وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۴۳ مطلب با موضوع «مباحث مدیریتی» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۸۷ ، ۱۵:۵۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۸۷ ، ۱۷:۴۲
سید غلامحسین حسن‌تاش


مصاحبه با روزنامه کارگزاران 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۸۷ ، ۱۴:۴۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

سرمقاله اقتصاد انرژی شماره 75-76، مهر و آبان 1384

 

نقد صنعت نفت، از آنجا که صنعتی پیچیده است و فعالیت‌های متنوع و متکثری دارد، در هر زمانی ضروری است. اگر عملکرد وزارت نفت در هشت سال گذشته مورد نقد و بازبینی قرار نگیرد و عملکرد گذشته بدون تجدید نظر تداوم یابد، ادامه کار و انجام اصلاحات در این صنعت برای مدیریت آینده آن، دشوار خواهدشد لذا در این مقطع برخود لازم می‌دانیم ولو به اختصار باب این نقد را باز کنیم.

واقعیت این است که بهم ریختگی و آشفتگی گسترده‌ای در صنعت نفت در هشت سال گذشته، روی داده ‌است که کار را برای اصلاحات بعدی دشوار خواهدکرد و این مساله باید به خوبی درک شود تا انتظارات نسبت به اداره‌کنندگان آینده این صنعت تعدیل شود. زیرا انتظارات غیراصولی می‌تواند کار برای اصلاح امور در این بخش دشوار کند. نخستین انتقاد را باید با برخورد نامناسب مدیریت گذشته صنعت نفت با منتقدین این مجموعه در هشت سال گذشته و ایجاد فضای یک سویه آغاز کرد. بسیار کسان در این دوره بودند که دولت آقای خاتمی را قبول داشتند،‌ اما نسبت به مجموعه نفت انتقاد داشتند. نحوه برخورد مدیریت نفت با این افراد علاوه بر اینکه بسیار تند و خصمانه بود به گونه‌ای بود که آنها را مخالفان دولت و برنامه‌های آن نشان می‌دادند. لذا در این دوره بسیاری از این افراد به خود سانسوری روی آوردند که مبادا در مقابل دولت قرارگیرند. اما اینک به سادگی می‌توان بررسی نمود که نتایج عملی آن همه جاروجنجال و تبلیغات یک سویه چه بوده است ؟

در مدیریت قبلی وزارت نفت‌، بخش پایین‌دستی که همان پالایش، توزیع و انتقال فرآورده‌ای نفتی برای تأمین نیاز داخل است، تقریبا به فراموشی سپرده شد. درحالی که بخش اعظم توان مدیریتی و پیمانکاری در این بخش در دوران جنگ تحمیلی و بازسازی پالایشگاه‌های نفت‌خام شکل گرفته و وسعت یافته بود و توانایی‌هایی به دست آمده بود که نه فقط در بخش داخلی، بلکه در سطح بین‌المللی نیز، به منظور صدور خدمات فنی مهندسی، قابل استفاده بود.این توانایی‌ها به جای تقویت،‌ در این دوره تضعیف شد، و این رویکرد خسارت سنگینی بر بخش پایین‌دستی نفت وارد آورد.

پالایشگاه‌های کشور روزانه بالغ بر یک میلیون و 700 هزار بشکه نفت‌خام پالایش می‌کنند. اما درواقع بخش اعظم خروجی آنها فرآورده‌های نفتی سنگین با ارزش کمتر مانند نفت‌کوره است. تنها یکی از بارزترین نتایج بی‌توجهی مدیریت قبلی وزارت نفت به بخش پایین‌دستی ارقام سرسام‌آور واردات بنزین است. در پالایشگاه‌های ما به طور متوسط بیش از 40 درصد نفت‌خام ورودی به به نفت کوره تبدیل می‌شود، در حالی که این رقم در پالایشگاه‌های امروز دنیا به کمتر از 20 درصد کاهش یافته‌است.

پالایشگا‌ه‌های کشور در هشت سال گذشته به تجدیدنظر اساسی، بازسازی و نوسازی نیاز داشتند. در یکی دو سال اخیر تقاضا برای فرآورده‌های نفتی میان‌تقطیر و قیمت آن در سطح بین‌المللی بسیار بالا رفت. اما این مهم درباره فرآورده‌های نفتی سنگین مانند نفت کوره رخ نداده است و این امر زیان عملکرد غلط گذشته را مضاعف نموده است.

علت این امر بی‌توجهی مدیریت قبلی به سرمایه‌گذاری در بخش پایین‌دستی نفت و روزآمد نکردن فناوری پالایشگاه‌های کشور بود. فرسودگی شبکه‌های حمل و بروز حوادث متعدد در خطوط لوله انتقال نفت‌خام و فرآورده‌های نفتی در سطح کشور از دیگر نتایج این بی‌توجهی‌ها است. برنامه‌های سرمایه‌گذاری در بخش پایین‌دستی که به تازگی در این مجموعه شکل گرفته است، بسیار دیرهنگام بوده است. بخش پایین‌دستی صنعت نفت، و به ویژه پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی، درآینده به دلیل این بی‌توجهی‌ها با معضلات زیادی مواجه خواهدشد.

در حوزه بالادستی نیز عملکرد وزارت نفت قابل انتقاد است. به نظر می‌رسد مدیران وزارت نفت در دوره گذشته به طور "عمد" هر انتقاد به عملکرد بخش بالادستی نفت را به انتقاد به قراردادهای بیع‌متقابل (بای‌بک) نسبت می‌دادند و پاسخ می‌دادند که طبق قانون اساسی به عقد این‌گونه قراردادها مجاز و محدود بودیم. درحالی که انتقاد به بخش بالادستی درواقع مربوط و محدود به قراردادها نبوده و نیست، بلکه انتقاد اصلی به این بخش چگونگی رفتار با مخازن نفتی و گازی و عدم توجه به اصول و مقدمات هرگونه سرمایه‌گذاری و توسعه بوده است. در اجرای قراردادهای توسعه میدان‌های نفتی به انجام یک سری کارهای مقدماتی لازم برای شروع فعالیت‌های توسعه توجهی نشده‌بود. آقای مهندس زنگنه، وزیر سابق نفت در پایان دوره وزارت خود در مراسمی که برای قدردانی از وی ترتیب داده ‌شده‌‌بود، گفت که به ازای هر مخزن نفتی یا گازی باید یک مرکز پژوهشی در کشور وجود داشته‌باشد.

این سخن بسیار درستی است. اما اهمیت این مطلب را بسیاری از کارشناسان نفت کشور در ابتدای فعالیت ایشان در وزارت نفت به وی متذکر شده‌بودند که باید ابتدا مخازن نفتی و گازی مطالعه وشناخته‌ شوند، مساله نرم‌افزاری توسعه مخازن حل شود و سپس به عقد قرارداد رسید. اما متاسفانه در دوره فعالیت ایشان در وزارت نفت به این تذکرها توجهی نشد و اینک در پایان این دوره است که این باور پیدا شده ! آیا صنعت پیچیده و مهم کشور را می‌توان براساس آزمون و خطا اداره کرد؟ نتیجه این بی‌توجهی‌ها رویارویی با مشکلات عدیده در میدان‌های نفتی توسعه یافته و در حال توسعه است.

به عنوان نمونه زمانی که قرارداد توسعه میدان نفتی دارخوین منعقد شد. حتی مطالعه اکتشافی کافی درخصوص آن صورت نگرفته و به عبارتی حتی طول‌، عرض و ضخامت لایه مخزن نیز مشخص نشده‌بود. انتقاد کارشناسان به این نحوه عملکرد در بخش بالادستی در آن زمان به غلط در چارچوب مباحث بیع متقابل مطرح می‌شد، درحالی که قبل از توسعه یک مخزن نفتی و سرمایه‌گذاری بر روی آن - چه به صورت مستقیم و چه از طریق عقد قرار داد با شرکت‌های خارجی- ‌بسیاری از مسایل آن باید روشن شده باشد.

مضمون واقعی انتقادها این بود که قبل از امضای این قراردادها باید طرح جامع توسعه مخازن نفتی و گازی کشور تدوین شود که این خود منوط به شناخت مخازن است و باید براساس شناخت مخازن، الویت بندی، مطالعات فنی و اقتصادی، برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری برای توسعه آنها صورت گیرد. به این ترتیب باید گفت که تکمیل مطالعات مخزن، به عنوان یک مرحله قبل از تدوین طرح جامع توسعه مخازن ضروری است. اما آنچه را که از ابتدا به وزیر سابق نفت گوشزد می شد و متذکرین مورد تند ترین برخوردهای ایشان قرار می‌گرفتند، متاسفانه ایشان تنها در آخر دوره شان و پس ناکامی‌ها و خسارت‌های فراوان به آن پی بردند.

در چنین شرایطی شرکت‌های خارجی طرف قراردادهای بیع‌متقابل، طبعا متناسب با منافع خود طرح‌های توسعه‌ای را پیشنهاد نموده و اجرا کردند. درحالی که تعداد چاه‌های مورد نیاز برای حفاری، نوع تاسیسات مورد نیاز  باید از مطالعات مخزن استخراج شود و چیزی نیست که پیمانکار طرف قرارداد آن را تعیین کند.

درپاسخ به این سؤال که آیا در بدون شروع فعالیت مدیریت قبلی (1376) وزارت نفت نیز‌ این صنعت به این اقدام‌ها نیاز داشت، باید گفت بدون تردید صنعت نفت آسیب‌دیده از جنگ مشکلات زیادی داشت و سال‌ها نیاز بود که به وضعیت اول خود بازگردد. اما ابتدا می‌بایست مقدمات این کارها فراهم شود. اگر یکی دو سال وقت صرف انجام کارهای مقدماتی و مطالعات کافی در خصوص وضعیت مخازن کشور و آماده سازی زیرساخت‌های مناسب سازمانی، آموزشی و غیره می‌شد، می‌توانستیم هزینه‌ها را در جای درست آن صرف کنیم و طرح‌ها نیز به نتایج سریعتر و بهتری دست می‌یافتند.

جهت‌گیری تبلیغاتی وزارت نفت در هشت سال گذشته رسیدن به ظرفیت پنج تا هفت میلیون بشکه در روز بود و با تبلیغات بلامعارض موفق شده بود که همه‌گونه حمایت‌های لازم برای تحقق ادعاهای خود را نیز فراهم آورد لذا بررسی این عملکرد و نرسیدن از اهداف تعریف شده در این دوره در شرایط حاضر "به جا" خواهد بود.

در حالی‌که در شرایط کنونی به دلیل کشش بازار و افزایش تقاضا، یکی دو سال است که عملا سقف محدودیت‌های تولید نفت اوپک برداشته شده است. اینکه ایران هنوز به گفته منابع ثانویه (منتشرکنندگان اطلاعات تولید نفت اعضای اوپک) نتوانسته‌است به سهمیه تعیین شده تولید نفت خود در اوپک برسد، به جد، جای سئوال دارد. در حال حاضر تولید نفت ایران به سختی به چهار میلیون بشکه در روز می‌رسد که متاسفانه بخشی از آن تولید غیرصیانتی است و با فشار مضاعف به تاسیسات و چاه‌های نفتی در حال انجام است. این نحو تولید قابل تداوم نیست و ادامه آن مخازن نفتی را با مشکلات زیادی مواجه خواهد کرد. عملکرد پیمانکار خارجی در توسعه میادین سروش و نوروز که چنان تشتش از بام افتاد که قابل پنهان کردن نبود، تنها یک نمونه است. این نمونه فقدان بسیاری از کارشناسی‌ها و مطالعات مقدماتی لازم مانند توجیه اولویت توسعه این میادین و چگونگی انجام مطالعات بازار درخصوص نفت‌خام این دو میدان و بسیاری موارد دیگر را زیر سئوال برد.

