فرزانه طهرانی: «بدون شک در تمام شاخصهای عملکرد صنعت نفت از برنامه عقبتر هستیم.» این بخشی از انتقادات «سیدغلامحسین حسنتاش» عضو انجمن اقتصاد انرژی ایران به عملکرد پارس جنوبی است. او درعینحال وعده اخیر رییسجمهوری در خصوص دوبرابر شدن برداشت گازی تا پایان دولت دهم را غیرممکن دانسته و آن را یک تبلیغ انتخاباتی میداند. حسنتاش که عضویت هیات علمی - پژوهشی و تدریس در دانشگاه را نیز در کارنامه خود دارد معتقد است عملکرد دولت نهم و دهم با عملکرد دو دولت قبل از آن در پارس جنوبی به هیچ وجه قابل قیاس نیست و اصولا عملکرد این دولت با دولتهای قبلی در زمینه عمران و توسعه در همه بخشهای کشور قیاس معالفارق است. او همچنین درباره برداشت 500هزار بشکه در روز قطر از لایه مشترک نفتی و برداشت صفر ایران را به دولتمردان هشدار میدهد. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
خبر جدیدی که آقای «احمدینژاد» در ارتباط با تولید پارس جنوبی اعلام کرد شاید بهانه مناسبی برای پرداختن به این میدان مشترک نفت و گاز باشد. به نظر شما وعده دوبرابر شدن برداشت گاز از این میدان تا پایان دولت دهم چقدر عملی است؟
بهنظر من دوبرابر شدن برداشت از این میدان تا پایان دولت دهم قطعا غیرممکن است. فکر میکنم اینها بیشتر تبلیغات انتخاباتی است.
فکر نمیکنید عملی نشدن این وعده ممکن است تبدیل به یک ضدتبلیغ شود تا تبلیغات برای یک جناح؟
در بسیاری از موارد این نوع تبلیغات را انجام میدهند و هرکس در بخش تخصصی خودش میداند واقعیتها چیست.
پیشرفت فازهای پارس جنوبی در این سالها را چگونه ارزیابی میکنید؟ چرا دولت در چند ماهه آخر عمر خود تصمیم به توسعه برداشت از این میدان گرفته است؟
وضعیت پیشرفت پروژههای مربوطه در دولتهای نهم و دهم بد بوده است و این در کنار برخی از نقطهضعفها و نمرات منفی در کارنامه این دولت، یک نقطه ضعف برای دولت است چون از دستدادن غیرقابل بازگشت منافع ملی است.
از آنجا که تحریمها حضور پیمانکاران خارجی در این میدان را روزبهروز کمتر کرده است؛ داخلیها سعی در ربودن گوی سبقت از یکدیگر دارند و هر روز هم شاهد افزایش قراردادهای شرکتهای داخلی هستیم. صرفنظر از اینکه پیمانکاران داخلی دارای چه میزان توانایی برای انجام پروژهها هستند، آیا در شرایط فعلی کشور، توسعه میدان پارس جنوبی جزو طرحهای اولویتدار است؟
بدونشک با هر منطقی توسعه میدان مشترک گازی پارس جنوبی مهمترین اولویت صنعت نفت ایران بوده و تا رسیدن به حد تولید مطلوب خواهد بود. تغییرات مکرر مدیریتی در سطح صنعت نفت، بهکارگیری برخی مدیران ضعیف، عدم تخصیص منابع مالی لازم موجب تاخیر در اجرای فازهای تکمیلی شده است.
یکی از اقداماتی که دولت در این سالها در دستور کار قرار داده همکاری با کشورهایی چون ونزوئلا در پروژههای پارس جنوبی است. بهنظر شما این همکاریها چقدر بر بهبود روند فعالیت تاثیر خواهد داشت؟ تخصص نفتی این کشورها را چگونه میبینید؟
بهنظر من اینها و بسیاری از قراردادهایی که در سوال قبل اشاره کردید، تبلیغاتی است وگرنه ونزوئلا در کار صنعت نفت خود هم مانده است کارجدی نخواهد کرد و متاسفانه این قراردادها میتواند یکسری مشکلات حقوقی هم برای هر دولت آتی که احیانا بخواهد برخورد منطقیتری با پروژهها داشته باشد، ایجاد کند.
آقای «زنگنه» طی مصاحبهای در مرور خاطرات دوره وزارتش عنوان کرد در یکی از سفرهایش به قطر، امیر این کشور گفته بود:«من به شما در حوزه فعالیتهای پارس جنوبی حسادت میکنم.» در آن روزها برداشت ما از این میدان با کشور قطر برابری میکرد اما چندی پیش سازمان بازرسی از برداشت دوبرابری طرف قطری از این میدان مشترک خبر داد. این وضعیت چه آیندهای را برای سرمایه ملی ترسیم خواهد کرد؟
من نمیدانم امیر قطر در عالم دیپلماسی با چه نیتی این حرف را زده است. اما ما 10 سال از قطریها در تولید گاز از این میدان عقب هستیم ضمن اینکه هرگز هم میزان تولیدمان به حد قطر نرسیده است و قطر از نظر تولید تجمعی شاید تا کنون بیش از سه برابر ما از میدان برداشت کرده باشد. بدون شک عملکرد دولت نهم و دهم با عملکرد دو دولت قبل از آن در پارسجنوبی قابل قیاس نیست و اصولا عملکرد این دولت با دولتهای قبلی در زمینه عمران و توسعه در همه بخشهای کشور قیاس معالفارق است اما بهنظر من در آن دورهای هم که شرکـتهای خارجی میآمدند و محدودیتها کمتر بود و گرایش به توسعه وجود داشت، بخش قابلتوجهی از انرژی و توان و سرمایه صنعت نفت صرف پروژههای بسیار کماولویتتر و بعضا بیبرنامه و غلط شد و گرنه پیشرفت پارسجنوبی میتوانست بسیار بهتر باشد.
عدم برداشت ایران از لایه نفتی مشترک پارس جنوبی نیز وضعیت بدتری بهبار آورده است درحالی که قطر با شتاب از این میدان در حال استخراج است. آیا بهتر نیست دولت اولویت خود را بر فراهم کردن زمینههای برداشت هرچه سریعتر از آن قرار دهد؟
میدان پارسجنوبی یک لایه نفتی مشترک دارد که وضع خوبی در آنجا نداریم چراکه هماکنون قطریها 450 تا 500هزار بشکه از آن برداشت میکنند در حالی که استخراج ما از آن صفر است. قطر این لایه را بهنام میدان الشاهین مینامد و پیشرفتهترین فناوریها را در آنجا بهکار گرفته است، از فناوری چاههای افقی استفاده کرده است که بعضا چاه بعد از رسیدن به لایه و افقی شدن تا 10 کیلومتر در لایه بهصورت افقی جلو رفته است. متاسفانه در طرف ما حتی مطالعات اکتشافی دقیقی هم روی این لایه نشده است اما چرایی آن بسیار مفصل است؛ روشن نبودن اولویتها در صنعت نفت، تغییرات مدیریتی، روشن نبودن متولی کار و تصمیمات اشتباه مدیریتی، مثلا شرکتی که چنین پروژه مهمی را بهعهده دارد یک دفعه تصمیم بهخصوصیسازی آن یا واگذاری آن به بخشخصوصی میگیرد بدون توجه به اینکه خود این واگذاری یک تغییر و تحول است که میتواند افت و توقف ایجاد کند و به چنین پروژه مهمی لطمه بزند و جالب اینکه بعد هم به نوعی در واگذاری به متقاضی خلف وعده میشود و شرکتی که چنین پروژه مهمی را بهعهده دارد سالها بلاتکلیف مانده و پروژه متوقف شده است.
با توجه به آنکه توسعه میادین در پارسجنوبی به عدد 29 فاز تا پایان برنامه پیشبینی شده؛ روند فعالیت در این سالها چگونه بوده است؟ آیا با عقبماندگیهای کنونی به هدف برنامه خواهیم رسید؟
بدونشک در تمام شاخصهای عملکرد صنعت نفت از برنامه عقبتر هستیم، در تولید نفت و گاز، در تزریق گاز به میادین نفتی برای افزایش بازیافت (و جلوگیری از افت تولید)، در جمعآوری گازهایی که سوزانده میشود و غیره. در هیچیک از برنامهها اهداف و شاخصهای تعیین شده برای صنعت نفت محقق نشده و در برنامه چهارم وضع بدتر بوده است.
همواره یکی از تنگناهای اجرای پروژهها کندبودن جریان نقدینگی عنوان شده، راهاندازی صندوق انرژی و اجرای طرحهایی مانند فروش اوراق این مشکل را تا چه حد از سر راه برداشته است؟
من نمیدانم صندوق انرژی چیست، تا حالا نشنیدهام، اما به نظر من اولا تنها مشکل، مشکل مالی نبوده است و در صنعت نفت، تغییرات مدیریتی در این سالها بیداد کرده است و همچنین اصولا اراده توسعه در هیچ بخشی و از جمله این حوزه وجود نداشته است و اگر هم مانوری داده در این حد بوده است که نسبت به عملکرد گذشتهها خیلی زیر سوال نرود، خصوصا در جایی مثل میدان مشترک پارس جنوبی که رقیب دارد و سهم ما را برای همیشه میبرد که به همین دلیل نمیشود هیچ مانوری هم نداد و اقدامات در حد مانور و نمایش است.
صرف درآمدهای حاصله از پارس جنوبی برای مقاصدی غیر از توسعه این میدان از جمله انتقادات تحلیلگران حوزه نفت است. دولت حضور شرکتهای داخلی و خارجی را برای سرمایهگذاری در این بخش کافی میداند اما آیا بهتر نبود بخشی از درآمدهای نفتی در توسعه این میدان مشترک هزینه میشد؟
ببینید اصولا این دولت پایبندی کمتری به بودجه و قوانین آن داشته است حالا اگر در جاهایی هزینه کرد بودجه با مصوبات بودجه هماهنگ بوده نباید این را به حساب تعهد دولت به بودجه گذاشت. گزارشاتی که نشان میدهد دولت بیش از 50درصد تخلف بودجهای داشته، شاهد بر این مدعای من است. اگر برخورد منسجم و سازمان یافته و درستی با پروژههای پارس جنوبی و با صنعت نفت وجود داشت به هرحال میشد تواناییهای داخلی را تجمیع و کاری کرد، بسیار بیشتر از آنچه شده است. اما باید توجه داشت که الان یکی از بزرگترین و اصلیترین مشکلات تامین تجهیزات از خارج است که حتی اگر پول هم باشد به دلایل تحریم تامین آن ساده نیست.
چشم انداز ایران - شماره 72 اسفند 90 و فروردین 1391
ذخیرهسازی استراتژیک نفت
گفتوگو با غلامحسین حسنتاش
●اخبار منتشره در نشریههای خارجی حاکی از آن است که ذخیرهسازی استراتژیک نفتی کشورهای غربی از 90 روز به 125 روز افزایش یافته و این به غیر از ذخایر تجاری شرکتهای بزرگ نفتی همچون بیپی، شل، توتال و... است که در اختیار دارند؛ آیا این امر بیانگر برنامههای خطرناکی علیه ایران نیست؟
●● در مورد خبر افزایش میران ذخایر استراتژیک نفتی اطلاعی ندارم، ولی درباره اصل ذخیرهسازی به چند نکته اشاره میکنم. اصولاً ذخیرهسازی با عنوان ذخایر استراتژیک نفتی (Strategic Petrolume reserve) یا SPR از دهه 1970 به بعد شکل گفت. کشورهای صنعتی برای جلوگیری از تکرار بحران نفتی 1973 و به عبارتی برای اینکه از یک سوراخ دو بار گزیده نشوند مبادرت به تأسیس آژانس بینالمللی انرژی (IEA) کردند و در کنار مجموعهای از سیاستهای دیگر تصمیم گرفتند مقداری از نفت مورد نیاز خود را ذخیره کنند تا در روز مبادا از آن استفاده کنند. آژانس بینالمللی انرژی، کمیتهای دارد که ذخیرهسازی نفت در کشورهای عضو را کنترل میکند و علتش این است که کشورهای صنعتی هم درواقع گاهی اوقات از تعهدات خود تخلف میکنند، مثلاً زمانیکه میبینند شرایط بینالمللی آرام است (زیرا موجودی ذخایر استراتژیک مانند نگهداشتن پول در حساب جاری است و طبعاً هزینه دارد) نفت را برای آینده نامشخص میخرند و راکد نگهمیدارند و هزینه انبارداری و نگهداری آن را هم میپردازند. تحمل این هزینه سخت است، از اینرو کمیته مورد نظر در آژانس دائماً کنترل میکند که کشورهای عضو از تعهدات خود شانه خالی نکنند و همیشه به میزان کافی و لازم ذخیره نفت وجود داشته باشد.
در مورد حجم ذخیرهسازی نیز روایتهای مختلفی وجود دارد و باید اعتراف کنم متأسفانه هیچگاه کار دقیقی روی آن انجام نشده است، اما بحث ذخیره 90 روز واردات و 60 روز مصرف مطرح است و در این معیار هم بین اعضا نظرات متفاوتی وجود دارد، زیرا بعضی از آنها ماندن ژاپن صرفاً واردکننده نفت هستند و بعضی هم خود تولید دارند و کسری مصرف را وارد میکنند، بنابراین برخی از کشورها کل مصرف و برخی دیگر کل واردات را ذخیرهسازی میکنند.
در سال 1991 زمانیکه عراق، کویت را اشغال کرد و امریکاییها برای بازپسگیری کویت آماده جنگ میشدند حدود سه ماه طول کشید تا جنگ آغاز شود. در این مدت یکی از کارهایی که امریکاییها انجام دادند افزایش ذخایر استراتژیک نفت خود از 750 میلیون بشکه به یک میلیارد بشکه بود.
● این اقدام آنها قیمت نفت را هم کمی بالا برد.
●● بله، قیمت نفت شروع به بالارفتن کرد و خیلیها هم که نمیدانستند داستان چیست، فکر کردند این افزایش مربوط به تب و تاب روانی جنگ است و فکر کردند وقتی هنوز که جنگ شروع نشده چنین است، با شروع جنگ قیمت نفت به شکل فوقالعادهای افزایش مییابد، اما آن افزایش قیمت ناشی از همین تقاضای ذخیرهسازی جدید بود و زمانی که عملیات توفان صحرا شروع شد، امریکاییها ذخیره اضافی را وارد بازار کردند و قیمتها کاهش یافت و خیلی از کشورهاییکه ذخیرهسازی کرده بودند تا با قیمتهای بالا نفت را بفروشند با توجه به روند کاهنده قیمتها نگران شده و نفت خود را برای فروش عرضه کردند و بدینوسیله باعث افت بیشتر قیمتها شدند، ازجمله خود ما هم همین اشتباه را کردیم. این به خاطر این بود که مکانیزم ذخیرهسازی را درست درک نکرده بودیم.
بهتازگی هم در جریان لیبی و توقف تولید نفت آن کشور، طرح آژانس بینالمللی انرژی یعنی تزریق 60 میلیون بشکه از ذخایر استراتژیک اعضا به بازار به اجرا درآمد.
من خبری را که شما در رابطه با افزایش مدت و میزان ذخیرهسازی در کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی (OECD) گفتید نشنیدم و البته فکر هم نمیکنم که در این حد صحیح باشد، اما همواره در روزهای اخیر در ذهن من بود که چنین اتفاقی یعنی افزایش ذخایر، در حال وقوع است، زیرا درحالیکه رشد اقتصادی جهان پایین است و غالب پیشبینیها هم وضع سال 2012 را بدتر از 2011 میدانند و تجدیدنظر و اصلاحاتی هم که صندوق بینالمللی در ارزیابیهای خود از وضع اقتصادی ارائه میدهد دائماً رو به پایین است و برآورد خود از نرخ رشد اقتصادی دنیا را مرتب کاهش میدهد، طبیعی به نظر میرسد که به دلیل نرخ پایین رشد اقتصادی، تقاضا برای نفت پایین باشد. ازسوی دیگر هم نفت لیبی که از بازار خارج شده بود دوباره وارد بازار شده است، از اینرو قیمتها نباید در این حد فعلی بالا باشد و این میتواند ناشی از افزایش تقاضا برای ذخیرهسازی باشد.
● میزان تولید نفت لیبی در حال حاضر چقدر است؟
●● رکورد تولید نفت لیبی یک میلیون و شصدهزار بشکه بود که حدود یک میلیون و سیصدو پنجاه تا یک میلیون و چهارصد هزار بشکه آن صادر میشد که در اثر درگیریهای داخلی تقریباً به صفر رسید. اکنون میزان صادرات به بالای یک میلیون بشکه رسیده است و شاید علت اینکه تحریمهای نفتی علیه ایران را تا جولای 2012 به تعویق انداختند همین مسئله باشد که تا آن زمان تولید نفت لیبی به رکورد پیشین خود بازگشت خواهد کرد.
همانطور که اشاره کردم با توجه به کاهش تقاضای جهان و بازگشت نفت لیبی به بازار، قیمتهای کنونی نفت که از 120 دلار هم بالاتر رفته مقداری غیرمترقبه است و عادی نیست. ممکن است گفته شود افزایش تقاضا به دلیل فصل زمستان و سرمای اروپاست، ولی باید توجه داشت که تقاضای زمستان بیشتر به بخش گاز فشار وارد میکند، زیرا مصرف حرارتی در اروپا بیشتر به گاز وابسته است و اکنون هم گاز در بازار جهانی با مازاد عرضه روبهروست و محمولههای LNG بعضاً سرگردان است تا بازاری برای فروش آن پیدا شود. قرار بود امریکا متقاضی عمده LNG باشد و خیلیها هم سرمایهگذاری کردند تا آن تقاضا را پاسخ دهند، ولی در مدت چند سال گذشته تولید گاز بهشدت افزایش یافت و آن چشمانداز اولیه بهطور کل تغییر پیدا کرد، به طوریکه حتی امریکا عرضهکننده LNG هم شد. حال که نفت لیبی وارد بازار میشود و نفت ایران هنوز در بازار وجود دارد به نظر میرسد قیمت کنونی غیرمنتظره است، مگر اینکه همان پدیده افزایش ذخیرهسازی اتفاق افتاده باشد تا در تابستان که فصل گرماست و تقاضا کاهش مییابد و اعمال تحریمهای نفتی ایران نیز در ماه جولای 2012 است، بتوانند با ذخیرهسازی صورت گرفته وضعیت بازار را کنترل کنند.
اگر این امر بهطور جدی صورت گرفته باشد متأسفانه احتمال گزینه جنگ نیز تا حدودی تقویت میشود. من با توضیحی که در رابطه با عرضه و تقاضا و قیمتهای جاری مطرح کردم احتمال این را زیاد میدانم که ذخیرهسازی صورت گرفته باشد.
خبری که بهطور مشخص داریم این است که چینیها از این فرصت به شدت استفاده کرده و با تخفیفی که از خرید نفت میگیرند ذخیرهسازی خود را به شدت افزایش دادهاند. البته چین عضو آژانس بینالمللی انرژی نیست، ولی آژانس از چند سال پیش به چین فشار آورده و به دلیل اینکه وارد کنندهای بسیار بزرگ است، چین را موظف به ذخیرهسازی کرده و آن کشور هم پذیرفته است.
توجه داشته باشید که ذخیرهسازی استراتژیک تعهدی است که کشورهای عضو آژانس دارند، اما خود شرکتهای نفتی هم ذخایر تجاری (Commercial) دارند که با توجه به شرایط بازار و پیشبینی قیمتهای آتی نسبت به ذخیره نفت خود اعمال مدیریت میکنند.
● آیا نهادی نیست که حساب و کتاب ذخایر تجاری شرکتها را در دست داشته باشد؟
●● البته گاهی اوقات که شرایط حاد میشود دولتها طی دستورالعملهای کاملاً محرمانه شرکتها را هم مجبور میکنند ذخایر تجاری خود را افزایش دهند. این امر در دنیا سابقه دارد.
موضوعی که مایلم در اینجا اشاره کنم این است که مؤسسه مطالعات بینالمللی انرژی در وزارت نفت تشکیل شد تا دقیقاً اینگونه رصدها و پایشها را انجام دهد و این کار نیز قبلاً انجام میشد. کارکنانی بودند که براساس شواهد و قراین همواره ذخیرهسازیها را رصد و ارزیابی میکردند و همانطور که شما یادآوری کردید در شرایطی که تهدید علیه کشور وجود دارد و بحث تحریمها مطرح است این نوع اطلاعات از قبیل اینکه وضعیت ذخایر دنیا چگونه است؟ آیا ذخایر افزایش مییابد و یا کم میشود؟ آیا ذخایر موجود اجازه میدهد تا تحریمها بهطور جدی علیه ما اعمال شود؟ وضعیت عرضه و تقاضا چگونه است و در صورت حمله احتمالی علیه ما چه خواهد شد؟ برای ما بسیار مهم است.
باید بهطور جدی بگویم که متأسفانه در یکی دو سال گذشته بویژه در دوره مدیریت آقای میرکاظمی با توجه به مسئولیتی که به اداره مؤسسه مطالعات محول شد مؤسسه از مسیر اولیه خود خارج شد و از اهداف تأسیس آن فاصله گرفت. دیگر آن رصدکردن انجام نمیشود و نهتنها در مورد آمار ذخیرهسازی، بلکه حتی در مورد مسائل مهم دیگری مثل اینکه مثلاً توان واقعی تولید نفت عربستان چقدر است نیز این کار بهطور جدی دنبال نمیشود.
