نفت؛ ابزار سلطه
نفت؛ ابزار سلطه
"ژوزف استیگلیتز" که به همراه "لیندا بلمس" کتاب پر سر وصدای "جنگ سه تریلیون دلاری: هزینهی حقیقی درگیریهای عراق» را در سال 2008 به رشتة تحریر درآورده است، یکی از برجستهترین اقتصاددانان حال حاضر جهان است . او در سال 2001 میلادی جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کرد. اما شهرت وی بیش از آنکه مرهون نوبل باشد مرهون کتاب پر سر و صدای دیگری بهنام "جهانی سازی ومسائل آن"، است که در سال 2002 منتشر نمود. استیگلیتز که تفکراتش بیشتر با مکتب نهادگرایی قرابت دارد، در آن کتاب سیاستهای توصیهای (و یا به تحلیل او تحمیلیِ) بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول به کشورهای در حال توسعه را که تحت عنوان سیاستهای تعدیل ساختاری شناخته میشد، منفی و مخرب دانست. وی نشان داد که سیاستهای مذکور در باطن، توسط سرمایهداران والاستریت دیکته میشود و توسط کارشناسان صندوق و بانک به هر بهانهای به کشورهای درحال توسعه که تشنة وامهای بینالمللی هستند، تحمیل میشود و اجرای این سیاستها بیشتر از آنکه منافع جهانسومیها را در بر داشته باشد، شرایط مساعدی را فراهم میآورد تا سرمایهداران بتوانند با آرامش خیال، هر زمان که خواستند با سرمایههای خود به هر کشوری وارد شوند و از مزیتهای مطلق و نسبی آن کشور بهرهگیری کنند و هرگاه خواستند از آن کشور خارج شوند.
کتاب اخیر استیگلیتز (به استناد مصاحبهای که خود وی در مورد آن انجام داده و برخی نقد و نظرهایی که در مورد آن منتشر گردیده است)، هزینههای مستقیم و غیرمستقیم دولت ایالاتمتحده در جریان جنگ عراق را بیش از سه تریلیون دلار برآورد میکند و این سؤال را مطرح میکند که آیا چنین هزینه کردنی، برای تامین امنیت ملی امریکا ضروری بوده است؟ و آیا راههای کمهزینهتری برای ارتقای ضریب امنیت ملی ایالات متحده وجود نداشته است؟ بهنظر میرسد که استیگلیتز و همکارش در این کتاب ادعاهای سیاستمداران امریکائی را در مورد دلایل این جنگ (امنیت امریکا) مفروض دانستهاند و عمدتآ سعی کردهاند که هزینههای واقعی آن را برآورد و آشکار نمایند، و گزافی آن را زیر سؤال ببرند. شاید توجیه این هزینه کردن را بدون توجه به دلایل واقعی و نیز بدون توجه به منافع و عایدات آن برای حکومت امریکا، نتوان بدرستی درک کرد. اما شاید بتوان دلایل و انگیزههای واقعی امریکائیها را در کتاب ارزشمند "امانوئل تاد" سیاستدان فرانسوی در کتاب After the Empire (در ایران بنام "امریکا پس از جهانگشائی" ترجمه و چاپ شده)، که پرفروشترین کتاب سیاسی سال 2003 در اروپا بود، پیدا کرد. تاد، تلویحآ توضیح میدهد که ایالاتمتحده به یک اقتصاد وابسته به سلطه تبدیل شده است. مقایسة شاخصهای اقتصادی و شاخصهای سطح زندگی در ایالاتمتحده، با بسیاری از کشورها و خصوصآ با کشورهای اسکاندیناوی که کمترین سابقه استعماری را دارند، حقایق جالبی را آشکار میکند. این کشورها در بسیاری از زمینههای اقتصادی و اجتماعی از شاخصهای بسیار بهتری نسبت به امریکاییها برخوردارند. در حالی که نه پول ملیشان پولِ پولهاست، که با کم و زیاد کردن ارزش آن برای خود تفوق تجاری ایجاد کنند و ارزش بدهیهای خود را کاهش دهند، نه شاهراههای نفت و انرژی را تحت کنترل خود دارند، نه توان مصادرة مزیتهای نسبی و مازادهای کشورهای درحال توسعه را دارند و نه از توان بازارسازی تحمیلی برای کالاها و خدمات خود برخوردارند. چنین مقایسهای نشان خواهد داد که ایالات متحده در شرایط برابر و بدون اتکاء به سلطه، توان رقابت با رقبای عمده صنعتی خود را نخواهد داشت و نشان خواهد داد که برتری ایالاتمتحده نسبت به رقبای اصلیاش تنها متکی بر کارایی و بهرهوری و تولید بیشتر نیست. منفی بودن تراز تجاری آمریکا نشاندهندة سبقت گرفتن مصرف ملی این کشور از تولید ملی آن است و حجم عظیم بدهی خارجیِ چند تریلیون دلاری این کشور، که امریکا را به بدهکارترین کشور جهان تبدیل نموده است، بدون اتکا به قدرت نظامی و سیاسی، قابل حصول نبوده و قابل تداوم نیست.
به قول امانوئل تاد: "جنگ حقیقی آمریکا اقتصادی است و نه جنگ با تروریسم. این کشور نبرد میآفریند تا با نمایش نمادین قدرت نظامی خود، موقعیت خود را بعنوان مرکز مالی جهان حفظ کند و بر ناتوانی صنعتی، نیازمالی و خصلت درندهخویی خود سرپوشگذارد و ضعفهای خود را تحتالشعاع قراردهد."
وقتی همه جای دنیا ناامن باشد کشور وسیع واقع در یک قارة مستقل و دور از قارههای ناامن و پر کشمکش، به امنترین جا برای سرریز سرمایههای مالی و انسانی و کعبة آمال تبدیل میشود.
اما در این میان نفت از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است. در میان انواع انرژیها، نفت هنوز کاملترین انرژی است که به تنهایی همه نیازهای بشری را تامین میکند ولذا شاخص تعیین کننده وضعیت سایر حاملهای انرژی نیز هست. اغلب قریب به اتفاق رقبای عمدة اقتصادی امریکا برای تداوم رشد و حیات اقتصادی خود نیازمند نفت و انرژی وارداتی هستند. کنترل مهمترین منطقه دارای بیشترین ذخایر نفت جهان و کنترل مهمترین آبراههای عبور و انتقال نفت به کشورهای نیازمند آن، ابزار مهمی برای تفوق و سلطه بر جهان و رقبای اقتصادی است. ایالاتمتحده سعی کرده است که خود کمترین وابستگی را به منابع انرژی خاورمیانه داشته باشد و بیشترین نیاز خود را از داخل و از قارة خود تامین کند تا رقبا بدانند که اگر امنیت نفت بهم بخورد امنیت انرژی ایشان بیش از امریکا تهدید خواهد شد ولذا باید هوای ژاندارم انرژی را داشته باشند.
علاوهبر این، خود کشورهای نفتخیز بازارهای مهمی برای اسلحه و کالا هستند. این کشورهایِ وابسته به نفت، به نوبت در چرخة تخریب و بازسازی قرار میگیرند تا هم صنایع نظامی و هم صنایع نفت و هم سایر صنایع امریکا منتفع شوند. صنایع نظامی در جریان جنگ و تخریب منتفع میشوند و بعد نیاز به بازسازی بوجود میآید و نوبت دیگر کمپانیها میرسد. نفت هم باید هرچه بیشتر تولید و فروخته شود تا پول آن یا برای اسلحه برود ویا برای بازسازی.
بنظر میرسد که از دیدگاه سلطهجویان امریکایی، خاورمیانه و خلیجفارس نباید روی امنیت را بخود ببینند. امنیت منطقه مستلزم امنیت یک یکِ کشورهای آن و نیز مستلزم گسترش روابط حسنة دوجانبه و چندجانبه میان کشورهای واقع در آن است. تحقق امنیت داخلی کشورها مستلزم توسعهیافتگی همه جانبة کشورها است و توسعه و گسترش روابط کشورها مستلزم تبدیل شدن اقتصادهای آنها به اقتصادهای مکمل (و نه رقیب) است. اگر این دو شرط لازم محقق شود، اصولا ممکن است نفتی برای صادر کردن باقی نماند و نیاز روزافزون به سلاح هم وجود نخواهد داشت و فرصت جنگ و تخریب هم ایجاد نخواهد شد.
بنابراین در مقابل هزینههائی که استیگلیتز و همکارش محاسبه کردهاند، باید انگیزههایِ واقعی و منافع امریکا نیز شناخته و محاسبه شود تا درک بهتری از مساله فراهم شود. شاید نویسندگان کتاب نیز بدنبال همین بودهاند که سوالی را در ذهن خوانندگان ایجاد کنند که جوابش را در ادعاهای ظاهری دولتمردان امریکائی نتوان یافت.
و شاید هم بررسیهای کتاب مورد بحث زمینهساز سیاستخارجی باراک اوباما شده باشد. اوباما در تلاش است که هزینه سلطه امریکا را با بکارگیری روشهای نرمافزاری کاهش دهد.