بررسی مدیریت صنعت نفت در دولتهای گذشته در گفت و گو با "نکونیوز"
دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ق.ظ
بررسی مدیریت صنعت نفت در دولتهای گذشته در گفت و گوی "نکونیوز" با حسنتاش
نظام تصمیم گیری در نفت باید اصلاح شود
وزارت نفت در دولت زمان جنگ کارنامه بهتری دارد
تاریخ انتشار : یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۰۷
تاثیر تصمیمات و منش سیاسی دولتها بر سمت و سوی اقتصادی کشورها غیر قابل کتمان است. جایگاه این تصمیمات و رویکردهای سیاسی نیز به نوبه خود در کشورهای تک محصولی اهمیتی دو چندان می یابد. در ایران به جهت شرایط سیاسی و نیز تک محصولی بودن، گاه این تصمیمات و نگرشهای سیاسی، تاثیراتی جبران ناپذیر از خود بر جای گذاشته اند؛ نمونه آن در دولت های نهم و دهم، با ریاست دکتر محمود احمدی نژاد بود. به واسطه همین تصمیمات، که بیشتر صبغه سیاسی داشتند، عموم درآمدهای نفتی بر باد رفت. درآمدهایی که از شش دولت آقایان موسوی، هاشمی و خاتمی بیشتر بوده! اینجاست که بحث مدیریت در صنعت نفت و تدبیر در هزینه نمودن این درآمدهای نفتی اهمیتی خاص به خود می گیرد. اهمیت این موضوع ما را بر آن داشت تا گفت و گویی با دکتر سید غلامحسین حسنتاش کارشناس نام آشنا در حوزه نفت و انرژی داشته باشیم. حسنتاش در پاسخ های صریح خود از پایمردی دولت مهندس میرحسین موسوی و زحمات بدنه وزارت نفت در آن دوران سخن گفت. به عقیده او علیرغم حملات سنگین و بنیانکن دشمن متجاوز به تاسیسات نفتی، صنعت نفت در دوران جنگ توانست به فعالیت خود ادامه دهد و بعد از جنگ هم به سرعت صنعت را بازسازی کند. سید غلامحسین حسنتاش معتقد است که در دوران آقای سید محمد خاتمی، تعامل خردمندانهای با جهان برقرار شد که صنعت نفت هم از آن برای برخی برنامههای توسعهای خود استفاده کرد. این کارشناس حوزه نفت و انرژی تصریح می کند که مدیریت حوزه نفت در ایران با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و به بویژه در دوره وزارت آقای میرکاظمی تغییرات بسیار گسترده ای در حوزه نفتی ایران رخ داد که تماما در جهت تضعیف مدیریت صنعت نفت بود. متن کامل این گفت و گو را بخوانید:
بعد از انقلاب سال ۵۷، مساله ساماندهی به صنعت نفت و مدیریت آن، از جمله مباحثی بوده که در هر دولتی به شکلی خاص و ویژه دنبال شده است. با توجه به منش سیاسی دولتها در دوران بعد از انقلاب و اعمال این سیاستها در حوزه نفتی، به نظر شما کارنامه کدام دولت در عرصه مدیریت صنعت نفت، مقبول تر است؟
ابتدا باید عرض کنم که به نظر من به هم ریختگی ساختاری و مدیریتی یکی از جنبههای منفی ولی اجتناب ناپذیر انقلاب هاست. سازمانهای موفق سازمانهائی بوده و هستند که از ثبات سازمانی و مدیریتی برخوردار بودهاند البته منظورم از ثبات بیشتر ثبات روندها یا قابل پیشبینی بودن روند هاست. در سازمانهای موفق که نظم سازمانی وجود دارد جایگزین یا آلترناتیوهای احتمالی جانشینی مدیران از قبل مشخص هستند و آمادگیهای لازم را پیدا میکنند. البته تحولات و تغییرات ساختاری هم با توجه به تحولات محیطی سازمانها یا تحول در فناوری و بازارها لازم است اما وقتی همراه با کارشناسی و مطالعه و درگیرکردن ذینفعان و مدیران ردههای مختلف در فرایند بهبود و تغییر باشد، موجب به هم ریختگی نمیشود. حالا در دوران بعد از انقلاب اگر ما این جنبه منفی اجتناب ناپذیر را درک کرده بودیم و به اهمیت ثبات روندها در موفقیت سازمان پی برده بودیم، تلاش می کردیم که بعد از یک تحول انقلابی نظم و ثبات جدیدی را برقرار کنیم اما متاسفانه چنین نشد. این مساله