درباره اکتشاف میدان‌های جدید نفت و گاز کشور نیز متاسفانه اعلام برخی امار و ارقام در این خصوص اغراق‌آمیز و نوعی تبلیغات کاذب بود. فعالیت‌های اکتشافی از مرحله اکتشاف سطح‌الارضی تا رسیدن به چاه اکتشافی ادامه دارد. انجام هر یک از این مراحل کار را برای رسیدن به اینکه آیا مخزن کشف شده نفتی یا گازی است بیشتر و کامل‌تر می‌کند. تا زمانی که چاه اکتشافی در یک منطقه اکتشافی حفر نشود. نمی‌توان نسبت به وجود ذخیره هیدروکربور در یک طاقدیس یا گنبد نفتی اطمینان حاصل گردد. به عنوان یک نمونه جالب است که در حالیکه کوه موند جزو اولین مخازن کشف شده نفت ‌خام کشور، حتی قبل از زمان دارسی، بوده است. اما در زمان مدیریت قبلی وزارت نفت کار تبلیغاتی از این دست به جایی کشید که حتی این مخزن نفتی به عنوان یک کشف جدید اعلام شد ؟

البته باید اذعان داشت که تکمیل مطالعات اکتشافی میدان آزادگان (نیر کبیر) و برخی میادین دیگر در مدیریت قبلی وزارت نفت ارزشمند بوده است. اما این مطالعات تکمیلی بودند، و مطرح کردن آن به عنوان کشف یک میدان جدید انتظارات نادرستی را در مردم و مسئولان نظام ایجاد می‌کند. هدف این نوع تبلیغات از سوی مدیریت فبلی نفت احتمالاً ایجاد این توقع بود که همه منابع پولی کشور باید به نفت تخصیص یابد اما اینک باید توجه داشت که امور مربوط به توسعه آتی صنعت نفت نمی‌تواند بر اساس این آمار اغراق آمیز باشد و به نظر می‌رسد یکی از اولویت‌های مدیریت آتی در وزارت نفت باید اصلاح آمار و اطلاعات باشد. فعالیت‌های صورت گرفته در پارس‌جنوبی ‌و عسلویه در 8 سال گذشته مسلماً قابل تقدیر است. نمی‌توان نادیده گرفت که فعالیت‌های زیادی در پارس‌جنوبی صورت گرفته است. اما واقعیت این است که از آنجایی که این میدان مشترک است کاری بسیار بیش از آن چه شد می‌بایست در این میدان انجام می‌شد.

شکی نیست که توان پیمانکاری و سرمایه‌گذاری و نظارتی کشور و صنعت نفت محدود است وامکان توسعه همه مخازن به طور همزمان وجود ندارد و لذا اگر برنامه‌ریزی و طرح جامع توسعه میادین نفت و گاز تدوین شده بود شاید این نتیجه حاصل می‌شد که تمام توان کشور باید ابتدا بر روی پارس‌جنوبی ‌متمرکز شود.

توسعه سریع‌تر این میدان نه فقط امکان بیشتر جایگزینی نفت با گاز در مصرف داخلی را سرعت می‌بخشید و نفت ‌خام بیشتری برای صادرات باقی می‌ماند، بلکه با افزایش تزریق گاز به میادین نفتی ضریب بازیافت و استحصال بیشتر نفت‌خام از این میدان‌ها نیز حاصل می‌شد. تزریق گاز به میدان‌های نفتی یکی از فعالیت‌های مدیریت قبلی وزارت نفت بود که همیشه از برنامه عقب بود. رقمی که مسوولان وزارت نفت در برنامه‌های تزریق گاز به میدان‌های نفتی تعیین می‌کردند. بسیار کمتر از نیاز مخازن نفتی بود و به نظر می‌رسید این ارقام با توجه به توان وزارت نفت و نه نیاز مخزن تعیین می‌شد که آن هم هرگز محقق نشد.

تا زمانی که مخزن گازی بزرگ و مشترکی مانند پارس‌جنوبی در کشور وجود دارد توسعه میدان‌های گازی مستقل و تازه کشف شده مانند تابناک که تبلیغات زیادی نیز در مورد بهره‌برداری از آن صورت گرفت، از توجیه بالایی برخوردار نبوده و نیست و طبعا توان سرمایه‌گذاری بیشتر بر روی الویتی مانند پارس‌جنوبی را کاهش می‌دهد.

علاوه بر این باید گفت که توسعه میدان پارس‌جنوبی نیز بدون برنامه و طرح جامع بوده است. توسعه این میدان ابتدا با چشم‌انداز 5 یا 6 مرحله (فاز ) آغاز شد و اکنون بیش از 20 مرحله مطرح است به همین دلیل و با توجه به در دست نداشتن طرح جامع توسعه مخزن، حتی مکان‌یابی اجرای طرح‌های توسعه این میدان نیز درست نبوده است. هم اکنون منطقه عسلویه با کمبود زمین و مسائل حاد زیست‌محیطی برای اجرای مراحل بعدی توسعه این میدان مواجه است. اگر در قالب یک طرح توسعه جامع مراحل توسعه این میدان مشخص شده بود و زیرساخت‌های لازم برای این منظور فراهم می‌شد، درهزینه‌های گزاف جداگانه برای طراحی هر مرحله و بسیاری از هزینه‌های دیگر نیز صرفه‌جویی می شد.

یکی از انتقادهای وارده بر عملکرد وزارت نفت در 8 سال گذشته به موضوع اصلاحات ساختاری در این وزارتخانه مربوط می شود. مدیریت قبلی وزارت نفت در شروع کار خود به انجام یک سری تغییرات گسترده و تجدید ساختار در این وزارتخانه دست زد، اما این حرکت نیز مانند بسیاری دیگر از اقدام‌های صورت گرفته در وزارت نفت در 8 سال گذشته شتاب‌زده بود. هر جا اصلاحات سخت افزاری بر نرم‌افزاری مقدم شود، زیانده خواهد بود و سبب می‌شود که از تمامی ظرفیت‌ها به خوبی استفاده نشود.

درخصوص اینکه توسعه نیروی انسانی در وزارت نفت در 8 سال اخیر از اقدام‌های شاخص عنوان شده از سوی مدیران این مجموعه قلمداد شده، باید گفت این کاربازده و نتیجه خوبی نداشته است. زیرا مدیریت قبلی وزرات نفت ابتدا به انجام اصلاحات سخت افزاری مانند ایجاد شرکت‌های جدید و متعدد دست زد و سپس به فکر توسعه نیروی انسانی افتاد. در حالی که رابطه این شرکت‌ها با هم تعریف نشده است. تداخل گسترده‌ای در فعالیت ایجاد شده و از این رو نه فقط کارایی افزایش نیافته بلکه هزینه‌های در سیستم بسیار بالا رفته است. نیروی انسانی کارآمد تنها در یک سیستم کارآمد بازدهی دارد.

مدیریت قبلی وزارت نفت در یکی دو سال پایانی فعالیتش حتی خود نیز چنان از عدم شفافیت ساختار به سطوح آمده بود که تهیه طرح اصلاح ساختاری شرکت ملی نفت ایران را به یک شرکت خارجی (BAIN)واگذار کرد که این امر خود حاکی از به جا نبودن و درست نبودن اصلاحات انجام شده اولیه بود. اگر اصلاحات اولیه انجام شده در وزارت نفت درست بود، می بایست توقع داشت که مشکل آن حل شده و نیاز به اصلاحات مجدد نباشد و اگر اجرای این اصلاحات درست نبوده است علت انجام آن را باید از مدیریت قبلی سئوال کرد. البته در این مورد نیز قابل پیش‌بینی بود که نتیجه مطالعات چنین شرکتی برای اصلاح ساختار شرکت ملی نفت نیز مشکلی از صنعت نفت کشور حل نخواهد کرد. زیرا آنها نمی‌توانند در زمانی محدود فضای بومی ایران را درک کنند.

اما جالب است که نتیجه اولیه مطالعه شرکت مذکور نیز تائید می‌کند که اصلاحات اولیه صورت گرفته در صنعت نفت شتابزده بوده است. اما متاسفانه برگشت از سیستم و روش غلطی که سال‌ها ساری و جاری شده است کار ساده‌ای نیست. و به نظر می‌رسد خطیرترین ومهم‌ترین وظیفه مدیریت آتی وزارت نفت مهار کردن این سیستم لجام گسیخته در نفت است.

نگاهی مختصر به فعالیت صنعت پتروشیمی با اشاره به حجم سرمایه‌گذاری عظیمی که در این صنعت در 8 سال گذشته صورت گرفته است، نیز ما را به این نتیجه می‌رساند که میزان صادرات آن عقب‌تر از اهداف ادعایی بوده است. بیش از 50 درصد صادرات پتروشیمی گازمایع است، یعنی فرآورده‌ای که درواقع یک محصول پالایشگاهی و عرضه آن درواقع نوعی ‌خام فروشی است.

مطالعات فنی و اقتصادی بسیاری از طرح‌های پتروشیمی دقیق نبوده و این صنعت در دراز مدت و به ویژه با پیوستن به سازمان تجارت جهانی با مشکل مواجه خواهد شد. صنعت پتروشیمی کشور نیاز به بازنگری دارد. هزینه خوراک در صنعت پتروشیمی ایران اکنون صفر است و در صورت پیوستن به سازمان تجارت جهانی نمی‌توانیم به این صنعت یارانه بدهیم و خوراک باید با قیمت تمام شده و واقعی داده شود. اگر ماده اولیه پتروشیمی رقابتی شود واحدهای پتروشیمی دچار مشکل می‌شوند و زیانده خواهند بود. جالب این است که در حالیکه مدیران این دوره صنعت نفت دائما از ضرورت حذف یارانه‌های سوخت و مواد نفتی سخن می‌راندند مطالعات فنی و اقتصادی طرح‌ها و پروژه‌های خود را بر مبنای تداوم یارانه‌ها ارزیابی می‌کردند.

امیدوارم این مقدمه راه را برای نقد و بررسی بیشتر عملکرد گذشته صنعت نفت در در دوره گذشته باز کند با هدف اینکه گذشته چراغ راه آینده قرار گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۸۴ ، ۱۲:۰۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

 ماهنامه اقتصاد انرژی » مرداد و شهریور 1384 - شماره 73 و 74 


وزارت نفت در ایران، مانند اغلب دیگر کشورهای عضو اوپک ، به مراتب بیش از سایر سازمان‌های اقتصادی کشور اهمیت دارد. وزارت نفت ایران بیش از 80 درصد درآمدهای کشور را در دست دارد. بنابراین، نقش وزیر نفت در هدایت همه‌جانبة اقتصاد کشور بی‌همتااست.

 رئیس جمهوری جدید ایران اولویت‌های سطح کلان خود دربارة این وزارت‌خانه را تعیین کرده و بر تنظیم تکنولوژی نفت و ریشه‌کن کردن عارضه‌ای که او آن را مافیای مسلط بر این وزارت‌خانه نامیده، تأکید کرده است.

 به این ترتیب با توجه به این‌که وظایف متعدد وزیر نفت آیندة ایران از هم اکنون معین شده است، می توان چالش‌هایی فوری را که وزیر نفت در پیش رو دارد، به شرح زیر دسته‌بندی کرد:

 بخش بالادستی

چالش های این بخش  واقعاً جدی است. نظرهایی گوناگون و گاهی متضاد عنوان شده است که چگونه باید تولید ذخایر هیدروکربوری را مطالعه نموده، توسعه داده و حفظ کرد. وزیر نفت آینده باید به این موضوع توجه ویژه داشته راه‌ آن را مشخص کند.

برخی از کارشناسان برآنند که صنعت نفت داخلی ایران کاملاً توان مطالعة ذخایر هیدروکربوری بخش خشکی ایران را دارد و می تواند ارتقاء ضریب بازیافت را برنامه‌ریزی کند و عملیات اجرایی آن را نیز انجام دهد. این نظر به وضوح دلالت دارد که نباید پای شرکت‌های خارجی را در چنین پروژه‌هایی باز کرد، زیرا آنها حتی کمتر از شرکت‌های نفتی داخلی ایران در این زمینه تجربه دارند. این گروه از کارشناسان مقامات مسئول نفتی ایران را متهم به سوء مدیریت در امور می‌کنند و تأکید می‌ورزند که سپردن پروژه‌های بزرگ خشکی، مانند دارخوین و آزادگان به کمپانی‌های خارجی ضربة زیادی به صنعت نفت ایران زده است.

