در دانشگاه امیرکبیر چه گفتم؟
دریافت فایل تصویری (قسمت اول) مدت زمان: 16 دقیقه 22 ثانیه
در روز 29 مهرماه در دانشگاه امیرکبیر در یک میزگرد علمی در مورد قراردادهای نفتی شرکت کردم که آقایان دکتر فیروزمند رئیس امور حقوقی شرکت ملی نفت ایران و دکتر شکرالله زاده از مدیران مناطق نفتخیز جنوب هم در آن شرکت داشتند. از آنجا که متاسفانه خبرگزاری فارس مطالب غلطی را از قول بنده در این نشست نقل کرد برآن شدم که خلاصهای از آنچه در آن همایش گفتم را تا جائی که ذهن یاری میکند بنویسم.
1- گفتم که به نظر من قراداد بستن با شرکتهای خارجی اصالت ذاتی ندارد بلکه آنچه اصالت دارد منافع ملی و نیازهای واقعی صنعت نفت و توسعه آن است. گفتم بعضیها با اصالت ذاتی دادن به قراردادها جزئیاتش را تحتالشعاع قرار میدهند. اشاره کردم که بعضی دیگر برای اینکه بحث در مورد جزئیات قرادادها به نوعی دیگر تحتالشعاع قرار دهند و کم اهمیت جلوه دهند، قرارداد بستن را به سیاستخارجی ربط میدهند و آنرا تاثیرگذار بر توفیقات خارجی میدانند در صورتیکه حداقل تجربه دو دهه اخیر کشور نشانمیدهد که تا شرایط سیاسی خارجی کشور و وضعیت تعامل با جهان مناسب نباشد سرمایه گزاران نمیآیند ونه بالعکس. و باید گذاشت که قرارداد و ضروت آن و مسائل آن راه خود را برود و نه با این حرفها مخلوط شود.
2- اظهار تاسف کردم از اینکه بعد از صد و چند سال هنوز وابسته به شرکتهای خارجی هستیم در حالی که کشورهائی که هفتاد سال بعد از ما نفتی شدهاند حالا صادر کننده خدمات نفت هستند و پتروناس مالزی و استات اویل نروژ را در این رابطه مثال زدم که نیازمند خدماتشان هستیم. گفتم البته با جذب سرمایه خارجی و مشارکت و در ریسک و همکاری با شرکتهای خارجی مخالف نیستم و آن را ضرورت روزآمد بودن میداانم اما در شرایط برابر و نه با انفعال و نیاز و وابستگی.
3- اشاره کردم که موضوع مورد بحث جلسه انعقاد یک قرارداد نفتی میان یک دولت یا شرکت دولتی و یک شرکت بینالمللی (IOC) برای توسعه و استخراج و بهرهبرداری از یک میدان نفتی است و در این موضوع باید توجه داشته باشیم که در هیچ نوع قراردادی لزوما منافع این دو طرف کاملا هم سو و هم جهت نمیشود، شرکتها همیشه منافع خود را دارند و مسائلی مانند: پورتفوی دارائی، حداکثر کردن منافع آنی، ارزش سهام و حتی موفقیت مدیر در یک دوره خاص و غیرو ممکن است برایشان مهم باشد، اما دولتها میخواهند مطمئن شوند که از ذخائر خود به صیانتیترین شکلی حداکثر بهرهبرداری را میکنند. نوع قرارداد میتواند منافع را همسوتر یا دورتر کند ولی هرگز یکی نمیشود ولذا نمیتوانیم وظایف خود را انجام ندهیم و فکر کنیم که با نوع قرارداد نگرانیها بر طرف میشود و در هر نوع قرارداد باید هشیاری لازم را داشته باشیم.
4- گفتم کشوری مانند ما که میادین متعدد و متفاوت نفتی و گازی و دریائی و خشکی و مشترک و غیرمشترک (آقای شکرالله زاده اشاره کردند بیش از دویست میدان) با ریسکها متفاوت دارد، وضعش فرق میکند با کشوری که یکی دو میدان نفتی دارد و طبعا ممکن نیست که حتی در بهترین شرایط همه میادین را همزمان توسعه دهد بنابراین داشتن نقشه راه یا طرح جامع توسعه میادین هیدروکربنی، بسیار مهم است (چون مثلا هزینه افزایش بازیافت یک میدان قدیمی گاهی ممکن است کمتر از هزینه همان میزان تولید از یک میدان جدید باشد) و در این طرح توسعه باید اولویتها مشخص شود و خود این طرح متاخر بر شناخت دقیق میادین و شناخت ریسکها، مثل ریسک مشترک بودن یا نبودن آن است و جذب همکار خارجی و حتی نوع مشارکت و قرارداد و انتخاب شرکت خارجی باید در مسیر نقشه راه ما مشخص شود.