مختص نفت نیز نبوده و کم و بیش در همه جا وجود داشته است. تغییر دولتها موجب تغییر وزرا و مدیران ارشد شده که سطح سیاسی است اما مدیران ارشد به این سطح قناعت آوردهاند و تغییرات مدیریتی را گاهی تا پائینترین سطوح سازمانی گسترش نکردهاند و به قول معروف اتوبوسی نزدیکان و همفکران خود را دادهاند و افراد غیرمتخصص و غیرمجرب را به کار گرفتهاند و به نیروهای درون سازمان توجه نکردهاند و نوعی یاس و بیانگیزگی را هم در این نیروها بوجود آوردهاند. علاوه بر این در خیلی از موارد به محض ورود و با کمترین مطالعه دست به تغییرات سازمانی گسترده و سلیقهای زدهاند. این دو پدیده تغییرات گسترده مدیریتی و سازمانی که عمر کوتاهی هم داشته است، در کنار هم، سازمانها را بی ثبات کرده و با تغییر مکرر روندها، امکان ارزیابی و ارزشیابی را هم از بین برده است. صنعت نفت هم در مجموع از این پدیده مستثنی نبوده است اما در مقام مقایسه و بطور نسبی میتوان گفت که وزارت نفت در دوران دولت زمان جنگ کارنامه بهتری دارد و شاید بهمین دلیل بوده است که علیرغم حملات سنگین و بنیانکن دشمن متجاوز به تاسیسات نفتی به عنوان جبهه اقتصادی، صنعت نفت توانست به فعالیت خود ادامه دهد و بعد از جنگ هم به سرعت صنعت را بازسازی کند.
در زمان ۸ سال جنگ با عراق، با کاهش قیمت نفت و کاهش میزان فروش روزانه آن مواجه بودیم. با توجه به تک محصولی بودن ایران، قاعدتا باید این مساله تامین مخارج جنگ و تامین هزینه های جاری کشور را با مشکلاتی لاینحل مواجه می کرد. مدیریت و نوع نگاه به صنعت نفت در آن دوران را چگونه ارزیابی می کنید که با وصف چنین معضلاتی، با بن بستی سیاسی - اقتصادی مواجه نشدیم؟
حملات ارتش صدام به تاسیسات نفتی کشور از همان اوایل جنگ شروع شد و بخش اعظم تاسیسات نفتی در تیررس مستقیم ارتش عراق بود. این حملات از سال ۶۳ به بعد بسیار شدیدتر شد. اما عراق علیرغم همه حملات بر روی تاسیسات نفتی و کشتیهای صادراتی نفت ایران، هرگز نتوانست جریان نفت ایران را متوقف کند و دولت مهندس موسوی پافشاری خارقالعادهای بر بازسازی مستمر و مقاومت داشت ولذا نهایتا امریکائیها و متحدین منطقهایشان مجبور شدند با توطئهای که منجر به شوک معکوس نفتی شد، در سالهای ۶۵ و ۶۶ قیمت نفت را سقوط دهند که مقاومت ایران را بشکنند و اگر رژیم گذشته اقتصاد ایران را وابسته به تک محصولی نکرده بود طبیعتا این توطئه هم اثرگذار نمیبود. به نظر من مهمترین عامل این موفقیتها، سلامت بسیار بالا و نیز دلسوزی بسیار بالا در دولت بود که اعتماد مردم را جلب کرده بود و لذا شاید برای اولین بار در طول تاریخ کشور رابطه بسیار خوبی میان دولت و ملت بوجود آمده بود و این رابطه انرژی بزرگی را بوجود آورده بود که امکان فائق آمدن بر مشکلات را فراهم میکرد. همچنین دولت با نیروهای بدنه صنعت نفت از موضع اعتماد برخورد کرد و از این اعتماد نتیجه مثبت هم گرفت.
