وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۵۹ مطلب با موضوع «توسعه اقتصادی» ثبت شده است

من همه جا بوده ام !!

چندی پیش در جلسه ای بودم ، به مناسبتی قرار شد عدهای از حضار خود را معرفی کنند و رزومه خود را مختصرا بیان کنند . بعضی از بزرگوارن خیلی با افتخار می گفتند که من همه جا بوده ام  و منظورشان این بود که در همه سازمان ها چرخیده ام و همه جا کار کرده ام و طبعا در فرهنگ غلط ما می خواستند جا بیندازند که همه فن حریف هستند آنهم در دنیای پیچیده شده ای که همه فن حریفی وجود ندارد و در جهان پیشرفته ای  که یک نفر عمر خود را  در یک جا و در یک تخصص صرف می کند و هنگام مرگ احساس می کند که جاهل از حوزه تخحصص خود از دنیا می رود چه رسد به حوزه های دیگر.

می گویند کریم شیره ای روزی به ناصرالدین شاه گفت همه ایرانی ها دکتر (به معنای دکتر طب) هستند و ناصرالدین شاه گفت این چه مزخرفی است می گویی و کریم در صدد اثبات برآمد و مدتی تمارض کرد. تمارض طولانی شد و ناصرالدین به عیادت رفت و حال پرسید و کریم جواب داد و ناصرالدین گفت چه بخور و چه نخور و چه کن و چه نکن، کریم قلم و کاغذی گذاشته بود و گفت هرچه می گویی بنویس که من هوش و حواس ندارم و شاه نوشت و کریم گفت بی زحمت تشکم را بال بزن و زیر تشک بگذار، ناصرالدین تشک را بال زد و ده ها کاغذ نسخه مشابه یافت و گفت اینها چیست و کریم جواب داد که اطبائی که قبل از حضرتعالی به عیادت آمده اند نگاشته اند.

اما این بلیه که براستی یکی از مشکلات بزرگ کشور است، به طبابت محدود نیست و به همه رشته های علمی سرایت دارد و الالخصوص به رشته اقتصاد سرایت دارد، حداقل امروز در طبابت یک دستگاه نظامپزشکی هست که اجازه نسخه نویسی رسمی که داروخانه بپیچد، نمی دهد.

در جهان پیچیده شده علم امروز، یک نفر تمام عمرش را در یک شاخه از یک رشته علمی می گذارد تا در میانسالی یاد بگیرد که مساله چیست و یک نفر تمام عمرش را در یک شغل سپری می کند که در میانسالی یاد بگیرد که از کدام درب باید وارد شود.

من تجربه کرده ام اگر به عقلای سازمان و مدیریت دنیا بگوئی "من همه جا بوده ام"، با توجه به سیستم ذهنی  شان اولین چیزی که به فکرشان می رسد این است که طرف آدم اطلاعاتی، امنیتی  است که هماره در تخصص خودش کار کرده ولی در سازمان های مختلف ماموریت یا پوشش داشته است یعنی در سیستم فکری آنها غیر از این قابل باور نیست.

همین افتخارات حداقل یکی از اصل ترین عواملی نیست که مملکت را به این روز انداخته است؟

سال ها پیش سفری به کره جنوبی داشتم از سفیر وقتمان در سئول که انسان فرهیخته ای بود، پرسیدم از این کرهای ها و از رموز موفقیتشان چه فهمیده ای.  بعد از تاملی پاسخ داد دو چیز آنقدر واضح بوده که حتی ناخواسته فهمیدهام. یکی از آن دو این بود که در سازمانهای دولتی کره اگر فردی در سطوح مدیریتی (به تعبیر او حداقل از مدیرکل به بالا) شایستگی نداشته باشد چنان از سیستم مدیریت دولتی حذف می شود که دیگر هرگز او را در جایی از دولت در سطح مدیریت نمی بینی . اما در این مُلک عده ای در سمت های مختلف می گردند و بدون این که در پایان دوره شان هیچ ارزیابی و ارزشیابی حتی غیر دقیقی از عملکردشان بشود، به صرف این که چندی در فلان سمت بودهاند رزومه پر می کنند و از نردبان رزومه پرملاتشان بالا می روند و بعضا  طلبکار هم هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۰ ، ۱۴:۱۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

اما و اگر های جاسک

امروز یاداشتی  را از دوست و استاد عزیز جناب آقای دکتر شمس اردکانی مطالعه کردم که ایشان در این یادداشت از کلنگ پروژه احداث پایانه نفتی جاسک توسط رئیس جمهور و نیز از احداث خط لوله گوره جاسک و ساخت انبارهای نفتی در جاسک تجلیل کرده اند و از نظر استراتژیک و امنیتی آن را ضروری دانسته اند و آن را با خط لوله شرق به غرب عربستان و تاسیسات ذخیره سازی عربستان در بندر ینبوع مقایسه کرده اند . در این رابطه چند نکته به نظرم رسید که مقداری با نظر استاد مغایر است .

 مقایسه  بین خط لوله جاسک و خط لوله عربستان دقیق نیست خط لوله عربستان نفت عربستان را از  عبور از دوتنگه حساس هرمز و باب المندب دور  و معاف می کند و  به یک جغرافیای کاملا متفاوت به میانه دریای سرخ میبرد و از نظر اقتصادی هم احتمالا مقرون به صرفه است چون حمل دریایی در یک مسافت مشابه، ارزانترین حمل است  اما خط لوله عربستان مسیر  نفت خام صادراتی عربستان را صدها کیلومتر نزدیک تر کرده است ولی خط لوله جاسک مسیر را کوتاه تر نمی کند و بنابراین توجیه اقتصادی ندارد و از نظر استراتژیکی نیز نفت را گرچه از تنگه هرمز خلاص می کند ولی به منطقه متفاوتی نمی برد و اگر خدای نا کرده تهدیدی بر علیه ایران باشد جاسک همانقدر میتواند در خطر باشد که که بقیه بنادر ایران، شاید گفته شود قدرت مانور و تهدید ایران در  داخل خلیج فارس بیشتر میشود اما باید توجه داشت که هم تمامی تاسیسات گازی و  نفتی کشور و هم بخش عمده ای از مسیر همین خط لوله در منطقه خلیج فارس قراردارد. کما این که عربستان هم به راحتی در تاسیساتی لطمه خورد که در شرق کشور واقع بود و بخش عمدهای از صادراتش از ینبع برای مدتی  قطع شد.

ضمنا به نظر من این هزینه به واسطه یک تفکر قدیمی و سنتی از جنگ های نظامی کلاسیک در این شرایط سخت اقتصادی به کشور تحمیل شده است، در صورتیکه امروز خودمان شاهد هستیم که نوع جنگ عوض شده و ما گرفتار جنگ اقتصادی هستیم که بسیار بدتر از جنگ نظامی علیه ما عمل کرده است و حتی در جنگ نظامی هم شاهد هستیم که امروز تکنولوژی ها و سازوکارهای برخورد و حمله کاملا عوض شده است و اتفاقا در تکنولوژیها و سازوکارهای جدید نظامی چه بسا جاسک بیشتر از خارک در خطر باشد، چون احتمال اشتباه هدف گیری و درگیر کردن کشورهای همسایه در برخورد با آن کمتر است.

 علاوه بر  اینها سرمایهگزاری اینچنینی در جاسک به منطقه و دنیا علامت میدهد که هیچ  بنایی برای تغییر نحوه تعامل سیاسی با منطقه و جهان وجود ندارد و اتفاقا راهبرد بلندمدت در مسیر تجهیز برای تشدید نوع برخورد و تعامل فعلی است و این حساسیت ها را بالا میبرد.

البته  بنده هم مانند استاد عزیز سال ها پیش نظرم این بود که باید بخشی از نفت خود را به خارج از هرمز ببریم و از متوقف شدن طرح محرم هم مانند ایشان متاسف شدم اما آن زمان و آن شرایط و سازوکارهای جهانی و حتی منطقهای بسیار تغییر کرده است. به نظرم این کار پر هزینه و بسیار کم خاصیت است و وقتی نفت تحریم است و جنگ از نوع اقتصادی است چندان فرقی نمی کند از کجا بارگیری شود.

البته احداث این خط لوله و بقیه زنجیره مربوط به آن یعنی احداث مخازن ذخیره نفتخام و پایانههای صادراتی در بندر جاسک چه در مرحله ساخت و چه  در مرحله بهرهبرداری مسلما در اقتصاد و معیشت استان سیستان و بلوچستان موثر خواهد بود  و ایجاد شغل نیز خواهد کرد. البته اگر تنها این هدف برای این پروژه باقی بماند آنگاه این سوال مطرح خواهد بود که آیا همه گزینههای اشتغال زائی در استان مطالعه شده است و گزینه هایی وجود نداشته است که با این میزان سرمایه گزاری شغل های بسیار بیشتری بوجود آورد؟

باید دید این چاه های بی آب چه نانی دارد!!

 

99/4/21

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۹ ، ۱۴:۰۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۹ ، ۱۱:۱۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۱۴:۳۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۳۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

بنام خدا

 

 

دو سال در هما

 

 

 

 

خاطراتی از دوسال مسئولیت معاونت پشتیبانی ایران‌ایر

(شهریور 74 تا شهریور 76)

 

 

 

سید غلامحسین حسنتاش

فروردین 99 (قرنطینه کرونا)

 

 

 

مقدمه - قرنطینه کرونا فرصت مغتنمی است برای ثبت خاطرات گذشته. من از شهریور 1374 تا شهریور 1376 از وزارت نفت به هواپیمائی ایران‌ایر یا هما مامور شدم. آقای سید حسن شفتی که در دوره‌های مختلف مدیرعامل ایران‌ایر بود در دوره سال‌های 1367 تا 1369 که من مدیر امور اداری شرکت نفت بودم بعنوان مشاور وزیر نفت به وزارت نفت آمده بود و در این دوره با ایشان آشنائی و نیز یک ارتباط کاری پیدا کردم . در سال 1374 که ایشان دوباره به مدیرعاملی ایران‌ایر  برگشته بود من را دعوت کرد که معاونت پشتیبانی ایران‌ایر را عهده دارد شوم. آقای شفتی چنانچه خودش هم بعدا و در طول همکاری به من گفت خیلی اهل تغییرات نبود و خیلی اهل چنین ریسکی نبود که فردی را از بیرون هما به مدیریتی در هما دعوت کند. بعدها حدس زدم که داستان چه بود که البته این تحلیل من است: در دوره دوم ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی آقای اکبر ترکان به مسئولیت وزرات راه انتخاب شد من در دوره کارشناسی ارشد مدیریت دولتی که در توسط سازمان استخدامی کشور (مرکز آموزش مدیریت دولتی) برگزار شد و من دانشجوی دومین دوره آن شدم با آقای ترکان و نیز آقای محسن قدمی یکی از مدیران با سابقه ایران‌ایر، هم دوره و دوست شدیم و در آن دوره که اکبر ترکان رئیس سازمان صنایع دفاع و بعد هم وزیر دفاع شد جلسات درسی و گپ گفت علمی نیز با هم داشتیم.

آقای ترکان با منصوب شدن به عنوان وزیر راه و شهرسازی نیت داشت که سید حسن شفتی را جایگزین کند و شفتی تحت فشار ترکان بود. اما مدیرعامل ایران‌ایر باید با پیشنهاد وزیر راه و تصویب هیئت وزیران منصوب می‌شد شاید ترکان فکر می‌کرد که گرفتن مصوبه برای جایگزینی شفتی ساده است اما شفتی فامیل نزدیک مرحوم دکتر محسن نوربخش ریاست وقت بانک مرکزی بود که موقعیت محکمی در دولت داشت و شاید با لابی مرحوم نوربخش بود که سید حسن شفتی تثبیت شد. بعد از این که ترکان موفق به جابجائی شفتی نشد به او فشار آورد که در مدیران زیر مجموعه اش تغییراتی بدهد و سطح مدیریت هما را تقویت کند و من هم فردی بودم که هم مهندس ترکان شناخت داشت و هم با خود آقای شفتی همکاری داشتم و شاید برای برداشتن فشار ترکان این کار انجام شد. به هر حال من در شهریور 74حکم معاونت پشتیبانی را از آقای شفتی گرفتم و از نفت به ایران‌ایر مامور شدم و مشغول بکار شدم.

در این خاطرات بیشتر قصد دارم مواردی را بنویسم که جنبه تجربیات مدیریتی دارد و شاید برای بعضی آموزنده باشد. در عین حال مواردی است که بعد از بست و چند سال در خاطرم مانده است.

تعمیرات عقب افتاده و نصاب معاملات یکی از بخش های زیر نظر معاونت پشتیبانی بخش تعمیرات ساختانی بود وقتی من آمدم اکثر معاونت‌های دیگر گلایه‌هائی داشتند که موجب خجالت می‌شد مثل این که تعمیر یک دستشوئی یا رفع یک آب چکه، ماه‌ها طول کشیده است. من این گلایه‌ها را با مدیر بخش تعمیرات مطرح کردم و دلایل را بررسی کردیم عمده‌ترین مشکل به نصاب معاملات مربوط می‌شد. نصاب معاملات در آئین نامه معاملات هم سالهای سال بود که تغییر نکرده بود فکر می‌کنم تا از 100 هزار تومان به بالا معاملات متوسط و از پانصدهزار تومان به بالا معاملات عمده محسوب می‌شد یعنی مدیر تعمیرات فقط تا 100 هزار تومان اجازه داشت قرارداد ببندد در صورتی که حتی تعمیر و بازسازی یک دستشوئی هم بسیار بیشتر از صد هزار تومان می‌شد و ایشان دو راه داشت یا باید یک سیکل اخذ مصوبات را طی می‌کرد که زمانبر بود خصوصا که در کمیسیون معاملات که از خرید قطعات هواپیما تا مثلا خرید یک شیر دستشوئی را باید مصوب می‌کرد امور ما اولویت نداشت و دائم به تاخیر می افتاد، و یا باید معامله را خرد می‌کرد یعنی اگر تعمیر یک دستشوئی مثلا سیصد هزار تومان هزینه داشت آن را تقسیم به سه تا چهار شرح کار می‌کرد که هر شرح کار کمتر از 100 هزار تومان بشود و حال برای هر کدام باید استعلام از پیمانکاران مختلف گرفته می‌شد و همه اینها زمانبر و مشکل‌ساز و حتی گاهی مقدمه سوء استفاده پیمانکاران و ایجاد فساد بود. من متوجه شدم که اصلاح نصاب‌های معاملات در آئین‌نامه بسیاری از این مشکلات را حل خواهد کرد و در عین حال برایم تعجب بود که شرکتی که از بیرون تصور  می‌کردم یکی از پیشرفته‌ترین شرکت‌های دولتی است و در یک محیط بین‌المللی کار می کند و  الگو می‌گیرد لنگ چه مسائلی است! بررسی کردم گفتند مدیرعامل مشاوری دارد که اگر اصلاح نصاب معاملات را از ایشان درخواست کنیم علی‌القاعده به آن مشاور ارجاع می‌کند و از آن مشاور هم به این زودی‌ها کاری در نمی‌آید . دبیر وقت هیئت وزیران از دوستان بود و من قبل از آمدن به هما همکاری نیمه وقتی با ایشان داشتم، با او تماس گرفتم و چاره‌اندیشی کردم خبر خوبی به من داد و گفت که تازگی آئین‌نامه محاسبات عمومی در دولت اصلاح شده است و نصاب‌های تعیین شده در آن برای همه قابل اجرا است و اگر سازمان‌‌ها نصاب‌های بالاتری را بخواهند لازم است به دولت بیاورند اگر درست یادم باشد در این آئین‌نامه نصاب معاملات جزء تا 3 میلیون تومان و متوسط تا 5 میلیون تومان شده بود که با نرخ‌های آن زمان اغلب قریب به اتفاق کارهای ما را راه می‌انداخت، از ایشان خواهش کردم که این را جداگانه به هما هم ابلاغ کنند و با ابلاغ این نصاب، مشکل حل  شد و تعمیرات و بازسازی گسترده که عقب افتاده بود در ساختمان‌های اداری هما شروع شد و رضایت بسیاری حاصل کرد.

بوستان هما- از میدان آزادی که وارد جاده مخصوص کرج بشوید و دست چپ به سمت فرودگاه مهرآباد بپیچید کمی جلوتر مجموعه ادارات هما واقع شده است. در مجموعه ادارت هما یک ساختمان مرکزی هست که دفتر مدیرعامل در آن قراردارد و چندین ساختمان دیگر متعلق به سایر بخش‌ها و نیز آشیانه‌ها و کاررگاه‌های تعمیراتی هواپیما‌ها . در اوایل کارم در هما یک روز که به دفتر مدیرعامل رفته بودن ایشان از پنجره اطاقشان به من نشان دادند که اطاقشان مُشرف بود به یک زمین حدود هفت/هشت هزار متری که چشم انداز و وضعیت بسیار بدی داشت و به من گفت این چشم انداز اطاق مدیرعامل است در وسط مجموعه ادارت و گفت در چند دوره که مدیرعامل بوده‌ام گفته‌ام این بساط را جمع کنند و اینجا را فضای سبز کنند و نشده است و این برای من یک آرزوی دست نیافتنی شده و اینجا جائی است که هیئت‌های خارجی رفت و آمد می‌کنند.

مساله را بررسی کردم . این زمین انبار ضایعات و وسائل اسقاطی بود. فروش وسائل اسقاطی به عهده معاونت تدارکات هما بود و هر از چند ماهی مزایده می‌گذاشتند و ضایعات را که از قطعه تعویض شده هواپیما تا ضایعات کترینگ داخل آن بود فله‌ای می‌فروختند و برنده مزایده مهلت مشخصی داشت که همه را خارج کند و از آنجا ببرد ولی این مکان هرگز تخلیه نمی‌شد یکی دوبار داخل این فضا رفتم و سر و گوش آب دادم و متوجه شدم که آنجا بساط عجیبی است و مافیائی در آنجا وجود دارد برندگان مزایده اسقاطی و ضایعاتی را که بصورت دوغ و دوشاب خریده‌اند را نمی‌برند بلکه در آن محوطه کانکس و دفتر داشتند و این ضایعات و اسقاطی‌ها به تدریج در آنجا سورت و دسته‌بندی می‌کردند و احیانا خودشان مزایده می‌گذاشتند و اقلام مختلف را می فروختند و در شرایط عادی بعید بود که هرگز اینجا تخلیه شود. معاونت ما در کمیسیون مزایده نمایند داشت که ظاهرا قبلا شرکت نمی‌کردند. من منتظر اولین مزایده شدم و در جلسه نماینده فرستادم و تاکید کردم که بعد از مشخص شدن برنده مزایده اصرار و تاکید کند که ظرف مهلت تعیین شده باید اجناست را خارج کنی. بعد از پایان این مدت از مدیریت حمل و نقل مان خواستم که در یک روز پنجشنبه که ادارات هما تعطیل بودند یک بولدوزر و چند کامیون بفرستد و بولدوزر شروع به تخلیه این زمین کرد برنده مزایده سراسیمه آمد و اول با تهدید که اینها مال من است و بعد که دید سمبه پر زور است با خواهش که چند روز به من مهلت بدهید چند روز مهلت گرفت و همه چیز را تخلیه کرد و ما محل مناسب دیگری را که در حاشیه بود و البته بسیار کوچکتر (که آن بازی تکرار نشود) برای انبار اسقاط مشخص کردیم و آن زمین را ظرف مدت کوتاهی به فضای سبز و پارک تبدیل کردیم، البته در حاشیه آن زمین یک ساختمان کوچک خیلی فرسوده هم بود که دفتر انجمن‌اسلامی هما بود و آنرا هم تخریب کردیم و در داخل یکی از ساختمان ‌ها اطاقی در اختیار آنها قرار دادیم. و آن زمین بوستان هما شد. مدیرعامل چنان از این مطلب که برایش ناشدنی بنظر می‌رسید ذوق زده شده بود که یک بار که وزیر برای بازدید آمد قبل از هر کجا او را به این بوستان برد.

آشیانه شماره 3- قبل از آمدن من پروژه ای در هما برای ساخت سومین آشیانه تعمیراتی هواپیما تعریف شده بود و در کنار دو آشیانه دیگری که قبلا وجود داشت زمینی تسطیح و بتون‌ریزی شده بود و سقفی بصورت شبکه موسوم به  Space Frame  به وزن هفتصد تن بافته شده بود که باید بالا می‌رفت و روی ستون‌های مربوطه می‌نشست و بالا بردن این سقف کار پیچیده و سختی بود ولی پروژه متوقف شده بود و حدود سه سال بود این سقف روی زمین مانده بود و دچار زنگ زدگی بود و مدیرعامل می‌گفت یک آرزوی دیگر من تمام شدن این پروژه است. من تصمیم قاطع داشتم این پروژه را تکمیل کنم سقف زنگ زده باید سندبلاست می‌شد و زنگ زده‌گی آن بر طرف می‌شد که چند ماه طول کشید پیمانکار پروژه شرکت "آکام‌فلز" یک شرکت دولتی تابع سازمان گسترش صنایع با یک وضعیت در شرف ورشکستگی بود آکام‌فلز فردی بنام دکتر خیابانی و تیم ایشان را بکارگرفته بود که با یک سیستم جَک خاص، سقف را بالا ببرند. دکتر خیابانی که استاد دانشگاه (احتمالا صنعتی شریف)  هم بود انسان برجسته و توانائی بود و بدلیل بدهی‌های آکام فلز به او حاضر به کار نبود آکام فلز بیش از کاری که انجام داده بود از هما پول گرفته بود و ما بررسی کردیم که چه تصمیمی بگیریم، دو راه وجود داشت یکی خلع‌ید از آکام‌فلز و دومی راه آمدن با این شرکت، خلع‌ید و فسخ قرارداد می‌توانست کار را طولانی کند و انتخاب مجدد پیمانکار جدیدی هم که حاضر باشد کار نیمه تمام را تمام کند زمانبر بود، ترجیح دادم با آکام‌فلز راه بیایم،  در کنار کارم عملا مشاور آکام‌فلز هم شده بودم که به حل مشکلاتش کمک کنم تا بتواند پروژه ما را تمام کند این شرکت به شدت مشکل مالی داشت اما پول دادن به آن خبط بود چون  چاله‌های فراوان دیگری داشتند که باید پر می‌کردند . نهایتا به نتیجه رسیدیم که حساب مشترکی را با آکام‌فلز باز کنیم که پول‌هائی که هما می‌ریزد صرفا برای پروژه ما هزینه شود دکتر خیابانی را راضی کردم و تعهد دادم که بیاید و کار را تمام کند و آمد و کار خیره کننده‌ای کرد و با چند جک که خوش طراحی کرده بود سقف را بالا برد این کار تدریجا انجام می‌شد و در چند روزی که سقف آویزان و معلق بود تا ستون‌ها زیر آن بنشیند روزها و شبهای بسیار سختی بر من گذشت شبها با کابوس سقوط سقف می‌خوابیدم اگر سقوط می‌کرد آشیانه سوم که منتفی بود که هیچ احتمالا آشیانه‌های دیگر هم تخریب می‌شدند. اغلب قریب به اتفاق روزها قبل از رفتن به دفتر از این پروژه بازدید می‌کردم و مشکلات را روزمره پیگیری می کردم . وقتی سقف روی ستون‌ها نشست و جک‌ها آزاد شد دست دکتر خیابانی را بوسیدم و هیچ وقت این مرد ترک زبان نه چندان خوش اخلاق ولی وطن دوست و زحمت‌کش را فراموش نمی‌کنم .

تجربه به من نشان داده است که به خصوصا در ساختار تورمی ایران به هیچ وجه نباید گذاشت پروژه‌های ساختمانی به تعطیلی و توقف کشیده شود چون هر توقفی به هر دلیل، با افزایش قیمت‌ها به نوبه خود موجب مشکلات و توقف‌های بعدی می‌شود واقعا جمع کردن پروژه آشیانه سوم هما از کارهای سخت بود که انجام شد.  

پروژه‌های کارگاه‌های مکانیکال وقتی به هما آمدم یک پروژه مهم دیگر  ساخت مجموعه عظیمی از کارگاه‌های مکانیکال برای تعمیرات قطعات مختلف هواپیما بود این پروژه هم در همان مرحله اولیه به بن بست خورده بود قبل از من مناقصه‌ای برای انتخاب پیمانکار برگزار شده بود که بعد معلوم شده بود تقلب‌هائی شده است و مناقصه باطل شده بود من تصمیم گرفتم که در برگزار مناقصه جدید دو رقیب سرلیست مناقصه قبلی که ظاهرا  برای گرفتن کار تقلب و ارتشاء کرده بودند را حذف کنیم و در مناقصه جدید شرکت نکنند یکی از این دو خیلی فشار می‌آورد و یک نماینده مجلس که روحانی هم بود از این شرکت حمایت می‌کرد و کار ما را با مشکل مواجه کرده بود. یک روز مدیرعامل به من زنگ زد که فلان نماینده را خودت زنگ بزن و قانع کن، به او زنگ زدم و ظاهرا در جلسه پارلمان هم بود، با وقاحت تمام می‌گفت این پیمانکار آدم خوبی است چون نمی‌دانم، با برادرزاده یا خواهرزاده من شراکت دارد با او دعوایم شد و او تهدیدم کرد، در آستانه انتخابات مجلس جدید بودیم و خوشوقتانه این جناب رد صلاحیت شد و فشار برداشته شد و مناقصه برگزار شد و پیمانکار انتخاب شد و کار شروع شد و امروز وقتی از پل اکباتان به سمت میدان آزادی می‌پیچید در سمت راستتان آشیانه شماره 3 و ساختمان نسبتا طولانی کارگاه‌های مکانیکال را که البته بعد از رفتن من از هما تکمیل شد، دیده می‌شود.

