وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۷۰ مطلب با موضوع «انرژی :: مسائل کلان بخش انرژی» ثبت شده است

چالش های عمده بخش نفت و گاز و راهبردهای مربوط به آن

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی : آبان و آذر 1382 - شماره 54 و 55

لینک دانلود مقاله 
 20120328143358-2008-425.pdf (نوع: PDF  حجم: 421KB)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۸۲ ، ۲۲:۵۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی ؛ خرداد 1381 - شماره 37


شورای مورد بحث در واقع پرکنندة خلاء تصمیم‎سازی در بخش انرژی خواهد بود؛ بنابراین بنظر می‎رسد که باید موارد زیر را در اولویت برنامه‎های خود قرار دهد:

1- ایجاد نظام آماری و بانک اطلاعاتی جامع انرژی کشور شامل کلیة اطلاعات و آمار مورد نیاز در رابطه با پتانسیلهای انرژی کشور، وضعیت موجود منابع و مصارف و… با استفاده از همکاری کلیة دستگاه ذیمدخل در بخش انرژی.

2- هدایت، حمایت و هماهنگ‎نمودن مؤسسات مطالعاتی و تحقیقاتی موجود که به مسائل مربوط به بخش انرژی می‎پردازند و تلاش در جهت توسعة این مؤسسات.

3- توسعة آموزشهای علمی در زمینة سیستمهای انرژی و ایجاد و تقویت رشته‎های لازم و مناسب دانشگاهی در سطح کارشناسی ارشد و دکتری به منظور تربیت نیروی انسانی لازم برای برنامه‎ریزی جامع انرژی.

 

امید است احیاء شورای عالی انرژی با رفع نقصان‎های گذشته بتواند مقدمات لازم جهت هدایت مطلوبتر این بخش مهم و حیاتی اقتصاد کشور را فراهم آورد.

اولویتهای شورای عالی انرژی

 

ظاهراً سرانجام مجلس شورای اسلامی به این نتیجه رسید که از طریق ادغام دستگاههایی که در ظاهر لفظ وزارتخانه را یدک می‏کشند اما در باطن بنگاههای اقتصادی (مادر) هستند، نمی‏توان خلاء حاکمیتی  در بخش انرژی را پر کرد و لذا نمایندگان مجلس با اصلاح قانون برنامة سوم ایجاد شورای عالی انرژی را جایگزین طرح ادغام نمودند. البته وجود چنین شورایی بعنوان یک ابزار تصمیم‏گیری در دستگاه اجرایی کشور مسبوق به سابقه است اما اینک تشکیل و فعالیت این شورا ماهیت قانونی یافته است.

ترکیب و نحوة تشکیل شورا بگونه‏ایست که نمی‏توان با به بوجود آمدن آن تحولی اساسی در بخش انرژی را انتظار داشت. اعضاء شورا عمدتاً همان بنگاه‏داران تصدی‏گر بوده و دبیرخانة آن سازمان مدیریت و برنامه‏ریزی کشور تعیین گردیده که سازمان مذکور نیز در گذشته میزان استقلال و توانایی خود برای سیاست‏گذاری، هدایت و نظارت عالی بخش انرژی کشور را نشان داده است. در هر حال از آنجا که مسائل حاکمیتی بخش انرژی در کشور ما چندان شناخته شده نیست و با امید به اینکه این شورا بتواند خلاء حاکمیتی در این بخش را پر کند در سطور زیر تلاش خواهیم نمود که رهیافتی به مسائلی که شورا باید به آن بپردازد داشته باشیم، امید که این موارد مقدمه‏ای باشد تا صاحبنظران را برانگیزد که این سیاهه را تعدیل و تکمیل نمایند:

1-   تبیین و تدوین راهبردهای حاکم بر بخش انرژی از بیشترین اولویت برخوردار است و طبیعتاً برنامه‏ریزیهای بخش باید در چارچوب و محدودة راهبردهای مذکور باشد. تدوین راهبردهای بخش انرژی مستلزم نگاه راهبردی به این بخش است. ما قبلاً در این زمینه به تفصیل سخن گفته‏ایم.1 به عنوان مثال در حال حاضر ترکیب سبد انرژی مصرفی کشور نسبت به متوسط جهانی آن بسیار غیر متنوع است بیش از 95% انرژی اولیة کشور تنها از منابع ئیدروکربوری (پایان‏پذیر) تأمین می‏شود. علاوه بر این تنوع مبادی تولید حاملهای انرژی نیز به چند استان مرزی کشور محدود می‏شود. تنوع حاملها و مبادی تولید انرژی مورد نیاز کشور از جمله سیاستهای راهبردی است که باید در این زمینه تعریف شود، البته موارد مهم دیگری نیز وجود دارد.

2-   نظام آماری و اطلاعاتی بخش انرژی نیز باید سامان یابد، تنظیم برنامه‏های کلان و نظارت و کنترل بخش، نیازمند در دسترس بودن و شفافیت اطلاعات است. متأسفانه در حال حاضر خصوصاً در زیربخش نفت و گاز، نابسامانی و بهم‏ریختگی گسترده‏ای در این زمینه وجود دارد. شورای عالی انرژی باید بعنوان یکی از اولویتهای ضروری، بتواند نظام جامع آمار و اطلاعات بخش را تعریف نموده و دستگاههای ذیربط را جهت تکمیل و تغذیة آن موظف به همکاری نماید.

3-   دبیرخانة شورای عالی انرژی باید بتواند چتر حمایتی خود را بر روی مراکز و مؤسسات مطالعاتی انرژی قرار دهد در این میان نهادها و مؤسسات دولتی و غیردولتی که بنا به ماهیت کاری‏شان نگاه جامع و کلان به کل بخش انرژی داشته‏اند از اولویت بیشتری برخوردارند و همین‏ها هستند که می‏توانند بعنوان مهمترین ابزارهای پژوهش و تصمیم‏سازی، در خدمت شورای عالی انرژی قرار گیرند. با توجه باینکه دستگاههای اجرائی (یا در واقع بنگاه‏ههای دولتی) ما فاقد نظام تصمیم‏سازی و دچار بحران در نظام تصمیم‏گیری هستند2 و تصمیمات متخذه در این دستگاهها به شدت دچار روزمرگی بوده و از حداقل کارشناسی برخوردار نیست، بنابراین در این دستگاهها طبیعتاً سفارشی برای نهادهای پژوهشی وجود ندارد و نوعاً تنها انتظار مدیران عالی دستگاهها از نهادهای مطالعاتی و پژوهشی اینستکه تصمیمات شتابزده و نوعاً غیرمنطقی ایشان را توجیه علمی نمایند. چنین وضعیتی مطالعه و تحقیق و پژوهش را حاشیه‏نشین و دچار مشکلات عدیده‏ای نموده است. نهاد حاکمیتی که کاری جز تصمیم‏گیری صحیح نداشته و گرفتار هرج و مرج و شتابزدگی‏های دستگاه اجرایی نیست، می‏تواند با حمایت خود از نهادهای پژوهشی بهرة بسیار برده و بخشی از مشکلات ایشان را نیز حل کند.

4-   در بخش نفت و گاز با توجه به اهمیت این بخش در همة شئون کشور، خطوط راهبردی و مسائل مهم و ویژه‏ای وجود دارد که باید تحت نظر بخش حاکمیتی باشد. آمار و اطلاعات مربوط به حجم ذخائر نفت و گاز کشور با توجه به خدشه‏هایی که در مقاطع مختلف و با انگیزه‏های مختلف به آن وارد شده است باید بوسیلة یک تیم متخصص مستقل زیرنظر دبیرخانة شورا مورد ارزیابی دقیق مجدد قرار گیرد. نسبت ذخائر به تولید و یا اینکه تولید هر سال باید از چند درصد ذخائر کشور تجاوز نکند، باید تعیین شود و حاکم بر برنامه‏ریزی اکتشاف و توسعه ظرفیتهای تولید نفت و گاز باشد. مخازن ئیدروکربوری ماهیتاً یک مقولة ریسک و عدم اطمینان هستند در نحوة بهره‏برداری از ذخائر ئیدروکربوری همواره این احتمال نگران‏کننده وجود دارد که: بهره‏بردار برای حداکثرکردن منافع خود (بخش خصوصی) و یا برای پاسخگوئی به تعهدات خود (بنگاه دولتی) و یا بدلیل ضعف و ناکارائی فنی خود، نسبت به تولید غیرصیانتی از ذخائر ئیدروکربوری اقدام نموده و در واقع منافع بلندمدت ملی را به خطر اندازد. بنابراین نهاد حاکمیتی در این میان باید محافظ منافع ملی باشد. این نهاد باید با استفاده از اهل فن و خبرگان و مراکز مطالعاتی، اصول و نظامات حاکم بر بهره‏برداری از ذخائر ئیدروکربوری را تدوین و مراحل توسعة یک مخزن (Procedure) رامصوب نموده و قادر باشد بر رعایت دقیق آن توسط بهره‏بردار نظارت نماید. در این میان رعایت اصول و استانداردهای زیست‏محیطی نیز از اهمیت ویژه‏ای برخوردار خواهد بود.

5-   فروش نفت‏خام صادراتی کشور باید به بهترین بازارها و با مناسب‏ترین قیمتها صورت پذیرد. یکی از دوستان نقل می‏کرد که در بعضی از کشورهای صادرکنندة نفت برخورد نموده است که در دستگاه حاکمیتی تیم مجربی وجود دارد که دائماً بازارها و قیمتهای جهانی نفت را تحت بررسی و مطالعه دارند و در پایان هر فصل مشخص می‏کنند که براساس بهترین انتخابهای بازار و قیمت، چه درآمدی از ترکیب نفت‏خام صادراتی قابل تحقق بوده است و در صورتیکه شرکت صادرکننده چنین درآمدی را حاصل ننموده باشد او را به دولت بدهکار و اگر بهتر از آن عمل کرده باشد او را تشویق می‏کنند و این در واقع یک نظارت دقیق و کامل ثانویه بر عملکرد صادرات مهمترین رقم صادراتی کشور است.

6-   مسائل مربوط به دیپلماسی انرژی و نفت نیز از دیگر مسائلی هستند که با منافع ملی ارتباط دارند و باید تحت نظارت و هدایت کامل دستگاه حاکمیتی باشند. مقامات اجرائی و مدیران بنگاهی معمولاً به شدت گرفتار مشکلات روزمرة اجرائی بوده و چون تصمیمات ایشان مراحل لازم تصمیم‏گیری را طی ننموده است و به آثار و تبعات تصمیماتشان نیاندیشیده‏اند دائماً در معرض پرسشهای گوناگون قرار دارند و باید در مقام پاسخگوئی برآیند، بنابراین نوعاً دیده می‏شود که چندان غرق اینگونه مسائل هستند که موضعگیریهای ایشان در مسائل بین‏المللی نیز تحت‏الشعاع توجیه‏گری و پاسخگوئی داخلی و به عبارت دیگر برای مصرف داخلی است که در اینصورت ممکن است منافع ملی احقاق نشود.

در پایان تذکر این نکته لازم است که از نظر ساختاری نیز شورای عالی انرژی باید هشیارانه روابط رفت و برگشتی خود را با سایر مراجع عالی سیاستگذاری در بخش انرژی تنظیم نماید. مجامع عمومی شرکتهای عمدة تولیدکنندة انرژی مثل شرکت ملی نفت ایران مراجع بسیار مهم سیاستگذاری هستند (که البته متأسفانه کمتر به نقش و رسالت خود عمل کرده‏اند)، شورای عالی انرژی باید حسب مورد تصمیمات خود را از طریق مراجع قانونی ذیربط مصوب و اجرائی نماید. در هر حال عدم تنظیم این روابط موجب پیچیده‏شدن و احیاناً تعارض در تصمیمات و مصوبات و قوانین خواهد شد و چنین وضعیتی می‏تواند موجب سوء استفادة مدیران بنگاهی که در تلاش پوشاندن اشتباهات خود و یا دورزدن قوانین و مقررات هستند قرار گیرد.



5. رجوع شود به اقتصاد انرژی شماره 21 بهمن ماه 79 سرمقاله «تصمیم‎گیری، تصمیم‎سازی و پژوهش».

1.رجوع شود به اقتصاد انرژی شماره ششم آبانماه 78 سرمقاله «ضرورت نگاه استراتژیک به مقوله انرژی».

2.رجوع شود به اقتصاد انرژی شماره 21، بهمن‏ماه 1379 سرمقاله «تصمیم‏گیری، تصمیم‏سازی و پژوهش».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۸۱ ، ۲۱:۱۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی در دوقسمت در شماره های 31 و 32 ؛ آذرماه و دی ماه 1380


مقدمه

تردیدی وجود ندارد که مقوله نفت و نفتی بودن با امنیت ملی کشورهای عضو اوپک (و بعضی از تولیدکنندگان غیراوپک) که کشورهایی توسعه نیافته با اقتصادهایی شدیدا وابسته به درآمد حاصل از نفت هستند از جهات مختلف ربطی وثیق دارد. از طرفی طی سال‌های اخیر درکشور ما نیز موضوع نفت و امنیت ملی و بررسی ارتباط میان این دو مقوله مورد توجه بیشتری قرار گرفته، لذا بی‌مناسبت ندیدیم که ما نیز در حد بضاعت به بررسی ارتباط میان این دو بپردازیم. البته عمدتا با این هدف که زمینه‌ای را فراهم آوریم که متفکرین و اهل فن به گشودن افزون‌تر ابعاد این مسأله مهم و پاسخ دادن به سئوالات و ابهاماتی که در همین نوشتار خواهد آمد، همت گمارند و بدون شک از هر اظهارنظری در این زمینه استقبال نموده و از انعکاس آن خشنود خواهیم شد. در این نوشتار که عمدتا وضعیت عمومی دولت‌های نفتی را مورد توجه دارد، تلاش شده است که سیاهه‌ای از تهدیدها و فرصت‌هایی که اتکاء به نفت برای امنیت ملی دولت‌های نفتی به وجود آورده است، ارائه گردد. این فهرست براساس واقعیت‌های عینی که درعموم این کشورها عملا به وقوع پیوسته است تنظیم گردیده و چون از ویژگی کلی و عمومی بودن برخورداراست طبعا ممکن است در مواردی در رابطه با برخی از این دولت‌ها مصداق نداشته باشد.

پس از احصاء این فرصت‌ها و تهدیدها کوشش خواهد شد که ویژگی‌های مواجهه تاریخی کشورها با مقوله نفت که به نظر می‌رسد موجب بروز تهدیدها گردیده است بازشماری شود و نهایتا تلاش خواهد شد که جستجویی (هر چند کم توفیق) برای دستیابی به راه‌حل‌های تبدیل تهدیدها به فرصت‌ها ویا حداقل دور شدن از تهدیدها به عمل آید. ضمنا در طول این نوشتار واژه دولت به مفهوم کل حاکمیت و ( نه به معنای دستگاه اجرایی) به کار گرفته شده است.

 

نفت و تهدیدهای آن برای امنیت ملی:

الف: در بعد داخلی

الف-1-تامین مالی قدرت - نفت و اتکاء به درآمد ملی، قدرت و گرایش به خودکامگی و انسداد قدرت را تامین مالی می‌کند و استعداد بیشتری را برای حاکمیت استبداد و دیکتاتوری در جامعه به وجود می‌آورد و این مسأله مشروعیت و مشارکت را تضعیف نموده و لذا برای امنیت ملی به حساب می‌آید.

الف-2-اتکاء به درآمد نفت دولت رت نسبت به سرنوشت اقتصادی مردم بی‌تفاوت می‌کند و بنابراین خصوصا در مقاطعی که قیمت نفت مطلوب است مشکلات اقتصادی و مشکلات تجارت و تولید مردم حل نمی‌شود. و این از سویی موجب ضعف بنیه اقتصادی و تقلیل تنوع تولید اقتصادی کشور می‌گردد و وابستگی به درآمد تک محصولی را به صورت رو به تزاید افزایش می‌دهد که خود موجب افزایش آسیب‌پذیری است و از سوی دیگر بحران مشروعیت و مشارکت و نیز بحران مدیریت و کارامدی را تشدید و تقویت می‌کند.

الف-3 -نقش توزیع‌کنندگی دولت در زمینه رانت نفتی (با توجه به سهم تعیین‌کننده این رانت در درآمد ملی) از سویی این فرصت را برای دولت به وجود می‌آورد که توزیع درآمد را در جهت منافع خود تنظیم نماید و از سوی دیگر دولت را در جایگاه برخورد تحقیرآمیز با جامعه قرار می‌دهد. (در نوع برخوردهای دستگاه اجرایی و مجلس خودمان با موضوع یارانه‌ها این مسأله را به وضوح می‌توان مشاهده کرد). آثار و عوارض توزیع نابرابر درآمد و آثار و عوارض تحقیر شدگی جامعه در مقابل دولت، هر دو از نظر اجتماعی منفی و بحران زاست. به عبارت دیگر این وضعیت این استعداد را دارد که نقش دولت را از کارگزاری مردم به اربابی مردم تغییر دهد و این موجب از بین رفتن احساس تعلق متقابل دولت و ملت می‌شود و امنیت ملی را در معرض خطر قرار می‌دهد.

الف-4--دولت نفتی (خصوصا در شرایط مطلوب بودن درآمدهای نفت) با اتکاء به این درآمدها، در جهت رشد اقتصادی (و البته نه توسعه همه جانبه) و مدرنیزه کردن جامعه، جلوتر از استعدادها و ظرفیت‌های جامعه حرکت می‌کند، این حرکت پدیده دوگانگی را در جامعه تقویت می‌کند و به تبع آن بحران هویت در جامعه تشدید می‌شود. از سوی دیگر همین پدیده موجب توسعه روزافزون حجم دولت گشته و با توجه به ساختار دولت "رانتیر" بحران کارایی و بحران مشروعیت را تشدید می‌کند.

الف-5-جذابیت توجه به مزیتی که بازده اقتصادی سریع‌تر و قابل توجه آن واضح‌تر است، موجب عدم تلاش برای کشف سایر استعدادها و مزیت‌ها می‌گردد و این موجب اتلاف و هرز رفتن سایر استعدادها و مزیت‌های کشور خواهد شد مهمترین استعدادی که در این میان نادیده گرفته می‌شود استعداد نیروی انسانی است. در جهانی که بزرگ ترین و بالاترین مزیت‌ها مربوط به دانایی و مدیریت و فنآوری ناشی از دانایی است،1 اتکاء به هر مزیت دیگر، نهایتا امکان رقابت و بقاء در عرصه بین‌المللی را فراهم نخواهد آورد و این شکست در کنار سرخوردگی استعدادها، موجب فرار مغزها و تضعیف بیشتر امکان رقابت و در نتیجه تزلزل امنیت ملی خواهد شد. علاوه بر این در اغلب کشورهای نفتی همین مسأله عامل تشدید بحران بیکاری نیز بوده است و بحران بیکاری با توجه به ماهیت آن صرف‌نظر از مرفه بودن یا فقیر بودن فرد بیکار، پدیده‌ای خطرناک است.

الف-6-خصوصا در دوران‌های بالا بودن قیمت‌های جهانی نفت، رونق کاذب ناشی از این درآمد ضعف و ناکارآیی دولت را استتار نموده و مستور ماندن ناکارآیی در بلندمدت موجب تعمیق آن می‌گردد. بدون شک چنین دولتی کارآمدی مواجهه با بحران‌های داخلی و تحولات روبه تزاید خارجی را نخواهد داشت.

الف-7-تسلیم کل اقتصاد داخلی به عاملی که ارزش آن در بیرون این اقتصاد تعیین می‌شود برنامه‌ریزی بلندمدت برای توسعه اقتصادی را غیر ممکن می‌سازد، هر چند که در میان مدت با تعبیه مکانیزم صندوق ذخیره ارزی که خوشبختانه در برنامه پنج ساله سوم مورد توجه قرار گرفته است این مسأله تا حدودی قابل حل است اما در هرحال در بلندمدت امکان برنامه‌ریزی وجود نخواهد داشت.

الف-8-وابستگی کامل سبد انرژی مصرفی داخلی به نفت و گاز نیز موجب عدم تنوع در سبد انرژی مصرفی می‌گردد و این به معنای قرار گرفتن همه تخم مرغ‌های انرژی در یک سبد و در یک منطقه خاص کشور است که در شرایط تهاجم خارجی به شدت می‌تواند امنیت ملی را به خطر‌اند ازد (رجوع شود به تجربه 8 سال جنگ تحمیلی عراق برعلیه ایران).2

الف-8-در اقتصاد داخلی نیز سهل‌الوصول بودن وجود ذخایر نفت و گاز در کنار فقدان انضباطی‌های لازم، موجب مصرف بی‌رویه فرآورده‌های نفتی و گاز طبیعی گردیده است و این مصرف بی‌رویه با توجه به تاثیر آن در کاهش بهره‌وری علاوه بر این که خود یک تهدید است موجب آثار ناگوار ‌زیست‌محیطی نیز هست و ویرانی محیط‌زیست علاوه بر مشکلات داخلی ناشی از آن، دولت‌ها در مقابل کنواسیون‌های بین‌المللی مربوطه نیز قرار خواهد داد.

 

ب: در بعد بین‌المللی

ب-1-مهمترین دولت‌های نفتی، در منطقه خاورمیانه واقع شده‌اند، تجربه تاریخی نشان می‌دهد که قدرت‌های صنعتی غرب، همواره امنیت عرضه انرژی خود را از لابلای ناامنی منطقه خاورمیانه و خلیج فارس جستجو کرده‌اند. و بنابراین به دنبال استقرار مستقیم دائمی در منطقه برای ایجاد امنیت موضعی جریان نفت مورد نیاز خود هستند. تبیین این مطالب نیاز به توضیح بیشتری دارد:

بدون شک برقراری امنیت کامل در منطقه و در هر یک از کشورهای منطقه اولا- مستلزم توسعه اقتصادی در کل منطقه و نیز در تک تک کشورهای منطقه است و ثانیا- مستلزم بر طرف شدن کلیه عوامل تهدید کننده منطقه و اسقرار نظام‌های دموکراتیک در منطقه است. توسعه اقتصادی کشورهای منطقه مستلزم تحقق شرایطی مانند کاهش سهم نفت در GDP این کشورها و توسعه تکنولوژیکی و صنعتی آنها و متنوع شدن ترکیب صادرات ایشان می‌باشد. تحت چنین شرایطی کشورهای منطقه ممکن است خود به مصرف کنندگان عمده نفت تبدیل شوند و اصولا نفتی برای صدور نداشته باشند و همچنین این کشورها بازاری برای کالاها و خدمات کشورهای صنعتی که از طریق این بازارها درآمدهای نفت به اقتصادهای صنعتی بازگشت شود، نخواهند بود. در هر حال استقلال و اراده مستقل اقتصادی، وضعیت فعلی صدور نفت از این کشورها را متحول خواهد کرد و این نظام تقسیم کار جهانی که توسط کشورهای صنعتی طراحی گردیده است تباین دارد.

استمرار نظام‌های دموکراتیک در منطقه و رفع تهدیدها مستلزم تغییرات وسیعی در حکومت‌های منطقه و ازاله صهیونیزم از منطقه است که این موارد نیز با منافع غرب و خصوصا امریکا تعارض اساسی دارد. بر اساس پیش بینی‌هایی که وجود دارد احتملا در دهه‌های آینده میزان وابستگی کشورهای صنعتی به منابع نفت و گاز منطقه خاورمیانه افزایش خواهد یافت و این منجر به تداوم ناامنی‌های منطقه و احیانا تزاید آن خواهد شد. 3

نکته مهم دیگر این است که امنیت منطقه مستلزم توسعه روابط دوجانبه و چندجانبه در منطقه است. تحکیم روابط منطقه‌ای و توسعه روابط دو جانبه و چند جانبه مستلزم همکاری‌های وسیع اقتصادی و افزایش پیوندهای اقتصادی است، کشورهایی می‌توانند پیوندهای اقتصادی گسترده با یکدیگر داشته باشند که اقتصادهایشان اقتصادهای مکمل یکدیگر و نه رقیب و جانشین یکدیگر باشد و چنین چیزی تا هنگامی که همگی کشورهای منطقه اقتصاد تک محصولی مشابه دارند تحقق نخواهد یافت. ضمنا وضعیتی که در مورد خاورمیانه و خلیج فارس تشریح شد در آسیای میانه نیز در حال گسترش است. بنابراین یک تهدید ژئوپلتیک دائمی برعلیه ما و سایر دول نفتی منطقه وجود داشته و دارد که امنیت ملی این کشورها را با امنیت جهان و خصوصا کشورهای صنعتی گره می‌زند.

ب-2-وابستگی به تک محصولی در کنار ضعف تولید داخلی به معنای تنوع اقلان وارداتی در کنار محدودیت اقلام صادراتی است و این پدیده اقتصاد را در شرایطی آسیب پذیر قرار می‌دهد. چنین اقتصادی همواره می‌تواند به سهولت در معرض تحریم‌های اقتصادی و یا حتی در شرایط خاص تحت کنترل کامل تجارت خارجی قرار گیرد. توجه به وضعیت موجود در کشور عراق تصویر روشنی از این پدیده است.

ب-3--نفت و انرژی کالای استراتژیک مورد نیاز کشورهای مسلط هستند، این کشورها برای تامین امنیت عرضه نفت مورد نیاز خود نمی‌توانند نسبت به کشورهای نفت خیز بی‌تفاوت باشند و لذا همواره در تلاش دخالت در امور داخلی این کشورها بوده‌اند.

ب-4-کشورهای مسلط جهان عمدتا از طریق شرکت‌های نفتی وابسته به خود در گذشته در کشورهای نفتی حضور و نفوذ داشته‌اند، سابقه حضور و نفوذ تاریخی این قدرت‌ها و اطلاعات وسیعی که در دوره حضور خود از ذخایر ئیدروکربوری این کشورها به دست آورده‌اند، خود یک تهدید محسوب می‌شود.

ب-5-نیازهای تکنولوژیکی و مالی جهت حفظ و توسعه ظرفیت‌های تولید نفت، قدرت مانور کشورها را خصوصا در برخورد با کشورهای صنعتی کاهش می‌دهد و متقابلا قدرت نفوذ کشورهای صنعتی را افزایش می‌دهد و این نفوذ عمدتا از طریق شرکت‌های بزرگ وابسته به این کشورها دنبال شده است.

ب-6-کشورهای همسایه همواره گرایش به منضم کردن منابع نفتی در کشور نفت‌خیز به خاک خود خواهند داشت. از نظر توسعه طلبی احتمالی کشورهای همسایه، طبعا موقعیت مناطق نفت خیز با موقعیت مناطقی که عمدتا می‌توانند مرکز هزینه باشند (تا درآمد) متفاوت خواهد بود.

ب-7-حساسیت مناطق نفت‌خیز و سکوهای تولید دریایی و پایانه‌های صادراتی نفت، قدرت مانور کشور را در برخوردهای نظامی احتمالی تقلیل می‌دهد، در چنین شرایطی آسیب‌پذیری این تاسیسات می‌تواند امنیت ملی را با خطری جدی مواجه نماید.  

نفت و فرصت‌های آن برای امنیت ملی:

ج- در بعد داخلی

ج-1-بدون شک دولتهای نفتی با بکارگیری یک مدیریت هوشمندانه و با رفع عواملی که موجب بروز تهدیدها گردیده است می‎توانند این ثروت ملی و عواید حاصل از آن را در خدمت رشد اقتصادی و توسعة کشور قرار دهند و تحقق توسعة اقتصادی طبعاً ضریب امنیت ملی را افزایش می‎دهد.

ج-2- با استفاده از درآمد نفت می‎توان بنیة دفاعی کشور را تقویت نمود، اما بدون شک وجود تجهیزات تنها شرط لازم است و بکارگیری آن توسط نیروی انسانی کارآمد و با انگیزه شرط کافی است، وجود یک نیروی نظامی با انگیزه نیز مستلزم رفع تهدیدهای داخلی قدیم‎الذکر است.

ج-3-وجود حوزه‎های متعدد منابع ئیدروکربوری می‎تواند زمینه و فرصت توسعة تجربه و توانائی فنی در بهره‎برداری از این ذخائر را فراهم آورد و کشور نفتی را به صادرکنندة کالاها و خدمات صنعت نفت تبدیل کند یعنی کالاها و خدماتی که هم بازار تضمین شدة داخلی و هم بازار بین‎المللی دارند.1

ج-4- تداوم زندگی و رشد و پیشرفت بدون بهره‎گیری از انرژی ممکن نیست، بنابراین همة کشورهای جهان نیازمند دسترسی به حاملهای انرژی و خصوصاً نفت و گاز هستند و اگر فاقد این منابع باشند باید مقادیر متنابهی از امکانات مالی و ارز خارجی خود را صرف تهیة انرژی نمایند و عدم دسترسی به این منابع (به هر دلیل) می‎تواند امنیت ملی ایشان را به خطر اندازد اما کشورهای نفتی از این جهت بی‎نیازند.

 

د- در بعد بین‎المللی

د-1- در اختیار بودن ارز حاصل از صادرات نفت و گاز می‎تواند تحقق اهداف سیاست خارجی را در جهت خنثی‎کردن دشمنان و تهدیدهای ایشان و تعمیق روابط با دوستان را تسهیل نموده و در نتیجه مخاطرات امنیت ملی را کاهش دهد.

د-2- نفت می‎تواند در شرایط خاص به عنوان یک اهرم سیاسی مورد استفاده قرار گیرد و دولت نفتی با قطع صادرات خود یا تحریم نفتی دشمنان و مخالفین خود آنها را تحت فشار قرار دهد. البته باید توجه داشت که اینک این فرصت بسیار محدود گردیده است چرا که در جریان شوک اول نفتی این حربه توسط کشورهای عربی بر علیه اسرائیل و حامیان آن بکار گرفته شد و کشورهای صنعتی مصرف‎کنندة عمده انرژی با توجه به تجربیات شوکهای اول و دوم نفتی  نسبت به ایجاد ذخائر استراتژیک اقدام نموده و نیز وجود ظرفیتهای مازاد را در کشورهای تولیدکنندة نفت تشویق نمودند و نتیجة این اقدامات این بود که در جریان جنگ خلیج‎فارس ما شاهد بودیم که حتی خروج همزمان تولید نفت دو کشور نفتی (عراق و کویت) از بازار جهانی موجب وقوع بحران نفتی و افزایش قیمت نفت نگردید، بنابراین در حال حاضر چنین فرصتی تنها برای صادرکنندة بزرگی مانند عربستان می‎تواند مطرح باشد. البته اگر دولتی بتواند خود را به شاهراه انتقال منابع نفت و گاز عده‎ای از کشورهای تولیدکننده به بازارهای جهانی تبدیل نماید طبعاً در این زمینه از فرصت برخوردار خواهد بود.

 

 

برای اجتناب از تهدیدها و استفاده از فرصت ها چه باید کرد؟

همانگونه که ملاحظه شد تهدیدها متعدد و فرصتها محدودند و در اغلب موارد بهره‎گیری از فرصتها نیز مستلزم رفع تهدیدهاست. بنابراین بحث بسیار حائز اهمیت اینستکه دولتهای نفتی چگونه می‎توانند تهدیدها را از بین برده و یا آنها را تبدیل به فرصت نمایند. آیا راه رفع تهدیدها صرفنظر کردن از منابع نفت و گاز است؟ بدون شک از طریق صرفنظر کردن از صادرات نفت (و محدود کردن تولید آن برای مصرف داخلی) می‎توان بسیاری از تهدیدهای داخلی را از بین برد البته اغلب تهدیدهای خارجی به قوت خود باقی خواهند ماند، اما سئوال اینستکه آیا صرفنظر کردن از یک ثروت طبیعی و یک نعمت الهی را عقل تأئید می‎کند؟ اصولاً آیا وجود تهدیدهای مذکور به ذات و ماهیت بهره‎برداری از این منابع مربوط می‎شود و یا ناشی از نحوة برخورد با این منابع و نحوة بهره‎برداری از این منابع است؟ ویژگیهای برخورد با این منابع که موجب بروز این تهدیدها گردیده چه بوده است؟ آیا با تداوم این خصائص و تداوم همان نگرشها و برخوردهای گذشته می‎توان تهدیدها را از بین برد؟ پس راه خروج از این تهدیدها چیست؟ و چگونه می‎توان این تهدیدها را به فرصت تبدیل نمود؟

بنظر می‎رسد که حداقل در کشور ما دو تفکر حدّی متضاد وجود دارد: عده‎ای راه خروج از این تهدیدها را صرفنظر کردن از ثروت نفت دانسته‎اند و عده‎ای دیگر بر بهره‎برداری هرچه بیشتر از این ثروت آنهم در چارچوب همان روندها و روشهای گذشته که موجب بروز بسیاری از تهدیدها گردیده است، پای می‎فشرند. لکن صرفنظر کردن از یک ثروت ملی کاری معقول بنظر نمی‎رسد. پاک کردن صورت مسئله به معنای حل آن نخواهد بود و از سوی دیگر تداوم روندهای گذشته نیز به معنای تداوم تهدیدها و مشکلات خواهد بود پس چه باید کرد؟ پاسخ به چنین سئوالی بسیار پیچیده و دشوار است و با بسیاری از مسائل و الزامات توسعة ملی مرتبط و مربوط می‎شود. پاسخ به این سئوال مشارکت دلسوزانه و غیرجانبدارانه همة نخبگان جامعه را می‎طلبد. بنظر می‎رسد که بسیاری از تهدیدات خارجی که برای یک دولت نفتی وجود دارد اجتناب ناپذیرند و تا وقتیکه این ثروت وجود دارد (صرفنظر از بهره‎برداری یا عدم بهره‎برداری از آن) این تهدیدها نیز وجود خواهند داشت، اما با یک مدیریت هوشمندانه می‎توان تهدیدهای داخلی را کاملاً از بین برد و تهدیدهای خارجی را به حداقل رسانده و مهار کرد. در سطور زیر صرفاً جهت راهگشایی برای رسیدن به پاسخ تلاش شده است که ویژگیهای برخورد با نفت در دولتهای نفتی که طبعاً موجب بروز تهدیدهای موجود گردیده است و چگونگی تجدیدنظر در آن تشریح گردد:

1-     بنظر می‎رسد که نگاه اغلب دولتهای نفتی، به نفت به عنوان یک منبع کسب درآمد بوده است. درآمد را می‎توان صرف هر کاری و از جمله گذران زندگی و تأمین معاش نمود و مازاد آنرا به سرمایه‎گذاری جهت افزایش ثروت اختصاص داد، اما نفت یک ثروت ملی است و عایدات آنرا نمی‎توان درآمد تلقی نمود، عاقل کسی است که در معاش خود قناعت نموده و بر ثروت خود می‎افزاید. بهره‎گیری از ثروت منطق و اصولی دارد. نفت یک ثروت راکد زیرزمینی است و تنها برخورد معقول و منطقی با آن تبدیل آن به یک ثروت مولد روزمینی است. علاوه بر این چگونگی توزیع این ثروت در سطح جامعه باید کاملاً قانونمند گردد به نحوی که نقش توزیع‎کنندگی دولت در این رابطه به حداقل ممکن تقلیل یابد و دولت تنها مجری قانون باشد. شاید لازم باشد که به این منظور تغییراتی در قوانین اساسی کشورها داده شود و مطالب لازم گنجانده شود.

2-     بنظر می‎رسد که اغلب دولتهای نفتی توسعة صنعت نفت خود را عمدتاً بصورت برون‎نگر و در جهت تداوم حضور در بازارهای جهانی و جهت پاسخگوئی به تقاضای جهانی، برنامه‎ریزی نموده و تعامل لازم را فیمابین بخش نفت با سایر بخشهای اقتصاد ملی برقرار ننموده‎اند و لذا باید خلاء موجود پر شود و برنامه‎ریزی توسعة صنعت نفت باید در تعامل کامل با پیکرة اقتصاد ملی انجام پذیرد.1 نیازهای اقتصاد ملی در یک دورة بلندمدت تعیین گردد و اقتصاد ملی به سمتی حرکت کند که تمام ارزش افزوده انرژی را به چرخه خود برگرداند. برای پیش‎بینی تقاضای بلندمدت و قیمتهای جهانی نیز مدلهای قابل اعتماد بومی طراحی شود که بتوان بر مبنای پیش‎بینی‎های آن سیاستهای صادراتی را طراحی نمود و درآمد بلندمدت حاصله از نفت و گاز را بهینه کرد.

3-     اغلب دولتهای نفتی جهت دستیابی به سرمایه و تکنولوژی خارجی برای توسعة صنعت نفت خود به شرکتهای بزرگ نفتی بین‎المللی اتکاء نموده‎اند. فعالیت اصلی این شرکتها انجام مدیریت کلان است. شاید اتکاء به این شرکتها موجب شده است که در بسیاری از کشورهای نفتی علیرغم سابقة طولانی در تولید نفت، صنعت نفت بومی نشود.2 بنابراین قبل از هرگونه اقدام جدید به توسعه صنعت نفت باید اقتصاد ملی و زیربناهای کشور جهت پشتیبانی از توسعة صنعت نفت آماده گردد. رشته‎های دانشگاهی در این زمینه توسعه یابند و نیروی انسانی مورد نیاز تربیت شود، توان صنعتی و خدمات فنی کشور جهت پشتیبانی صنعت نفت تجهیز گردد و مشارکت خارجی در توسعة صنعت نفت به حداقل ممکن و صرفاً جهت دستیابی به فن‎‎آوریهای جدید تقلیل یابد.

4-     در اغلب کشورهای نفتی انحصار اکتشاف و استخراج و بهره‎برداری از حوزه‎های نفتی همواره در اختیار دولت بوده است و دولت یا خود از این انحصار استفاده کرده و یا آنرا به خارجی‎ها واگذار نموده است، بنظر می‎رسد که این انحصار باید به نوعی شکسته شود و راهی برای ورود شهروندان کشور به این عرصه اندیشیده شود.

5-     جهت تنوع بخشیدن به سبد انرژی مصرفی کشور، باید استراتژیهای تأمین انرژی کشور تدوین و به اجرا گذاشته شود. همچنین برای بهره‎برداری صیانتی از نفت و گاز باید شاخصهای کلانی مانند نسبت ذخائر به تولید مشخص و قانونمند شود.

6-      در شرایطی که سیستم محاطی و یا محیط بین‎المللی صنایع انرژی و نفت فوق‎العاده پویا و متحول است صنعت نفت داخلی دولتهای نفتی باید بتواند دائماً خود را با چنین محیط متحولی تطبیق دهد و این مستلزم انسجام و استحکام ساختاری داخلی و بهره‎گیری حداکثر از متخصصین با تجربة داخلی و تجربیات متراکم موجود است.

 

در پایان این امیدواری را تکرار می‎کنیم که نوشتة حاضر مقدمه‎ای باشد که اساتید و اهل فن را برانگیزد که به بسط موضوع و تکمیل فهرست فرصتها و تهدیدها همت گمارده و سئوالات مطروحه را پاسخ دهند.

 

پی نوشت:

1-      رجوع شود به "مزیت در فنآوری و دانایی است"، سرمقاله نشریه اقتصاد انرژی، شماره 14، تیر 1379

2-      رجوع شود به "ضرورت نگاه استراتژیک به مقوله انرژی"، سرمقاله نشریه اقتصاد انرژی، شماره 6، آبان 1378

3-      رجوع شود به "ما و موج جهانی شدن نفت"، سرمقاله نشریه اقتصاد انرژی، شماره 25، خرداد 1380



1.رجوع شود به «صنعت نفت و قطار توسعه اقتصادی»، سرمقالة نشریة اقتصاد انرژی، شمارة 9، بهمن‎ماه 1378.

1.رجوع شود به «صنعت نفت؛ مسیر متلاطم توسعه» سرمقاله اقتصاد انرژی شماره 29 مهرماه 1380

2.رجوع شود به «نفت و انتخابات ریاست جمهوری» سرمقالةه اقتصاد انرژی شماره 23 و 24، فروردین و اردیبهشت 1380


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۸۰ ، ۱۳:۱۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی مرداد و شهریور 1380 - شماره 27 و 28 

بدنبال مخالفت مجدد هیئت وزیران با طرح ادغام وزارتین نفت و نیرو و کنارگذاشته شدن طرح مذکور مسئلة احیاء شورای عالی انرژی مورد توجه قرار گرفت. ظاهراً عده‎ای از نمایندگان مجلس نیز پیشنهادی را در این زمینه تهیه نموده‎اند. صاحب این قلم اولین بار طی مقاله‎ای تحت عنوان «اشکالات ساختاری در سازمان مدیریت انرژی کشور» که در سال 1373 به اولین کنگرة ملی انرژی و اقتصاد1 ارائه گردید2 فقدان ستاد حاکمیتی در بخش انرژی را متذکر شد، در مقالة مذکور ادغام کمیسیونهای نفت و گاز و نیرو در مجلس شورای اسلامی در کمیسیون واحدی تحت عنوان کمیسیون انرژی بعنوان گام اولیه در جهت پرکردن خلاء حاکمیتی در بخش انرژی در چارچوب قوة مجریه از طریق ادغام وزارتین نفت و نیرو امکان‎پذیر نخواهد بود چرا که دستگاههای مذکور عملاً دستگاههای تصدی (بنگاههای اقتصادی) بوده و حاکمیت در این دو دستگاه تحت‎الشعاع تصدی بوده و ستادهای حاکمیتی در این دو دستگاه از توانایی لازم و کافی برخوردار نیستند، بنابراین با ادغام دو بنگاه اقتصادی و دو بخش تصدی خلاء حاکمیتی پر نخواهد شد بلکه این احتمال نیز وجود دارد که با اضافه شدن مشکلات ناشی از ادغام، حاکمیت در بخش انرژی بیش از پیش تضعیف گردد. این مطلب در مصاحبه‎ای که توسط مجلة اقتصاد انرژی در سال 1379 با صاحب این قلم انجام شد3 با شرح و بسط بیشتری مورد بررسی قرار گرفت. در مصاحبة مذکور فعال‎شدن شورای عالی انرژی به عنوان رهیافتی در مسیر پرکردن خلاء حاکمیتی در بخش انرژی پیشنهاد گردید اما در همانجا تذکر داده شد که موفقیت چنین شورایی مستلزم اتکاء آن به دبیرخانه‎ای مستقل، مقتدر و فعال خواهد بود1.

با ذکر مقدمه فوق مشخص است که نگارندة این سطور از فعال‎شدن شورای عالی انرژی استقبال دارد. تشکیل این شورا می‎تواند گام مهمی در جهت تحقق نگاه استراتژیک به مقولة انرژی بوده4 و زمینة تدوین استراتژیهای کلان بخش انرژی را فراهم آورد همچنین این شورا می‎تواند برنامه‎های میان‎مدت و کوتاه‎مدت دستگاههای ذیربط در بخش انرژی را با استراتژیهای کلان این بخش هماهنگ نماید.

اما میزان توفیق چنین شورایی منوط به نحوة تشکیل آن است. تجربة کشور نشان داده است که هرگاه در سطح کلان مدیریت دستگاه اجرایی خلاء حاکمیتی احساس شده است جهت پرکردن چنین خلائی نسبت به تشکیل شوراهای عالی اقدام گردیده است، اما برخی از این شوراها از توفیق چندانی برخوردار نبوده‎اند و بعضاً نیز مصوبات چنین شـوراهایی نظام قانونگذاری کشور را پیچیده‎تر نموده و یا مقولة تعارض قوانین و مقررات را تشدید نموده است، بنظر می‎رسد علت این بوده است که اولاً – ترکیب اصلی این شوراها همان مقامات بخش تصدی بوده و این شوراها از دبیرخانه مستقل حاکمیتی برخوردار نبوده‎اند و لذا همان مشکلات تصدی در این شوراها نیز مطرح گردیده و این شوراها به مراجع ثانویه‎ای برای اخذ مصوبه جهت حل مشکلات تصدی تبدیل گردیده‎اند و ثانیاً – چارچوب حقوقی این شوراها و ارتباط آنها با مراجع قانونگذاری مشخص نگردیده است. بنابراین بنظر می‎رسد که توفیق شورای عالی انرژی مستلزم موارد زیر است بررسی سوابق شورای عالی انرژی (که شرح آن خارج از حوصلة این مقاله است) نیز ضرورتهای زیر را تائید می‎کند:

1-   شورای عالی انرژی باید از دبیرخانة مستقلی برخوردار باشد و دستور کار شورا توسط این دبیرخانه تعیین شود.

2-   دبیرخانة مذکور باید از یک واحد کوچک ستادی با کادری به تعداد حداکثر 40 تا 50 نفر از خبره‎ترین و کلان‎نگرترین افراد باسابقه و با تجربه و متخصص در بخش انرژی تشکیل شود این افراد می‎توانند از مجموعة دستگاه‎های مرتبط با بخش انرژی و از سازمان مدیریت و برنامه‎ریزی شناسایی و گزینش شده و به این دبیرخانه منتقل گردند.

3-   دبیری شورای مذکور که مدیریت دبیرخانه را نیز به عهده خواهد داشت می‎تواند بعهدة یکی از معاونین یا مشاورین رئیس جمهور و ترجیحاً معاون یا مشاور ویژه‎ای که برای این منظور تعیین می‎گردد، گذاشته شود.

4-   بهتر است تصمیمات این شورا که در واقع بعنوان بازوی ریاست محترم جمهور عمل خواهد کرد، از طریق مراجع ذیربط قانونگذاری مانند شورای اقتصاد، هیئت وزیران، مجامع عمومی شرکتهای اصلی بخش انرژی مانند شرکتهای توانیر، نفت، گاز و … جنبة حقوقی پیدا کرده و به قوانین و مقررات لازم تبدیل شود.



1.کنگره مذکور از سوم تا پنجم بهمن‎ماه 1373 توسط انجمن نفت ایران برگزار شد.

2. مقاله مذکور در روزنامه اطلاعات شماره‎های 20412 و مورخ 17/11/1373 و 20417 مورخ 24/11/1373 درج گردیده است.

3.رجوع شود به مجله اقتصاد انرژی شماره 15 و 16 مرداد و شهریور 1379 صفحه 18تا 22.

4. رجوع شود به مجله اقتصاد انرژی شماره 6 آبانماه 78، سرمقاله «ضرورت نگاه استراتژیک به مقوله انرژی».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۸۰ ، ۱۲:۳۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

آیا شرایط برای ادغام در بخش انرژی مناسب است؟





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۷۹ ، ۱۹:۳۱
سید غلامحسین حسن‌تاش


دریافت فایل پی دی اف مقاله 

دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۷۸ ، ۱۷:۱۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۷۸ ، ۱۴:۰۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

ضرورت نکاه استراتژیک به مقوله انرژی (نسخه متنی)

تردیدی وجود ندارد که مقوله انرژی در جهان یک مقوله استراتژیک است و همه کشورهای جهان و خصوصاً قدرتهای مسلط از همین زاویه به آن می‎نگرند. کشور ما علاوه بر اینکه خود دارنده بخش عمده‎أی از ذخائر انرژی جهان است در منطقه‎ای واقع شده است که گنجینه انرژی جهان لقب گرفته است و اتفاقاً در قلب این منطقه قرار دارد. درحالیکه دیگران به مقوله انرژی به مثابه یک مقوله استراتژیک می‎نگرند و در حالیکه روابط خود با منطقه و سیاستهای خود در رابطه با منطقه را در این چهارچوب تنظیم می‎کنند و در حالیکه کلیه مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و امنیت ملی کشور ما به نوعی با مقوله انرژی آمیزش و تعامل دارد، نمی‎توان نگاه به مقوله انرژی را به نگاهی اقتصادی محدود نمود. متاسفانه در کشور ما کمتر فرصتی برای چنین نگرشی به مقوله انرژی و تبیین یک استراتژی جامع در این زمینه فراهم آمده است. نگرش استراتژیک نگرشی است که منافع بخش انرژی را نه تنها در محدوده این بخش بلکه در چارچوب کل نظام و با توجه به الزامات امنیت ملی مورد توجه قرار داده و بهینه می‎کند. علاوه بر این نگرش استراتژیک منافع بخش انرژی را در یک دوره بلندمدت مورد ملاحظه قرار داده و نقطه بهینه آنرا می‎یابد.

بنابراین نگرش استراتژیک لزوماً یک نگرش غیراقتصادی یا مغایر با اصول و معیارهای اقتصادی نیست اما ممکن است سیاستهایی را دیکته کند که از نظر بخش انرژی غیراقتصادی انگاشته شود. تفاوت در اینستکه نگرش استراتژیک ممکن است بهینگی اقتصادی کوتاه‎مدت بخش را به نفع بهینگی بلندمدت در اقتصاد ملی، مخدوش نماید که در این‎صورت مسلماً باید سوبسید لازمه از اقتصاد ملی به بخش اعطاء شود.

بنظر می‎رسد که مجمع تشخیص مصلحت نظام بهترین مرجع برای تدوین چنین استراتژیست. با توجه به جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام بنظر می رسد سیاستگذاریهای این مجمع (حتی در مورد هر بخش) باید فرابخشی بوده و خطوط اساسی حاکم بر برنامه ریزی کشور را روشن و معین نماید. فرآیند برنامه ریزی باید از سوئی با توجه به توانائیهای واقعی کشور (اطلاعات از پائین) و از سوی دیگر در چارچوب استراتژیهای کلان کشور (اطلاعات از بالا) انجام پذیرد. بنظر می رسد که مجمع تشخیص مصلحت نظام، جایگاهی است که باید نخبگان و سیاستگذاران نظام، استراتژیهای کلان نظام را از برآیند بینش خود در زمینه اندیشه سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی و … در مورد نظام جمهوری اسلامی و آینده آن استخراج نمایند و این استراتژیها (پس از تائید رهبری) باید حاکم بر نظام برنامه ریزی کشور باشد. در این دیدگاه، استراتژی هر بخش باید اولاً در سطحی بالاتر از سیاستهای برنامه های پنجساله قرار داشته و ثانیاً در تعامل با سایر حوزه ها طراحی شود فی‌المثل سیاستهای بخش انرژی باید با توجه به حوزه مسائل سیاسی، نظامی، دفاعی و … کشور مورد توجه قرار گیرد.

معمولاً هنگامیکه تعیین سیاستهای کلان یک بخش اقتصادی به خود آن بخش واگذار شده و یا در محدوده خود آن بخش مورد توجه قرار می گیرد، عمدتاً به ملاکهای اقتصادی و بخشی توجه خواهد شد اما چنانچه بصورت فرابخشی و در تعامل با سایر حوزه ها بررسی شود نتایج متفاوتی خواهد داشت. فی المثل از دید اقتصادی و بخشی تا سالیان دراز سرمایه گذاری در حوزه های نفتی و گازی جنوب کشور (ذخائر نفتی غنی عمدتاً در خوزستان و در خلیج فارس و ذخائر غنی گازی عمدتاً در حاشیه و در خود خلیج فارس قرار دارد) در اولویت قرار خواهد داشت اما از دید نظامی و امنیتی این سرمایه گذاریها موجب تمرکز مبادی تولید انرژی کشور در مناطق مرزی بوده و همه تخم مرغها را در یک سبد خواهد گذاشت. و یا از دید اقتصادی و بخشی تا سالیان دراز تامین بخش اصلی انرژی کشور از منابع نفت و گاز اولویت خواهد داشت اما از دید امنیتی بنظر می رسد که لحاظ کردن حداقلهای استراتژیک برای سایر حاملهای انرژی ضرورت داشته باشد.

در هر حال امید است که سیاستهای کلان مصوب مجمع دارای چارچوبهای نظری و استراتژیک مورد اشاره بوده و صرفاً از جایگاه بخشی (بخش انرژی) به مسئله نگاه نکرده و تبدیل به تلفیقی از سیاستهای دستگاهی نشده باشد. چرا که تصویب چنین  سیاستهائی در حد مجمع نبوده و مجمع را در اعداد سایر شوراها و مراجع تصمیم گیری کشور قرار خواهد داد و احیاناً ممکن است با مصوبات مراجع مذکور درتعارض باشد.

ذیلاً برخی از استراتژیهای کلان که بنظر می رسد باید مورد توجه قرار گیرد را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار می دهیم. بدیهی است استخراج لیست کامل این استراتژیها نیاز به بررسیهای وسیعتری دارد:

1-   برخورد منطقی و مشروع با نفت به عنوان یک ثروت زیرزمینی ایجاب می کند که ما این ثروت را از حالت راکد و غیرمولد در زیرزمین به حالت پویا و مولد در روی زمین تبدیل نمائیم. استفاده از اصل ثروت ملی در بخش مصرف را نه عقل تائید میکند و نه شرع ولی ما متاسفانه گرفتار آن هستیم بنابراین مصلحت نظام ایجاب می کند که آن بخش از این درآمد که مصروف هزینه های جاری مصرفی کشور می گردد، مرتباً محدودتر گشته و طی یک دوره مشخص زمانی به صفر برسد.

2-   باید توجه داشت که افزایش ظرفیت تولید نفتخام خصوصاُ در شرایط کنونی مخازن نفتی کشور (که مخازن پربازده و کم هزینه در دوران کهولت بوده و موارد باقیمانده پرهزینه و کم بازده تر هستند) آنهم به شکل صیانت شده مستلزم سرمایه گذاری بسیار سنگین و اتکاء به منابع خارجی است اگر منظور اینستکه این ظرفیت افزایش یافته، بصورت ظرفیت تولید ذخیره و در جهت قدرت انعطاف و استفاده سیاسی، اقتصادی و امنیتی نگهداری شود در این صورت این سرمایه گذاری در واقع سرمایه گذاری امنیتی (و نه فقط نفتی) خواهد بود. لذا لازم بنظر می رسد که این سرمایه گذاری با سایر شقوق تامین امنیت مقایسه شود.

3-    سیاستهای پیچیده و ذاتاُ استعماری کشورهای صنعتی جهان که مصرف کنندگان اصلی انرژی هستند کشورهای اوپک و خصوصاً ما را در وضعیت پیچیده و دشواری قرار داده است، از سوئی عدم سرمایه گذاری در بخش بالادستی صنعت نفت آنهم در شرایطی که سایر کشورهای عضو اوپک طی سالهایی که ما درگیر جنگ و در دوران بازسازی بوده ایم ظرفیت تولید خود را افزایش داده اند و کماکان نیز به اینکار مشغولند، موجب خواهد شد که سهم ما در تولید نفت جهان و درسازمان اوپک بیش از پیش کاهش یابد و بتدریج به تولیدکننده ای ضعیف و غیرموثر در بازار نفت و در سازمان اوپک تبدیل شویم و از سوئی دیگر انجام سرمایه گذاری بر روی افزایش ظرفیت تولید مستلزم جذب سرمایه خارجی و ایجاد تعهد برای کشور و کمک به تامین عرضه کافی انرژی به کشورهای صنعتی وتداوم قیمتهای نازل جهانی نفت خواهد بود. در چنین شرایطی مصلحت کشور ایجاب می کند که حدود و ثغور سرمایه گذاری و چگونگی آن در یک چارچوب استراتژیک مورد بررسی قرار گیرد.

4-    با توجه به حجم عظیم ذخائر گاز موجود در کشور و روند فزاینده تقاضای جهانی گاز بنظر می‎رسد که کشور ما در هر حال در بلندمدت یکی از عرضه‎کنندگان عمده گاز به بازار جهانی خواهد بود. در صورت صحیح‎بودن چنین فرضی در کوتاه‎مدت نیز ورود به بازارهای جهانی گاز طبیعی برای ما امری استراتژیک بوده و ما را در موقعیت فعال (Active) نسبت به بازار مذکور قرار خواهد داد و منافع بلندمدت حضور ما در بازار جهانی گاز را بهینه خواهد نمود.

5-   با توجه به موقعیت ژئوپلتیک کشور، همکاری در زمینه انرژی و خصوصاً در زمینه انتقال نفت و گاز همسایگان شمالی به بازارهای جهانی موجب گسترش پیوندهای پایدار دوجانبه و چند جانبه خواهد شد و لذا ابعاد آن فراتر از چارچوب‎های صرف فنی و اقتصادی است.

 

امید است که این مختصر، مقدمه‎ای باشد که توجه صاحبنظران و استراتژیست‎ها را به این مقوله مهم برانگیزد و زمینه‎ای را فراهم آورد که تدوین استراتژیهای این بخش مهم و حیاتی را تسهیل نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۷۸ ، ۱۲:۲۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

رهیافتی در زمینه خصوصی سازی صنایع نفت

مقدمه

از ابتدای برنامه پنج ساله توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران،مبحث‏ خصوصی‏سازی بطور جدی در دستور کار دستگاه‏ اجرایی کشور قرار گرفته است.فرآیند خصوصی‏ سازی در واحدهای مستقل صنعتی که فعالیت یا تولید تفکیک شده و مشخصی دارند،از توفیق کمی‏ برخوردار بوده اما در صنایع پیوسته و زنجیره‏ای مانند صنایع نفت حتی این توفیق کم نیز حاصل نگردیده‏ است.در این نوشتار کوشش خواهد شد که ولو در حد فتح باب،نکاتی در رابطه با چگونگی تحقق‏ بخشیدن به این فرآیند در صنایع نفت مطرح گردد. مسلما این نکات تنها می‏تواند سر فصل یک سلسله‏ مطالعات گسترده‏تر در این زمینه قرار گیرد.

طی چند سال گذشته مباحث نسبتا گسترده‏ای‏ در زمینه خصوصی‏سازی در سطح کشور،مطرح شده‏ و بعضا چاپ و نشر گردیده است.لذا در این نوشتار از وارد شدن به اصل بحث پرهیز نموده و قبل از ارائه‏ پیشنهاد صرفا به بیان فهرست‏وار مفروضاتی که‏ مورد توجه نگارنده قرار دارد،می‏پردازیم.

مفروضات

1-اصولا به نظر می‏رسد که در کلیه مباحث‏ مطرح شده در این زمینه،نوعی برداشت غلط و انحرافی وجود دارد.در کشور ما نوعا خصوصی‏سازی‏ مترادف با ارتقای کارایی و یا به عنوان پیش شرط لازم برا کارا کردن سیتمها در نظر گرفته می‏شود. در صورتیکه چنین برداشتی صرفا می‏تواند در حد اداره یک مغازه خواروبار فروشی مصداق داشته‏ باشد.امروزه در کشورهای پیشرفته جهان و در صنایع بزرگ و یا شرتهای عظیمی که در این‏ کشورها فعالیت دارند،اصولا امکان یکی بودن‏ مالک و مدیر وجود ندارد.مالکیت مبحثی حقوقی‏ است که در بورس سهام تکلیف آن معین می‏شود و مدیر،مستخدمی است که ممکن است با یک دلار دریافت بیشتر،شرکت دیگری را برای همکاری‏ انتخاب کند.بعضا(از طریق خرید و فروش سهام) مالکیت چنان دستخوش تحول و تغییر است که‏ مدیران و مالکین ممکن است حتی یکدیگر را نشناسند.آنچه که ارزش سهام یک بنگاه را بالا می‏برد میزان کارآیی آن در رقابت با سایر بنگاههای‏ هم گروه است و تحقق این کارایی مستلزم‏"مقررات‏ زدایی‏"( Deregulation )و به وجود آوردن‏ زمینه‏های عملی برای اعمال مدیریت بهینه و صحیح است.به عبارت دیگر می‏توان تصور کرد که‏ یک مدیر بخش خصوصی با چنان قوانین،مقررات‏ و ضوابط غیر منطقی مواجه باشد که قادر به‏ بهینه‏سازی بنگاه خود نباشد و یا بر عکس یک مدیر دولتی با چنان اختیارات و آزادی عملی روبرو باشد (البته در چارچوبهای مشخص شده)که بتواند بنگاه‏ خود را در شرایط رقابتی حفظ کند و مالکین بنگاه نیز از طریق ابزارهایی چون بودجه ابتدای سال و تراز نامه پایان سال و گزارشات بازرسین بتوانند چگونگی عملکرد او را در چارچوب تعیین شده‏ بررسی نمایند.

2-بخش خصوصی موجود در کشور بسیار ضعیف،ناتوان و دچار مشکلات و نابسامانیهایی از نوع خود است.اصولا باید توجه کرد که اگر چنانچه‏ بخش خصوصی در ایران از توانائیهای لازم و کافی‏ برای تصدی فعالیتهای اقتصادی،صنعتی و... برخوردار بود،شاید از ابتدا نیز دولتی متصدی همه‏ امور نمی‏گردید.یک بخش خصوصی متحرک،پویا، متخصص،دوراندیش و فعال به قیّمی که دائما در رابطه با چگونگی فعالیت و توسعه آن به‏ تصمیم‏گیری بپردازد،نیاز خواهد داشت.علاوه بر این بخش خصوصی موجود صرفا در بعضی از زمینه‏های خاص و محدود توانایی و صلاحیت‏ داشته که در آن زمینه‏ها نیز هرگز معطل دولت و تصمیمات آن نمانده است.بنابراین ذهنیت‏ خصوصی‏سازی به هیچ وجه نباید به آنچه که در حال حاضر بعنوان بخش خصوصی شناخته می‏شود، محدود گردد.بلکه در بسیاری از زمینه‏ها باید بنگانههای خصوصی متناوب را طراحی کرده و بوجود آورد و تدریجا وابستگی ایشان را به دولت‏ قطع کرد.به عبارت کلی‏تر باید برنامه‏های جامع و بلند مدتی را برای ایجاد و گسترش یک بخش‏ خصوصی توانا و متناسب با اهداف توسعه‏ای کشور تنظیم کرده و به اجرا گذاشت.

3-تاریخ توسعه کشورهای پیشرفته صنعتی‏ نشان می‏دهد که در اینگونه کشورها،متناسب با رشد و توسعه اقتصادی،بخش خدمات نیز رشد یافته است.بطوریکه اگر صرفا نگاهی سطحی به‏ اعداد و ارقام انداخته شود،ممکن است فرد بی‏اطلاع،با مشاهده تقارن بین این دو عامل،رشد بخش خدمات را لازمه توسعه اقتصادی از رشد بی‏رویه بخش خدمات بعنوان یک عامل منفی یاد می‏شود.پس مسئله چیست؟پاسخ این است که‏ رشد بخش خدمات فی نفسه منفی و مضر نیست‏ بلکه چگونگی رشد و در حقیقت توسعه صحیح این‏ بخش حائز اهمیت است.در کشورهای توسعه یافته‏ کنونی،توسعه این بخش کاملا در تناسب با توسعه‏ تکنولوژی و در جهت ارائه خدمات فنی،تخصصی، مهندسی و حرفه‏ای بوده است.در حالیکه در کشورهای در حال توسعه رشد این بخش صرفا در میسر ارائه خدمات تجاری،واسطه‏گری،رفاهی و عمومی قرار دارد.بعنوان مثال در مقایسه بین تعداد کارکنان یک پالایشگاه در کشور ما با پالایشگاه‏ مشابه در فلان کشور اروپایی ممکن است تفاوت‏ فاحشی ملاحظه شود که نوعا مورد انتقاد قرار می‏گیرد.اما به این مسئله مهم توجه نمی‏شود که در کشور مورد مقایسه تعداد کارکنان دائمی پالایشگاه‏ به حوزه عملیات بهره‏برداری(OPeration ) محدود می‏گردد و پالایشگاه برای سایر نیازهای‏ تخصصی جنبی خود با ده‏ها پیمانکار طرف قرارداد است و این پیمانکاران با قراردادهای مختلف و متعددی که در حوزه تخصصی خود با سایر پالایشگاهها و یا حتی سایر صنایع دارند،از سویی‏ دائما به توان و تخصص خود افزوده و از سوی دیگر فعالیت خود را بهینه و کارآ می‏نمایند.در صورتیکه‏ در کشور ما کلیه بخشهای تخصصی در داخل هر واحد وجود دارد و استفاده از خدمات پیمانکاری به‏ حوزه‏های غیر تخصصی و عمومی مثل رستورانها محدود می‏گردد.

4-همانطور که در مقدمه اشاره شد،صنعت‏ نفت از جمله صنایع پیوسته و زنجیره‏ایست،کل‏ زنجیره این صنایع از ابتدا در بخش دولتی بوجود آمده و توسعه یافته و بی‏رقیب بر جای مانده است. در حال حاضر بخشهای مختلف صنایع نفت با تنوع‏ عظیم قرار دارند و پیوستگی این فعالیتها از نظر وروردی و خروجی( Input Output )چنان‏ است که حداقل در کوتاه مدت و به سادگی قابل‏ تفکیک نیستند و تفکیک(غیر برنامه‏ریزی شده) آنها منجر به مشکلات عملیاتی می‏گردد.علاوه بر این تجربیات عینی نشان می‏دهد که تفکیکهای‏ بی‏رویه و مطالعه نشده(به انگیزه نزدیک شدن به‏ خصوصی‏سازی)نتیجه‏ای جز گسترش بیشتر دیوانسالاری موجود،ایجاد واحدهای جدید موازی و کاهش بهره‏وری(خصوصا در کوتاه مدت)نداشته‏ است که این خود نقض غرض است.

5-اصول چهل و چهارم و پنجم قانون اساسی‏ بر مالکیت و کنترل دولت بر صنایع مادر و معادن‏ بزرگ تأکید دارد که این نیز فرآیند خصوصی‏سازی‏ در صنای نفت را با دشواری و پیچیدگی بیشتر مواجه‏ می‏نماید.البته این بدان معنا نیست که بخش‏ دولتی،ضمن حفظ کنترل عملیات،از خدمات‏ تخصصی بخش خصوصی استفاده ننماید.

پیشنهادات

همانطور که در بند 3 قسمت اشاره شد،در حال حاضر کارکنان و امکاننات واحدهای عملیاتی‏ صنایع نفت به حوزه عملیات بهره‏برداری محدود نمی‏گردد.هر واحد در داخل خود مستقلا دارای‏ بخشهای سازمانی و همچنین تجهیزات گسترده‏ برای خدمات جنبی می‏باشد.مثالهای بسیار زیادی‏ در این رابطه قابل ذکر است که صرفا برای روشن‏ شدن مسئله به ذکر چند نمونه بسنده می‏گردد:

هر یک از واحدهای عملیاتی صنعت نفت‏ بدلیل استانداردهای موجود دارای واحدهای‏ تعمیرات و کارگاه تعمیرات هستند.در بسیاری از موارد و واحد که در یک محدوده جغرافیایی و در کنار یکدیگر قرار دارند،از نظر سازمانی به دو تشکیلات‏ جداگانه در مرکز متصل بوده و فاقد هر گونه ارتباط سازمانی رسمی در سطح محلی هستند.بنابراین هر یک بر اساس استاندارد و طراحی خود از یک‏ سازمان دائمی و مجموعه‏ای از ماشین آلات، تجهیزات و امکانات مشابه برخودارند که در حد ظرفیت،مورد استفاده قرار نمی‏گیرد.در صورتیکه‏ اگر طراحی این واحدها و تجهیز آن‏ها بر اساس نیاز مجموعه واحدهای موجود در منطقه و یا به عبارتی‏ به صورت منطقه‏ای(و نه بر مبنای تفکیک‏ سازمانی)صورت پذیرد،قطعا کاهش و صرفه‏جویی‏  قابل توجهی در زمینه پرسنل و امکانات بوجود خواهد آمد.وضعیت مشابهی در رابطه با آزمایشگاههای کنترل کیفیت،واحدهای ایمنی و آتش‏نشانی،واحدهای آموزشی،واحدهای اطلاع‏ رسانی و بسیاری از واحدها و فعالیتها وجود دارد.

بنابراین این پیشنهاد این است که با ادغام‏ اینگونه واحدها و امکانات و تجهیزات آنها مجموعه‏ای از شرکتها و مؤسسات خدماتی،فنی و تخصصی بوجود آید که این شرکتها و مؤسسات در زمینه تخصص خود به عنوان طرف قرارداد با واحدهای عملیاتی عمل کنند و پس از عقد قراردادهای اصلی،مجاز بلکه موظف باشند که‏ ظرفیتهای مازاد خود را مشخص کرده و نسبت به‏ بازاریابی برای آن و به هر حال بهینه‏سازی و کارآ کردن شرکت اقدام کنند.

این اقدام نتایج زیر را در بر خواهد داشت:

الف-چند وجهی شدن و توسه دانش فنی و تخصصی و تبادل اطلاعات عملی و تجربیات عملی‏ در زمینه حوزه خاص تخصصی که قطعا افزایش‏ مستمر کارایی و توان فنی را در برخواهد داشت.

ب-پر شدن ظرفیتهای خالی و استفاده بهینه‏ از امکانات و کارکنان

ج-کوچک شدن واحدهای عملیات و محدود شدن فعالیت آنها به عملیات بهره‏برداری

د-محفوظ ماندن مالکیت بر صنایع مادر و معادن در شرکتهای دولتی و همچنین حفظ کنترل‏ این شرکتها بر عملیات اصلی

هـ-کمک به شکل‏گیری بخش خدمات‏ تخصصی در سطح کشور

و-شرکتهای جدید التأسیس مذکور برای حفظ کارآیی و پر کردن ظرفیتهای تولید خود تدریجا در جهت گرفتن کار و عقد قرارداد(در حوزه تخصصی‏ خود)با سایر صنایع حرکت خواهند نمود و این به‏ نوبه خود مورد مذکور در بند الف فوق را در سطحی‏ گسترده‏تر محقق خواهد ساخت و از این جهت نیز به‏ سمت حل یکی از مشکلات اساسی موجود کشور حرکت می‏شود.

البته باید توجه داشت که چنین اقدامی باید با دقت و ملاحظات بسیار زیادی صورت بگیرد که ذیلا به بعضی از مهمترین این ملاحظات اشاره می‏کنیم:

الف-همانطور که در مقدمه بحث نیز اشاره‏ شد،انجام مطالعات جامع قبل از هر گونه طراحی و تصمیم‏گیری ضروری است.

ب-شرکتهای جدید التأسیس باید از ابتدا چارچوبهای مالی کاملا مستقل و تفکیک شده‏ای‏ تقویم نمود و به وامی که تدریجا با انتقال سهام‏ بازپرداخت خواهد شد،تبدیل کرد.

ج-کلیه دستگاههای کشوری ذیربط باید در این رابطه همکاری نمایند تا هویت مستقل حقوقی‏ این شرکتها شکل گرفته و ارتباط حقوقی کارکنان‏ منتقله با شرکتهای دولتی قطع گردد.

د-تعداد و تنوع در ایجاد این شرکتها باید بگونه‏ای باشد که در بلند مدت اصل رقابت حاکم‏ گردیده و رابطه انحصاری دو جانبه میان کار فرما و شرکت خدماتی برقرار گردد.

هـ-با انجام پیش‏بینی‏های دقیق قبلی‏ طراحیها باید بگونه‏ا باشد که اقدامات به هیچ وجه‏ موجب گسترش دیوانسالاری نگردیده و بلکه علاوه‏ بر کارکنان متخصص برخی از کارکنان اضافی غیر متخصص نیز جذب بخشهای پشتیبانی و خدماتی‏ داخلی این شرکتها گردد.

در پایان ذکر دو نکته ضرورت دارد:

اولا-همه موارد فوق مستلزم وجود ستاد فکری،هدایتی و نظارتی قوی در رأس سازمان‏ صنعت نفت به منظور طراحی،اجرا و نظارت بر چگونگی اجرای آن است.

ثانیا-در صورت عدم تمایل نسبت به پیشنهاد ارائه شده،مسئله استفاده از ظرفیتهای خالی در واحدهای موازی(که مشروحا بیان شد)به هیچ وجه‏ منتفی نمی‏گردد و خصوصا با توجه به وضعیت مالی‏ و بودجه‏ای که صنعت نفت ایران با آن مواجه است، پیشنهاد می‏گردد که بهره‏ گیری از این ظرفیتها از هر طریق ممکن بطور جدی در دستور کار قرار گیرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۷۸ ، ۱۲:۲۳
سید غلامحسین حسن‌تاش



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۷۳ ، ۱۱:۴۹
سید غلامحسین حسن‌تاش