چرائی ادعای ترامپ!
چرائی ادعای ترامپ!
دونالد ترامپ اخیرا چند بار در مورد مقامات ایران گفته است که اینها بزودی خواهند آمد و از من درخواست مذاکره خواهند کرد. ترامپ چرا و با اتکاء به چه تجربه ای و با چه ذهنیتی چنین ادعائی می کند و چنین تمایلی دارد؟
به یاد داریم که وقتی دور جدید تحریم ها در دولت احمدی نژاد آغاز شد وی که نظرش انعکاس نظر نظام و سخنگوی نظام بود تحریم ها را بی اثر و نه تنها قطعنامه های تحریم را کاغذ پاره و غیر موثر می دانست بلکه از آن استقبال داشت و می گفت آنقدر قطعنامه بدهید که قطعنامه دانتان پاره شود و مرتبا با طرح مسائلی مانند هولوکاست و سایر شعارها، فضای بین المللی را بر علیه ایران تحریک می کرد. اما وقتی تحریم ها اجرائی شد و شدت گرفت نظام برای متوقف کردن همان تحریم هائی که بی خاصیت می دانست آماده به مذاکره و تسلیم برجام شد. اما به محض این که شرایط قدری بهتر شد دوباره ترک تازی و شعار شدّت گرفت موشک های جدید با نوشته های عبری شلیک شد و شعارهای جدید آغاز شد در حالی که دشمن با تجربه قبلی آموخته بود که همه این شاخ و شانه کشیدن ها را با فشار تحریم ها می توان جمع کرد و نظام را پای میز مذاکره نشاند.
برخوردهای ترامپ با مسائل جهان چند چیز را نشان می دهد یکی این که هنوز بخشی از ذهنیت او در فضای جهان دوقطبی قبل از فروپاشی شوروی سیر می کند. در آن فضا دو قطب اصلی بیشتر وجود نداشت: نظام سرمایه داری به محوریت امریکا و نظام سوسیالیستی به محوریت شوروی و در قطب سرمایه داری همه تابع امریکا بودند و تنها هماوردی که امریکا به رسمیت می شناخت شوروی بود. شاید با همین ذهنیت است که ترامپ در جریان سفر اروپائی اخیر خود می گوید که مذاکره با روسیه سهل تر از مذاکره با اروپائی هاست. ترامپ نمی تواند پنج بعلاوه یک را درک کند یعنی نمی تواند بپذیرد که در دنیای امروز امریکا قطبی باشد در کنار پنج قطب دیگر که سه تای آنها اروپائی و یکی چین است. ترامپ در مواجه با مسائل جهانی اگر مجبور شود حداکثر می تواند یک بعلاوه یک را پذیرد یعنی امریکا در صورت لزوم با همکاری و توافق روسیه یک معظل جهان را حل کند. خروج از برجام و نحوه این خروج را هم در همین راستا می توان تحلیل نمود و در دور جدید تحریم ها و فشارهای علیه ایران امریکای ترامپ مانند امریکای اوباما نیاز به اجماع سازی بین المللی احساس نمی کند و حداکثر حاضر است در این مورد با روسیه وارد داد وستد شود و از نظر او بقیه باید تسلیم خواسته های امریکا شوند. چیز دیگری که از رفتار ترامپ می توان فهمید توجه ویژه به جنبه های تبلیغاتی اقدامات است. چه بسا نمایش این که یک معضل بین المللی (از نگاه او) حل شده است از حل نهائی و قطعی آن معظل برای او مهم تر است. ترامپ حداقل در این دوره از ریاست جمهوری خود می خواهد نمایش دهد که همه مسائل جهان را حل کرده است، نمایش ملاقات با رهبر کره شمالی که چنین چیزی (حل مشکلات با کره شمالی) را تداعی می کند برای ترامپ بسیار مهم بود در صورتی که حل نهائی ممکن است سال ها بطول انجامد. در نگاهی دیگر و متفاوت با نگرش ترامپ ممکن بود که ملاقات دو رئیس جمهور آخرین اقدامی باشد که انجام می شود، اما این نمایش برای ترامپ مهمتر از همه چیز بود. ترامپ چه در اقتصاد و چه در سیاست درک عمیقی از دنیای جدید و تحولات آن نسبت به دوران جنگ سرد ندارد و واقعیت هائی را که اوباما پذیرفته بود را نمی تواند بپذیرد و فکر می کند که می تواند هژمون ایالات متحده در جهان دو قطبی را با این نمایش ها برگرداند. نمایش هائی که شاید بسیاری از رهبران عمیق تر امروز جهان در دل به آن بخندند اما برای ترامپ مهم است.
از یک مساله نیز نباید غافل شد و آن این که گرچه ممکن است اجماع سازی بر علیه ایران برای ترامپ چندان مهم نباشد و نیز به همین دلیل باشد که ترامپ یک سویه از برجام خارج شد و تلاشی برای فعال کردن مکانیزم های درونی برجام برای برگرداندن تحریم ها (Snap Back) ، نکرد اما این مساله برای متحدین ترامپ در مواجهه با ایران، یعنی رژیم های عربستان و خصوصا اسرائیل مهم است. رفتار نتانیاهو و سفرهای او منعکس کننده چنین تلاشی است ولذا باید بسیار هشیار بود که ممکن است این دو به هر توطئه ای برای برگرداندن اجماع بین المللی علیه ایران دست بزنند.