصا بخش پایین دستی سود سرشاری داشتند، ولو این که در بخش بالادستی نیز همان گونه که اشاره شد با حساب‌سازی سود را به حداقل ممکن می‌رساندند. بنابراین تعارض‌ها در کشور ما نیز مانند بسیاری دیگر از کشورهای صاحب نفت از دیر باز وجود داشت، تا جایی که یک بار در دوره رضاخان نفت ملی اعلام شد، اما به دلیل ماهیت وابسته دولت خیلی سریع عقب نشینی شد و حتی متأسفانه امتیاز بیشتری داده شد. با نفوذ یافتن ملیون در مجلس شانزدهم، دولت تحت فشار بیشتری قرار گرفت که مذاکرات جدی تری را با "شرکت نفت ایران و انگلستان" جهت تحقق منافع ملی کشور دنبال کند. نهایتا کمیسیون نفت مجلس به ریاست دکتر مصدق نتایج مذاکرات دولت با شرکت مذکور را، که به صورت یک الحاقیه بر امتیازنامه پیشنهاد شده بود، احقاق کننده حقوق حقه ملت ایران تشخیص ندادند و نهایتا در 29 اسفند 1329 لایحه پیشنهادی جبهه ملی در مورد ملی کردن نفت به تصویب مجلسین شورا و سنا رسید و تصویب این لایحه شادمانی نوروز مردم را دو چندان کرد.

غالبا این سئوال پیش می‌آید که آیا برای الحاق حقوق نفتی، ملی‌سازی بهترین تصمیم، بود؟ کشورهای دیگری مثل ونزوئلا، راه‌های دیگری پیش گرفتند و شاید مافع اقتصادی مطمئن‌تری بردند، بی‌آنکه حساسیت سیاسی ایجاد کنند. البته در اعتبار این سئوال اگر فقط به جنبه‌های اقتصادی بنگریم، تردید نیست، اما این نکته را هم باید در نظر داشت که واقعه ملی شدن نفت و انگیزه طراحان آن را نمی‌توان و نباید صرفا در محدوده مسائل اقتصادی و حتی مسأله نفت جستجو کرد.

 در آن زمان مسأله امتیاز نفت به مبارزه و سمبل روابط استعماری انگلستان در قبال ایران بدل شده بود و حضور شرکت نفت ایران و انگلیس در واقع حضور گسترده استعمار انگلستان در ایران بود. شرکت در تمامی امور سیاسی حتی فرهنگی و اجتماعی کشور دخالت داشت و اکثریت قاطع مردم همه نابسامانی‌های کشور را زیر سر این شرکت می‌دانستند. متأسفانه بعضی عادت کرده‌اند وقایع تاریخی و حتی مفاخر تاریخ ملی را از شرایط زمانی و شرایط سیاسی و اجتماعی خود خارج کرده و آنها را به زمان حال آورده و در چارچوب مسائل متفاوت دوران معاصر آنها را تحلیل کنند که طبیعتا قضاوت متفاوتی را موجب می‌شود و قطعا نمی‌تواند عادلانه باشد. از سوی دیگر تحلیل نیات به وجود آورندگان یک نهضت بر مبنای نتیجه نهایی و عملی اقدامات ایشان نیز نمی‌تواند کار درستی باشد.

بعضا سئوال دیگری مطرح می‌شود که آیا بعد از تحقق اولیه نهضت، اداره‌کنندگان کشور تا چه حد در صیانت از منابع کشور کوشا و موفق بودند؟ در پاسخ این سئوال باید توجه داشت که نفت یک ثروت ملی است. صیانت از این ثروت ملی اولا منوط به بهره‌برداری صحیح و عملی از آن است که به خود بخش مربوط می‌شود و پانیا منوط به این است که این ثروت در اقتصاد ملی در مسیر فزایندگی قرار گیرد و نه اینکه صرف نیازهای مصرفی جاری شود. نفت و همه منابع معدنی دیگر، ثروت‌های راکد زیرزمین هستند که تبدیل آنها به ثروت مولد روزمینی مشروع و مجاز است. اگر چنین اتفاقی نیفتد و این ثروت برای حفظ قدرت و یا هر چیز دیگری به کار گرفته شود، در واقع از این ثروت صیانت نشده است. صیانت از این ثروت تعهدات و الزامات گسترده‌ای را در اقتصاد موجب می‌شود. متأسفانه دولت ملی کننده نفت با بحران‌های داخلی و بین‌المللی که برایش ساخته شد، هرگز فرصت آزمون ادعاهای خود را نیافت و بعد از سقوط دول ملی نیز از این ثروت به نحو صحیحی استفاده نشد و سلطه نفت بر اقتصاد کشور چنان گسترش یافت که اقتصاد ما به یکی از بیمارترین اقتثصادهای جهانی بدل شد.

ناکامی دیگری که باید از آن یاد کرد این است که ملی کردن نفت ایران نتوانست سلطه قدرت‌های خارجی بر بازار نفت جهان را از بین ببرد. البته این به معنای خواست قطع رابطه با آن قدرت‌ها نیست. در دنیای امروز هیچ کشوری برای ادامه حیات خود بی‌نیاز از دانش بشری نیست و نمی‌توان بدون تعامل فکری و مبادله تجاری و اقتصادی با دیگران ادامه حیات دهد. اما آنچه مهم است این خواست است که تصمیم‌گیری‌ها در همه زمینه‌ها و خصوصا در زمینه بهره‌گیری از منابع و ثروت ملی بر مبنای اراده ملی باشد. کشورهای مصرف‌کننده که در دوران قبل از ملی شدن نفت و بعد از سقوط دولت ملی از طریق شرکت‌های مورد حمایت خود تلاش می‌کردند که صنایع نفت کشورهای صاحب نفت و میزان استخراج و تولید نفت ایشان و سایر مسائل را تحت کنترل داشته و در جهت منافع خود راهبردی کنند، در زمینه‌هایی توانستند منافع خود را به زیان کشورهای تولیدکننده حفظ کنند و حتی افزایش دهند. آنها امروز نیز از طریق پیچیده‌تری همان تلاش را ادامه می‌دهند. امروز این تلاش از طریق انفجار اطلاعات جریان دارد، به این معنی که ارائه اطلاعات و تحلیل‌های نفتی موجود در جهان مبتنی بر پیش فرض‌های خاص صورت می‌پذیرد.

مثلا یکی از این تحلیل‌ها به توسعه ظرفیت‌های تولید و بهره‌برداری از منابع نفتی مربوط می‌شود. لازم به تاکید نیست که تصمیم به این توسعه نمی‌تواند تنها برای پاسخ گویی به تقاضا و نیازهای کشورهای مصرف کننده باشد. تعامل منطقی در عصر رقابت‌ها منصفانه تجاری پذیرفتنی است، اما اگر منافع ما در نظر گرفته نشود، هیچ دلیلی برای دلسوزی و نگرانی ما برای آینده و امنیت انرژی در کشورهای مصرف کننده وجود ندارد. تصمیم گیری در این زمینه‌ها باید بر مبنای حداکثرسازی منافع ملی و صیانت از منابع نسل‌های آینده باشد. برای رسیدن به این منظور، جمع‌بندی و تکرار اطلاعات و تحلیل‌های دولت‌های مصرف کننده هنر نیست، و نمی‌تواند لزوما با منافع ملی ما هم‌ساز باشد. باید اجازه برخورد نقادانه با این اطلاعات و تحلیل‌ها را داد و استراتژی‌های مستقل مبنی بر منافع ملی را تبیین کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۸۱ ، ۲۲:۳۷
سید غلامحسین حسن‌تاش