امنیت عرضه انرژی و معمای خلیج فارس
سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی » تیر و مرداد 1382 - شماره 50 و 51
تأکید بیش از پیش کشورهای عمده مصرفکننده نفت و گاز بر برقراری و افزایش ضریب اطمینان امنیت انرژی بیانگر اهمیت نقش انرژی، بویژه نفت و گاز در اقتصاد جهان است. بررسی شرایط بازا نفت در 3-2 دهه گذشته نشاندهنده این واقعیت است که اصولاً مصرفکنندگان بزرگ نفت و گاز که قدرتهای بزرگ اقتصادی و سیاسی را نیز تشکیل میدهند باید در حفظ صلح و آرامش منطقه خاورمیانه و بویژه خلیج فارس کوشا باشند تا در عرضه نفت و گاز این منطقه خللی وارد نشده و در شرایط مساعد سرمایهگذاریهای لازم در صنایع نفت و گاز منطقه صورت گیرد اما با کمال تعجب برخی از این قدرتها (بویژه آمریکا و انگلیس) با اقدامات خود در طول سه دهه اخیر سعی در افزایش التهاب منطقه داشته و با دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم جنگهای ویرانگری را در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس سبب شدهاند بهگونهای که این منطقه علیرغم دارا بودن پتانسیلهای فوقالعاده عظیم نفت و گاز و هزینههای تولید اندک از ضریب ریسک بالا برخوردار گشته و سرمایهگذاران با احتیاط و محافظهکاری به طرحهای آن مینگرند.
کشورهای غربی از یکسو سعی دارند با استفاده از شیوههای مختلف منجمله توسل به زور نفوذ خود را در منطقه افزایش دهند و از طرف دیگر با اتخاذ سیاست کاهش وابستگی به منطقه خاورمیانه و خلیج فارس سعی دارند واردات نفت خود را از آن به حداقل ممکن کاهش دهند. آنان از یکسو با ناامن کردن منطقه نه تنها شرایط فعالیتهای اقتصادی را دشوار میکنند بلکه در مواردی با اعمال تحریمهای سیاسی مانع از توسعه طرحهای صنعت نفت در منطقه میشوند در حالیکه به راحتی در طرحهای پرهزینه سرمایهگذاری کرده و به توسعه صنعت نفت مناطق دیگر کمک میکنند. در واقع سئوال اصلی این است که چنانچه آنان قصد دارند وابستگی خود را از منطقه خاورمیانه و خلیج فارس به حداقل ممکن کاهش دهند چرا روز به روز بر دامنه دخالتهای سیاسی ـ نظامی خود در منطقه افزوده و با تحریک حساسیتهای خاص منطقه، آتش جنگ و ناآرامیها را بیش از پیش مشتعل میسازند؟
چنانچه آنان آینده امنیت انرژی خود را با امنیت این منطقه در ارتباط میدانند بهتر است در جهت برقراری صلح و ثبات در منطقه حرکت نموده و کانونهای بحران را که خود در ایجاد آن سهم بسزایی داشتهاند به کانونهای صلح و دوستی تبدیل نمایند و بجای حمایتهای غیرمنطقی از دولتهای نامشروع و ضد بشری مساعی خود را در برقراری حکومتهای دموکراتیک بکار بندند تا آرامش و ثبات ریشهداری در منطقه حکمفرما شود.
واقعیت این است؛ طرحهای نفتی که در خارج از منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توسط کشورهای صنعتی مورد حمایت قرار میگیرند، تا جایگزین عرضه نفت و گاز این منطقه شوند در حد و اندازهای نیستند که بتوانند جایگزین خاورمیانه و حتی خلیجفارس شوند بویژه آنکه روند شتابان رشد مصرف نفت و گاز نیز کار را برای کشورهای غربی دشوارتر کرده است به عنوان مثال آمریکا نهایت سعی و تلاش خود را بعمل آورده که واردات نفت خود را از خاورمیانه و خلیج فارس کاهش دهد اما از یکسو روند سریع رشد مصرف نفت این کشور که به مرز 20 میلیون بشکه در روز رسیده است فشار روزافزونی را بر دولتمردان این کشور تحمیل کرده و از سوی دیگر جایگزینهای خلیج فارس اعم از منطقه آمریکای لاتین، کشورهای آفریقایی و منطقه خزر و روسیه رویهمرفته در اندازهای نیستند که بتوانند از وابستگی آمریکا به منطقه خاورمیانه و خلیج فارس بکاهند. از طرف دیگر رویکرد این کشور به انرژیهای جایگزین و استفاده از نفت غیرمرسوم (نفت سنگین و شنهای آغشته به نفت) به دلیل هزینههای فوقالعاده آنها از یکسو و محدود بودن بازدهی آنان از سوی دیگر امکان جایگزینی را بسیار دشوار ساخته است.
بدیهی است کشورهای غربی سعی دارند در اولویت نخست وابستگی خود را به نفت کاهش داده و در اولویت بعد نفت مورد نیاز خود را از مناطقی بجز خاورمیانه و خلیجفارس تأمین نمایند. اما سئوال اصلی این است که با اتخاذ این سیاست علیالقاعده میبایست حضور سیاسی ـ نظامی آنان در منطقه کمرنگتر شود در حالکیه بالعکس روز به روز شاهد افزایش دخالتهای سیاسی نظامی آنان هستیم.
نکته مهم دیگر اینکه علیرغم افزایش وابستگی کشورهای اروپایی و آسیایی (نظیر ژاپن، چین، کره و هند) به نفت و بویژه نفت خاورمیانه و خلیج فارس دخالتهای
سیاسی ـ نظامی آنان همانند آمریکا در منطقه احساس نمیشود البته نیاز آمریکا نیز به نفت این منطقه قابل چشمپوشی نیست اما برخی از سیاستمداران آمریکایی نیز عقیده دارند که سربازان آمریکایی نباید در منطقه به بهای تأمین امنیت عرضه انرژی برای اروپا، چین و ژاپن کشته شوند.
در واقع اگر آمریکا در سیاست کاهش وابستگی خود به نفت خاورمیانه و خلیجفارس جدی باشد میبایست نقش سایر کشورهایی که به نفت این منطقه نیازمند هستند را پررنگتر نموده و بخشی از وظایف خود را به آنان تفویض نماید. درحالیکه بالعکس روز به روز شاهد افزایش تکرویهای آمریکا در این منطقه هستیم.
کاهش وابستگی و چالشهای پیشرو
براساس مطالعهای که کمیسیون اروپایی اخیراً انجام داده است، وابستگی جهانی به اوپک از 40 درصد کنونی به 60 درصد در سال 2030 افزایش خواهد یافت. در این برهه سوختهای فسیلی همچنان نقش تعیینکننده خود را حفظ خواهند کرد زیرا نفت همچنان به عنوان سوخت برتر سهم 34 درصدی را در بین انرژیهای دیگر به خود اختصاص خواهد داد. به دنبال نفت، زغال سنگ با سهم 28 درصدی قرار خواهد داشت. همچنین سهم گاز در سبد مصرفی انرژیها 25 درصد خواهد بود در حالیکه سهم انرژیهای دیگر اعم از انرژی اتمی و انرژیهای تجدیدشونده در مجموع انرژی مصرفی اروپا کمتر از 20 درصد خواهد بود.
قابل توجه اینکه وابستگی به نفت خاورمیانه از 27 درصد فعلی به 46 درصد افزایش خواهد یافت. گروه European Commission Green در گزارشی اخطار نموده که اگر اقدامی صورت نگیرد در 30-20 سال آینده بجای 50 درصد کنونی 70 درصد نیازهای انرژی اتحادیه اروپایی از طریق واردات نفت تأمین خواهد شد. هماکنون 40 درصد واردات نفت اتحادیه اروپایی از خاورمیانه و 40 درصد واردات گاز طبیعی از روسیه است. در این گزارش بر تغییر واقعی رفتار مصرفکنندگان با توجه بر نقش اقدامات مالیاتی در جهت هدایت تقاضا به سمت مصرف کنترلشده تأکید شده است.
در این گزارش تصریح گردیده، به همان اندازه که نیاز بیشتر به نفت و گاز نگرانکننده است، واردات آنها هم در حال افزایش است از اینرو یک مکانیسم قوی برای ایجاد ذخایر استراتژیک و پیشبینی مسیرهای جدید برای واردات الزامی است. از سوی دیگر انرژیهای سودده نظیر نفت و گاز و انرژی هستهای میتوانند منابع مالی توسعه انرژیهای تجدیدپذیر را تأمین نمایند. براساس گزارش چشمانداز انرژی جهان که توسط آژانس بینالمللی انرژی تهیه گردیده تقاضای جهانی نفت از 75 میلیون بشکه در سال 2000 به 120 میلیون بشکه در روز در سال 2030 خواهد رسید که در این برهه سهم اوپک از 38.4 درصد به 54.1 درصد و سهم تولیدکنندگان خاورمیانهای اوپک از 28.1 به 42.9 درصد افزایش خواهد یافت.