ذخائر استراتژیک یک تیغ دولبه
بسیاری از پدیدههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از این ویژگی برخوردارند که در بلندمدت تغییر ماهیت داده و یا گاهی نقیض خود را در خود پرورش داده و یا ماهیت دوگانه پیدا میکنند. یک نمونة جالب از چنین پدیدههایی مسئلة صدور نفت عراق است که ما قبلاً در مورد آن صحبت کردهایم (اقتصاد انرژی شمارة 6 آبان 78، نوامبر 99، خبر و نظر) و توضیح دادیم که آمریکا و غرب از طریق تحریم نفتی عراق عملاً تولید نفت یکی از عمدهترین صادرکنندگان نفت اوپک را از سیستم سهمیهبندی اوپک خارج کردهاند، یعنی پدیدة تحریم که ماهیت آن تنبیه عراق و… بود تدریجاً ماهیت دیگری پیدا کرد و بعنوان اهرم جانبی برای کنترل بازار نفت بکار گرفته شد. جالب است که در ماههای پایانی سال میلادی گذشته، نقیض این ماهیت جدید نیز رخ نمود و دولت عراق نیز آموخت که دقیقاً در مقاطع بحرانی میتواند از حساسیت آمریکا و غرب بهره گرفته و ایشان را تحت فشار قرار دهد و مطالبات خود را مطرح نماید. ذخائر استراتژیک نمونة دیگری از این پدیدههاست. ماهیت دوگانة ذخایر استراتژیک در ماه دسامبر گذشته یعنی در زمانیکه نگرانی کشورهای مصرفکننده نسبت به تبعات احتمالی پدیده Y2K بر تولید و انتقال نفت صادراتی جهان به اوج خود رسیده بود و در همین شرایط عراق نیز به نوعی بازار نفت را تهدید میکرد، پدیدار شد. شاید بتوان تبلور این ماهیت دوگانه را در اظهارات متناقض مقامات آمریکایی و خصوصاً وزیر انرژی این کشور که در طول ماه دسامبر مطرح شد یافت. برخی از این مقامات بارها اعلام کردند که در صورت لزوم از ذخایر استراتژیک استفاده خواهند کرد و بخشی از این ذخایر را جهت مقابله با بحران وارد بازار خواهند نمود و از سوی دیگر همین مقامات بارها احتمال استفاده از ذخایر استراتژیک را تکذیب کردند. قبل از بیان دلیل این تناقضگوییها باید توجه کرد که در مورد پدیدههای اقتصادی ماهیت دوگانهای که ذکر کردیم شدیدتر نیز هست چرا که در مورد بسیاری از پدیدههای اقتصادی مسئلة انتظارات و آثار روانی مطرح میگردد و در دنیای امروز گاهی اهمیت انتظارات و آثار روانی از آثار فیزیکی و اساسی مهمتر است. بسیاری از تحلیلگران بازار جهانی نفت بر این باورند که تأثیر عوامل روانی بر بازار جهانی نفت (البته در کوتاهمدت) بسیار بیشتر از عوامل اساسی است. جالب این است که در بسیاری از موارد عوامل اساسی و روانی در مقابل یکدیگر قرار گرفته و در خلاف جهت یکدیگر تأثیر میگذارند. مسئلة استفاده از ذخائر استراتژیک نیز از جمله همین عوامل بود و بنظر میرسد که تناقضگویی مقامات آمریکایی نیز از همین واقعیت ناشی شده است به این معنا که گرچه وارد کردن بخشی از ذخایر استراتژیک به بازار جهانی نفت به معنای افزایش عرضه است و علیالقاعده باید موجب کاهش قیمتهای جهانی نفت شود اما با توجه به تصویری که در ذهن مردم از این ذخایر بوجود آمده است بهرهگیری از این ذخایر این تصور را در مصرفکنندگان بوجود میآورد که وضعیت بسیار بحرانی است و آثار روانی چنین تصوری ممکن است بصورت ایجاد تقاضای کاذب رخ نموده و قیمتها را بیش از پیش افزایش دهد. ضمن آنکه تجربه نشان داده است که کاهش حجم ذخایر استراتژیک نیز به خودی خود قیمتها را افزایش میدهد. بنابراین در این تجربه آمریکائیها متوجه شدند که هر چند ذخیرهسازی استراتژیک اهرمی برای مقابله با شرایط بحرانی است اما دقیقاً در همان شرایط بکارگیری این اهرم با دشواری مواجه است. بنابراین به این نتیجه رسیدند که باید بیش از پیش به ظرفیتهای مازاد تولید بعضی از اعضاء اوپک متکی باشند اما باید توجه داشته باشند که ممکن است در آینده پدیدة ظرفیتهای مازاد نیز به نوعی، ماهیتی دوگانه بیابد، خصوصاً اینکه در حال حاضر این ظرفیتهای در یک کشور خاص متمرکز نیست و در بین اعضاء اوپک توزیع گردیده است.