 از سوی دیگر کارشناسان دیگری عقیده دارند که علی‌رغم وفور متخصصین در صنعت داخلی، بخش سخت‌افزاری و نرم‌افزاری شرکت‌های داخلی آن قدر پیشرفت نکرده‌ است که وظایف عظیم مطالعه، برنامه‌ریزی و اجرای پروژه‌هایی که به افزایش  تولید ذخایر هیدروکربوری ایران منجر می شود را انجام دهند. درنتیجه نظر آنها این است که ایران برای این منظور نیاز به تکنولوژی بسیار پیشرفته‌ای دارد که تنها با کمک شرکت‌های بین‌المللی امکان‌پذیر است  و آن شرکت‌ها دانش خود را تنهادرصورتی که به کارشناسان آنها راه داده شود، با خود به ایران خواهند آورد. این گروه از صاحب‌نظران بر‌آنند که شرکت‌های داخلی هنوز صاحب مهارت‌های لازم مدیریتی برای بدست گرفتن پروژه‌های بزرگ نشده‌اند، و پروژه‌هایی که تاکنون به آنها سپرده شده نقص‌هایی داشته، هزینه‌ها را بالا برده و هدف‌های تعیین شده، دست کم در زمان تعیین شده، تحقق نیافته است.

وزیر نفت جدید چگونه با این موضوع روبه‌رو خواهد شد؟

توسعة میدان‌های نفتی و مخصوصاً میدان‌های مشترک با همسایگان، اجرای پروژه‌ها و رسیدن به تولید مستمر اهمیت اساسی دارد. در این زمینه متاسفانه تقریباً همة پروژه‌ها، صرف‌نظر از داخلی یا خارجی بودن طرف‌های  قرارداد، تأخیرهای طولانی داشته‌اند.

 تصمیم‌گیری مناسب در این زمینه از دشوارترین امور برای وزیر آیندة نفت جمهوری اسلامی خواهد بود.

 قراردادهای نفتی

در دوران هشت سالة وزارت بیژن زنگنه برسر قراردادهای نفتی بحث‌های فراوانی شده‌است، مخصوصاً برسر قراردادهای بای‌بک. این یکی دیگر از چالش‌هایی است که وزیر نفت آینده با آن روبه‌رو خواهد بود.

بسیاری از کارشناسان بر‌آنند که قرارداد بای‌بک، با توجه به دوره قرارداد و فقدان تضمین‌های لازم، نمی‌تواند هدف‌های تولیدی درازمدت و مستمر را تأمین کند، و درنتیجه نادرست است. آنها در تأیید ادعای خود نمونه‌هایی می‌آورند، مثلاً مورد میدانهای سیری "آ" و "ای" ، "سروش" و "نوروز" که  هم از جهت زمان‌ اجرای پروژه و هم از جهت استمرار تولید ، موفق نبوده‌اند.

از سوی دیگر، برخی کارشناسان عقیده دارند با توجه به محدودیت‌هایی که در قانون اساسی ایران پیش‌بینی شده است، بای‌بک هنوز عملی‌ترین روش عقد قرارداد برای پروژه‌های توسعه‌ای هیدروکربوری است.

وزیر نفت آینده با این موضوع بحث‌انگیز چگونه برخورد خواهد کرد؟

 اصلاحات ساختاری در صنعت نفت ایران

منتقدان عقیده دارند که در دوره ای که کمپانیهای بین‌المللی نفت به سمت ادغام پیش می‌رفتند، وزارت نفت ایران در زمان زنگنه راه دیگری در پیش گرفت و تشکیل قارچ‌مانند سازمانها، و ایجاد کمپانیهای وابسته و پیوسته به صنعت نفت را تشویق کرد. آنها فکر می‌کنند که عواقب این روش چیزی کمتر از تشتت، تجزیه، انحراف مسیر، کارهای موازی غیرضروری، افزایش بوروکراسی، فقدان نظارت و افزایش هزینه‌ها نبوده و منجر به تأخیرهای طولانی در پروژه‌ها شده است .

 اکنون باید دید که آیا وزیر نفت جدید به روش جدید ادامه خواهد داد، یا اینکه مدل پیشین، یعنی کمپانیهای یکپارچه و قوی را برخواهد گزید.

 استراتژی برای صنعت گاز ایران

در این زمینه نیز نظرهای متفاوتی به وزیر نفت آیندة ایران ارائه خواهد شد.

            برخی عقیده دارند که ایران باید گاز خود را به نیازهای داخلی، از تغذیة صنایع پتروشیمی و کارخانه‌های صنعتی گرفته، تا تولید فرآورده‌هایی با ارزش افزوده و تزریق به میدان‌های نفتی برای افزایش بازیافت ، اختصاص دهد و برخی حتی تا آنجا پیش می‌روند که صدور گاز را «خیانت» به منافع کشور می‌نامند.

            از سوی دیگر کسانی هستند که نظر کاملاً متفاوتی دارند. آنها برآنند که گاز برای نیازهای داخلی به میزان کافی وجود دارد، و صدور گاز نفوذ و اقتدار سیاسی را نیز نصیب کشور خواهد کرد و جایگاه ژئوپولیتیک کشور را در منطقه افزایش خواهد داد.

وزیر نفت آینده چاره‌ای ندارد جز آن که این موضوع را نیز با دقت تمام بررسی کند.

 مصرف فرآورده‌های نفتی و توسعة پالایشگاه‌ها

توجه به موضوع مهم مصرف داخلی فرآورده‌های نفتی، مخصوصاً بنزین، و ساخت و توسعة پالایشگاه‌ها، صرفه‌جویی در سوخت، و به طور کلی ایجاد یک استراتژی مناسب تولید و مصرف، مسلماً چالشی بزرگ دربرابر وزیر نفت آیندة ایران خواهد بود.

            در اینجا نیز، نظرهای متفاوتی به وزیر نفت آینده ارائه خواهد شد.

            کسانی هستند که قویاً عقیده دارند مصرف باید به شدت کنترل شود و بر‌آنند که روش‌هایی برای صرفه‌جویی در مصرف انرژی باید اندیشیده شود. آنها می‌گویند آنچه در دوران وزیر پیشین انجام شد بسیار اندک بوده و طرفدار ایجاد محدودیت‌هایی برای مصرف هستند.

            کسانی نیز زنگنه را مورد انتقاد قرار می‌دهند که چرا به موقع برای اصلاح الگوی پالایشی و توسعة پالایشگاه‌های کنونی اقدام نکرد تا از هزینه‌های چند میلیارد دلاری برای وارد کردن بنزین جلوگیری شود. آنها طرفدار ساخت و توسعة پالایشگاه‌ها هستند تا تقاضای داخلی برآورده شود و به جای نفت خام فرآورده‌ صادر گردد.

 مافیای نفت

این روزها بحث برسر سلطة یک مافیای چند بعدی بر صنعت نفت ایران برسر زبان‌ها افتاده است.

            وزیر نفت آینده با چنین موضوع دشواری چگونه روبه‌رو خواهد شد؟ آیا بعضی از شرکت‌های وابسته، که در زمان وزیر پیشین تشکیل شدند، به فساد مالی متهم خواهند شد؟ اگر چنین شود، آیا مدیران آنها بازخواست خواهند شد، یا تقصیرها به گردن قواعد و ساختارها خواهد افتاد؟

 چشم‌ها به وزیر آیندة نفت دوخته خواهد بود که به این پرسش‌های چه پاسخی خواهد داد و اینکه اصولا چه فردی و با چه ویژگیهائی می تواند این مسائل را در مسیری صحیح و منطقی قرار دهد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۸۴ ، ۰۹:۰۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

 اقتصاد انرژی » اردیبهشت و خرداد 1384 - شماره 71 و 72

تحلیل های بسیاری از  اقتصاددانان معاصر و به خصوص کسانی که سیاست های تعدیل اقتصادی را مورد نقد و بررسی قرارداده و ناکارایی‌های آن را آشکار نموده اند  به این نتیجه منتهی شده است که بر خلاف نظر اقتصادانان لیبرال , پائین بودن کارائی و بهره وری  بیشتر از آن که ناشی از شکل مالکیت , یعنی دولتی بودن  یا خصوصی  بودن باشد , ناشی از حاکمیت انحصار و محیط انحصاری  است. در این رابطه کشور چین  به عنوان یک نمونه مورد توجه قرار می گیرد , چینی‌ها برای بالا بردن توان رقابتی در صحنه  بین‌المللی می‌بایست کارایی و بهره‌وری را بالا می بردند و هزینه های تولید را کاهش می‌دادند , برای این منظور با توجه به ساختار کشور به جای آنکه به پروژه  زمان بر  خصوصی سازی به مفهوم مالکیتی وحقوقی آن تکیه کنند  به ایجاد محیط رقابتی پرداختند. و توفیقات ایشان در این زمینه نشان داد که آفت کارایی بیش از آنکه مربوط به چارچوب حقوقی باشد به انحصاری بودن  مربوط است.

بنابر این اگر بخواهیم در هر بخش , بهره وری را بالا ببریم یکی از ضروریات مهم  و اولیه این است که محیط را رقابتی کنیم . ضمن اینکه در محیط انحصاری وقتی تنها یک بنگاه دولتی یک فعالیت را بصورت انحصاری انجام می دهد یا کالایی را تولید کرده و یا  خدمتی را عرضه می کند و رقیب دیگری وجود ندارد ,  نمی توان ارزیابی درستی ازعملکرد او داشت و شاخصی برای مقایسه وجود ندارد . در یک محیط رقابتی با وجود بنگاه های متعدد , کارایی و بهره وری بنگاه ها، شاخص سنجش و مقایسه آنها با یکدیگر است , علاوه بر  این , بنگاه ها مجبورند در رقابت با  یکدیگر  بهره وری را افزایش داده و نظر و رضایت مشتری و کارفرمای خود را تامین نمایند.  بدون شک یکی از عمده ترین بحران ها در روند توسعه اقتصادی ما که اتلاف سرمایه ملی را موجب می شود , پایین بودن بهره وری است و اگر بخواهیم بهره وری را در کشور بالا ببریم گسترش محیط رقابتی و انحصارزدایی از جمله مهمترین و فوری‌ترین اقدامات  خواهد بود .

بنظر می رسد که بیشترین انحصار در میان بخش‌های مختلف کشور در بخش انرژی  و زیر بخش های آن یعنی صنایع نفت و نیرو وجود دارد .محیط فعالیت‌های این دو صنعت کاملا انحصاری است و رقابت و شاخص مقایسه‌ای وجود ندارد. تمامی حوزه های نفتی و گازی کشور توسط شرکت ملی نفت ایران و شرکت های تابعه که جزء لاینفکی از دیوانسالاری آن هستند, بهره برداری می شود و حتی یک مورد استثناء برای امکان ارزیابی و مقایسه وجود ندارد .

قبلاً در سرمقاله اولین شماره سال گذشته (اقتصاد انرژی شماره 58و59 ) دربحث  نظام  بهره مالکانه در پیشنویس برنامه چهارم (که از سوی دولت پیشنهاد شده بود و نهایتا به تصویب مجلس نرسید) نیز ذکر شد که اجرای چنین مکانیزمی  نیاز به زیرساخت ها و بسترهایی دارد  که یکی از مهمترین آنها وجود محیط رقابتی در بهره برداری از حوزه های ئیدروکربوری است و اشاره نمودیم که تجربه دیگر کشورها نیز چنین پیش نیازی را برای نظام مالی مذکور , تائید می نماید و اگر بدون فراهم کردن بستر لازم  از طریق چنین مکانیزمی دست شرکت نفت را بازتر از آنچه هست بنمائیم , دچار کاهش کارائی و  افزایش هزینه ها خواهیم شد و در اینصورت در واقع بدون وجود ترتیبات نهادی لازم , مهمترین هدف اصلی ادعا شده در زمینه مکانیزم مورد بحث (که همان افزایش کارایی بوده است )  در جهت کاملا معکوس عمل خواهد کرد.

اینک این سئوال را مطرح می کنیم که تا چه زمانی چنین انحصارهایی باید ادامه یابد ؟ 

ممکن است در وهله نخست  اعتمادی به بخش خصوصی و یا توان حاکمیتی کنترل و نظارت بر آن در چنین زمینه های حساسی وجود نداشته باشد و ممکن است متقابلاً بخش خصوصی نیز توان و اعتماد لازم را برای وارد شدن به چنین عرصه هائی نداشته باشد. اما برای رفع این مشکل دارد دولت می‌تواند با استفاده از صندوق ها و شرکتهای سرمایه گذاری بزرگ و توانای وابسته و تحت کنترل خود , در جهت شکستن انحصار اقدام نماید . مثلا اگر در جهت تاسیس یک شرکت نفت و گاز توانا و وارد شدن ولو محدود آن در بخش های مختلف بالادستی و پائین دستی توسط صندوق ها وبنگاه های بزرگ سرمایه گذاری مذکور اقدام شود و دستگاه حاکمیتی مربوطه ( وزارت نفت ) قانونا موظف شود که  توسعه و بهره برداری برخی از حوزه های نفتی و گازی را  به چنین شرکتی (با شرایط رقابتی مشابه با شرکت ملی نفت ایران ) واگذار نماید , علاوه بر این که زمینه رقابت فراهم خواهد شد دولت و دستگاه مربوطه نیز مجبور به  شناخت و توسعه جایگاه حاکمیتی خود خواهند گردید.

طی سالهای اخیر دولت برای حل برخی مشکلات خود بخش خصوصی را به بعضی فعالیتها فراخوانده است اما بدلیل قرار داشتن آن فعالیت در زنجیره انحصار قبلی و بعدی دولتی , این فراخوان مورد استقبال آن بخش قرار نگرفته و نهایتا چنین فعالیتهائی به نوعی به بنگاه ها و صندوق های مورد اشاره تحمیل گردیده است . طبیعتا سرمایه گذار مستقل و خردمند حاضر نخواهد شد در زنجیره ای  از تولید که ماده اولیه و ورودی آن در انحصار دولت بوده و محصول آن نیز باید در شرایط انحصار تک خریدار منحصرا به دولت فروخته شود , وارد شود . در واقع چون نیک بنگریم , انحصار زدائی یک مقدمه ضروری برای خصوصی سازی نیز هست . خصوصی سازی را نمیتوان با تفکر تحکم دولت به بخش خصوصی پیش برد . این نگرش که دولتی بخواهد با همان تفکر تمرکزگرا و سنتی خود , هرجا که محدودیت و مشکلی برای ورود خود دارد آنرا را به بخش خصوصی تحمیل کند، یک نگرش پارادوکسیکال به مقوله خصوصی سازی است . بنابراین آنچه که در اینجا مطرح می کنیم با آنچه تاکنون اتفاق افتاده است متفاوت است .

 بعنوان نمونه هم اکنون در بخش نیروگاهی و تولید برق با این مشکل مواجه هستیم طی سالهای آتی باید چندین هزار مگاوات به ظرفیت تولید برق کشور افزوده شود و مستلزم حجم عظیمی سرمایه گذاری است . ظاهرا وزارت نیرو علاقمند است تمهیداتی را بیاندیشد که بخش خصوصی وارد پروسه تولید برق شود ولی عملا  استقبالی از سمت بخش خصوصی داخلی و خارجی وجود نداشته و ندارد . چرا؟ چون شرایطی پیشنهاد می شود  که باید سوخت را انحصار دولتی تامین کند و برق تولیدی را نیز انحصار دولتی دریافت کند هیچ سرمایه گذاری قادر نیست در وسط حلقه ای از انحصار قرار بگیرد که انحصارگر بتواند هر شرایطی را به او تحمیل کند و با هر تحمیلی عملا ابعاد اقتصادی پروژه و بازگشت سرمایه را زیر سئوال قرار دهد .

این وضعیت را با آنچه در اروپای غربی اتفاق افتاده است مقایسه کنیم . در اغلب کشورهای اروپای غربی اینک سالهاست که تولید کنندگان متعدد برق وجود دارند و مردم می توانند در یک بازار رقابتی برق مورد نیاز خود را تامین نمایند. از آنجا که شبکه ملی انتقال برق یک شبکه زیرساختی بوده و  امکان و منطق سرمایه گذاری مضاعف در مورد آن وجود ندارد , بر مبنای قانون، شبکه ملی موظف است با شرایط یکسان تولید کنندگان را به مصرف کنندگان متصل نمایند . اما اینک اروپای واحد میرود که برای توسعه سطح رقابت به نفع مصرف کنندگان , بازار رقابتی را در سطح اتحادیه گسترش دهد به طوری که هر شهروندی بتواند با هر تولید کننده برق در هریک از کشورهای عضو اتحادیه قرارداد منعقد کند و شبکه واحد برق اروپائی موظف خواهد بود تولیدکنندگان و مصرف کنندگان را به یکدیگر متصل نماید .

در ایران نیز برای شکستن انحصار دولتی و برای جلوگیری از بزرگتر شدن (مستقیم یا غیر مستقیم) دولت و برای تمهید خصوصی سازی به معنای واقعی خود و برای ارتقاء سطح رقابت و کارائی باید راه کارهای اصولی تری انتخاب نمود . آیا فالمثل در همین مورد برق, بهتر نیست بجای اینکه وارد شدن در حلقه انحصار پر ریسک به بنگاه های نیمه دولتی تحمیل شود , قوانین و مقررات لازم طراحی و تدوین گردد که چنین بنگاه هائی بتوانند با استفاده برابر از شبکه ملی ( البته در قبال پرداخت هزینه انتقال ) بعنوان رقیب شرکتهای تولید و توزیع برق انحصارگر دولتی وارد میدان شوند ؟

در هرحال بنظر می رسد که در شرایط کنونی کشور و خصوصا  باتوجه به مقوله اجتناب ناپذیر جهانی شدن , پرداختن به اقتضائات انحصارزدایی ضروریات است .  کشوری که بنگاه های اقتصادی آن  رقابت را در محیط امن تر داخلی تمرین نکرده باشند , به طریق اولی در محیط پیچیده تر و نا امن تر  جهانی قادر به رقابت نخواهد بود .

اینک که در آستانه نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری هستیم انتظار می‌رود که اقتدار بخشیدن به شان حاکمیتی دولت و تفکیک کامل تصدی و بنگاه‌داری از حاکمیت که در سرمقاله شماره 68 به آن پرداختیم در کنار حاکم کردن الزامات مدیریتی متناسب بر بخش تصدی و بنگاه‌داری در کنار انحصار‌زدایی و توسعه محیط رقابتی بویژه در بخش مهم انرژی در اولویت اقدامات دولت آینده قرار گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۸:۵۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

ماهنامه  اقتصاد انرژی » بهمن 1383 - شماره 68


(اقتصاد انرژی شمار ۶۸بهمن ۱۳۸۳)

مقدمه:

در سرمقاله شماره  قبل تحت عنوان: "خصوصی‌سازی  از ابتدا یا در انتها" سعی شد که دلایل حقیقی بزرگ شدن دولت در ایران تشرح گردیده و راه کارهای واقعی و عینی کوچک سازی دولت و توسعه بخش خصوصی مورد توجه قرار گیرد. در این فاصله شواهدی در  تایید مفاد آن مقاله ملاحظه شد. بعنوان مثال یکی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام در یک برنامه تلویزیونی در موضوع تفسیر اخیر مجمع مذکور در مورد اصل 44 قانون اساسی اشاره کرد که: "با فروش نیمی از سهام  فولاد "مبارکه" ، دولت میتواند چندین کارخانه جدید فولاد بسازد"، این نگرش همان نگرش خصوصی سازی در انتها است، زیرا  با  اجرای  چندین  پروژه فولاد  دولت بازهم بزرگتر خواهد شد و آیا اگر چنین سرمایه‌هائی در کشور وجود دارد که می‌توان با آن چندین کارخانه جدید فولاد ساخت چرا بازهم دولت باید اینکار را انجام دهد و چرا ایجاد تسهیلات و حل مشکلات نکند که از ابتدا  چنین سرمایه‌گذاری‌هائی  توسط بخش غیردولتی انجام پذیرد ؟ به علاوه  در قانون برنامه چهارم و اخیرا  در بودجه تقدیمی به مجلس برای سال مالی 1384 بازهم شاهد صدها میلیارد تومان سرمایه‌گذاری جدید توسط دولت هستیم که همه اینها دولت را بزرگتر و بزرگتر خواهد نمود.

 در پایان مقاله مذکور به نکته‌ای اشاره نمودیم که جای بحث و بررسی بیشتری  دارد:  "به فرض توسعه بخش خصوصی، وظایف حاکمیتی دولت  بسیار سنگین‌تر و دشوارتر خواهدشد." در این شماره برآنیم که در زمینه وظایف و  وضعیت بخش حاکمیتی در دولت (به معنای قوه مجریه) در ایران و  روند تفوق یابی تصدی بر حاکمیت در دولت به اختصار کنکاش کنیم.

 

حاکمیت تحت الشعاع تصدی:

حاکمیت نه به مفهوم تحکم و تغلب، بلکه به مفهوم تدوین استراتژیهای ملی، سیاست‌گذاری جامع،‌ برنامه‌ریزی، نظارت و کنترل و بویژه هماهنگ نمودن مستمر منافع خصوصی با منافع ملی از طریق اهرم‌های خاص  در اختیار یک دولت، مهمترین و اصلی‌ترین وظیفه یک دولت است. ممکن است دولتها ضرورتاً تصدی بعضی از امور و اداره بعضی از بنگاه‌های اقتصادی را عهده‌دار شوند اما در دولت‌های پیشرفته حجم این گونه فعالیتها برای دولت بسیار محدود بوده و درحدی است که بعنوان ضامن اجرائی وظایف حاکمیتی‌، ضرورت داشته‌باشد.

اما متاسفانه در ایران به همان دلایلی که در شماره قبل ذکر شد، دولت به یک متصدی بزرگ در همه امور و به یک بنگاه‌دار غول‌پیکر تبدیل شده و گستردگی حجم بنگاه‌داری و تصدی در دولت ایران موجب تحت‌الشعاع قرار گرفتن وظایف حاکمیتی گردیده‌است. حتی سازماندهی دولت در ایران و توزیع وزارت‌خانه‌ها نیز بیش از آنکه براساس وظایف حاکمیتی باشد تحت تأثیر تصدی بوده است، مثلاً تقسیم بخش انرژی به دو وزارتخانه نفت و نیرو قطعاً به دلیل گستردگی بنگاه‌داری در این دو وزارتخانه و ناشی از تفاوت فعالیت‌های اجرائی این دو دستگاه بوده ‌است وگرنه در سطح سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی و به عبارتی در سطح حاکمیتی چنین تفکیکی  بی‌معنا به نظر می‌رسد و به دلیل همین نوع سازماندهی مبتنی بر تصدی، ما در بسیاری از بخش‌ها مانند همین بخش انرژی دچار خلاء حاکمیتی و فقدان ستادهای سیاست گذاری هستیم. البته به دلیل همان گستردگی بنگاه‌داری و تصدی گری و تحت‌الشعاع بودن حاکمیت در هریک از دستگاه‌ها و وزارت‌خانه‌های موجود، با ادغام این دستگاه‌ها نیز خلاء حاکمیتی پرنخواهدشد بلکه ممکن است  بابزرگتر شدن ابعاد بنگاه داری  و معضلات جدید ناشی از ادغام بنگاه‌های متفاوت، همان توجه اندک به وظایف حاکمیتی نیز مورد غفلت بیشتری قرار گیرد.

در شرایط فقدان ستادهای حاکمیتی، طبیعتاً در اغلب موارد با نبود استراتژی و سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی منسجم و روشن روبرو هستیم. وزارتخانه‌ها و سازمانهای دولتی از نظر تعریف حقوقی، دستگاه‌های حاکمیتی هستند اما همانگونه که اشاره شد بسیاری از آنها بیشتر از آنکه یک وزارتخانه یا سازمان باشند به یک شرکت مادر (هلدینگ) تبدیل گردیده‌‌اند. البته این مسأله محدود به وزارت‌خانه‌های تولیدی و تجاری نمی‌شود سایرین نیز بیشتر از آنکه دستگاه‌های سیاست‌گذاری باشند، متولی اداره اموری خاص هستند. به این ترتیب مثلا ممکن است گزینش نام مناسب‌تر برای وزارت آموزش و پرورش ، وزارت " اداره امور مدارس "و یا برای آموزش عالی،" وزارت اداره امور دانشگاه‌ها" باشد. حتی در جائیکه ستادهای ذاتا حاکمیتی مانند هیئت وزیران و مراجعی مانند شورای اقتصاد نیز از تجمع همین مدیران بنگاهی و تصدی تشکیل می‌شوند، کمتر قدرت و فراغتی برای سیاست‌گذاری می‌یابند.

 

حاکمیت مغلوب تصدی

آنچه تاکنون ذکر شد مطلب جدید و ناشناخته‌ای نبود، تا اینجا منظور تبیین این مسئله بود که: از دیرباز در همه دستگاه‌هائی که ماهیتاً دستگاه‌های حاکمیتی بوده و باید باشند، میزان حجم تصدی‌گری که تعهدآور و مستلزم پاسخگو بودن به نیازها و تقاضاهای روزانه جامعه است، چندان گسترده بوده‌است که عملاً در دولت فرصت و فراغتی برای پرداختن به وظایف اصلی که همان وظایف حاکمیتی است وجود نداشته است. اما در سال‌های اخیر و بویژه از اوایل دوران موسوم به دوران سازندگی تحولات جدیدی در کشور اتفاق افتاده‌است که موضوع مورد بحث از ابعاد بسیار وسیع‌تری برخوردار گردیده  و بویژه در سازمان‌ها و وزارتخانه‌های صنعتی، حاکمیت مغلوب و مقهور تصدی شده و تداوم این وضعیت می‌رود که به  تضعیف بازهم بیشتر همان پیکره نحیف حاکمیتی در دولت  بیانجامد. برخی از تحولات مورد اشاره به شرح زیر است:

1-   همانطور که اشاره شد  از نظر حقوقی  وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی مطلقا وظیفه حاکمیتی داشته و حتی شرکتهای دولتی نیز  ماهیتاً نمی‌توانند مانند بخش خصوصی تنها بدنبال حداکثر کردن سود خود باشند و در بسیاری از موارد وظایف ترویجی و ملی دارند و حتی در بعضی موارد مانند شرکت ملی نفت ایران (بر مبنای اساسنامه‌ای که هنوز هم  درحال اجراست) مشخصا وظیفه حاکمیتی دارند، در دوران موسوم به سازندگی، شرکتها و حتی سازمانهای دولتی (برخلاف اساسنامه و قوانین تاسیس خود) در جهت حداکثر کردن سود، تشویق گردیده و ماموریت یافتند و با  جدا شدن بودجه شرکتهای دولتی از بودجه عمومی دولت، دست بسیار بازتر و آزادی عمل بیشتری نیز برای ایشان بوجود آمد. در این میان حتی بسیاری از وزارتخانه‌ها که ماهیتاً کمترین تصدی‌گری را داشته‌اند  نیز عملاً به تأسیس شرکتهای جدید و تلاش جهت تولید درآمد و ایجاد سود با استفاده از موقعیت‌ها و فرصت‌های انحصاری خود  (برای تامین بخشی از نیازهای بودجه‌ای) تشویق گردیدند.

2-   اغلب شرکتهای دولتی از امتیازات و به عبارتی رانت‌های ویژه‌ای برخوردارند و در بسیاری از موارد در محیط رقابتی هم قرار نداشته و بعنوان بنگاه انحصارگر عمل می‌کنند، در چنین شرایطی آزادی عمل‌های مدیریتی و بودجه‌ای نه تنها موجب افزایش کارائی و بهره‌وری نمی‌گردد بلکه ممکن است در جهت کاملا معکوس عمل نماید. حتی در مورد بنگاه دولتی که در بازار و محیط ظاهرا رقابتی کار می‌کند ابعاد بنگاه دولتی در مقایسه با رقبا و برخورداری آن از امتیازات خاص (بعنوان مثال امکان گرفتن کار پیمانکاری خارج از تشریفات مناقصه)‌، عملا محیط رقابتی را مخدوش می‌نماید. مسئله شرکتهائی که هویت مبهمی دارند و مشخص نیست که نهایتاً دولتی یا غیر دولتی هستند نیز مزید بر علت است.

3-   در بسیاری از وزارت‌خانه‌ها و دستگاه‌های دولتی وضعیتی متداول شده است که بسیاری از مشکلات مالی از طریق شرکتهای وابسته ( بدلیل دست بازتری که دارند ) حل و فصل می‌شود. بسیاری از قراردادهای مشاوره‌ای و خدماتی مورد نیاز وزارت‌خانه برای گریز از مشکلات و محدودیتهای دولتی، به شکل صوری توسط شرکتهای تحت پوشش منعقد می‌گردد. حتی بسیاری از مدیران ستادی در دستگاه‌ها،  بخشی از  حقوق و مزایای خود را از طریق شرکتهای تحت پوشش دریافت می‌کنند (بصورت عضویت غیر موظف  در هیئت مدیره شرکتهای تحت پوشش و یا به هر عنوان دیگر) و حتی بعضی از  وزارتخانه‌ها از نظر ساختمان محل اقامت خود نیز میهمان  شرکتهای تحت پوشش هستند.

4-   باتوجه به نوع آموزش و تجربه  مدیران دولتی  و جذابیت بیشتر شرکتها از نظر قدرت و اختیارات، نوعاً بنگاه‌داری در میان مدیران از جذابیت بیشتری برخوردار است و لذا در دوران موسوم به سازندگی، با  تحولاتی که قبلاً به آن اشاره شد، بسیاری از مدیران با سابقه تر و تواناتر  دولت، حضور و فعالیت در شرکتها را ترجیح دادند. بنابراین در بسیاری از موارد نفوذ اجتماعی و سطح علمی و تجربی مدیران بنگاه‌های دولتی نیز از مدیران ستادهای حاکمیتی  فراتر است.

5-   متأسفانه در ایران کمتر آموزشی (خصوصا در رشته‌های مدیریت) در زمینه مدیریت دولتی به معنای حاکمیتی آن وجود دارد. حتی در دوره‌های کارشناسی ارشد مدیریت که توسط یک سازمان کاملاً حاکمیتی (مرکز آموزش مدیریت دولتی وابسته به ساز مان استخدامی کشور که بعداً در سازمان مدیریت و برنامه ریزی ادغام شد)  برگزار می‌شد نیز مدیریت بنگاه داری آموزش داده می‌شد و محتوای این دوره‌ها با اینکه عنوان "مدیریت دولتی" را یدک می‌کشید عملاً تفاوت  چندانی با رشته های مدیریت بازرگانی که در دانشگاه‌ها ارائه می‌گردید نداشت.

اینک با توجه به نکاتی که ذکر شد  این  دغدغه جدی پدید می آید که  خلاء  حاکمیتی در  دولت چگونه باید پر شود؟ قبلا توضیح داده شد که یکی از وظایف بسیار مهم دولتها،  هم سو کردن و هماهنگ کردن  منافع خصوصی و منافع ملی و به عبارت دیگر منافع بنگاهی و منافع ملی است. به این معنی که بنگاه ها بدنبال حد اکثر کردن سود و منافع اقتصادی خود  بوده و دولتها  بدنبال حداکثر کردن منافع ملی و در تلاش جلوگیری از تعدی به غیر هستند. از این رو احتمال در تعارض قرار گرفتن مستمر منافع بنگاه‌ها با منافع ملی یک احتمال قوی و با درجه وقوع بسیار بالاست.  هنر دستگاه حاکمیتی آن است که  با بکارگیری مستمر خلاقانه و هنرمندانه ترکیبی بهینه و پیچیده از ابزارهای مشخص و خاصی که در اختیار دارد  این منافع متضاد را  هم سو و هم جهت نماید. اینک این سئوال جدی به ذهن متبادر می شود که: در جائیکه با بنگاه هائی روبرو هستیم که  از همه جهت بر دستگاه حاکمیتی تفوق و برتری و بعضا تسلط دارند و به صورت روزافزونی نیز در عین برخورداری از  قدرت و امتیازات دولتی بودن به سمت منافع بنگاهی گرایش  یافته و  از محدود ماندن به منافع ملی فاصله می گیرند.  چه مرجع و نهادی و با چه توان و امکانی باید به فکر منافع ملی و در تلاش تحقق آن باشد؟

و آیا تا زمانیکه چنین معضلات محوری و به عبارتی زیرساختی مرتفع نگردیده است، تبلور عینی و نتیجه عملی پیگیری مفاهیمی مانند آزاد سازی، خصوصی‌سازی و یا کوچک‌سازی دولت چه خواهد بود ؟ امید است مجلس جدید و دولت آینده قبل از هرگونه برخورد موضعی و سرامیکی با مسائل اقتصادی به توجه بنیادی به مسائل زیر ساختی مذکور بپردازند.

علاوه بر این در مواردی که از طریق مصوبات و تصمیمات، امتیازات و اختیارات بیشتری برای بنگاه های دولتی در نظر گرفته می‌شود باید توجه داشت که  اگر اعطای این اختیارات و امتیازات، متناسبا همراه با تحکیم و تقویت  نهاد حاکمیتی نباشد، معضلات  فوق الذکر  را تشدید خواهد نمود.

در هر حال، بنظر می‌رسد که تنها در صورت استقرار یک دولت حاکمیتی مقتدر و نهادهای مربوط به آن، تحقق هدف خصوصی‌سازی و کوچک کردن دولت، مقدور و مطلوب خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۸۳ ، ۱۰:۳۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

توضیح : اگر مطالعه از سندی که تصویر آن ذیل این نامه گذاشته شده شروع شود مطلب برای خواننده روشن می شود. اما در بند 5 نامه بصورت گذرا به مطلبی اشاره شده است که بد نیست اینجا آن را توضیح دهم. 

در ابتدای وزارت نفت بیژن زنگنه در سال 1376 ایشان برای اولین بار از زمان وزارتش در آذر 1376 در اجلاس اوپک که استثنائا در جاکارتای اندونزی برگزار شده بود شرکت کرد در این اجلاس با محوریت عربستان سعودی تصمیم گرفته شد که تولید اعضاء اوپک افزایش یابد و این در حالی بود که علائم ظهور بحران بزرگ اقتصادی در منطقه آسیای شرقی آشکار شده بود و قابل پیش بینی بود که با ظهور این بحران در منطقه ای که بیشترین رشد تقاضای انرژی را دارد، تقاضای جهانی نفت کاهش خواهد یافت، بیژن زنگنه هم با این تصمیم اوپک همراهی کرد در صورتی که تصمیمات اوپک به اتفاق آراء اتخاذ می شود و مخالفت او مانع تصویب این تصمیم می شد. بدنبال این تصمیم قیمت جهانی نفت از حدود 20 دلار به کمتر از 8 دلار سقوط کرد که البته در اجلاس بعدی اوپک در اسفند همان سال کنترل شد و در  شروع کار دولت اصلاحات که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کرد این اتفاق بدی بود. بدنبال سقوط قیمت نفت گزارشی در مرکز پژوهشهای مجلس تهیه و به صورت محدود بین نمایندگان توزیع شده (ظاهرا تحت عنوان در جاکارتا چه گذشت) بود که ظاهرا در آن به همکاری ایران با این تصمیم انتقاد شده بود. بیژن زنگنه به شدت از این گزارش برافروخته شده بود. در آن زمان من رئیس موسسه مطالعات بین المللی انرژی بودم و چهارشنبه ها بصورت هفتگی با وزیر جلساتی داشتیم تحت عنوان  اوپک و بازار نفت . در اولین جلسه بعد از انتشار این گزارش ایشان برافروختگی خود را نشان داد. نماینده ایران در هیئت عامل اوپک دو نفر از همکاران واحد امور اوپک وزارت نفت (که احتمالا به دلیل سوابق روابط قبلی علاقمند بود از دستشان خلاص شود) را متهم کرد که آنها همکار مرکز پژوهشها هستند و این گزارش را نوشته اندو زنگنه صراحتا گفت اینها را بیرون بیندازید. یکی از آن دو که از کارشناسان زحمتکش و خوب آنجا بود تحت فشاری که به او آوردند از شرکت سایپا نامه آورد که مامور خدمت شود ولی وزیر حتی با ماموریت هم موافقت نکرد و نوشته بود که با انتقال موافقت می شود ولی ایشان مایل به انتقال نبود و حرفش این بود که من کارمند با سابقه صنعت نفت هستم وزیری آمده از من خوشش نمی آید من دعوا ندارم و تا او هست به ماموریت می روم . در این فاصله و تا جناب وزیر بفهمد که که به زور نمی تواند کسی را منتقل کند من ایشان را به موسسه مطالعات بردم که از واحد اجرائی اوپک که مورد حساسیت شده بود دورتر باشد و به کار مطالعاتی بپردازد که بعدا این موجب گلایه وزیر از من و موجب اولین سوء ظن های ایشان به من شد که تو مخالف من را جذب می کنی در صورتی که این بنده خدا قسم می خورد که من نویسنده آن گزارش مرکز پژوهشها نبودم و حداکثر در یک مذاکره تلفنی نظرم را به کارشناس مرکز گفته ام. اما نفر دوم در کنار کار در امور اوپک شرکت نفت مسئولیتی هم در یکی از روزنامه های نسبتا مهم آن زمان داشت وقتی به او هم فشار آوردند که باید برود، در آن روزنامه شروع به انتشار مطالبی بر علیه زنگنه کرد و از جمله برخی پرونده های تخلفات ایشان در دوره وزارت نیرویشان را منتشر کرد. مدتی نگذشت که مطلع شدیم این نفر دوم که به قول معروف سمبه اش پر زور تر بود سر از دفتر کالای نفت در کالگری کانادا درآورده است و هم به او در آنجا ماموریت بلندمدت و پست و سمت داده اند و هم امکان ادامه تحصیلش را فراهم کرده اند. اینجاها بود که آرام آرام مرام و مسلک و سعه صدر!! این وزیر را می شناختم. 

این را هم اضافه کنم که مدتی بعد از نگارش این نامه به رئیس جمهور با تداوم فشارها مجبور شدم مرخصی بدون حقوق بگیرم و از وزارت نفت بروم و بعد از پایان دوره وزارت زنگنه در سال 1384 به سمت کارشناسی خود در موسسه مطالعات برگردم. 

و نکته دیگر این که امروز بعد از پانزده سال شاید بتوان راجع به فراز پایانی نامه اینجانب به رئیس جمهور پاکدستی که از همه جهت و در همه شاخص ها بهترین عملکرد را در میان روسای جمهور  بعد از دوران جنگ تحمیلی داشته است، قضاوت نمود که چگونه پیش بینی اینجانب تحقق یافت و عملکرد وزیر نفت با پرونده هائی مانند کرسنت و استات اویل و توتال و غیرو به ضعیف ترین حلقه عملکرد دولت اصلاحات تبدیل شد و بسیاری از دست آوردهای ارزشمند آن دولت را تحت الشعاع قرار داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۲ ، ۱۴:۱۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

 

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی ؛ تیر 1381 - شماره 38

 

نسخه متنی

 

مسئله پتروپارس مدتی است ابعاد گسترده ‏ای یافته و رفته‏ رفته به یک مسئله ملی تبدیل گردیده است. در مجله اقتصاد انرژی بارها و بارها نسبت به عدم بومی شدن صنعت نفت با وجود یک فرصت قریب به یکصد ساله اظهار تأسف شده و از اینکه با از دست داد این فرصت‏ها هنوز وابسته به تکنولوژی و مدیریت شرکت‏های خارجی هستیم شکایت شده است. بنابراین طبیعی است که در هرحال یک تجربه ملی به سمت  بوجود آوردن پیمانکاران عمومی و بومی کردن این صنعت را به هر صورت که هست پاس بداریم. از این رو در فضای غبارآلود ایجاد شده در اطراف آن، جهت اجتناب از هم صدا شدن با مخالفان آن، تاکنون سکوت را ترجیح داده و با ملاحظه و تردید با موضوع برخورد کرده ‏ایم. اما به تدریج احساس می‏ کنیم که عدم طرح انتقادهای حرفه‏ ای نیز خود می‏تواند جفا به این تجربه باشد و لذا اینک که سکان پتروپارس در دست یک مدیر با سابقه (البته از نظر سابقه و تجربه مدیریتی) و متعصب قرار گرفته است شاید زمان برای بیان بعضی از واقعیت‏ ها مناسب بوده و طرح انتقادها بتواند راه‏گشا باشد و لذا مواردی را فهرست‏ وار بیان می‏کنیم:

1- بعضی از مدیران سابق و فعلی پتروپارس منتقدان و مخالفان بعضی از رویه ‏ها و اقدامات این شرکت را به ریختن آب به آسیاب شرکت‏ های خارجی متهم می‏کنند و می‏گویند: "طرفداران حضور شرکت‏های خارجی هستند که از  تجربه پتروپارس ناراحتند". تردید نیست که در کشور ما مخالفت‏ها و مقاومت‏هایی در مقابل استقلال در تصمیم‏گیری‏های اقتصادی وجود دارد و گروه‏هایی وجود دارند که با هرگونه تولید کالاها و خدمات جانشین واردات (بعضاً با انگیزه‏های سودجویانه) مخالفت می‏کنند. اما آیا همة مشکلات از ناحیه اینگونه مخالفت‏ها و احیاناً غرض‏ ورزی‏ هاست و یا اشتباهات در تصمیم‏گیری و روش‏هاست که زمینه را برای تحرک مغرضان فراهم می‏کند. متأسفانه ما در بسیاری از موارد شاهد کارهای ماهیتاً خوب و ارزشمندی هستیم که به شکل بد انجام می‏پذیرند و کراراً شاهد تجربه‏هایی هستیم که به دلیل ناپختگی، بی‏برنامگی و  سوء مدیریت، در اجرا به شکست می‏انجامد و این شکست‏های پیاپی یاس و ناامیدی ملی در انجام کارهای بزرگ و امور خطیر را تشدید و تقویت می‏کند. اگر پرونده اینگونه تجربه‏های شکست‏خورده را بررسی و موشکافی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که نه اهداف مورد نظر آنها غلط و بد بوده و نه ملت ما فاقد  هوشمندی و شایستگی لازم برای تحقق آن بوده‏ است، بلکه بیشترین مسئولیت متوجه مدیریت است. خوبست کسانی که به حق برروی موفقیت تجربه‏ای مانند تجربه پتروپارس تعصب دارند تحقیق کنند که چه کسانی و با در اختیار داشتن چه امکانات و موقعیت‏هایی، بازدید گروه‏های مختلف از عناصر تاثیرگذار در نظام تصمیم‏گیری کشور به مناطق عملیاتی پروژه‏ها را ترتیب می‏دهند و در جریان این بازدیدها قصدشان این است که این افراد را به این جمع‏بندی برسانند که نیروها و شرکت‏های خارجی بهتر از نیروها و شرکت‏های داخلی کار می‏کنند؟ آنگاه درخواهند یافت که تعصب‏ورزی صحیح و منطقی مستلزم برآشفتن از هر انتقادی نیست بلکه با اصلاح شیوه‏های مدیریتی و حرکت منظم برنامه‏ای و با استفاده از دانش و تجربه بشری که در هر زمینه‏ای وجود دارد می‏توان از شکست اینگونه تجربه‏ها و شاد شدن مخالفان آن جلوگیری کرد.

قبلاً در بعضی نوشته‏ها به این مسئله پرداخته‏ایم که یکی از مشکلات مدیریتی مرسوم، شتابزدگی در تصمیم‏گیری‏هاست. مثلاً ممکن است برای تاسیس یک شرکت که بتواند با سرعت و قدرت حرکت کند، یک سال مطالعه و برنامه‏ریزی لازم باشد که در طول آن جزئیات مسائلی چون چارچوب حقوقی شفاف و مناسب، ایجاد سازمان کارآ، نحوة تامین نیروی انسانی مناسب و بسیاری از مسائل دیگر و از جمله حتی نحوة مقابله با مخالفت‏ها و مقاومت‏ها، مورد ملاحظه و بررسی قرار گیرد تا در زمانیکه حرکت آغاز می‏شود، بدلیل پیش‏بینی قبلی همه جزئیات و روشن بودن دستورالعمل‏ها، کار با سرعت به پیش‏‏رود. اما متأسفانه ما نوعاً اینگونه حرکت نمی‏کنیم؛ برای صرفه‏جویی در وقت کار را شتابزده شروع می‏کنیم و پیش‏نیازها را به تعویق می‏اندازیم اما تجربه نشان داده است که در اینگونه حرکت‏ها مشکلات و کندی‏های ناشی از عدم برنامه‏ریزی‏های مذکور در طول راه گریبان ما را می‏گیرد و کار را بسیار طولانی‏تر می‏کند. مثلاً اگر یکسال شروع کار را به تعویق می‏انداختیم و برنامه‏ریزی می‏کردیم ممکن بود که با روشن بودن مسیر، ظرف دو سال بعد کار مورد نظر را به انجام برسانیم اما با شتابزدگی در آغاز کار عملاً بجای مجموعاً سه سال (برنامه‏ریزی و اقدام) تا ده سال گرفتار بوده‏ایم و ملاحظه می‏کنیم که بیشتر انرژی‏مان در اثر آثار و تبعات ناشی از فقدان برنامه و طرح و نقشة مشخص و برخورد آزمون و خطاگونه با آنچه که از ابتدا قابل پیش‏بینی بوده تلف شده است.

     متاسفانه در فرهنگ حاکم بر صحنة سیاسی کشور نیز هنوز عواملی وجود دارد که این نحوه برخورد را تشویق می‏کند. هنوز فعّالیت‏های نرم‏افزاری از نوع مطالعه، برنامه‏ریزی، تجزیه‏وتحلیل فنی و اقتصادی و  … کار و فعّالیت تلقی نمی‏شود و متقابلاً هرگونه تحرک سخت‏افزاری و اجرائی ولو شتاب‏زده و بی‏برنامه ارزش‏گذاری مثبت می‏شود. بنابراین یک مدیر منتخب، احساس می‏کند که اگر وقت خود را مصروف امور نرم‏افزاری مانند اصلاح نظام تصمیم‏گیری، اصلاح سیستم‏های مالی، و ایجاد نظام آماری، اصلاح روش‏های اداری، افزایش بهره‏وری و … بنماید ممکن است نالایق تلقی شده و تعویض گردد و هرگز فرصت نشان دادن نتیجه این اصلاحات را در عرصه اجرا و عمل پیدا نکند. چون این اقدامات نه محسوس و چشم‏ پرکن است و نه در نزد ارزش‏گذاران و ارزش‏یابان بهائی دارد، در حالیکه اگر بدون بررسی و مطالعة کافی اقدامات چشم‏پرکن انجام دهد می‏تواند مدیری توانا (از نظر اجرائی) ارزیابی شود و این اطمینان خاطر را هم دارد که آثار و نتایج واقعی این اقدامات چشم پرکن ارزیابی نخواهد شد و این در حالی است که تقریباً تمامی مشکلات اصلی نظام اداری و اجرائی ما به همان نرم‏افزارها و به ناکارایی نظام تصمیم‏گیری‏ و امثال آن مربوط می‏شود.