یک حادثه بسیار تلخ-  روزی یکی از پیمانکاران، احتمالا همان منتخب پروژه کارگاه‌های مکانیکال از من تقاضای ملاقات کرده بود. به رئیس دفترم تاکید کرده بودم که هرگز با دو فرد من را در اطاقم تنها نگذارد یکی با پیمانکاران و یکی با خانم‌ها، که در موضع تهمت قرار نگیرم گفته بودم اگر با پیمانکاری قرار دارم خودش و مدیرکل ساختمان حضور داشته باشند و اگر خانمی با من کار دارد نیز خودش و منشی دفتر حضور داشته باشند و درب اطاق هم باز باشد. به هر حال پیمانکار مذکور به اطلاع ما رساند که یکی از مدیران بخش ساختمان مرتبا از او تقاضای رشوه دارد، باید این را چک می‌کردیم. با مدیرکل حراست هما و پیمانکار هماهنگ کردیم که در جلسه‌ای که این فرد به دفتر پیمانکار برای دریافت رشوه می‌رود تراول‌های تصویر‌برداری شده و مشخصی را پیمانکار به او بدهد و وقتی این فرد از دفتر پیمانکار خارج شد نماینده حراست در خیابان منتظر بود و او را سوار کرده بودند و مجبور به اعتراف شده بود و (چنان که به من گفتند)  از او خواسته بودند فعلا مرخصی رد کند و به محل کار نیاید تا بررسی شود. متاسفانه با کمال ناباوری صبح فردا مطلع شدیم که این فرد شب در موتورخانه منزلش خودکشی کرده است. این حادثه تلخ خیلی تاثیر منفی بر من داشت و هرگاه یادآن می‌افتم خود را سرزنش می‌کنم که شاید راه بهتر و دیگری بود هر انسانی یک ظرفیتی دارد چرا یک نفر باید از یک خلاف خودکشی کند در حالی که هم نزد خدا و هم (البته بسیار سخت‌تر) نزد انسانها راه توبه و برگشت هست. این تلخ ترین حادثه دوران ماموریت من در هما بود.

انجمن‌ اسلامی  - در آن زمان در همه سازمان‌ها و از جمله در ایران‌ایر انجمن اسلامی‌ها فعال بودند ولی فکر می‌کنم در هما به تعبیر من انجمن‌اسلامی بازی شاید قدری غلیظ‌تر از جاهای دیگر بود و البته سوء استفاده‌هائی هم از این می‌شد که بعدا هم اشاره خواهم داشت. البته بچه‌های انجمن‌اسلامی معاونت پشتیبانی بچه‌های بدی نبودند ولی به شدت دچار سطحی‌نگری مذهبی بودند. روزی انجمن اسلامی قسمت پشتیبانی از من وقت خواستند عمدتا حرفشان این بود که فلان مدیر و فلان شخص که با آنها کار می‌کنی مثلا ممکن است شب در منزل فلان فعل حرام را مرتکب شوند و البته فکر می‌کنم انتظارشان این بود که من بجای آنها اعضاء انجمن را مسئولیت بدهم و اینگونه تعهد دینی خود را نشان دهم. من به ایشان گفتم اولا- شما به شب و رفتار منزل یک نفر چکار دارید در اسلام اصل بر براعت است و شما هم حق تجسس ندارید ولی اگر در محل کار خلافی دارد بگوئید. ثانیا- پرسیدم که شما اصولا دنبال چه هستید بعضی گفتند اعتلای اسلام. گفتم به ما توصیه کرده‌اند که با رفتارتان و عملتان حامی دین باشید و نه با گفتارتان (کونو دعاه الناس به غیر السنتکم) و گفتم این در یک سطح بزرگ‌تر معنایش این است که اگر جمهوری اسلامی یک کشور پیشرفته بشود و در این کشور همه چیز مرتب و منظم و ایده‌آل باشد همه دنیا عاشق اسلام می‌شوند که چگونه اسلام یک کشور نمونه درست کرده است ولی این کار با شعار درست نمی‌شود و گفتم با این معیار هرکس در نظام اسلامی کار خود را درست و منظم انجام می‌دهد  دارد به اسلام خدمت می‌کند و ثالثا اگر کسی طالب پست و مقام است که از راه صحیحش اشکالی هم ندارد، باید برود دانش و کارائی و توان مدیریتی خود را بالا ببرد و در این صورت امروز نه فردا،  لاجرم رشد و پیشرفت خواهد کرد و با این‌که نماز مستحبی و مراسم مذهبی را جانشین کار و تلاش و خدمت کنیم چیزی حل نمی‌شود. بعد از این صحبت با این بچه‌ها کمتر مشکل داشتیم. البته یک اتفاقی هم در معاونت افتاد که رضامندی کارکنان این معاونت را افزایش داده بود و آن این بود که به دلیل ارتقاء کارائی معاونت نسبت به گذشته، موفق شدیم کارانه زیادی را جذب کنیم و پرداختی‌های خوبی به کارکنان داشته باشیم. .

نوسازی کترینگ هما کترینگ یکی از قسمت‌های حساس و مهم در صنعت هواپیمائی است و یکی از عوامل رقابت شرکت‌های هواپیمائی برای جذب مسافر است و طبیعتا از نظر بهداشتی و رعایت استاندارها هم بسیار حساس است چون با سلامتی مردم سروکار دارد. یکی از آرزوهائی که موفق به انجام آن نشدم ساخت یک ساختمان جدید برای کترینگ هما بود. ساختمان کترینگ فرسوده بود سیستم فاضلاب آن مشکل داشت و تعمیرات که البته انجام دادیم به نوعی به قول قدیمی ها آفتابه خرج لحیم بود و نیاز بود یک ساختمان جدید با استانداردهای مناسب بهداشتی ساخته شود. من در سفرهای خارجی اغلب از کترینگ‌ها هم بازدید می‌کردم و دیده بودم که مثلا شرکتی به نام "گیت گورمه" که اگر اشتباه نکنم غذای شرکت KLM  را تامین می‌کرد چه استاندارد بالائی داشت با لباس و پاپوش مخصوص می‌توانستی بازدید کنی، ورودی پرسنل یک قرنطینه بود که دوش می‌گرفتند و لباس عوض می‌کردند و وارد آشپرخانه می‌شدند. سرو کار برنامه ساخت ساختمان جدید برای کترینگ به هر دلیل و احتمالا برای تامین بودجه و البته به دلیل محافظه کاری مدیرعامل، به وزارتخانه افتاد و  وزیر به قائم مقام خود آقای دکتر بازارگان ارجاع داد و  او که فرد غیرمنعطفی هم بود مانع این کار شد و مجبور شدیم به تعمیراتی بسنده کنیم که کفایت نمی‌کرد.

کارخانه یخ خشک درمجموعه کترینگ هما یک کارخانه تولید یخ خشک وجود داشت. یخ خشک دی اکسید کربن جامد است که به علت خاصیت سرمازایی زیاد و این که در اثر گرم شدن تبدیل به مایع نمی‌شود و مستقیما تبخیر می‌شود یعنی از جامد به بخار تبدیل می‌شود که هیچ ضرری هم ندارد در هواپیما برای سرد نگهداشتن مواد غذائی کاربرد دارد، چون خیسی و نشت آب در هواپیما می‌تواند موجب پوسیدگی شود که خطرناک است. در این بازدید متوجه شدم که با توجه به مصارف هما از کمتر از نیمی از  ظرفیت این کارخانه استفاد می‌شود و در واقع فعالیت آن اقتصادی نیست . در آن زمان بحث آزادسازی و خصوصی سازی و سودآوری و خودکفائی شرکت‌های دولتی خیلی مطرح بود. من بعد از بازدید از این کارخانه نامه‌ای به مدیرعامل نوشتم که که در حالی که بحث اقتصادی شدن ایران‌ایر مطرح است اقتصادی شدن این شرکت مستلزم اقتصادی شدن کل واحدهای آن است و از جمله کارخانه یخ خشک می‌تواند به عنوان یک واحد مستقل سود‌ ده فعالیت کند و برای بقیه ظرفیت خود کاربردهای دیگر یخ خشک را مطالعه کند و برای آن بازارسازی و بازاریابی کند. و این مساله در مورد بسیاری از واحدهای دیگر هما نیز مصداق داشت. اما ظاهرا این توصیه‌های من خیلی خوشایند نبود و تفکر تجاری حاکم نبود.

کمبود انبار در مهرآباد جنوبی- یک روز مدیرعامل به من گفت که معاونت تدارکات انباری در منطقه مهرآباد جنوبی دارند و مرتبا اعلام می‌کنند که فضای انبارشان کافی نیست و محدودیت دارند و از من خواست که فکری در این مورد بکنم. در بازدیدی که از انبارها در مهرآباد جنوبی داشتم اگر درست یادم باشد حدود 6000 متر مربع انبار مسقف بصورت سوله داشتند که از این میزان بیش از نیمی از آن فقط در اِشغال نوشابه بود. نوشابه‌هائی که باید از آنجا به تدریج به انبار کترینگ در مجموعه ادارت هما منتقل می‌شد و متوجه شدم که اغلب نوشابه‌ها تاریخ مصرفشان هم در مرز پایان است. نامه‌ای به مدیرعامل نوشتم که در واقع مضمون آن این بود که این دوستان کمبود انبار ندارند بلکه سوء مدیریت دارند.  اغلب کارخانه‌های نوشابه‌سازی در شعاعی نزدیک به ادارات هما قرار دارند و می‌دانیم فروش کالا به هواپیمائی ایران‌ایر که در آن زمان بزرگترین شرکت هواپیمائی کشور و نسبتا خوشنام بود یک امتیاز است چون برای برندها یک جنبه تبلیغاتی هم دارد که محصول خود را به هواپیمای ایران‌ایر می‌دهند و از نظر مردم کالائی که در هواپیما عرضه می‌شود به قول معروف کلاس دارد و مرغوب است. بنابراین دلیلی ندارد که آقایان این همه نوشابه بخرند و انبار کنند و می‌توانند انبارداریشان را  در واقع به گردن فروشنده بیندازند و به موقع به انبار کترینگ منتقل شود و اگر مدیریت درستی بشود انبار به اندازه کافی خالی می‌شود. احتمالا معاونت تدارکات چندان از این نامه من خشنود نشدند.

گزارشات تاخیرات پروازی- یکی از مسائلی که اعتبار شرکت‌های هواپیمائی را مخدوش می‌کند تاخیر در پروازهای آن است ولذا مساله‌‌‌ای حساس است. مدیریت پروازها به عهده معاونت موسوم به معاونت عملیات هما بود و در این معاونت منظما گزارشی تهیه می‌شد که در واقع دلایل تاخیرات را تحلیل و بررسی می‌کرد و به عبارتی مقصرین را مشخص می‌کرد که مثلا قسمت تعمیرات که به موقع هواپیما را تعمیر نکرده مقصر تاخیر بوده یا معاونت خدمات فرودگاهی که مثلا به موقع بار مسافرین را بارگیری نکرده یا .............. نسخه‌ای از این گزارش برای من هم می‌آمد چون قسمت حمل و نقل هما که عمده‌ترین وظیفه‌اش رساندن به موقع کادر  پروازی یعنی خلبان و مهماندار به پرواز بود زیر نظر معاونت پشتیبانی بود و مدیرش هم یکی از تواناترین مدیران ما بود. بعد از دو سه بار که گزارشات تاخیرات پروازی را دیدم از منشی‌ها پرسیدم که معاونت‌های قبل از من با این گزارشات چه می‌کردند و جواب گرفتم که اغلب نخوانده بایگانی می‌کردند. اما من شروع به مطالعه دقیق این گزارشات کردم و متوجه شدم که قسمت حمل و نقل که زیر نظر من است بیشترین وزن را در تاخیرات دارد با مدیر حمل و نقل صحبت کردم و مشخص شد که این خیلی معتبر نیست و مثلا وقتی ناهماهنگی در معاونت عملیات وجود دارد و اتومبیل به دنبال خلبان رفته و خلبان اعلام کرده که در جریان برنامه پرواز نیست و برای سوار شدن نیامده راننده به مرکز خبرداده و از عملیات با خلبان صحبت کرده‌اند و او را راضی کرده‌اند و خلبان آماده شده و آمده و سوار شده و همه اینها یک ساعت طول کشیده و این یک ساعت به حساب حمل و نقل و دیر کرد راننده گذاشته شده، در صورتی که راننده به موقع در محل بوده است. من به ایشان گفتم برای من قابل قبول نیست که اینها را به حساب ما بگذارند از قوم بنی‌هندل ضعیف‌تر گیر نیاورده بودند که همه چیز را به گردن آنها بیندازند و قرار شد مرتبا این گزارشات تجزیه و  تحلیل شود و خلاف‌ها گزارش شود و از آن پس ما مرتبا گزارش اصلاحی را برای مدیرعامل و معاونت عملیات می‌فرستادیم که کم کم معلوم شد سهم حمل و نقل شاید یک پنجم آن چیزی بود که گزارش می‌شد و البته این خوشایند دیگران نبود.

