وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۱۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

با مرحوم دعائی از سال های قبل از انقلاب آشنائی غیرمستقیم داشتم در آن سال های خفقان ستم شاهی برای جوانی که به قول معروف کله اش بوی قرمه سبزی میداد و گرایش مذهبی هم داشت و هر هفته پای تفسیر قرآن مرحوم مطهری بود، شنیدن برنامه حماسی  " صدای روحانیت مبارز" که بعضی روزها با ور رفتن مدام به موج رادیو به سختی می‌شد گرفت ، خیلی جذاب بود و صدای گیرای سید محمود دعائی به این جذابیت اضافه می کرد. 
بعد از وقوع انقلاب در دوره اول مجلس کارمند مجلس شدم و تمام دور اول و حدود یکسال از دور دوم را منشی اداری کمیسیون خارجه بودم که مرحوم دعائی هم به واسطه سوابق سیاسی و دیپلمات بودنش عضو آن کمیسیون بود و آنجا بود که توفیق آشنائی و دیدار مستقیم حاصل شد. 
یکی از خاطرات جالب از این مرد وارسته و انسان دوست که هرگز از یاد نرفته است تلاش مجدانه او برای عمل چشم یکی از پرسنل روزنامه اطلاعات بود. در آن زمان که وضعیت پزشکی کشور مانند امروز نبود . یک متخصص جراحی چشم بنام دکتر لشکری (اگر اشتباه نکنم) از معدود متخصصین موجود این رشته بود که نوبت گرفتن از او بسیار دشوار بود . مرحوم دعائی دو سه روز درگیر و پیگیر وقت گرفتن و هماهنگ کردن عمل چشم  این فرد  بود و من را هم در این رابطه برای بعضی پیگیری ها بکارگرفته بود و تا این فرد به اطاق عمل نرفت رها نکرد. بعد از این که کار انجام شد از دعایی پرسیدم که حالا این شخص که بود که شما اینقدر تلاش فرمودی و دعائی پاسخ داد که این از کارگران چاپخانه اطلاعات بود که به این بیچاره عرق قلابی داده بودن و خورده بود و داشت کور می شد. در آن زمان با آن روحیات و فضای اوایل انقلاب من خیلی جا خوردم و شاید در دلم گفتم که عرق خور بهتر نبود کور شود؟ اما به هر حال این دل رحمی و انسان دوستی دعائی برایم خیلی درس آموز و تاثیرگزار بود و هرچه زمان گذشت بیشتر باور پیدا کردم  که این نگاه خداگونه و پیامبرانه به انسان است و نه آن چه که در دل من آمد. بعدها مطلع شدم که کارکنان اطلاعات شیفته مرام و معرفت او هستند.دعایی اسلام رحمانی را در عرصه مدیریت خود به منصه ظهور رسانیده بود.
خاطره دیگر از دعائی که آنهم نمونه دیگری از رافت او بود در مورد خود من بود. در آن زمان همزمان با کار در کمیسیون خارجه مجلس به عنوان عضو حزب جمهوری اسلامی بعد از ظهرها با دفتر سیاسی حزب جمهوری همکاری داشتم و اعضاء کمیسیون هم میدانستند که عضو حزب هستم ، دوره ای پیش آمد که در فقدان بنیان گزارن حزب، جریان راست حزب در حال فتح همه سنگرهای حزب بود و وجهه حزب خصوصا در میان جریانی که بعدها به جریان اصلاح طلب معروف شد، در حال از دست رفتن بود و اعضاء کمیسیون گاهی به من طعنه هائی می زدند و تکه می انداختند و حس می کردم که شاید بعضی از اعضاء  از همین بابت اعتمادشان کم شده و یک روز به واسطه بحثی که پیش آمد گفتم ما جزو جناح مطرود و در حال تصفیه حزب هستیم ( که البته واقعا هم همین طور بود) فردای آن روز مرحوم سید رضا زواره ای که آن زمان مسئول امور تشکیلات حزب جمهوری اسلامی بود در راه رو های مجلس من را دید و صدا زد و با اعتراض گفت چه به اینها گفته ای و چرا اسرار حزب را به غیر گفته ای و متوجه شدم که مرحوم دعائی از سر دلسوزی بلافاصله بعد از حرف من به سراغ ایشان رفته و به نوعی اعتراض کرده که چرا بعضی را طرد می کنید.
بعدها که اندکی دست به قلم شدم چند بار مقالات و یادداشت هایی را از طریق مرحوم دعایی برای روزنامه اطلاعات فرستادم که همواره با لطف همه آنها را در روزنامه و یا بعضا در ماهنامه اطلاعات سیاسی و اقتصادی منتشر نمود. یکی دو بار که برای پیگیری به روزنامه زنگ زدم و خواستم که دفتر آقای دعای را وصل کنید، برایم جالب و حیرت آور بود که خود ایشان (با صدای خاصش که بلافاصله می شناختی) تلفن را بر می دارد و با محبت و طنازی پاسخ می دهد. 
بعد از رفتن من از مجلس توفیق دیدار ایشان کمتر شد و اغلب در مراسم ترحیم یا در عید دیدنی های سالانه سید جلیل القدر محمد خاتمی، ایشان را می دیدم و همیشه لطف و محبتش شامل بود. 
آخرین باری که توفیق دیدار ایشان را داشتم در تشییع جنازه مرحوم اکبر ترکان بود که در بهشت زهرا دعائی بر پیکر او نماز خواند و با ایشان چاق سلامتی کردم و چون دیدار سال ها وقفه افتاد بود فکر کردم شاید ایشان مرا از یاد برده باشد و خود را معرفی کردم و ایشان خطاب به یکی دونفر که در آنجا بودند جمله طنازانه ای را که قبلا نیز چند بار به من گفته بود تکرار کرد و خطاب به آن افراد گفت: "ایشون فلانی است که قدقدش مال ماست اما تخمش را جای دیگر می گذارد " و این جمله کنایه و گلایه ای مطایبه آمیز از آن بود که چرا دیگر مقالات و یادداشت هایم را به  نشریات اطلاعات نمی دهم و من یک بار دیگر شرمنده شدم و نیز برایم جالب بود که ایشان بنده حقیر را دنبال می کند.
دعائی یک پارچه جاذبه بود و این تحسین برانگیز است اما اگر نقدی هم به او وارد باشد از همین جانب است. ای کاش دعائی با مرگش از پست و سمتش جدا نمی شد. شاید هم او فکر می کرد که با وجود این همه دافعه موجود، نیازی به هیچ دافعه بیشتری نیست 
روحش شاد یادش گرامی باد .
سید غلامحسین حسنتاش
18خرداد 1401

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۶
سید غلامحسین حسن‌تاش