وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

گزارش مطالعات گازی انجام شده توسط  شرکت‌های خارجی کجاست؟

در بین سال‌های 1376 تا  1381 که مسئولیت موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی را به عهده داشتم روزهای چهارشنبه جلساتی در فتر وزیر تشکیل می‌شد که به جلسه اوپک و بازار نفت معروف بود اما به تناسب این که ذهن وزیر درگیر چه باشد همه چیز مطرح می‌شد.

در یکی از این جلسات که زمانش را دقیقا به یاد ندارم ولی فکر می کنم سال‌های 78 یا 79 باشد، آقای وزیر بحث نیاز به مطالعات بلند مدت گاز را مطرح کردند . آن روزها با سامان یافتن توسعه بعضی از فازهای پارس‌جنوبی تصور ایشان (والبته به زعم من توهم ایشان)، این بود که به زودی در کشور با زیادی گاز، یعنی بیشتر از نیاز داخلی، مواجه خواهیم بود ولذا باید بازارهای جهانی را مطالعه کنیم که به کدام  بازار بهتر است گاز صادر کنیم و باور ایشان این بود که هرچه زودتر باید به سمت صادرات گاز برویم.

قبل از منصوب شدن من به ریاست موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی و در زمان ریاست قبلی موسسه، مطالعات مفصلی تحت عنوان طرح جامع بیست ساله گاز انجام شده بود که نتایج آن چند ده جلد گزارش بود ولذا اینجانب به اتکاء آن گزراشات در جلسه گفتم که ما می‌توانیم با به روز کردن آن مطالعه، این کار را انجام دهیم اما آقای وزیر با حالت تحقیرآمیزی گفتند که این کارها کارما نیست و باید بدهیم به خارجی مطالعه کند و شاید در همین جلسه بود که با چند مساله همینگونه برخورد کردند به طوری که بنده طاقت نیاوردم و گفتم اگر این خارجی‌ها اینقدر خوب می‌فهمند و ما نمی‌فهمیم چرا جای خودمان را به آنها نمی‌دهیم!!

به هر حال مدیر برنامه‌ریزی تلفیقی شرکت ملی نفت ایران مامور شد که یک شرکت خارجی را برای این مطالعه پیدا کند و بعد از یکی دو هفته در جلسه دیگری اعلام کرد که 7 یا 9 شرکت خارجی (7 قطعی است 9 را تردید دارم)، اعلام کرده‌اند که این مطالعه را رایگان انجام می‌دهند اینها شرکت‌هائی بودند که در ایران فعال شده بودند و بدنبال قرارداد بیع‌متقابل بودن بی‌پی و شل و توتال و انی و چند شرکت دیگر. می‌شد فهمید که چرا علاقمند هستند که این کار را رایگان انجام دهند. در این مورد قدری توضیح می‌دهم:

از سوئی در ایران بیش از نود و پنج درصد انرژی مصرفی از نفت و گاز است و بیش از 85 درصد برق تولیدی هم از نیروگاه‌های گازی یا حرارتی است که در واقع انرژی اولیه هیدروکربنی را به انرژی ثانویه الکتریکی تبدیل میکنند از سوی دیگر تولید گاز دو منشاء دارد یکی گازهای همراه نفت و یکی میادین مستقل گازی همچنین میادین نفتی قدیمی و بزرگ برای حفظ سطح تولید نیاز به تزریق گاز دارند بنابراین انجام مطالعه برای برآورد عرضه و تقاضای بلند مدت داخلی گاز در ایران مستلزم دسترسی به اطلاعات تاریخی تمام شبکه انرژی کشور و تمام میادین نفت و گاز است تا بدانیم روند تقاضای نفت و گاز در کشور چگونه حرکت کرده و خواهد کرد و چه برنامه‌هائی برای نیروگاه‌سازی و گازرسانی و غیره وجود دارد و چه برنامه‌هائی برای توسعه میادین نفتی هست و چقدر نفت تولید خواهد شد و وضعیت میادین نفتی چگونه است تا مشخص شود که چه میزان گازهمراه نفت تولید خواهد شد و چه میزان تقاضای گاز برای تزریق به میادین نفتی وجود دارد و به طریق اولی مشخص شود که وضعیت مخازن گازی و برنامه‌های توسعه و روند تولید آتی آنها چه خواهد بود. بنابراین مسلما دسترسی به چنین اطلاعات گسترده‌ای برای شرکت‌هائی که می‌خواهند در ایران کار کنند بسیار ارزشمند است.

تصمیم وزیر عجیب بود و این شد که همه این شرکت‌ها را کنسرسیوم کنید که این کار را با هم انجام دهند! یعنی این اطلاعات ارزشمند در اختیار همه قرار گیرد. کنسرسیوم  مطالعاتی اگر اشتباه نکنم به محوریت شرکت شِل تشکیل شد و فردی را که اصلا نفتی نبود (و الان هم نیست) و استاد یکی از دانشگاه‌ها بود را ناظر طرح گذاشتند، البته از طریق شرکت مهندسی و ساختمان صنایع نفت (معروف به اویک) یعنی آقای ناظر حقوقش را از اویک بگیرد، کوچکترین نقشی هم به موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی که علی‌القاعده بدنه مطالعاتی صنعت نفت بود و حتی پژوهشگاه صنعت نفت ندادند که حداقل تجربه این مطالعات و نتایج آن در آنجا رسوب کند.