مشکل پیمانکار ایتالیائی وقتی به معاونت پشتیبانی هما آمدم یکی از مسائلی که مرتبا می‌شنیدم که کم کم تبدیل به یک پرونده بحرانی شده بود، این بود که در دفتر شعبه ایران‌ایر در رم ایتالیا بدون هماهنگی کامل با معاونت پشتیبانی یک پیمانکار گرفته بودند که شوفاژخانه دفتر را تعمیر کند و قرارداد درستی هم با او تنظیم نکرده بودند و این پیمانکار هم کار را بسیار طول داده بود و هم خیلی حساب‌سازی کرده بود و آدم دندان گردی بود. داستان خیلی کشدار شده بود پیمانکار عددی خیلی بزرگتر از آنچه حقش بود را مطالبه کرده بود و ظاهرا رئیس شعبه نظرش این بود که بیشتر این رقم را بپردازند ولی امور مالی شعبه مخالف بود و یک کارمند شعبه هم که عضو انجمن اسلامی بود مخالف و همسوی مدیر مالی بود و جوسازی فراوانی هم کرده بود و قصه کشدار شده بود. در نوروز 75 همراه خانواده برای تعطیلات به رم رفتم رئیس شعبه که سابقه‌ای هم با مرحوم برادر من داشت، در آن ایام در تهران بود و بزرگوارنه اجازه داد که من در منزل او اقامت کنم. روزی که برای بازدید از شعبه رفتم در این مورد با مدیر مالی و آن کارمند عضو انجمن اسلامی جلسه کردم و عددی را به توافق رسیدیم که مثلا اگر حداکثر ایکس مقدار  به این پیمانکار پرداخت شود حق او است و منصفانه است و جبران تاخیر پرداختش را هم می‌کند و بیشتر از آن قابل قبول نیست. آقای معصومی‌نژاد که سالهاست خبرنگار صدا و سیما در ایتالیاست و اغلب او را با گزراشاتش می شناسند آن زمان در شعب هما در رم کار می‌کرد  از او خواستم که پیمانکار را دعوت کند و بگوید معاون پشتیبانی هما برای استفاده از مرخصی به رم آمده و ما خواهش کرده‌ایم علیرغم این که در مرخصی است به دفتر بیاید و مشکل را حل کند به امور مالی دفتر هم گفتم در همان حدی که قبول دارند چک پیمانکار را آماده کنند و یک نامه هم آماده کنندکه او امضاء کند و قبول کند که با دریافت چک قرارداد تصفیه شده و هیچ مطالباتی ندارد. به آقای معصومی‌نژاد گفتم اگر در جلسه من با تو دعوا  کردم ناراحت نشو به قول معروف جنگ زرگری است. در جلسه موعود مخصوصا با لباس اسپرت حضور یافتم و به طرف ایتالیائی گفتم من همه چیز را بررسی کرده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام تو ایکس مقدار حق داری و نه بیشتر و اختیار دارم که این را به تو بدهم وگرنه یک سال است داری می دوی و چند سال دیگر هم باید بدوی و چیزی عایدت نخواهد شد به محض این که طرف شروع به نق ونوق کرد بلند شدم و با معصومی نژاد دعوا کردم و خود را خیلی عصبانی نشان دادم و  از اطاق بیرون رفتم به معصومی نژاد گفتم به این بگو وقت مرخصی من را گرفتید و من را آوردید و این آدم منعطف نیست و دیگر مشکلش حل نخواهد شد. طرف خیلی جا خورده بود و خواهش کرده بود که من را برگرداند و ظاهرا من با اکراه به اطاق برگشتم و طرف قبول کرد که این مبلغ را بگیرد و تسویه کند فورا گفتم چک را آوردند و صورتجلسه را هم امضاء گرفتیم و یک معضل بیخ دار حل شد.

داستان رادیو ترانکینگ- یکی از بخش‌های زیر نظر من در معاونت پشتیبانی مدیریت ارتباطات و مخابرات ایران‌ایر بود. یکی از مسائلی که با آن برخورد کردیم این بود که با گسترش فعالیت‌ها در فرودگاه مهرآباد، دیگر بیسیم‌های واکی تاکی مرسوم که در فرودگاه استفاده می‌شد و در عملیات هما و فرودگاه اهمیت زیادی داشت، پاسخگو نبود . در سیستم بیسیم‌های مرسوم وقتی هرکس  شاسی بیسمش را برای صحبت کردن فشار می‌دهد همه بیسیم‌هائی که روی آن فرکانس هستند می‌شنوند و تداخل صورت می‌گرفت ضمن این که این واکی تاکی ها آنقدر عمومی شده بود که هرکسی می‌توانست آن را در بازار تهیه کند و فرکانس آن را تنظیم کند و بارها اتفاق افتاده بود که یک نفر احیانا در شهرک اکباتان یا جائی نزدیک فرودگاه در سیستم مکالمات اختلال ایجاد کرده بود و این می‌توانست خطرناک باشد. بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که راه حل سیستمی است به نام "رادیوترانکینگ" در مقطعی بودیم که سیستم موبایل در کشور در حال توسعه بود. سیستم رادیو ترانکینگ چیزی بین موبایل و بیسیم بود و قابلیت زیادی داشت بطوری که می‌شد به آن برنامه داد که مثلا اگر سرتیم شاسی بیسیمش را فشار می‌دهد همه بشنوند ولی اگر اعضاء تیم می‌خواهند با هم یا با سر تیم صحبت کنند مثلا یک شماره دو رقمی را بگیرند سیستم بسیار منعطف بود و تمام تک تک بیسیم های آن قابل برنامه‌ریزی،  امتیاز دیگر رادیوترانک این بود که دیجیتال بد در صورتی که بیسیم‌های قدیمی هما سیستم آنالوگ داشتند و سیستم دیجیتال فضا یا باند فرکانسی محدودتری را اشغال می‌کرد. بعد از بررسی چند سازنده رادیوترانک که اغلب اروپائی بودند شرکت فرانسوی آلکاتل را برای خرید انتخاب کردیم اما قبل از خرید باید مجوز از اداره کل فرکانس در وزارت پست وتلگراف و تلفن گرفته می‌شد چون ترخیص این کالا از گمرک مستلزم تائید آنها بود یکی دو جلسه با مدیرکل و مسئولین مربوطه آنجا داشتیم بسیار بی‌منطق و دگم برخورد می کردند اول گفتند که گسترش موبایل مشکل شما را حل می‌کند وقتی توضیح دادیم که این چیز متفاوتی است بهانه کردند که فضای فرکانسی کشور پر است و نمی‌توانیم باند فرکانسی به این سیستم اختصاص دهیم، توضیح دادیم که با جایگزینی این سیستم بجای بیسیم‌های مرسوم نه تنها باند فرکانسی جدیدی نیاز نیست بلکه به دلیل جایگزینی دیجیتال بجای آنالوگ باند فرکانسی آزاد می‌شود ولی یا درکی از این حرف‌ها نبود و یا .... که به هرحال مجوز ندادند.

اما در تعقیب این ماجرا با یک طنز تلخ هم برخورد کردیم. مطلع شدیم که شهرداری تهران این سیستم را وارد کرده و آنتن آن را هم در بالای هتل استقلال نصب کرده است. در پیگیری بعدی مطلع شدیم که علیرغم نفوذ آقای کرباسچی که شهردار تهران بود و حضورش در هیئت وزیران آنها هم نتوانسته بودند مجوز بگیرند اما کرباسچی دستور داده بود به هرصورتی هست این سیستم را وارد کنند و سیستم به نوعی به صورت قاچاق وارد شده بود یک نفر از شهرداری پول گرفته بود که  این سیستم را وارد کند و در تهران تحویل دهد و شهرداری چون نگران پولشان بودند ضمن دقت‌های قراردادی لازم از طریق حراست خود نوعی تعقیب و مراقبت هم بر روی وارد کننده گذاشته بودند و طنز تلخ این بود که این سیستم از طریق فرودگاه پیام که در آن زمان تحت کنترل کامل وزارت پست و تلگراف و تلفن بود وارد شده بود. در آن زمان وزارت مذکرو فرودگاه پیام را برای پست گرفته بودند و چند هواپیمای ایلوشین روسی هم اجاره کرده بودند و تقریبا فرودگاه و گمرک مستقر در آن و همه چیز تحت کنترلشان بود و به همه مواجب می‌دادند و هر کاری دلشان می‌خواست در آنجا می‌کردند و سیستمی که اداره کل فرکانس اجازه ورود نداده بود از طریق آنجا به داخل کشور در قبال دریافت پول به داخل کشور قاچاق شده بود.

ذکر داستان دیگری هم در این ماجرا خالی از لطف نیست که البته یک مقدمه دارد: من قبل از آمدن به هما در جریان همکاری نیمه وقتی که دفتر دولت داشتم روی موضوعی کار کرده بودم و آن این بود که جناب مهندس غرضی وزیر وقت پست و تلگراف و تلفن پیشنهادی را به دولت آورده بود که اداره کل فرکانس در وزارت مربوطه تبدیل به یک شرکت شود. آن روزها در دولت فضای حاکم فضای کاسب شدن همه دستگاه‌ها و خصوصی‌سازی بی‌قاعده بود و در همان دوران بود که فاجعه کاسب شدن حتی نهادهای اطلاعاتی و نظامی و انتظامی هم رخ داد و آقای قرضی هم ظاهرا می‌خواست با شرکت کردن این اداره داد و ستد باندهای فرکانسی را تجاری کند و از این طریق کسب درآمد کند. ما در دفتر دولت در بررسی این پیشنهاد یه این نتیجه رسیدیم که وظایف این اداره کل از نوع حاکمیتی است و در واقع و سیاست‌گذاری و کنترل و نظارت فرکانسی کشور است که جنبه امنیت ملی نیز دارد و به لحاظ حقوقی کار حاکمیتی را نمی‌توان در شرکت ولو دولتی انجام داد و باید در وزارتخانه یا سازمان دولتی انجام دهد و حتی به این بحث را مطرح کردیم که شاید بهتر باشد این اداره کل تبدیل به سازمانی شود که مستقیم زیر نظر رئیس جمهور باشد چون بعضی وظایفش فراتر از مخابرات است و صدا و سیما و نیروهای نظامی و انتظامی هم با آن سر و کار دارند و آقای قرضی آن زمان از ان بررسی بسیار دلخور شده بود و آن پیشنهاد و نامه‌اش را پس گرفته بود.

برگردیم به داستان رادیو ترانکینگ، در تلاش گرفتن مجوز این سیستم. یک روز از دفتر آقای ترکان وزیر راه، خبر دادند که ایشان جلسه‌ای را با آقای قرضی هماهنگ کرده‌اند که مجموعه مسائل و مشکلات فی‌مابین دو وزارت‌خانه حل و فصل شود و از همه زیرمجموعه‌های وزارت راه خواسته بودند که که مشکلی دارد همراه آقای ترکان در جلسه شرکت کند ولذا من هم در آن جلسه شرکت کردم و در جریان بحثی که پیش آمد به نکاتی اشاره کردم که احساس کردم آقای قرضی به یاد داستان شرکت شدن اداره کل فرکانس و به قول معروف هوا شدن طرحش افتاد و به هرحال ناگگهان به شدت عصبانی شد و رفتارهای بسیار زشتی انجام داد که نه تنها از یک وزیر نظام اسلامی بلکه از  وزیر هر نظامی قابل انتظار نبود و ما و آقای مهندس ترکان دست از پا درازتر بدون نتیجه از آن جلسه بیرون آمدیم.

اورهال هواپیما:  یک روز از دفتر مدیرعامل اطلاع دادند که ایشان عازم آشیانه تعمیراتی برای بازید از هواپیمائی است که در حال اورهال کامل یا "دی چک" است. هواپیما ها با توجه به میزان  ساعت پرواز یا گذشت زمان در چهار مرحله چک تعمیراتی می‌شوند که مرحله دی چک کاملترین آن است که همه سیستم های هواپیما پیاده می‌شود، رنگ بدنه آن تراشیده می‌شود و همه چیز کنترل و تعمیر می‌شود و قطعات لازم تعویض می‌شود. گفته شد که برای اولین بار قرار است این مرحله بر روی یک هواپیمای بوئینگ 727 در ایران انجام شود که در آشیانه کار شروع شده بود. ظاهرا مسئول تعمیرات فرد کم سوادی بود که بیشتر روی ارتباطات انجمن اسلامی‌گری مسئول این کار شده بود. در ضمن بازدید، مدیرعامل  را به داخل کانکسی که در کنار آشیانه بود بردند و چون فضای کافی نبود من داخل نرفتم ولی از بیرون می‌دیدم که جوانی دارد روی کامپیوتر توضیحاتی به مدیرعامل می‌دهد و ایشان هم با دقت و اشتیاق گوش می‌دهند توضیحات اینقدر طولانی شد که حوصله همه سر رفت و به تدریج از کانکس خارج شدند و من به داخل رفتم و از توضیحات این جوان متوجه شدم که بر روی نرم افزار اکسل برنامه‌ای را درست کرده که مثلا برنامه مراحل اورهال این هواپیما را تنظیم و کنترل کند من بدون قصد و ناخودآگاه به این جوان گفتم که نرم‌افزار مخصوص برای کنترل پروژه وجود دارد (میکروسافت پروجکت) و ما در معاونت پشتیبانی داریم از آن استفاده می‌کنیم (معاونت پشتیبانی قبلا از این جهت‌ها عقب ماند شناخته می‌شد) ، احساس کردم بیشتر از این که این جوان ناراحت شود به قول معروف تو ذوق مدیرعامل خورد که با اشتیاق کلی وقت صرف کرده بود و برای من تعجب بود که چقدر سطح کار پائین است.

