وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

برادر گرامی جناب آقای رحمانیان

مدیرمسئول محترم روزنامه شرق

 

موضوع: گلایه از سانسور نوشته من در روزنامه محترم شرق بدون اطلاع

 دیروز مورخ 25/10/97 یکی از همکاران عزیز روزنامه وزین شرق در چتی تلگرامی  سوال زیر را از من پرسیدند و من هم جواب زیر را نوشتم . امروز مورخ 26/10/97در گزارش منتشر شده در صفحه 5 روزنامه تحت عنوان "چشم خصولتی‌ها به پارس جنوبی" مطالب بنده درج شده ولی هرجا من گفته‌ام نظامیان، واژه نظامیان به خصولتی‌ها تغییر کرده که کاملا متفاوت با نظر بنده است چراکه بسیاری از شرکت‌های پیمانکاری مثل پتروپارس و شرکت مهندسی و ساختمان صنایع نفت و خیلی پیمانکاران دیگر به نوعی خصولتی هستند ولی آنها داستان دیگری دارند، که در جای دیگری باید به آن پرداخته شود.

البته بنده نمی‌توانم انتظار کنم که این نامه را حتما منتشر فرمائید چراکه حتما محذوراتی داشته‌اید ولی از این بابت گلایه دارم که در صورت محذور نباید مطلب من را بدون هماهنگی تغییر می‌دادند و عملا یک مطلب اشتباه و قابل نقدی را از قول من منتشر می‌کردند و اصولا خوب است خط قرمزهایتان را به همکارنتان گوشزد فرمائید که در مورد آن باکسی صحبت نکنند.

اینجانب این حق را برای خود محفوظ می‌دانم که این مطلب را در وبلاگ و کانال خود منتشر نمایم.

سوال - الان که توتال رفته و سی ان پی سی هم عملا رفته، خصولتی‌ها با لیدری خاتم دوباره افتادن به جون شرکت ملی نفت پروژه بگیرن. میخواستم ببینم نظرتون در مورد سپردن پروژه‌ها به این بخش، چیه؟ با توجه به عقبه‌شون و تحویل با تاخیر شش ساله پروژه ها در پارس جنوبی. به هر حال نمیشه نادیده گرفت که پول گزافی رو هدر دادن اما در عین حال، نمیشه نادیده گرفت که خب الان که توتال و ... نیستن، دیگه چاره‌ای می‌مونه؟

پاسخ- بنده به هیچ وجه با حضور نظامیان در این گونه فعالیت ها موافق نیستم . اینگونه فعالیت ها خارج از وظایف نظامیان است و آثار و تبعات منفی آن در مجموع از اقدامات مثبت آن برای کشور بیشتر است و حداقلش این است که رقابت و بهینه‌گی را در اقتصاد مخدوش می کند.  اخیرا یادداشتی در زمینه ضعف قوانین مربوط به تعارض تداخل منافع نوشتم و در آنجا توضیح داده ام که چقدر این قوانین در کشورهای پیشرفته جهان سخت‌گیرانه است، یکی از اشکالات حضور نظامیان در این عرصه‌ها این است که می تواند موجب مخدوش شدن وظیفه اصلی آنها که حفظ امنیت ملی است بشود و تعارض هائی را در این زمینه بوجود آورد . اگر هم نظامیان ادعا می‌کنند که به شرکت‌هائی دارند که در این زمینه‌ها توانائی دارند بهتر است آن شرکت‌ها کاملا خصوصی شوند و سهام  آنها بصورت کامل در بورس عرضه شود تا این توانائی ها به بخش خصوصی منتقل شود و از بین نرود. ولی تجربه حداقل در پروژه های نفت و گاز نشان داده است که توانائی زیادی هم در این زمینه وجود ندارد و این شرکت های وابسته به دستگاه های نظامی عمدتا رانتی عمل می کنند یعنی کار را می گیرند و خرد می کنند و به شرکت های بخش خصوصی می دهند و  البته به دلیل زور داشتن  از یک چتر حمایتی برخوردارند که وصول مطالبات و مسائلی مثل تجدید نظر کردن در قیمت یا به قول معروف دبه کردن را تسهیل می کند . اگر کارفرما ها رفتار حمایتی و درستی با بخش خصوصی کارآمد داشته باشند و همین تسهیلات را برای آنها هم فراهم کنند قطعا آنها بطور نسبی موفق تر خواهند بود. اگر هم   شرکت های وابسته به دستگاه های نظامی ادعائی خلاف این عرض بنده دارند خوب است مجموع عملکرد گذشته شان توسط یک نهاد بی طرف که ترسی از قدرت نظامی اینها نداشته باشد مورد بررسی قرار گیرد و یک گزارش شفاف تهیه و منتشر شود در فازهای مختلف پارس‌جنوبی یا در "ان جی ال خارک" یا جاهای دیگر چه اتفاقی افتاده است.

 

با عرض ارادت

سید غلامحسین حسنتاش


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۷ ، ۱۹:۵۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

یادی از یک ژورنالیست فرهیخته



دی ماه 1392 پنجمین سالگرد درگذشت علیرضا فرهمند است. اولین بار در سال 1377 با او آشنا شدم. در آن سال بدنبال عضویت در هیئت مدیره انجمن اقتصاد‌انرژی مسئولیت مدیریت و سردبیری ماهنامه اقتصاد انرژی به عهده من  گذاشته شد و فرهمند تا زمان درگذشتش در دی ماه 92 یعنی به مدت پانزده سال در انتشار این مجله با من همکاری نزدیک داشت. البته او از ابتدای انتشار ماهنامه اقتصاد انرژی همراه آن بود و در حقیقت من بودم که از شماره ششم به این مجله پیوستم. وقتی کار را با علیرضا فرهمند شروع کردیم. عدم شناخت  قبلی من از فرهمند در کنار تواضع بی‌نظیر و مثال‌زدنی او موجب شد که برداشت اولیه من این باشد که او صرفاً فردی آشنا با مسائل چاپ و نشر و به قولی آچار فرانسه این امور است. افتادگی و بی ادعائی این مرد وارسته موجب شد که مدتها طول بکشد که درک کنم با چه انسان دانا و فرهیخته‌ای سروکار دارم. شخصیت کم نظیری که از بد حادثه و برای گذران زندگی از این جور کارها سر در آورده بود. هر چه گذشت بیشتر و بیشتر با شخصیت او آشنا شدم. جلسات هیئت تحریریه ماهنامه که گاهی تا پاسی از شب طول می‌کشید اغلب عملاً به کلاس درسی تبدیل می‌شد که ما از او بسیار می‌آموختیم. سیاست، قدرت، تاریخ و از همه مهمتر طرز نگاه و طرز اندیشیدن و شیوه اعتدال را از او یاد می‌گرفتیم. فرهمند فارغ‌التحصیل دانشکده نفت آبادان بود اما بر خلاف اغلب افراد، تسلیم مسیری که زندگی تحمیل می‌کند نشده بود و به دنبال علائقش رفته بود و یکی از مهمترین علائقش ژورنالیسم بود. او برای رسیدن به علائقش به ساده‌زیستی خو گرفته بود. فرهمند در سال‌های پیش از انقلاب دبیری سرویس بین‌الملل روزنامه کیهان را بر عهده داشت و نوزده سال در کیهان کار کرده بود و لذا بعد از انقلاب چهره مطلوب نظام جدید نبود. زمانی که به خاطر بعضی فشارهای ناروا مجبور شده بود از تخصص و علاقه اصلیش یعنی ژورنالیسم سیاسی و اجتماعی فاصله بگیرد باز هم از دائره علاقه‌اش فاصله زیادی نگرفته بود و به همکاری با نشریات تخصصی روی آورده بود و بنیان‌گذار و گرداننده و همکار کلیدی بسیاری از نشریات در این حوزه بود.

یکی از حساسیت‌های فرهمند و تنها چیزی که گاهی کمی او را عصبانی می‌کرد عدم قائل بودن به حق متفاوت فکر کردن، و دگراندیشی برای دیگری بود. شاید با این حساسیت، کلیدی‌ترین محور و ضامن دموکراسی را به درون ما تزریق می‌کرد که : دیگری شخصیت دیگر و متفاوتی است و حق دارد نوع دیگری بی‌اندیشد و انسان‌های مدعی عقلانیت و دموکراسی‌خواهی باید این حق را عمیقاً بپذیرند و انسان‌ها باید بر این مبنا با هم تعامل کنند. خود او برای فهم و شعور مخاطبینش احترام ویژه‌ای  قایل بود و هیچگاه نگرش شخصیاش را به مخاطب تحمیل نمی‌کرد. همواره به همکارانش توصیه می‌کرد که هرگز در نوشته‌ها سعی نکنید پیش فرضی را به مخاطبین القاء کنید و صرفاً  با تبیین و تشریح صادقانه موضوع مورد بحث، در انتقال مطالب، امانتداری را به عنوان حداقل نیاز اخلاقی یک روزنامه نگار و نویسنده متعهد در نظر داشته باشید. این خواننده است که می‌تواند از گزارش یا خبر مورد بحث، برداشت بهینه داشته باشد.  در این رابطه ترجمه مقاله "هیچ گفتن در پانصد" کلمه نوشته "پل رابرتس را در بهار 1384 در مجله رسانه به چاپ رسانده بود که یک متن کلاسیک آموزش روزنامه‌نگاری است.

حساسیت ویژه فرهمند در مسائل تاریخی و بین‌المللی مسئله "خود مرکز پنداری" غرب بود. این که غربی‌ها و خصوصاً اروپائی‌ها در تحلیل و تاریخ‌نگاری، خود را مرکز عالم در طول تاریخ بشری می‌دانند و همه جوامع دیگر را حاشیه می‌بینند، و می‌خواهند چنین نگاهی را غالب کنند او را به واکنش وا می‌داشت و او با تسلط به تاریخ توضیح می‌داد که چنین نگاهی نه اصالت دارد و نه واقعیت تاریخی و تنها ناشی از تفرعن و نژادپرستی غربی‌ها است.

یکی از ویژگی‌های شخصیتی فرهمند نداشتن کینه بود. هرگز در سخنان فرهمند بغض و کینه‌ای را نسبت به هیچ کس و حتی کسانی که از آنها چوب خورده بود پیدا نکردم و هرگز رنجش از دیگران موجب خارج شدنش از مسیر اعتدال در تحلیل‌ها و نقد‌ها نمی‌شد و همین خصوصیت اعتدال نیز از دیگر ویژگی‌های مهم شخصیت او بود. فرهمند مذهبی نبود اما این رفتار او به راستی مصداق یک توصیه نجات بخش قرانی بود که "نباید زشتی‌های گروهی، شما را بر آن دارد که با عدالت برخورد نکنید، عدالت در پیش بگیرید که به تقوا نزدیک تر است."

من که جوانتر بودم و قلم تیز و تندی داشتم، در مورد سرمقاله‌های اقتصادانرژی با او مشورت می‌کردم. فرهمند به من می‌آموخت که چگونه بجای نفیی نوشتن، اثباتی بنویسم و چگونه با قلم، ناخواسته دیگران را آزار ندهم تا مؤثرتر بیفتد. سرمقاله‌ها را که عمدتاً هم نقادانه بود به فرهمند می‌دادم و او متواضعانه ویرایش می‌کرد و زهر و تلخی آن را می‌گرفت.

 از ویژگی‌های فکری فرهمند این بود که آنچه می‌دانست را بصورت سیستماتیک و جامع آموخته بود و مسیرهای مطالعاتی را در حوزه‌های علوم انسانی و خصوصاً تاریخ و سیاست و فلسفه سیاسی، خوب می‌دانست.