برنامه‌ریزی تلفیقی شرکت ملی نفت یک دوره از گزارش‌های مطالعات طرح جامع بیست ساله گاز (که قبلا اشاره کردم) را از ما گرفتند و این مجموعه که در آن اطلاعات و برنامه تولید تک تک میادین نفت و گاز و برنامه تزریق و اطلاعات روند تقاضا و مصرف انرژی در بخش‌های مختلف کشور و روند آتی آن وجود داشت را در اختیار کنسرسیوم شرکت‌های مذکور قرار دادند.

اما مساله‌ای که مهم است این است که هرگز هیچ گزارشی به صورت چاپی از مطالعه این شرکت‌ها منتشر نشد و گویا گزارش خود را تنها بصورت سی‌دی در تعداد محدود به کارفرما تحویل دادند. لذا معلوم نیست که آنچه که بعدا انجام شد مانند ارائه برنامه تولید 40 میلیون تن LNG به شورای اقتصاد که با کلی هزینه به هیچ کجا هم نرسید، یا صادرات گاز به پاکستان که آنهم با کلی هزینه هنوز بلاتکلیف است(قبلا در این موارد نوشته‌ام کلیک کنید)، بر مبنای گزارش این شرکت‌ها بوده است یا حتی به گزارشات آنها نیز توجه نشده است؟

لازم است وزارت نفت گزارش این مطالعات را در اختیار مردم و محققین قرار دهد این حق مردم است. چیزی که در اختیار 7 یا 9 شرکت خارجی قرارگرفته است علی‌القائده محرمانه هم نمی‌تواند باشد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

توّهم آمریکائی

 

 

 

آغاز دوران ریاست جمهوری جرج هربرت واکر بوش معروف به بوش پدر در ایالات‌متحده امریکا با  آغاز روند فروپاشی شوروی مصادف شد. پس از فروپاشی کامل شوروی و بلوک شرق و نظام دوقطبی جهان در سال 1991، بوش پدر دکترینی را منتشر نمود که ایده دهکده جهانی در آن طرح شده بود. دهکده‌ای که آقای بوش ایالات‌متحده را ذیصلاح‌ترین کدخدای آن می‌دانست. استدلال آقای بوش این بود که ایالات‌متحده کشور مهاجرپذیری است که همه اقوام و فرهنگ‌ها را در خود جای داده و همه را هضم کرده و در یک فرهنگ واحد ادغام کرده است و چنین  فرهنگی است که جامعیت دارد و می‌تواند کل دهکده را پوشش دهد.

 

 

امروز خصوصا با انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری امریکا و با نیم نگاهی به اوضاع جهان می‌توان پی‌برد که این دکترین تا چه حد ساده‌اندیشان و وهم‌آلود بوده است.

 

 

با پایان یافتن دوران جنگ سرد، ایالات‌متحده عملا نتوانست موقعیت جهانی جدید خود را پیدا کند و یا جایگاه خود را در شرایط جدید جهانی بازتعریف کند. مردم امریکا قانع نبودند که در غیاب بلوک شرق چرا باید این همه برای حضور در جای جای جهان هزینه کرد اما سیاستمداران امریکائی می‌دانستند که اقتصاد امریکا یک اقتصاد وابسته به سلطه است و اگر رانت‌های ناشی از سلطه از زیرپای آن کشیده شود برتری امریکائی تداوم نخواهد یافت. حتی اگر نگوییم که حادثه یازده سپتامبر 2001 میلادی توطئه خود امریکائی‌ها بوده و نپذیریم که القاعده دست‌ساخته امریکائی‌ها بوده است، نمی‌توان انکار کرد که جرج بوش پسر از این حادثه که در اولین ماه‌های ریاست جمهوری‌اش رخ داد، حداکثر بهره‌ را گرفت تا تداوم سلطه‌جوئی ایالات‌متحده در عرصه جهانی را توجیه کند. دولت مردان امریکائی القاعده و سلفی‌گری مذهبی را بجای شوروی نشاندند تا بتوانند نظام دو قطبی کاذبی را بیارایند و مجددا جایگاه سابق خود را در یک نظام دوقطبی جهانی بازیابند و تا شاید از سرگردانی خارج شوند، اما دنیا بیشتر از آن تغییر کرده بود که بشود چنین کرد.

 

 

اوباما با تز تغییر آمد اما شکست این تز و واقعیت‌ها نشان داد که هرگونه تغییری باید ابتدا در درون امریکا رخ دهد. فضای اجتماعی که موجب رای آوردن ترامپ شد نشان داد که فرهنگ یکپارچه و برتر امریکائی آنچنان که بوش پدر تصور یا توهم می‌کرد، هرگز شکل نگرفته است و شاید تضادهای اجتماعی و فرهنگی در زمانهائی که رونق و رفاه باشد خود را نشان ندهد ولی در شرایط سخت ظهور و بروز پیدا می‌کند. امریکا امروز با چالش‌های فراوانی چه در درون مرزهای خود و چه در روابط خود با جهان مواجه است. تفکر امریکائی دچار دوگانه‌ها و تضادهائی است که دونالد ترامپ سادلوحانه یا شاید صادقانه، در تناقض‌گوئی‌های خود آن را بازتاب می‌دهد. امریکائی می‌خواهد ژاندارم و یکه‌تاز جهان باشد و هنوز از رانت‌های سلطه و کنترل گلوگاه‌های لجستیک جهان بهره‌ ببرد ولی نمی‌خواهد هزینه‌ای هم برای آن پرداخت کند!