خرید اتومبیل برای حفاظت پرواز -  وقتی من به هما رفتم هنوز اتومبیل‌های آهوی آبی رنگ قدیمی در سرویس جابجائی کادر پروازی بود و من اولین بار بکار بردن واژه لگن  در مورد اتومبیل قراضه را آنجا شنیدم. مهمانداران و خلبانان به این آهو ها لگن می‌گفتند. از چند ماه قبل لندکروزهای جدید وارد شده بود اما به دلایلی هنوز در سرویس قرار نگرفته بود مقداری محافظه‌کاری مدیرعامل بود که می‌ترسید برای هما بخاطر لوکس بودن این لندکروزها جو درست شود (چون آن موقع مثل حالا اتومبیل لوکس خارجی نریخته بود) و مقداری هم نگرانی مدیر حمل و نقل از برخورد راننده‌ها اما به هرحال ظرف مدت کوتاهی لندکروزها را به تدریج وارد خط کردیم و آهو ها را کنار گذاشتیم . در این شرایط یک روز مدیرعامل  زنگ زد و به من گفت که هر سه شنبه (اگر درست یادم باشد) با مسئولین  حفاظت پرواز سپاه جلسه دارد و از من خواست در انتهای جلسه به آنها ملحق شوم به جلسه که رفتم فقط مدیرعامل بود و جانشین حفاظت پرواز که مرد شریفی هم بود بنام سردار موزه (چند سال پیش شنیدم از دنیا رفته است خدایش بیامرزد) مدیرعامل شروع به صحبت کرد و مفصل مشکل را توضیح داد که بچه‌های حفاظت پرواز اغلب از اقشار پائین‌تر جامعه هستند و نیمه شب و صبح زود باید چند ماشین عوض کنند و خود را با هزار زحمت به پرواز برسانند و بروند در پرواز کنار کادر پروازی که اغلب از شمال شهر با راننده و لندکروز آمده‌اند قرار بگیرند و این تبعیض است و ... سردار موزه گفت ایشان آنقدر مشکل ما را خوب توضیح دادند که نیازی به بیان من نیست و خداحافظی کرد و رفت من به مدیرعامل گفتم با وجود این چیزهائی که شما گفتید من به مدیرحمل و نقل می‌گویم برنامه‌ریزی کند که اینها را هم به سیستم نقل و انتقال کادر پروازی اضافه کند، اینجا بود که ایشان به شدت با این پیشنهاد مخالفت کرد و برای مجاب کردن من آن روی نوار را گذاشت که پر از گلایه و بدگوئی از حفاظت پرواز بود و این که فرهنگ اینها به کادر پرواز ما می‌خورد. به هر حال جمعبندی آن شد که چند تا از آهوهای از رده خارج شده را به اینها بدهیم و بعد هم تاکید کرد که خوبهایش را هم ندهید. چند آهوی قراضه دادیم که همه به زودی زمینگیر شد بعدا من بررسی کردم و متوجه شدم که هرساله در بودجه‌های هما رقمی برای حفاظت پرواز درج می‌شود که قانونا فقط باید برای آنها هزینه شود و اگر هزینه نشود باید به خزانه برگردانده شود و خود آنها خیلی از این بودجه خبر نداشتند و امکاناتی که به ایشان داده می‌شد با منت داده می‌شد. در پیگیری بعدی مستقیم سردار موزه از من، به اطلاع او رساندم که می‌توانیم برایشان اتومبیل بخریم آن سال طبق قانون بودجه خرید اتومبیل یک دیفرانسیل برای دستگاه‌های دولتی ممنوع و فقط خرید دو دیفرانسیل مجاز بود بنابراین با امورمالی هما صحبت و توافق کردیم که ده دستگاه اتومبیل پاترول به قیمت صد میلیون تومان برای اینها بخریم ، اما بعدا سردار موزه از من خواهش کرد که اگر می‌شود بجای پاترول برای ما پیکان بخرید چون با این پول می شد حدود سی تا پیکان خرید و ایشان می گفت این هم کار ما را بیشتر راه می اندازد و هم فرماندهی پیکان را از ما نمی‌گیرند در صورتی که پاترول‌ها را خواهند گرفت. به امور مالی نامه زدیم که پیرو مذاکره و توافق شفاهی، صد میلیون تومان در وجه ایران‌خودرو چک صادر کنید در حالی که پاترول را پارس خودرو تولید می‌کرد ولی آنها توجه نکردند و چک را دادند و مهندس جوادی مدیر حمل و نقل با ارتباطاتی که با ایران خودرو داشت توانست با این پول سی و چهار یا سی و پنج پیکان بگیرد که برادران حفاظت پرواز خیلی خوشحال بودند. مدیر مالی اما بر افروخته شده بود که چرا اتومبیل یک دیفرانسیل خریدید و نگران دستگاه‌های نظارتی بود به او گفتم خودت برای ایران خودرو چک صادر کردی ایران خودرو که اتومبیل دو دیفرانسیل ندارد و گفتم نگران نباش چون مربوط به سپاه است بعید است کسی گیر بدهد.

مدیریت انرژی- قبل از آمدن به هما مدتی مشاور وزیر نفت بودم و عمدتا به مطالعات انرژی شیفت کرده بودم پس از پایان بردن کارشناسی ارشد مدیریت دولتی در کارشناسی ارشد اقتصاد انرژی دانشگاه تهران نیز قبول شدم و به دوره آن را پایان رساندم. یکی از موضوعات مورد مطالعه و دغدغه‌های من مساله بهره‌وری انرژی بود. مدیرعامل هما در یکی از صحبت‌ها از من خواست که با توجه به رشته تحصیلی و تجربه‌ام در زمینه بهره‌وری انرژی برای مجموعه ایران‌ایر کاری انجام دهم من خیلی استقبال کردم و خیلی خوشحال شدم مجموعه ایران‌ایر شامل ساختمان‌های اداری، واحدهای تولیدی، کارگاه‌های تعمیراتی، کترینگ و حمل و نقل بود و می‌شد آن را به نمونه‌ای برای بهره‌وری انرژی تبدیل کرد که در صورت موفقیت می‌توانست الگو شود. برای این منظور با یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف که در دوره کارشناسی ارشد، استاد ما هم بود و تمرکز و تخصصش در این زمینه بود صحبت کردم و توافق کردیم که یک قرارداد برای مطالعه و بررسی در این زمینه در مجموعه ایران‌ایر تهیه کند و ایشان قرارداد را فرستاد و به اعتماد من کار را شروع کرد اما یک قرارداد حداکثر ده میلیون تومانی در کمیسیون معاملات هما گیر کرد و ظاهرا برای اظهار نظر به معاونت برنامه‌ریزی ارجاع شد و از آنجا که هیچ کس درکی از این مهم نداشت آخر هم حل نشد و مدیرعامل هم پشتیبانی نکرد و من برای همیشه شرمنده آن استاد شدم.

دینداری یا مردم آزاری 17 آذرماه هر سال، روز جهانی صنعت هواپیمائی است و معمولا به دعوت سازمان هواپیمائی کشوری مراسمی برگزار می‌شود که تمام دست‌اندرکاران صنعت هواپیمائی در آن دعوت می‌شوند در اولین جلسه‌ای که من به این مناسبت دعوت شده بودم و حضور داشتم آقای احمد جنتی موسوم به آیت‌الله جنتی، سخنران بود بخش عمده‌ای از سخنرانی ایشان گلایه بود از چیزی که سال گذشته در همین مراسم خواسته بود و اجرا نشده بود آنقدر ایشان گلایه کرد که همه کنجکاو شده بودند که چه جنایت عظمائی کرده‌اند و چه چیز مهمی را ایشان خواسته بوده‌اند که اجرا نشده و نهایتا معلوم شد که سال گذشته درخواست کرده بودند که اتوبوس‌های داخل محوطه فرودگاه زنانه مردانه شود یعنی ورودی و محل استقرار زن و مرد در این اتوبوس‌ها تفکیک شود. منظورشان همان اتوبوس‌هائی بود که مسافر را از ترمینال به پله هواپیما می‌رساند و بالعکس و شاید متوسط حضور مسافر در آن به پنج دقیقه نرسد اتوبوس‌هائی که صندلی کمی دارد و بیشتر ایستاده هستند. چند روز بعد از این جلسه مدیرعامل به من گفت دیدی آقای جنتی چه گفتند و از من خواست این کار را انجام دهم و من خیلی سریع و تند گفتم من این کار را نمی‌کنم و وقتی دیدیم ایشان خیلی جا خورده گفتم به دلیل این که این در حوزه مسئولیت من نیست. که کل وسائل نقلیه‌ای که ایران‌ایر در محوطه داخل فرودگاه داشت که به پرواز سرویس می‌دادند و یا بار و مسافر را جابجا می‌کردند تحت مدیریت معاونت خدمات فرودگاهی هما بود. لذا به ایشان گفتم این کار به معاونت خدمات فرودگاهی مربوط است و بعد ادامه دادم که البته به نظر من شما این را از آنها هم نخواهید و در جواب چرای ایشان گفتم این آقایان معمولا از طریق پاویون ویژه تردد می‌کنند و هیچ وقت سوار این اتوبوس ها نشده‌اند خوب است به ایشان توضیح دهید که خصوصا وقتی مردم از پرواز پیاده می‌شوند خسته و گیجند گاهی دست دختر در دست پدر و دست پسر در دست مادر است و چند دقیقه محدود هم بیشتر در این اتوبوس نیستند و این یک نوع مردم آزاری می‌شود و مردم را از دین زده می‌کند و بعد به شوخی ادامه دادم که اگر کسی در آن چند دقیقه اضطراب پرواز یا گیجی بعد از پرواز آنقدر زرنگ باشد که کاری انجام دهد که باید او را تشویق کرد. و البته این حرف‌های من از نظر ایشان تمکین نداشتن تلقی می‌شد.

پرواز آفریقا؛ تمکین یا خوش خدمتی -  در دوره‌ای که در هما بودم یک اتفاق جالبی هم افتاد و آن این بود که آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بودند سفری به چندکشور افریقائی داشتند و به دنبال توسعه روابط با افریقا بودند ولذا بعد از سفر هم اقداماتی را پی گرفته بودند و از جمله از هما خواسته بودند که پروازی به افریقا برقرار کند پروازی برقرار شد که ظاهرا هفته‌ای یکبار از تهران به دوبی و از آنجا به نایروبی پایتخت کنیا و از آنجا به فرودگاه انتبه در اوگاندا می‌رفت و همین مسیر را بر می‌گشت. در مدتی که این پرواز برقرار بود مشهور شده بود که تعداد کادر پروازی بیشتر از مسافر است. تنها یکبار شنیدیم که پرواز انتبه نیمه پر رفته است و بعد کاشف به عمل آمد که آنهم درآمدی برای هما نداشته است. پرسنل هما سوالی چند بلیط مجانی در پروازهای خارجی داشتند و البته شرط استفاده از این بلیط خالی بودن صندلی و نبود مسافر بود ولذا اغلب در زمان های تعطیلی و مناسب و در در مسیرهای خوب نمی‌توانستند از این امکان استفاده کنند. ظاهرا یک رِندی خبر آورده بود که چه نشستید که در انتبه الماس ریخته است و خیلی  ارزان است و یک تکه در جیبتان بگذارید پولدار می‌شوید و عده‌ای هم از پرسنل سطح پائین‌تر هما هم یکی دو پرواز را با بلیط مجانی خود پر کرده بودند تا فهمیده بودند که چنین خبرهائی نیست و باز پرواز افریقا مانده بود و کادر پرواز و چند مسافر معدود. اما این داستان چه ربطی به من داشت و چرا تعریف کردم:

مدیرعامل محترم در عین حالی که از اقدامات ما راضی بود و بعضا اظهار شگفتی می‌کرد و اظهار می‌داشت آرزوهایش را برآورده کرده‌ام، بعد از مدتی شروع به گیردادن کرد و چالش‌های اغلب بچه‌گانه بر سر مسائل پیش پا افتاده و سعی داشت من را با بعضی مدیران زیرمجموعه‌ام درگیرکند و حرکت من را کُند بنماید. من ابتدا دلیل این برخورد دوگانه را نمی‌فهمیدم ولی بعد از مدتی متوجه شدم که داستان حسادت بعضی مدیران دیگر است شاید حمل بر خودستائی باشد اما یکبار که اصرار ورزیدم که دلیل برخوردهای ایشان را بفهمم متوجه شدم که دیگران به قول معروف برای من میزنند چون با آمدن یک مدیر از بیرون که کارائی بیشتری از متوسط مدیریت آنجا نشان داده عملکردشان به نوعی زیر سوال رفته است. به هر حال ایشان در  محاجه‌هائی که داشتیم بسیار بر تمکین تاکید می‌کرد و حتی یکبار تلویحا خود را ولی می‌دانست که من فکر کردم و شاید به ایشان هم گفتم که روزی که می‌خواستید مدیرعامل شوید به سوابق تخصصی و فنی‌تان می‌بالیدید و استناد می‌کردید اما حالا وقتی کم می‌آورید ولایت‌مدار می‌شوید خوب اگر بنابر‌این بود می‌شد یک آخوند مدیرعامل ایران‌ایر بشود. یک روز ایشان بعنوان مصداقی از تمکین و اصالت تمکین، به من گفت: همه هما با پرواز افریقا مخالف بودند و آن را غیراقتصادی می دانستند ولی آقای رفسنجانی گفتند پرواز بگذار و من گفتم چشم حاج آقا ! پاسخ دادم که اما اگر من جای شما بودم نمی‌گفتم چشم حاج آقا! و توضیح دادم که سیاست دولت آقای هاشمی رفسنجانی عملکرد اقتصادی شرکت‌های دولتی است و اگر کاری برای هما زیان‌آور است شما باید برآورد می‌کردید و به اطلاع ایشان می‌رساندید که مثلا این کار برای هما اینقدر زیان دارد و اگر این هزینه سیاست خارجی است برای این که ادامه پیدا کند باید سوبسیدش را به هما بدهید و یا مثلا وزارت امور خارجه این پرواز را چارتر کند و هزینه‌اش را بدهد و هر چه بلیط فروخته شد به وزارت خارجه برگشت شود. بعد به شوخی گفتم که اگر این هزینه‌ها شفاف شود آقای رفسنجانی آدم زرنگی است و اگر بداند مثلا  این کار سالی دو میلیون دلار برای کشور هزینه دارد ممکن است تصمیم دیگری برای این پول بگیرد با دومیلیون دلار سالی چند تا رژیم را می‌شود در افریقا خرید چرا پرواز بگذاریم ولی شما با چشم گفتن مانع شفافیت و جهت‌گیری درست تصمیمات می‌شوید. ایشان همه این حرفهای من را دلیل دیگری بر تمکین نداشتن گرفت و البته بعدا فهمیدم که ایشان در این نظام راه درست حفظ پست و مقام را پیدا کرده بود و رمز موفقیت در چشم گفتن است و نه استقلال رای و به قول علما ان‌قلت کردن!

بیژن موگوئی در طول دوسال کارم در ایران‌ایر با افراد ارزشمند زیادی آشنا شدم و چیزهای زیادی از آنها آموختم و همکاران خوبی پیدا کردم که اگر موفقیتی در هما داشته‌ام مرهون توانمندی آنها بوده است.  اما یک نفر که همکار من هم نبود و در بخش معاونت بازرگانی هما فعال بود شخصیت جالبی داشت که در ذهن من مانده است. بیژن موگوئی هم ظاهرا مانند من از خارج ایران‌ایر به هما پیوسته بود و بعنوان رئیس شعبه آمستردام هلند انتخاب شده بود تا این شعبه را راه‌اندازی کند. در حالی که شعبه‌های قدیمی هما با امکانات و کادر وسیع کار می‌کردند موگوئی دفتر کوچکی را در آمستردام اجاره کرد و خودش و بعدا به کمک یک کارمند محلی با یک پرواز هفتگی شروع کرد و در فاصله کمی تعداد پروازهای تهران به آمستردام اعم از مسافری و باری را به چندین پرواز رساند. بعضی از ابتکارات او را ذکر می کنم: الف- موگوئی توجه داشت که بسیاری از مسافرانی که از تهران به اروپا می‌روند اروپا مقصد نهائی‌شان نیست بلکه مقصد نهائی‌‌شان امریکا و احیانا کانادا است که ایران‌ایر به آنجا پرواز ندارد و باید هواپیما عوض کنند ومسیری را ترجیح خواهند داد که کمترین توقف و معطلی را در تعویض پرواز داشته باشند ولذا با دوشرکت یکی گران‌تر KLM و یکی قدری ارزانتر مارتین‌ایر هماهنگ کرده بود وساعت‌های پروازی را طوری تنظیم کرده بود که مسافران امریکا ترجیح می‌دادند به آمستردام بروند. همین کار را برای کشورهای اسکاندیناوی و حتی شمال انگلستان یعنی اسکاتلند هم کرده بود و به تدریج مسافران اروپائی که ایستگاه‌های اروپا برایشان واسطه بود را به سمت خود کشیده بود و دائم پرواز بیشتری درخواست کرده بود. احتمالا شعب دیگر ایران‌ایر در اروپا که ابتکار رقابت نداشتد بیشتر برای او به قول معروف سوسه می‌آمدند. ب- الان را نمی‌دانم اما در آن دوره یکی از مشکلات همه شرکت‌های هواپیمائی نیامدن مسافر بود چون طبق قوانین بین‌المللی هواپیمائی بلیط‌های خارجی سوخت نمی‌شد و مسافری که نمی‌آمد می‌توانست با اولین پرواز بعدی که جا بدهد برود و این مشکل موجب می‌شد که مسافران سهل برخورد کنند و پروازها با ظرفیت کامل انجام نشود و اقتصاد پرواز ضعیف شود. موگوئی محاسبه کرده بود که در فصول مختلف بطور متوسط چه میزان غیبت مسافر (no Show) وجود دارد و ریسک می‌کرد و به همان میزان بلیط بیشتر می‌فروخت این موجب شده بود که ظرفیت پروازهای آمستردام به تهران پرتر باشد که کسب درآمد زیادی برای ایران‌ایر بود ولی ممکن بود که گاهی یکی دومسافر اضافه بیاید که یا باید یک شب هزینه هتل آنها را می‌داد و با پرواز فردا می‌فرستاد یا با هزینه کمی بلیط آنها را به کلاس بالاتری (که معمولا بیشتر جای خالی داشت) ارتقاء می‌داد و اینها در مقابل سودی که از این طریق ایجاد کرده بود هزینه کمی بود ولی امور مالی هما این هزینه ها را از او نمی‌پذیرفتند و چندین پرونده تخلف برای او درست کرده بودند که شاید جمع آنها به ده هزار دلار نمی‌رسد و در مقابل سودی که ایجاد کرده بود هیچ بود و او معتقد بود که در هما درک و فهم تجاری وجود ندارد و از این بابت کلافه شده بود و فکر می‌کنم دست آخر هم به همین دلیل هما را ترک کرد و یک نیروی مبتکر از دست رفت. ج- در مورد بار هم موگوئی امتیازات و سوبسیدهای فرودگاه آمستردام هلند را مانند هزینه‌های ارزانتر نشست و برخواست هواپیما بررسی کرده بود و با استفاده از این امتیازات هزینه انتقال بار را برای صاحبان بار کاهش داده بود و بار خیلی از بخش‌اروپا به مبداء و مقصد ایران را به سمت آمستردام کشیده بود و با شرکت‌های باربری زمینی هماهنگ کرده بود که بار ارزانتر به قصد نهائی برسد و این ابتکارات برای من خیلی جالب و درس‌آموز بود و من همیشه فکر می کردم که چنین فردی باید معاون بازرگانی هما باشد اما کاری کردند که او رفت.

جداشدن از ایران‌ایر چنانچه قبلا اشاره کردم چالش‌های من و مدیرعامل رو به افزایش بود و ایشان با من یک برخورد دوگانه داشت که از یک سو خشنودی از اقداماتی بود که انجام شده بود و به قول خود ایشان آرزوهای ایشان برآورده شده بود و از سوی دیگر گیردادن‌ها و اذیت‌های ایشان بر سر مسائل پیش پا افتاده و من هرگز علت روشن این برخورد دوگانه را نفهمیدم ولی چنانچه قبلا نیز اشاره کردم گمانم این است که علت آن سعایت دیگران عمدتا در اثر حسادت بوده باشد.

معروف بود که مدیرعامل برای هر مدیرش دو پرونده دارد یک پرونده مثبت که اگر بخواهد او را ارتقاء دهد و یک پرونده منفی که اگر بخواهد  او ‌را کنار بگذارد و یا او را وادار به تمکین کند. مدیرکل حراست هما در آن زمان فردی بود که گرچه سابقه آشنائی قبلی با هم نداشتیم ولی به واسطه هم افق بودن و به واسطه دوستان مشترک قدیمی که با هم داشتیم خیلی زود باهم دوست و نزدیک شدیم او که خود نیز خیلی زود با مدیرعامل مشکل پیدا کرد به من گفت که مدیرعامل به او فشار آورده است که برای من پرونده سازی کند و او زیر بار نرفته بود و گفته بود سوابق فلانی پاک است و بعد هم خبر داشت که مدیرعامل همین را از مدیر بازرسی هما هم خواسته است و خیلی برای من عجیب بود. اما داستانی پیش آمد که ظاهرا فرصت پرونده‌سازی برای من را فراهم کرد، برخورد کودکانه‌ای که نهایتا در پایان دوسال ماموریتم موجب خدا حافظی من با هما شد. اما داستان چه بود:

آقائی بود که در معاونت پشتیبانی مدیر املاک و مستغلات ما بود و بواسطه عضو انجمن اسلامی بودن هر سال بصورت تبعیض آمیز به ماموریت حج می‌رفت. معاونت بازرگانی که مسئولیت عملیات حج  را به عهده داشت و ظاهرا رئیس انجمن اسلامی هما هم بود اگر نیروئی را از معاونت‌های مختلف برای عملیات حج نیاز داشت باید با معاونت مربوطه مکاتبه می‌کرد تا نیرو را معرفی کنند اما ایشان نیروهای مورد نظر را  مستقیما و بدون هماهنگی با معاونت مربوطه انتخاب می‌کرد، سال اول که در هما بودم این آقا یعنی مدیر املاک و مستغلات ما که چندان هم در سطح هما محبوب نبود نزد من آمد و گفت که عازم حج است و من قبول کردم اما در سال دوم موافقت نکردم و ایشان صراحتا گفت ولی من می‌روم و من به صراحت  گفتم مشکلی نیست ولی شما قبل از رفتن وسائلت را جمع کن و اطاقت را تحویل بده چون در غیابت من قطعا فردی را جایگزین شما خواهم کرد. ایشان رفت و من او را عزل کردم برای فردی دیگر به عنوان مدیر املاک و مستغلات حکم زدم روزی که می‌خواستیم اطاق را برای این مدیر جدید آماده کنیم در اطاقم نشسته بودم که ناگهان متوجه شدم صدای جیغ و فریاد یک خانم ساختان پشتیبانی را پر کرده است. خانم محجبه‌ای که خود را مسلمان و عضو انجمن اسلامی می‌دانست ولی صدایش ساختمان را بر داشته بود و در مساله‌ای که مربوط به او نبود دخالت کرده بود و مقابل درب اطاق مورد نظر ایستاده بود می‌گفت تا فلانی از حج برنگردد اجازه باز شدن اطاق را نمی‌دهم. مساله را جمع و جور کردیم و من دستور دادم که یک اخطار کتبی با درج  در پرونده پرسنلی برای برخورد متمردانه و زشت ایشان صادر شود. در آئین نامه تخلفات کمترین برخورد اخطار کتبی است و یک رده بالاتر از آن اخطارکتبی  با درج در پرونده. سوژه پرونده‌سازی برای من از همین‌جا  کلید خورد شاید هم مساله این بود که با دم شیر انجمن اسلامی که دفاع از اسلام را بهانه تبعیض و سودجوئی و قدرت‌طلبی قرار داده بودند بازی کرده بودم، نمی‌دانم. بعدها فهمیدم که متاسفانه در سازمان‌های دولتی‌ما آنچه که به هیچ نمی‌آید کار و فعالیت و سازندگی و تلاش در جهت اعتلای سازمان است و برای بقا باید وارد این بازی‌ها بشوی. این خانم به مدیرعامل شکایت کرد که معاونت یعنی من، حق دادن این توبیخ را نداشته‌ام و مدیرعامل هم تائید کرد و از من خواست این را پس بگیرم من مخالفت کردم دوباره گفتند که چنین اخطاری در اختیارات تو نبوده است بررسی کردیم دیدیم که این حرف هم درست است و هم غلط، طبق آئین‌نامه تخلفات فقط سطح اخطار کتبی (بدون درج در پرونده) در اختیار معاونت‌ها بود اما بعدا مدیرعامل در بخشنامه‌ای چند رده مجازات بالاتر را هم به معاونت‌ها تفویض کرده بود و این تفویض کلی هم بود یعنی هرکه معاون باشد. ما همین را نوشتیم که به استناد این تفویض خلاف نکرده‌ایم اما چون بنای بر پرونده‌سازی و آزار من بود بازی تمام نشد و به شکل کودکانه‌ای پاسخ دادند که زمانی که این تفویض انجام شده شما معاون نبوده‌ای. یکی دوبار با ایشان صحبت کردم که من در این دوسال برای اولین بار فردی را تنبیه کرده‌ام و این حداقل تنبیه برای برخورد بسیار زشت ایشان بوده است، در صورتی که دراین مدت بیشترین مشوق‌ها را به کارکنان داده‌ام  و پرسنل معاونت پشتیبانی بالاترین کارانه‌ها را دریافت کرده‌اند و پس گرفتن این موجب تضعیف معاونت است و درست نیست و خاطیان را جری می‌کند. اما بنا بر چیز دیگری بود. یک روز آقای مهندس "فرهاد پرورش" که بعدها در دولت دهم مدیرعامل ایران‌ایر شد و در آن زمان در قسمت تعمیرات هواپیما مسئولیتی داشت و در کنار آن رئیس کمیسیون تخلفات اداری هم بود، نزد من آمد و با حالت شرمندگی به من گفت که ما خیلی زشت میدانیم که شما را به کمیسیون تخلفات احضار کنیم ولی مدیرعامل پیگیر است و پافشاری دارد.  به هر فشار را به جائی رساندند که من که خدا را شاکرم که هرگز در دوران خدمت دولتی‌ام برای حفظ پست و موقعیت بی‌ارزش، زیر بار اینگونه برخوردها نرفتم نهایتا در جریان یک برخورد تند تلفنی با مدیرعامل، مستعفی شدم و البته در زمانی هم بود که ماموریت من از وزارت نفت به هما نزدیک به پایان بود، آقای سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری انتخاب شده بود و دولت عنقریب تغییر می‌کرد و همه چیز در حال تغییر بود. در اینجا باید اعتراف کنم که برخوردم در واکنش به این مساله گرچه به حق بود اما قدری عصبی بود و شاید بعضی واکنش‌های بدی نشان دادم. نمی‌خواهم توجیه کنم اما وقتی کسی دوسال در یک جا  با جان و دل زحمت بکشد و تحول ایجاد کند و به دنبال هیچ چیز غیر از انجام بهتر مسئولیت نباشد و بجای تشویق مورد آزارهای کودکانه قرار گیرد شاید واکنشش همین باشد.

موخره- تقریبا همزمان با برکناری من مدیرکل حراست نیز برکنار شده بود ظاهرا او مدیر کم سواد حراست VIP را که سرویس‌های ویژه به بعضی مقامات از جمله در قاچاق عتیقه‌جات، می‌داد را برکنار کرده بود و فرد ذیصلاح‌تری را جایگزین کرده بود و طوفانی در کشور و در هما به پا شده بود.

در دولت آقای خاتمی آقای حجتی وزیر راه شد و اندکی بعد احمدرضا کاظمی که قبلا با هم آشنائی اندکی داشتیم  با من تماس گرفت و در دفتری در خیابان سهروردی از من، مدیرکل برکنار شده حراست و یکی دیگر از مدیران هما که او هم با مدیرعامل مشکل داشت(شاید مایل نباشند اسم ببرم) دعوت کرد و در اولین جلسه ادعا کرد که صرفا از طرف آقای حجتی به واسطه دوستی (البته فکر می‌کنم خویشاوند باشند) ماموریت دارد که یک بررسی در مورد ایران‌ایر انجام دهد و مشورتی به ایشان بدهد. یکی دو جلسه با کاظمی تشکیل شد در جلسه دوم یا سوم من برخوردهای خوبی از ایشان ندیدم و کاملا حس کردم که او صادق نیست و دروغ می‌گوید و قرار است خودش مدیرعامل شود و  بدون هیچ دلیلی برخورد طلبکارانه‌ای هم با ما دارد و به همین دلیل بعد از جلسه دوم یا سوم حاضر به شرکت جلسه دیگری با او نشدم و با مدیرعامل شدن او در هما هم ارتباطمان قطع شد و از این بابت بسیار خوشنودم چراکه این فرد کارنامه بسیار بدی در ایران‌ایر از خود بجا گذاشت و بعد ز آن هم به صنعت نفت آمد و متاسفانه کارنامه بدتری هم در آنجا ساخت.

یکی از شانس‌های مدیران در نظام ما این است که وقتی مدیر بدی از جائی می‌رود مدیر بدتری جایگزین او می‌شود و کار را بجائی می‌رساند که بدی‌های قبلی فراموش می‌شود و همه به او رحمت می‌فرستند و بیشتر به قهقرا می‌رویم.

 

 

فایل پی دی افی این مطلب:

دریافت
حجم: 221 کیلوبایت

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

اگر اشتباه نکنم در مرداد یا شهریورماه سال 1380 به دنبال رای آوردن مجدد سید بزرگوار جناب آقای سید محمد خاتمی برای ریاست جمهوری. جلسه ای در جبهه مشارکت در دفتر این تشکیلات در خیابان سمیه برگزار شد. با توجه به انتقاداتی که به عملکرد بیژن نامدار زنگنه در دور اول ریاست جمهوری آقای خاتمی وجود داشت و  از جمله نامه ای که  با حدود صد امضاء  اساتید دانشگاه در نقد عملکرد ایشان به رئیس جمهورنوشته شده بود، گفته شد که در این جلسه جبهه مشارکت می  خواهد تصمیم بگیرد که آیا مجددا به زنگنه رای اعتماد بدهند یا نه . ظاهرا قرار بود خود زنگنه هم در جلسه شرکت کند که حضور نداشت . من هم به جلسه دعوت شده بودم .  من در آن زمان با حکم بیژن زنگنه از آذرماه 1376 رئیس موسسه مطالعات بین الملی انرژی بودم و در طول حدود چهار سال با مشاهده رفتارهای غیراخلاقی، برخوردهای غیر اصولی و استبداد رای و مشورت ناپذیری و خصوصا روش های نا درست تصمیم گیری ایشان به تدریج با ایشان زاویه پیدا کردم و منتقد عملکرد ایشان شدم.

جلسه جبهه مشارکت توسط رجبعلی مزروعی که عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و نماینده مجلس بود اداره می  شد و افرادی مانند دکتر محمدرضا خاتمی و بهزاد نبوی و عده دیگری از اعضاء جبهه مشارکت هم در جلسه حضور داشتند تا جایی که یادم هست آقایان سید علی بهشتیان، دکتر فرشاد مومنی و شاید بعضی از کارشناسان مناطق نفت خیز جنوب و من در مخالفت با زنگنه حضور داشتیم و آقایان سید مهدی حسینی و حسین کاظم پور اردبیلی در حمایت از زنگنه حضور داشتند و جالب این که آقای مهدی رحمتی مدیر وقت نفت و گاز سازمان مدیریت وبرنامه ریزی که البته همزمان سِمت هائی هم در وزارت نفت داشت (از جمله عضو غیر موظف هیئت مدیره شرکت نیکو) نیز در حمایت از زنگنه حضور داشت.جناب آقای مهندس ال آقا از کارشناسان برجسته صنعت نفت که فکر می کنم در آن زمان معاون شرکت متن (مهندسی توسعه نفت) بودند نیز به عنوان کارشناس حضور داشتند و البته آقای مهندس محمد آقائی هم که در آن زمان معاون زنگنه و مدیرعامل شرکت پالایش و پخش فرآورده های نفتی بودند هم نه برای شرکت در بحث بلکه بعنوان عضو جبهه مشارکت در جلسه حضور داشتند.

در ابتدای جلسه در مسیر نقد قراردادهای بیع متقابل و عملکرد وزارت نفت در این زمینه، وقت زیادی از جلسه بر موضوع قرارداد با شرکت انی ایتالیا برای توسعه میدان نفتی "دارخوین " متمرکز شد. نقدهائی که در زمینه این قرارداد نسبت به عملکرد وزارت نفت وجود داشت به قرار زیر بود:

  1. روال وزارت نفت این بود که طرح جامع توسعه میدان (MDP) را از شرکت های خارجی دعوت شده می گرفت و بحث منتقدین زنگنه این بود که این کار خصوصا در نوع قرارداد بیع متقابل بسیار خطرناک بوده و امتیاز دهی بزرگی به شرکت خارجی است  چرا که قرار داد بیع متقابل عمدتا یک قرارداد خدماتی است که شرکت خارجی طرح را اجرا می کند و بعدا پولش را از محل تولید میدان (البته هر قسط  تاسقف 60  درصد تولید) می گیرد و می رود و شرکت خارجی مشارکت بسیار بسیار کمی در ریسک میزان تولید میدان نفتی دارد و نتیجه اش این است که ممکن است در مورد میزان  تولید ممکن میدان نفتی فریبکاری کند و امکان تولید میدان را بالا نشان دهد تا بتواند چاه های بیشتری حفر کند و تاسیسات بیشتری نصب کند و کار بیشتری برای خود درست کند و پول بیشتری بگیرد و بعدا میزان تولیدی که ادعا یا پیشنهاد کرده است محقق نشود و یا منحنی تولید بعد  از این که او پولش را گرفت و رفت به سرعت افت کند. و نمونه های زیادی هم از فریبکاری شرکت های بزرگ نفتی در این زمینه وجود داشت و در قراردادهای بیع متقابل قبلی خودمان هم اتفاقات نامطلوب  زیادی در این زمینه رخ  داده بود.

بعضی منتقدین زنگنه و از جمله من اعتقاد داشتیم که تهیه طرح جامع توسعه میدان یک امر حاکمیتی است که نمی تواند به شرکت خارجی سپرده شود مخصوصا شرکتی که قرار است خودش توسعه میدان را انجام دهد چراکه منافع ملی و حاکمیتی در یک میدان نفتی بسیار بلندمدت و تا زمان اطمینان از تخلیه کامل هیدرورکربن آن است ولی منافع شرکت سرمایه گزار به هر حال کوتاه مدت است.

  1. آنچه در مورد میدان دارخوین فاجعه آمیزتر بود این بود که درزمان عقد قرارداد برای توسعه این میدان حتی مطالعات اکتشافی میدان نیز کامل نشده بود یعنی وزارت نفت هنوز اطلاعات دقیقی از میدان نداشت و امکان تقلب شرکت خارجی را بالاتر می برد ضمن این که عقد قرارداد توسعه یک میدان بدون تکمیل مطالعات اکتشافی آن خلاف پروسیژرهای صنعت نفت بود. البته یکی از حامیان جناب زنگنه  در جلسه ادعا کرد که مطالعات اکتشافی میدان انجام شده است و جزوه قطوری را نشان داد که انگشت خود را روی تاریخ تهیه آن گذاشته بود و وقتی از ایشان خواسته شد که جلد را کامل نشان دهد معلوم شد که تاریخ تهیه این گزارش چندین  ماه بعد از عقد قرارداد با شرکت انی بوده است.

در این رابطه بد نیست که بعد از گذشت حدود سی سال داستانی از پشت پرده جناب زنگنه را هم نقل کنم: در دوره ریاست موسسه به مناسبتی در جلسه هیئت مدیره شرکت نفت بودم. مدیر وقت اکتشاف شرکت نفت پیشنهادی آورده بود که از هیئت مدیره اعتباری بگیرد پرسنل مدیریت اکتشاف بطور امانی بعد از وقت اداری مطالعات اکتشافی میدان دارخوین را تکمیل کنند. جناب زنگنه بسیار بر افروخته شد که چنین پیشنهادی آمده ولی بعد خودش را کنترل کرد و گفت باشد این را تصویب می کنیم که حرف و حدیث در نیاید ولی تا شما این مطالعات را انجام بدهید ما قرارداد توسعه میدان  را بسته ایم و بعضی با تعجب گفتند چگونه چنین چیزی می شود که میدان ناشناخته را قرارداد توسعه ببندید؟!

 

من در طول این بحث قدری ناراحت بودم که چرا بعضی دوستان این بحث را آنقدر طولانی کردند و این همه اشتباهات و خطاهای زنگنه را به میدان دارخوین تقلیل دادند هرچند عمق اشتباه در این مورد آنقدر مهم بود که به نظر من اگر مدیران کشور و جبهه مشارکتی ها درک فنی از این مسائل داشتند برای استیضاح زنگنه کافی بود اما چون فکر می کردم چنین آشنائی و درکی نیست نوعی تقلیل مساله می شد.