5- گفتم اگر ما همه میادین را بر روی میز ریختیم و در معرض جلب سرمایهگزاری و توسعه قراردادیم، خارجی میفهمد که نقشه راه و برنامه جامعی نداریم و از همین جا نقطه ضعف ما در مقابل او آغاز میشود. این سئوال را مطرح کردم که: آنوقتی که شرکتهای خارجی میآمدند. آیا میادین سیری آ و ای یا سروش و نوروز که قرارداد توسعه آنها بسته شد اولویت داشتند؟ بر مبنای کدام نقشه راه؟ آنها که این میادین را برای توسعه تعیین کردند و قرارداد بستند، نقشه راهشان را به ما نشان بدهند. و سئوال کردم که چه برخوردی باید با شرکتهای نفتی کرد. آیا میتوان انتخاب میدان برای توسعه را به آنها واگذار نمود. در اینصورت آیا مثلا میادین مشترک را انتخاب میکنند؟ و توضیح دادم که اغلب شرکتهای نفتی در کشورهای مقابل ما در میادین مشترک منافع گستردهتری نسبت به ما داشته و دارند و بنابراین اگر انتخاب با آنها باشد میادین مشترک را انتخاب نمیکنند.
6- گفتم که قرارداد توسعه میدان از یک منظر یک فرایند تقسیم و تسهیم ریسک و درآمد است. در میدانی که شناخت خیلی بالاست و ریسک خیلی کم و بازدهی سریع و مطلوب است و تکنولوژی هم ساده است. آیا باید کسی را شریک کرد؟ در جائی که ریسک بسیار بالاست، تکنولوژی پیچیده است چی؟ و اشاره کردم که چند سال پیش عربستان مناقصهای را برگزار کرد و شرکتهای بینالمللی در جریان آن مناقصه گفتند که دولت عربستان خیلی زرنگ است و میادین با اطلاعات شفاف و ریسک کم را برای توسعه شرکت آرامکو (شرکت نفت عربستان) گذاشته و میادین با ریسک بالا را به مناقصه برده است.
- با توجه به نکات فوق اشاره کردم که قبل از قرداد وظایفی وجود دارد و باید کارهائی انجام شود گفتم وظایف قبل از قرارداد، شناخت کامل مخزن و انجام مطالعات شبیهسازی و غیرو است و در مورد اهمیت طرح توسعه یک میدان یا MDP و تعیین پروفایل تولید میدان توضیح دادم و در این مورد یک مثال حدی زدم که در MDP است که اصولا ممکن است یک میدان غیر اقتصادی، اقتصادی شناخته یا جلوه داده شود و مثالهائی را از مرحوم دکتر سعیدی ذکر کردم که حتی شرکتهای نامدار در اینجاها سر یکدیگر کلاه میگذارند و گفتم که این خطر مهمترین مسئله در هر نوع قراردادی است و در بیعمتقابل شدیدتر است چرا چون بیعمتقابل یک قرداد خدماتی است و اگر MDP نشان بدهد که میدان غیراقتصادی است اصلا کاری تولید نمیشود و قردادی بسته نمیشود و اگر MDP به عهده شرکت خارجی باشد آنرا اقتصادی جلوه میدهد که قرارداد ببندد و کار را انجام میدهد و پولش را میگیرد و میرود و مشکلات و افت تولید میدان یا عدم تحقق پروفایل و منحنی تولید، بعد از رفتن او رخ نشان میدهد. در بخش دیگری از جلسه اضافه کردم که هزینههای مطالعات میدان نفتی و گازی نسبت به هزینه توسعه بسیار ناچیز است و حداکثر شاید از 5 درصد آن تجاوز نکند اما اهمیت آن بسیار زیاد است و بیش از 90 درصد است چون اگر مثلا میدان غیر اقتصادی تشخیص داده شود 5 درصد ضرر کردهایم اما اگر اشتباهکنیم تمام سرمایهگزاری را ضرر کردهایم. البته در همه سرمایهگزاری ها هم همینطور است و مطالعه اولیه اهمیت کلیدی دارد. اینکارهای نرمافزاری را نمیتوانیم به عهده شرکتهای بزرگ خارجی که میخواهند سرمایهگزاری کنند، بگذاریم البته در جهت انجام آنها از افراد و شرکتهای کوچک خارجی میتوانیم استفاده کنیم.
7- مجددا تاکید کردم که هیچ قردادی بینقص نیست و هرکدام حسنها و عیبهائی دارند اما اینکه خارجیها از ابتدا میگفتند که بیعمتقابل جذاب نیست و قردادهای مشارکتی جذابتر است و اگر ما قرارداد مشارکتی ببندیم بهتر میآیند و سرمایه بیشتری میآورند، لزوما نباید این حرفهای ایشان را پذیرفت چون فرایند مذاکرات قراردادی یک فرایند چانهزنی است و بالاخره برای چانة زنی و امتیاز گرفتن باید چیزی بگویند و اشاره کردم که بهاعتقاد من در همان دوره اگر ما حاضر به عقد قرداد مشارکتی بودیم شرکتها بر خلاف ادعایشان حاضر به عقد این نوع قراداد نمیشدند، چرا چون قرارداد مشارکتی دوره اش بیست تا بیست و پنج سال است و قرداد خدماتی دوره اش حداکثر هفت تا هشت سال، و شرکتها ریسک طولانی مدت را بالا میدانستند و حاضر به تععهد بلندمدت نبودند ولی برای چانهزنی آن حرفها را میزدند. این همه مراکزی که در دنیا وضعیت اقتصاد و کسب و کار و ریسک کشورهای مختلف را مرتبا بررسی و پیش بینی میکنند برای همین است و این شرکتها اول از آنها اطلاعات میگیرند. نتایج یک پایاننامه را که با هدایت خودم انجام شده بود گزارش کردم که شرکـتهای بینالمللی براساس پیشبینی شان از قیمـتهای بلندمدت جهانی نفت و ریسکها، حتی ممکن است در بعضی شرایط بیعمتقابل را ترجیح دهند ولذا نباید نسبت به این ادعاهائی که برای چانه زنی است منفعل شد.
توضیح دادم که قرارداد بیع متقابل یک نوع قرارداد خدماتی است و یکی از تفاوتهای عمده قراردادهای مشارکت در تولید و قراردادهای خدماتی این است که در قرارداد خدماتی شرکت خارجی بابت هزینهای که کرده است در سر رسید، در واقع پولش را میگیرد و در قرارداد بیعمتقابل این پول با قیمت روز نفتخام تبدیل به نفت میشود، یعنی اگر مثلا سررسید پولش در زمان طلب، صد دلار باشد و قیمت نفت هم صد دلار، یک بشکه نفت (از همان میدان) به او تعلق میگیرد و اگر نفت مثلا 50 دلار باشد طبعا دو بشکه و اگر دویست دارد باشد نیم بشکه، اما در قرا ردادهای مشارکتی بخشی از نفت استخراجی به شرکتخارجی سرمایهگزار، تعلق دارد پس در زمان استخراج هرچه قیمت نفت نسبت به زمان عقد قرارداد بالاتر رفته باشد منتفع میشوند. اشاره کردم که بعد از سال 2004 که قیمـتهای جهانی نفت افزایش یافت در خیلی از نقاط دنیا بین دولتها و شرکتهای بینالمللی برروی قراردادهای مشارکتی که قبلا و در شرایط نفت ارزان بسته بودند اختلاف شد. چرا چون در قراردادهای مشارکت در تولید، شرکت خارجی از هربشکه نفت استخراجی سهم میبرد و با چند برابر شدن قیمت نفت در واقع درآمد این شرکتها از سهم نفتشان چند برابر شد و پذیرش این برای دولتها سخت بود چون دولتها در محاسبات خود درآمدی را برای این شرکتها پذیرفته بودند و حالا میدیدند که این چند برابر شده است.
8- اشاره کردم که شرکتهای خارجی چه ایرادهائی را به قرارداد بیعمتقابل میگرفتند و توضیحاتی را در مورد این ایرادها به شرح زیر دادم:
الف- شرکتها میگفتند در قراردادهای مشارکت در تولید به محض انعقاد قراداد با توجه به برنامه تولید (یا افزایش تولید در میدانهای فعال)، سهم نفت ما قابل تخمین است و این بعنوان دارائی بالقوه ما ثبت میشود ولذا بلافاصله با انعقاد قرارداد ارزش سهام ما افزایش مییابد، افزایش ارزش سهام قدرت وامگیری ما را زیاد و در نتیجه هزینه سرمایه را برای ما پائین میآورد و این به نفع کشور میزبان هم هست. توضیح دادم که بعدا ما متوجه شدیم که در قراردادهای بیعمتقابل هم شرکتها با توجه به پیشبینی مراجع بینالمللی از قیمتهای جهانی نفت ، پیشبینی از حداقل درآمدهای خود در سررسید را به بشکه نفت تبدیل میکنند و آنرا ثبت میکنند و در نهایتا همین کار را میکنند ولذا این ادعایشان چندان وجهی ندارد.