 

 

در حالی که در طول قرن‌ها، دیکتاتوری در درون کشورهای توسعه یافته امروز و در درون امریکا و در درون مرزهای ملی همه کشورها شکست خورده است و ناکارآمدی خود را نشان داده است و دموکراسی با همه کم و کاستی‌هایش اجتناب ناپذیر بوده و هست، امریکا می‌خواهد دهکده جهانی را با زور و سلطه و بدون حق قائل شدن برای دیگران و حتی قدرت‌های نوظهور جهانی اداره کند و این یک دوگانه دیگر است. اگر دیروز دیکتاتوری در سطوح ملی موجب پدید آمدن تروریزم در درون کشورها می‌شد طبیعی است که در دهکده کوچک شده جهانی نیز دیکتاتوری و تک‌گوئی، موجب بروز و ظهور تروریسم بین‌المللی بشود.

 

 

حمایت کردن از رژیم‌های منسوخه‌ای مانند پادشاهی‌سعودی که هیچ ردی از نقش مردم در آنها نیست و ترویج کننده و تسهیل‌کننده سلفی‌گری است، به خاطر منافع نفتی و اقتصادی، از دیگر تناقضات امریکائی است.

 

 

سهم عمده‌ای از برتری امریکائی مرهون جذب مغزها و استعدادهای برتر از سراسر جهان است. اگر سلطه امریکا از جهان برداشته شود و دخالت‌ها و دستکاری‌های مخرب امریکا خصوصا در جهان توسعه نیافته پایان یابد معلوم نیست که کماکان موج مهاجرت یا فرار مغزها به ایالات‌متحده تداوم یابد اما کسانی که خود را  امریکائی‌الاصل می‌دانند حاضر نیستند مهاجرانی که امریکا را امریکا نگهداشته‌‌اند را به عنوان شهروند درجه اول بپذیرند. اینها هم مغزهای جهان و هم نیروی کار ارزان قیمت را می‌خواهند و هم حفظ مشاغل را برای خود!

 

 

نظام سرمایه‌داری امریکائی سال‌هاست که اقتصاد متکی بر خدمات را به اقتصاد متکی بر صنعت ترجیح داده ‌است، صنایع را به چین برده‌اند تا در یک نظام برده‌داری مدرن، از نیروی کار ارزان آنجا استفاده کنند و سود خود را مضاعف کنند. اما این نظام در مقایسه با نظام برده‌داری قدیم که در داخل امریکا مستقر بود، وضعیت توزیع درآمد و ثروت را در درون امریکا بدتر کرده است و به نظر می‌رسد که رای به ترامپ به نوعی مقابله با این نوع سرمایه‌داری جهانی شده جدید نیز هست.

 

 

درست است که ترامپ خود یک سرمایه‌دار است ولی باید توجه داشت که بر اساس فهرست معتبر فوربز: در حالی که ثروتمندترین امریکائی بیل گیتس با 81 میلیارد دلار ثروت است و مثلا جرج سوروس با حدود 25 میلیارد دلار نفر نوزدهم و رابرت مورداک قول رسانه‌ای دنیا با 11 میلیارد دلار نفر سی و هشتم است ؛ دونالد ترامپ به همراه هجده نفر دیگر که همگی حدود 3.7 میلیارد دلار سرمایه دارند در ردیف صدو سی وششم قرار دارد که یکی  دیگر از آنها اسپیلبرگ کارگردان معروف هالیوود است.  اما یک نکته جالب که شاید قابل تامل باشد این است که عمده ثروت ترامپ در املاک و مستغلات و در داخل امریکا و در اقتصاد داخلی امریکاست است و به نوعی می‌توان گفت که ترامپ جریان سرمایه‌داری فرامرزی امریکائی را که در همه جهان منافع دارند و احتمالا  اقتصاد امریکا را در یک جایگاه و جریان جهانی مورد توجه قرار می‌دهند را نمایندگی نمی‌کند . نکته جالب دیگر این است که از چهارصد نفری که فوربز فهرست کرده است که کمترین آن به 1.7 میلیارد دلار ثروت می‌رسد، اغلب در بخش‌های خدماتی شامل خدمات آی تی و خدمات مالی ، تبلیغات و تجارت و نرم‌افزار و بعضا نفت‌و‌گاز هستند و تولیدکنندگان صنعتی در میان آنها  نادر هستند ولذا این که ترامپ بخواهد امریکا را به دوران برتری صنعتی برگرداند معلوم نیست چقدر در جریان غالب اقتصاد سرمایه‌داری امریکا پذیرفته شود.

