رابطه نفت و سیاست (در مصاحبه با روزنامه همشهری )
روزنامه همشهری به دلیل محدودیت صفحه بندی قدری از مصاحبه را حذف نموده لذا بعد از درج تصویر روزنامه نسخه متنی کامل آن را گذاشته ام
سوال 1- مقتضیات دنیای نفت و سیاست با یکدیگر گره خورده است، نفت با ماهیت اقتصادیاش به یک ابزار سیاسی تبدیل شده است. در بسیاری از جنگها و تحریمها پای نفت در میان است. از نظر شما دلیل این اتفاق چیست و چرا صنعت نفت به ابزار دست سیاسیون تبدیل شده است؟
پاسخ1- در این رابطه به چند مطلب باید توجه کرد:
- نفتخام به عبارتی جامع ترین و کاملترین سوخت و منبع انرژی در جهان است به این معنا که نفتخام به فرآوردههای مختلفی تجزیه میشود که هریک میتوانند بخشی از نیازهای انرژی انسان را تامین کنند نیاز گرمایش، صنعت، حمل و نقل و همه نیازها را ضمن این که بعضی از فراوردههای نفتی را هم در نیروگاههای حرارتی میتوان به برق تبدیل کرد و نیازهای برقی را هم از این طریق تامین کرد . هیچکدام از سوختهای جایگزین اینقدر انعطاف ندارند. یعنی اگر نفتخام نباشد با ترکیبی از سوختهای دیگر باید جای آن را پر کرد. البته با تحولات تکنولوژیک انعطاف سوختهای دیگر و خصوصا گازطبیعی هم بالا رفته است اما نفت هنوز موقعیت مهمی دارد.
- به دلیل همین ویژگی که ذکر شد پس از کشف نفت که در دوران پس از وقوع انقلاب صنعتی رخ داد . نفت به سرعت جانشین سوختهای دیگر شد چون حمل و نقل آن هم از سوختی مانند ذغالسنگ (که در آن زمان سوخت غالب شده بود) سهلتر بود و فراوردههای نفتی در مقیاس حجم و وزن، ارزش حرارتی بیشتری هم از ذغال سنگ و سوختهای دیگر داشتند. بنابراین نفت به سرعت به موتور محرکه توسعه صنعتی تبدیل شد و همه کشورهای صنعتی و پیشرفته به آن نیاز پیدا کردند و این نفت را به یک کالای استراتژیک تبدیل کرد.
- حالا باید توجه کرد که این کالائی که همه کشورها و خصوصا کشورهای صنعتی به آن نیاز دارند و پیشرفت اقتصادشان به آن وابستگی دارد، یک کالای تولیدی نیست بلکه یک منبع طبیعی و یک کالای استخراجی است و ذخائر نفتی در همه جای جهان وجود ندارد و به عبارتی توزیع منابع آن در جهان یک توزیع مساوی نیست. بسیار از کشورهای نیازمند نفت ذخائر نفتی ندارند یا بسیار کم دارند و بعضی کشورهائی که ذخائر عظیم آن را دارند چندان نیازمند آن نیستند. این است که ذخائر نفتی به یک پدیده ژئوپلتیکی تبدیل شده و نفت به یک کالای سیاسی تبدیل شده است.
این فقط نفت نیست که کالائی سیاسی است . هر کالای ضروری و استراتژیکی که محدودیت داشته باشد و تناسب جغرافیائی میان منابع و مصارفش وجود نداشته باشد میتواند همین وضعیت را داشته باشد. آب هم همین طور است و روز بروز هم بیشتر با سیاست پیوند پیدا خواهد نمود.
یکی از اولین وقایعی که اهمیت سیاسی نفت را آشکار نمود جنگ جهانی اول بود . قبل از جنگ وینستون چرچیل که در آن زمان در راس دریانوردی بریتانیا قرار داشت سوخت ناوگان جنگی بریتانیا را از ذغالسنگ به نفت تغییر داد و این موجب برتری یافتن ناوگان دریائی بریتانیا نسبت به دیگران شد و با شروع جنگ، نفت به یک کالای راهبردی برای انگلستان تبدیل شد چون برای پیروزی تامین این سوخت اهمیت اساسی داشت و آنجا بود که دولت انگلستان وارد شد و سهام شرکت نفت ایران و انگلیس را از یک تبعه خود خرید تا مستقیما نفت را کنترل کند.
آنچه که اینجا مطرح کردم در سطح بینالمللی بود اما در داخل کشورهای نفتخیز نیز به تدریج هرچه نفت در جهان مهم تر شد و هرچه قیمتش بالاتر رفت و درآمدش بیشتر شد، با سیاست داخلی این کشورها ارتباط بیشتری پیدا کرد و این مساله دو علت عمده داشت اول این که: اغلب کشورهایی که دارای ذخائر بزرگ نفتی بودند اتفاقا از ساختارهای دموکراتیک برخوردار نبودند در چنین ساختاری وقتی یک فرد یا یک جریان سیاسی یا یک خاندان به هر صورتی در قدرت قرار میگیرد ثروت طبیعی و خدادادی نفت هم در چنگ او قرار میگیرد و این ثروت که به عبارتی مستقل از مردم و مالیات مردم است به ابزار حفظ قدرت تبدیل میشود با اتکاء به این ثروت میتوان حامی پروری کرد و زمینه تداوم قدرت را فراهم کرد. دوم این که: کشورهای نفتی بیش از دیگر کشورها در معرض دخالت خارجی و خصوصا دخالت کشورهای صنعتی نیازمند نفت قرار دارند که امر سیاست را در این کشورها پیچیدهتر میکند تحولات بعد از ملی شدن نفت و آنچه که بر سر یک دولت ملی در ایران آمد و دخالتهای غیر قابل انکار خارجی در آن، شاهدی بر این مساله است.
سوال2- از نظر شما اقتصاد مقدم بر سیاست است یا این سیاست است که مسیر حرکت اقتصاد را تعیین میکند؟ یعنی سیاستمداران بر مبنای منافع اقتصادی،دیپلماسی یا جنگها را به راه میاندازند یا اهداف قدرتطلبانه سیاسی باعث میشود از ابزار اقتصادی استفاده کنند؟ رابطه این دو هدف چیست؟
پاسخ2- البته این سال شما لزوما مرتبط با نفت نیست و من هم اشراف کاملی در این مورد ندارم . اما به نظر من این مساله در نظامهای ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک متفاوت است. در نظامهای ایدئولوژیک ممکن است اهدافی مورد نظر باشد که لزوما با منافع ملی هم راستا نباشد و منافع ملی را تحتالشعاع قرار دهد، ولی در حکومتهای غیر ایدئولوژیک معمولا اصل اساسی منافع ملی است. وقتی منافع ملی اصل باشد اهداف سیاسی و اهداف اقتصادی به تدریج در یک راستا قرار میگیرند. دگردیسی چین بعد از مائو و خصوصا بعد از روی کار آمدن "دنگ شیائو پینگ" شاید یک نمونه گویا باشد. در زمان مائو یک سلسله اهداف ایدوئولوژیک و تلاش برای تحقق آنها منافع ملی را تحتالشعاع قرار داده بود ولی با روی کار آمدن دنگ شیائوپینگ به تدریج منافع ملی در اولویت قرار گرفت. البته حتی در نظامهای ایدئولوژیک هم گاهی به تدریج آرمانهای اولیه از محتوای اصلی و اولیه خود خارج میشود و به اهرمی در دست حکام برای حفظ و تداوم قدرت خود تبدیل میشود و به نوعی هویت و بقایشان با این آرمانهای بی محتوا شده،گره میخورد. به نظر من در بلندمدت اگر اهداف ایدئولوژیک مورد اقبال اکثریت مردم نباشد حکومتهای ایدئولوژیک مجبور میشوند در راستای خواست مردم و حل مشکلات مردم به سمت در دستور کار قرار دادن منافع ملی تغییر جهت دهند مانند آنچه عملا در چین رخ داد البته اگر خیلی دیر نشده باشد مانند آنچه در شوروی رخ داد.
سوال3- ایران چطور میتواند از تعامل سیاست و نفت در جهت رشد و توسعه بهره ببرد؟
پاسخ3- این مساله را در دو سطح داخلی و خارجی میتوان مورد توجه قرارداد که البته با یکدیگر نیز بی ارتباط نیستند.
در سطح داخلی باید توجه داشت که نفت یک ثروت خدا دادی است. ثروتی که متعلق به حاکمان نیست بلکه متعلق به همه ملت است. برخورد منطقی و عاقلانه به ثروت تبدیل آن به نوع دیگری از ثروت است مثلا اگر کسی منزلش را بعنوان یک ثروت بفروشد و آن را که به نوعی یک ثروت راکد است تبدیل به یک کارخانه کند که بیش از ارزش اجاره آن خانه، برای او درآمد ایجاد کند و زندگی او را بهبود دهد کار عاقلانهای است. اما اگر خانه را بفروشد و در حساب جاری بگذارد و از آن مصرف کند تا تمام شود هیچ عقلی این را تائید نمیکند. نفت یک ثروت ملی زیرزمینی غیرمولد است و تنها تبدیل آن به یک ثروت ملی روزمینی مولد قابل توجیه است. البته ثروت مولدی که برای همه مردم و اقتصاد ملی ارزش افزوده ایجاد کند و نه برای یک طبقه خاص.
علاوه بر این خود صنعت نفت هم میتواند به لوکومتیو توسعه کشور تبدیل شود . یعنی یک وقت هست که ما فقط میخواهیم نفت تولید کنیم و یا صادر و مصرف کنیم و ادوات و ابزار و خدمات استخراج و تولید نفت برایمان اهمیتی ندارد و همه را وارد میکنیم ولی یک وقت هست که به عنوان کشوری که بیش از صد میدان نفتی و گازی داریم، میخواهیم خبره و متخصص در همه امور مربوط به اکتشاف و استخراج و بهرهبرداری نفت و گاز بشویم و از این امکان داخلی استفاده کنیم به سمت این که صادرکننده دانش و خدمات و کالاهای مربوط به صنعت نفت هم بشویم یعنی راهی که نروژ و خیلیهای دیگر رفتهاند که متاسفانه تاکنون به طور جدی به این گونه نگاه نکردهایم .
در سطح بینالمللی نیز نفت میتواند یکی از اهرمها و ابزارهای سیاست خارجی باشد البته سیاست خارجیای که خودش باید در جهت منافع ملی و تحقق رشد و توسعه باشد به هر حال نیاز همه جهان به نفت و انرژی برای صاحبان ذخائر آن یک امتیاز ایجاد میکند که دیگران ندارند و از این امتیاز باید هوشمندانه بهرهگرفت.
مطالب مرتبط :
نفت و سیاست در امریکا و در ایران
کاهش هزینههای دیپلماسی در تعامل نفت و سیاست خارجی (مصاحبه با دنیای اقتصاد 28 دی 91)
تعامل نفت و سیاست با نگاه به بحران خاورمیانه و شمال آفریقا
نفت؛سیاست خارجی و دیپلماسی