وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

توهم امریکائی

جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

توّهم آمریکائی

 

 

 

آغاز دوران ریاست جمهوری جرج هربرت واکر بوش معروف به بوش پدر در ایالات‌متحده امریکا با  آغاز روند فروپاشی شوروی مصادف شد. پس از فروپاشی کامل شوروی و بلوک شرق و نظام دوقطبی جهان در سال 1991، بوش پدر دکترینی را منتشر نمود که ایده دهکده جهانی در آن طرح شده بود. دهکده‌ای که آقای بوش ایالات‌متحده را ذیصلاح‌ترین کدخدای آن می‌دانست. استدلال آقای بوش این بود که ایالات‌متحده کشور مهاجرپذیری است که همه اقوام و فرهنگ‌ها را در خود جای داده و همه را هضم کرده و در یک فرهنگ واحد ادغام کرده است و چنین  فرهنگی است که جامعیت دارد و می‌تواند کل دهکده را پوشش دهد.

 

 

امروز خصوصا با انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری امریکا و با نیم نگاهی به اوضاع جهان می‌توان پی‌برد که این دکترین تا چه حد ساده‌اندیشان و وهم‌آلود بوده است.

 

 

با پایان یافتن دوران جنگ سرد، ایالات‌متحده عملا نتوانست موقعیت جهانی جدید خود را پیدا کند و یا جایگاه خود را در شرایط جدید جهانی بازتعریف کند. مردم امریکا قانع نبودند که در غیاب بلوک شرق چرا باید این همه برای حضور در جای جای جهان هزینه کرد اما سیاستمداران امریکائی می‌دانستند که اقتصاد امریکا یک اقتصاد وابسته به سلطه است و اگر رانت‌های ناشی از سلطه از زیرپای آن کشیده شود برتری امریکائی تداوم نخواهد یافت. حتی اگر نگوییم که حادثه یازده سپتامبر 2001 میلادی توطئه خود امریکائی‌ها بوده و نپذیریم که القاعده دست‌ساخته امریکائی‌ها بوده است، نمی‌توان انکار کرد که جرج بوش پسر از این حادثه که در اولین ماه‌های ریاست جمهوری‌اش رخ داد، حداکثر بهره‌ را گرفت تا تداوم سلطه‌جوئی ایالات‌متحده در عرصه جهانی را توجیه کند. دولت مردان امریکائی القاعده و سلفی‌گری مذهبی را بجای شوروی نشاندند تا بتوانند نظام دو قطبی کاذبی را بیارایند و مجددا جایگاه سابق خود را در یک نظام دوقطبی جهانی بازیابند و تا شاید از سرگردانی خارج شوند، اما دنیا بیشتر از آن تغییر کرده بود که بشود چنین کرد.

 

 

اوباما با تز تغییر آمد اما شکست این تز و واقعیت‌ها نشان داد که هرگونه تغییری باید ابتدا در درون امریکا رخ دهد. فضای اجتماعی که موجب رای آوردن ترامپ شد نشان داد که فرهنگ یکپارچه و برتر امریکائی آنچنان که بوش پدر تصور یا توهم می‌کرد، هرگز شکل نگرفته است و شاید تضادهای اجتماعی و فرهنگی در زمانهائی که رونق و رفاه باشد خود را نشان ندهد ولی در شرایط سخت ظهور و بروز پیدا می‌کند. امریکا امروز با چالش‌های فراوانی چه در درون مرزهای خود و چه در روابط خود با جهان مواجه است. تفکر امریکائی دچار دوگانه‌ها و تضادهائی است که دونالد ترامپ سادلوحانه یا شاید صادقانه، در تناقض‌گوئی‌های خود آن را بازتاب می‌دهد. امریکائی می‌خواهد ژاندارم و یکه‌تاز جهان باشد و هنوز از رانت‌های سلطه و کنترل گلوگاه‌های لجستیک جهان بهره‌ ببرد ولی نمی‌خواهد هزینه‌ای هم برای آن پرداخت کند!

 

 

در حالی که در طول قرن‌ها، دیکتاتوری در درون کشورهای توسعه یافته امروز و در درون امریکا و در درون مرزهای ملی همه کشورها شکست خورده است و ناکارآمدی خود را نشان داده است و دموکراسی با همه کم و کاستی‌هایش اجتناب ناپذیر بوده و هست، امریکا می‌خواهد دهکده جهانی را با زور و سلطه و بدون حق قائل شدن برای دیگران و حتی قدرت‌های نوظهور جهانی اداره کند و این یک دوگانه دیگر است. اگر دیروز دیکتاتوری در سطوح ملی موجب پدید آمدن تروریزم در درون کشورها می‌شد طبیعی است که در دهکده کوچک شده جهانی نیز دیکتاتوری و تک‌گوئی، موجب بروز و ظهور تروریسم بین‌المللی بشود.

 

 

حمایت کردن از رژیم‌های منسوخه‌ای مانند پادشاهی‌سعودی که هیچ ردی از نقش مردم در آنها نیست و ترویج کننده و تسهیل‌کننده سلفی‌گری است، به خاطر منافع نفتی و اقتصادی، از دیگر تناقضات امریکائی است.

 

 

سهم عمده‌ای از برتری امریکائی مرهون جذب مغزها و استعدادهای برتر از سراسر جهان است. اگر سلطه امریکا از جهان برداشته شود و دخالت‌ها و دستکاری‌های مخرب امریکا خصوصا در جهان توسعه نیافته پایان یابد معلوم نیست که کماکان موج مهاجرت یا فرار مغزها به ایالات‌متحده تداوم یابد اما کسانی که خود را  امریکائی‌الاصل می‌دانند حاضر نیستند مهاجرانی که امریکا را امریکا نگهداشته‌‌اند را به عنوان شهروند درجه اول بپذیرند. اینها هم مغزهای جهان و هم نیروی کار ارزان قیمت را می‌خواهند و هم حفظ مشاغل را برای خود!

 

 

نظام سرمایه‌داری امریکائی سال‌هاست که اقتصاد متکی بر خدمات را به اقتصاد متکی بر صنعت ترجیح داده ‌است، صنایع را به چین برده‌اند تا در یک نظام برده‌داری مدرن، از نیروی کار ارزان آنجا استفاده کنند و سود خود را مضاعف کنند. اما این نظام در مقایسه با نظام برده‌داری قدیم که در داخل امریکا مستقر بود، وضعیت توزیع درآمد و ثروت را در درون امریکا بدتر کرده است و به نظر می‌رسد که رای به ترامپ به نوعی مقابله با این نوع سرمایه‌داری جهانی شده جدید نیز هست.

 

 

درست است که ترامپ خود یک سرمایه‌دار است ولی باید توجه داشت که بر اساس فهرست معتبر فوربز: در حالی که ثروتمندترین امریکائی بیل گیتس با 81 میلیارد دلار ثروت است و مثلا جرج سوروس با حدود 25 میلیارد دلار نفر نوزدهم و رابرت مورداک قول رسانه‌ای دنیا با 11 میلیارد دلار نفر سی و هشتم است ؛ دونالد ترامپ به همراه هجده نفر دیگر که همگی حدود 3.7 میلیارد دلار سرمایه دارند در ردیف صدو سی وششم قرار دارد که یکی  دیگر از آنها اسپیلبرگ کارگردان معروف هالیوود است.  اما یک نکته جالب که شاید قابل تامل باشد این است که عمده ثروت ترامپ در املاک و مستغلات و در داخل امریکا و در اقتصاد داخلی امریکاست است و به نوعی می‌توان گفت که ترامپ جریان سرمایه‌داری فرامرزی امریکائی را که در همه جهان منافع دارند و احتمالا  اقتصاد امریکا را در یک جایگاه و جریان جهانی مورد توجه قرار می‌دهند را نمایندگی نمی‌کند . نکته جالب دیگر این است که از چهارصد نفری که فوربز فهرست کرده است که کمترین آن به 1.7 میلیارد دلار ثروت می‌رسد، اغلب در بخش‌های خدماتی شامل خدمات آی تی و خدمات مالی ، تبلیغات و تجارت و نرم‌افزار و بعضا نفت‌و‌گاز هستند و تولیدکنندگان صنعتی در میان آنها  نادر هستند ولذا این که ترامپ بخواهد امریکا را به دوران برتری صنعتی برگرداند معلوم نیست چقدر در جریان غالب اقتصاد سرمایه‌داری امریکا پذیرفته شود.

 

 

بررسی احسان سلطانی مبتنی بر تحقیقات اخیر کنگره آمریکا نشان می‌دهد که از حدود 67 تریلیون دلار ثروت خانوارهای آمریکایی (در سال 2013) ، سهم 10 درصد بالا درآمدی (ثروتمند) 76 درصد از ثروت، سهم 40درصد بعدی 23 درصد و سهم 50 درصد پایین درآمدی (فقیرترین)، فقط 1 درصد است.نظام سرمایه‌داری نئولیبرال آمریکائی در سه دهه گذشته وضعیت توزیع درآمدی را بسیار بدتر کرده است و طبقه متوسط بسیار ضعیف‌تر شده است بطوری که وضعیت ایالات‌متحده از این جهت از اغلب کشورهای توسعه یافته بسیار بدتر است. ژوزف استیگلیتز اقتصادان امریکائی برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 و یکی از برجسته‌ترین اقتصاد دانان حال حاضر جهان بارها هشدار داده است که سیستم اقتصادی‌ای که چرخ آن برای اکثریت مردم نچرخد یک سیستم اقتصادی شکست خورده است. و به این معنا سیستم اقتصادی امریکا (و هر سیستم اقتصادی مشابه از این جهت)، دچار شکست است. گرچه پیش‌بینی استیگلیتز تحقق پیدا کرد و شعارهای ترامپ دل فقرای امریکائی و حتی بخشی از طبقه متوسط که وضعشان بدتر شده است را بدست آورد، اما برنامه‌های پرتناقض او در مورد سیستم مالیاتی و طرح تامین اجتماعی اوباما، و وابستگی او به طبقه ثروتمند نشان نمی‌دهد که او بتواند تحول لازم را در سیستم اقتصادی بوجود آورد.

 

 

در هرحال امریکا با ادامه وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی که در آن قرار دارد نه می‌تواند مشکلات درونی خود را حل کند و نه به طریق اولی به حل مشکلات جهانی کمک کند. کدخدائی که از جلب رضایت اهالی ده خود عاجز است و در سطح جهانی هم همه چیز را برای خود می‌خواهد، چگونه صلاحیت خواهد داشت که دهکده جهانی را اداره کند؟ 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

ترامپ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی