وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

یگانگی IPC با شکست تحریم ها/ 2

فریب تحریمی برای اجرای IPC

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۸

 


سید غلامحسین حسنتاش/ شاید درک این مساله که  آیا انعقاد قراردادهای جدید نفتی می تواند سد و مانعی  برای بازگشت احتمالی تحریم ها باشد برای کارشناسان  حوزه نفت و انرژی و حتی عالم دیپلماسی دشوار باشد؛ آیا می توان پذیرفت که اگر شرکت های نفتی به ایران بیایند و حتی قراردادهای جذاب تر از IPC منعقد کنند خواهند توانست در مقابل تحریم های احتمالی آینده  صف آرایی کنند و در این رهگذر٬ منافع ایران را تضمین کنند؟

بررسی بعضی شواهد تاریخی به یافتن پاسخ برای این سوال کمک خواهد کرد. بارها در مقالات مختلف نسبت به این موضوع توضیحاتی را ارائه کرده ام که لازم است دقیق تر و جزئی تر نسبت به این موضوع اشاره ای داشته باشم.

قرارداد میدان سیری A و E یکی از قراردادهای پرحاشیه صنعت نفت بود که بعد از پایان جنگ و در دوران بازسازی منعقد شد. به نظر من اولین حاشیه این قرارداد این سوال بود که اگر قرار است پس از سال ها و با پایان جنگ به توسعه بالادستی نفت بپردازیم چرا و چگونه توسعه میادین سیری A و E در اولویت قرار گرفت. به  هر حال در دهه 60 شمسی مناقصه ای برای این دو میدان برگزار شده بود که دو شرکت ژاپنی در صدر لیست  پیشنهاد دهندگان بودند و شرکت توتال فرانسه و کونوکوی آمریکا در رده های بعدی قرار گرفته داشتند.

با توجه به تاکید و اصرار  وزیر وقت نفت برای پیگیری این موضوع قرار شد مناقصه دیگری برگزار نشود و با شرکت  های صدر لیست مناقصه قبلی مذاکره شود. با شروع مذاکرات،دو شرکت ژاپنی با این دلیل که آمریکایی ها فشار می آورند و نمی توانند به توسعه این میادین بپردازند کناره گرفتند پس از مشخص شدن تکلیف دو شرکت ژاپنی مذاکرات با سومین شرکت لیست یعنی توتال آغاز شد اما با نظر مقام بالای نفت به عنوان این که توتال بدنبال کار جدی نیست، توتال هم کنار گذاشته شد و مذاکره با شرکت کونوکو آٰغاز شد و این شرکت آمریکایی برنامه خود را برای توسعه سیری A و E آغاز کرد و  برنامه توسعه اولیه خود و چارچوب قراردادی که بعدها بیع متقابل نام گرفت را ارائه کرد. کار به مرحله ای رسید که مدیرعامل وقت شرکت "کونکو" با هواپیمای شخصی وارد تهران شد و قرارداد توسعه میادین مذکور  را امضا کرد.

پس از امضای این قرارداد٬ کلینتون رئیس جمهور وقت امریکا  اعلام کرد کشورش موافق حضور این شرکت در ایران نیست لذا شرکت کونکو عذرخواهی کرده و قرارداد را کم لم یکن تلقی کردند. این مساله قابل تامل و بررسی است و من معتقدم امریکائی ها یا شرکت کونوکو ایران را بازی دادند. آیا دولت امریکا نمی دانست که کونکو در حال مذاکره با ایران است؟ چرا زودتر جلوی کونکو را نگرفتند و بعد از امضاء قرارداد از خواب بیدار شدند اما به هر حال پس از کونکو شرکت توتال برای توسعه این میادین برگزیده شد که آن هم داستان های خود را دارد.

این ماجرا سوالی را برای بسیاری از کارشناسان ایجاد کرد که چطور شد ژاپنی ها رسما اعلام کردند به دلیل فشارهای آمریکا به ایران نمی آیند ولی شرکت آمریکایی کار را تا مرحله قرارداد پیش برد؟ همانطور که اشاره شد آمریکایی ها بطور دقیق در جریان قرارداد بودند ولی در لحظه آخر از حضور کونوکو ممانعت کردند. پاسخ به این پرسش تحلیل های متفاوتی را به همراه دارد ولی قطعا نمی توان از نقش بازی های سیاسی در سرمایه گذاری های نفتی غافل شد و با خوش خیالی سیاست را دنباله رو اقتصاد دانست.

نیازی به تکرار این واقعیت نیست که شرکت های بزرگ نفتی به کلوپ های سیاسی متصل هستند و چهره های سرشناس سیاسی در پس پرده از فعالیت این شرکت ها سود می برند و با شاقول سیاست های کلان٬ نقشه راه شرکت های نفتی را ترسیم می کنند. ماجرای قرارداد سیری A و E ماجرای عجیبی دارد که  یک روز باید بسیار دقیق بررسی شود.

اما ماجرای جالب دیگر این است که : در سال 2000 میلادی که من رئیس موسسه مطالعات بین المللی انرژی بودم همایشی را با همکاری یک موسسه انگلیسی در لندن برگزار کردیم. در آن روزها٬ بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا بود و شرکت های نفتی نزدیک به جمهوری خواهان به دلیل وضع تحریم ها علیه ایران از وی انتقاد می کردند. دقیقا به یاد دارم  یکی از مدیران شرکت های آمریکایی ( به احتمال زیاد از کونکو)  در آغاز سخنرانی خود٬ صفحه نخست پاورپوینت  خود را به دو عکس از کاخ سفید و کنگره آمریکا اختصاص داده بود.

وی در توضیح این تصویر گفت: «عده ای نادان در این دو ساختمان حضور دارند که موجب دوری ما از ایران و نزدیکی شرکت های اروپایی به نفت این کشور شده اند و تحریم هائی را اعمال می کنند که فایده ای ندارد و فقط نفعش را شرکت های اروپائی می برند» او و سایر مدیران شرکت های نفتی آمریکایی تحریم های این کشور علیه ایران را به ضرر خود می دانستند لذا انجمن بزرگی در امریکا  برای مقابله با ممنوعیت ورود شرکت های امریکائی به ایران  تشکیل شده بود که متحدا به دولت ایالات متحده فشار بیاورند.

این انجمن متشکل از حدود  400 شرکت  کوچک و بزرگ آمریکایی بود که از افراد سرشناس عضو در آن باید به کاندولیزا رایس و دیک چنی اشاره کرد. رایس آن زمان عضو هیئت مدیره  شرکت شورون و چنی رئیس هیئت مدیره شرکت هالیبرتون بود که اتفاقا  هالیبرتون رهبری این گروه فشار را بر عهده داشت. حضور این  دو چهره سرشناس نشان می لذ که فشارها بر دولت  آمریکا بسیار شدید بود.

با این وجود آنها چاره ای جز تبعیت از قوانین نداشتند. گرچه آنها نسبت به این موضوع معترض بودند و در قالب انجمن خود بارها و بارها به دمکرات ها اعتراض می کردند اما در نهایت این سیاست بود که به 400 شرکت و چهره  نفتی آمریکایی تکلیف میکرد چه کنند.

حال شما فرض کنید وقتی شرکت های آمریکایی نمی توانند رضایت دولت خود را برای رفع تحریم های یکجانبه جلب کنند چگونه می توانند مانع بازگشت احتمالی تحریم های شورای امنیت  سازمان ملل شوند؟ جالب تر این که با پایان گرفتن عمر دولت کلینتون جورج بوش (دوم) رئیس جمهور شد و دیک چنی معاون رئیس جمهور و کندلیزا رایس وزیر خارجه شد  یعنی اعضاء گروه فشار نفتی مسئولیت عالی دولتی پیدا کردند، شاید ابتدا تصور می شد که با مسئولیت پیدا کردن این دو حال روند همکاری شرکت های امریکائی با ایران سهل خواهد شد اما دقیقا بر عکس شد و تحریم ها و برخورد دولت امریکا با ایران بدتر شد و اتفاقا همان دو نفر بدترین موضع را نسبت به ایران داشتند.

آیا این ماجراها نشان نمی دهد که اراده سیاسی دولت ها در غرب مقدم بر منافع اقتصادی ذینفعان این کشورها است؟
 
کد مطلب: 14776
 
علی آقا
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۶-۲۴ ۱۱:۲۶:۴۲
بله نشان میدهد. حالا چکار کنیم ، راه حل شما چیست؟؟؟؟
چرا تمام منتقدانی که در عصر نفت انتقاد می کنند، فقط انتقاد می کنند؟!‌ چرا هیچ کدام راه حلی ندارند؟! 
واقعا اینقدر درک این مطلب سخت است که وقتی راه حل بهتری نداری باید سکوت کنی؟! 
در ضمن، برگشتن یا برنگشتن تحریم ها به خود ما بستگی دارد نه به شرکتهای خارجی یا حتی دولتهایشان.
 
سید غلامحسین حسنتاش
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۶-۲۴ ۱۵:۴۲:۵۲
سلام
دوست عزیز اولا زحمت بکشید به وبلاگ بنده مراجعه بفرمایید و خواهید دید که در چندین مصاحبه و مطلبی که راجع به بیع متقابل و ای پی سی داشته ام را حل هایی را ارائه داده ام ثانیا اینکه ما بگوییم اگر کسی را حل ارائه نم کند نقد کارهای غلط را هم نباید بکند و جلوگیری از اشتباهات هم نباید بکند بنظر من این یکجور سانسور است چراکه پیدا کردن راه درست در خیلی زمینه ها بررسی و مطالعه و کارشناسی می خواهد و هزینه دارد و امکانات می خواهد منتقدی که هیچکدام از این امکانات را ندارد آیا در مورد کار غلط باید سکوت کند؟
ضمنا اینجا که بنده چیزی نگفته ام ، آقایان وقتی از همه جهات فنی در مورد کارهایشان کم می آورند می گویند اصلا مساله سیاسی است یعنی می خواهیم در قالب IPC و اینها منافع به شرکتهای بزرگ بدهیم که به دولتهایشان فشار بیاورند که تحریم نکنند یا تحریم ها را احیا نکنند ، بنده با این شواهد می گویم اقایان در این مورد هم اشتباه می کنند !
 
SAM
Netherlands
۱۳۹۵-۰۶-۲۴ ۱۵:۳۰:۱۶
من چون خودمون ایرانی ها رو میشناسم میدونم هیچ قراردادی رو با خارجی ها نمی تونیم ببندیم که ازش سود ببریم و همیشه سرمون کلاه میره.

از الان میگم: انا لله و انا علیه راجعون
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۶-۲۴ ۱۶:۱۴:۳۰
احسنت بر آقای حسنتاش... با اینکه از نظر سیاسی با شما خیلی فاصله دارم و راهمان از هم جداست ولی باید درودی فرستاد بر شرف شما که هیچگاه منافع ملی را بر منافع گروهی ترجیح ندادید و نقدهایتان همانی است که در دوره های گذشته مطرح شده است. آزادگی شما من را یاد اقایان اعلمی و محتشمی پور می اندازد که در مجلس ششم زبان گویای صنعت نفت بودند. خداوند به شماخیر دهد و امید است ذره ای از شرافت و آزادگی شما به برخی اصولگرایان سرایت کند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۳۸
سید غلامحسین حسن‌تاش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۳۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

صفحه نخست » ایرانخاورمیانهسر تیترعمانگزارشگفتگو

منافع تهران و مسقط در خط لوله گاز ایران عمان – گفتگو با غلامحسین حسنتاش

نگارش  در شهریور ۲۱, ۱۳۹۵ – ۱:۵۴ ق.ظ

                                                                              مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

براساس توافق سال ٢٠١٣ میان ایران و عمان، قرار است به مدت ۱۵ سال روزانه ۲۸ میلیون مترمکعب گاز طبیعی ایران با یک خط لوله از بستر خلیج فارس به عمان صادر شود که با ارزش بالای این گاز روابط اقتصادی دو کشور تقویت می شود. پس از لغو تحریم های غرب علیه ایران در ماه ژانویه، ایران و عمان تلاش های خود برای اجرایی کردن این پروژه را تجدید کردند، اما این پروژه به دلیل اختلاف نظرهای طرفین بر سر قیمت و فشارهای آمریکا بر مسقط به تاخیر افتاده است. در این بین ایران و عمان اخیرا توافق کرده اند تا مسیر و طراحی خط لوله صادرات گاز ایران به این کشور از زیر دریا را تغییر دهند تا این خط لوله از آبهای تحت کنترل امارات عبور نکند.

واژگان کلیدی: منافع تهران ، مسقط، خط لوله گاز، ایران، عمان، صادرات گازایران، چالش ، خط لوله گاز ایران عمان

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: در شرایط کنونی اهداف ایران از حضور و طرح این خطلوله چیست؟

کشور عمان سالهاست که متقاضی خرید گاز از ایران است و پس از چندین دور مذاکرات نهایتا در شهریور 92  تفاهمنامه ای در این زمینه یعنی برای صادارت گاز ایران به عمان بین دو کشور امضاء شده است و در سند چارچوب همکاری‌های مشترک در اسفندماه ۱۳۹۲ در خلال سفر رئیس جمهوری به کشور عمان نیز بر آن تاکید شده است. طبیعتا انتقال این گاز نیاز به خط لوله دارد که از بستر خلیج فارس و دریای عمان عبور خواهد کرد تا گاز ایران را به عمان برساند.ایران با تکمیل فازهای بیشتری از میدان گازی  پارس جنوبی گاز مازاد برای صادرات خواهد داشت و کشور عمان می تواند یکی از مقاصد خوب صادراتی گاز ایران باشد چراکه هم منافع اقتصادی دارد و هم به تحکیم روابط دو کشور کمک می کند.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: این خط لوله ذخایر گازی عظیم ایران را به مصرف کنندگان عمانی و مراکز تولید ال ان جی در این کشور متصل خواهد کرد تا گاز ایران از این طریق مجددا به کشورهای دیگر صادر شود.در شرایط کنونی نگاه عمان به خط ایران عمان چیست؟

با توجه به نیازی که عمان به گاز دارد و تفاهماتی که صورت گرفته است طبعا نگاه طرف عمانی مثبت است. عمان کشور صادرکننده گاز از طریق مایع سازی بصورت LNG است و از سال ها پیش تاسیسات LNG به ظرفیتی حدود 10.5 میلیون تن در سال در عمان نصب شده است اما پس از مدتی تولید داخلی گاز این کشور کاهش یافته است ولذا ظرفیت مایع سازی و تولید LNG این کشور بلااستفاده مانده است. در سال 2014 حدود 25 درصد ظرفیت مایع سازی عمان خالی بوده است این در شرایطی است که از چند سال پیش عمان مقداری گاز را هم از طریق خط لوله  موسوم به دلفین از قطر وارد می کند.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: قرار است به جای یک مسیر کم عمق تر در حدود 300 متری سطح دریا در طرح اولیه ، این خط لوله از 1000 متری سطح آب عبور کند.با توجه به وضعیت کنونی، چه چالشهایی فراروی ساخت این خط لوله وجود دارد؟

به هر حال با توجه به دریائی بودن مسیر، احداث خط لوله از نطر فنی نسبت به خشکی هم دشوارتر و هم پر هزینه تر است، اما مسافت چندان طولانی نیست و حدود 180 کیلومتر است و اگر قرارداد مبادله گاز بین دوکشور محکم باشد، ممکن است سرمایه گذارانی برای آن پیدا شود که خط لوله را احداث کنند و از حق ترانزیت آن بازگشت سرمایه کنند. اما فکر نمی کنم در شرایط بعد از برجام مشکل سیاسی خاصی وجود داشته باشد.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: رویکرد و نگاه بازیگران عربی و غربی به خط لوله چیست؟

در بین غربیها فکر نمی کنم که مخالفت خاصی وجود داشته باشد خصوصا که بعضی از شرکتهای غربی در پروژههای LNG  قطر سهامدار هستند و بدشان نمی آید که با تامین این گاز از ظرفیت کامل این مجتمع ها استفاده شود. اما در بین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس عمان از دیرباز روابط متفاوتی با ایران دارد و خصوصا در شرایط فعلی احتمالا دیگر اعضاء این شورا از این همکاری خشنود نیستند و ممکن است عمان از این جهت تحت فشار باشد.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: منافع ایران در شرایط کنونی در قبال خطلوله ایران عمان و آینده آن چه خواهد بود؟ و به نگاه شما ایران باید چه رویکردی در قبال این خط لوله در آینده در پیش بگیرد؟

همانطور که عرض کردم این خط لوله و صادرات گاز به عمان به نفع ایران است، من در گذشته دو پیشنهاد در این مورد ارائه داده ام که یکی از آن دو در شرایط فعلی به دلیل وضع روابط ایران با سایر کشورهای جنوب خلیج فارس چندان قابل تحقق نیست و آن این بوده است که ایران وارد مذاکرات چهارجانبه با قطر و امارات و عمان شود و به خط لوله دلفین وصل شود و یک لوپ بوجود آید. اما پیشنهاد دیگر من این بوده است که با توجه به این که عمان گاز را عمدتا برای تبدیل به LNG برای صادرات میخواهد، ایران قرارداد تبدیل گاز به LNG با عمان امضاء کند یعنی گاز بدهد و معادل آن LNG بگیرد و خودش صادر کند و هزینه تبدیل آن را به عمان بدهد و از این طریق وارد بازار LNG شود، البته این نیازمند مطالعه و بررسی اقتصادی است و ممکن است شرکای عمان راضی نباشند، ولی می تواند فرصتی برای ورود زودرس ایران به بازار  جهانی LNG باشد.

در هر حال من فکر میکنم ایران باید این مساله را در چارچوب یک همکاری وسیع تر منطقه ای بررسی کند که اگر  در آینده بسترهای سیاسی فراهم شد گسترش یابد.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: چشم انداز آینده خط لوله با چه سناریوهایی روبرو است؟

من فکر میکنم این خطلوله به امید خدا اجرا خواهد شد. شاید مهمترین مانعی که بتواند وجود داشته باشد مساله تشدید احتمالی تنش میان جمهوری اسلامی ایران و سایر اعضاء شورای همکاری خلیج فارس باشد.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۵
سید غلامحسین حسن‌تاش



دریافت متن کامل مقاله
حجم: 4.09 مگابایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۵۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

توصیه می‌کنم متن پیوست را مطالعه کنید. این متن صد و نه سال پیش نوشته شده است و نشان میدهد که اگر جهان اسلام هماهنگ بود و جنگ شیعی و سنی و اکبری و نعمتی در آن نبود می‌توانست چگونه موقعیتی در جهان پیدا کند و به چنین ذلتی کشیده نشود و چگونه غربی‌ها و روس‌ها این خطر را حس کردند و این تضادها را دامن زدند. غربی‌هائی که یک روز در زمانی که عثمانی در حال درنوردیدن اروپا بود یکی از مقاماتشان گفته بود: "بین ما و فنا ایران حائل است" یعنی اگر عثمانی با ایران متحد بود و یا حداقل خیالش از ایران راحت بود چیزی از اروپا باقی نگذاشته بود . اما به قول مرحوم دکتر شریعتی یهود و نصارا که بینشان خون بود یکی شدند و مسلمانان که اصولشان یکی است فروع را اصل کردند و صد تا شدند و آنها هم به این صدتا شدن کمک کردند که البته فقط کمک کردند و بیشترین تقصیر از آن علمای جاهل!! یا پول پرست و خود فروش خود مسلمانان بود.
به هرحال در یک چشم‌انداز وسیع‌تر بنگریم و ببینیم  که چه دوران طولانی است که رهبران و علمای اسلام بر طبل تضاد و خصومت و خشونت بین مسلمین می‌کوبند و لذت آن را یهود و نصارا می‌برند. و یهود و نصارا  بر تنور این نفرت و خصومت می‌دمند و منافع و سودشان را مضاعف می کنند. مساله نفت هم که از قرن نوزدهم اضافه شد انگیزه غرب را فزونتر کرد که علاوه بر این که با تشدید تضاد مسلمانان از خطر توسعه اسلام فروبکاهد، نفت را ببرد و بجای آن اسلحه بدهد و بعد از تخریب،  کالای بازسازی بدهد تا هم انرژی‌اش تامین گردد و هم در مقابل پول نفت، صنایع نظامی و غیرنظامیش  بازار داشته باشند و هم تضاد و تنش برقرار باشد و جهان اسلام فشل باشد. و همه مسلمانان در جنگ نیابتی ساخته یهود و نصارا غرق هستند و امروز منطقه اسلامی به چه مصیبتی گرفتار آمده است. جالب است که بسیاری از طرف‌های این درگیری اسرائیل و امریکا را دشمن میدانند و در زبان به آنها فحش می‌دهند و دشمن دشمن می‌کنند اما  در عمل مرتبا آب به آسیاب همان‌ها می‌ریزند و به دنبال هر تهدیدی که همدیگر را می کنند دهها میلیارد دلار قرارداد نظامی به نفع غرب منعقد می‌شود. 

در بغل گوش اسرائیل کشوهائی که در صورت وقوع یک اتحاد و یکپارچگی اسلامی، می‌توانستد اسرائیل را از صفحه روزگار حذف کنند، در حال نابودی و زوال هستند. مقاله صد و نه سال پیش را بخوانیم و بینیم ریشه و اصل مشکل حل شده است یا بسیار بدتر شده است و ببینیم چه داریم می کنیم! آقای محترمی دیگران را بیشعور قلمداد می‌کند که اگر با داعش در بیرون مرزها نجنگیم باید در درون مرزها بجنگیم، این حرف ممکن است در این فضا و مسیر و روندی که در آن حرکت کرده‌ایم درست باشد اما آیا کل این مسیر و روند درست بوده است؟ داعش از کجا ریشه گرفته است؟ رقابت‌های داعیه‌داری حکومت دینی و دولت اسلامی و حکومت جهانی اسلام که مرحوم آخوند خراسانی پیش‌بینی کرده بود، چگونه دامن زده شد؟ چه زمینه‌هائی در جهان اسلام فراهم شد که البته غرب هم بر آن سوار شد و خر مراد راند. با تشدید این تضادها و با ادامه جنگ نیابتی به کجا میرویم؟


حجم: 63.6 کیلوبایت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۴۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

ماجرای میدان نفتی دارخوین

مقدمه

نقل است که وزیر نفت در سفر اخیر خود به خوزستان گفته است که: "مردم این استان مردمانی فهیم و سیاسی هستند و بهتر است بررسی کنند چرا در دولت های هفتم و هشتم جز میدان دارخوین، سرمایه گذاری در خوزستان جذب نشد". از این سخنان وزیر تعابیر مختلفی شد بعضی برداشتشان این بود که این طعنه به بعضی کارکنان مناطق نفتخیز است که نسبت به قراردادهای بیع متقابل و نحوه عملکرد همین وزیر و تیمش در آن دوره، نقد داشتند و بعضی دیگر برداشتشان این بود که وزیر میخواهد مردم خوزستان را به قول معروف به جان این منتقدین بیندازد که اینها مانع سرمایه گذاری خارجی در استان هستند.

البته من تردید دارم که با فضای بسته ای که در نفت هست و خصوصا فضای بسیار بسته تری که همین وزیر در آن دوره در صنعت نفت و فضای پرداختن به مسائل نفت  ایجاد کرده بود،  کسی از این کنایه ایشان چیزی را متوجه شود. متاسفانه به دلایل تاریخی و به دلیل همین فضا، اطلاعات عموم مردم  و حتی مدیران و خواص،  از مسائل نفت و عمق آن بسیار کم است.

به هرحال این گفته مرا به یاد خاطره ای نه چندان خوشایند و البته درس آموز از میدان دارخوین انداخت که در سطور آتی ذکر خواهم کرد . اما قبل از آن لازم است اشاره کنم که یکی از  عجایب کشور ما  این است که مدیرانش هیچ اشتباهی ندارد و همه چیزدان هستند و هرکاری در هر زمانی کرده اند همان درست بوده است! آقای وزیر نمی خواهند بپذیرند که نحوه عملکردشان در آن دوره مشکل دار بوده است و بیشترین مشکل از این ناحیه بوده است. کما اینکه نحوه عملکردشان در این دوره نیز تکرار همان اشتباهات است و آنروز تحت عنوان بیع متقابل بود و امرزو تحت عنوان  IPC  حداقل دولت را دچار یک چالش جدی کرده و مخالفین دولت را به یک سوژه مطلوب مجهز کرده اند. آقای وزیر و تیمشان هرگز به نقدهای بیع متقابل و IPC پاسخ صریح و  روشن و جدی نمی دهند، خودشان را قیم نفت و کشور میدانند و بقیه را نادان که به قول جوانهای امروز باید همه را پیچاند و کار را جلو برد. علاوه براین گویا در دوران تاریک  دولت نهم و دهم، تکنولوژی سوال را با سوال جواب دادن،  فراگیر شده است . حداقل خود بنده بارها این  سوال را  مطرح کرده ام که  در آن دوره ای که شرکت های خارجی به هرحال آمدند و قرارداد بستند و سرمایه گذاری کردند، چرا حتی یک میدان نفتی  مشترک به آنها واگذار نشد و تنها میدان مشترکی که به بیع متقابل   رفت (بعضی فازهای) میدان  گازی پارس جنوبی بود؟ 

بنظر می رسد این حرفها بیشتر فرافکنی است. و اما ؛

خاطره ای از دارخوین

دقیقا یادم نیست و حتما در اسناد هیئت مدیره شرکت ملی نفت منعکس است، در سال 79 یا 80 بود که من در سمت ریاست موسسه مطالعات بینالمللی انرژی، برای کاری به هیئت مدیره نفت رفته بودم ،  تا نوبت من بشود،  مدیر وقت اکتشاف  شرکت نفت پیشنهاد یا در واقع درخواستی را در دستور جلسه گذاشته بود که مبلغی بعنوان پاداش یا اضافه کاری تصویب شود و در اختیار ایشان قرارگیرد که بتوانند به تیمی از کارکنان خود پرداختی داشته باشند که این تیم  خارج از ظرفیت اداری مطالعات اکتشافی میدان  نفتی دارخوین  را تکمیل کنند . یعنی درست است که میدان دارخوین در سال 1343 کشف شده بود و یک حلقه چاه اکتشافی در آن حفر شده بود  اما مطالعات اکتشافی آن تکمیل نبود.

 مطالعات اکتشافی اولین پیش نیاز مطالعه و بررسی فنی اقتصادی توسعه یک مخزن است  و حفر یک چاه تنها نشان میدهد که  میدان نفتی وجود دارد و نفتی در آن هست ،  اما در جریان  تکمیل مطالعات اکتشافی و حفر چاه های تحدیدی و توصیفی است که وسعت مخزن، ضخامت لایه نفتی ، کیفیت سنگ مخزن از نظر تراوائی و بازدهی ، حجم دقیق نفت درجا و نفت قابل استحصال، فشار مخزن و نوع نفت درون مخزن و امثال اینها روشن می شود و بعد از آن است که می توان  مدل شبیه سازی مخزن را تهیه کرد و طرح بهینه توسعه مخزن برای تولید (موسوم به MDP ) را  تهیه نمود.

 با طرح این درخواست جناب وزیر که در جلسه حضور داشت ابتدا به قول معروف ترش کرد و واکنش نشان داد که باز از این چیزها آوردید  ولی بعد از مکثی گفت که تصویب شود و اشاره کرد که الان اگر این را تصویب نکنیم جوسازی خواهد شد  ولی تا شما این مطالعه را انجام دهید ما برای توسعه این مخزن قرارداد بسته ایم! مدیر اکتشاف اشاره کرد که چطور میتوان برای توسعه میدانی که هنوز مطالعات اکتشافی آن تکمیل نشده قرارداد بست.

 در اینجا لازم است توضیح دهم که یکی از ضعف های بزرگ در عملکرد بیع متقابل  این بود که تهیه طرح  جامع توسعه میدان یا همان  MDP ، به شرکت خارجی سپرده می شد و اینجانب و بسیاری دیگر  ، معتقد بودیم که این کار غلط است و من حتی معتقد بودم که تهیه MDP امری حاکمیتی است و قابل واگذاری به غیر دولت نیست.  باید توجه داشت که MDP خصوصا در نوع قرارداد بیع متقابل، بزنگاه سوء استفاده احتمالی و حتی نه لزوما سوء استفاده بلکه اشتباه شرکت های بین المللی است که دودش به چشم مالک مخزن میرود. برای روشن شدن این موضوع فرض کنید با تعداد مشخصی چاه تولید بیشتر از 100 هزار بشکه در روز از میدانی ممکن نباشد اما شرکت خارجی هدف تولید 150 هزار بشکه را در نظر بگیرد، خوب طبعا تاسیسات و تجهیزات براساس تولید 150هزار بشکه طراحی و نصب خواهد شد و این هزینه را به نفع شرکت سرمایه گذار و به ضرر مالک مخزن افزایش خواهد داد.  البته این تنها یک مثال است که شاید بیشتر در مورد بیع متقابل مصداق داشته باشد ولی مساله MDP و تقلبات احتمالی آن بسیار پیچیده تر از این است. ممکن است شرکت سرمایه گذار خارجی منحنی تولیدی را در نظر بگیرد که  تولید میدان در دوره قرارداد و بازپرداخت پروژه، خوب باشد ولی به عبارتی غیرصیانتی  باشد و پس از بازگشت سرمایه و رفتن او ،  تولید به شدت اُفت کند. به هرحال در هیچ نوع قراردادی منافع مالک مخزن و شرکت توسعه دهنده  کاملا مطبق نمی شود و شرکت خارجی MDP را بر اساس منافع خود ارائه خواهد کرد. من بارها گفته ام و نوشته ام که خوب  بود قبل از IPC  ، یک آسیبشناسی از عملکرد بیع متقابل بعمل می آمد و در اینصورت مشخص می شد که از این ناحیه چقدر آسیب دیده ایم.

به هر حال آن جلسه هیئت مدیره گذشت و پس از مدت کوتاهی در سال 1380 قرارداد توسعه فاز1و2 میدان  دارخوین  با شرکت ایتالیائی  "انی"  براساس  MDP  پیشنهادی این شرکت امضاء شد. یکی دو ماه بعد از آن  به دعوت جبهه مشارکت جلسه ای در دفتر این جبهه در خیابان سمیه  تشکیل شد که آقای رجبعلی مزروعی آن را اداره می کرد. هدف آن  جلسه ، بررسی عملکرد وزیر نفت دولت هفتم بود و من هم بعنوان منتقد در پنل آن جلسه حضور داشتم. در آن جلسه بحث نسبتا طولانی در مورد میدان دارخوین انجام شد و از جمله این نقد مطرح شد که آقایان قبل از این که مطالعات اکتشافی دارخوین کامل  شود و به عبارتی میدان را  کامل بشناسند براساس  طرح شرکت انی قرارداد بسته اند،  مدافعی که  در جلسه حضور داشت و آن روزگار خود را مبدع بیع متقابل می دانست (که در واقع شرکت  امریکائی کونکو مبدع بیع متقابل بود و داستان مجزائی دارد) و بیع متقابل را بی نقص  میدانست و حالا هم خود را  مبدع IPC  میداند و بیعم تقابل را ناکارا! ،  اعتراض کرد که چه کسی گفته است که میدان دارخوین مطالعات اکتشافی ندارد و جزوه کلفتی را بلند کرد که این  گزارش مطالعه میدان دارخوین است ، از وی خواهش کردیم که انگشت خود را از روی تارخ گزارش  که در پائین جلد نوشته شده بود بردارد و معلوم شد که گزارش چندین ماه بعداز مذاکرات قراردادی و حتی بعداز امضاء قرارداد آماده شده و نقشی  در کار نداشته است.

امروز میتوان عملکرد توسعه میدان دارخوین و میزان تحقق MDP آن   و وضعیت تولید آن  را بررسی نمود. البته شانسی که قرارداد و پروژه  توسعه دارخوین آورد این بود که در نیمه راه  اجرای پروژه،  قیمت جهانی نفت به شدت و تا بیش از چهار برابر افزایش یافت و به تبع آن هزینه های پروژه های نفتی هم افزایش یافت و بار هزینه شرکت انی از میزان پیش بینی شده در قرارداد سبقت گرفت .

 بررسی دقیق  داستان همین میدان دارخوین  نشان خواهد داد که اگر به تعبیر آقای وزیر، سرمایه گذاری ببشتری در میادین نفتی خوزستان جذب نشد تا چه حد بخاطر نحوه عملکردی که ذکر شد و مفاسدی که بعدا در مورد نحوه عقد بعضی از قراردادهای نفتی (در پرونده توتال و استات‌اویل)   افشاء شد  و نابسامانی های سازمانی و مدیریتی بوده است و چقدر به خاطر نقد منتقدین؟!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۳۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

دونکته تکمیلی در در مورد این یادداشت نوشته شده در تاریخ 10 مهرماه 95 :

 

1-      بعد از نوشتن این یادداشت از اظهارات یکی از دوستان  مطلع شدم که بعدا دادگاه تجدیدنظر حکم برائت برای متهمین پرونده اورینتال کیش صادر نموده است ولذا لازم است ذکر کنم  نوشته اینجانب بر مبنای مستندات دادگاه بدوی بوده است. اما چنین حکم برائتی واقعا برای بنده تعجب‌آور است چراکه اعترافات صریح متهمین در جلسه دادگاه ، مبالغ ارزی قابل توجه خارج شده از منزل متهم ردیف اول پرونده و گزارش مبالغ واریز شده به حساب همسر ایشان در دوبی که همزمان با دادگاه اخبار آن منتشر شد و حتی سوابق متهم ردیف اول شواهد روشنی بر تخلف بودند. که حداقل آن تخطی از قانون منع مداخله بوده است.

 

 

 

2-      اما نکته بسیار مهم و کلیدی از نظر اینجانب مساله نحوه برآورد اولیه پروژه‌ها می‌باشد که زمینه‌های چنین تخلفاتی را فراهم می‌آورد. بنده در یادداشت به طعنه نوشته‌ام که معنای هم‌سنگ‌سازی را نمی‌فهمم چون به نظر من در واقع هیچ معنائی ندارد و تنها بهانه و توجیهی است که متهمی برای رفع اتهام ذکر می‌کند. بنظر من مشکل این است که برآوردهای اولیه از پروژه‌ها روشن و دقیق و شفاف نیست. در دنیای امروز به راحتی می‌توان نرم‌افزارهائی را در اختیار گرفت که با به روزرسانی مستمر قیمت‌ها و یا فهرست بهای آن بتوان اطلاعات پروژه را وارد نمود و برآوردی با حداکثر خطای 5 تا 10 درصدی از هزینه پروژه بدست آورد و اگر صنعت نفت با بیش از صد سال سابقه چنین نرم‌افزارهائی نداشته باشد و یا نتواند ایجاد کند به شدت جای سوال است و اگر هم وجود داد سوال این است که چگونه پروژه ای که با 282 میلیون دلار قابل انجام است با 370 میلیون دلار برنده مناقصه می‌شود ؟ صنعت نفت نزدیک نیم قرن است که شرکت کالای لندن و تهران و سیستم سورسینگ قوی داشت است و حتما باید در صنعت نفت چنین سامانه‌ای وجود داشته باشد و اگر به قول معروف ریگی به کفش کسی نباشد، حتی چه اشکالی دارد که چنین سامانه‌ای به صورت گسترده برای همه کارشناسان و مراجع نظارتی در دسترس باشد و قطعا وجود محاسبات دقیق و شفاف و قابل نظارت و کنترل، می‌تواند از بسیاری از سوء‌استفاده‌ها در جریان مناقصات و واگذاری کارها به پیمانکارن جلوگیری کند.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۹
سید غلامحسین حسن‌تاش


تکمله : از خوانندگان محترم خواهشمندم نظراتی که بعضی عزیران در زیر مطلب گذاشته اند را نیز مطالعه فرمایند. نظر پنجم پاسخی است که در روزنامه شرق روز 13شهریور 95 چاپ شده و خود من آن را اینجا قرار داده ام و از نویسنده آن نیز بسیار متشکرم چون به هدف من کمک کرده اند و اصراری به پاسخگوئی در روزنامه هم ندارم چون خوانندگان خود قضاوت خواهند کرد. تنها سه نکته را در مورد مطلب ایشان در اینجا ذکر می کنم : 

یک اینکه در سال 68 یا 69 مساله دانشکده حسابداری به هیچ وجه بازگشائی نبود دانشگاه ها بعد از انقلاب فرهنگی در سال 63 بازگشائی شدند، بلکه همانطور که نوشته بودم، دانشکده حسابداری در اول انقلاب کاملا تعطیل و منحل و حذف شده بود و داستان سال 68 یا 69 یک تاسیس جدید با اخذ مجوز جدید از وزارت علوم بود. 

دوم اینکه چه خوب بود نویسنده محترم ذکر می کردند که کدام شرکت بزرگ نفتی دانشکده حسابداری دارد. 

البته شرکت آرامکو عربستان در رشته های فنی دانشگاه دارد اما داستان عربستان با ما متفاوت است عربستان دانشگاه هائی با سابقه و توانائی دانشگاه تهران و امیرکبیر و شریف نداشته است . ضمن این که در عربستان مانند ایران قبل از انقلاب، صنعت نفت به صورت تافته جدا بافته اداره می شود در صورتی که ما باید صنعت نفت را با پیکره اقتصاد و صنعت و دانش ملی پیوند بزنیم که این خود داستان و بحث مفصلی دارد.

سوم این که تاسیس سازمان ها نسبتا ساده است ولی تعطیل آن ها بسیار مشکل چون طبیعتا عده ای در سازمان منافع پیدا می کنند و  برای حفظ آن ماموریت جدید می تراشند و برنامه توسعه می دهند و متاسفانه  از این سازمان ها در سطح صنعت نفت زیاد داریم که اگر روزی هزینه -فایده شوند خیلی چیزها روشن می شود.

امیدوارم خداوند این سعه صدر را به همه ما بدهد که منافع ملی را بر منافع شخصی مقدم بداریم.


ضمنا بعد از نوشتن این مقاله یاداشت زیر را از رئیس وقت موسسه مطالعات دریافت کردم، خیلی جالب است مدیرکل بسیار محترم روابط عمومی وزارت نفت که اصولا شغل شریفشان خریداری کردن یا ساکت کردن منتقدین نفت بود به ایشان تذکر داده بودند که به من تذکر بدهند!! این یک نمونه از فشارهائی است که همواره بر روی من بعنوان یک منتقد وجود داشته است.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

«دنیای اقتصاد» بررسی می‌کند

عیارسنجی نامزدهای شراکت نفتی

شماره روزنامه:۳۸۴۵

تاریخ چاپ:

شماره خبر:۱۰۶۵۷۱۹

گروه: نفت-و-پتروشیمی

گروه نفت و پتروشیمی، سارا مالکی: روند اجرای قراردادهای نفتی در حالی با توضیحات روز یکشنبه وزیر نفت در نشست غیرعلنی مجلس شورای اسلامی در مسیری هموارتر برای اجرا قرار گرفته است که بحث‌ها در رابطه با چگونگی انتخاب شرکای نفتی در آینده با نظرات مختلفی همراه است. براین اساس در حالی‌که صنعت نفت ایران پس از اجرای برجام و توافق کلی مجلس و دولت در رابطه با اجرای قراردادهای جدید نفتی در انتظار ورود سرمایه‌گذاران بین‌المللی است؛ عیارسنجی شرکت‌های بین‌المللی انرژی به محلی برای بحث میان کارشناسان تبدیل شده است.

عیارسنجی نامزدهای شراکت نفتی

گروه نفت و پتروشیمی، سارا مالکی: روند اجرای قراردادهای نفتی در حالی با توضیحات روز یکشنبه وزیر نفت در نشست غیرعلنی مجلس شورای اسلامی در مسیری هموارتر برای اجرا قرار گرفته است که بحث‌ها در رابطه با چگونگی انتخاب شرکای نفتی در آینده با نظرات مختلفی همراه است. براین اساس در حالی‌که صنعت نفت ایران پس از اجرای برجام و توافق کلی مجلس و دولت در رابطه با اجرای قراردادهای جدید نفتی در انتظار ورود سرمایه‌گذاران بین‌المللی است؛ عیارسنجی شرکت‌های بین‌المللی انرژی به محلی برای بحث میان کارشناسان تبدیل شده است. بحث عیارسنجی شرکت‌های خارجی برای ورود به صنعت نفت کشور اما با اعلام زیان شرکت‌های بزرگ بین‌المللی نفتی در ماه گذشته، مورد توجه ویژه کارشناسان نفتی قرار گرفت و با سوالاتی همراه شد که به چرایی همکاری صنعت نفت ایران با شرکت‌هایی که زیان‌ده بوده‌اند اشاره داشت. براین اساس درحالی‌که هدف اصلی قراردادهای جدید نفتی، جذب سرمایه و تکنولوژی شرکت‌های بزرگ نفتی به منظور توسعه میدان‌های نفتی کشور و افزایش تولید است، چندی قبل و با اعلام زیان شرکت‌های بزرگ نفتی؛ این سوال مطرح شد که همکاری با شرکت‌هایی که زیان‌های شدیدی را به ثبت رسانده‌اند منطقی است یا خیر؟

این سوال در شرایطی مطرح می‌شود که اخیرا برخی کارشناسان با توجه به فراهم شدن شرایط حضور طرف‌های خارجی در پروژه‌های نفتی کشور این پیشنهاد را مطرح می‌کنند که به جای تمرکز بر همکاری با شرکت‌های بزرگی که اخیرا زیان‌هایی را به ثبت رسانده‌اند، شرکت‌های کوچک صاحب دانش فنی (که قبلا به شرکت‌های بزرگ خدمات می‌داده‌اند) نیز در اولویت همکاری قرار گیرند.

غلامحسین حسنتاش، تحلیلگر ارشد صنعت نفت به‌عنوان یکی از موافقان پیشنهاد همکاری صنعت نفت کشور با شرکت‌های کوچک نفتی به‌جای شرکت‌های بزرگ بین‌المللی در گفت‌وگو با «دنیای‌اقتصاد» می‌گوید: «البته من از آخرین وضعیت مالی و اقتصادی این شرکت‌ها اطلاع دقیقی ندارم، ولی مسلما این زیان نمی‌تواند به معنی ورشکستگی شرکت‌های بزرگ نفتی باشد. درآمد شرکت‌های بزرگ نفتی وابستگی زیادی به قیمت‌های جهانی نفت دارد. این شرکت‌ها در دوران رونق نفتی بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ سودهای فراوانی برده‌اند و حالا هم بعضا ضرر می‌کنند ولی هنوز با ورشکستگی فاصله دارند. البته یک تحول ساختاری در صنعت جهانی نفت اتفاق افتاده است که ممکن است به ورشکستگی یا هرنوع تحول دیگر در این شرکت‌ها کمک کند، آن اتفاق این است که سهم فناوری در توسعه‌های نفتی افزایش یافته و سهم سرمایه به نسبت کمتر شده است، بنابراین شرکت‌های کوچک صاحب دانش فنی که قبلا به شرکت‌های بزرگ مذکور خدمات می‌داده‌اند حالا بعضا خودشان رقیب شرکت‌های بزرگ شده‌اند، علاوه ‌بر این، با ظهور بعضی از شرکت‌های ملی نفت مانند شرکت‌های ملی چینی و استات‌اویل نروژ و پتروناس مالزی و پتروبراس برزیل در صحنه بین‌المللی، سطح رقابت گسترش یافته است، بنابراین اگر شرکت‌های بزرگ بین‌المللی نتوانند چابک‌تر عمل کنند و خودشان را با وضعیت جدید تطبیق بدهند مشکل پیدا خواهند کرد.» حسنتاش در حالی عقیده دارد سهم فناوری در توسعه میدان‌های نفتی به نسبت سرمایه بیشتر شده است که از نگاه سعید لیلاز، کارشناس اقتصادی؛ صنعت نفت ایران هنوز به حجم زیادی سرمایه نیاز دارد و تکنولوژی و دانش مدیریتی که شرکت‌های کوچک نفتی دارا هستند، پاسخگوی تمام نیازهای فعلی صنعت نفت کشور و جبران عقب‌افتادگی‌های فراوان در زمینه توسعه میدان‌ها و برداشت از میادین مشترک نخواهد بود.

از نگاه حسنتاش اما «شرکت‌های بزرگ نفتی که حالا دچار زیان‌های مالی شده‌اند هیچ‌گاه به معنای واقعی شرکای نفتی ایران نبوده‌اند و بعضی از این شرکت‌ها که اروپایی هستند در یک دوره درقالب قراردادهای بیع‌متقابل خدماتی را به ایران داده‌اند و رفته‌اند و این نحوه همکاری با شراکت خیلی فرق می‌کند.» این کارشناس ارشد نفتی در ادامه می‌گوید: «ضمنا همان‌طور که اشاره کردم این‌طور نیست که همه اینها به سادگی حذف بشوند به هرحال بسیاری از این شرکت‌ها حدود یک سده و بیشتر است که فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه کرده‌اند، علاوه ‌بر این امروز دانش و تخصص منحصر به این شرکت‌های نامی نیست و معتقدم اگر ما نقشه راه توسعه میادین خود را ترسیم کرده باشیم و بدانیم برای اجرا چه کم داریم و چه می‌خواهیم، بدون آنها نیز می‌توانیم نیازهای خود را تامین کنیم».

حسنتاش بر این نکته تاکید دارد که «صنعت نفت ما در برگزاری مناقصه‌های نفتی و مذاکرات قراردادی باید توجه داشته باشد که شرکت‌های نفتی هم‌اکنون در موضع انفعال و ضعف و نیازمند گرفتن کار هستند، البته هر نوع همکاری به برطرف شدن موانع سیاسی بستگی دارد.»

لزوم کم کردن قیدها برای ورود سرمایه‌گذاران

اما در حالی‌که حسنتاش در صحبت‌های خود به لزوم برطرف شدن موانع سیاسی برای شکل گرفتن هر نوع همکاری اشاره می‌کند، لیلاز به‌عنوان یک کارشناس اقتصادی به «دنیای اقتصاد» می‌گوید: باید توجه داشت که حتی با اجرای برجام، بسیاری از شرکت‌های بین‌المللی نفتی چه به دلیل رقابت‌های سیاسی و اقتصادی در منطقه و چه در داخل کشور با محدودیت‌هایی برای همکاری با صنعت نفت ایران همراه هستند، در چنین شرایطی ما باید شرایطی را فراهم کنیم تا حداکثر امکان پذیرش برای شرکت‌های خارجی فراهم شود تا بتوانیم از فرصت‌های بیشتری استفاده کنیم. از نگاه لیلاز در حالی‌که برخی محدودیت‌ها برای ورود سرمایه‌گذاران خارجی به صنعت نفت ایران به شکل ذاتی وجود دارد، بهتر است از اضافه کردن قیدهایی که می‌تواند شرایط را سخت‌تر کند بپرهیزیم. این کارشناس مسائل اقتصادی همچنین با توجه به اینکه علت اصلی رجوع صنعت نفت کشور به شرکت‌های بین‌المللی نفتی ابتدا دریافت سرمایه و سپس تکنولوژ ی و مدیریت در بلندمدت است، می‌گوید: هرقدر که ما محدودیت‌هایی برای شرکت‌های خارجی مایل به همکاری با صنعت نفت کشور ایجاد کنیم، انحصار و رانت بیشتری برای شرکت‌های باقی‌مانده ایجاد خواهیم کرد که این موضوع خوشایندی نیست.

حسنتاش اما در پاسخ به این سوال «دنیای اقتصاد» که جایگزین‌های احتمالی شرکت‌های بزرگ نفتی که قادر به انتقال تجربه کارآمد و دانش فنی به شرکت‌های ایرانی باشند کدام‌ها خواهند بود، می‌گوید: باید توجه داشت که انتقال دانش و تجربه و فناوری به شرایط دو طرف انتقال‌دهنده و انتقال‌گیرنده بستگی زیادی دارد و استعداد و آمادگی انتقال گیرنده خیلی مهم‌تر است که از ابتدای کار و از نحوه استخدام شرکت‌ها و مذاکرات قراردادی و تعهداتی که باید گرفت خود را آماده نشان می‌دهد. ما اگر آمادگی‌های ساختاری و توانایی‌های نیروی انسانی را فراهم نکنیم در هر صورت انتقالی اتفاق نخواهد افتاد».

اما در حالی‌که حسنتاش عقیده دارد انتقال فناوری به شرایط ‌گیرنده و مشخص بودن برنامه‌های آن بستگی دارد و چنانچه برنامه‌ای مدون در صنعت نفت وجود داشته باشد انتقال فناوری از طریق شرکت‌های خدماتی کوچک نیز اتفاق خواهد افتاد، یک عضو معاونت برنامه‌ریزی وزارت نفت عقیده دارد در حال حاضر صنعت نفت در شرایطی قرار ندارد که بتواند با تکیه بر داشته‌های شرکت‌های خدماتی چند ملیتی نفتی موفق به انتقال تکنولوژی و فرهنگ سازمانی پیشرفته شود. علی خواجوی در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد» می‌گوید: نقشی که شرکت‌های بزرگ بین‌المللی (IOC) در حال حاضر می‌توانند برای صنعت نفت کشور ایفا کنند از عهده شرکت‌های چند ملیتی نفتی (SOC) برنمی‌آید، شاید در نتیجه همکاری با شرکت‌های پایین‌دستی نفتی بتوان بخشی از نیازها را جبران کرد اما انتقال و رسوب دانش فنی در صنعت نفت زمانی رخ خواهد داد که یک همکاری بلندمدت با شرکت‌های بزرگ نفتی شکل بگیرد و در نتیجه آن، سازمانی مشترک و مدیریتی یکپارچه در میان صنعت نفت ایران و سرمایه‌گذاران مطرح بین‌المللی ایجاد شود. از نگاه خواجوی همکاری با شرکت‌های خدماتی پایین‌دستی ماهیتا کوتاه‌مدت است، این در حالی است که لازمه انتقال دانش فنی، همکاری‌های بلندمدت و دوجانبه است، ضمن اینکه این شرکت‌ها معمولا به دلیل منابع محدود قادر به سرمایه‌گذاری در پروژه‌های نفتی نیستند.

خواجوی عقیده دارد: بحث دیگر در رابطه با همکاری با شرکت‌های بزرگ بین‌المللی این است که این شرکت‌ها مدیریت کل پروژه از مهندسی گرفته تا خرید کالا و نصب و راه‌اندازی تاسیسات را بر عهده می‌گیرند که منجر به مدیریت بهینه کل زنجیره یک پروژه می‌شود، بنابراین چنین همکاری می‌تواند ارزش‌آفرینی بیشتری به همراه داشته باشد تا زمانی‌که کارها به‌صورت تکه تکه به شرکت‌های کوچک برون‌سپاری می‌شود.

از نگاه این کارشناس نفتی، مدیریت و سازماندهی یکپارچه پروژه‌ها اتفاقی است که با تجربه و دانش شرکت‌های بزرگ بین‌المللی رخ می‌دهد و گزینه دیگری برای دریافت چنین خدماتی وجود ندارد. خواجوی در همین زمینه می‌گوید: در حال حاضر پروژه‌هایی که از طریق همکاری با شرکت‌های بزرگ بین‌المللی درکشور راه‌اندازی شده است، فرهنگ سازمانی بسیار متفاوت‌تری نسبت به واحدهایی دارند که بخش‌های مختلف آن برون‌سپاری شده‌اند، به همین علت به نظر می‌رسد هنوز شرکت‌های بزرگ بین‌المللی قابل اطمینان‌تر از هر گزینه دیگری هستند، به خصوص اگر این شرکت‌ها مانند دهه‌های گذشته خود را با شرایط جدید وفق دهند و مسیر جدیدی برای خود تعریف کنند این اطمینان بیشتر نیز خواهد شد.

منصور معظمی، رئیس کمیسیون انرژی و محیط‌زیست اتاق تهران نیز در رابطه با عیارسنجی شرکت‌های مختلف نفتی برای ورود به پروژه‌های صنعت نفت کشور به «دنیای اقتصاد» می‌گوید: درست است که شرکت‌های کوچک نفتی اکنون از امکانات خوبی برخوردار هستند اما شرکت‌های بزرگ نفتی که در سطح جهانی صاحب برند هستند، از نظر سرمایه و تکنولوژی در جایگاهی قرار دارند که بهتر است ما خودمان را از امکانات آنها محروم نکنیم. معظمی در ادامه می‌گوید: شرکت‌های بزرگ نفتی بنگاه‌های بزرگی هستند که شاید اخیرا در بخش‌هایی زیان داده باشند اما از سودآوری آنها نیز نمی‌توان چشم‌پوشی کرد ضمن اینکه همکاری با این شرکت‌ها را در بلندمدت‌ می‌توان ارزیابی کرد.

آن‌طور که کارشناسان عقیده دارند، این روزها و با مطرح شدن کاهش سود شرکت‌های بزرگ نفتی مانند شل، بی‌پی، شورون، اکسون موبیل و... این شرکت‌ها در آینده‌ای نه چندان دور مجبور به تغییر رویه برای حفظ قدرت خود خواهند بود. آن‌طور که خواجوی می‌گوید‌ نگاهی به گذشته این شرکت‌ها نشان می‌دهد، این نخستین بار نیست که این شرکت‌ها با چالش‌های جدی در فعالیت خود مواجه می‌شوند. برای مثال همزمان با شکل گرفتن موج ملی شدن صنعت نفت درکشورهای صاحب منابع نفتی در دهه ۷۰ میلادی، شرکت‌های بین‌المللی نفتی (IOC) تسلط پیشین خود بر منابع نفتی را از دست دادند. با این وجود این شرکت‌ها با استفاده از سرمایه و تکنولوژی خود رویه کاری جدیدی را بر مبنای همکاری با شرکت‌های ملی نفت آغاز کردند. چنین تغییر سیاستی در زمان کاهش شدید قیمت نفت نیز در روند کاری شرکت‌های بزرگ نفتی مشاهده شده است. به گفته خواجوی، سپردن کارهای تخصصی به شرکت‌های کوچک پایین‌دستی (SOC) که از سوی شرکت‌های مادر اتفاق افتاد، منجر به کاهش هزینه‌های تولید به منظور انطباق با شرایط جدید قیمتی و مدیریت شرایط بحرانی دهه ۹۰ تا میانه ۲۰۰۰ میلادی شد؛ اتفاقی که از دیگر سو در سال‌های یاد شده باعث رشد و توانمندی مالی و تکنولوژیک شرکت‌های خدماتی پایین‌دستی شد. حال اگرچه شرکت‌های کوچک نفتی از قدرت مالی و فنی قابل ملاحظه‌ای برخوردار هستند، با این وجود کارشناسان عقیده دارند این شرکت‌ها نسبت به شرکت‌های بزرگ نفتی از توان کافی برای تامین مالی پروژه‌های نفتی ایران برخوردار نیستند. برای مثال اگرچه ممکن است کشوری مانند عربستان سعودی برای تامین مالی به شرکت‌های بزرگ نفتی احتیاج نداشته باشد، اما صنعت نفت ایران که سال‌های سخت تحریم را پشت‌سر گذاشته و با کمبود نقدینگی برای توسعه طرح‌های خود مواجه است، برای پیشبرد اهداف خود از سرمایه و دانش شرکت‌های بزرگ نفتی در غالب همکاری‌های مشترک در طولانی‌مدت انتفاع بیشتری خواهد برد. با این وجود باید منتظر ماند و دید اتفاق نظری که حالا نسبت به قراردادهای جدید نفتی در میان دولت و مجلس ایجاد شده است، صنعت نفت کشور را به سوی کدام یک از شرکت‌های سرمایه‌گذار نفتی رهنمون خواهد کرد.

 

 

لینک در روزنامه دنیای اقتصاد: 

https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D9%81%D8%AA-%D9%BE%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C%D9%85%DB%8C-35/1065719-%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%86%D8%AC%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%AA%DB%8C

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۵۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

روز پنج شنبه 28 مردادماه 95 صحبتی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد داشتم تحت عنوان بررسی تحولات دوران ملی شدن نفت و بعد از کودتای 28 مرداد از منظر جهانی . روزنامه عصر اقتصاد لطف کرده بود گزراشی از این نشت را در روز شنبه 30 مرداد چاپ کرده بود که متاسفانه پر از اشتباه بود متن آن گزارش را اصلاح کردم که به شرح زیر است عصر اقتصاد خواهش کردم که حداقل روی سایتشان اصلاح نمایند:

سید غلامحسین حسنتاش کارشناس ارشد نفت و انرژی در جلسه هفتگی موسسه مطالعات دین و اقتصاد  پنجشنبه گذشته به مناسبت  سالروز کودتا 28 مرداد سال 1332 به بررسی مسائل نفت ایران قبل و بعد از کودتا از منظر جهانی پرداخت و با اشاره به تحولات 28 مرداد و توجه به آنها از منظر سپهر بین المللی و در پاسخ به این سوال که چطور شد بعد از کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت وسقوط دولت مصدق، قرارداد دارسی وشرکت نفت انگلیس احیاء نشد و اینکه در تشکیل کنسرسیوم چون ملیون از شکست کودتا ناراحت بودند و به نوعی خارجی ها دوباره برگشتند شاید دستاوردهایی که در خود قرارداد بعدی که نهضت ملی داشتند به آن توجه نشده آیا نهضت ملی بطور واقع  تاثیری بر روی تحولات بعدی نداشته است، افزود: برای پاسخ به این سوال ها باید به فضای جهانی قبل از ملی شدن صنعت نفت ایران که مساله در آن فضا رخ داد برگردم. 
برای سال های طولانی صنعت جهانی نفت تحت کنترل هفت شرکت بزرگ نفتی بنام هفت خواهران نفتی بوده است پنج شرکت آمریکایی و دو شرکت اروپایی . شرکت های آمریکایی و دوشرکت اروپایی سرنوشتشان بسیار متفاوت است . تاریخ صنعت نفت جهان به سال 1859 در آمریکا برمی گردد. اولین چاه های نفت در پنسیلوانیای آمریکا حفر شده است و صنعت نفت در ابعاد جدید به نوعی در آنجا متولد شده است. بنابراین شرکت های آمریکایی در درون آمریکا برای توسعه صنعت نفت متولد شدند و  بعدها وارد عرصه بین المللی شدند. اما شرکت های اروپایی در درون کشورهای خودشان متولد نشدند بلکه براساس روابط استعماری و بر اساس امتیازهایی که در جاهای دیگرگرفتند متولد شدند. اساسا شرکت بریتیش پترولیوم در ایران متولد شد که بر مبنای همان قرار داد دارسی بوده است که بعدها به شرکت نفت "بی پی" تبدیل شده است هر چند که بعدها فعالیت شان را در کشورهای خودشان نیز توسعه دادند اما تولد آنها بیرون از مرزهای کشورهای خودشان بوده است. این هفت خواهر که از حدود سال های 1900 تا 1910 وارد عرصه جهانی شدند و رقابت را شروع کردند باید توجه داشت که  آن دوره هم دوره انتقال تدریجی قدرت استعماری انگلستان به امریکا بود.
ما از حدود سال های 1910تا 1928 شاهد یک رقابت خشن میان شرکت های نفتی خصوصا شرکت های آمریکایی و انگلیسی هستیم. برسر گرفتن امتیازات و دادن فرصت ها در کشورها و مناطق نفت خیز. اما در سال 1928 تحول مهمی رخ می دهد شرکت های آمریکایی و شرکت های انگلیسی بر سر حوزه های نفوذ و نحوه همکاری با یکدیگر به توافق می رسند و آن رقابت خشن و خونین، در قراردادی که در اسکاتلند بین آنها شکل می گیرد کنار گذاشته می شود و یک دوران جدیدی به نام دوران سلطه هفت خواهران در سال  1928 بوجود آمد. سال 1951 که نفت در ایران ملی شده است  بعد از سال 1928 است. واقعه ای هم که باعث شد  این توافق 1928 شکل بگیرد تشکیل اولین کنسرسیوم نفتی درعراق بود. در یکی از میادین عراق رقابت بین شرکت های آمریکایی وانگلیسی برسر گرفتن امتیاز بود، بعد از مدتی متوجه شدند که همه شان  این منابع زیرزمینی را از دست داده اند یعنی در رقابت با یکدیگر منبع آن زیر مانده و کسی چیزی عایدش نشده است. با واسطه گری فردی بنام گلبنگیان همگی روی یک سفره نشستند و اولین کنسرسیوم نفتی تشکیل شد و اینکه با تفاهم و همکاری بهترمی توانند زودتر به عایدات نفتی برسند زیر دندانشان مزه داد و به سازش 1928 منجر شد.