من بارها با توجه به موقعیت کشورمان در بازار نفت پیشنهاد کردهام که یک بانک اطلاعاتی غنی از کل میادین نفت دنیا تهیه شود. حال ممکن است ابتدا آن را از جایی خرید، اما به روزرسانی میتواند توسط تیمی داخلی انجام شود، زیرا هر قراردادی که در دنیا بسته میشود اطلاعات و اخباری از آن منتشر میشود و با پیگیری مستمر میتوان نتیجه آن قرارداد و تأثیری که در میزان تولید نفت خواهد داشت را دنبال کرد. حتی فراتر از این، پیشنهاد من این بود که ما باید بانک اطلاعاتیای از پالایشگاههای دنیا داشته باشیم. پالایشگاههای جدیدی که ساخته میشود و تغییراتی که در فرایند پالایش آنها اتفاق میافتد همه و همه باید رصد شوند، زیرا همه این عوامل بر مسیر تقاضای نفت تأثیرگذارند. اینها کارهایی است که باید در کشور انجام شود و متأسفانه مؤسسهای را هم که وظیفه آن گردآوری و پالایش اینگونه اطلاعات بوده است به باور من از مسیر کاری خود خارج کردهاند.
● گویا مسئولان بالای ما هم اطلاع ندارند که این همه ذخیرهسازی انجام گرفته است؟
●● بسیاری درک درستی از ذخیرهسازی ندارند، زیرا شما باید در یک روند تاریخی نفت بدانید که ذخیرهسازی چیست و با چه اهدافی انجام میشود و اینکه چرا نام آن را ذخایر استراتژیک گذاشتهاند؟ باید این سوابق را دانست تا متوجه شد که ماجرا چیست و چرا افزایش ذخیرهسازی استراتژیک نگرانکننده است. بنابراین معتقدم اشراف و حسی که نسبت به این موارد باید باشد متأسفانه وجود ندارد.
● آیا برداشت از ذخایر استراتژیک به دستور عالیترین مقام حکومتی صورت میگیرد؟
●● بله، در امریکا به دستور رئیسجمهور است و معمولاً هم بسیار سخت اجازه برداشت از ذخایر داده میشود. مثلاً در توفان کاترینا که چند سال پیش اتفاق افتاد تولید نفت امریکا در خلیج مکزیک متوقف شد. در آن شرایط رئیسجمهور امریکا از ذخایر استراتژیک به شرکتهای نفتی قرض داد تا پس از عادیشدن تولید آن را برگردانند.
معمولاً سعی میکنند آمار و وضعیت ذخایر استراتژیک را تا حد امکان محرمانه نگاه دارند، زیرا موضوع ذخایر استراتژیک تیغ دو لبه است، یعنی در شرایطی که برداشت از ذخایر صورت میگیرد تلقی مردم این میشود که روز مبادا فرارسیده و گاهی اوقات تقاضای ناشی از اثر روانی این برداشت در جهت عکس عمل میکند، یعنی از یکسو ذخایر را وارد بازار میکنند تا عرضه زیاد شود، اما اثر روانی آن مصرفکنندگان را نگران وجود بحران میکند و در عمل تقاضا بهجای کاهش افزایش مییابد. بنابراین قدرت مانور غربیها هم روی این ذخایر بالا نیست، اما در شرایط خاص از این ذخایر برداشت میکنند.
● آیا ایران نیز ذخیرهسازی استراتژیک دارد؟
●● خیر، ما ذخایر عملیاتی داریم. مثلاً در خارک اگر متوسط بارگیری 2 تا 3 میلیون بشکه باشد طبیعتاً گاهی اوقات به علت توفان و یا عدم ورود کشتی و... وقفهای در کار حاصل میشود و برای جبران و حفظ متوسط، مقداری ذخیرهسازی عملیاتی انجام میگیرد، اما به آن معنا ذخیرهسازی استراتژیک نداریم.
● ارزیابی شما از تحریمهای نفتی علیه ایران چیست؟
من در مهرماه 1390 در یادداشتی نوشتم که متناسب با تغییر اوضاع در لیبی و بازگشت نفت آن به بازار، به احتمال زیاد تحریمهای نفتی علیه ایران فعال خواهد شد. البته این مهم است که متوجه باشیم هسته اصلی تحریمها علیه ایران تحریمهای بینالمللی بانکی است. این تحریمها باعث میشوند نتوانیم به پول نفتی که میفروشیم آنچنانکه باید و شاید دست یابیم و تحریمهای نفتی اروپا هم از همین جهت مهم است، زیرا با تغییر بازار فروش نفت از اروپا به هندوچین و کشورهایی از این دست، دیگر نمیتوانیم در مقابل فروش نفت به ارز قویای مانند یورو و دلار دست یابیم، زیرا هیچ بانکی حاضر به نقل و انتقال ارز برای ما نیست. اما زمانیکه اروپا از ما نفت میخرد مجبور است یورو که ارزی قوی و رایج است بدهد. من فکر میکنم تحریم نفتی اروپا مکمل همین تحریمهای بانکی است و سبب میشود که بازار فروش نفت محدود به چین و هند و... شود، چون به نظر میرسد که شاید امریکاییها هم نخواهند فروش نفت ما به کلی از بازار حذف شود، بلکه میخواهند آن را به صورت کنترل شده به جهتی هدایت کنند که پس از فروش نفت هم نتوانیم پول آن را به دست آوریم.
● آیا این روند درنهایت به نفت در برابر غذا نخواهد انجامید؟
روند حتی بدتر از آن است، چون آن زمان که عراق تحریم ـتحت کنترل سازمان مللـ بود و پول نفتی که فروخته میشد به حسابهای سازمان ملل واریز میشد و سازمان کنترل میکرد که آن پول صرف غذا و دارو بشود، ولی اکنون محور فشارها متمرکز بر نقل و انتقالهای بانکی است که عملاً گریبان همه صنایع حتی دارو و غذا را هم میگیرد که بدتر از نفت در برابر غذاست. بهتازگی شاید مطلع شده باشید که بیش از 20 کشتی غلات که به بنادر ما آمده بودند بیش از دو ماه نمیتوانستند بار خود را تخلیه کنند، زیرا محدودیت جابهجایی ارز توسط بانکها مانع از پرداخت وجه آنان میشد تا فروشنده اجازه تخلیه بدهد.
من معتقدم باید در برابر اینگونه اقدامهای خصمانه پیگیریهای حقوقی انجام دهیم. هیلاری کلینتون گفته ما در مورد نیازهای دارویی و غذایی مردم ایران نمیخواهیم به ایران فشار آوریم، ولی میبینیم تحریمهای بانکی در همان زمینهها فشار وارد میکند.
● دارو که مشمول تحریم نیست.
دارو را به ما میدهند، ولی پولش را نمیتوانیم پرداخت کنیم، یعنی فروشنده به علت تحریم نیست که به ما دارو نمیدهد، بلکه عدم تحویل دارو به واسطه عدم توانایی پرداخت پول ازسوی ماست.
● در ارتباط با بحث مخازن نفتی مشترک در آخرین شماره نشریه اقتصاد انرژی به نقل از آقای حسینی سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس آمده که از کل 26 مخزن مشترک حدود 290 هزار بشکه نفت در روز و 250 میلیون مترمکعب گاز استخراج میشود، درحالیکه اگر سرمایهگذاری لازم صورت گیرد و از این مخازن به صورت درست بهرهبرداری شود میتوان 2 تا 3 میلیون بشکه نفت در روز و حدود 700 میلیون مترمکعب گاز استحصال نمود. پرسش این است که وقتی همه رقبا به شدت مشغول بهرهبرداری هستند به چه دلیل چنین پتانسیل عظیمی از سوی ما مغفول مانده است؟
موضوع مخازن مشترک حدیث مکرری است که باید مثل همیشه اظهار تأسف کرد. ما تقریباً در تمامی میادین مشترک از رقبا عقب هستیم، غیر از عراق که سالها درگیر جنگ بود و بهزودی از آن هم عقب خواهیم افتاد، زیرا بهشدت شروع به فعالیت و کار کردهاند. همانطور که گفتید در لایه گازی پارس جنوبی که مهمترین حوزه مشترک ماست از نظر تجمعی، قطریها تاکنون بیش از سه برابر ما برداشت کردهاند و در حال حاضر هم دو برابر ما تولید دارند. بهتازگی معادل تولید دو فاز پارس جنوبی را به بهرهبرداری رساندند، اما چون گاز این دو فاز به GTL (Gas to Liquid)تبدیل میشود به همین دلیل خیلی متوجه برداشت گاز آن دو فاز نشدیم. در مورد لایه نفتی هم وضع خیلی بدتر است، سال گذشته تولید قطر از لایه پارس جنوبی 450 هزار بشکه در روز بود و سال جاری به 500 هزار بشکه رسیده است. فکر میکنم با این روند تا ما بخواهیم به آن میدان برسیم نفت آن به اتمام رسیده باشد. من کماکان معتقدم مشکل اصلی مشکل مدیریتی و روشن نبودن برنامههاست. اکنون میبینیم قراردادهای مختلفی در مورد برخی میادین بسته میشود که انسان واقعاً تعجب میکند که اینها چه اولویتی دارند؟ در مورد میادین مستقلی مانند زاغه که نفت آن تقریباً فوقسنگین است و میدان کوچکی هم است، یا میدان چنگوله و... ، اگر شرکتی وجود دارد که میتواند در این میدانها سرمایهگذاری کند چرا روی میادین مشترک کار نکند؟ البته این در صورتی است که شرکت توانایی داشته باشد، اگر فاقد توانایی باشد که اصلاً قرارداد بدون هیچ دلیل و توجیهی بسته شده است. متأسفانه وزیر از ابتدا مناقصه را کنار گذاشت، به نظر من این مناقصه قابل دفاع است و من یادداشتی در این باره نوشتم. مناقصه یک ضابطه است و تعیین میکند که طرف شما آیا توانایی ارائه ضمانتنامه دارد، سابقهاش چیست و... وقتی شما این ضابطه را برمیدارید هرکس ادعای توانایی در پروژههای صنعتنفت را خواهد داشت.
در قراردادهایی هم که با شرکتهای توانمند بسته میشود باز شاهدیم که اولویتها بعضاً در نظر گرفته نمیشود، مثلاً شرکت مپنا که یک شرکت قوی است، ولی کارش توربینسازی است بهتازگی قرارداد بزرگی برای توسعه میدان گاز بهنام فروزB امضا کرده، درحالیکه هنوز بسیاری از کارهای پارسجنوبی بر زمین مانده است. اگر مپنا یا هر شرکت دیگری توانایی کار در دریا را دارد، چرا آن را به پارس جنوبی نمیبرند؟ درست است که برای همه فازهای پارس جنوبی تفاهمنامه امضا کردهاند، ولی اینها که واقعاً عملیاتی نشده است. شرکتی توانا مانند مپنا میتواند با پیمانکار پارسجنوبی کنسرسیوم تشکیل دهد و یا بهعنوان پیمانکار دست دوم پروژهها وارد کار شود. درنهایت باید توجه داشت در شرایط تحریم، توانایی و بضاعت مدیریتی و تأمین کالا و کنترلی و نظارت مجموعه، محدود است و باید صرف اولویتها شود.
از این بحث میخواهم نتیجه بگیرم که صنعت نفت و گاز هنوز در عمل اولویتهای خود را مشخص نکرده و دچار نوعی سرگردانی است. در شرایط کنونی معتقدم کار توسعه در میادین مستقل را اصولاً بهطور کلی باید کنار بگذاریم و تا زمانیکه تحریم هستیم فقط باید:
1ـ صرفاً به توسعه و بهرهبرداری از میادین مشترک بپردازیم.
2ـ در میادین مشترک هم اولویتبندی کنیم، آن هم متناسب با اینکه رقیب ما چه میزان از میدان بهرهبرداری میکند.
ممکن است جایی رقیب روی مخزن کار نکند، ما هم اگر کاری انجام ندهیم عقب نخواهیم افتاد، ولی به محض اینکه رقیب شروع به کار کرد ما هم باید برنامههای خود را فعال کنیم. مثلاً در میادین مشترک با عراق سالهای سال به دلیل جنگ و اشغال عراق کاری ازسوی آنها صورت نمیگرفت، ولی اکنون شرکتهای خارجی مشغول به کار شدهاند و بیشترین تمرکز را هم نزدیک مرز ما دارند. ما هم طبیعتاً باید تکلیف میادین آزادگان، یادآوران و... را مشخص کنیم.
● بعضیها مدعیاند به دلیل عدم حضور شرکتهای بینالمللی و سوءمدیریت و کار نابلدی شرکتها، هزینههای سرمایهگذاری برای تولید یک بشکه اضافی نفت چندین برابر یعنی هفت تا ده برابر قراردادهایی است که پیش از این برای افزایش تولید بسته میشد، آیا به نظر شما این امر واقعیت دارد؟
البته در نظر داشته باشید که در سالهای 2008ـ2004 ـکه قیمت جهانی نفت خیلی بالا رفت و در بعضی مقاطع هر بشکه به 147 دلار هم رسیدـ هزینههای سرمایهگذاری در صنعتنفت به شدت افزایش یافت و پایین هم نیامد، مثلاً یک پروژه LNG را که توتال آن زمان 2/3 میلیارد دلار قیمت داده بود، پس از بحران 2004 که قیمت را اصلاح کرد تا 8/11 میلیارد دلار و یا شاید حتی بیشتر افزایش یافت، یعنی حدود چهار برابر قیمت اولیه.
مسئله دیگر مسلطنبودن شرکتهایی است که به کار گرفته میشوند و همچنین کمبود سابقه و تجربه آنها و ضعف قدرت دستیابیشان به تجهیزات و...، که طبعاً میتواند در افزایش قیمت پروژهها تأثیرگذار باشد.
اما موضوع مهمتر در این رابطه این است که یک مسابقهای از پیش شروع شده و ناخواسته تمام وزیران نفت در این مسابقه درگیر شدهاند، آن هم مسابقه قرارداد بستن است که به نظر من مسابقه کاذبی است و گرفتاری به دست صنعت نفت خواهد داد، یعنی به هر قیمتی میخواهند بگویند مثلاً 40 میلیارد دلار قرارداد یا تفاهمنامه امضا کردیم. در این مسابقه بهناچار شرکتهایی وارد میشوند که از سابقه و تجربه چندانی برخوردار نیستند. طبیعتاً اینها موفق نخواهند بود و پروژهها عملاً زخمی میشوند. اشکال این کار این است که اگر یک روز بخواهید برگردید دیگر به این آسانی نیست. فرض کنید مشکلات کشور حل شد و تحریم هم برداشته شد؛ درباره یک میدان نفتی که دست نخورده به راحتی میتوانید تصمیم بگیرید و قرارداد توسعه آن را امضا کنید، ولی تصمیمگیری در مورد میدانی که چند ذینفع پیدا کرده و یک پرونده پیچیده و نیمهکاره قراردادی و حقوقی دارد و برگرداندن آن بر روی ریل، مدتها کار خواهد داشت، این کار امکانپذیر نیست. مثلاً میدان آزادگان متأسفانه چنین وضعیتی پیدا کرده، ژاپنیها آمدند و رفتند و هنوز تسویه حساب و تعیین تکلیف نشده «پترو ایران» وارد شد، سپس مناطق نفتخیز هم داخل کار شده و همه اینها هم نه براساس یک قرارداد روشن و محکم، بلکه با چند نامهنگاری انجام شده و اینقدر ذینفع و طلبکار در این میدان پیدا شده که اگر یک روزی قویترین شرکتهای دنیا هم بیایند و اعلام آمادگی برای قرارداد توسعهکنند باید دو سال تلاش کرد تا گرههای موجود باز شود و با ذینفعها تسویه حساب شود. اینها به نظر من تصمیمهای مدیریتی نادرستی بوده که گرفته شده و من واقعاً نگران این مسئله هستم.
دانلود صفحات مجله
حجم: 9.8 مگابایت
دو اولویت وزارت نفت در گفت و گو با غلامحسین حسن تاش |
گروه اقتصادی| مهدی افشار نیک روزی دوستی به طنز و کنایه از غلامحسین حسن تاش میپرسد «در زمان زنگنه هر از گاهی مقالهیی و مصاحبهیی انتقادی از شما در رسانهها دیده میشد اما الان خیلی ساکتی!» حسن تاش در پاسخ میگوید در زمان زنگنه یک برنامه و روش وجود داشت که من به آن انتقاد داشتم و میگفتم ولی الان برنامهیی نیست. هر روز هم که نمیشود گفت «برنامه نداریم، برنامه نداریم.» وی معتقد است ارثیه بدی به رستم قاسمی رسیده است. انتخابها و گزینههای وزیر جدید بسیار محدود است، چرا که گرهها و پیچهای مختلفی بر موضوعات کلان نفتی در این 6 سال خورده است، و باز کردن این گرهها نیازمند برنامههای بلندمدت است. حسن تاش اما معتقد است با تحریمهای شدید امروزی، باز میتوان حرکتی مثبت در نفت رقمزد، به شرط آنکه بریک یا دو موضوع تمرکز شود و تمام انرژی وزیر محدود به آن شود، اما رستم قاسمی بیش از دو سال وقت ندارد. سیدغلامحسین حسنتاش در حال حاضرعضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، عضو هیات علمی موسسه مطالعات بینالمللی انرژی و نایبرییس هیاتمدیره انجمن اقتصاد انرژی است. وی در سوابق کاری خود مدیریت امور اداری شرکت ملی نفت ایران، مشاور وزیر نفت در امور اقتصادی 1369 تا 1374، قائم مقامی رییس موسسه مطالعات بینالمللی انرژی، ریاست موسسه مطالعات بینالمللی انرژی و مسوول گروه مطالعاتی انرژی و محیط زیست موسسه مطالعات بینالمللی انرژی را دارد. گفتوگو با این کارشناس شناختهشده نفت دو بخش شد؛ یکی به مسائل بای بک و بیع متقابل پرداخت و یکی هم تحلیل وضع فعلی صنعت نفت. بخش اول اما تحلیل وضع فعلی. این روزها راحت میشود از نفت انتقاد کرد، قبول دارید؟ بله. آنقدر که مساله وجود دارد انتقاد هم زیاد است. به نظرشما این انتقادات امروز جوانمردانه است یا خیر؟ اینکه یک وزیری از راه رسیده... بحث انتقاد به شخص وزیر فعلی هنوز زود است چون عملکردی نداشته است ولی بحث انتقاد به دولت در رابطه با نفت از نظر من مشروع است. این برخوردی که در این 6سال با نفت شده است برخورد درستی نبوده است، معرفی چند آدمی که رای نیاوردهاند و مورد اعتماد نبودهاند تقریبا 4 ماه دولت را بلاتکلیف نگه داشت. بعد 3 وزیر عوض شد، بعد از مدتی خود رییسجمهور و بعد از مدتی دوباره سرپرست دیگری انتخاب شد. غیر از شعار مبارزه با مافیای نفتی دولت آقای احمدینژاد با شعار خودکفایی و ایرانیسازی صنعت نفت جلو آمد. در سال 88 گفته شد که دولت 66 میلیارد دلار در نفت سرمایهگذاری کرده است. این دو سال هم آمارهای مختلفی دادند که در کل 25 تا 30 میلیارد دلار بیان میشود. این پروسه به نظرتان موفق بوده؟ یعنی الان صنعت نفت کامل ایرانی داریم؟ این کار اصالتا کار خوبی است اگر شود. مابیش از 100سال سابقه صنعتنفت داریم ولی هنوز به خارج وابسته هستیم، در صورتی که الان کشورهایی مثل مالزی که ما از آنها خدمات می گیریم تنها 25 سال است وارد این کار شدهاند. حالا من مالزی را مثال زدم که خیلی بهتر از ما نیست بنابر این در واقع ما در این زمینه به اصطلاح کار نکردیم. حرف و سخن مسوولان درست، ولی چقدر اتفاق افتاده و چقدر تغییر پیدا کرده است؟ من اعتقادی به ایرانی شدن و خودکفایی در صنعت نفت ندارم. این کار نیاز به برنامهریزی دارد و برنامهریزی بلندمدت میخواهد یعنی اول از همه اتفاقی که باید رخ دهد این است که نفت برنامههای بلندمدت خود را در بیاورد، حجم خدمات و تجهیزات تقاضا شود و بعد در سطح دولت برنامهریزی شود که خدمات را بخشهای دیگر بتوانند تولید کنند و در اختیار نفت قرار دهند این کار هم یکشبه امکانپذیر نیست. شما100 میلیارد دلار سرمایهگذاری میبینید در این عرصه؟ تقریبا رقمی است که دولتیها عنوان میکنند. جواب این سوال شما خیلی سخت است. من که کارشناس خبره نیستم اما این را میتوانم بگویم که این عددهایی که گفته میشود بسیاری از آن تفاهمنامه است که تبدیل به قرارداد نشده است فاصله خیلی زیادی دارد تا تبدیل به قرارداد شود خیلی از قراردادها تحقق نداشت به اصطلاح کنار کشیدند. همه اینها را باید حساب کنیم ولی من این اعداد را در زمین نمیبینم. یک زمانی کارشناسان برنامهریزی نفت میگفتند توسعه هر بشکه نفت (سال 84) تقریبا 10 هزار دلار سرمایه میخواهد حالا گویا رقم بین 15 تا 17 هزار دلار است. در واقع با 5 میلیارد دلار میشود 300 هزار بشکه تولید نفت ایران را اضافه کرد. با 20 میلیارد دلار میشود حداقل یک میلیون ودویست بشکه نفت به تولید اضافه کرد و به همان سقف 5 میلیون بشکه در برنامه چهارم رسید ولی این اتفاقها نیفتاده است. اگر همچنین سرمایهگذاری شده بود نباید شاهد افت تولید در نفت بودیم باید تولید قبلی را به اصطلاح حفظ میکردیم. الان تمام تولید ما در حدود 6/3 میلیون بشکه نفت است. در پارس جنوبی تولید قابل توجهی اضافه نشده است یعنی حداکثر 10 فاز است که عمده کار آن از قبل شده بود بنابراین وقتی این مجموعه را کنار همدیگر میگذاریم 100 میلیارد روی زمین نمیماند، 100 میلیارد که هیچ 30 میلیارد هم روی زمین نمیماند. در پتروشیمی بسیاری از پروژهها که از قبل شروع شده بود و سرعت خوبی هم داشت تقریبا در این چند سال بشدت کند و متوقف شده و در بعضی از پروژهها که از قبل به بهرهبرداری رسیده بود در حال حاضر به سقف تولید خود نرسیده بهخاطر اینکه خوراک نداشته است. مشکل دولت آقای احمدینژاد در نفت چه چیزی است؟ چرا نتوانسته به این همه سرمایه سامان درستی بدهد؟ یکی از مشکلات تحریم است. در 4 سال اول تحریم خیلی جدی نبود. توتال در فاز 11به ایران قیمت داد و ایران چون معتقد بود قیمت بالاست قبول نکرد. درست است، بله. مشکل اول مشکل مدیریتی بود. تغییرات مدیریتی، عدم انتخاب مدیران شایسته. به نظر من شما یک مقدار دارید کلی توضیح میدهید. آقای احمدینژاد با یک تلقی خاصی وارد نفت شد. تغییرات مدیریتی هم بنا بر همان تلقی بود. این به نظرتان مهمتر و ریشهییتر نیست؟ بگذارید من یک چیز را صریح به شما بگویم. من فکر میکنم دولت آقای احمدینژاد دغدغه توسعه ندارد. من کاری به این مفاهیم توسعه و گسترش و اینها ندارم. منظورم سرمایهگذاری و پیشرفت است. احداث تاسیسات جاری کارخانه و... فقط هم در بخش نفت نبوده، در بخشهای دیگر هم همینطور بوده است، شما میبینید! نرخ تشکیل سرمایه در این دولت به نسبت دولتهای قبلی پایینتر است. اتفاقا آقای قاسمی تمرکز خود را گویا بر این موضوع گذاشته. چشمانداز موفقی برای ایشان قایلید؟ نمیدانم. ببینید متاسفانه در این 6 سال آنقدر مسائل پیچیده شده، آنقدر گرههای کور خورده، آنقدر تصمیمهای غلط گرفته شده که ایشان اگر خیلی هم توانایی داشته باشد تا مدتها باید گرهباز کند. مثلا میدان آزادگان ابتدا به اینپکس داده شد و بعد این شرکت رفت. چرا رفت؟ ما به حساب تحریم گذاشتیم. ولی مگر آن موقع که آمد تحریم نبود. یکی از دلایل عمده رفتنش این بود که منطقه ومیدان را تحویلش ندادند و مینروبی به موقع تمام نشد. بعد بدون اینکه قراردادی آماده شود و با آن قبلی تسویهحساب یا تکلیفش را روشن کنیم به پترو ایران گفتهایم شما بیا جایگزین. ولی کار جلو نرفته چون پول نبوده و قرارداد مدیریتی نبوده است. بعد بچههای مناطق نفتخیز که از ابتدا با اینپکس مخالف بودند آمدند گفتند شما اینجا را به ما بدهید تا ما چند چاه بنا کنیم و فاز اول را به فلان مقدار تولید راه میاندازیم وبعد از محل درآمد آن صرف توسعه خودش میکنیم. بعد آنها هم درست نتیجه نمیگیرند. خب همه اینها الان مساله وگره است. کارهایی که صورت گرفته را با چه صورت وضعیتی باید پرداخت کرد؟ تاخیرها به عهده کدام شرکت و مدیر است؟ اینها تصمیمات غلطی است که گرفته شده است. بازگشت به نقطه اول که یک وزیر یا مدیر بتواند درست و با دست باز گزینههای مورد نظر را انتخاب کند کار و زمان میبرد که فکر کنم بیش از دو سال طول میکشد. این نمونه آزادگان است. در بقیه جاها هم همین است یعنی شما فرض کنید یک وقتی زمان آقای نوذری بود یا آقای میرکاظمی که یک سفر آقای چاوز به ایران آمد، گفتند 2 تا فاز پارس جنوبی را میخواهیم بدهیم به ونزوئلا. خب ما گفتیم اینها در کار خودشان ماندهاند، اگر میخواهید با آنها دادوستد سیاسی بکنید یک جای دیگر را به آنها بدهید. مثلا پارس شمالی که مشترک نیست. اینها شوخیهایی است که با میادین مشترک شده است. این شوخیها با میادین مشترک نباید میشد. الان مهمترین مشکل وزیر نفت تحریمهاست یا همین گرفتاریهای داخلی؟ به نظر من نخستین مساله، همین گرفتاریها است. معتقدم که عملکردخودمان باعث تشدید تحریم میشود. تقریبا در 32 سال که از انقلاب اسلامی میگذرد همیشه کم و بیش تحریم داشتیم بعضی مواقع شرکتهای خارجی آمادهاند، وقتی یک شرکت خارجی میآید، میخواهد اینجا از رابطه اقتصادی با شما نفعی ببرد البته بهخاطر تحریم ضررهایی هم میبرد. این نفع و ضرر را میبرد محاسبه میکند. برخی وقتها به نفعشان بود که تحریمها را نادیده بگیرند. اتفاقا در آن دوره رکود اقتصاد جهانی بودو مثل الان نبود که شرکتهای بزرگ دنبال کار باشند. ولی حالا چرا نمیآیند؟ شرکتهای نفتی بسیار قهار هستند. برای خود تحلیل دارند. از فضای کسب و کار درهر کشوری که بخواهند همکاری و سرمایهگذاری داشته باشند صورتبندی دقیق دارند. وقتی وضع مدیریت و نابسامانی و رکود کسب و کار را میبینند. وقتی نمیدانند با چه کسی طرف هستند و منافع خودشان را مستقل نمیدانند و از آن طرف فشار تحریم غلبه میکند، تصمیم میگیرند که جمع کنند و بروند، یعنی عملکردما در جریان خنثی کردن تحریم نبوده در جریان تسریع تحریم بوده است. تولید نفت ما در سال 5/3 میلیون بشکه است که در سالهای آینده با توجه به افت شدید سالانهیی که داریم،کمتر هم خواهد شد. مشکل دیگری که ما داریم و کم کم رخ نمایی میکند این است که تاسیسات زمینی صنعت نفت که تا حالا خیلی مشکل نداشت برای اینکه از سالهای گذشته برای ما ظرفیت خیلی بالایی به ارث رسیده بود؛ تاسیساتی که روزانه 6 میلیون بشکه نفت تولید میکرد. ولی آرامآرام اینها هم به علت فرسودگی مشکلدار شده است. کشورهای منطقه به سرعت در حال پیشرفت هستند. قطر غیر از گاز از لایه نفتی پارس جنوبی روزانه 450 هزار بشکه نفت تولید میکند و ما هیچ. ولی مهمترین تحولاتی که موقعیت ما را در بازار نفت به خطر میاندازد عراق است. عراق تنها جایی است که پتانسیل چشمگیری دارد. مجموع قراردادهایی که عراق در این مدت بسته 5/11میلیون بشکه است که بررسیها نشان میدهد که حداقل 6 میلیون از این مناقصات بیرون میآید. الان صادراتشان با ما برابر است؟ بله، چون ما مصرف داخلمان بالاست. ولی فکر کنم امسال صادراتشان از ما جلو بزند که از نظر صادرات در اوپک خیلی پایینتر قرار میگیریم. با این تصویر هیچ حرکت مثبتی برای وزیر جدید متصور نیستید؟ جواب این سوالتان خیلی سخت است. به نظر من ایشان باید اولویتهای خودش را مشخص بکند وعزم و اراده خود را در جهت حل آن بگذارد. الان وقت تمرکز بر یکی دو کار بزرگ است نه کارهای متنوع و کثیر. دقت داشته باشید که آقای قاسمی فقط دوسال وقت دارد. من دوره آقای میرکاظمی را واقعا بدترین دوره صنعتنفت در صد سال اخیر ارزیابی میکنم، به دلیل افت و رکودی که در آن ایجاد شد و تغییرات نامناسبی که صورت گرفت. یکی از گرفتاریهای آقای قاسمی همین است. اگر بخواهد تغییر ندهد با مدیران از بازرگانی آمده، اصلا کاری پیش نمیرود. اگر تغییر هم بدهد روی کارها اثر منفی دارد. اگر تغییری هم ندهد که اصلا کار پیش نمیرود. انصافا در این مورد باید به ایشان حق داد. آقای قاسمی با مجموعه این محدودیتها به نظر من تنها راهی که دارد این است که دامنه فعالیت خود را محدود بکند و یک موارد خاصی را هدفگیری کند و تمام توانش را برای آن بگذارد. با این ارثیه و با این امکانات، برنامههای گسترده جواب نمیدهد، این را امکانپذیر نمیدانم و تنها راه درست شدن این امر محدود کردن دایره است و بزرگترین اولویت در این محدودیت عرض کنم که پروژه پارس جنوبی است، چون بزرگترین مشکل ما در میادین نفتی هم تزریق گاز است که الان روزانه 70 میلیون متر مکعب تزریق داریم که باید در برنامه چهارم به 240 میلیون متر مکعب میرسید که نرسید دلیل مهم افت تولید هم همین است. محدود کردن و تمرکز روی یک کار حتی با وجود این تحریمها موفقیت میآورد؟ حتی با وجود این تحریمها. من تاکید میکنم که ما الان از نظر اقتصاد جهانی در شرایطی هستیم که شرکتها اگر یک منافعی را برای خودشان متصور باشند حاضر هستند پای تحریمها هم ایستادگی کنند. با این وضع فکر میکنید صدای زنگ خطر و هشدار در صنعت نفت به گوش مسوولان ودولتیها رسیده است؟ نه، دلیل هم دارد. واقعا شما بیایید یک روز در هیات وزیران یک امتحان بگیرید، ببینید کسانی که آنجا نشستهاند و حتی نمایندههای مجلس تا چه حد واقعا صنعت نفت را میشناسند و چقدر میدانند میادین نفتی یعنی چه؟ مخزن یعنی چه؟ محدودیتهایی که مخزن دارد یعنی چه؟ تولید اولیه و ثانویه و... ما یک زمانی به بنبست میخوریم که خدا نکرده قیمتهای جهانی نفت پایین بیفتد، تازه مصیبتهای ما شروع میشود. این سیاستها برای من خیلی عجیب است. |
این مصاحبه دراسفند 82 در مجله چشمانداز ایران چاپ شده شاید خواندنش بعدازده سال خالی از لطف نباشد
از نظر شما چه انتقاداتی را می توان به جریان اصلاحات و اصلاح طلبان وارد دانست؟ آیا اصلاح طلبان توانسته اند از تمامی توان و امکانات خود برای پیشبرد اصلاحات بھره جویند ؟ آیا جنبش اصلاح طلبی با بن بست ھایی مواجه گشته یا خیر و اگر چنین است، چگونه می تواند از این بن بست ھا خارج شود ؟
ابتدا باید عرض کنم که امروز بیش از ھر زمان دیگری نقد اصلاحات ( آنچه که در سال ھای اخیر با عنوان جنبش اصلاحات انجام شد و کسانی که مدعیان و مدیران اصلاحات بودند ) اھمیت یافته است. چراکه از سویی درطول دوران بعد از انقلاب، این جنبش، اتفاق بزرگ و مھمی بوده است که رخ نموده و ازسوی دیگر، مردمی که دچار استبدادزدگی تاریخی بوده اند، یک بار به شکل بسیار قوی رأی خود را باور کرده و تأثیرگذاری خود را احساس نمودند و اگر این روحیه دچار سرخوردگی بشود، ممکن است استبدادزدگی تاریخی دوباره احیا شود. علاوه بر این جنبش اصلاح طلبی، نارضایتی ھای انباشتة مردم را تخلیه کرد. بن بست ھای این جنبش ممکن است موجب شود عده ای به جای این که از فرصت به دست آمده برای بازنگری استفاده کنند به سمت انزواطلبی بروند.
در ایران براساس سابقة تاریخی که وجود دارد، کارھایی را بد و اشتباه انجام می دھیم و سپس نسبت به اصل و منطق آن کار مأیوس می شویم و اغلب بازنگری و بررسی نمی کنیم که شاید در نحوه انجام کار و روش ھا مشکل داشته ایم و باید نسبت به جزئیات تجدید نظر کنیم. گاھی ھم در واقع، کار دیگری را با عنوان دیگری انجام می دھیم، به عنوان مثال عملًا کار دیگری انجام می دھیم ولی اسمش را اصلاحات می گذاریم و چون به موفقیت دست نمی یابیم، نسبت به آن عنوان (ودر این مورد ، نسبت به اصلاحات) مأیوس می شویم. نگرانی اصلی من این است که در این مقطع نیز جامعه ، روشنفکران و مردم ما براساس بن بست ھایی که در اصلاح طلبی برایشان ایجاد شده است، نسبت به اصلاحات مأیوس شوند و این آفت بزرگی خواھد بود. واقعیت این است که راھی به جز اصلاح گری وجود ندارد. دنیای امروز دنیای انقلاب نیست و زمینة جنبش ھای اجتماعی براندازانه وجود ندارد. شرایط بین المللی نیز این روش را اقتضا نمی کند و خسارات بسیار سنگینی را به جامعه تحمیل می کند. ھمان طور که از عنوان انتخاب شده نیز پیداست، اصلاحات ھم تاکتیک است و ھم استراتژی و نقد اصلاحات می تواند ما را از این یأس و انفعال خارج کند. نقد سبب می شود که این باور را داشته باشیم که
اصلاحات امکان پذیر است و چنانچه به مشکلات و معضلاتی برخورد کردیم، در جزئیات و روش ھا بوده است و باید در آنھا تجدید نظر کرد.