 

 

بررسی احسان سلطانی مبتنی بر تحقیقات اخیر کنگره آمریکا نشان می‌دهد که از حدود 67 تریلیون دلار ثروت خانوارهای آمریکایی (در سال 2013) ، سهم 10 درصد بالا درآمدی (ثروتمند) 76 درصد از ثروت، سهم 40درصد بعدی 23 درصد و سهم 50 درصد پایین درآمدی (فقیرترین)، فقط 1 درصد است.نظام سرمایه‌داری نئولیبرال آمریکائی در سه دهه گذشته وضعیت توزیع درآمدی را بسیار بدتر کرده است و طبقه متوسط بسیار ضعیف‌تر شده است بطوری که وضعیت ایالات‌متحده از این جهت از اغلب کشورهای توسعه یافته بسیار بدتر است. ژوزف استیگلیتز اقتصادان امریکائی برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 و یکی از برجسته‌ترین اقتصاد دانان حال حاضر جهان بارها هشدار داده است که سیستم اقتصادی‌ای که چرخ آن برای اکثریت مردم نچرخد یک سیستم اقتصادی شکست خورده است. و به این معنا سیستم اقتصادی امریکا (و هر سیستم اقتصادی مشابه از این جهت)، دچار شکست است. گرچه پیش‌بینی استیگلیتز تحقق پیدا کرد و شعارهای ترامپ دل فقرای امریکائی و حتی بخشی از طبقه متوسط که وضعشان بدتر شده است را بدست آورد، اما برنامه‌های پرتناقض او در مورد سیستم مالیاتی و طرح تامین اجتماعی اوباما، و وابستگی او به طبقه ثروتمند نشان نمی‌دهد که او بتواند تحول لازم را در سیستم اقتصادی بوجود آورد.

 

 

در هرحال امریکا با ادامه وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی که در آن قرار دارد نه می‌تواند مشکلات درونی خود را حل کند و نه به طریق اولی به حل مشکلات جهانی کمک کند. کدخدائی که از جلب رضایت اهالی ده خود عاجز است و در سطح جهانی هم همه چیز را برای خود می‌خواهد، چگونه صلاحیت خواهد داشت که دهکده جهانی را اداره کند؟ 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۰
سید غلامحسین حسن‌تاش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۰۹:۵۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

آیا ایران به سوریه بدهی نفتی دارد؟

کسانی که در تلاش توجیه حمایت ایران از رژیم بشار اسد در سوریه و موجه دانستن هزینه‌های بسیار سنگین مادی و معنی آن هستند. دلایل مختلفی را در این زمینه مطرح می‌کنند که می توان آنها را به شرح زیر خلاصه نمود:

1-   محور مقاومت بودن سوریه چه در زمان حافظ اسد و چه در زمان بشار اسد، در مقابل رژیم اشغالگر قدس.

2-   علوی بودن هیئت حاکمه سوریه و نزدیک‌تر بودن به شیعه .

3-   حمایت دولت سوریه از حزب‌الله لبنان.

4-   مقابله با داعش به عنوان یک خطر امنیتی برای کل کشورهای منطقه و از جمله ایران در خارج از مرزهای خود.

5-   اتحاد استراتژیک رژیم سوریه با ایران و قطع رابطه با عراق صدام حسین در جریان جنگ عراق بر علیه ایران و همکاری‌های مربوطه.

6-   قطع‌کردن خط‌لوله نفت‌خام کرکوک/بانیاس که بخشی از نفت صادارتی عراق را به مدیترانه منتقل می‌کرد، در جریان جنگ ایران و عراق که موجب فشار به عراق شد.

نقد و بررسی موارد 1 تا 4 در تخصص نگارنده نیست اما تنها سوالاتی را در این زمینه می‌توان مطرح نمود:

الف- نقش سوریه در جریان جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1973 چه بوده است؟ سوریه برای بازپس‌گیری بلندی‌های جولان که در جنگ 67 از دست داده بود تا چه حد تمام قد وارد جنگ شد و بعد از آن چه خطراتی را برای رژیم  اشغالگر ایجاد کرد؟

ب- دولت سوریه  از زمان حاکمیت خانواده اسد بعنوان یک اقلیت حداکثر 13 درصدی علوی که بر یک اکثریت حداقل 74 درصدی اهل سنت (بقیه 10 درصد مسیحی و 3 درصد دَروزی و غیره)، سلطه مطلقه داشته است چه راه دیگری برای حفظ خود داشته است و با چه کشورهائی می‌توانسته نزدیک باشد؟ روابط رژیم اسد با حکومت گذشته (قبل از انقلاب) ایران چگونه بوده است؟

ج- ریشه‌های اولیه و اصلی شکل‌گیری القاعده و طالبانیسم و داعش به کجا بر می‌گردد؟ رقابت‌های اسلام سیاسی با گرایش شیعی و سنی چه  تاثیری در آن داشته است؟

د- هرچند بپذیریم که در شرایط فعلی و در مسیر و روندی  که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران طی کرده است، مقابله با داعش در بیرون مرزها اجتناب ناپذیر باشد، اما آیا این مسیر سیاست خارجی بی‌بدیل بوده است؟ و آیا در هر مسیر دیگری لزوما در چنین مقابله قرار می‌گرفتیم؟ چه چیزی بیشتر امنیت ملی کشورها را تهدید می‌کند، بحران‌های درونی یا تهدیدهای بیرونی؟ آیا تهدیدهای بیرونی بدون سوار شدن بر بحران‌های درونی و در یک جامعه منسجم و مقتدر، می‌توانند کاری از پیش ببرند؟

و اما بعد از طرح این سوالات که تنها زمینه‌ای را برای تحقیق و تامل و گفتگو و بررسی فراهم می‌کند، هدف این نوشته عمدتا بررسی موارد 5 و 6 فوق‌الذکر به عنوان دلایل حمایت از حکومت آل‌ اسد است.

بعضی این تلقی را القاء می‌کنند که گویا دو حکومت‌ بعثی سوریه و عراق در زمان حافظ‌ اسد و صدام‌حسین روابط حسنه‌ای با یکدیگر  داشته‌اند و دولت اسد صرفا در دفاع از ایران در جریان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، این روابط را قطع کرده و از منافع آن چشم پوشیده است و در این راستا خصوصا از منافع ترانزیتی انتقال نفت عراق محروم شده ولذا دولت ایران به سوریه مدیون و بدهکار است.

در این رابطه باید دانست که تنش و چالش در روابط دو رژیم بعثی از بسیار قبل‌تر از جنگ ایران و عراق وجود داشته  است. صرفنطر از این که رابطه تاریخی دو منطقه عراق و شام هرگز حسنه نبوده است در دوران جدید در سال 1966 وقتی هر دو کشور تحت حکومت بعث قرار گرفتند، رقابت و تنش میان دو دولت بالا گرفت. در سال 1973 با شروع جنگ اعراب و اسرائیل این روابط قدری بهبود یافت اما بدنبال موافقت سوریه با آتش‌بس سازمان ملل، مجددا تنش بالاگرفت، تلاش‌های ژنرال حافظ‌اسد برای بهبودی روابط دو کشور در سال‌های 1974 و 1975 بی‌نتیجه ماند و در 1978 مذاکراتی برای ایجاد اتحاد بین دو کشور فی‌مابین حافظ اسد و حسن‌البکر (رئیس جمهور وقت عراق) آغاز شد که نهایتا با بروز اختلافات میان دوکشور و خصوصا با روی کار آمدن صدام‌حسین بی نتیجه ماند و در نوامبر 1979 دو کشور روابط با یکدیگر را قطع و تلاش‌های دیپلماتیک را متوقف کردند و با شروع جنگ ایران و عراق در سپتامبر 1980 و حمایت حافظ اسد از ایران، مرزهای عراق و سوریه نیز در ژانویه 1982 بسته شد و تجارت میان دو کشور کاملا متوقف شد و از جمله سوری‌ها انتقال نفت عراق از طریق خط‌لوله کرکوک بانیاس را نیز متوقف کردند. بنظر می‌رسد که سوری‌ها دولت عراق خصوصا با روی کار آمدن صدام حسین را یک تهدید جدی برای خود می‌دانستند و فکر می کردند که صدام می‌خواهد به بهانه مقابله  با اسرائیل نیروهای نظامی خود را وارد سوریه نماید و سوریه را به اتحادی بکشاند که به ادغام کامل دو کشور تحت سلطه حزب بعث عراق ختم شود.

پس همانطور که ملاحظه شد روابط سوریه و عراق قبل از آغاز جنگ عراق با ایران نیز تیره و در حال اغما بوده است و حمایت سوریه از ایران تنها تیر خلاص را به آن زده است. نکته جالب‌تر در این رابطه  این است که پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران در سال 1988 و با وجود هشت سال جنگ و خون میان دو کشور، روابط ایران با عراق به طور نسبی، بسیار سریعتر از روابط سوریه و عراق، بهبود یافت و روابط سوریه و عراق تا سقوط رژیم صدام ، سرد باقی ماند در صورتی که اگر مانع عمده روابط دو کشور، مساله ایران بود، باید عکس این اتفاق می‌افتاد.

اما در مورد خط‌لوله کرکوک/بانیاس باید دانست که این خط‌لوله برای صادرات بخشی از نفت عراق به منطقه مدیترانه از طریق بندر بانیاس سوریه، به طول حدود 800 کیلومتر در سال 1952 به بهره‌برداری رسیده بود یعنی زمانی که دولت سوریه در حمایت از ایران در سال 1982 فعالیت این خط‌لوله را متوقف کرد دقیقا 30 سال از عمر این خط‌لوله سپری شده بود. این خط‌لوله فرسوده، تا قبل از توقف، حداکثر 300 هزار بشکه در روز از نفت عراق را به بندر بانیاس منتقل می‌کرده است و بررس‌هائی که بعدا انجام شد نشان داد که در همان زمان خط‌لوله نشتی فراوانی داشته و ادامه کار آن برای مدت طولانی مقدور نبوده است. شاید فرسودگی و محدودیت  این خط‌لوله و روابط متزلزل سوریه و عراق موجب شده بود که دولت عراق با همکاری ترکیه در سال 1970، خط‌لوله کرکوک‌‌/سیحان را برای جایگزینی آن احداث کردند.  البته توقف فعالیت کرکوک‌/بانیاس  در کنار دشوار شدن فعالیت بنادر جنوبی عراق و اسکله‌های نفتی الامیه و البکر در اثر جنگ، مشکلاتی را برای صادرات نفت عراق بوجود آورد، اما به نظر می‌رسد که سوری‌ها از ابتدا هم ارزش قطع روابطشان با عراق و هم متوقف کردن این خط‌لوله و هم میزان مقاومتشان در مقابل رژیم اشغالگر قدس را بسیار گران‌تر از آنچه بود به ایران فروختند.


بررسی شرکت‌های خارجی که سال‌ها بعد از پایان جنگ ایران و عراق بر روی خط‌لوله کرکوک/بانیاس انجام شدف نشان  داد که هزینه ساخت خط‌لوله جدید، کمتر از هزینه تعمیر و بازسازی آن است.

در طول جنگ ایران و عراق حکومت ایران همه ساله مقادیر متنابهی نفت‌خام  را بصورت رایگان برای جبران ضرر  کرکوک/بانیاس به سوریه تحویل می‌داد و مقادیر متنابهی هم با تخفیف قابل توجه به این کشور فروخته می‌شد که وجه آن نیز نقدا دریافت نمی‌شد بلکه مقرر بود که ایران در مقابل آن کالا و خدمات از این کشور دریافت نماید که این دو سویه به نفع سوریه بود. و با توجه به این که کالاها و خدمات قابل استفاده و بدرد بخور سوری‌ها نمی‌توانست بدهی نفتی ایشان را جبران کند سفرهای زیارتی یارانه‌ای به سوریه توسط حکومت ایران تشویق می‌شد که توریسم زیارتی بخشی از بدهی‌های سوریه را جبران کند.

اصولا آل اسد تا قبل از درگیر شدن به جنگ داخلی در سال 2011 ، تبحر  خاصی در گران‌فروشی سیاسی و کاسبی از طریق دیپلماسی داشتند. به عنوان نمونه به خاطر دارم که دولت سوریه بارها از شورای همکاری خلیج‌فارس دعوت می‌کرد که جلسات خود را در دمشق برگزار کنند و از مصر هم دعوت می‌کردند و اجلاس 6 کشور شورای همکاری خلیج‌فارس به اجلاس 6+2 تبدیل می‌شد و بُرد و بازتاب بسیار بیشتری پیدا می‌کرد، و لابد سوریه از این دعوت منافعی داشت، در چنین اجلاسی بیانیه‌ای برعلیه ایران در مورد جزایر سه‌گانه یا غیر آن، صادر می‌شد و بلافاصله بعد از اجلاس فاروغ‌الشرع یا عبدالحلیم خدام (وزیر خارجه و معاون رئیس جمهور وقت) به ایران می‌آمدند و به ما می‌فروختند که که: اگر اجلاس در سوریه نبود و ما کنترل نکرده بودیم بیانه بدتری صادر می‌شد! و از ما طلب‌کار هم می‌شدند در صورتی‌ که اگر اجلاس در یکی از کشورهای عضو شور تشکیل شده بود اهمیت بسیار کمتری داشت.

در هر حال ملاحظه می‌شود که برخلاف آنچه که برخی گفته‌اند و می‌گویند، هزینه‌هائی که در سوریه می‌شود را حداقل نمی‌توان به عنوان جبران هزینه‌هائی که این کشور در زمان جنگ ایران و عراق در دفاع از ایران پرداخته است توجیه کرد گرچه توجیهات دیگر نیز جای بررسی و تامل جدی دارد.

 

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۶:۲۰
سید غلامحسین حسن‌تاش


در مورد استسقای نفتی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۰
سید غلامحسین حسن‌تاش


مطلب مرتبط: 

جلوگیری از آدرس غلط


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

خط‌لوله موسوم به جریان یا مسیر ترکی یا ترکیه (TurkStream) در واقع محور تلاقی یا پیوند استراتژی گازی دو کشور روسیه و ترکیه است. این خط‌لوله جایگزینی برای خط‌لوله موسوم به جریان‌جنوبی است. برای درک جایگاه و اهمیت مساله لازم است کمی به عقب برگردیم و همچنین لازم است بدانیم که حفظ موقعیت انحصاری در بازار گاز اروپا برای روسها از اهمیت راهبردی برخوردار است و از هیچ تلاشی برای تحقق آن فروگذار نمی‌کنند.

صادرات گاز روسیه به اروپا از دوران شوروی آغاز شد اما با فروپاشی شوروی و خصوصا جدا شدن کشور اوکراین، مشکلاتی پیدا شد. مهمترین خطوط‌لوله صادراتی گاز روسیه به اروپا از اوکراین عبور می‌کرد و اختلافات گازی و غیرگازی روسیه و اوکراین در دوران بعد از فروپاشی، موجب شد که جریان گاز صادراتی روسیه یه اروپا سه بار در سال‌های 2006،2008 و 2009، آنهم در فصل سرما قطع شود. بدنبال این مشکلات، اروپائی‌های نیازمند انرژی، تنوع بخشی به مبادی و مسیرهای تامین گاز را در دستور کار راهبردی خود قرار دادند. این راهبرد اروپا برای روس‌ها که حدود 40 درصد از کل گاز وارداتی اروپا را تامین می‌کنند و  بزرگترین سهم را از این نظر دارند، نگران کننده بود. روسها از سوئی تلاش کردند که جلوی مبادی گاز رقیب را سد کنند و از سوی دیگر تلاش داشته و دارند که مسیرهای انتقال گاز خود به اروپا را متنوع کنند و نیز یکپارچگی اروپا در مواجهه با خود را بشکنند.

از نظر مبادی تامین گاز رقیب، تحولات موسوم به بهارعربی خصوصا در شمال افریقا که موجب نا امنی این منطقه و محدود شدن سرمایه‌گزاری در آنجا شده است، نامشخص بودن رژیم حقوقی دریای خزر که مانع تحقق خط‌لوله ترانس کاسپین برای انتقال گاز ترکمنستان به اروپا شده است و تحریم‌های ناعادلانه بر علیه ایران و امتیازگیری‌های روسیه برای همکاری با برجام، هر یک به نوعی به نفع روسیه بوده است و سه جایگزین بالقوه گاز روسیه در اروپا را متوقف کرده است.

از نظر مسیرها، روسها دو مسیر خط‌لوله جدید جایگزین را تحت عنوان "جریان‌شمالی" و "جریان‌جنوبی"، پی‌گرفتند. خط‌لوله جریان شمالی در بستر دریا از مسیر خلیج فنلاند و دریای بالتیک به طول بیش از 1200 کیلومتر و با ظرفیت انتقال 55 میلیارد مترمکعب در سال با همکاری روسیه و اروپا احداث  شد و در سال 2012 به بهره‌برداری رسید. و قرار است با احداث یک یا دو خط‌لوله دیگر درکنار آن، این ظرفیت تا سال 2019 به حدود دو برابر افزایش یابد. در کنار آن روسها مذاکرات خود را برای احداث خط‌لوله جریان‌جنوبی که قرارد بود با گذر از دریای‌سیاه  وارد  بلغارستان شود و  گاز اروپای شرقی را تامین کند را پی‌گرفتند، اما در سال 2014 بدنبال  وقوع بحران "کریمه" فی‌مابین روسیه و اوکراین، اتحادیه اروپا و بلغارستان این مذاکرات را متوقف کردند و موضوع  این خط‌لوله منتفی شد. خط‌لوله جریان‌جنوبی به نوعی رقیب و یا جایگزین طرح خط‌لوله "ناباکو" بود. طرح خطلوله ناباکو قبلا توسط اروپائی‌ها به عنوان جایگزینی برای گاز روسیه ارائه شده بود و ایران نیز یکی از پتانسیل‌های تامین آن شناخته می‌شد.

بدنبال منتفی شدن جریان‌جنوبی و در جریان سفر ولادیمیرپوتین به ترکیه در دسامبر 2014، پیشنهاد خط‌لوله جریان‌ترکی ارائه شد و مورد علاقه دو طرف قرار گرفت. کشور ترکیه در حالی که خود فاقد ذخائر گاز و وارد کننده آن است، سال‌هاست که با استفاده ژئوپلتیکی از موقعیت جغرافیائی خود، راهبرد تبدیل شدن به یک مرکز یا کانون (HUB) گازی را در دستور کار خود قرار داده است. بدنبال تدوین این راهبرد، دولت ترکیه آمادگی داشته است که از هر مبدائی گاز وارد کند و خود به یک صادرکننده  (مجدد) گاز به اروپا تبدیل شود ترک‌ها علاوه‌بر واردات گاز از طریق خط‌لوله از روسیه و آذربایجان و ایران، حتی در بنادر مدیترانه‌ای خود گاز ر بصورت LNG وارد می‌کنند. همکنون حدود 60 درصد از گاز مورد نیاز ترکیه از روسیه وارد می‌شود. گاز وارداتی از روسیه عمدتا از طریق خط‌لوله موسوم به "جریان آبی" (Blue Stream) که از بستر دریای سیاه عبور می‌کند و در سال 2005 میلادی به بهره‌برداری رسیده است، منتقل می‌شود.


با این اوصاف اگر به راهبرد روسیه برای حفظ بازار اروپا و راهبرد ترکیه برای تبدیل شدن به کانون انتقال گاز به اروپا توجه شود، روشن می‌شود که مسیر خط‌لوله جریان‌ترکی این دو راهبرد را بهم پیوند زده است و قطعا ترک‌ها از منتفی شدن مسیر جریان‌جنوبی خشنود هستند. به هر حال بدنبال تشنج در روابط روسیه و ترکیه که در نوامبر سال 2015 با شلیک نظامیان ترکیه به هواپیمای نظامی روسی در مرز سوریه و سقوط هواپیمای روسی رخ داد،  مذاکرات مربوط به خط‌لوله جریان ترکی نیز تعلیق شد ولی با عذرخواهی اردوغان از روسیه و سفر وی به مسکو در اواخر ماه جولای 2016 مجددا این پروژه بر روی میز مذاکرات دو کشور بازگشت. حدود 1000 کیلومتر از این خط‌لوله در بستر دریا خواهد بود و برای انتقال سالانه  63 میلیارد مترمکعب گاز طراحی شده است.

خط‌لوله جریان ترکی از خاک روسیه وارد دریای سیاه خواهد شد و در شبه جزیره بالکان در بخش اروپائی ترکیه، وارد خاک این کشور خواهد شد و از آنجا گاز را به کشور یونان منتقل خواهد کرد. هر دو کشور تجربه همکاری گازی و احداث و مدیریت خط‌لوله دریائی در بستر دریای سیاه را دارند که کار را سهل تر خواهد کرد.

جالب است که ترکیه همزمان روابطش با رژیم اشغالگر قدس را نیز که به تیره‌گی گرائیده بود، تلطیف نموده است. رژیم مذکور نیز در حال توسعه دادن چند میدان گازی و خصوصا میدان گازی موسوم به لویاتان است و در صورت موفقیت، در آینده به صادرکننده گاز تبدیل خواهد شد، ترکیه علاقمند است که گاز این کشور را نیز انتقال دهد و قبلا مذاکراتی در این زمینه انجام شده است.

بنظر می‌رسد که ترکیه به دنبال تحولات موسوم به بهارعربی، ابتدا اغوا شد و احیای امپراطوری عثمانی را در سر می‌پروراند و بعضی منافع اقتصادی را قربانی توسعه‌طلبی سیاسی نمود، اما در ماه‌های اخیر تا حدودی به واقعیت برگشته است.

