ما و موج دوم جهانی شدن نفت
ما و موج دوم جهانی شدن نفت
سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی شماره خردادماه 1380
در شمارهء گذشته ضرورت تدوین استراتژیها و اهداف بخش نفت و انرژی و ضرورت حضور این استراتژیها و اهداف در مواضع کاندیداهای ریاست جمهوری را مورد بحث قرار دادیم،بدون شک استراتژیها و اهداف مذکور باید با توجه به فضا و شرایط بین المللی تدوین گردد و لذا در این شماره بر آنیم که با تحلیل فضای مذکور و طرح بعضی سؤالات،در حد بضاعت تدوین استراتژیها و اهداف مورد نظر را تسهیل نماییم:
شاید بتوان از صنعت نفت به عنوان قدیمیترین صنعت جهانی یاد کرد، مقولهء جهانی بودن و جهانی شدن در صنایع نفت مقولهء جدید نیست، صنعت جهانی نفت انعقاد قدیمیترین و بزرگترین قراردادهای بین المللی نفتی،تشکیل بزرگترین مشارکتها و کنسرسیومهای بین المللی و شکل گیری بزرگترین توافقها و تبانیهای جمعی را در حافظهء تاریخی خود دارد. قرا رداد مرسوم به قرار داد آکنا کاری یا خط قرمز که در سال 1928 فیما بین سه شرکت بزرگ انگلیسی و آمریکایی منعقد شد و بعد از مدت کوتاهی سایر شرکتهای مرسوم به هفت خواهرانیز به آن پیوستند از جمله بزرگترین توافقهای جهانی است که البته جهت گیری آن حد اکثر کردن منافع غرب بوده است.
صنعت جهانی نفت چند دوره تاریخی را پشت سر گذاشته است:
اولین دوره شش دهه اول قرن بیستم یعنی از سالهای 1900 تا 1950 را در بر میگیرد در این دوران همان گونه که اشاره شد صنعت نفت از ابعاد گسترده جهانی برخوردار بود و در این فرآیند بیشترین ارتباط میان کشورهای صنعتی غرب و کشورهای صاحب صنایع نفت در منطقهء خاورمیانه و خلیج فارس وجود داشت.
دوره دوم سالهای 1950 تا 1973 را در بر میگیرد طی این سالها کشورهای صاحب نفت کم و بیش تحت تأثیر روند جهانی استقلال خواهی در کشورهای در جامعه توسعه و به وجود آمدن جریان عدم تهد از یک سو و از سوی دیگر به دلیل استیصال از اجحافهای شرکتهای نفتی طرف قرار داد،مسیر مقابله با این شرکتها و انزوا طلبی در ادارهء صنعت نفت خود را در پیش گرفتند.تأسیس اوپک در سال 1960 نیز در واقع چهرهای از همین روند بود.این دوران،دوران کشمکش میان کشورهای صنعتی غرب (به عنوان مصرف کنندگان عمدهء نفت)و کشورهای صاحب ذخایر نفتی بود چرا که گروه اول کماکان علاقه و اصرار داشتند که صنعت نفت را مانند قبل به صورت باز و جهانی نگه دارند اما گروه دوم به سمت درونگرایی و انزوا حرکت میکردند.
دوره سوم بعد از 1973 آغاز گردیده و تا اواسط دههء آخر قرن بیستم ادامه یافت.در این دوره کشمکش فوق الذکر کاهش یافت و انزوا طلبی نسبی کشورهای با سابقه تولید کننده نفت و اعضای اوپک برای دول صنعتی غرب قابل تحملتر گردید.
دول صنعتی غرب پس از شوک اول نفتی با تأسیس آژانس بین المللی انرژی(1974)سیاستهای انرژی خود را بر اساس حداقل وابستگی به نفت و به خصوص نفت اوپک(به ویژه اعضای خاورمیانه و خلیج فارس اوپک)تنظیم نمودند،طی این دوران تلاش این کشورها در این جهت بوده است که اولا سهم سایر حاملهای انرژی را در سبد انرژی خود افزایش و سهم نفت را به حداقل ممکن کاهش داده و ثانیا نفت مورد نیاز خود را نیز تا حد ممکن از مناطق غیر اوپک تأمین نمایند.بنا بر این روابط شرکتهای نفتی با اعضای اوپک محدودتر شد و حجم سرمایهگذاری این شرکتها در اوپک نیز تقلیل یافت.
اما دوران چهارم که هم اکنون در آن قرار داریم از حدود اواسط دههء آخر قرن بیستم(دههء گذشته)آغاز گردیده است.امروز جهان صنعتی با وضعیت جدیدی روبروست.علیرغم تمایل دول صنعتی و به ناگزیر میزان وابستگی جهان به نفت و گاز اوپک و خصوصاخاورمیانه و خلیج فارس در حال افزایش است.سهم منابع انرژی غیر فسیلی و سهم نفت و گاز مناطق غیر اوپک(در حد تکنولوژی موجود)به حد اکثر ممکن رسیده است.اغلب پیشبینیهای انجام شده در طی سالها گذشته نشان داده است که منابع مذکور قادر به پاسخ گویی به نیازهای فزایندهء جامعهء بشری به منافع انرژی نیستند،و لذا برای تأمین امنیت بلند مدت عرضهء انرژی باید سرمایه گذاریهای گسترده و جدیدی در کشورهای قدیمی دارای ذخایر نفت و گاز صورت پذیرد.بنا بر این موج جدید جهانیسازی در صنایع نفت جهان آغاز گردیده است و در این موج،انزوا طلبی و درونگرایی در صنایع نفت کشورهای مذکور،برای دول صنعتی قابل قبول و قابل تحمل نیست. اقتضای موج جدید جهانی شدن صنایع نفت آن بوده است که درهای صنایع نفت کشورهای اوپک مجددا بر روی شرکتها و سرمایههای خارجی باز شود.اتفاقا موج جدید جهانی شدن در نصایع نفت با پدیدهء عمومی جهانی شدن همراه گردید و لذا از ابعاد متفاوتی نسبت به موج اول برخوردار است.در موج جدید جهانی شدن کشورهای صاحب ذخایر نفت تحت فشار قرار میگیرند که ساختارهای درونگرای صنایع نفت خود را متحول نموده و ساختارهایی را طراحی کنند که امکان تعامل با خارج را دارا باشند.
در کشور ما،در موج اول جهانی بودن صنعت نفت،دولتهای وقت مطلقا منفعل بودند و شرکتهای خارجی با حمایت دولتهای متبوعهشان قراردادهای مورد نظر خود را به امضای دولت مردان بیتدبیر ما رساندند. آثار سوء آن قرار دادها طی دورانی طولانی و تا ملی شدن سنعت نفت و حتی بعد از آن گریبانگیر کشور بود.البته اگر بخواهیم میزان بیتدبیری بعضی مدیران آن زمان و احیانا ابعاد خیانت بعضی دیگر از منصفانهتر ارزیابی نماییم باید توجه کنیم که در آن دوران اولا-شناختی از ارزش و اهمیت منابع ئیدروکربوری وجود نداشت و ثانیا-تقریبا فاقد هر گونهتجربه و دانش فنی در بهرهبرداری از این منابع بودیم اما در دور جدید جهانی شدن صنعت نفت هم ابعاد ارزش و اهمیت روز افزون منابع نفت و گاز در اقتصاد جهانی روشن است و هم مردم هوشمند ایران(شاید علیرغم میل باطنی آنها که بر صنعت نفت ما مسلط بودند)بخش قابل توجهی از دانش فنی مربوطه را فرا گرفته و تجربهء فراوانی اندوختهاند.بنا بر این در موج جدید جهانی شدن با اتکا به این شناخت و تجربه اگر خدای ناکرده خطاهای گذشته را تکرار کنیم فاقد هر گونه توجیهی خواهیم بود،با فراموش کردن واقعیات گذشته و تحقیر دانش و تجربه و سایر اندوختههای آن دوران نمیتوان راه به صلاح برد. در این مرحله باید با تجمیع تمامی تجربیات گذشته و تواناییهای موجود به بسط و توسعهء این تواناییها بپردازیم تا از این طریق ضمن استفاده از مزایای ارتباط با دیگران،آسیبهای احتمالی آن را به حداقل برسانیم.
در روابط بین المللی کشورهای در حال توسعه،انزوا طلبی و تسلیم طلبی،دو حد افراطی و نهایی تنظیم روابط با دیگران و خصوصا با دول توسعه یافته هستند و تجربه نشان داده است که هیچ کدام نیز ره به عافیت ندارند اما نقاط بینابین فراوانی هم وجود دارد.بدون شک دوران انزوا طلبی از صنعت جهانی نفت به ویژه در بعد تکنولوژیک آن بسیاری آثار و تبعات منفیرا برای صنعت نفت ما در بر داشته است اما وجود این آثار و تبعات منفی دلیل آن نمیشود که از ترس انزوا به تسلیم تن در دهیم چرا که آثار و تبعات دردناک تسلیم طلبی نیز قبلا در کشور خود ما و در بسیاری از دیگر کشورهای در حال توسعه تجربه شده است.صحیح نیست که دائما از ترس سقوط از یک سوی بام از سوی دیگر آن سقوط کنیم.تنظیم منطقی روابط بین المللی و به وجود آوردن امکان استفاده از سرمایه و تکنولوژی جهان برای تحقق منافع ملی،نیازمند خروج از انزوا و لکن تنظیمروابط مقتدر،مسلط،معتدل و منطقی با جهان است.در این میان ارتباط با سازماهای بین المللی و تحرک دیپلماسی اصالت ذاتی نداشته و باید در جهت تأمین منافع ملی و پیگیری استراتژیهای تعیین شده باشد.
همان گونه که اشاره شد در موج قبلی جهانی بودن صنعت نفت استراتژیها و اهداف توسعه صنعت نفت کشور و ظرفیتهای تولید آن صرفا بر مبنای عوامل بین المللی و نیازهای کشورهای مسلط تنظیم شده بود.در موج جدید جهانی شدن نیز قدرتهای مسلط جهان علاقهمند هستند که همان تجربه را تکرار کنند.البته در دوره قبل،این برنامه ریزی مستقیما اعمال میشد اما در این دوره به طرق و روشهای پیچیدهتر و از جملهاز طریق انتشار گسترده اطلاعات و آمار جهت دار،این کار پیگیری میشود. بنا بر این باید آگاهانه توجه داشت کهتوسعه صنعت نفت کشور و ظرفیتهای تولیدی آن نمیتواند تنها بر مبنای عوامل بین المللی برنامه ریزی شود بلکهباید الزامات رشد و توسعه کشور ملاک برنامه ریزی صنعت نفت باشد، البته عوامل و پارامترهای بین المللی نیز در طراحی استراتژیها و برنامههای کلان رشد و توسعهء کشور(و در نتیجه رشد و توسعه صنعت نفت)تأثیر گذار خواهند بود اما تنها بخشی از عوامل تعیین کننده(و نه همهء آنها)را تشکیل میدهند.
امید است در این موج،با دقت و هشیاری و با تعیین استراتژیها و اهداف ملی برای توسعهء صناع نفت و از طریق به کار گیری سازمان یافته حد اکثر تواناییهای ملی بر مشکلات راه و خطرات آن فائق آییم و مسیر روشن،شفاف،مطمئن و در تعامل و تلازم با سایر بخشهای اقتصاد ملی را برای صنعت نفت کشور طراحی نماییم.
موج جدید جهانی شدن صنعت نفت فرصتهای کم سابقهای را برای ما و محدودیتهای فراوانی را برای جهان غرب به وجود میآورد به عنوان مثال از این به بعد آتش افروزی در منطقهء استراتژیک خلیج فارس دشوار خواهد بود.از این فرصتها میتوان و باید بهره گرفت.