ب- یک تفاوت عمده دیگر قردادهای مشارکت در تولید و خدماتی(بیعمتقابل) این است که اولی طولانی است و یک دوره 20تا 25 ساله دارد و سرمایهگزار خارجی در بهرهبرداری هم حضور دارد ولی در بیعمتقابل پروژه را (چاهها و تاسیسات) را تحویل میدهد و میرود، ولذا شرکتها میگفتند در قرارداهای مشارکت در تولید ما انگیزه داریم که در واقع نوعی تنظیم یا Trade-Off را بین هزینههای سرمایهگزاری (capex) و هزینههای عملیاتی (opex) برقرار کنیم، یعنی مثلا در جائی هزینه سرمایهگزاری را بالاببریم به نفع اینکه هزینههای عملیاتی (و جاری) کاهش یابد (مثال استفاده از آهن گالوانیزه بجای آهن معمولی که گرانتر است ولی هزینههای سندبلاست کردن و رنگ زدن سالانه را کاهشمیدهد)، ولی در بیعمتقابل چنین انگیزهای نداریم چون قیمت پروژه بالامیرود و عقد قرارداد سخت میشود. توضیح دادم که اگر MDP میدان و طراحی مقدماتی و تفصیلی درست انجام شده باشد و نیز کمیتههای مشترک مدیریت پروژه که در قراردادهای بیعمتقابل پیشبینی شده است کار خود را درست انجام دهند، این مسئله هم تا حدود زیادی در همین قرادادهای بیعمتقابل قابل تامین است و مهمتر این که این مسئله ما است و نه شرکت خارجی.
ج- شرکتها میگفتند حضور ما در بهرهبرداری در قراردادهای مشارکتی موجب میشود که ما انگیزه داشتهباشیم که همواره جدیدترین فناوریهایی که توسعه میدهیم را در میدان بکارگیریم که هزینه پائین بیاید و استخراج بیشتر شود و از هر دو منتفع شویم. توضیح دادم که در این مورد هم مسئله تا حد زیادی با دقت اولیه در طرح توسعه میدان قابل حل است و در بهره برداری هم میتوان از شرکتهای کوچک نفتی که توان بالای فنی دارند بعنوان مشاور استفاده کرد که از فناوریها بهرهمند بشویم و خود شرکتهای بزرگ بینالمللی هم از خدمات همینگونه شرکتهای تخصصی کوچک استفاده میکنند و در قبل از انقلاب هم بعد از لغو قرداد کنسرسیوم و تبدیل آن به قرداد خدماتی در سال 1352، مناطق نفتخیز با دهها شرکت کوچک خارجی قرداد خدمات فنی و مشاورهای داشت.
جمعبندی کردم که بههرحال هرچه خارجیها برای چانه زنی میگویند را نباید به سادگی بپذیریم و باید نقادانه آن را بررسی کنیم و به فکر منافع خود باشیم.
9- گفتم که اگر نقشه راهی که قبلا اشاره شد روشن باشد و تکالیفمان را درست انجام دادهباشیم، میتوانیم خلاءها و کمبودهایمان را مشخص کنیم و در همان جا ها از خارجیها استفاده کنیم و آنوقت لزوما این نیست که مشکل ما با تنها با قرارداد با شرکتهای بزرگ حل شود.
10- در بخش دیگری از نشست اشاره کردم که یک قرداد توسعه میدان حداقل چهار وجه حقوقی، فنی، مالی و اقتصادی دارد و تیمهای مذاکره کننده باید شامل این چهار وجه باشند و متشکل از افرادی که زبان مشترکی پیدا کرده باشند و این نیاز به آموزش و کار دارد.
11- در بخش دیگر از نشست، گفتم که شرکتهای بزرگ بینالمللی در واقع از دهها شرکت و سازنده کوچکتر استفاده میکنند و کارشان عمدتا دو تاست: 1- تجهیز منابع مالی و 2- مدیریت پروژههای بزرگ، اشاره کردم که واقعیت این است که ما در مدیریت پروژههای بزرگ و یا مگا پروژهها، ضعیف هستیم ولی همهاش هم این نیست که آنها خیلی از شرکتهای ما در این امور قویتر هستند بلکه آنها از امتیازاتی برخوردار میشوند که ما عملا به شرکتهای داخلی نمیدهیم. مثلا سادهترینش این است که در سر رسید نمیتوانیم صورتوضعیت یا حقوق خارجی را نپردازیم یا دیر بپردازیم، چون با قوانین و محاکم بینالمللی روبرو میشویم اما پیمانکار داخلی را میدوانیم و هزینه به او تحمیل میکنیم. خارجی از تسهیلات گمرکی و غیرو و غیرو عملا برخودار میشود که داخلی برخوردار نمیشود. پیمانکاران داخلی توانائی وجود دارند که اگر همین شرایط برایشان فراهم شود هم قادر هستنند و هم بلد هستند که در صورت لزوم با گرفتن شریک خارجی ضعفهای خود را هم پرکنند و حتی پروژههای کوچکتر را تامین مالی کنند. شما همان رفتار با خارجی را با آنها بکنید ببینید چگونه رشد میکنند. البته توضیح دادم که خیلی از این رفتارها به قوانین و مقررات و بروکراسی کشور بر میگردد و نه به دستگاه خاص نفت. اشاره کردم که خیلی وقتها بستن قرداد با خارجی در واقع نوعی خودفریبی ملی برای دور زدن مقررات و بورکراسی دست و پاگیر کشور است. در این رابطه به خاطرهای اشاره کردم که چند ده سال پیش در هیئت مدیره شرکت نفت یکی از مدیران وقت پیشنهادی آورده بود که کل خرید اقلام و تجهیزات خطلوله بندرعباس به رفسنجان (برای وصل کردن فرآوردههای پالایشگاه بندرعباس به شبکه خطوطلوله کشور) را یک جا به یک شرکت کرهای بدهد که طبعا برای اینکار درصد بالائی را به خریدها اضافه میکرد در صورتی که در آن زمان شرکت عریض و طویل کالای نفت را داشتیم که در لندن و نقاط دیگر هم دفتر داشت و برای این کارها تاسیس شده بود. مدیر مربوطه در توجیه این اقدام میگفت که به من گفتهاند که این خطلوله فوریت دارد و من با این کار یکبار در سیستم بانکی گشایش اعتبار میکنم و یک پرونده خرید را پیگیری میکنم ولی اگر چنین نشود به عدد اقلام، پرونده و دردسر دارم و کار سریع پیش نمیرود!
12- اشاره کردم که نباید فکر کنیم که یک قرارداد توسعه میدان نفتی یا گازی، لزوما بین شرکت نفت یا وزارت نفت ما و یک شرکت بینالمللی مثل شل و توتال و غیرو است. چیزی که الان خیلی متداول است و حتی در قطر و عمان هم انجام میشود این است که کنسرسیومی از شرکتهای خارجی و داخلی درست میکنند و با آن کنسرسیوم قرارداد بسته میشود (حالا هر نوع قراردادی) و این به انتقال تکنولوژی هم کمک میکند.
13- اظهار امیدواری کردم که اگر به فضل الهی و با تدبیر دولت جدید، فضای بینالمللی بهتر شد و دور جدیدی از توسعه صنعتنفت و ارتباط با خارجیها برای این منظور، آغاز شد، خوب است از تجربیات گذشته استفاده کنیم، به متخصصین و شرکتها و توان داخلی و رشد آنها ارزش و اهمیت دهیم و انتقال دانش و تکنولوژی و سمتگیری به سوی صدور خدمات را در دستور کار جدی قرار دهیم. توضیح دادم که وارد شدن به صدور خدمات صنعتنفت ممارست و پیگیری و برنامه بلندمدت میخواهد و در همین ارتباطها میتوانیم برای آن برنامهریزی کنیم. به سابقه شرکت پتروناس مالزی اشاره کردم که سالها بعنوان پیمانکار فرعی شرکتهائی مثل توتال فرانسه یا شریک آنها، تجربه کسب کرد و رزومه خود را کامل کرد تا در شرایطی با استفاده از شرایط مناسب بینالمللی مستقیم وارد کار شد و امروز یک شرکت بزرگ مستقل شناخته میشود. همچنین به تجربه شرکت مهندسی و ساختمان صنایع نفت موسوم به "او-یک" اشاره کردم که در دورهای در بخش پائیندستی صنعتنفت تجارب و رزومه خوبی پیدا کرده بود که میتوانست صادرکننده خدمات در آن بخش بشود اما با یک تغییر مدیریتی ناگهان ماموریتش به بالادستی عوض شد و آن تجربه از بین رفت.