چنانچه ذکر شد به نظر می‌رسد که هر دو کشور ترکیه و روسیه به اندازه کافی به احداث این خط‌لوله علاقمند هستند اما قطعا این مساله مورد علاقه کشور ایالات‌متحده امریکا نیست. ایالات‌متحده از دیرباز  مخالف وابستگی اروپا به گاز روسیه بوده است . اصولا ترجیح امریکائی‌ها همواره این بوده است که گاز مورد نیاز اروپا بصورت LNG (گازطبیعی مایع شده)، از طریق دریا و آبراه‌هائی که تحت کنترل ایالات‌متحده است، تامین شود. خصوصا این که ایالات‌متحده با توسعه منابع گاز شیلی در حال تبدیل شدن به یک صادرکننده گازطبیعی بصورت LNG می‌باشد که از همین سال جاری میلادی آغاز شده است. نزدیکی بیش از حد ترکیه به روسیه نیز مورد علاقه امریکائی‌ها نخواهد بود بنابراین، خصوصا باید دید که روند تحولات سوریه چگونه پیش خواهد رفت، آنچه در وضعیت و شرایط  بسیار پیچیده شده سوریه می‌گذرد هنوز پتانسیل این را دارد که مواضع و موقعیت کشور ترکیه را یکبار دیگر تغییردهد.

خبر بازگشت موضوع خط‌لوله جریان ترکی بر روی میز روابط ترکیه و روسیه برای جمهوری اسلامی ایران، ترکمنستان، عراق و دیگر رقبای بالقوه روسیه در  تامین گاز اروپا نیز چندان خبر خوشایندی نیست، به هر حال بازار گاز اروپا بازار مهم و معتبر و منظمی است که مزایای ورود به آن تنها به منافع اقتصادی محدود نمی‌شود. باید دید که آیا بستر تاریک یک دریای پرتلاطم، تاب تحمل این لوله را خواهد داشت یا نه!


لینک سایت مرکز مطالعات صلح بین الملل 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۶:۳۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

در سال 1376 در اوایل دوران ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی، توسط یکی از دوستانی که در امور اطلاعات و انفورماتیک ریاست‌جمهوری فعالیت داشتند به آنجا دعوت شدم و بعد ملاقاتی با معاون خدمات مدیریت دفتر رئیس‌جمهور انجام شد . رئیس دفتر رئیس‌جمهور چهار معاون داشت که شاید معاونت خدمات مدیریت مهمترین آنها بود چون مجرای اطلاع‌رسانی به رئیس‌جمهور و تنظیم کننده کارتابل‌های ایشان بود.

در آن جلسه دوستان گفتند که در دوره رئیس‌جمهور قبلی چندان نظمی در اطلاع‌رسانی به رئیس‌جمهور وجود نداشته است و همه چیز مهم و غیر مهم ، را در کارتابل ایشان قرار میداده‌اند و او هم یک دستوری می‌داده است که چندان مبتنی کارشناسی و طی کردن فرایند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری نبوده است و حالا جناب آقای خاتمی آمده‌اند و می‌گویند که من همه‌چیزدان نیستم که هر چیز خامی را در کارتابل من بگذارید بلکه باید کارشناسی کنید و گزینه تصمیم‌گیری پیشنهاد کنید. دوستان از من می‌خواستند که در این رابطه بررسی‌ای را انجام دهم که چه سیستمی باید مستقر شود که این نیاز را پاسخ دهد. من به راستی از شنیدن این دیدگاه و این تقاضای رئیس‌جمهور خیلی خوشحال شدم.سابقه کار در مجلس شورا و اداره کردن دفتر وزیر نفت و همکاری با دفتر هیئت دولت را داشتم و  تاملاتی در نظام تصمیم‌‌سازی و تصمیم‌گیری کشور داشتم و باورم این بوده و هست که اکثریت قریب به اتفاق مشکلات کشور از این ناحیه است. ولذا با اشتیاق پذیرفتم و کار را شروع کردیم.

حاصل سه ماه کار، طرحی چند صفحه‌ای بود که در ادامه آمده است. از آنجا که کارشناسان دفتر هم بسیار ضعیف بودند پیش‌بینی جایگزینی و آموزش نیروها نیز در این طرح شده بود. بعد از آماده شدن طرح نظر من این بود که ابتدا باید در جلسه‌ای رئیس دفتر رئیس‌جمهور توجیه شود  و نظراتش را بدهد و بعد خود رئیس‌جمهور و با استفاده از نظرات ایشان طرح  نهائی شود و به اجرا برود.

در جلسه‌ای که با رئیس دفتر رئیس‌جمهور تشکیل شد که در آن زمان  یک نفر روحانی بود. متاسفانه ایشان تحمل نکرد که حتی یک ربع تا بیست دقیقه  طرح را بشنود و جلسه را به بیراهه برد و همین برایم من کافی بود که تا چنین فردی در راس کار است دفتر رئیس‌جمهور سامان نمی‌گیرد ولذا دیگر حاضر به ادامه همکاری نشدم.

 فکر می‌کنم اینها تجربیاتی تاریخی است از این که چرا کشور خوب اداره نمی‌شود. 

و اما طرحی که نوشته بودم.البته آنچه که می‌خوانید با آنچه که مطلوب است بسیار فاصله دارد اما تحقق آن می‌توانست یک گام به جلو باشد.


مطلب مرتبط:

تصمیم‎گیری، تصمیم‎سازی و پژوهش


نظام تصمیم‌گیری در ژاپن و ایران و حقوق شهروندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۷:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش