وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

 آنچه شرکت‌های خارجی در مورد قراردادهای نفتی می‌گویند را به راحتی نپذیریم

با مطرح شدن استفاده از قراردادهای مشارکتی در صنعت نفت، شما مدتی قبل در یادداشتی اشاره کردید که با توجه به عدم حضور شرکت‌های خارجی در ایران، مخاطب این قراردادها احتمالاً افراد خاصی هستند. منظور شما از این اشاره دقیقاً چه بوده است؟

طی 3-4 سال اخیر و به عبارت دیگر در دور دوم آقای احمدی‌نژاد، در بخش‌هایی از سطوح عالی نفت پیگیر بحث قراردادهای مشارکتی شدند. در گذشته اگر این بحث‌ها مطرح بود، شرکت‌های خارجی بیشتر از امروز امکان حضور داشتند و سوال این بود که چگونه می‌توان سرمایه‌گذاری خارجی بیشتری را جذب کرد. اما این سئوال برای من بود که الان که ما تحریم هستیم و دفاتر شرکت‌های خارجی بسته شده است، طرح این بحث چه ضرورتی دارد. لذا به نظر می‌رسید این ماجرا، نه برای جذب بیشتر سرمایه‌گذاری خارجی، که با هدف انعقاد قرارداد با برخی افراد و شرکت‌های خاص داخلی مطرح شده است.

یعنی به نظر شما ورود بخش‌های خصوصی داخلی در این زمینه ممکن است ایرادی داشته باشد؟

من با این مساله اساساً مخالفتی ندارم. بلکه معتقدم باید معیارها و ضوابطی وضع شود و هر شرکت اعلام کند چه سوابق فنی ، چه میزان توان تامین مالی و چه پیشینه‌ای دارد. هر شرکتی که معیارها و استانداردهای لازم را داشته باشد،‌ وارد قرارداد شود. مساله این است که ما چنین شرکت‌هایی را نداریم. شرکت‌های نفتی بین‌المللی که نمی‌آیند و هفت‌خواهران جدید (شرکت‌های نفتی دولتی که در گستره جهانی کار می‌کنند) نیز پس کشیده‌اند ندارند. لذا با توجه به اینکه امکان حضور شرکت‌های بزرگ نیست، به نظر می‌رسد پروژه «خواص‌سازی» در جریان است و امیدوارم در دولت یازدهم جلوی آن گرفته شود. من این روند را برای کشور خطرناک می‌دانم. فرقی ندارد این خواص نظامی باشند یا غیرنظامی. بلکه مهم رانتی است که در این میان وجود دارد و گسترش رانت‌خواری لذا اگر کسی مطابق ضوابط و معیارهایی صنایع  نفت جهان و با توان اجرایی و منابع مالی کافیو نیز با حفظ اصول رقابت و شفافیت وارد زمینه قراردادهای مشارکتی شود، هیچ ایرادی ندارد.

با این تفاسیر، به نظر می‌رسد شما با اصل قراردادهای مشارکت در تولید به لحاظ اقتصادی و نفتی مخالفتی ندارید. درست است؟

مطرح شدن مباحث مرتبط با قراردادهای مشارکت در تولید، اغلب با ارزیابی دقیق داخلی و مقایسه تطبیقی با درنظر گرفتن منافع ملی همراه نبوده است. بلکه علت اصلی، اظهارات شرکت‌های خارجی مبنی بر جذاب نبودن قراردادهای بیع متقابل بوده است. من از ابتدا معتقد بودم چندان نباید به این حرف توجه کرد، چراکه این حرف برای شرکت‌های خارجی یک ابزار چانه‌زنی است. حرف من این بود که نباید این را به سادگی پذیرفت . سوال من این است که اگر بیع متقابل جذاب نبود، چرا خارجی‌ها آن را می‌پذیرفتند. حتی در زمان بوش، کمپینی از شرکت‌های نفتی امریکائی شکل گرفته بود که برای حضور در ایران به دولت آمریکا فشار می‌آوردند، و می‌گفتند که اروپایی‌ها  حضور دارند  و  نفع‌می‌برند و ما عقب افتاده‌ایم . بنابراین حرف من همیشه این بوده است که هر چه غربی‌ها می‌گویند را به سادگی نپذیریم و برخورد نقاد با آن داشته باشیم. مساله دیگر اینکه  شرکت‌های خارجی بسته به چشم‌اندازی که از قیمت‌های آتی نفت دارند، حتی در برخی موارد ممکن است قراردادهای بیع متقابل را ترجیح‌دهند. اگر بر اساس چشم‌انداز، قیمت نفت نزولی باشد، باتوجه به اینکه در قرارداد مشارکتی، شرکت خارجی در مقداری از تولید سهیم است و ارزش این میزان تولید در چشم‌انداز کاهش می‌یابد، تمایل به سمت قراردادهای بیع متقابل است. عکس این مساله در صورت وجود افق افزایش قیمت نفت وجود دارد. به ویژه از این رو که با افزایش قیمت نفت، هزینه‌های توسعه میدان نیز افزایش می‌یابند، ولی درآمد شرکت  در قرارداد بیع متقابل، ثابت است، یعنی طرف خارجی ریسک افزایش هزینه را دارد ولی شانس افزایش درآمد را ندارد با فرض ثابت بودن قیمت‌ها نیز ترجیحی بین دو نوع قرارداد وجود ندارد. مورد دیگر اینکه قراردادهای مشارکتی تنها قرارداد مرسوم در دنیا نیست و مثلاً در کویت یا عراق از انواع دیگر قراردادهای خدماتی استفاده می‌شود. در نهایت اینکه وقتی ما حرف از میدان نفتی می‌زنیم، این  یک عبارت ژنریک نیست. مخازن نفتی بسته به خصوصیات سنگ و سیال، ضخامت لایه و بسیاری دیگر موارد با هم متفاوت هستند و ریسک‌های فنی و اقتصادی و هزینه‌های متفاوتی دارند ولذا می‌توان متناسب با آن ، قراردادهای متفاوتی را منعقد کرد و شیوه‌های سرمایه‌گزاری متفاوتی را انتخاب کرد. باید برنامه جامعی برای توسعه میادین داشت و بعد از مطالعه و الویت بندی و دسته‌بندی، برای هر دسته از میدان یک نوع روش سرمایه‌گزاری و قراردادی متناسب را درنظر گرفت.

به قراردادهای مشارکتی یک ایراد حقوقی در زمینه مالکیت وارد شده و همین ایراد هم از انعقاد این قراردادها جلوگیری کرده است. نظر شما چیست؟

البته در زمینه حقوقی، من متخصص نیستم ولی به لحاظ فنی می‌توان گفت حتی در قرارداهای امتیازی هم که در زمان دارسی داشتیم، چنین چیزی وجود نداشته است و ملی شدن نفت هم خود تا حدودی نشان‌دهنده این مطلب است. در قرارداد مشارکتی، درصدی از نفت استخراجی  که بر سر آن توافق شده است، به طرف مقابل تعلق می‌گیرد. لذا این‌طور نیست که ذخایر نفتی به شرکت خارجی تعلق گیرد.

به نظرم نهایتاً در مورد قراردادهای مشارکت در تولید، شاید بتوان این سبک قرارداد را برای میادین مشترک توصیه کرد. این‌طور نیست؟

هرجا که ریسک‌ها بالاست می‌توان ریسک را تقسیم‌کرد و هرجا که شانس‌ها بالاست دلیلی ندارد که شریک بتراشیم. در میادین مشترک یک ریسک اضافه هم وجود دارد  و  لحظه به لحظه عدم‌النفع ما در حال افزایش است. در چنین جایی، باید از هر شیوه‌ای که امکان دارد استفاده کرد تا جلوی این مساله را گرفت. اما در هر نوع قراردادی، هوشمندی و پیش‌بینی‌های صحیح و مطالعات کافی باعث می‌شود بتوان این قراردادها را به شکل بهینه‌ای منعقد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

یکی از دوستانی که لطف می‌کنند و  مطالب این وبلاگ را دنبال می‌کنند برای من ایمیلی در مورد قرارداد کرسنت زده بودند، پاسخی به ایشان دادم بعد بنظرم رسید که سئوال خیلی هاست ولذا آن پرش و پاسخ را اینجا می‌گذارم 


آقای حسنتاش

سلام

........................
تو سایت ها و روزنامه ها  مطالب ضد و نقیضی درباره قرارداد کرسنت اینروزا میخونیم، میخواستم نظر شما رو  هم بدونم و درضمن بپرسم که ایا امکان این هست که خود این قرارداد رو بشه مطالعه کرد بجای اینکه  فقط‌ نظر این و اون رو بخونیم؟خیلی ممنون میشم اگر پاسخی از سوی شما دریافت کنم