     در هر حال مسئولیت کسانی که یک تجربه را با بد انجام دادن آن به بحران می‏کشانند قطعاً بیشتر از کسانی است که از بیرون و از دور کارشکنی می‏کنند.

2- یکی از مدیران سابق پتروپارس که سرنوشت این شرکت با سرنوشت سیاسی او گره‏خورده است، حضور خود در پتروپارس را اینگونه توجیه می‏کند: "به دنبال تجربه مشابهی که در بخش نیرو وجود داشت از من خواسته شد که همان تجربه را در صنعت نفت نیز تکرار کنم"، در این رابطه چندین نکته قابل توجه وجود دارد:

الف- آیا سیاسی کردن یک تجربه اجرائی مهم ملی برخورد صحیحی با این تجربه است؟ زمانی که مدیر مورد بحث درگیر تجربه مورد نظر در بخش نیرو بود، زمانی بود که وی کاملاً در حاشیه‏ سیاست قرار داشت اما تجربه پتروپارس را موقعی شروع کرد که هم از نظر مسئولیت سیاسی و هم از نظر موقعیت حزبی در اوج رقابت‏های سیاسی بود. آنهم در شرایطی که به دنبال تحولات دوم خرداد رقابت‏های سیاسی جامعه به اوج خود رسید و جریانات سیاسی از همان ابتدا نشان دادند که از هیچ اقدامی در مقابله با یکدیگر فروگزار نخواهند نمود. در چنین شرایطی به سادگی قابل پیش‏بینی بود که احتمال گره‏خوردن سرنوشت سیاسی این فرد با سرنوشت این تجربه مهم  ملی وجود دارد و این گره‏خوردن، هم موقعیت سیاسی وی و هم این تجربه ملی را آسیب‏پذیر خواهد نمود. بنابراین سؤال این است که: هنگامی که متولیان امر با چنین تجربه مهمی اینگونه برخورد می‏کنند آیا مسئولیت تاخیرها و آسیب‏های ناشی از این گره‏خوردگی سیاسی را خود باید به عهده گیرند و یا دیگران را متهم نمایند؟ آیا به فرض اینکه تجربه بخش نیرو قابل انتقال به بخش نفت بود، با توجه به شرایط سیاسی مذکور، این انتقال تجربه تنها با حضور مستقیم صاحب آن تجربه ممکن بود؟ آیا امکان‏پذیر نبود که این تجربه تدوین شود و کتباً یا شفاهاً به دیگران منتقل شود؟ آیا صلاحیت علمی اقتضاء نمی‏کند که هر مدیری تجربه مدیریتی خود را مدون و قابل انتقال نماید؟

البته امیدواریم که جناح مقابل سیاسی با درک اهمیت این تجربه و ارزش دادن به آن که یکی از لوازم استقلال فنی و اقتصادی در بخش نفت و گاز کشور است، حساب آن را از گروکشی‏های سیاسی جدا  کرده و جلو لطمه خوردن بیش از پیش به این تجربه را بگیرند.

ب- صاحب این قلم نمی‏داند که آن تجربه در بخش نیرو چگونه بوده و آن شرکت چه می‏کرده است، اما بر این باور است که هیچ تجربه‏ای در هیچ بخشی به  سادگی و بدون مطالعه به یک بخش کاملاً متفاوت دیگر قابل تعمیم نیست. خصوصاً اینکه بخش ‏بالادستی نفت خصوصیات متفاوت و منحصر به خود را داراست، ممکن است در بخش پائین‏دستی نفت بتوان مثلاً پالایشگاه‏های گازی را از نظر آماده‏سازی یک حامل انرژی با نیروگاه‏های برق و خطوط انتقال و شبکه و انشعاب گاز را با خطوط انتقال و شبکه و انشعاب برق قیاس کرد که البته آنهم قیاس مع‏الفارق است اما بخش بالادستی نفت را با هیچ چیز دیگری نمی‏توان مقایسه نمود. اشتباه گرفتن یا مشابه فرض کردن یک مخزن زیرزمینی نفت و گاز با یک سیستم مولد نیرو می‏تواند مشکلات زیادی را برای کشور بوجود آورد (که متاسفانه در بسیاری از موارد نیز آورده است). همراه هر مولد برق کتاب‏هایی وجود دارد که همه مشخصات آن در آن کتاب‏ها مندرج است. عمر مفید، نحوة نگهداری و  ورودی و خروجی و در نتیجه هزینه و فایده آن  مشخص و تعیین و حتی تضمین شده است. اما یک مخزن نفتی زیرزمینی یک مقولة ریسک و عدم اطمینان است و هیچ کس نمی‏تواند هیچ تضمینی در مورد آن بدهد. امروزه سخت‏افزارها و نرم‏افزارهای مربوطه به اکتشاف و مطالعات و شبیه‏سازی مخازن نفت و گاز جزء پیچیده‏ترین تکنولوژی‏های روز دنیا هستند اما با وجود این هیچ قطعیتی در مورد رفتار این مخازن پس از شروع تولید نفت و گاز وجود ندارد و لذا مطالعات مخزن باید دائماً روزآمد شده و تصمیمات متخذه در مورد نحوة رفتار با مخزن نفتی و میزان تولید از آن باید دائماً مورد تجدید نظر قرار گیرد. تجربه بخش بالادستی نفت و کلیه فعالیت‏های مربوط به آن در شرکت‏های نفتی بین‏المللی و در صنعت نفت داخلی وجود دارد.

3- تجربه نشان داده است که شرکت‏های نیمه‏دولتی ـ نیمه‏خصوصی که ماهیت شترمرغی داشته و از رانت‏ها و امتیازات دولتی و از فرصت‏ها و موقعیت‏های بخش خصوصی به صورت توأمان استفاده می‏کنند، مانند درخت‏هایی هستند که در کنار جوی آب روئیده‏اند و هرگز ریشه محکمی نخواهند یافت. علاوه بر این وجود این شرکت‏ها ماهیتاً مغایر توسعه بخش خصوصی و توسعه رقابت است زیرا هیچ شرکت خصوصی قادر به رقابت با آنها نخواهد بود. علاوه بر این در نظام تصمیم‏گیری بالای این شرکت‏ها، نقش و جایگاه کارفرمائی و پیمانکاری درهم می‏آمیزد و این مسئله روائی و صحت تصمیم‏گیری‏ها را زیر  سوال می‏برد. آن کس که با خود شطرنج بازی می‏کند مسلماً در هیچ طرف، بازی خوبی نخواهد کرد!

4- نکته آخر اینکه آیا پارس جنوبی، برای اجرای یک تجربه که عملاً و عمدتاً بر مبنای آزمون و خطا پایه‏گذاری شده، بهترین انتخاب بوده است؟ در میان همة بحث‏ها و نقدهایی که طی چند سال اخیر در رابطه با برنامه توسعه صنعت نفت و جذب سرمایه خارجی در این صنعت مطرح بوده، می‏توان ملاحظه کرد که در رابطه با حوزه‏های مشترک یک توافق ملی بر سر توسعه بهره‏برداری از آنها به هر صورت ممکن وجود داشته و در این میان پارس جنوبی از اهمیت و اولویت ویژه‏ای برخوردار است. کشور مقابل (قطر) بیش از هفت سال است که از این حوزه بهره‏برداری می‏کند و برنامه‏های گسترده‏ای را نیز برای توسعه بهره‏برداری از آن در دست دارد. این در حالیست که تاکنون (شاید از خوش اقبالی ما) طرف مقابل از بازار بسیار محدودی برخوردار بوده است (فقط امکان صادرات  به صورت L.N.G) که با توجه به طرح‏هایی مانند دولفین (شبکه گاز کشورهای شورای همکاری خلیج فارس)  این محدودیت در حال برطرف شدن است. بنابراین شاید پارس جنوبی عرصه مناسبی برای تجربه اندوزی نبوده باشد و شاید (با توجه به آنچه در بند 1 ذکر شد) می‏شد این تجربه را در بعضی از حوزه‏های خشکی با شرایط سهل‏تر و تکنولوژی ساده‏تر اندوخت و سپس با سرعت و قوت بیشتر به پارس جنوبی تعمیم و توسعه داد تا چنین پروژه  مهم و اولیت‏داری دچار چنین تاخیرهایی نشود.

            در هر حال در پایان این نوشتار امیدواریم که مدیریت متعصب تازه ‏نفس  پتروپارس با سیاست‏زدائی از این شرکت و با تلاش در جهت رفع اشکلاتی که مذکور افتاد از شکست این تجربه مهم ملی جلوگیری نماید و امیدواریم که مخالفان سیاسی دولت نیز از این سعة‏صدر برخوردار باشند که حساب یک تجربه مهم ملی را از کشمکش‏ های سیاسی جدا سازند.

 

مدتی بعد از انتشار این مقاله در اقتصاد انرژی، روزنامه تندروی کیهان از آن سوء استفاده نمود و مطلب زیر را منتشر کرد و به گونه ای جلوه داد که نگارنده با این روزنامه مصاحبه داشته ام و نام افراد را ذکر کرد و عکس آنها را آورد و مساله را کاملا سیاسی کرد، در صورتیکه من نام هیچکس را نیاورده بودم و یک نقد حرفه ای کرده بودم و این سوء استفاده کیهان موجب دلخوری بسیاری از اصلاح طلبان شد و برای من بسیار پرهزینه . مدتی بعد از این شیطنت کیهان وقت مصاحبه ای با آقای بهزاد نبوی داشتیم ، ایشان که در آن زمام نایب رئیس مجلس یودند ابتدا معترف بودند که نقد شما فنی و متفاوت بوده و شروع به مصاحبه کردند اما چند دقیقه بعد از بعضی سوالات ما خوششان نیامد و من و همکاران را تقریبا بیرون کردند و نوار مصاحبه را گرفتند . این اولین و آخرین باری نبود که تجربه کردم که در ایران مستقل بودن و مستقل اندیشیدن بسیار پرهزینه و سخت است اگر نه چپ و نه راست و نه اصلاح طلب و نه اصولگرا نباشی و لای تیغه این دو قیچی می شوی و اگر در مجموع اصلاح طلب هم باشی باید یک کاسه تائید کنی و گرنه پذیرفته و حمایت نمی شوی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۸۱ ، ۲۱:۲۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی شماره تیرماه ۱۳۸۰

تردیدی وجود ندارد که همة مدیران دولت آینده خصوصاً در تیم اقتصادی باید از بین شایسته‎ترین افراد انتخاب شوند کشورهای موفق امروز دنیا خصوصاً در میان کشورهای در حال توسعه کشورهایی هستند که شایسته‎ترین‎ها را به کار گرفته‎اند و ناتوانها را به سرعت دفع می‎کنند. اما تکرار این واقعیت غیرقابل تردید خاصیتی ندارد باید دید که ما چگونه باید نظام شایسته‎سالاری را حاکم کنیم و در این مسیر چه مشکلاتی داریم و مدیر شایسته چه کسی است؟ لذا در سطور زیر تلاش خواهد شد به مشکلات موجود در مسیر شایسته‎سالاری و ویژگیهای یک مدیر شایسته پرداخته شود.

در شرایط کنونی برای انتخاب شایستگان دشواریها و گرفتاری فراوانی داریم متأسفانه در دورانهای گذشته و بدلایل گوناگون که شرح آن خارج از این بحث است، درهای ورود به حوزة مدیریت عالی و سطح کلان کشور بسته بوده است و اجازة ورود و عرض‎اندام به نیروها و استعدادهای جدید داده نشده است. نیروهای موجود نیز متأسفانه از سطح متوسطی برخوردارند و امتحان خود را در سمتهای مختلف پس داده‎اند اگر کماکان سراغ همین حوزه و محدوده برویم امید به تحول قابل توجهی نمی‎توان داشت بالاخره باید یکجا این محدوده شکسته شود و یا لااقل از این میان فرصت به کسانی داده شود که اعتقاد داشته باشند که زمینه را برای رشد نیروهای کارآمد باز کنند.

متأسفانه آنجائی هم که بحث انتخاب شایستگان مطرح می‎شود عمدتاً به شرایط احراز ثانویه توجه می‎شود و شرایط احراز اولیه که مهمتر هستند در نظر گرفته نمی‎شود. داشتن تجربه و دانش در حوزة مدیریت مورد نظر قطعاً بسیار مهم است و باید هم وجود داشته باشد اما شرط ثانویه است. داشتن ضریب هوشی بالا، برخورداری از انسجام ذهنی و دارا بودن ویژگیهایی مانند علم‎باوری و … جزء شرایط اولیه هستند که از اهمیت بیشتری برخوردارند و خصوصاً در سطح وزرا، داشتن ویژگی کلان‎نگری و تشخیص منافع ملی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

 متأسفانه در اکثر وزارتخانه‎های اقتصادی ما تصدی بر اجرا غلبه دارد و در چنین شرایطی وزیری که فاقد ویژگی کلان‎نگری باشد هر چقدر هم مدیرخوب و قوی‎ای باشد این استعداد را خواهد داشت که به یک بنگاهدار اقتصادی تبدیل شود و منافع ملی را به نفع منافع بنگاه تحت تصدی خود مصادره کند و دست آخر هم مدیری موفق ارزیابی شود! بنابراین تنها مدیران کلان‎نگری که بتوانند منافع ملی را تشخیص داده و منافع بنگاههای تحت تصدی خود را با آن هماهنگ و هم‎جهت نمایند می‎توانند اقتصاد کشور را از بن‎بست خارج کنند.

یکی دیگر از مشکلات، فقدان نظام ارزیابی و ارزشیابی است، آیا برای یک مدیری که طی بیست سال گذشته مسئولیتهای مختلفی را به عهده داشته و سازمانهای مختلفی را دور زده است و امروز نیز نام او برای تصدی مسئولیت دیگری مطرح است یک پرونده ارزشیابی در دولت و یا در نهاد ریاست جمهوری وجود دارد که عملکرد او و آثار و تبعات بعدی عملکرد او را نشان بدهد؟ آیا صرف سابقة، قرار داشتن بر روی یک سمت بدون ارزیابی عملکرد در آن سمت شایستگی و صلاحیت احراز سمت بالاتر را ایجاد می‎کند. فالمثل اگر فردی چند صباحی استاندار بوده ‎است، آیا صرفاً به همین دلیل شایستگی معاونت وزارت کشور و یا خود وزارت کشور را پیدا می‎کنم و یا باید عده‎ای بررسی کنند که در آن استان چه کرده‎ است و اگر نمره‎اش پایین بود بطور کلی و حداقل تا زمان احراز شایستگی‎های جدید از شبکة مدیریت کشور حذف شود.

علاوه بر فقدان نظام کارآمد ارزیابی و ارزشیابی، متأسفانه در مواردی هم که ارزیابیهای دم دستی صورت می‎گیرد ملاکهای بسیار غلطی وجود دارد مثلاً یک فردی که بدون داشتن هیچ صلاحیت و دانشی مرتباً اظهارنظرهای اقتصادی می‎کند بعد از مدتی بعنوان یک کارشناس اقتصادی شناخته می‎شود بدون اینکه بررسی شود که آیا اظهارات وی از انسجام برخوردار بوده و مبنای علمی دارد یا نه؟ آیا اصولاً ما حتی یک پروندة ساده از شبکة مدیرانمان داریم که مصاحبه‎ها و مقالات و اظهارنظرات ایشان را در آن گرد آورده باشیم و در مواقع لازم یک تیم با صلاحیت این پرونده را بررسی کنند؟ تا چه رسد به ارزیابی عملکردها. آنچه گفته شد تشخیص و انتخاب شایستگان را بسیار دشوار می‎کنند و باید از شتابزدگی پرهیز نمود.

متأسفانه کشور ما جزء کشورهای توسعه‎نیافته است و مهمترین و خطیرترین مسئله کشور قرار گرفتن در مسیر توسعه است، مدیریت توسعه نیاز به مدیران توسعه یافته دارد. بدون شک مدیران متکی به تفکر و روشهای سنتی قادر نخواهند بود جامعه را در مسیر توسعه قرار دهند. بنابراین ویژگیهای توسعه‎یافتگی و فکر توسعه یافته باید بعنوان شرایط احراز احصاء شود و ویژگیهای شخصی کاندیداهای پستهای مهم باید با آن تطبیق داده شود.

-        مدیری که تحمل شنیدن کوچکترین حرف مخالف را ندارد و از کوچکترین انتقادی به شدت برآشفته می‎شود توسعه یافته نیست.

-        مدیری که فقط می‎خواهد خود بدرخشد و اجازه مطرح شدن و درخشیدن را به هیچ فرد دیگری در سازمان خود نمی‎دهد و عملاً با تنگ‎نظری خود جلوی شکوفائی و رشد استعدادها را می‎گیرد توسعه‎یافته نبوده و از سعة صدر لازم برای ادارة یک سازمان بزرگ برخوردار نیست، آنهم در شرایطی که امروزه هیچ مشکلی را بدون کار تیمی و بدون پشتوانة کارشناسی نمی‎توان بطور اساسی حل نمود و ما تجربة زیادی در این زمینه داریم.

-        مدیری که علم باور نیست و عادت کرده است که هر روز بدون کوچکترین مراجعه و اتکاء به نظام علمی و کارشناسی در همة زمینه‎ها اظهارنظر نموده و روزانه دهها و صدها تصمیم مهم را عجولانه اتخاذ کند دارای ذهن توسعه‎یافته نبوده و صاحب صلاحیت نیست.

-        ما در یک محیط متحول بین‎المللی زندگی می‎کنیم و تحولات جهانی به سرعت و به شدت بر روند تصمیمات و اقدامات ما نقش دارد،مدیری که قادر به تشخیص شرایط متحول بین‎المللی نبوده و از قدرت تجزیه و تحلیل سازمان‎یافته این تحولات برخوردار نباشد فاقد شایستگی لازم است. البته تشخیص شرایط بین‎المللی و جهانی اندیشیدن و وارد کردن شرایط و تحولات بین‎المللی در نظام تصمیم‎گیری سازمان تحت تصدی به معنای تسلیم‎پذیری و مرعوب بودن در مقابل دیگران و خصوصاً دول مسلط جهان نیست.(امروزه حتی دولتهای مسلط و سلطه‎جو نیز به افراد مرعوب و منفعلی که منعکس‎کننده معیارها و دیدگاههای واقعی جامعة خود نیستند، علاقة چندانی ندارند چرا که تجربة استعمار گذشته (به انواع گوناگون آن) به ایشان نشان داده است که همکاری قابل تداوم با کشورهای در حال توسعه مستلزم شناخت همه جانبة این کشورها و تطبیق فعالیتهای خود با برداشتها و تفکرات بطن جامعه است و چنین مدیرانی نمی‎توانند این واقعیتها را به ایشان منعکس نمایند).

-        گشودگی یکی از ویژگیهای کشورهای توسعه‎یافته است بوجود آمدن شبکة جهانی اینترنت محصول این گشودگی و محصول اصرار کشورها و نهادهای توسعه‎یافته بر انتشار اطلاعات است. مدیر بسته و انحصارطلبی که شخصیتش نه به خلاقیت و ابتکار بلکه به در اختیار داشتن انحصاری اطلاعاتی که در اختیار دیگران قرار نمی‎دهد وابسته است فاقد ذهن توسعه‎یافته است.

اصلی‎‎ترین مشکلات اقتصادی کشور به ناشایستگی مدیران و عدم صلاحیت ایشان مربوط می‎شود انبوه پروژه‎های نیمه تمام و طرحهای زیان‎ده و ظرفیتهای خالی که همکنون در بخش تولید وجود دارد دلیل سوء مدیریت و تصمیم‎گیریهای غیرکارشناسی و شتابزده است که آن نیز به مدیریت برمی‎گردد.

اصولاً همة اقتصادها بدنبال مازاد هستند تا این مازاد را صرف رشد و توسعة کشور کنند اینکه ما با عنایت خداوندی در بسیاری از مقاطع چه قبل و بعد از انقلاب دارای مازاد بوده‎ایم و طی سالهای اخیر دارای مازاد قابل توجه هستیم ولی هنوز بحرانهای اساسی در اقتصادمان وجود دارد نشان می‎دهد که مشکل در مدیریت اقتصاد است.

رئیس جمهور نمی‎تواند در انتخاب وزرا آزاد باشد طبق قانون اساسی رئیس جمهور باید نظر مجلس را تأمین کند اما فشار دیگری نباید بر روی رئیس‎جمهور وجود داشته باشد خوشبختانه اکثریت مجلس با رئیس جمهور هماهنگ هستند مجلس بعنوان تنها نهادی که قانوناً باید به وزرای پیشنهادی رئیس جمهور رای اعتماد بدهد نباید هیچ ملاک دیگری را غیر از شایستگی در نظر داشته باشد مقدم داشتن ترجیحات منطقه‎ای بر ترجیحات ملی آفتی است که متأسفانه در تمامی دوره‎های گذشته عارض مجلس بوده است. مجلس باید وزیری را بخواهد و به او رای اعتماد دهد که منافع ملی را در نظر داشته باشد و بر آن پافشاری کند و نه اینکه برای تأمین نظر برخی نمایندگان منافع ملی را فدای اهداف منطقه‎ای نماید. نمایندگان مجلس و خصوصاً نمایندگان شهرستانها و مناطق دورافتاده باید بدانند که بدون توسعة عمومی و حل مشکلات زیرساختی کشور مشکلات منطقه‎ای نیز حل نخواهد شد. مجلس باید بداند که هرچه دست رئیس جمهور را بازتر بگذارد امکان حساب‎کشی و ارزیابی بیشتری را خواهد داشت.

در شرایط کنونی کابینه ائتلافی معنایی نمی‎تواند  داشته باشد بنظر میرسد کسانی این مسئله را مطرح می‎کنند که سهمی از رأی مردم نداشته‎اند و با ارزش‎کردن ائتلاف می‎خواهند سهمی در دولت بدست آورند. اگر برتری آراء نسبی بود و ترجیحات مردم روشن نبود و یا مجلس با دولت هم جهت نبود شاید ائتلاف معنا داشت وقتی که مردم رأی قاطع به یک کاندیدا داده‎اند و رئیس جمهور از اکثریت مطلق آراء برخوردار است و یکسال پیش نیز همین مردم اکثریت مجلس را نیز هم جهت با رئیس جمهور انتخاب کرده‎اند یعنی ترجیحات مردم روشن است و مردم دیدگاه و جهت‌گیری روشنی را انتخاب کرده‎اند و همة مدیران اجرایی باید با این جهتگیریها هماهنگ باشند.

علاوه بر این به فرض اینکه بحث ائتلاف مطرح باشد ائتلاف نمی‎تواند در یک موضوع واحد صورت گیرد فی‌المثل یک دیدگاه فرهنگی می‎تواند با یک دیدگاه اقتصادی ائتلاف کند یعنی مثلاً امور اقتصادی به یک دیدگاه و امور فرهنگی به یک دیدگاه واگذار شود که تازه آنهم بسیار دشوار خواهد بود چون در سطح کلان همة مسائل از یک وحدت و یکپارچگی برخوردار هستند اما اقتصاد را نمی‎توان تجزیه کرد اقتصاد یک کل واحد است.

دخالت ریاست جمهور در انتخاب مدیران دستگاه اجرایی نباید به معرفی وزراء به مجلس محدود شود، وزرای انتخابی نباید این حق را داشته باشند که مجموعة تحت تصدی خود را ملک طلق خود تلقی کرده و در انتخاب مدیران زیر مجموعة خود روابط را بر ضوابط حاکم کنند بلکه باید صلاحیت‌ها و شایستگی‌های این مدیران نیز احراز شود.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۸۰ ، ۱۲:۲۴
سید غلامحسین حسن‌تاش