تواضع و فروتنی فرهمند موجب آن بود که کمتر بنویسد و یا اگر هم می‌نوشت کمتر انتشار دهد. بعضی از استادان روزنامه‌نگاری ایران از او که به شهرت‌گریزی شناخته می‌شد بعنوان "مولف شفاهی" یاد کرده‌اند. به استناد صحبت‌های طولانی که با او داشتم می‌دانم که متاسفانه برخی  از نوشته‌ها یا ترجمه‌ها را نیمه کاره گذاشت و رفت.

در آخر عمر و درست در زمانی که با سرطان ریه دست و پنجه نرم می‌کرد، ترجمه او از رمان ریشه‌ها که سال‌ها پیش منتشر شده بود مورد توجه حاکمیت قرار گرفت و فرهمند در شرایط سخت بیماری در حالی که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد مورد اقبال رسانه‌هائی خاص قرار گرفت که دائم تقاضای مصاحبه از او داشتند. اما بی‌مهری‌های گذشته این رسانه‌ها و حامیان آنها و بیماری، موجب نشد که فرهمند به آنها بی‌اعتنائی کند. از طنز روزگار توجه حاکمیت به کتابی که سی و شش سال قبل ترجمه و منتشر کرده بود  موجب شد که او که جزو اولین غیرخودی‌ها بود را در قطعه نام‌آوران به خاک بسپارند.

فرهمند چندین بار با "الکس‌هیلی" نویسنده "ریشه‌ها"  که شرح رنج‌های سیاهان آفریقائی به بردگی گرفته شده  توسط امریکائی‌هاست، را ملاقات کرده بود و جواز ترجمه و انتشار کتاب برای فارسی‌زبانان را از شخص او گرفته بود. ترجمه روان و جذاب ریشه‌ها منعکس کننده تسلط فرهمند به هر دو زبان انگلیسی  و فارسی است و مقدمه فرهمند بر این ترجمه و نیز مقدمه ناشر که به احتمال قوی آنهم به قلم اوست منعکس کننده دانش و دیدگاه‌های اوست. در قسمتی از این مقدمه می خوانیم:

" واقعیت این است که در سراسر تاریخ هیچ قومی به اندازه سیاهان امریکا زجر آزار مردمان متمدن اروپائی! را تحمل نکرده است. وقتی متمدن‌ها! پا به افریقا و امریکا گذاشتند، خود را ملزم به رعایت هیچیک از موازین انسانی نمی‌دانستند. سرخپوستان امریکائی را که با روحیه میهمان‌نوازی تازه‌واردها را پذیرفته بودند، از مرد و زن و کودک کشتند و در افریقا هر که را که نکشتند به بردگی گرفتند. و امروز همه کسانی که از امریکا فقط به دیدن آسمانخراش‌ها و دنیای والت‌دیسنی‌اش اکتفا نکرده و سری هم به زاغه‌های سیاه‌نشین شهرهای ثروتمندی چون .... زده باشند یا نوشته کسانی چون ملکم ایکس (مقتول) و .... و حتی معتدل‌ترهائی مثل مارتین‌لوترکینگ و .... را خوانده باشند، می‌توانند شهادت دهند که بخش بزرگی از سیاهان امریکا در شرایطی زندگی می‌کنند که مسلما از وضع دوران بردگی هیچ بهتر نیست و حتی در مواردی بدتر است. الکس هیلی می‌کوشد در کتاب خود یکبار دیگر تاریخ را اینبار از زبان شکست خوردگان بنویسد. می‌کوشد از سیاهان در برابر داستان‌هائی که از سرشت کودن و تنبل و کم‌جنبه آنها وارد تاریخ امریکا شده، دفاع کند. می‌خواهد نشان دهد که در استقلال امریکا و ثروتمند شدن آن، سیاهان هم‌نژادش چه نقش عمده‌ای داشته‌اندو در نتیجه حق دارند از مواهب امروز امریکا سهم خود را طلب کنند."

یکی دیگر از کارهای ارزشمند علیرضا فرهمند ترجمه روان و جذاب یکی از سیاسی‌ترین رمان‌های "گابریل گارسیا مارکز" به نام "ساعت نحس" در سال 1362 است. مقدمه هوشمندانه علیرضا فرهمند بر این رمان، خواننده سیاسی را از خواندن کتاب بی‌نیاز می‌کند یعنی حداقل برای کسانی که نه به نیت رمان‌خوانی بلکه به نیت درک افکار مارکز و درک شرایط سیاسی‌ای که مارکز آن را به رمان درآورده است، می‌خواهند این کتاب را  بخوانند، مقدمه فرهمند کافی است. در بخش‌هائی از این مقدمه می‌خوانیم:

"در میان نخبگان شهر تنها کسی که با همه اقشار معاشرت سالم، منظم و دائمی دارد کشیشی است فقیر و سخت‌کوش که از احترام همگانی برخوردار است. او به اعماق جامعه راه  دارد و می‌تواند کانون تجمع و حرکت باشد و توده مردم از او توقع هدایت دارند. اما کشیش مطیع نظام کلیسائی است و می‌کوشد سخنان مقامات حاکم بر شهر را باور کند و به دیگران بباوراند.  روشنفکر راحت‌طلب و ارسطوخوانده‌ای هم هست که مدعی است با دستگاه منطقی و محکم خود هر معمائی را حل می‌کند اما پیاپی در قضاوت‌هایش خطا می‌کند و سرانجام در مقابل هجوم واقعیت می‌گریزد. در مقابل او شعور باطنی جامعه از زبان پیرزنی کور می‌گوید:" در خیابان‌ها خون جاری خواهد شد" گوئی بدون آنم منطق محکم چیزی به او الهام شده است.  نخبگان شهر دید روشنی از اوضاع ندارند. واقعیت اوضاع را زنی سیل‌زده و جسور، مردی خجول و دست‌ و پا چلفتی و پیرزنی کور تحلیل می‌کنند و همین ها هستند که امید دارند. دیگران تلخکامند و دنیا را تیره و تار می‌بینند.  مقامات حکومت اصرار دارند که ما در مملکت دموکراسی زندگی می‌کنیم و وضع فرق کرده است. توده مردم مطمئنند که وضع هیچ فرق نکرده است، چون همان آدم‌های قبلی بر سر کارند. حتی با بازگشت اختناق و سرکوب، مردم بجای این که بترسند از درست درآمدن تحلیل خود احساس پیروزی می‌کنند. مقامات شهر تقلا می‌کنند ظاهری آبرومند به کارها بدهند، سعی می‌کنند متین و موقر و جدی باشند اما مجبور می‌شوند امنیت شهر را دوباره به دست جانیان بسپارند. سقوط بزک نازک دموکراسی و نظم و قانون برخلاف میل آنها و با آه و افسوس و بیچارگی توام است. ....... ظاهرا همه خبرها در دست آنها است اما در واقع بی‌خبرانند. مردی بینوا و منزوی خبرهای واقعی را دارد و می‌گوید مملکت به موئی بند است.

به گارسیا مارکز خرده گرفته‌اند که چرا در آثارش راه‌حلی نمی‌دهد. او می‌گوید من فقط وضع را گزارش می‌کنم. وضع آنقدر خراب است که حتما باید عوض شود. در ساعت نحس نویسنده همه راه‌های تغییر وضع را می‌بندد جز یک راه: انقلاب. "

نقد و بررسی کتاب "تاریخ جنگ پلوپونزی" نوشته "توکودیدس" بزرگترین تاریخ نویس یونان باستان، یک نمونه از نقد کتاب‌های فرهمند است که در مجله نقد کتاب شماره اسفند 1378 به چاپ رسیده است. فرهمند در قسمتی از بررسی خود می‌نویسد:

در این کتاب بخشی از میراث یونانی حکومت‌ها و جوامع امروز غرب یادآوری می‌شود، ترکیبی از امپریالیسم خارجی و دموکراسی داخلی که به تدریج قوام گرفت و به شکل امروزی تحول یافت. در یونان ان روزگار نظامی را می‌بینیم که متکی بر اتحاد مشروط و محدود در عملیاتی مشخص و در مدتی مشخص است، نه متکی بر بیعت و وفاداری بی قیدو شرط، که میدان و مدت آن بی‌انتها انگاشته می‌شود.

 

فرهمند (به تعبییر خودش ) نسبت به خودزنی ایرانی‌ها در مورد حال و گذشته خودشان حساس بود در یادداشتی خصوصی نوشت :  "در مورد خودزنی یک نکته را باید حتماً خاطرنشان کنم و آن اینکه من نمی‌گویم اوضاع اخلاق و معنویت در ایران به سامان است و مثل کبک سر در برف فرو نبردم. قصد من این نیز نیست که «من آنم که رستم بود پهلوان». فسانه گشت و کهن شد حدیث  اسکندر، سخن نو آر که نو را حلاوتی دگر است. نه این که از وضع امروز راضی باشم. فقط می‌خواهم بگویم که امروز را به گذشته تعمیم نباید داد. اگر وضع امروز را باید درست گزارش داد، وضع گذشته را هم، نه مثل فیلم 300.  من می‌گویم برای علت‌یابی این موضوع رابطه آن با گذشته به این شکل  ناصحیح است. زیرا اصحاب خودزنی پس از اقامه این دلیل به دنبال راه‌حل‌های عجیبی هستند. مثل اینکه سرم مادر پیر که از ابتدا تا کنون بیمار بوده و ما را خسته کرده بکشیم و بگذاریم تا راحت شود و خود را در دامن مادری جدید! بیندازیم. یا اینکه از دست ما کاری بر نمی‌آید و باید برویم یک جای دیگر تا اینکه او به حال خودش بمیرد و بعد به سراغش بیاییم."

 

در بخشی از همان بررسی کتاب تاریخ جنگ پلوپونزی هم نوشته بود:

"تردید نیست که دخالت ایرانیان و حمایت آنها از اسپارتی‌ها به پیروزی نهائی آنها در جنگ کمک کرد اما توکودیدس به این موضوع فقط در چند مورد اشاره می‌کند، بی آنکه نقش ایران را تعیین‌کننده بشناسد.البته باید گفت که در سال‌های پایانی جنگ بود که دخالت ایران نقش قاطع‌تری یافت و کتاب تاریخ جنگ پلوپونزی به آن سال‌ها نمی‌رسد. با این همه برای ایرانیانی که به عظمت و شکوه گذشته دلبسته‌اند و داوری‌ها غیرمنصفانه هرودوت و رجزخوانی‌های تاریخ‌نویسان دیگری یونانی درباره پیروزی‌های یونانیان در نبردهای ماراتن و ........... و خصوصا پیروزی اسکندر بر ایران آزده‌شان می‌کند، گزارش‌های توکودیدس در تائید برتری‌های آشکار ایران در عرصه‌های تمدن و فرهنگ و نیز در امور نظامی بر یونان آن روزگار، دلپذیر است."

 

علیرضا فرهمند به آینده ایران بسیار امیدوار و خوش‌بین بود، بر این باور بود که ایران در یک مسیر تاریخی به سمت توسعه حرکت می‌کند و عبور از این موانع اجتناب‌ناپذیر است. روحش شاد و یادش گرامی باد. ایکاش بیشتر مانده بود و کارهای نیمه تمامش را تمام کرده بود.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۷ ، ۱۰:۳۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۲۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۷ ، ۱۹:۰۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

منتشر شد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۷ ، ۱۷:۱۱
سید غلامحسین حسن‌تاش