موسسه مطالعات بینالمللی انرژی
اخیرا به مناسبتی، مطلبی را در مورد تاریخچه و مشکلات "موسسه مطالعات بینالمللی انرژی" وابسته به وزارت نفت نوشتم فکر کردم که برای اطلاع علاقمندان و نیز بهرهگیری از نظرات ایشان، آن را بر روی وبلاگ قراردهم، مطلبی که میخوانید توسعه یافته آن نوشته و شامل چهار قسمت است. قسمت اول تاریخچه فشردهای از موسسه که البته بیشتر بر دوره مسئولیت خودم تمرکز دارد و قسمت دوم مربوط به مشکلات موسسه، قسمت سوم نیازهای زمین ماندهای که موسسه برای انجام آنها طراحی شده بود و قسمت چهارم نیازهای موسسه برای تحقق اهداف خود است:
موسسه مطالعات بین المللی انرژی تنها موسسه مطالعاتی است که از ابتدا بصورت متمرکز برای توسعه دانش اقتصاد انرژی تاسیس شده بوده است و دارای پژوهشکده اقتصاد انرژی ثبت شده در وزارت علوم و آموزش عالی بوده و هست و در دورههائی بصورت تخصصی بر موضوع اقتصاد انرژی متمرکز بوده ولذا در این بخش بصورت ویژه مورد بررسی قرار گرفته است این بررسی شامل پنج قسمت است. قسمت اول تاریخچه فشردهای از موسسه قسمت دوم مربوط به پژوهشکده اقتصاد انرژی بعنوان زیر مجموعه موسسه قسمت سوم مشکلات موسسه(پژوهشکده) ، قسمت چهارم نیازهای زمین ماندهای که موسسه برای انجام آنها طراحی شده بود و قسمت پنجم نیازهای موسسه برای تحقق اهداف خود است:
تاریخچه موسسه:
ایدههای اولیه تاسیس موسسه مطالعات بین المللی انرژی در سالهای 1365 و 1366 شکل گرفت. در آن سالها از یک سو قیمت جهانی نفت در اثر توطئه عربستان سعودی تحت پوشش سیاست سهم بازار، به حداقل تاریخی خود سقوط کرده بود و از سوی دیگر بدلیل اشباع بازار جهانی نفت و نیز بدلیل تحریم که موجب کنارهگیری خریداران سنتی نفت ایران شده بود، امور بینالملل شرکت ملی نفت ایران با مشکلات شدید در بازاریابی و فروش نفت روبرو بود. در همین زمان مدیرانی با تخصصهای اقتصاد و بازرگانی در راس واحد امور اوپک و معاونت بینالملل شرکت نفت قرارگرفته بودند. این افراد به تدریج به این نتیجه رسیدند که بسیاری از امور در صنعت نفت نیازمند حاکم شدن دیدگاههای اقتصادی و تجاری است در حالیکه اغلب بخشها و حتی بخشهائی که کاملا ماهیت اقتصادی و تجاری دارند توسط کارشناسانی راهبری میشود که همگی فنی هستند. کارکنان با سوابق فنی پس از سالها فعالیت در بخشهای فنی، زمانی که دوره ستادنشینیشان فرارسیده است وارد این بخشها شدهاند و چیزی از اقتصاد و تجارت نمیدانند. همچنین این نگرانی شدت گرفت که وزارت نفت در تحولات بینالمللی نفت و انرژی بسیار گیج و بیاطلاع است و قادر نیست منافع کشور را در این صحنه تشخیص دهد و این منافع را پیگیری نماید. احساس شد که واحد امور اوپک شرکت نفت نیز قادر به پر کردن این خلاء نیست و عمدتا باید امور جاری در تنظیم روابط با دبیرخانه سازمان اوپک و احیانا دیگر مجامع بینالمللی را پیگیری نموده و شرکت در اجلاسیهها را تدارک نماید و در چارچوب یک واحد سازمانی نمیتوان مطالعات جامع داشت.
با توجه به آنچه ذکر شد تدریجا نیاز به دو چیز در میان جمع محدودی احساس شد.
1- موسسهای که با فراغت از مسائل اجرائی بصورت مستمر به بررسی عمیقتر تحولات بازارهای جهانی نفت و انرژی بپردازد و
2- تربیت نیروی انسانی که ضمن آشنائی کافی با مسائل فنی نفت اقتصاد و تجارت و خصوصا اقتصاد و تجارت نفت و انرژی را بداند، که این دومی نیز از طریق طراحی دوره کارشناسی ارشد اقتصاد انرژی دنبال شد و بعد از صحبت با چند دانشگاه، نهایتا قرار شد توسط دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران با حمایت مالی شرکت نفت اجرا شود.
در مورد اول یکی از دلایل ضرورت تاسیس موسسه، این بود که هیچ مرجع شناخته شدهای در کشور وجود نداشت که قابلیت داشته باشد که با تقویت آن، نیازهای صنعت نفت در زمینههای مورد نظر تامین شود و بنظر من هنوز هم هیچ نهادی در این زمینه وجود ندارد.
به هرحال در مورد اول اساسنامهای برای موسسه تدوین شد و حدودا در سالهای 67 یا 68 به تصویب هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران رسید و در مورد دوم قراردادی با دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران به امضاء رسید و دوره اقتصاد انرژی تحت نظارت یک کمیته مشترک از دانشگاه و وزارت نفت، شکل گرفت و دوره کارشناسی ارشد اقتصاد انرژی شروع به کار کرد.
بعد از مدتی وزیر وقت در حالیکه هنوز موسسهای عملا بوجود نیامده بود و تنها یک اساسنامه وجود داشت فردی را نه بعنوان مامور تاسیس موسسه، بلکه به عنوان ریاست موسسه منصوب نمود. این فرد با نفت و با اقتصاد نیز هیچ آشنائی نداشت و از همان ابتدا با این انتصاب نشان داده شد که اهمیت و عمق مسئله توسط مسئولین بالا درک نشده است. اولین رئیس موسسه موفق به اقدامی نشد. بدنبال آن تیم جدیدی برای راه اندازی موسسه در سال 1369 تشکیل شد و خرید ساختمان موسسه در خیابان ظفر، تجهیز آن، تدوین ساختار و سازماندهی موسسه، جذب نیرو، ثبت موسسه در سازمان ثبت شرکتها و فراهم کردن مقدمات ثبت آن به عنوان پژوهشکده علمی در وزارت علوم و آموزش عالی به انجام رسید.
در آن دوره تاکید و تلاش بر این بود که موسسه در راستای همان اهداف اصلی مورد نظر از تاسیس خود فعالیت کند اما بعد از آن، موسسه از اهداف تاسیس خود دور شد و افراد فنی، موسسه را نیز به اشغال خود در آوردند. موسسه عمدتا به فعالیت در حوزه بهینهسازی تولید و مصرف انرژی آنهم با گرایش ِصرف فنی متمرکز شد که البته آن مسئله هم نیاز کشور بود و خدمات خوبی هم ارائه شد اما مطابق با اهداف تاسیس موسسه نبود. علت این گرایش نیز کسب درآمد بود چون حمایت مدیریت بالای وزارت نفت از موسسه تا حدودی قطع شد و موسسه با مشکل مالی مواجه بود. ضمن اینکه شاید با بالارفتن نسبی قیمت جهانی نفت، به تدریج آن نیازها هم از یاد مقامات بالا رفته بود.
در سال 1376 وزیر جدید نفت اتفاقا در بدو ورود به صنعت نفت با سقوط قیمت جهانی نفت روبروشد (در جریان اجلاس جاکارتا) ، در این مقطع رئیس جدیدی با تخصص اقتصاد انرژی برای موسسه انتخاب شد و تاکید بر این بود که موسسه به ریل اصلی خود برگردد و با تاسیس سازمان بهینه سازی مصرف سوخت، امور بهینه سازی به آن سازمان منتقل شود. در ابلاغ وزیر به رئیس جدید موسسه بر همان اهداف اولیه و خصوصا بر رصد کردن مستمر تحولات بازارهای جهانی نفت و انرژی و پیگیری مباحث اقتصاد انرژی تاکید شده بود.
بنظر میرسید که مهمترین مشکل موسسه مطالعات بین المللی انرژی، روشن نبودن ماموریت آن برای مدیریت صنعت نفت و از آن بدتر، فقدان تقاضا برای محصولات آن است (که متعاقبا در این مورد و نیز در مورد دلایل آن توضیح داده خواهد شد) ولذا در سطح خود موسسه با توجه به نیازهای صنعت نفت و کشور اهدافی تعریف شد که عبارت بودند از: بسط دانش عمومی کشور و خصوصا نخبگان در حوزة اقتصاد انرژی و فرهنگ سازی در این زمینه، پیگیری مستمر تحولات جهانی انرژی و دستیابی به تحلیلهای روزآمد کاربردی در این حوزه، تلاش در جهت درگیر کردن دانشگاهیان در مباحث مورد اشاره، گسترش اطلاع رسانی به منظور اینکه نخبگان و کارشناسان جامعه در معرض دائمی اخبار و تحولات باشند تا بتوان آنها را به مسائل این حوزه علاقمند نمود و از ذهن و تحلیلهای آنها استفاده نمود، از جمله مسائلی بود که دنبال شد و دیگران میتوانند در مورد میزان موفقیت آن قضاوت کنند. همچنین تلاش شد که موسسه زمینههائی را فراهم آورد که منافع ملی کشور در محدوده بخش انرژی در سطح جهانی بهتر محقق شود.
این اعتقاد وجود داشت که مسئله نفت و انرژی خطیرترین مسئله کشور است و بر همه شئون داخلی و خارجی کشور تاثیر دارد و عقل ایجاب میکند که در خطیر ترین مسئله کشور، بیشترین توان فکری کشور بکارگرفته شود و این امر نیز مستلزم آن است که این توان فکری در معرض اطلاعات باشد تا درگیر و علاقهمند به موضوعات و مسائل این حوزه شود. همچنین این باور وجود داشت که علیرغم چنین جایگاه و اهمیتی که برای مباحث نفت وجود دارد، این مباحث در کشور ما فوقالعاده مهجور است و اغلب نخبگان و حتی مدیران ارشد کشور و دانشگاهیان با این مباحث بسیار بیگانه بوده و از آن درور هستند و تا چنین وضعیتی وجود دارد مسائل آن بطور ریشهای حل نخواهد شد.
در این دوره برگرداندن موسسه به ریل اولیه خود چندان ساده نبود. نه نیروی انسانی قابلتوجهی در مباحث بینالمللی و در حوزه اقتصاد انرژی وجود داشت و نه امکاناتی و باید به تدریج این کار را انجام میشد.
در آن دوره اخبارو تحولات بینالمللی و کنفرانسهای نفت و انرژی بصورت منظم رصد میشد و چندین بولتن بصورت منظم در موسسه تولید میشد. درکنار آن ضمن تلاش در جهت به پایان رساندن پروژههای نیمه کاره حوزه بهینهسازی، 15 پروژه جدید در حوزه مسائل اقتصاد، تجارت و بینالملل انرژی تعریف شد. این پروژهها بسیاری از مسائل ناشناخته برای کشور را برای اولین بار پوشش میداد و سعی شد که از طیف وسیعی از دانشگاهیان در این زمینه استفاده شود تا اگر هم از محصولات پروژهها در صنعت نفت استفاده نشد لااقل عدهای دانشگاهی از قِبَل این پروژهها درگیر و علاقمند به مباحث اقتصاد انرژی شوند و این مسئله در دانشگاهها رسوب کند.
نیروهای آشنا با حوزه اقتصاد انرژی، به تدریج جانشین نیروهای فنی شدند . همچنین در این دوره ارتباطات بینالمللی موسسه گسترش فراونی یافتو بیشترین ماموریتهای خارجی کارکنان موسسه در این دوره انجام شده است. حضور فعال کارکنان موسسه در همایشهای خارجی موجب رشد بسیاری از نیروها شد و متقابلا این ارتباط موجب میشد که همایشهای سالانه موسسه با حضور کارشناسان سطح بالا از خارج از کشور تشکیل شود، البته فضای سیاسی خارجی کشور هم بسیار مساعدتر بود و امکان چنین کاری را فراهم میکرد.
در آن دوره موسسه با مشکلات جدی مالی مواجه بود و از این جهت در مضیقه کامل قرار داشت بطوری متاسفانه، وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران کمترین کمک را به موسسه نمیکردند و حتی علیرغم پیگیرهای فراوان، بابت 15 پروژه مذکور که حتی به تائید وزیر و هیئت مدیره شرکت نفت رسیده بود، وجهی پرداخت نشد. به نظر می رسد که اصل این مشکل به دلیل بی بها بودن تحقیق و مطالعه در صنعت نفت و فقدان تقاضا در این زمینه بوده است و البته کارشکنیهائی نیز وجوده داشه است.
در آن دوره حدود بیش از 50 درصد هزینههای موسسه از محل درآمد برگزاری همایشهای بینالمللی و مابقی عمدتا از محل پروژههائی که از قبل وجود داشت و کارفرمای آن سازمان برنامه و بودجه وقت بود تامین میشد.
البته پروژههائی که از قبل نیمه تمام مانده بودند و کارفرمای آنها اغلب سازمان برنامه و بودجه بود نیز پروژههای مهمی بودند و منطقی نبودکه نیمه تمام بمانند ولذا سعی مدیریت وقت پایان دادن به آنها بود. این پروژهها تحت سرفصل کلی بهینهسازی تولید و مصرف انرژی بودند. در بهینهسازی تولید، در گذشته بحثی مطرح شده بود که موسسه نسبت به روزآمد کردن مطالعات مخازن نفتی کشور اقدام کند، اما این مسئله بعدا مورد مخالفتِ مدیران مناطق نفت خیز جنوب قرار گرفته بود و مطالعات مخزن عملا به یک مطالعه در زمینه میدان نفتی رشادت در فلاتقاره محدود شده بود که به پایان رسید.
در بهینهسازی مصرف؛ مطالعهای گستردهای در زمینه سوخت و ضایعات و پتانسیل بهینهسازی مصرف انرژی در تک تک واحدهای صنعت نفت درحال انجام بود که آن هم به پایان رسید و گزارشات آن موجود است و اعتقاد بر این بود که صنعت نفت و صنایع انرژی باید بهینهسازی مصرف انرژی را از خود آغاز کنند که متاسفانه هیچ توجهی به آن ندارند. پروژه دیگر مربوط به تعیین استانداردهای تجهیزات و فرایندهای مصرف کننده فراوردههای نفتی و گازطبیعی در کشور بود که تکلیف برنامه سوم عمرانی بود و متاسفانه نیمه تمام ماند.
کار دیگری هم که در موسسه انجام میشد برگزاری دوره یک هفتهای آموزش مدیریت انرژی بود. براساس قانون برنامه سوم توسعه، مقرر بود که کلیه صنایع و کارگاههائی که مصرف انرژی عمدهای دارند یک واحد سازمانی تحت عنوان مدیریت انرژی داشته باشند و وزاتخانههای نفت و نیرو به تناسب، مدیران و کارشناسان این واحدها را آموزش دهند و این آموزش به عهده موسسه گذاشته شده بود و البته بعدا با تاسیس سازمان بهینهسازی مصرف سوخت به سازمان مذکور واگذار شد.
پژوهشکده اقتصاد انرژی
تلاشهای پیگیرانه برای ثبت موسسه بعنوان پژوهشکده علمی در وزارت علوم و آموزش عاب وقت، سرانجام در سال 1373 ثمر داد و پژوهشکده اقتصاد انرژی بعنوان زیر مجموعهای از موسسه شکل گرفت که البته پیکره اصلی مطالعاتی و پژوهشی موسسه بود. پیگیریهای بعدی موجب شد که موسسه (پژوهشکده اقتصاد انرژی) بتواند برای سال تحصیلی 1376-1377 دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد انرژی ، از طریق کنکور و مطابق با همان شرح درسی که برای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران تنظیم شده بود جذب کند.
15 دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد انرژی جذب شدند و موسسه موظف فراهم کردن امکان تحصیل و آموزش آنان بود. به هرحال علیرغم همه مشکلات با یک ترم تاخیر از ترم بهمن1376 دوره شروع شد و دانشجویان بسیار خوبی تربیت شدند که چند تن از آنها همکنون بهترین نیروهای موسسه را تشکیل میدهند. اما این دوره به دلیل مخالفت وزیر وقت ادامه پیدا نکرد و به همان یک دوره بسنده شد.
در سال 1381 مدیریت موسسه تغییر کرد و با توجه به رشته تحصیلی فردی که انتخاب شد، کم و بیش همان وضعیت تداوم داشت و کارهای نیمه کاره دوران مدیریت قبلی به اتمام رسید و البته تمامی بولتنهائی که منتشر میشد متوقف گردید و پیگیری تحولات جهانی نفت نیز ضعیفتر شد. در این دوره مدیریت یک پروژه مطالعاتی در مورد اصلاح ساختار شرکت ملی نفت ایران به عهده موسسه قرار گرفت. نقش حاشیهای موسسه در پروژه ساختار شرکت ملی نفت ایران توسط شرکت "بین" (BAIN) تاحدودی به حل مشکلات مالی موسسه کمک کرد.
در دوران ریاست بعدی موسسه که در دولت نهم و در سال 1384 انتخاب شد، شاید برای اولین بار در تاریخ موسسه، مشکلات مالی موسسه حل شد، موسسه از نظر کمی و سختافزاری توسعه یافت اما از نظر کیفی و محتوائی متناسبا توسعه نیافت که اگر این نظر درست باشد معنای آن کاهش بهرهوری است که اتفاق افتاده است. در این دوره و دوره بعد از آن دو پژوهشکده جدید به موسسه اضافه شد که یکی پژوهشکده منابع انسانی و دیگری پژوهشکده مدیریت و مطالعات راهبردی و فناوری بود و در واقع موسسه به پژوهشگاه تبدیل شد و حوزه اقتصاد انرژی تا حدودی تضعیف شد.
تاسیس پژوهشکدههای جدید تا حدودی شتابزده انجام شد. بر مبنای یک تحلیل مدیران کشورما معمولا گرفتار نگرش سخت افزاری هستند و به عبارتی سختافزار را بر نرمافزار مقدم میدارند و حداقل از یک موسسه مطالعاتی انتظار این است که نرمافزار را مقدم بدارد. اینکه پژوهشکدهای به ثبت برسد جا و مکان آن تامین شود و احیانا نیروی انسانی جذب شد و بعد تازه فکر شود که ماموریت آن چیست و چه خلائی را باید پرکند، برخورد سخت افزاری است. شاید نقطه مقابل آن این بود که برای هریک از این امور ابتدا گروهی در موسسه شکل میگرفت، کار را از جائی شروع میکردند و به تدریج تعمیق میکردند و خلاءها را شناسائی میکردند و برای پرکردن آنها کار تعریف میکردند و اگر روزی ابعاد کار به جائی میرسید که یک گروه کافی نبود متناسب با نیاز، سازمان توسعه داده میشد. عدم تناسب و تعادل میان نرمافزارها و سختافزارها (به نفع سختافزارها) موجب افت و کاهش بهرهوری میشود.
ابهام دیگری هم خصوصا در زمینه پژوهشکده منابع انسانی و مدیریت وجود دارد و آن این است که گرچه در صنعت نفت نیازهای مطالعاتی در این زمینه وجود دارد اما مسائل مدیریت و نیروی انسانی در صنعت نفت اغلب تفاوتی با دیگر سازمانها و صنایع ندارد و موسسات و مراکز متعددی هم در کشور هستند که در زمینه مسائل مدیریت و منابع انسانی مطالعه و تحقیق میکنند و میتوان از خدمات آنها استفاده نمود. همانگونه که قبلا ذکر شد، در زمانی که موسسه و به عبارتی پژوهشکده اقتصاد انرژی تاسیس شد هیچ نهاد خصوصی یا دولتی در این حوزه فعالیت نداشت و متاسفانه هنوز هم نیست و هر زمانی که موسسات خارج از صنعت نفت به حد کفایت وجود داشتهباشند که در این حوزه مطالعه و بررسی کنند و نیاز کشور و صنعت نفت را تامین کنند، شاید وجود آن پژوهشکده هم در درون صنعت نفت ضرورتی نداشته باشد. البته منکر این نیستیم که ممکن است جنبههای ویژهای در حوزه مدیریت و منابع انسانی صنعت نفت وجود داشته باشد که در مورد آن خلاء مطالعاتی وجود داشته باشد، اما همانگونه که اشاره شد این مسئله میتوانست به تدریج در یک گروه مطالعاتی شناسائی شود و به تدریج در صورت لزوم بسط سازمانی داده شود.
مشکل دیگر هم در کشور وجود دارد که از عدم انتخاب مدیران از میان سلسله مراتب سازمانی که در یک گردش طبیعی رشد کرده و ارتقاء سازمانی پیدا کردهاند و سازمان و سوابق آن را می شناسند بوجود میآید، و آن این است که مدیرانی که از بیرون میآیند خصوصا اگر آشنا با حوزه تخصصی سازمان تحت مدیریت خود نباشند، معمولا با ذهنیت خاصی وارد میشوند و اغلب علائق خود را (که البته ممکن است خیلی هم مهم باشد اما ارتباطی به آن سازمان نداشته باشد) تعقیب میکنند و بقول مولانا : "هرکسی از ظن خود شد یار من- وز درون من نجست احوال من" .
در هرحال بنظر میرسد که در دورههای اخیر، موسسه مجددا از فلسفه وجودی و اهداف تاسیس خود فاصله گرفته است البته این فاصله گیری و تحولات اگر بر مبنای مطالعه و تغییر نیازها و ضرورتها بوده باشد هیچ اشکال ندارد و باید هم اتفاق بیافتد ولی در غیر اینصورت موجب پراکندگی و جلوگیری از انباشت و تراکم دانش و تجربه میشود. به باور ما خلاءها و نیازهائی که منجر به تاسیس موسسه شده بود هنوز تامین نشده است و اصولا آن نیازها مستمر و همیشگی هستند.
مشکلات اصلی موسسه:
و اما همانگونه که در بخش قبلی نیز اشاره شد به نظر میرسد مشکل اصلی موسسات مطالعاتی و خصوصا موسسه مطالعات بینالمللی انرژی مشکل تقاضاست و بنظرمیرسد که مشکل تقاضا نیز به ناکارائی نظام تصمیمگیری و فقدان نظام تصمیمسازی مربوط. اغلب مدیران ستادی و اجرائی عادت کردهاند که به راحتی تصمیم بگیرند. این عادت ممکن است منشاءهای گوناگونی داشته باشد که برخی از آنها به شرح زیر است:
1- خود بزرگ بینی، غرور و توهمِ همه چیزدانی: متاسفانه گاهی مدیران گرفتار چنین توهمی میشوند و با یک مرور سطحی و کم عمق بر مسائل اطراف خود فکر میکنند که همه چیز را فهمیدهاند و در تصمیمگیریهای خود نیازی به نظر دیگران ندارند و یا اصولا نظری وجود ندارد که بهتر و بالاتر از نظر ایشان باشد.
2- شتابزدگی- در اغلب موارد، مدیران گرفتار شتابزدگی در تصمیمگیریها هستند که خود از دلایل مختلف ناشی میشود و خصوصا از حجم مشکلات و عدم توان تفکیک اهم و مهم در اقدامات. وقتی شتابزدگی وجود دارد حوصله مراجعه به نظام تصمیمسازی وجود ندارد.
3- نا آشنائی با اصول مدیریت و تصمیمگیری- تصمیمگیری مهمترین وظیفه مدیر است و مدیری که آموزشهای لازم مدیریتی و مبانی تصمیمگیری و سیاستگذاری را نداشته باشد، به جایگاه و اهمیت تصمیمگیری عقلائی در سازمان و اصول و مبانی تصمیمگیری واقف نیست.
4- وجود جهتگیریهای القائی و یا جهتگیریهای خاص سیاسی یا به عبارتی تصمیماتی که بر اساس تصمیمسازیهای خاص و جهتدار دیگران اتخاذ میشود نیز میتواند منشاء عدم مراجعه به نظام تصمیمسازی باشد.
5- بی اعتمادی به کارشناسان هم میتواند علت عدم مراجعه به آنها باشد اما اگر مدیری اعتقاد به تصمیمسازی داشته باشد برای رسیدن به اعتماد راهحل وجود دارد.
نظام تصمیمسازی و کارشناسی حلقه واسط میان نظام تصمیمگیری و مطالعه و پژوهش خصوصا از نوع مطالعات موسسهای مانند موسسه مطالعات بینالمللی انرژی است. وقتی تصمیمگیران به هر دلیلی عادت به تصمیمات شتابزده و بی مطالعه دارند اصولا تقاضائی برای تصمیمسازان و به تبع آن برای پژوهشگران ایجاد نمیشود.
در بسیاری موارد موسسات مطالعاتی وابسته به دستگاهها به "زاید- لازم" یا زینت سازمان تبدیل میشوند، یعنی از نظر پرستیژ لازم است که دستگاه مطالعاتی و پژوهشی در سازمان و آنهم سازمان عظیمی مانند صنعت نفت، وجود داشته باشد اما تنها از این جهت، و این مسئله موجب مشکلات نهاد مطالعاتی و شکاف ذهنی میان این نهاد و مدیران و تصمیمگیران میشود.
گاهی وضع از این هم بدتر است و انتظار مدیران و تصمیمگیران از مطالعات، توجیهگری تصمیمات ایشان است که معلوم نیست بر چه مبنائی اتخاذ شده است و اگر موسسات مطالعاتی به این ورطه سقوط کنند بسیار خطرناک خواهد بود.
در هرحال تا زمانی که تقاضائی برای کالائی وجود نداشته باشد، عرضه کننده آن دچار مشکل است. بنظر اینجانب بازاریابی نیز در این مورد معنا ندارد. چراکه مطالبی که بدون ارتباط با خواستهها و بدون تعامل فکری با مدیران و تصمیمگیران تهیه میشود طبعا مورد اشتیاق و رغبت آنها نخواهد بود که خواستار و مشتری آن باشند.
در کشورما این مسئله کاملا سنت شده است و جا افتاده است که پژوهشگران پروپوزال مینویسند و سعی میکنند به زور مدیران را قانع کنند که مطالعات این پروپوزال لازم است، تا امورشان را بگذرانند. و مدیران گاهی حتی پوروپوزال را هم نمیخوانند تا چه رسد به گزارشات مطالعه را ، در اینصورت طبیعی است که کار دچار مشکل است چون اشتیاق و نیازی در طرف مقابل برای آن وجود ندارد. در حالیکه پوروپوزال باید بر مبنای درخواست(RFP) ، باشد و درخواست کننده اگر مشکل خود را بداند و بفهمد باید بتواند آن را تشریح کند.
دوخطر دیگر هم موسسات مطالعاتی مانند موسسه مطالعات بینالمللی انرژی را تهدید میکند. خطر اول تبدیل شدن چنین موسسهای به تشکیلاتی برای رفرنس درست کردن برای افراد خاص است. اخیرا شاهد مدارک قلابی و حتی مقالات علمی قلابی در کشور بودهایم و متاسفانه مسابقه کاذبی در این زمینه بوجود آمده است که کسانی میخواهند رزومه علمی خود را بصورت کاذب گسترش دهند و ممکن است موسسات را در خدمت چنین کاری قرار دهند. خطر دوم گرفتار شدن چنین موسساتی به روزمرگی و و انجام کارهای کارشناسی فوری و سطحی است. همانگونه که در بندهای 2 و 4 فوق اشاره شد، گاهی مدیران بر خلاف اینکه متقاضی مطالعات عمیق و وسیع نیستند اما متقاضی کارهای کارشناسی فوری و سطحی که هر روزهم تازه میشود، هستند. بخشهای کارشناسی متعددی در مجموعه صنعت نفت هستند که به اینگونه نیازهای روزمره و معمولا گذرا، پاسخ میگویند. تفاوت موسسه با اینگونه واحدها و ضرورت تاسیس موسسه در کنار بخشهای کارشناسی این بوده است که به مسائل اساسیتر و با فراغت بیشتر (و نه با شتابزدگی)، و با عمق و وسعت بیشتر بپردازد. اگر قرار باشد موسسه هم کار دیگران را بکند و گرفتار همان سطحینگری باشد، مشکلی حل نخواهد شد. تسلیم کردن بیش از حد عرضه موسسه به تامین تقاضای مدیرانی که دچار روزمرگی هستند، این خطر را تشدید میکند.
نیازهای مطالعاتیِ روی زمین مانده
اما فهرست نیازهای مطالعاتی که انجام آنها جزء اهداف تاسیس موسسه بوده است بسیار طولانی است و به باور ما اغلب آنها هنوز هم بر روی زمین مانده است. ذیلا به بعضی از آنها اشاره میشود:
- نیاز کشورهای صنعتی غرب به منابع نفت و گاز و جریان مطمئن و مستمر تامین آن- نقش این منابع در اقتصاد و توسعه و جریان زندگی و تفاوت جغرافیائی میان محل قرارگیری منابع عمده نفت و گاز و مصارف عمده آن، نفت و گاز را به یک پدیده ژئوپلتیکی، سیاسی و امنیتی تبدیل کرده است. پدیدههای ژئوپلتیکی موتور محرکه تحولات بینالمللی هستند. تلاش قدرتها برای تسلط بر مبادی تولید و شاهراههای انتقال انرژی برای تفوق یافتن بر رقبای اقتصادی و سیاسی خود، این تحرک را مضاعف میکند. تحولاتی که در این زمینه اتفاق میافتد برای کشوری که دارای ذخائر عظیم نفت و گاز است و علاوه بر آن در قلب مهمترین منطقه انرژی هیدروکربوری جهان قرار گرفته است، بسیار مهم و حساس و سرنوشت ساز است و لذا این تحولات باید منظما رصد شود و گزارشات منظمی در مورد آن تهیه گردد.
- برای کشوری که با توجه به حجم ذخائر خود سالهاست در بازارهای انرژی جهان حضور دارد و سالهای سال نیز حضور خواهد داشت، اطلاع از بازارها و پیش بینی تحولات آینده و اطلاع از رقبا و همه عواملی که بر بازار تاثیر میگذارند و همه عواملی که بر عرضه و تقاضای نفت و گاز و قیمتهای بازار تاثیر میگذارند، ضرورت و اهمیت دارد و این عوامل بسیار متنوع و متکثر هستند که باید دائما رصد شوند، شناخت دقیقتری از آنها و شدت تاثیرگذاریشان پیدا شود و پیشبینیهای مستقلی تهیه شده و مرتبا روزآمد شود.
- در حال حاضر اغلب پیشبینیها توسط دول مصرف کننده انرژی عرضه میشود. تجربه و بررسیها نشان داده است که پیشبینیهای منتشره توسط ایشان، اغلب جانبدارنه و بهمنظور جهت دادن به تحولات آتی و احیانا خط دادن به کشورهای تولید کننده است و لذا قابل اعتماد نیست. بررسی عرضه و تقاضا و بازار و ارئه پیشبینیهای مستقل، نیازمند در اختیار داشتن و به روز نگهداشتن بانکهای اطلاعاتی از صنایع بالادستی و پائیندستی نفت و گاز جهان و همچنین پیگیری مستمر تحولات انرژیهای جایگزین و رقیب و هر نوع فناوری تاثیرگذار بر عرضه و تقاضاست .
بدون چنین رصدهائی برنامهریزیها و سرمایهگذاریها در بخش انرژی داخلی هم دقیق و مستند نخواهد بود.
- صنعت نفت در عینحال که یک صنعت است، یک مجموعه اقتصادی و تجاری است و متشکل از مجموعهای از بنگاههای اقتصادی، اهمیت و جایگاه ابعاد اقتصادی و تجاری در این صنعت اگر از ابعاد فنی آن بیشتر نباشد به هیچ وجه کمتر نیست اما متاسفانه از دیرباز تنها نگرش فنی در مدیریت و راهبری صنعت حاکم بوده است و نیازمند نهادی هستیم که دائما فکر و نگرش اقتصادی را به صنعت تزریق کند و ضرورت و اهمیت آن در تصمیمگیریها و برنامهریزیها را آشکار سازد.
- صنعت نفت سالانه به میلیاردها دلار سرمایهگذاری نیاز دارد و باید میلیاردها دلار قرارداد منعقد کند. مذاکرات قراردادی اگر بخواهد پیروزمندانه باشد نیازمند به بسیاری از اطلاعات نسبت به شرکتهای طرف قرارداد و بازار و صنعت جهانی و امثال آن است و این نیز مستلزم رصد کردنهای مداوم است.