در سازش 1928 بین شرکت های آمریکایی و انگلیسی بر سر اینکه چگونه قیمت نفت را تعیین کنند توافق صورت می گیرد و بر سر اینکه حوزه های نفوذ را چکونه بین یکدیگر تقسیم کنند توافقاتی صورت می گیرد که تا سال های متمادی وحداقل تا 1970 تاثیر گذار و سرنوشت ساز بوده است . 1928 تا 1970 صنعت نفت در دنیا تحت سلطه کامل این شرکت ها است در بخش های تولید و پالایش کنترل دارند. شاید حدود 90 درصد نفت، حمل ونقل نفت دنیا را این شرکت ها کنترل می کنند بعضی از شرکت های اروپایی از کشورهای دیگر هم یک رقابت منفعلانه ای در کنار اینها دارند. فرانسوی ها ، ایتالیائی ها و شرکت های ژاپنی تا حدودی دنبال فرصت می گردند که آنها هم بتوانند در مناطق نفت خیز وارد شوند نفوذی فرانسوی ها  به دلیل نفودی که از دیرباز در مناطق شامات و عراق داشتند مقداری در این رقابت ها موفق تر بودند بخاطر اینکه مسیرها به سمت مدیترانه تحت کنترل آنها بود. درون کنسرسیوم شمال عراق به همین دلیل شرکت های فرانسوی هم سهم پیدا کردند. 
 بعد از 1928 درست است که رقابت خشن کنار گذاشته شد اما این طور نبود که این رقابت بین شرکت های آمریکایی و انگلیسی بطور کامل کنار گذاشته شود. رقابت مقداری متمدنانه تر شد و طرفین در تلاش فرصت جویی برای اینکه بتوانند فرصت ها را از دست یکدیگر در بیاورند، بودند.
تبلور تمام این مسائل در داستان ملی شدن صنعت نفت به خوبی مشاهده می شود. آمریکایی ها در تلاش بودند که جای پایی در نفت ایران باز کنند قبل ها هم مذاکراتی داشتند  که خارج از حوزه قرارداد دارسی امتیازاتی بگیرند و هر حال نشان می دهد که شرکت های آمریکایی هم مشتاق بودند که در نفت ایران حضور داشته باشند. در جریان کودتای 28 مرداد تبانی بین امریکایی ها  و انگلیسی ها صورت گرفت و  به کودتا منجر شد و آمریکایی ها مزد همکاری شان را گرفتند و در نفت ایران که هیچ سهمی نداشتند یک دفعه 40 درصد سهم پیدا  کردند. فکر می کنم شاید مرحوم محمد مصدق و کسانی که دست اندر کار ملی شدن صنعت نفت بودند خیلی به این فضای جهانی رقابتی بین هفت خواهران و حمایتی که دولت های آمریکا وانگلستان از شرکت های خودشان داشتند و تاثیرگذاری خارجی و سیاسی که این کشورها برروی شرکت های خودشان داشتند، بدقت توجه نداشتند البته این فرضیه ای است که نیازمند تحقیق بیشتر است.
مدتی بعد از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد،  مذاکراتی آغاز شد و یک کنسرسیوم نفتی پا گرفت."بی پی" که کنترل صددرصدی نفت ایران را داشته حالا 40 درصد سهام پیدا می کند. شرکت های آمریکایی که هیچ سهمی در مناطق نفت خیز ایران نداشتند 40 درصد سهم پیدا می کنند. شرکت نفت فرانسه 6 درصد و شرکت شل14   درصد سهم پیدا می کند. یک کنسرسیوم متشکل از مجموعه این شرکت ها تشکیل می شود و  بعد از کودتا این بحث مطرح نمی شود که همان قرارداد دارسی برگردد  و زنده شود.
چند سال پیش بدلیل اینکه خیلی از زوایای تاریخ نفت ایران تاریک مانده تصمیم گرفتیم در زمینه تاریخ شفاهی کاری را انجام دهیم و از طریق مصاحبه با کسانی که در این جریانات بوده اند بتوانیم یکسری تحولات را که مکتوب نشده مستند کنیم. با کارشناسان تصمیم گرفتیم بر روی  موضوعاتی کنکاش کنیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
دیدیم در رابطه با نهضت ملی و دوره سه سال به تبع اینکه جامعه ایرانی هم سیاست زده است و مسائل هم جنبه سیاسی و هم نفتی داشته خیلی از مطالب گفته شده اما در خصوص اینکه کنسرسیوم چگونه تشکیل شد مذاکرات آن چه بود؟ روابط کنسرسیوم با دولت ایران چگونه تنظیم می شد؟  کمتر کار شده است و این که در سال 1970 چه شد که  قرارداد کنسرسیوم تجدید نظر شد کمتر کار شده لذا  بیشتر روی این موضوعات تمرکز کردیم که برای پاسخگویی به این سوالات می بایست چندین مصاحبه با کسانی که در این زمینه فعالیت داشتند انجام می شد که قرار است متن مصاحبه های انجام شده به زودی به  چاپ برسد و در این اقدام سعی شده که این مقطع تاریخی را بیشتر باز کنیم که با  مراجعه به  این مصاحبه ها مشاهده می شود دستاوردهای نهضت ملی نفت در قراردادی که منعقد شده خیلی تاثیر گذار بوده است. تقریبا تمام مصاحبه شوندگان این را گفتند که مذاکراتی که در قرارداد کنسرسیوم انجام شده به شدت تحت تاثیر نهضت ملی وجو اجتماعی که در اثر نهضت ملی بوجود آمده بود، قرارداشت.  و اگر دستاوردی و نکته مثبتی وجود داشته تحت تاثیر این مساله بود  اما  به خاطر  بد بینی ها و یاسی که بعد از شکست نهضت ملی حادث شد، کمتر به آن توجه شده است.
بهرحال درست است که نهضت ملی شکست خورد و صنعت نفت در کنترل دولت و ملت ایران در نیامد، اما باید اعتراف کرد که یک قدم به جلو گذاشته شد از یک  قرارداد امتیازی که کمترین دخالت را برای دولت ملی تمهید می کرد به قراردادهای مشارکتی 50.50 منتقل شدیم. بر اساس قانون شرکت ملی نفت ایران تاسیس شد و شرکت ملی نفت ایران مذاکرات قراردادی را انجام داد و ناظر بر قرارداد تعیین شد واین خود گامی به جلو بود.
 یکی از دستاوردهای نهضت ملی و شکل گیری کنسرسیوم ، بر چیده شدن استعمار شرکت ملی نفت انگلیس بود به ویژه بعد از داستان آن اسنادی که از آن خانه سدان بیرون آمد کسی نمیتواند تردید کند که شرکت نفت ایران و انگلیس فقط کار نفت نمی کرد و دخالت و نفوذ بسیار گسترده ای در تمام شئون مختلف کشور داشت در حالی که ما ردی مبنی بر اینکه کنسرسیوم چنان دخالتی در شئون مختلف کشور داشته باشد نداریم. بله! وقتی که خارجی ها می آیند ممکن است چند تا جاسوس هم در میان آنها باشد و یکسری اطلاعات را هم منتقل کنند اما آن دخالتی که شرکت نفت ایران و انگلیس در شئون ما داشت  را شما هیچ وقت در جای دیگر نمی بینید بنابراین می توان گفت که این یکی از دستاوردهای ملی شدن بود.

در سه سال دوره ملی شدن درب صنعت نفت به روی ایرانی هاباز شد بسیار آموختند و موفق شدند پالایشگاه آبادان را راه اندازی کنند در صورتی که قبلا ایرانی ها فقط در مشاغل پست بودند و به خیلی از قسمتها ممنوع الورود بودند. آّبراهامیان در کتاب کودتا آورده است که: انگلیسی ها یک جریان تبلیغاتی شکل داده بودند که دائما اعلام کند ایرانی ها موفق به راه اندازی صنعت نفت نیستند بعد پرسیده می شود که اگر موفق نبودند چرا ناوگان هایتان را مستقر کردید که جلوی صادرات ایران را بگیرید؟ چرا برنامه ریزی کردید که از طریق بصره به  پالایشگاه آبادان حمله کنید؟ تمام شواهد نشان می دهد ایرانی هایی که حق نداشته به مسائل فنی نفت ورود داشته باشند طی این سه سال موفق شدند که ورود پیدا کنند و پالایشگاه آبادان را راه اندازی کنند که آن موقع سنبل صنعت نفت بود. البته باید تاسف بخوریم  که اگر جریان نهضت ملی و بسیجی که مصدق کرده بود که تمام دانشگاه هیان وارد شوند و به راه اندازی صنعت نفت کمک کنند اگر ادامه پیدا کرده بود، امروز وضع دیگری داشتیم. خصوصا این که  در آن مقطع فاصله فنی و تکنولوژی ما با دنیا خیلی فاصله شگرفی نبود و اگر تداوم می یافت، شاید امروز در اداره صنعت نفت وضعیت متفاوتی داشتیم.
ولی بهر حال افزایش نقش ایرانیان و موفقیت هایی که در آن دوره داشتند بر قرار داد کنسرسیوم و مذاکرات قراردادی هم سایه افکند و کنسرسیوم پذیرفت که تعداد بیشتری از ایرانیان را در سمت های فنی و مدیریتی بکار گیرد در صورتی که قبلا چنین موضوعی وجود نداشت.
از دستاوردهای دیگر نهضت ملی افزایش شفافیت در حساب های نفت را می توان ذکر کرد در دوره حاکمیت شرکت نفت ایران و انگلیس، ایرانی ها هیچ ورودی به محاسبات نداشتند. یکی از شبهاتی که وجود داشت این بود که مثلا آن 16 درصد سود عملکردی که طبق  قرار دادا وظیفه داشتند به دولت ایران پرداخت کنند را آیا  درست پرداخت می کنند ؟ و اصولا سود چقدر بوده؟ وهمواره هم  مثل یک مورد در دوره رضاخان که این اختلاف ها بالا گرفت مجبور بودند از حسابرسین انگلیسی استفاده کنند که دوباره آنها هم با شرکت نفت تبانی کردند. بهر حال با به وجود آمدن شرکت نفت و دخالت بیشتری که ایرانی ها پیدا کردند و کنترل در محاسبات نفتی شفافیت بیشتری پیدا شد.باید اذعان کنیم نقش شرکت های آمریکایی که وارد شدند خیلی مثبت تر از شرکت های انگلیسی بود . واقعیت این است که ما اگر با عینک امروز و برخورد با آمریکایی ها نگاه کنیم شاید پذیرش آن سخت باشد اما در واقع آمریکایی ها هم در مسائل انتقال تکنولوژی و اکتشاف و مهندسی میادین نفتی توانایی های بیشتری نسبت به انگلیسی ها داشتند  و هم در انتقال دانش بازتر بودند. بنابراین یک تحولی هم از این جهت در صنعت کشور بوجود آمد.
 ضمن اینکه بوجود آمدن شرکت نفت این امکان را فراهم کرد که بتدریج در حوزه های خارج از قرارداد کنسرسیوم  و بویژه در حوزه های دریایی قراردادهایی بسته شد که خیلی ممتازتر از قراردادهای کنسرسیوم بود و این باعث شد که ایران اهرم های فشاری روی کنسرسیوم داشته باشد . مثلا شرکت ایتالیائی انی  که رقیب شرکت های آمریکایی و انگلیسی بود و دنبال فرصت بود در بعضی از میادین ما قراردادهای 75.25 را بست که خود این فرصتی رابرای دولت ایران ایجاد می کرد. البته آن چیزی که شاید بسیار قابل تاسف است و همه دستاوردهای مثبت را تحت الشعاع  قرار میدهد این است که اگر از منظر  پدیده نفرین منابع  نگاه کنیم درهمین دوران مرتبا اقتصاد ایران به وابستگی روزافزون به درآمد نفت که نتایج آن را امروز شاهد هستیم گرفتار آمده است.
در مورد این که چرا این کنسرسیوم به وجود آمد و اینکه روابط آن با شرکت نفت چطور تنظیم میشد. در دوره 1954 تا 1973 که کنسرسیوم فعال بوده است می توان گفت که به تدریج نقش و سهم ایرانی ها در صنعت نفت افزایش پیدا کرده است. میزان حضور خارجی ها کمتر شده بطوری که به تدریج کارشناسان و متخصصین ایرانی چهار درگیری و چالش عمده را با کنسرسیوم پیدا کردند.
یکی مساله سوزاندن گازهای همراه نفت بود که متناسب با 6 میلیون بشکه حجم عظیمی از میادین  نفتی گاز خارج  می شد و این گازها عمدتا سوزانده می شد.
مساله تولید صیانتی و تزریق گاز کافی به میادین نفتی برای بهره گیری بهینه ازمیادین یکی از دیگر چالش های بود که بین کارشناسان ایرانی و کنسرسیوم بوجود آمد . چالش دیگر تدوین برنامه بلند مدت بود. کنسرسیوم برنامه های یک ساله و حداکثر دوساله برای ظرفیت تولید و میزان تولید ارائه می داد و بعدا این مساله مطرح شد که دولت ایران نمی تواند برنامه های بلند مدت خود را  برمبنای درآمد نفت تنظیم کند بنابراین فشار  بود که این برنامه های کنسرسیوم  برای دوره های 5 تا 10 ساله ارائه شود. چالش دیگر  همان تغییر شرایط مالی قرار داد بود که  متخصصین ایرانی به کنسرسیوم فشار می آوردند که کنسرسیوم هم شرایط  25/75 را  بپذیرد .
اما بحث بعدی این است که چطور شد پایان قرار داد کنسرسیوم  که بطور عادی در 1979 بود و پیش بینی شده بود که  برای 5 سال هم قابل تمدید است و این قرارداد می توانست تا سال 1984 ادامه پیدا کند، چطور شد که در سال 1973 قرارداد تجدید نظر شد و مذاکراتی با کنسرسیوم شروع شد و قرار داد از حالت مشارکتی به قرارداد خدماتی تبدیل شد؟ در واقع گام دیگری به جلوبرداشته شد. شاید کمتر به این مساله پرداخته شده باشد که چرا این اتفاق افتاد؟ خصوصا که خود شاه در برخی از سخنرانی ها ونوشته هایش این توهم را مطرح می کند که انقلاب و  به خیال او عدم حمایت یکپارچه آمریکا و انگلیس در  حفظ او در جریان انقلاب، ناشی از همان اقدامی بوده که او در سال 1973  کرده و  و قرارداد کنسرسیوم را پیش از موعد تغیر داده و به نوعی انتقام گیری شرکت های نفتی از او بوده است و اخیرا هم که فضایی ایجاد شده خیلی هایک نوارهایی در می آورند و به آن دامن می زنند وموضع گیری هایی که شاه در  مورد قیمت نفت داشته را مطرح میکنند. 
سوال این است که چرا  از1970 به بعد شاه طرفدار پروپا قرص افزایش قیمت جهانی نفت شد در صورتی که سازمان اوپک سال 1960 تشکیل شده و ایران هم تقریبا با اکره وارد اوپک شده بود و هدف اوپک هم این بود که قیمت ها را به نفع کشورهای صادر کننده بهبود بخشد و درمقابل هفت خواهران مقاومت کند. اما مشاهده می کنیم در دهه  1960 شاه بحثی روی قیمت ندارد و حتی ظن و گمانی هست که ایران در وهله اول نمی خواست وارد اوپک شود و با فشارآمریکایی ها به عنوان یک کنتورلر  و یک کارشکن وارد اوپک شد. ولی چطور شد که از سال 1970 به بعد یکدفعه شاه شروع کرد به سخنرانی های بسیار آتشین در مورد قیمت نفت و اینکه اینها سال های متمادی  است که نفت را به قیمت نازل از ما می خرند و نفت ارزش چنین وچنان دارد و بعد هم از 1971 به بعد هم انتقادات شاه به کنسرسیوم زیاد شد و از  تعدادی از همان کارشناسانی که با کنسرسیوم درگیر بودند شروع به حمایت کرد. اگر داستان شوک نفتی در سال 1973 را خوب نشناسیم  دلایل این مساله را هم نمی توانیم کشف کنیم که چرا این اتفاق افتاد؟ من نمی خواهم بگویم که شاه لزوما با آمریکاییها هماهنگ بود ولی شاید چراغ سبزی دیده بود که حالا می تواند درباره این مسائل که قبلا اجازه نداشت صحبت کند، صحبت کند.  اصولا توصیه می کنم که حتی  اگر می خواهید  تحولات امروز نفت را متوجه شوید شوک اول نفتی را به خوبی مطالعه کنید. اگر شوک اول نفتی را متوجه نشویم شاید تحلیل مسائل وتحولات روز نفت را هم متوجه نشویم .
شوک اول نفتی ظاهرا در اثر تحریم نفتی اعراب علیه اسرائیل در جریان جنگ 1973 که برای باز پس گیری سرزمین هایی شروع شد که در سال 1967 از دست رفته بود وانورسادات در این جنگ  از کشورهای عرب در خواست کرد که از اهرم نفت استفاده کنید که برخی کشورها استقبال کردند و تحریم نفتی شکل گرفت و ظاهر مساله این بود که نفت کم شده وموجب افزایش قیمت های نفت شده است. 
اما اینکه دولتی با ماهیت دولت عربستان و  با توافقی از   سال  ها پیش با آمریکایی ها داشت  آیا بدون چراغ سبز آمریکایی ها اجازه داشت که وارد تحریم نفتی شود و اصولا تحریم نفتی چقدر طول کشید و چقدر نفت از بازار دنیا در جریان تحریم کم شد (چون اختلاف های شدیدی بین کشورهای عضو اوپک و کشورهای عربی بر سر تحریم بود و عملا فقط دولت عراق بود که صادراتش را کم کرد) دچار ابهام است؟ اگر بخواهیم بدانیم که داستان شوک نفتی چه بود باید به تحولات سالهای 1969 و 1970 در آمریکا برگردیم. 
در سال 1970 با توجه به مجموعه مشکلاتی که آمریکا چه در بخش انرژی و میزان مصرف انرژی و  چه در مورد ضعیف شدن دلار و گرفتاری هایی که بعد از جنگ ویتنام و کره پیدا کرده بود و باعث می شد که از رقبای اقتصادی خود عقب بیفتد، و چه در در زمینه تجاری داشت، دولت امریکا به فکر راه حل افتاد. داستان از اینجا شروع شد که روند مصرف انرژی در آمریکا بیرویه است و آینده خوبی را رقم نمی زند داستان از اینجا شروع شد که وابستگی آمریکا به نفت خارجی وارداتی و  بویژه خاورمیانه در حال افزایش است  و  تولید کنندگان داخلی آمریکا که هزینه تولیدشان بالاتر است با نفت وارداتی نمی تواند رقابت کنند و گزارش های متعددی دراین زمنیه ها از سال 1968 تهیه شد که  برای حمایت از تولیدکنندگان آمریکا و  کنترل مصرف  انرژی چه باید کرد؟ و نهایتا نیکسون کمیسیونی را مامور کرد که قضیه را در یک سپهر جامع تر و فراتری نگاه کند با توجه به موقعیت آمریکا و  موقعیت دلار در جهان و مسائل نفت و انرژِی،  همه را یکجا ببینند.  آن کمیسیون نهایتا  توصیه کرد که  راه حل بسیاری از مشکلات آنروز آمریکا افزایش قیمت جهانی نفت است.  و گزارش دیگری در همان مقطع در وزارت خارجه آمریکا تهیه شد که همان را توصیه می کرد. و از این پس سیاست امریکا در مسیر افزایش قیمت نفت قرار گرفت و شاه  هم به استناد اسناد منتشر شده در کتاب پادشاهان نفت اجازه دم زدن از بالارفتن قیمت نفت پیدا کرد. همچنین سیاست امریکا در این جهت قرار گرفت که حالا سرمایهگذاری شرکت های نفتی به نقاط خارج از اوپک برود ولذا فشار به کنسرسیوم توسط دولت ایران مجاز شده بود. در قیمتهای بالای نفت بسیاری از میادین نفتی جهان در خارج از اوپک اقتصادی شده بود و امنیت انرژی امریکا ایجاب می کرد در آنجاها سرمایهگذاری شود. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۶
سید غلامحسین حسن‌تاش