هم تولید و هم صادرات نفت تحت فشار زیادی بود. دشمن به طور منظم به تاسیسات استخراج و تولید نفت و نیز به جزیره صادراتی خارک و اسکلههای آن و همچنین به کشتیهای حمل نفت حمله میکرد و از طرفی بعضی تحریمهای جهانی هم صادرات ایران را دچار مشکل میکرد ولی پایمردی دولت و مردم و خصوصا کارکنان صنعت نفت موجب شد که استخراج و صادرات نفت هرگز متوقف نشود. متوسط صادرات نفتخام کشور در دوران جنگ کمتر از یک میلیون بشکه در روز بوده است. بدلیل این که آبهای ایران در خلیجفارس منطقه جنگی اعلام شده بود کشتیهای خریدار نفت ایران حاضر نبودند به جزیره خارک بیایند و لذا ناوگان نفتکش ایران در این سالها توسعه یافت و مجبور بودیم نفت را خودمان حمل کنیم و در خارج از منطقه جنگی، ابتدا در اطراف جزیره سیری و بعدا در اطراف جزیره هرمز به خریداران تحویل دهیم.
به نظر شما آیا از شاکله ها و منش سیاسی آن دوران می توان الگویی را برای زمان حال تبیین کرد؛ به گونه ای که سیاستهای نفتی و مدیریتی این حوزه را سر و سامان بخشیم؟
مدیریت بینظیر اقتصاد کشور در دوران جنگ موجب شد که ایران بتواند با کمترین درآمد نفتی به حیات خود ادامه دهد و حداقل نیازهای مردم را تحت هر شرایطی تامین کند و وابستگی اقتصاد به نفت را نیز بطور نسبی کاهش دهد. قطعا تجربیات آن دوران میتواند درسآموز باشد.
با نگاه به دوران
دولت اصلاحات و مقایسه آن با دولت محمود احمدی نژاد، خواهیم دید که حد تنش زایی در حوزه نفت در آن زمان، نسبت به هجمه تنش ها و بی انظباطی ها بر بدنه این صنعت در دوران آقای احمدی نژاد کمتر بوده. ماهیت مدیریت در دوران اصلاحات چه خصیصهای داشت که در دوران آقای احمدی نژاد عدم رعایت آن، منجر به بی ثباتی و بی نظمی فراوان تری در حوزه صنعت نفت شد؟
البته بنده شخصا عملکرد صنعت نفت در دوره اصلاحات را عملکرد چندان خوبی نمیدانم و فکر می کنم مدیریت صنعت نفت اشتباهات زیادی در این دوره داشته است که من در نوشتهها و گفتههای بسیاری متذکر آنها شدهام . اما بر این باورم که مقایسه عملکرد هر دولتی با دولت نهم و دهم ظلم به آن دولت است و چنین قیاسی اصلا جائز نیست. در دوران اصلاحات تعامل خردمندانهای با جهان برقرار شد که صنعت نفت هم از آن برای برخی برنامههای توسعهای خود استفاده کرد که البته اگر برنامههای دقیقتری وجود داشت بهتر استفاده میشد. در دولت اصلاحات حداقل هشت سال ثبات مدیریتی وجود داشت و منش بزرگوارنه و سلامت نفس رئیس دولت مانع بسیاری از خطاها در دستگاهها بود. در دولت نهم و دهم بدترین رفتارها با صنعت نفت شد. برخورد نابخردانه با جهان، کار را بر صنعت نفت دشوار کرد. ظرف هشت سال مدیریت صنعت نفت شش بار تغییر کرد و خصوصا در دولت دهم افراد بسیار ضعیفی بر کرسی مدیریت نفت تکیه زدند و بویژه در دوره وزارت آقای میرکاظمی تغییرات بسیار گسترده مدیریتی رخ داد که تماما در جهت تضعیف مدیریت صنعت نفت بود.
وجود مدیرانی که کمترین سابقه¬ای در حوزه مربوطه را دارند، یکی از دلایل هرج و مرج در بخشهای مختلف مدیریتی در کشور است که نمونه آن را می توان در ورزش کشور هم مشاهده کرد. به نظر شما وجود مدیران بی تخصص در صنعت نفت را تا چه میزانی باید از دلایل هرج و مرج در حوزه نفت کشور تلقی کرد؟
مسلما بیشترین مشکلات دستگاههای کشور از همین ناحیه است. این مشکل وقتی مضاعف میشود که مدیران خودرای باشند و مشورت پذیر نباشند.
از جمله مباحثی که در ازدیاد و بهبود توان مدیریتی صنعت نفت نقش مهمی ایفا می کند، وجود سیاستهای کلان در سوق دادن به حضور فعالانه و پژوهشی پژوهشگاه ها و دانشگاه ها در صنعت نفت است. کیفیت وجود این سیاستها را بعد از انقلاب چگونه تحلیل می کنید؟
آنچه مسلم است دنیای امروز دنیای پیچیده ای است و کسانی میتوانند در آن موفق باشند که قائل به تحقیق و پژوهش و مطالعه و کارشناسی باشند. به نظر من رونق پژوهش و مطالعه هم قبل از هر چیز به تقاضای آن است و به قول معروف مستمع است که صاحب سخن را بر سر شوق میآورد. متاسفانه ما اغلب با مدیرانی مواجه بودهایم که خود را همه چیز دان میدانستهاند و کمتر قائل به مطالعه و پژوهش و تصمیمسازی بودهاند.
با وصف اینکه سالهاست در دانشگاه ها، متخصصین صنعت نفت را آموزش می دهیم، اما باز هم هنگام انعقاد قراردادهای نفتی با شرکتهای خارجی، سخن از انتقال "علم روز دنیا" توسط این شرکتها به حوزه نفتی ایران طرح می شود. ایراد کار در کجاست؟ آیا دانشگاه ها توانایی لازم را ندارند یا به توان داخلی اعتمادی نیست؟
من هنوز نتوانستهام درست درک کنم که مشکل از کجاست. اگر کسی به توان داخلی اعتماد نداشته باشد دچار یک پارادوکس است که قبل از هر چیز نفی خود کرده است، چراکه خود هم در همین آب و خاک و فرهنگ و نظام آموزشی پرورش یافته است و اگر به توان داخلی بی اعتماد باشد و صادق هم باشد اول باید جای خود را دیگری بدهد. من نمیگویم دانشگاهها بالفعل توان لازم را دارند اما اگر کسی باور به این که توانائی داخلی باید ارتقاء داده شود داشته باشد به گونه دیگری عمل میکند.
به نظر شما اگر روال کنونی و حاکم بر مدیریت در صنعت نفت ادامه یابد، آینده صنعت نفت در ایران چگونه خواهد بود؟
به نظر من صنعت نفت در مجموع وضعیت خوبی ندارد. در یک دوره سازمانش صدمه زیادی دیده در دوره دیگر مدیریتش لطمه زیادی خورده به نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه سازمانی کم توجهی شده و حرکت نظاموار منابع انسانی مخدوش شده است. اگر این روند ادامه یابد چشمانداز مطلوبی متصور نیست.
آیا پیشنهادی جهت ارتقاء سطح کیفیتی مدیریت در صنعت نفت را دارید؟
به نظر من قبل از هرچیز و به فوریت باید خودرائی پایان یابد و نظام تصمیمسازی شکل بگیرد و نظام تصمیمگیری اصلاح شود و به مطالعه و پژوهش در همه زمینهها بها داده شود و به نیروی انسانی متخصص توجه و اعتماد شود.