- دفاع از حقوق کشور در جهان انرژی و حضور موفق در مجامع جهانی و خصوصا مجامع جهانی انرژی نیز مستلزم بروز بودن در زمینه تحولات و تحلیل داشتن در مورد آنهاست.
نیازهای موسسه
همانگونه که ملاحظه شد، بسیاری از نیازها ویا وظایفی که موسسه برای آن طراحی شده است، از جنس رصد کردنها و یا مونیتور کردنهای مستمر است. در کنار این، موسسه طبعا باید پروژههائی را نیز به انجام برساند. بنابراین شاید بهترین ساختار سازمانی برای پژوهشکده اقتصاد انرژی، ساختار ماتریسی یا پروژهای یا به تعبیر بعضی، ساختار خزانهای است. در چنین ساختاری، خزانههای دائمی در حوزههای مختلف وجود دارند که به رصدکردنها و ارائه گزارشات مستمر اشتغال دارند. وقتی پروژهای تعریف میشود ممکن است به تناسب موضوع و نیاز پروژه، افراد مختلفی از خزانههای مختلف تحت نظر و مدیریت موقت مدیر پروژه قرار گیرند، در حالی که باخزانه خود هم در ارتباط هستند و دانش خزانه خود را به پروژه منتقل میکنند و دستآوردهای پروژه را به خزانه. و از این طریق دانش و اطلاعات در موسسه رسوب میکند.
حذف عملی خزانهها و حاکم کردن فضای پروژه محوری بر موسسه، موجب میشود که اولا وظیفه رصد کردن تحقق نیابد و ثانیا چیزی در موسسه رسوب نکند و موسسه به سمت بالندگی حرکت نکند.
- در مورد پروژههائی که در موسسه فعال میشوند نیز باید دقت ویژهای در تدوین شرح خدمات صورت گیرد. تجربه نشان میدهد که یک شرح خدمات دقیق و درست و خوب شاید 70 درصد اهمیت پروژه را به خود اختصاص دهد. از شرح خدماتی که هیچ چیز آن روشن نیست و یا بخش قابل توجهی از آن تکرار مکررات قبلا انجام شده است، پروژه مفیدی در نخواهد آمد.
- قدرت و نیز جسارت تحلیل کردن باید در موسسه افزایش یابد و کارشناسان موسسه باید جسارت برخورد نقادانه با آنچه که خصوصا از منابع غربی ترجمه میشود را پیدا کنند وگرنه این خطر وجود دارد که موسسه به دارالترجمه غیر رسمی مبدل شود.
البته ما به ترجمه نیازمندیم. در خیلی از موضوعات خصوصا در حوزه اقتصادِانرژی، آنقدر فقیر و مبتدی هستیم که باید با ترجمه شروع کنیم اما نه ترجمۀ ناقص غیر رسمی در حدی که یک کارشناس در حد درک خود از یک متن واحد خارجی برداشت میکند و نام آنرا گزارش کارشناسی میگذارد اما عملا یک ترجمه آزاد بدون تقید به متن اصلی است، بلکه ترجمه دقیق و کامل.
- تجربه نشان می دهدکه هدایت صحیح و درست پایاننامههای کارشناسی ارشد و دکترا، هم به نفع موسسه است و هم به نفع دانشگاهها و هم به نفع دانشجو و هم نهایتا به نفع کشور. البته آنچه تاکنون اتفاق افتاده است اغلب نارسا و نا کارا بوده است. دانشجوی بیاطلاع از نیازهای مطالعاتی موسسه و صنعت نفت و بی اطلاع از کارهای انجام شده قبلی و خلاءهای موجود، قادر نخواهد بود که از فهرستی از موضوعات بسیار کلی خط بگیرد و چیزی بفهمد. اگر خزانهها فعال باشند، درست کارکنند و تحلیلگر باشند باید دائما با سئوالات جدیدی روبرو باشند و نیازهای جدیدی را تعریف کنند و دانشجویان را بکار گیرند و از این طریق پروژههای کم هزینه و مفیدی را میتوان انجام داد.
- و اما مهمترین نیاز موسسه آن است که صنعت نفت کشور باید بپذیرد که برای رصد کردن تحولات هزینه پرداخت کند.
- مدیریت کار مطالعاتی و پژوهشی نیز کار سختی است. در کار پژوهشی باید فکر افراد را به استخدام درآورد و نه وقت آنها را . ممکن است افراد حضور فیزیکی داشته باشند اما فکرشان در جای دیگری باشد و ممکن است حضور فیزیکی نداشته باشند اما به نیازهای و مسائل موسسه فکر کنند و بر روی آن در حال مطالعه باشند. اگر بتوان فکر افراد را درگیر مسئلهای کرد، دائما و در هر شرایطی به آن میاندیشند و این کار سختی است و با روزمرگی و اغتشاش فکری و طرح مطالبی که منطق آن روشن نیست، نمیتوان اینکار را کرد.