با تشکر و آرزوی بهروزی برای شما

پ. آذرمهر

 

دوست عزیز سلام

از نظر من مسئله کرسنت روشن است. بدون تردید قرارداد خوبی نبوده است و بدون توجه به عرف قراردادهای گازی بوده است در قراردادهای گازی قیمت گاز بر اساس یک فرمول تعیین می‌شود که بخشی از این فرمول تابع قیمت جهانی نفت یا نفت‌کوره یا گازوئیل است که متناسب با افزایش یا کاهش قیمت جهانی نفت قیمت قرارداد، بعد از یکی دو ماه با آن تطبیق داده میشود و هیچ کس نمی‌آید در یک قرارداد 15 یا بیست ساله، قیمت را ثابت لحاظ کند که متاسفانه در قرارداد کرسنت اینگونه است و خصوصا با چند برابر شدن قیمت نفت از سال 2004 به بعد خوب این مسئله خیلی فاحش شد . اما آیا اینکه این نوع قرارداد بستن آیا بر مبنای سوء تدبیر یا جهل یا تحلیل غلط بوده است یا خدای نکرده زد وبند پشت پرده و سوء استفاده، بنده نمی‌توانم قضاوت کنم و مدرکی برای دومی ندارم. اما خود بنده در زمانی یادداشتی نوشتم که روی وبلاگم در لینک زیر هست 

http://hassantash.blogfa.com/post-121.aspx

خواهش می کنم به دقت بخوانید.

اجرا نکردن قرارداد موجب شده که همکنون کرسنت یک دادخواست چند میلیارد دلاری بر علیه ما به دادگاه‌های بین‌المللی داده است و از آن طرف مجریان پروژه صادراتی نیز تنبل شدند وکارشان را انجام ندادند و هشت سال گاز را سوزاندیم و می‌سوزانیم و اگر امارات به گاز ما وابسته شده بود اهرم فشار بهتری برای تجدید نظر در قرارداد داشتیم.  بنابراین قرارداد اشکال داشته و اجرا نکردنش نیز اشکال بیشتری داشته و غلط روی غلط آمده، ضمنا بنده به متن قرارداد دسترسی ندارم و فکر هم نمی‌کنم قابل دسترسی باشد اما همانطور که در یادداشت فوق‌الذکر نیز اشاره کردم ظاهرا یک امکان بازنگری قیمت در قرداد دیده شده و آن این است که در قراداد ذکر شده است که اگر قرارداد گازی دیگری در منطقه خلیج فارس امضاء شد که قیمت آن بالاتر از این بود، طرفین می‌توانند بنشینند و قیمت این را با آن قیمت بالاتر تطبیق دهند. ما سال‌ها پیش در مورد گازهای همراه نفت منطقه خارک در موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی مطالعه‌ای انجام دادیم که بهترین گزینه برای این گازها (که متاسفانه آنهم سوزانده می‌شود) صادرات آن به کویت بود و کویت هم آن زمان متقاضی بود و شاید اگر ما در را بطه با امارات و کرسنت خوش سابقه شده بودیم به کویت هم با قیمت بهتر گاز صادر  می‌کردیم و از آن طریق این قرارداد را هم نجات می‌دادیم. اما کویت رفت و از طرق دیگری که خیلی هم گرانتر است گاز مورد نیازش را تامین کرد. متاسفانه ما یاد نگرفته‌ایم که حساب کشتی گرفتن با هم و انتقام‌جوئی از هم یا تنبیه یکدیگر را از منافع ملی جدا کنیم و در دعواهایمان را دور از چشم دنیا انجام دهیم و در مقابل منافع ملی‌مان با یک دیگر متحد باشیم و نتیجه‌اش این می‌شود که منافع ملی درست در وسط دعواهای ما قرار می‌گیرد و دست آخر بیشتر از همه از دو طرف ضربه می‌خورد و حتی طوری عمل می‌کنیم که اگر خدای نکرده، اول ماجرا هم سوء استفاده‌ای وجود داشته است زمینه چندین سوء استفاده دیگر هم فراهم می‌‌شود و خسارات چند برابر می‌شود.  نمی‌دانم چه مثالی بزنم. مثل این می‌ماند که کسی در رانندگی خلاف کرده باشد و ما برای مقابله با او  جاده‌‌های مسیرش را مین‌گذاری کنیم و  برای از بین بردن او زیرساخت ملی را از بین ببریم ، خوب خلاف رانندگی جریمه خودش را دارد و جاده هم باید مسیر خودش را برود.

موفق باشید

حسنتاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

دو تذکر در مورد مصاحبه جناب آقای وزیری‌هامانه

در مورد مصاحبه آقای وزیری هامانه که در روزنامه شرق دیروز مورخ بیستم مرداد، درج شده دو تذکر به شرح زیر لازم بنظر می‌رسد:

1-      جناب آقای وزیری در بخشی از مصاحبه خود این تلقی را ایجاد کرده‌اند که گویا ایشان در دوره وزارتشان در مقابل فشارهائی که برای تغییرات گسترده در مدیریت صنعت نفت قرار داشته‌اند، از میان مدیران ارشد نفت تنها آقای دکتر نژادحسینیان را جایگزین کرده‌اند که ایشان نیز در مرحله بازنشستگی بوده‌اند در صورتی‌که جناب وزیری حتما به خاطر دارند که در یک روز بصورت همزمان 9 نفر از مدیران ارشد نفت با حکم ایشان عزل و جایگزین شدند، که هشت نفر دیگرشان عبارت بودند از آقایان: میرمعزی مدیرعامل شرکت نفت، ملاکی مدیرعامل شرکت گاز، نعمت زاده مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی، مهندس محمد آقائی مدیرعامل شرکت پالایش و پخش فراورده‌های نفتی،(که هر چهار مورد معاون وزیر هم بوده‌اند) رحیمی معاونت منابع انسانی وزرات نفت، سید عباس موسوی معاونت اداری و مالی وزارت نفت، شفاعت معاونت فناوری وزارت نفت، صالحی‌فروز معاونت دریای خزر وزارت نفت (که اصولا سمت ایشان نیز حذف شد) و دکتر مهدی عسلی رئیس موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی. با بعضی از معزولین نیز تا جائی که به یاد دارم برخورد خوبی نشد، مثلا جناب مهندس آقائی که از پاک‌ترین، شریف‌ترین و با تجربه‌ترین مدیران صنعت نفت بودند اصولا بلاسمت شدند و سه ماه در خانه نشستند. طبیعتا زمانی‌ که همه معاونین وزارتخانه و خصوصا مدیران عامل چهار شرکت اصلی تعویض می‌شوند مقدمه تغییرات گسترده در سطح وزارت‌خانه فراهم می‌شود و سهم وزیر برای تغییرات در همین حد است. اما  انتظار دولت آقای احمدی‌نژاد به این تغییرات ختم نمی‌شد. جناب وزیری‌هامانه و بعد از ایشان هم جناب مهندس نوذری، نفتی بودند و به دلیل محذوراتی که داشتند و شناختی که داشتند علی‌القاعده نمی‌توانستند پرتقال فروش و لنت ترمز‌ساز و امثال آن را جایگزین مدیران معزول مذکور بنمایند و افرادی از رده‌های پائین‌تر نفت را جایگزین کردند که این‌هم رضایت دولت را فراهم نکرد و فقط میرکاظمی بود که می‌توانست بدون یک ساعت سابقه در نفت، وزیر بشود و ماموریت شخم‌زدن را تکمیل کند.

2-      جناب آقای وزیری در بخش دیگری از مصاحبه خود اشاره می‌کنند که آقای نژادحسینیان بعد از برکناری منتقد نفت شدند. اینجانب هیچ رفاقت و وابستگی به جناب دکتر نژادحسینیان ندارم اما این فرمایش را غیر منصفانه میدانم چراکه به عنوان یک تحلیلگر نقاد همواره شاهد بوده‌ام که جناب نژادحسینیان هرگاه و در هرزمانی که منافع ملی را در خطر دیده‌اند هشدار داده‌اند.

در پایان فکر می‌کنم که امروز کشور بیش از هرچیز به کارآمدی نیاز دارد و در این مسیر باید از گذشته درس گرفته شود،  تجربه‌های موفق بکارگرفته شود و تجارب ناموفق به نقد کشیده شود ودلایل عدم موفقیت‌ها چراغی برای  مسیر آینده باشد. اینکه دولتی یا وزیری کارائی را به کمترین سطح رسانده باشد به مفهوم موفقیت کامل و بی‌نقصی دولت‌ها یا وزرای گذشته نیست. امروز اگر بخواهیم اشتباهات را تکرار نکنیم و گذشته را چراغ راه آینده قرار دهیم، باید منعطف و نقد‌پذیر باشیم و با ملاحظه و مشاهده سرانجام تصمیمات و اقدامات گذشته خویش فرآیندها و مسیرهای غلط را اصلاح کنیم وگرنه انتظار تحول بزرگی را نباید داشته باشیم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

روابط نفتی ایران و عربستان؛ رقابت یا رفاقت


تاریخچه نفت عربستان

عربستان‌سعودی در دهه 1970 یعنی تنها  40 سال پس از تاسیس این کشور ، به بازیگری کلیدی در رویدادهای سیاسی و تحولات اقتصادی جهان تبدیل شد. اگرچه عربستان از اواخر دهه 1930 به جرگه تولیدکنندگان نفت جهان پیوست اما اوج‌گیری جایگاه و موقعیت این کشور زمانی  اتفاق افتاد که در سال 1970 تولید نفت ایالات‌متحده به نقطه حداکثر خود رسید و پس از آن وابستگی آن به نفت وارداتی روبه افزایش گذاشت. با سرعت گرفتن رشد تقاضای جهانی نفت و واردات نفت امریکا، عربستان از معدود تولیدکنندگانی بود که می‌توانست از عهده اشتهای سیری‌ناپذیر جهان برای نفت برآید. عربستان با استفاده از این فرصت توانست از یک تولیدکننده عمده با تولید حدود 2.5 میلیون بشکه در روز به یک ابر تولیدکننده نفت در سال 1974 تبدیل شود که توان تولید روزانه بیش از 8.5 میلیون بشکه نفت را دارا بود. پس از شوک‌های اول و دوم نفتی در دهه 1970 کشورهای صنعتی  سیاست‌هایی را بکارگرفتند که نتیجه آن کاهش روزافزون تقاضا برای نفت اوپک از اوایل دهه 1980 بود. سازمان اوپک متقابلا سیاست کاهش عرضه برای حفظ قیمت‌ها را در پیش گرفت و در میان اعضاء اوپک همواره بیشترین کاهش داوطلبانه مربوط به عربستان‌سعودی بود. بدین ترتیب تولید نفت عربستان از بیش از 10.2 میلیون بشکه در روز در سال 1980 به کمتر از 3.8 میلیون بشکه در 1985 رسید و عربستان‌سعودی از این پس به انباره ظرفیت مازاد تولید تبدیل شد که برای غرب اطمینان خاطر و برای ایالات‌متحده قدرت مانور ایجاد می‌کرد، چراکه هرگاه اراده می‌کرد می‌توانست این ظرفیت را بکارگیرد و چندین میلیون بشکه نفت را وارد بازار نماید. ظرفیت چندین میلیون بشکه‌ای مازاد تولید نفت عربستان، در مقاطع مختلفی ارزش و اهمیت خود را برای ایالات‌متحده نشان داد. در سال 1986 زمانی که ایالات‌متحده اراده کرد که برای فشارآوردن به ایران در جهت پایان دادن به جنگ تحمیلی علیه خود، و در جهت تسهیل فروپاشی شوروی از طریق فشار بر اقتصاد وابسته به نفت این کشور و نیز به منظور فشار به لیبیِ قذافی که درآمد نفت را صرف گسترش نهضت‌های آزادیبخش ضد امپریالیستی می‌کرد، قیمت جهانی نفت را کاهش دهد، این اقدام یعنی سقوط دادن قیمت جهانی نفت، تنها با کمک ظرفیت مازاد تولید نفت عربستان ممکن بود. دولت سعودی ناگهان به بهانه کنارگذاشتن سیاست دفاع از قیمت نفت و جایگزین کردن سیاست سهم بازار، تولید خود را افزایش داد و بازار را از نفت اشباع کرد و قیمت‌ها را به حداقل ممکن رساند.

جنگ بزرگ خلیج فارس در سال‌های 1991 و 1992 نیز تنها به مدد ظرفیت مازاد تولید عربستان بود که به یک شوک بزرگ نفتی منجر نشد. حمله عراق به کویت و به آتش کشیدن یک یک چاه‌های نفتی این کشور و متعاقب آن حمله امریکا و برای آزادسازی کویت، دو کشور عمده نفتی را برای مدتی نسبتا طولانی از بازار جهانی خارج کرد و عربستان بود که جایگزین هردو شد و نیاز بازار را جبران نمود. از آن به بعد نیز عربستان حتی گاهی به سان دایه‌ای دلسوزتر از مادر در تلاش کنترل فیزیکی و روانی بازار نفت به نفع ایالات‌متحده و متحدین صنعتی آن بوده است. حملات هوائی اروپا به لیبی در آغاز تحّول بهار عربی برای کمک به انقلابیون این کشور در جهت ساقط کردن رژیم قذافی که منجربه خروج نفت لیبی از بازار جهانی شد و متعاقب آن تشدید فشار تحریم نفتی غرب علیه ایران نیز بدون استفاده از ظرفیت‌های مازاد تولید نفت عربستان و همراهی این کشور به سادگی امکان‌پذیر نمی‌شد.

چرا ستاره عربستان رو به افول است؟

اما اینک بنظر می‌سد که دو عامل زیر ستاره بخت عربستان را رو به افول قرار داده است:

1-   در سال 1386 انتشار کتاب "غروب نفت در صحرا" به افسانه لایتناهی بودن ذخائر نفت عربستان پایان داد."متیو سیمونز" در این کتاب به استناد بررسی صدها مقاله علمی در مورد میادین نفتی عربستان در کنار بررسی‌های مستقل خود، نشان داد که اولا- برآوردهای ارائه شده از میزان ذخائر باقیمانده نفتی عربستان و نیز  اعداد اعلام شده در مورد ضریب‌بازیافت میادین نفتی این کشور،  بسیار اغراق‌آمیز است و ثانیا- بیش از 90 درصد نفت عربستان تنها از هفت میدان قدیمی تولید می‌شود که این میادین به مرحله نزولی منحنی تولید خود رسیده‌اند و تداوم تولید از آنها با دشواری‌های زیادی روبروست. بعدها انتشار بعضی از اسناد ویکی‌لیکس نیز صحت ادعاهای این کتاب را به اثبات رساند. جبران اُفت تولید طبیعی سالانه میادین بزرگ و اصلی نفتی عربستان مستلزم انجام سرمایه‌گزاری‌های زیادی چه بر روی این میادین و چه بر روی میادین جدید‌الاکتشاف کوچکتر است که به هیچ وجه با میادین مذکور قابل مقایسه نیستند.

در حالی که تا قبل از انتشار کتاب سیمونز، آژانس بین‌المللی انرژی و اداره اطلاعات انرژی امریکا در چشم‌اندازهای خود که سالانه منتشر می‌نمایند، افزایش ظرفیت تولید نفت عربستان را در افق سال 2030 میلادی، تا 24 میلیون بشکه نیز براورد می‌کردند، بعد از انتشار این کتاب و روشن شدن واقعیت‌ها، اینک این پیش‌بینی‌ها از 12 تا 13 میلیون بشکه تجاوز نمی‌کند که تحقق آن نیز با تردید‌های جدی روبروست. در کنار بررسی سیمونز " کولین کمپبل"، "صمصام بختیاری" و "ممدوح سلامه" نیز وضعیت ذخائر تفتی عربستان را مورد بررسی قرار داده‌اند و اعدادی بین 90 تا 145 میلیارد بشکه را  برای ذخائر باقیمانده عربستان برآورد کرده‌اند که با اعداد رسمی این کشور بسیار تفاوت داد. علاوه بر تردید در میزان ذخائر باقیمانده، از سوی دیگر مصرف داخلی نفت عربستان نیز بصورت شتابان روبه افزایش است و به نزدیک 3 میلیون بشکه در روز در سال 2012 رسیده است و این روند ادامه خواهد داشت و از قدرت صادراتی عربستان خواهد کاست.

 

2-   در چند سال گذشته با اقتصادی شدن استخراج نفت و خصوصا گازطبیعی از لایه‌های سخت‌تر غیرمتعارف هیدروکربنی موسوم به "اویل‌شیل" و "شیل‌های‌گازی" در ایالات متحده امریکا، وابستگی این کشور به نفت و گاز وارداتی روبه کاهش گذاشته است. سیاست راهبردی انرژی ایالات‌متحده که هر دو جناح جمهوری‌خواه و دموکرات بر آن توافق دارند، خودکفائی امریکا در سطح قاره و به حداقل رساندن وابستگی انرژی خود به خارج از قاره است. ایالات‌متحده در سال 2015 به صادرکننده گاز تبدیل خواهد شد و وابستگی‌اش به نفت منطقه خاورمیانه نیز روبه کاهش است.

یک سناریوی محتمل این است که ایالات‌متحده به‌دنبال کاهش و قطع وابستگی‌انرژی‌اش به منطقه خلیج‌فارس، توجهش به این منطقه رقیق شود و حضورش را در منطقه کاهش دهد و سناریوی مقابل این است که این  بی‌نیازی ممکن است نه تنها موجب کاهش علایق این کشور به منطقه نشود، بلکه این امر می‌تواند قدرت مانور آمریکا را در منطقه افزایش دهد. سلطه بر مناطق نفت‌خیز جهان و کنترل آبراه‌ها و معابر عبور انرژی، همواره از اصلی‌ترین ابزارها و اهرم‌های قدرت آمریکا و تفوق این کشور بر رقبای اقتصادی خود  بوده است و هنگامی که خودش از منابع منطقه بی‌نیاز باشد قدرت مانورش برای فشار بر رقبایی که نیازمند منابع این منطقه هستند بیشتر خواهد شد و هر ناامنی در منطقه تنها امنیت انرژی رقبا را تهدید خواهد نمود. در جریان تحولات موسوم به بهار عربی، آمریکایی‌ها تاکنون اجازه نداده‌اند که وزش نسیم‌های این بهار از مرزهای عربستان‌سعودی عبور کند. حتی رژیم حاکم بر بحرین نیز تداوم حیات خود را مرهون عربستان‌سعودی است. شاید اگر این نگرانی وجود نداشت که موفقیت تحول‌خواهان در بحرین، موجب تشجیع شیعیان مناطق شرقی و نفت‌خیز عربستان خواهد شد و دامنه تحول‌خواهی را به عربستان خواهد کشید، تحولات بحرین به گونه دیگری رقم می‌خورد و اجازه دخالت عربستان در امور داخلی بحرین داده نمی‌شد. طبیعی است تا وقتی که نفت عربستان در بازار جهانی نفت غیرقابل جایگزین است و ایالات‌متحده نیز به این بازار نیازمند است، دولت آمریکا نمی‌تواند ریسک نزدیک شدن جریان بهار عربی و تحول‌خواهی به مرزهای عربستان را بپذیرد و این تضاد غیرموجه در سیاست‌خارجی آمریکا تداوم خواهد داشت. اما اگر ایالات‌متحده از این نفت‌وگاز بی‌نیاز شود، ممکن است اوضاع سیاست و قدرت در کشورهای جنوب خلیج‌فارس به‌ گونه دیگری رقم بخورد. معلوم نیست که در چنین آینده‌ای امریکا تا چه حد به متحدش وفادار بماند و یا برعکس تا چه حد حاضر باشد که در بازی شطرنج جهانی این مهره‌اش را فدای کنترل رشد اقتصادی رقبای مهمی مانند چین که مهم‌ترین چالش بلندمدت ایالات‌متحده می‌باشند، کند.

زمینه‌های توسعه روابط نفتی ایران و عربستان

توجه در آنچه که ذکر شد می‌تواند بستر مناسبی را برای توسعه روابط ایران و عربستان‌سعودی، فراهم کند. توسعه روابط صمیمانه با ایران می‌‌تواند هم ضریب امنیت منطقه‌ای عربستان و هم حتی ضریب امنیت داخلی آن را ارتقاء دهد و فرصت‌ها و بهانه‌های ایجاد نا‌امنی را از  قدرت‌های خارج از منطقه بگیرد. همچنین درک عربستان از شرایط جدید در حال وقوع، می‌تواند زمینه همکاری بیشتر دو کشور در طراحی سیاست‌های مشترک نفتی و انرژی را نیز فراهم کند و بر انسجام بیشتر سازمان اوپک نیز تاثیر بگذارد. و در صورت حصول به توافقات راهبردی‌تر طبعا توافق در مسائل جزئی‌تری مانند دبیرکلی اوپک نیز سهل‌تر خواهد بود. در چنین شرایطی توجه ویژه رئیس‌جمهور منتخب، به ارتقاء سطح روابط با عربستان‌سعودی هوشمندانه است وی می‌تواند از پتانسیل‌های روابط دو کشور در دوران اصلاحات و سازندگی نیز بهره‌گیرد.

در چشم‌اندازی که شرح آن رفت جهت‌گیری رقابت‌ها و رفاقت‌ها نیز می‌تواند تغییر کند.  دو کشور قطر و عربستان‌سعودی علاوه‌بر  مشکلات و اختلافات مرزی تضادهای دیگری هم با هم دارند. پاره‌ای از اسناد ویکیلیکس نشان داد که تضادهای عمیقی در میان دولتمردان دو کشور وجود دارد. قطر به عنوان کشوری کوچک و کم جمعیت که روزی از ضعیف‌ترین حلقه‌های شورای همکاری خلیج‌فارس بود امروز به یُمن درآمد سرسام‌آور نفت و گاز که تماما از قِبَلِ میادین مشترک با ایران و مشکلات ایران در استخراج و بهره‌گیری از سهم‌ خود است، مدعی و متقاضی نقش‌آفرینی در تحولات منطقه‌ای و جهانی است و این برای عربستان که همواره محور اصلی شورای همکاری خلیج‌فارس بوده است، چندان پذیرفتنی نیست. همچنین دو کشور ایران و عربستان هرکدام به دلایلی متفاوت، از توسعه بی‌رویه صنعت‌نفت عراق چندان خشنود نیستند. در حالی‌که عمده‌ترین میادین نفتی عراق با ایران مشترک است، دولت عراق نیز مانند قطر از شرایط ایران استفاده می‌کند و از سوی دیگر عراق خصوصا از طریق خط‌لوله بصره عقبه، که اخیرا قرارداد آن امضاء شد، در تلاش است بخشی از نفت‌خام خود را به دریای سرخ انتقال دهد و این به معنای تشدید رقابت نفتی این کشور با عربستان‌ است. عربستان‌سعودی تا قبل از این، یگانه تولید کننده نفت خلیج‌فارس بوده است که بخشی از نفت‌ خود را خارج از تنگه‌هرمز و در دریای سرخ عرضه می‌کند.

عربستان‌سعودی باید درک کند که همکاری این کشور با تحریم‌های نفتی غرب بر علیه ایران، گرچه در کوتاه‌مدّت می‌تواند از طریق فروش قدری نفت بیشتر به ظاهر به نفع این کشور باشد اما همگامی با سیاست‌های نفتی امریکا و  فاصله گیری  بیشتر از مهمترین قدرت منطقه، در میان مدّت و بلندمدّت به نفع این کشور نخواهد بود و قدرت‌های خارج از منطقه تنها تا مرز منافع خود به امنیت و منافع منطقه‌ای اهمیت خواهند داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۲۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

نگاهی به تحریم‌های جدید امریکا علیه ایران 

طرح اخیر کنگره آمریکا در مورد تشدید تحریم ها علیه ایران تا چه اندازه به لحاظ اقتصادی اهمیت دارد؟ آیا این تحریم های جدید تغییری در وضعیت روابط نفتی ایران با دنیای خارج ایجاد می کند؟

طرح جدیدی که در مجلس نمایندگان امریکا به تصویب رسیده شامل موارد مختلفی است؛ اما آنچه به نفت مربوط است این است که کشورهائی که نفت ایران را وارد می کنند باید ظرف یک سال از میزان واردات خود یک میلیون بشکه بکاهند. در صورت امضاء و ابلاغ این طرح توسط رئیس جمهور امریکا و در صورتی که کشورهای خریدار نفت ایران  تمکین کنند، صادرات نفت ایران به حدود صفر خواهد رسید. طبیعتا در صورت اعمال این تحریم فروش و صادرات نفت ایران مشکل تر خواهد شد و حتی اگر بعضی کشورها به فشار امریکا تمکین نکنند احتمالا تخفیف ها و شرایط پرداخت ویژه تری را از ایران مطالبه خواهند کرد؛ چرا که ادعا می کنند که عدم تمکین به این قانون مصوب آمریکا موجب می شود که تحت تحریم های امریکا قرار گیرند و این برایشان هزینه دارد. ضمن اینکه خریداران نفت ایران محدودتر می شوند و خریدارانی که باقی می مانند انحصاری تر می شوند و قدرت چانه زنی شان نیز بالا می رود. در حال حاضر کشورهای ترکیه، هندوستان، کره جنوبی، ژاپن، و چین از ایران نفت می خرند؛ که قبلا امریکائی ها هر شش ماه یکبار مجوز خرید نفت ایشان از ایران را تمدید می کردند و هربار توصیه می کردند که در این فاصله برداشت نفت از ایران را کم کنند.

چین که بزرگترین خریدار نفتی ایران است مخالفت خود را با این تحریم ها بیان کرده است. به نظر شما با این وجود مخالفت چین طرح قطع کامل فروش نفت ایران تا چه اندازه به لحاظ عملی امکان پذیر است؟

در حال حاضر مهمترین مشتری ایران چین است. آخرین بررسی ها نشان میدهد که در شش ماهه اول سال جاری میلادی ترکیه و هندوستان بیش از 40 درصد، کره جنوبی بیش از 16 درصد، ژاپن بیش از 20 درصد واردات نفت از ایران را کم کرده اند (که البته وارات ژاپن بسیار ناچیز است)، ولی چین در این مدت  تنها دو سه درصد کاهش داده است. به نظر من شاید هدف این تحریم جدید، بیش از ایران کشور چین باشد. چرا که تحریم های موجود بر روی نقل و انتقالات بانکی بین المللی و بر روی بیمه ها و حمل و نقل بین المللی بر علیه ایران، به اندازه کافی ایران را محدود کرده است و عملا  بخش اعظم از وجوه نفت صادراتی نیز بر نمی گردد و به عبارتی قابل استفاده نیست؛ ولی چینی ها از این وضعیت خیلی سود می برند چون علاوه بر تخفیف، هم هزینه ای بابت تبدیل پول نفت از دلار به یوان می گیرند و هم هزینه ای برای نگهداری پول ایران دریافت می کنند و هم پول نفت در اختیارشان می ماند و  اگر از بخشی از این پول هم استفاده شود محدود به بازار یوان است و موجب رونق اقتصادی چین می شود. یعنی تحریم های علیه ایران فرصت ویژه ای را برای چینی ها ایجاد کرده است که شاید در شرایط حال حاضر اقتصادی جهان و با وجود رقابت هائی که وجود دارد، مورد رضایت امریکائی ها نباشد.

به نظر من اگر این طرح توسط رئیس جمهور امریکا ابلاغ شود معنایش این خواهد بود که اگر شرکتهای چینی تمکین نکنند مشمول تحریم های امریکا قرار می گیرند و به هرحال دولت چین و شرکت های چینی یا مجبور به تمکین خواهند بود و یا هزینه شان بالا می رود و آن فرصت شان محدود می شود. چینی ها منافع دوجانبه اقتصادی گسترده ای با ایالات متحده دارند که حاضر نیستند به خطر بیفتد ضمن اینکه سیاست رسمی چینی ها این است که وارد چالش جدی با امریکا نشوند ولذا وقتی امریکائی ها وزن مسئله را سنگین می کنند مخالفت با آن می توانند به نوعی چالش بدل شود که در اینصورت چینی ها کوتاه می آیند.

البته از نظر مقامات و مردم ایران نیز تحریم نفتی فشار روانی را بیشتر می کند چون تا وقتی نفت صادر می شود، ولو اینکه چنانچه عرض کردم پولش بر نمی گردد ولی می تواند نوعی آرامش خاطر ایجاد کند.علاوه بر این اگر ایران مجبور به کاهش تولید نفت خود شود به تبع آن تولید گاز همراه نفت هم کاهش می یابد که آنهم ممکن است مشکلاتی را در شبکه داخلی گاز ایجاد کند همین مسئله در مورد محدودیت صاردات میعانات گازی هم مصداق دارد که محدودیت صادرات میعانات نیز ممکن است منجر به کاهش تولید گاز شود.

تاثیرات این طرح را بر بازار نفت چگونه ارزیابی می کنید؟

 بر اساس گزارش ماه گذشته (ماه جولای) سازمان اوپک از بازار جهانی نفت، تولید ایران در این ماه حدود 2650 هزار بشکه در روز بوده است که این به معنای تقلیل صاردات نفت ایران به 700 تا 800 هزار بشکه در روز است و در شرایط فعلی بازار جهانی نفت با وجود رشد کم تقاضا (بدلیل بحران اقتصادی جهان) و با وجود افزایش عرضه غیر اوپک و نیز ظرفیت مازادی تولیدی که در اوپک وجود دارد، غیر قابل جبران نیست و شوک قابل توجهی را به بازار نفت وارد نمی کند.

بسیاری معتقدند که غرب باید به رئیس جمهور جدید در ایران فرصت دهد و فعلا از تشدید فشار ها بر ایران دست بردارد. به نظر شما اقداماتی از این دست تا چه اندازه بر رفتار ایران موثر خواهد بود؟

اگر کسی از سال های گذشته روند مذاکرات ایران و غرب و روند تحریم ها را دنبال کرده باشد می داند که چنین انتظاری را نباید داشته باشد. چراکه غربی ها مدتها پیش گفته بودند که فرضشان این است که ایران در دفع الوقت تخصص پیدا کرده و ممکن است هر کاری را برای آن انجام دهد بنابراین خصوصا امریکائی ها اعلام کرده بودند که روند تشدید تحریم ها راه خود را می رود و این روند تنها زمانی متوقف یا کند خواهد شد که علائم جدید و روشن از طرف ایرانی دریافت شود. ضمن اینکه فرض دیگر غربی ها این است که تصمیم گیر نهائی پرونده هسته ای رئیس جمهور ایران نیست. البته این احتمال را هم نمی توان از نظر دور داشت که با حضور رئیس جمهور جدید احتمال تغییر فضای روابط و شروع گفتمان آشتی را می دهند و میخواهند با این مصوبات از موضع قدرت وارد شوند. در این صورت ممکن است تصورشان این باشد که همین میزان تغییر فضا در ایران نیز محصول و نتیجه فشارهای تحریم  بوده باشد.

http://www.blogfa.com/Desktop/Default.aspx?r=149958

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

در روزهای پایانی دولت دهم، فعالیت وزارت نفت و مسئولین آن را در گفتگویی با غلامحسین حسنتاش استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد انرژی مورد نقد و بررسی قرار دادیم. وی با بیان دیدگاههای خود به عملکرد بخش خصوصی در حوزه نفت پرداخت و در واقع برعملکرد بخش خصوصی در این حوزه خط بطلان کشید. او در شرایطی که وضعیت عملکرد مدیران نفت فعلی را بدترین عملکرد در دوران پس از پیروزی انقلاب ارزیابی میکند، معتقد است که وزیر نفت دولت یازدهم باید شناخت کاملی از صنعت نفت داشته باشد و کاهش قراردادهای بیدلیل را در اولویت کاری خود قرار دهد؛ چرا که این قراردادها نتیجهای جز پراکنده کردن انرژیها در حوزه نفت نخواهد داشت.

 

آقای حسنتاش عملکرد دولت دهم را در زمینه صنعت نفت و به طور کلی بخش بالادستی و پاییندستی چگونه ارزیابی میکنید؟

در بخش بالادستی صنعت نفت، عملکرد مثبتی را ارزیابی نمیکنم. بیبرنامگی فعلی که در این حوزه مشاهده میکنیم، قبل از دولت دهم هم وجود داشته است. در واقع اولویتهای بخش بالادستی صنعت نفت مشخص نبوده، بنابراین موارد زیادی قرارداد و تفاهمنامه امضا شده که بر اساس اولویتها نبوده و همین روند در دولت دهم هم ادامه پیدا کرده است. در واقع انگار بین دوره آقای قاسمی با دورههای دیگر، رقابتی در عقد قرارداد وجود داشته است و با این شیوه  میخواهند اثبات کنند که از دورههای گذشته در انعقاد قرارداد، عقب نیفتادهاند. از نظر من هیچکدام از این رقابتها به نتیجه نخواهند رسید؛ چرا که نه شرکتهایی که با آنها قرارداد منعقد شده، شرکتهای قوی و پرتوانی هستند و نه امکانات کشور این اجازه را میدهد که ما بتوانیم تمام میادین خود را توسعه دهیم. به نظر من اگر بر میادین مشترک تمرکز میشد بهتر بود، درحالیکه این کار صورت نگرفت و امکانات و تواناییهای کشور در جاهای مختلف پخش شد که اشتباه بود و به اولویت اصلی ما یعنی میادین مشترک لطمه زد.

دلیل اینکه این قراردادها را مورد انتقاد قرار میدهید، چیست؟

قراردادهایی که در این دوره منعقد شد، در واقع به نحوی سادهسازی در ورود به بخش بالادستی محسوب میشود. قراردادهایی به نام قراردادهای(HOA)  یا قرارداد اولیه توسعه که همان ساده کردن توسعه میادین بالادستی نفت بود و باعث شد شرکتهای بسیاری، بدون آنکه صلاحیتها و سوابق لازم را داشته باشند، وارد کار شوند و این امر سبب شد که امکانات کشور در حوزهها و میادین مختلف هدر برود. نتیجه تمام این اتفاقات این بود که به قول معروف سر میادین مشترک بیکلاه ماند. البته در این سالها، ادعا شده که میادین را تعیین تکلیف کردهاند. احتمالاً منظورشان از این ادعا این است که برای هر میدان مشترک یا غیرمشترک قراردادی بسته و تفاهمنامهای را امضا کردهاند. به نظر من این کار تعیین تکلیف میادین نیست. هنگامی که امکانات کشور را هدر میدهند، نمیتوان تنها با انعقاد قرارداد، مدعی شد که میدانی را تعیین تکلیف کردهاند. شاید اگر قرارداد با شرکتی که تواناییهای بالایی دارد منعقد میشد و آن شرکت تعهدات بینالمللی داشت؛ چنانچه تعهداتش را انجام نمیداد و در دادگاههای بینالمللی مورد مواخذه و پیگرد قرار میگرفت، این ادعا صحت داشت ولی زمانی که قراردادها با شرکتهایی که سابقه و توانایی لازم را ندارند، منعقد میشود، معنای این حرکت تعیین تکلیف نیست بلکه به نوعی پاک کردن صورت مسئله است. بنابراین بنده در بحث بالادستی، این عملکرد را عملکرد خوبی ارزیابی نمیکنم. از طرفی در بخش پاییندستی، عمدتاً اولویت مهم کشور یا به اعتقاد من تنها اولویت مهم کشور، پالایشگاه ستاره خلیجفارس در بندرعباس است؛ چرا که این پالایشگاه، میعانات گازی پارس جنوبی را تصفیه میکند که بیش از پنجاه درصد آن قابل تبدیل به بنزین است؛ اگر چه این پالایشگاه در چند سال گذشته اصلاً پیشرفت خوبی نداشته است. اولویت دوم بخش پاییندستی، پروژههای بهبود برخی از پالایشگاهها بوده است که در این دوره با تأخیر بسیار، تنها برخی از آنها به نتیجه رسیدهاند.

درباره عملکرد و فعالیتها در میدان پارس جنوبی، عملکرد مسئولان را چگونه ارزیابی میکنید؟

در میدان پارس جنوبی که در بین میادین مشترک، بیشترین اولویت را دارد، فعالیتهایی صورت گرفته است. ولی با توجه به اینکه ما در واردات تجهیزات و توان پیمانکاری و مواردی از این دست، با محدودیت مواجه هستیم، بهتر بود که همه تواناییها متمرکز میشد و فاز به فاز جلو میرفت تا به تولید گاز میرسید. ولی این امکانات در فازهای مختلف پخش شد و نتیجه این شد که اکنون بسیاری از فازها علی رغم پیشرفت، هنوز به بهرهبرداری نرسیدهاند. شاید اگر این امکانات را متمرکز میکردیم اکنون حد اقل چند فاز به تولید رسیده بود و عقبافتادگی کشور از قطر هم تا حدودی جبران میشد. به نظر بنده، در دوره آقای قاسمی، پارس جنوبی نسبت به گذشته کمی فعال تر شد ولی در آنجا هم این مشکل وجود داشت که امکانات، تجزیه شده و به هدف و نتیجه نرسیده است.

دیپلماسی انرژی در ایران دارای چه جایگاه و تعریفی است و در سالهای اخیر چه تغییراتی داشته است؟

دیپلماسی انرژی در ایران، کلاً دیپلماسی قدرتمندی نبوده است. با توجه به اینکه سیاست خارجی ما پیوند عمیقی با مسئله انرژی دارد و در دنیا به ایران به عنوان یک کشور نفتی نگاه میکنند، اگر بخواهیم هم اهداف سیاست خارجی و هم اهداف نفت کشور، به درستی پیشرفت کند باید پیوندی میان سیاست خارجی، دستگاه دیپلماسی و انرژی وجود داشته باشد. اما این پیوند هیچگاه به صورت سیستماتیک برقرار نبوده است و در این دوره هم موفقیت خاصی در این زمینه نداشتهایم. اگر بخواهیم به طور خاصتر در مورد روابط کشور با اوپک و مجامع بینالمللی صحبت کنیم، باید بگویم در دوره آقای قاسمی اتفاق خاصی نیفتاده است؛ مثلاً ریاست اوپک به صورت چرخشی است و مانند انتخاب دبیر کل نیست که با رأیگیری اعضا انتخاب شود. رئیس اوپک سالانه و به صورت چرخشی انتخاب میشود که بیشتر هم سمتی تشریفاتی است.این نکته را هم یادآوری کنم که دبیر کل، در سطحی نیست که بتواند با وزرا مکاتبه کند. مکاتبات و دعوت به اجلاس را باید رئیس اجلاس انجام دهد و ریاست اجلاس نوبتی هم هست؛ البته کشورها میتوانند این ریاست را نپذیرند. ما پیش از دوره آقای قاسمی، ریاست سالانه را پذیرفتیم و تبلیغات وسیعی هم در این زمینه شد ولی برای کشور ما خیلی بد شد که وزیر نفت ما که رئیس اجلاس بود تغییر کرد و حتی در دورهای به جای وزیر، سرپرست داشتیم وپس از چند ماه، آقای قاسمی آمد که این موارد به اعتبار کشور لطمه زد. شاید بهتر بود ما در این شرایط بیثباتی که در حوزه نفت گرفتار شده بودیم, ریاست سالانه را نمیپذیرفتیم.اگر ریاست اجلاس اوپک را نمی پذیرفتیم چه بسا شرایط ایران بهتر بود. ولی به طور کلی من تغییرات خاصی در این زمینه احساس نمیکنم؛ اگر چه در دوره قاسمی، روابط ما با مجامع بینالمللی انرژی مقداری متمرکزتر بود ولی موفقیت خاصی برای کشور به دست نیامد. از طرفی باید یادآور شد که تمام این مسائل صرفاً به نفت بازنمیگردد بلکه تا حدودی به روابط خارجی کشورها نیز مربوط است. ماهم روابط خارجی خوبی نداشتیم و بالأخره این موضوع در نفت هم تأثیرات خود را بر جا میگذارد.

اگر شما به جای آقای وزیر بودید برای مقابله با تحریمها چه راهکارهایی را ارائه میکردید که فکر میکنید در زمان آقای قاسمی ارائه نشد؟

به نظر من در بخش ارتباطات بینالمللی صنعت نفت کار خاصی نمیتوان صورت داد. این موضوع مربوط به اراده بینالمللی کشور است و بیشتر در حوزه کاری دستگاه سیاست خارجی است  و منوط به حل مشکل پرونده هستهای کشور است. تا زمانی که موضوع هستهای ایران حل نشود، اوضاع به همین شکل خواهد بود. شرکتهایی که حاضر هستند با ایران طرف قرارداد شوند تحت تحریم، محدودیتهای آمریکا و محدودیتهای بینالمللی قرار میگیرند و حاضر نیستند کار کنند. ولی اگر سؤال این باشد که آیا در شرایط تحریم میشود صنعت نفت را بهتر مدیریت کرد؟ پاسخ این است که به نظر من، 
می توانستیم اقداماتی انجام دهیم. زمانی که در محدودیت قرار گرفته
ایم، بهتر است که امکانات بر اولویتها متمرکز شود. به نظر من در شرایط تحریم و حتی شرایط بعد از تحریم تا مدتها حق نداریم امکانات را به سمت میادین مستقل ببریم و باید آنها را در میادین مشترک متمرکز کنیم که این اتفاق نیفتاد؛ درحالیکه  میتوانستند این کار را انجام دهند. شاید در این صورت پیشرفتهای بهتری در پروژههای بالادستی و پاییندستی رخ میداد. همچنین در بحث صادرات و فروش نفت و با وجود مشکلات بیشمار کشور در این زمینه، میتوانستیم بهتر عمل کنیم. نظر من این است که تعدادی از شرکتهای خصوصی و نیمهخصوصی به این دلیل از تحریمها استفاده کردند که ادعا کنند صنعت نفت نمیتواند در شرایط تحریم، فروشنده نفت باشد، پس ما باید وارد کار شده و کمک کنیم. این موضوع در حال حاضر در بحث صادرات نفت ما اغتشاش ایجاد کرده و نمونهاش هم پرونده شخصی به نام (ب-ز) است. این در حالی است که مشکل، اصلاً بازاریابی نبوده است. مشکل از آنجایی ناشی می
شود که ترانس 
اکشن های بانک
های بینالمللی انجام نمیشود و بیمهها دیگر بیمه نمیکنند. اتفاقاً در شرایطی که این محدودیتها وجود دارد باید صادرات نفت ما، متمرکز میشد. بخش بینالملل نفت که به اندازه کافی در دوران جنگ و تحریمهای مختلفی که از ابتدای انقلاب داشته آن قدر تجربه و قابلیت داشت که بتواند تا حد ممکن کار را پیش ببرد. ولی این اغتشاش ایجادشده با ورود شرکتهایی که یک شبه متولد شدند و بدون تجربه وارد تجارت نفت خام شدند کار اشتباهی بود و به جای اینکه به برخورد با تحریمها کمک کند در واقع مشکلاتی هم ایجاد کرد.

بهتر نبود پیش از شروع تحریمها، هنگامی که مشخص بود تحریمها آغاز میشود، به شرکتهای خصوصی توانایی مبارزه با تحریمها را آموزش داد؟

روند تحریمها شکل ویژه خودش را دارد. هنگامی که اراده دنیا بر محدود کردن صادرات نفت است، پس امکان دسترسی به درآمد هم گرفته میشود؛ به این صورت که هم  نفت کمتری به فروش میرسد و هم پولش را نمیتوان برگرداند. تا زمانی که این موضوع وجود دارد، هر کسی هم وارد این سیستم شود خیلی سریع رصد میشود که مثلاً فلان شرکت که گردش مالیاش 2 میلیون دلار بوده، حال چطور این 2 میلیون دلار به 20 میلیون دلار تبدیل شده است؟ پس حتماً این شرکت همان کاری را میکند که جامعه جهانی، اراده کرده است که نشود. بنابراین اضافه شدن دائم نام شرکتهای مختلف به لیست تحریمها ، نشانگر همین مسئله است. به طور کلی میدان دادن به شرکتهای خصوصی مشکلی را حل نمیکند، اتفاقاً اگر ما متمرکز برخورد کرده و دیپلماسی خود را فعال تر میکردیم بهتر میتوانستیم از پس حل قضایا برآییم. به نظر من مشکل به گونهای نیست که از این طریق بتوان قفل آن را باز کرد.

اگر در شرایط تحریم نبودیم، باز هم ورود بخش خصوصی کار اشتباهی بود؟

میدانید که نفت خام در کشور به صورت متمرکز تولید میشود و فقط در اختیار شرکت ملی نفت ایران است که دو نوع  فروش دارد: یکی فروش به پالایشگاههای داخلی و دیگری فروش به بازارهای بینالمللی است؛ بنابراین  این شرکت سالهاست که این بازارها را میشناسد. ما دورههای مختلفی از تحریمها را پشت سر گذاشتهایم؛ مثلاً زمانی عادت داشتیم فقط به شرکتهای بزرگ نفت بفروشیم و پس از اینکه آنها از خرید نفت ما سر باز زدند، مجبور شدیم مصرفکنندههای نهایی را شناسایی کنیم و به آنها نفت بفروشیم. در این شرایط وقتی بخش خصوصی وارد میشود، غیر از رانتخواری و دلالی خاصیت دیگری ندارد. ما اگر بخش خصوصیای داشته باشیم که در دنیا سابقه تجارت نفت خام دارد یا سهام دارد و خودش خریدار بزرگ نفت خام است و حسابهای بینالمللی دارد، نمیتوانیم به این شرکت نفت ندهیم. ولی وقتی چنین شرکتهایی نداریم و تنها شرکتهایی داریم که یک شبه به بهانه خصوصیسازی خلق میشوند و به این شرکتها نفت خام میدهیم و با آنها ریالی حساب میکنیم، این شرکتها به این نتیجه میرسند که اگر تفاوت قیمت نرخ ارز را استفاده کنند، سود زیادی برایشان دارد. حتی نفت خام را زیر قیمت، صادر میکند که از تفاوت قیمت آن استفاده کند، این موارد بازار را به هم میریزد. در این شرایط به نظر من موقعیت مناسبی برای خصوصیسازی نیست و اگر هم بخواهیم خصوصیسازی کنیم باید ساز و کارهای مناسبش فراهم باشد و باید شرایطی را به وجود آورد که معنای خصوصیسازی، رانتخواری و به هم ریختن بازارها نشود. اتفاقی که اکنون افتاده این است که برخی از خریدارهای قدیمی نفت ما دیگر از شرکت نفت خرید نمیکنند، چون همین نفت ما را دیگری زیر قیمت میفروشد. ضمن اینکه اولویتهای جلوتری برای خصوصیسازی در صنعت نفت وجود دارد؛ مثلاً به چه دلیلی صنعت نفت تعداد زیادی شرکتهای پیمانکاری دارد؟ شرکت پترو ایران که قرار بود واگذار شود چرا واگذار نشد؟ دلیلی ندارد شرکت نفت کار پیمانکاری انجام بدهد. هنگامی که صنعت نفت خودش کارفرماست و پیمانکار هم خودش است هیچوقت نمیتواند کارش را درست انجام دهد. در این صورت این پیمانکار، ناکارامد میشود و میداند کارفرما مجبور است مشکلش را حل کند. بنابراین من مخالف خصوصیسازی نیستم ولی مشکل آن جا است که در مواردی که باید خصوصیسازی شود، اقدام نمیشود ولی در صادرات نفت کشور که باید در این شرایط متمرکز باشد، خصوصیسازی میشود.

یعنی در این سی سال که از انقلاب میگذرد، هیچ جای دیگر فرصت مناسبی برای خصوصیسازی در این زمینه پیش نیامده است که میگویید اکنون فرصت مناسبی برای این کار نیست؟

موضوع بحث ما این سی سال نیست. بحث ما این است که صنعت نفت مشکلات بسیاری دارد که باید چندین سال قبل رفع میشد ولی قرار نیست که اکنون وارد این بحثها شویم. ما باید با بحث خصوصیسازی به صورت ریشهای برخورد کنیم که تبدیل به رانتخواری نشود. یکی از مشکلات اساسی کشور در حال حاضر، همین رانتخواری است.

کدام وزیر به نظر شما عملکرد بهتر از سایرین داشته است؟

دورههای مختلف تفاوتهایی با یکدیگر دارند که مقایسهها را منصفانه نمیکند. مثلاً در دوره آقازاده که دوران جنگ بود، تمام مناطق نفتخیز زیر بمباران و موشکباران بود و تمام تأسیسات نفتی مورد حمله قرار میگرفت. نفت به سختی صادر میشد، کشتیهای خارجی به خارک نمیآمدند و حملونقل کشتی با کشور بود. در این شرایط انصافا نمیتوان انتظار داشت که مثلاً میادین نفتی توسعه پیدا کند. شرکتهای خارجی بسیاری از پروژهها که از قبل فعال شده بود را متوقف کردند و رفتند. پس نمیتوان این دوره را با دورههای دیگر مقایسه کرد و باید در نوع خودش بررسی شود. به نظر بنده دوره آقازاده یکی از بهترین دورانها است؛ زیرا پایمردی بزرگی در سرپا نگهداشتن صنعت نفت در دوران جنگ شد.

بعد از آن در دوره آقای زنگنه، شرکتهای بینالمللی برای ایجاد ارتباط به ما هجوم آوردند و روابط بینالمللی 
متعادل تر شد. اما در این دوره هم از فرصت
هایی که داشتیم خوب استفاده نشد. یعنی اگر از این فرصتها در جهت اولویتها استفاده میشد بهتر بود. مثلاً در فروش نفت میدان نفتی سروش و نوروز که میدان مستقلی است، به علت سنگینی نفت و گوگرد بالا همیشه مشکل داشتیم. سؤال اینجاست که این میدان چه اولویتی داشت که با یک شرکت خارجی برای آن قرارداد بستند؟ بنابراین به نظر بنده هر وزیری را اگر در شرایط دروه خودش ارزیابی کنید، عملکردشان درخشان نیست. در 8 سال گذشته هم به اعتقاد بنده، بدترین رفتار با صنعت نفت شد؛ چرا که نفت، آخرین وزارتخانهای بود که در دولت نهم، وزیر پیدا کرد. در واقع افراد نامناسب معرفی شدند و مجلس رد کرد و 4 ماه طول کشید تا وزیری هامانه به عنوان اولین وزیر معرفی شد و بعد از مدت کوتاهی، برکنار شد. پس از آن نوذری آمد و بعد از رفتن آقای نوذری مدتی وزارتخانه سرپرست داشت و بعد میرکاظمی آمد. آقای میرکاظمی تخریب بسیار زیادی در صنعت نفت انجام داد. اگر واقعاً حساب و کتابی در کشور باشد، به نظر من این آدمها باید  محاکمه شوند، مخصوصاً در خصوص تخریبهایی که در نیروی انسانی و صنعت نفت به وجود آمده است. پس از میرکاظمی هم چند ماه صنعت نفت با سرپرست اداره شد و پس از آن آقای رستم قاسمی آمد. این رفتار و بیثبات کردن صنعت نفت با توجه به پروژههای مهمی که این وزارتخانه دارد، لطمه بسیاری به صنعت نفت وارده کرده است. بنابراین باید گفت که بدترین دوره صنعت نفت، این دوره 8 ساله بوده است ولی بهترین دوره را نمیتوان به سادگی تعیین کرد.

به نظر شما وزیر کابینه آقای روحانی برای صنعت نفت چه اقداماتی را باید انجام بدهد؟

ما با یک چالش بزرگ در صنعت نفت کشور مواجه هستیم. نفت در تمام شئون زندگی ما اعم از سیاست خارجی، داخلی و اقتصاد، محور اصلی است اما شناخت نسبت به صنعت نفت (یعنی اولویتها و مسائلش) در جامعه ما اندک است که این مسئله عجیبی است، حتی در مسئولین ردهبالا نیز این شناخت کم است. مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که قبل از انتخابات ما برگزار شد از 3 مناظره اصلی دو رقیب، یک مناظره به مسائل انرژی و نفت اختصاص داشت، درحالیکه در 3 مناظرهای که میان کاندیدای ما برگزار شد هیچ حرفی درباره نفت و انرژی و استراتژی ها زده نشد. در مناظرههای ما فقط یک بار آقای غرضی گفتند هر وزیری آمد بلد نبود و قیمت نفت سقوط کرد که حرف درستی نبود و خیلی حاشیهای گفته شد. یک پیشنهاد هم آقای رضایی مطرح کردند که بعد گویا دیگر پی گیر آن نشدند. این نشان میدهد که شناخت چندانی از صنعت نفت وجود ندارد. در چنین شرایطی کار برای وزیر نفت آینده دشوار میشود.

 اگر مدیران بالای ما نسبت به مسائل نفت توجیه باشند، به نظر من وزیر نفت اولین کاری که باید بکند این است که هر مذاکره و قراردادی که در خصوص میادین غیر مشترک بسته شده را متوقف کند؛ مگر اینکه در میدانی پیشرفت فیزیکی بالایی صورت گرفته باشد. وزیر جدید باید تمام توان را بر میادین مشترک متمرکز کند. در بخش پاییندستی هم مهمترین اولویت، همان طور که اشاره شد، پالایشگاه ستاره خلیجفارس است که باید تمام توان را بر آن متمرکز کرد. در پتروشیمی هم وضع نگرانکنندهای داریم که باید فردی سر کار بیاید که بتواند شجاعانه بسیاری از تعهدات پتروشیمی را که پیشرفت بالایی ندارند، متوقف کند. در واقع کشور احتیاج به یک بازنگری اساسی دارد. من معتقدم که صنعت پتروشیمی ما هیچگاه بر اساس یک نقشه راه مشخص، توسعه پیدا نکرده و باید این نقشه راه ترسیم شود.

لینک در عصر انرژی:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

یادی از برجسته‌ترین متخصص میادین نفتی (دکتر علی‌محمد سعیدی )

در روزهای اخیر از طریق یکی از دوستان عزیز مطلع شدم که دکتر علی‌محمد سعیدی به سرای باقی شتافته‌است. دکتر علی‌محمد سعیدی بدون شک برجسته‌ترین و با سابقه‌ترین فرد در رشته مهندسی میادین نفتی در ایران و شناخته شده و مطرح در سطح جهان بود. هنوز از کم و کیف درگذشت وی مطلع نیستم اما بلافاصله وظیفه خود دانستم که در بزرگداشت او مختصری را قلمی کنم.

اولین بار در نیمه دهه 1360 با دکتر سعیدی آشنا شدم. دکتر سعیدی که سوابقی در بخش‌های اکتشاف و استخراج نفت  در شرکت ملی نفت ایران داشت، در اوایل انقلاب، زودتر از موعد،  بازنشسته شده بود. وی بعد از بازنشستگی به فرانسه مهاجرت کرده بود و با شرکت توتال فرانسه همکاری‌هائی را شروع کرده بود. کتاب هشتصدو شصت صفحه‌ای او در زمنیه دانش مهندسی مخازن نفتی در میادین هیدروکربنی شکافدار، که یکی از معتبرترین منابع در این زمینه در سطح ‌جهان است وامروز کمتر مقاله و کتابی در این زمینه وجود دارد که ارجاعی به آن نداشته باشد در سال 1987 میلادی توسط شرکت معتبر نفتی توتال منتشر شده است.

در زمانی‌ که در وزارت نفت مسئولیت اداره دفتر وزارتی نفت را بعهده داشتم از طنزهای تلخ این بود که در دانشکده نفت آبادان (که به دلیل شرایط جنگ به اهواز نقل مکان کرده بود) رشته‌های مهندسی برق و مکانیک و امثال آن که در دیگر دانشگاه‌های کشور هم وجود داشت، برقرار بود،  اما رشته‌های تخصصی مانند مهندسی مخازن نفتی یا مهندسی حفاری که به شدت مورد نیاز صنعت نفت بود و هست، وجود نداشت. تصمیم گرفته شد که رشته مهندسی مخازن در دانشکده تاسیس شود و دکتر سعیدی که با تعصب ملی خود هرگز ایران را فراموش و رها نکرده بود، نقش مهمی در این زمینه ایفا کرد. تنظیم برنامه رفت و آمد دکتر سعیدی به اهواز به عهده من بود. سعیدی مقاطعی را به ایران می‌آمد و ترم‌های فشرده‌ای را تدریس می‌کرد دانش او آنقدر ارزش داشت که گاهی در شرایط جنگ او را با هواپیمای اختصاصی برای تدریس بفرستیم. شاید قدرشناسی از علم ودانش او و حفظ احترامش بود که رابطه خوبی را بین ما ایجاد کرد. سعیدی در دوره بعد از جنگ که اضطرارها گذشت و زمینه توجه به توسعه منابع هیدروکربنی فراهم شد، به منتقد عملکرد صنعت نفت در این بخش تبدیل شد. در این دوره فراغت بیشتری برای حضور در ایران داشت. نقدهائی را در مورد برنامه توسعه یک یک میادینی که در دستور توسعه قرار می‌گرفتند به مسئولین مربوطه می‌نوشت و با اعتمادی که به من داشت اغلب نسخه‌ای را به من میداد، که پوشه‌ای از آن را  حفظ کرده‌ام. سعیدی بسیار صریح‌اللهجه و البته گاهی تندخو بود. بعضی بزرگان این ویژگی‌های او را تاب نمی‌آوردند، اما همیشه فکر می‌کردم که گل دانش او آنقدر ارزشمند هست که برا ی دست ‌بردن به آن خلیدن خارش را تحمل کنیم. که گل بی عیب خداست.

آنچه که فریاد دکتر سعیدی را بلند  می‌کرد عدم تزریق گاز کافی به میادین نفتی برای حفظ فشار مخزن و تولید صیانتی و بهینه از میادین نفتی بود تا جائی که گاهی استفاده‌های دیگر از گاز و یا صادرات گاز تا زمانیکه گاز کافی به میادین نفتی تزریق نشود را خیانت می‌دانست.  امروز که سال‌ها از نقدهای مکتوب دکتر سعیدی می‌گذرد می‌توان روائی آن ها را به قضاوت نشست.

به خاطر دارم در نشستی، مدیر جلسه از او با عنوان دکتر سعیدی دعوت کرد که سئوالش را مطرح کند ویا نکته‌اش را بگوید. گفت من دکتر نیستم مرا دکتر خطاب نکنید! وقتی با تعجب علت را از او جویا شدند گفت اگر بسیاری از دکترهائی که امروز در مملکت دکتر نامیده می‌شوند دکتر هستند من از دکترا داشتن براعت می‌جویم (نقل به مضمون).

بارها قراردادهای مشاوره‌ای شخصی‌اش با شرکت‌های مهم نفتی معتبر جهان را به من نشان داده بود و  موارد بسیار جالبی را از این که چگونه شرکت‌های بزرگ نفتی در میادین نفتی که مشارکت دارند،  حتی سر یکدیگر کلاه می‌گذارند را ذکر می‌کرد و هشدار می‌داد که در کار کردن با این شرکت‌ها اگر شش دانگ حواست جمع نباشد و اگر اشراف علمی به میدان مورد مذاکره برای قرارداد نداشته باشی، کلاهت پس معرکه خواهد بود.

در هشت سال اخیر دیگر  نقدی از او نشنیدم و کمتر از او خبر داشتم، نمیدانم یک‌سره نا امید شده بود یا با بالا رفتن سن دل از دنیا و مافیها بریده بود. آخرین باری که با او تماس داشتم گفت که خانه‌اش در اللهیه را فروخته است و بدنبال احداث یک مدرسه و صدقات جاریه است. تلخی‌های سال‌های اخیر که حال و حوصله و دل و دماغ همه کار را  از بین برد، موجب غفلت و قصورم در پیگیری احوال او شد.

به سهم خود هرگز در فریادها و تندخوئی‌های او دغدغه‌ای جز منافع ملی و دلسوزی را نیافتم. سعیدی از مفاخر علمی و صنعت‌نفت کشور بود، از او فراوان آموختم، خدایش بیامرزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۷
سید غلامحسین حسن‌تاش