بعد از انقلاب سال ۵۷، مساله ساماندهی به صنعت نفت و مدیریت آن، از جمله مباحثی بوده که در هر دولتی به شکلی خاص و ویژه دنبال شده است. با توجه به منش سیاسی دولتها در دوران بعد از انقلاب و اعمال این سیاستها در حوزه نفتی، به نظر شما کارنامه کدام دولت در عرصه مدیریت صنعت نفت، مقبول تر است؟
ابتدا باید عرض کنم که به نظر من به هم ریختگی ساختاری و مدیریتی یکی از جنبههای منفی ولی اجتناب ناپذیر انقلاب هاست. سازمانهای موفق سازمانهائی بوده و هستند که از ثبات سازمانی و مدیریتی برخوردار بودهاند البته منظورم از ثبات بیشتر ثبات روندها یا قابل پیشبینی بودن روند هاست. در سازمانهای موفق که نظم سازمانی وجود دارد جایگزین یا آلترناتیوهای احتمالی جانشینی مدیران از قبل مشخص هستند و آمادگیهای لازم را پیدا میکنند. البته تحولات و تغییرات ساختاری هم با توجه به تحولات محیطی سازمانها یا تحول در فناوری و بازارها لازم است اما وقتی همراه با کارشناسی و مطالعه و درگیرکردن ذینفعان و مدیران ردههای مختلف در فرایند بهبود و تغییر باشد، موجب به هم ریختگی نمیشود. حالا در دوران بعد از انقلاب اگر ما این جنبه منفی اجتناب ناپذیر را درک کرده بودیم و به اهمیت ثبات روندها در موفقیت سازمان پی برده بودیم، تلاش می کردیم که بعد از یک تحول انقلابی نظم و ثبات جدیدی را برقرار کنیم اما متاسفانه چنین نشد. این مساله
وزارت نفت در دوران دولت زمان جنگ کارنامه بهتری دارد و شاید به همین دلیل بوده است که علیرغم حملات سنگین و بنیانکن دشمن متجاوز به تاسیسات نفتی به عنوان جبهه اقتصادی، صنعت نفت توانست به فعالیت خود ادامه دهد و بعد از جنگ هم به سرعت صنعت را بازسازی کند
در زمان ۸ سال جنگ با عراق، با کاهش قیمت نفت و کاهش میزان فروش روزانه آن مواجه بودیم. با توجه به تک محصولی بودن ایران، قاعدتا باید این مساله تامین مخارج جنگ و تامین هزینه های جاری کشور را با مشکلاتی لاینحل مواجه می کرد. مدیریت و نوع نگاه به صنعت نفت در آن دوران را چگونه ارزیابی می کنید که با وصف چنین معضلاتی، با بن بستی سیاسی - اقتصادی مواجه نشدیم؟
حملات ارتش صدام به تاسیسات نفتی کشور از همان اوایل جنگ شروع شد و بخش اعظم تاسیسات نفتی در تیررس مستقیم ارتش عراق بود. این حملات از سال ۶۳ به بعد بسیار شدیدتر شد. اما عراق علیرغم همه حملات بر روی تاسیسات نفتی و کشتیهای صادراتی نفت ایران، هرگز نتوانست جریان نفت ایران را متوقف کند و دولت مهندس موسوی پافشاری خارقالعادهای بر بازسازی مستمر و مقاومت داشت ولذا نهایتا امریکائیها و متحدین منطقهایشان مجبور شدند با توطئهای که منجر به شوک معکوس نفتی شد، در سالهای ۶۵ و ۶۶ قیمت نفت را سقوط دهند که مقاومت ایران را بشکنند و اگر رژیم گذشته اقتصاد ایران را وابسته به تک محصولی نکرده بود طبیعتا این توطئه هم اثرگذار نمیبود. به نظر من مهمترین عامل این موفقیتها، سلامت بسیار بالا و نیز دلسوزی بسیار بالا در دولت بود که اعتماد مردم را جلب کرده بود و لذا شاید برای اولین بار در طول تاریخ کشور رابطه بسیار خوبی میان دولت و ملت بوجود آمده بود و این رابطه انرژی بزرگی را بوجود آورده بود که امکان فائق آمدن بر مشکلات را فراهم میکرد. همچنین دولت با نیروهای بدنه صنعت نفت از موضع اعتماد برخورد کرد و از این اعتماد نتیجه مثبت هم گرفت.
هم تولید و هم صادرات نفت تحت فشار زیادی بود. دشمن به طور منظم به تاسیسات استخراج و تولید نفت و نیز به جزیره صادراتی خارک و اسکلههای آن و همچنین به کشتیهای حمل نفت حمله میکرد و از طرفی بعضی تحریمهای جهانی هم صادرات ایران را دچار مشکل میکرد ولی پایمردی دولت و مردم و خصوصا کارکنان صنعت نفت موجب شد که استخراج و صادرات نفت هرگز متوقف نشود. متوسط صادرات نفتخام کشور در دوران جنگ کمتر از یک میلیون بشکه در روز بوده است. بدلیل این که آبهای ایران در خلیجفارس منطقه جنگی اعلام شده بود کشتیهای خریدار نفت ایران حاضر نبودند به جزیره خارک بیایند و لذا ناوگان نفتکش ایران در این سالها توسعه یافت و مجبور بودیم نفت را خودمان حمل کنیم و در خارج از منطقه جنگی، ابتدا در اطراف جزیره سیری و بعدا در اطراف جزیره هرمز به خریداران تحویل دهیم.
به نظر شما آیا از شاکله ها و منش سیاسی آن دوران می توان الگویی را برای زمان حال تبیین کرد؛ به گونه ای که سیاستهای نفتی و مدیریتی این حوزه را سر و سامان بخشیم؟
مدیریت بینظیر اقتصاد کشور در دوران جنگ موجب شد که ایران بتواند با کمترین درآمد نفتی به حیات خود ادامه دهد و حداقل نیازهای مردم را تحت هر شرایطی تامین کند و وابستگی اقتصاد به نفت را نیز بطور نسبی کاهش دهد. قطعا تجربیات آن دوران میتواند درسآموز باشد.
با نگاه به دوران
به نظر من صنعت نفت در مجموع وضعیت خوبی ندارد. در یک دوره سازمانش صدمه زیادی دیده در دوره دیگر مدیریتش لطمه زیادی خورده به نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه سازمانی کم توجهی شده و حرکت نظاموار منابع انسانی مخدوش شده است. اگر این روند ادامه یابد چشمانداز مطلوبی متصور نیست
البته بنده شخصا عملکرد صنعت نفت در دوره اصلاحات را عملکرد چندان خوبی نمیدانم و فکر می کنم مدیریت صنعت نفت اشتباهات زیادی در این دوره داشته است که من در نوشتهها و گفتههای بسیاری متذکر آنها شدهام . اما بر این باورم که مقایسه عملکرد هر دولتی با دولت نهم و دهم ظلم به آن دولت است و چنین قیاسی اصلا جائز نیست. در دوران اصلاحات تعامل خردمندانهای با جهان برقرار شد که صنعت نفت هم از آن برای برخی برنامههای توسعهای خود استفاده کرد که البته اگر برنامههای دقیقتری وجود داشت بهتر استفاده میشد. در دولت اصلاحات حداقل هشت سال ثبات مدیریتی وجود داشت و منش بزرگوارنه و سلامت نفس رئیس دولت مانع بسیاری از خطاها در دستگاهها بود. در دولت نهم و دهم بدترین رفتارها با صنعت نفت شد. برخورد نابخردانه با جهان، کار را بر صنعت نفت دشوار کرد. ظرف هشت سال مدیریت صنعت نفت شش بار تغییر کرد و خصوصا در دولت دهم افراد بسیار ضعیفی بر کرسی مدیریت نفت تکیه زدند و بویژه در دوره وزارت آقای میرکاظمی تغییرات بسیار گسترده مدیریتی رخ داد که تماما در جهت تضعیف مدیریت صنعت نفت بود.
وجود مدیرانی که کمترین سابقه¬ای در حوزه مربوطه را دارند، یکی از دلایل هرج و مرج در بخشهای مختلف مدیریتی در کشور است که نمونه آن را می توان در ورزش کشور هم مشاهده کرد. به نظر شما وجود مدیران بی تخصص در صنعت نفت را تا چه میزانی باید از دلایل هرج و مرج در حوزه نفت کشور تلقی کرد؟
مسلما بیشترین مشکلات دستگاههای کشور از همین ناحیه است. این مشکل وقتی مضاعف میشود که مدیران خودرای باشند و مشورت پذیر نباشند.
از جمله مباحثی که در ازدیاد و بهبود توان مدیریتی صنعت نفت نقش مهمی ایفا می کند، وجود سیاستهای کلان در سوق دادن به حضور فعالانه و پژوهشی پژوهشگاه ها و دانشگاه ها در صنعت نفت است. کیفیت وجود این سیاستها را بعد از انقلاب چگونه تحلیل می کنید؟
آنچه مسلم است دنیای امروز دنیای پیچیده ای است و کسانی میتوانند در آن موفق باشند که قائل به تحقیق و پژوهش و مطالعه و کارشناسی باشند. به نظر من رونق پژوهش و مطالعه هم قبل از هر چیز به تقاضای آن است و به قول معروف مستمع است که صاحب سخن را بر سر شوق میآورد. متاسفانه ما اغلب با مدیرانی مواجه بودهایم که خود را همه چیز دان میدانستهاند و کمتر قائل به مطالعه و پژوهش و تصمیمسازی بودهاند.
با وصف اینکه سالهاست در دانشگاه ها، متخصصین صنعت نفت را آموزش می دهیم، اما باز هم هنگام انعقاد قراردادهای نفتی با شرکتهای خارجی، سخن از انتقال "علم روز دنیا" توسط این شرکتها به حوزه نفتی ایران طرح می شود. ایراد کار در کجاست؟ آیا دانشگاه ها توانایی لازم را ندارند یا به توان داخلی اعتمادی نیست؟
من هنوز نتوانستهام درست درک کنم که مشکل از کجاست. اگر کسی به توان داخلی اعتماد نداشته باشد دچار یک پارادوکس است که قبل از هر چیز نفی خود کرده است، چراکه خود هم در همین آب و خاک و فرهنگ و نظام آموزشی پرورش یافته است و اگر به توان داخلی بی اعتماد باشد و صادق هم باشد اول باید جای خود را دیگری بدهد. من نمیگویم دانشگاهها بالفعل توان لازم را دارند اما اگر کسی باور به این که توانائی داخلی باید ارتقاء داده شود داشته باشد به گونه دیگری عمل میکند.
به نظر شما اگر روال کنونی و حاکم بر مدیریت در صنعت نفت ادامه یابد، آینده صنعت نفت در ایران چگونه خواهد بود؟
به نظر من صنعت نفت در مجموع وضعیت خوبی ندارد. در یک دوره سازمانش صدمه زیادی دیده در دوره دیگر مدیریتش لطمه زیادی خورده به نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه سازمانی کم توجهی شده و حرکت نظاموار منابع انسانی مخدوش شده است. اگر این روند ادامه یابد چشمانداز مطلوبی متصور نیست.
آیا پیشنهادی جهت ارتقاء سطح کیفیتی مدیریت در صنعت نفت را دارید؟
به نظر من قبل از هرچیز و به فوریت باید خودرائی پایان یابد و نظام تصمیمسازی شکل بگیرد و نظام تصمیمگیری اصلاح شود و به مطالعه و پژوهش در همه زمینهها بها داده شود و به نیروی انسانی متخصص توجه و اعتماد شود.
۹۵/۰۷/۰۵