در ادامه وقتی گرفتم و مطالبی قدری کلی تر را ذکر کردم که تا جائی که ذهنم یاری می کند اشاره می کنم:

  1. گفتم جناب زنگنه وقتی به نفت آمدند نقد می کردند که در گذشته به مساله  بالادستی و توسعه میادین هیدروکربنی مطلقا توجهی نشده است و هیچ اقدام جدی در جهت اکتشاف و تولید در دوره بعد از انقلاب صورت نگرفته است. گفتم فرض کنید این ادعای ایشان درست بوده باشد. خوب در اینصورت ایشان قبل ازاین که شرکت های خارجی را دعوت کنند باید کلی کار انجام دهند، اکتشافات را کامل کنند ، نیروی انسانی را در بخش  بالادستی و مهندسی مخازن نفتی تربیت و جذب کنند، مطالعات شبیه سازی میادین که منجرب به تهیه طرح توسعه میادین می شود را تمهید کنند و از همه مهمتر بر اساس همه اینها طرح جامع توسعه کل میادین هیدروکربنی را تهیه کنند و میادین را برای توسعه اولویت بندی کنند و  تیم های مذاکره کننده با شرکت ‌خارجی را سازمان بدهند، تا با آمادگی سراغ توسعه میادین بروند چنین کارهائی ممکن است حداقل یک سال طول  بکشد و این کارها همه از نوع نرم افزاری است  اما ایشان قبل از چنین کاری با شتاب یک همایش در لندن برگزار کردند و از هر میدان نفتی و گازی کشور یک  حداقل اطلاعات را چاپ کردند ورفتند در لندن اینها را روی میز ریختند و همه شرکت های خارجی را در آن همایش دعوت کردند که هر که می خواهد بیاید هر میدانی را که می خواهد بگیرد و سرمایه گذاری کند و اشاره کردم که با این روش طبعا شرکت های خارجی اولویت ها را به نفع خودشان تعیین میکنند مثلا با توجه به منافعی که در کشورهای جنوب خلیج فارس دارند ممکن است میادین نفتی مشترک با این کشورها را برای توسعه انتخاب نکنند (که همین طور هم شد و در آن دوره حتی یک میدان مشترک  نفتی تحت قرارداد بیع متقابل قرار نگرفت و توسعه پیدا نکرد)  در صورتی اولویت ما میادین مشترک  است.

بعد به جبهه مشارکتی ها خطاب کردم که البته شاید آقای زنگنه تقصیر نداشته باشد و شما که امروز در کشور حزب حاکم هستید مقصرباشید. چرا گه ارزیابی و ارزشیابی شما است که به مدیران جهت می دهد، کارهای نرم افزاری زمان بر است اما سر وصدا و بگیر و به بند ندارد و اگر زنگنه سراغ کارهای نرم افزاری می رفت شاید شما ارزیابی می کردید که کاری نکرده است و اصلا مهلت نمی دادید که او کار نرم افزاری و مطالعات را تمام کند و به برنامه ریزی و سیاست گزاری درست برسد و او در ضمیر خود نظام ارزیابی این کشور را می شناسد و می داند که باید بلافاصله کارهای چشم پر کن انجام دهد ولو بی مطالعه و پر خسارت، شرکت تاسیس کند ، شرکت های خارجی را بیاورد و شلوغ کاری راه بیندازد.

جالب بود که در همین جلسه شاهد حرف من هم از راه رسید و یکی از افراد برجسته جلسه گفت ممکن است بعضی حرف های شما ها درست باشد اما به یاد داشته باشید که زنگنه مدیر اجرائی قوی ای است و من با تلخند اعتراض کردم که این چه حرف عجیبی  است کسی که بدون مطالعه و بی حساب و کتاب کار می کند و خسارت می زند هرچه از نظر اجرائی ضعیف تر باشد کمتر خسارت به کشوروارد می کند و ما دوساعت است داریم همین را می گوئیم که ایشان چه گونه با قدرت خسارت به کشور می زند!

  1. اشاره کردم که عملکرد زنگنه نشان می دهد که عقد قرارداد با شرکت های خارجی برایش یک وسیله برای توسعه صنعت نفت نیست بلکهیک هدف است.
  2. اشاره کردم که مشی اخلاقی زنگنه با دولت اصلاحات سازگار نیست برخورد ایشان بسیار مستبدانه است و برخورد ایشان با نیروی انسانی صنعت نفت بسیار تحقیر آمیز است.
  3. آخرین صحبتم یک بحث کلی در مورد شایسته سالاری بود. با اشاره به نیروهائی که زنگنه در اتوبوس  خود از وزارت نیرو به نفت آورد و بدون کمترین سابقه نفتی بر سمت های تخصصی صنعت نفت نشاند. گفتم که این رویه در کشورما بسیار روتین و عادی شده است و ما افرادی داریم که در طول خدمتشان در همه دستگاه ها چرخیده اند و می توانن کاندیدای پست و سمت های متفاوت باشند اما در دنیای تخصصی شده امروز یک نفر سی سال در یک تخصص کار می کند تا به توانائی و کارائی برسد و حتی در بسیاری از کشورهای توسعه نیافته ای که قبولشان نداریم نیز چنین روالی که در کشور هست را  مشاهده نمی کنیم.

 در پایان جلسه اتفاق طنز گونه ای هم افتاد. یکی از مدیران جناب زنگنه که اتفاقا ایشان هم مدیرسابق انرژی سازمان برنامه بود و بعد به نفت آورده شده بود (به این مناسبات توجه کنید) در جلسه حضور داشت و در گوشه ای نشسته بود و در بحث مشارکت نداشت اما وقتی احساس کرد به قول معروف جنگ دارد مغلوبه می شود از گوشه جلسه به میدان آمد و خطاب به جلسه در مورد ما یعنی منتقدین زنگنه که در جلسه حضور داشتند گفت اینها همان هائی هستند که مخالف توسعه کشور هستند و من با خنده ای گفتم بعید است یک  شهروند مخالف توسعه کشورش باشد اما اگر این راهی که شما می روید نامش  توسعه است بله من مخالف توسعه هستم.  بعید می دانم این بزرگوار با همه سوابقش در سازمان برنامه مفهوم توسعه را درک کرده باشد.

فروردین 1399 (قرنطینه کرونا)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

اتلاف منابع در طرح اتیلن مرکز

چند ماه پیش به مناسبتی در جریان طرحی تحت عنوان کلی «اتیلن مرکز» قرار گرفتم. داستان این طرح مصداق دیگری از بی‌مطالعه عمل‌کردن و اتلاف منابع یا فراهم‌کردن موجبات اتلاف منابع در مجموعه صنعت نفت است. طرح اتیلن مرکز چیست؟ ازآنجاکه اتیلن پایه بسیاری از محصولات پتروشیمیایی است، ظاهرا بنا بر پیگیری و اعمال فشار نمایندگان استان فارس در مجلس، هیئت وزیران در سال 1386 بدون اتکا به حداقل مطالعات لازم، تصویب می‌کند که خط لوله انتقال اتیلن به طول حدود 600 کیلومتر از عسلویه به شهر فیروزآباد در استان فارس کشیده شود و یک مجتمع پتروشیمی در فیروزآباد تأسیس شود که اتیلن را به الفین تبدیل کند و سه مجتمع پتروشیمی دیگر در شهرهای فسا، جهرم و داراب احداث شود که این الفین را به سایر محصولات پتروشیمیایی تبدیل کنند. پس از حدود شش سال از تأمین زمین و هزینه‌کردن در چهار نقطه در شهرهای یادشده، در نهایت در سال 1395 روشن می‌شود که طرح خط‌ لوله اتیلن مرکز که چهار پتروشیمی پیش‌گفته در قالب آن طرح تعریف شده بوده‌اند، دارای مطالعات جامع به‌ویژه از نظر زیست‌محیطی و تأمین آب نیست و بعد از مقابله با مقاومت‌های موجود به‌ویژه از ناحیه نمایندگان منطقه در مجلس، نهایتا در سال 1396 تصمیم قطعی اتخاذ می‌شود که ادامه فعالیت‌ها در سایت‌های چهارگانه باید متوقف شود و پروژه تولید الفین به کنار دریا در منطقه عسلویه منتقل شود که امکان تأمین آب وجود داشته باشد. به‌دنبال این تصمیم تلاش می‌شود اقدامات نیمه‌کاره در چهار سایت مذکور که نیمه‌تمام‌ماندن آنها می‌تواند موجب تخریب و هدررفت سرمایه‌گذاری شود با حداقل هزینه تکمیل شود و با پیمانکاران تصفیه‌حساب شده و حفاظت و نگهبانی از اموال در این سایت‌ها برقرار شود که طبیعتا شرکت‌هایی که برای تأسیس این چهار پتروشیمی تأسیس شده‌اند و حفظ سایت‌ها هزینه مستمر خواهد داشت. به‌دنبال غیراقتصادی شناخته‌شدن این پروژه‌های چهارگانه، برای گرفتن زمین در منطقه عسلویه اقدام می‌شود و زمینی خریداری می‌شود که البته نیمی از آن تا چند ماه پیش در اشغال کارگاه‌های فازهای در حال تکمیل پارس ‌جنوبی بوده و قرار بوده است با تکمیل آن فازها تخلیه شود که اطلاعی در دست نیست که آیا هنوز این اتفاق افتاده است یا نه. فعلا تصمیم بر این است که در این سایت پروژه مورد نظر در پتروشیمی فیروزآباد برای تولید الفین احداث شود و چند ماه پیش مسئولان مربوطه ادعا داشتند که در حال خرید ماشین‌آلات آن هستند و برآوردشان این بود که 50 درصد ماشین‌آلات خریداری شده است؛ اما نکته جالب این است که در طرح اتیلن مرکز که عملا منتفی شده است، چنانچه ذکر شد قرار بوده که پتروشیمی فیروزآباد، الفین را به‌عنوان ماده اولیه برای سه پتروشیمی دیگر (داراب و جهرم و فسا) تولید کند، درحالی‌که حسب اطلاع هنوز هیچ تصمیمی درباره سه پتروشیمی مذکور اتخاذ نشده است و معلوم نیست که این الفین برای چه باید تولید شود، چون بازار صادراتی مناسبی هم ندارد!؟

ضمن اینکه اتیلن از گاز اتان تولید می‌شود که مقدار گاز اتان در گازهای تولیدی در پارس جنوبی خیلی بالا نیست و در گذشته تعهدات زیادی نیز مانند خط لوله اتیلن غرب و بعضی مجتمع‌های پتروشیمی واقع در عسلویه برای تأمین اتیلن و در واقع اتان ایجاد شده است و هم‌اکنون بسیاری از مجتمع‌های پتروشیمی با کمبود خوراک اتان مواجه هستند؛ بنابراین خوراک یا ماده اولیه مجتمع جایگزین فیروزآباد نیز زیر سؤال است.
در واقع به نظر نگارنده ماجرا این است که مانند بسیار از موارد دیگر، وقتی طرحی شامل پروژه‌های متعدد تعریف می‌شود و شرکت‌هایی برای اجرای آن تأسیس می‌شود و ذی‌نفعانی به وجود می‌آیند، عملا دیگر امکان یا جسارت تعطیل‌کردن آن و جلوی ضرر بیشتر را گرفتن وجود ندارد و خرج‌تراشی ادامه می‌یابد، یک جست‌وجوی اینترنتی نشان می‌دهد که هنوز هم بعضی از نمایندگان آن منطقه دست از فشارهای خود برای تحمیل این طرح غیراقتصادی به اقتصاد ملی برنداشته‌اند.
همچنین جالب این است که در این مورد نیز مانند بسیاری از موارد این‌چنینی دیگر، ورود به سرمایه‌گذاری در آن به بسیاری از صندوق‌های بیمه و بازنشستگی تحمیل شده است و صندوق‌هایی که باید با سرمایه‌گذاری‌های عاقلانه، مطالعه‌شده و سودده، منابع لازم را برای تعهدات پرداختی خود تأمین کنند، پول‌هایشان در این طرح‌های تحمیلی تلف می‌شود.
جالب این است که توجیه بسیاری از این غلط‌کاری‌ها اشتغال‌زایی و محرومیت‌زدایی در یک منطقه است؛ گاهی به‌صراحت گفته می‌شود که «حالا ممکن است این طرح خیلی هم اقتصادی نباشد یا از منظر اقتصادی صِرف دیده نشده باشد، ما به اشتغال‌زایی توجه داشته‌ایم». این حرف انسان را نگران‌تر می‌کند و چندین سؤال به ذهن متبادر می‌شود: آیا در یک اقتصاد پیوسته، لزوما باید شغل را پشت درِ خانه مردم ایجاد کرد یا اقتصاد باید بهره‌ور باشد تا در آن سرمایه‌گذاری صورت گیرد و شغل ایجاد شود. متأسفانه این درک در بعضی وجود ندارد که وقتی اقتصاد غیربهره‌ور باشد و سرمایه‌ها چنین تلف شود، نه سرمایه‌گذاری مفید و مؤثر محقق خواهد شد و نه شغل ایجاد خواهد شد و نه محرومیت‌زدایی اتفاق خواهد افتاد. اگر هدف ایجاد شغل است، آیا مطالعات آمایشی و تطبیقی درباره بهترین و کم‌هزینه‌ترین راه ایجاد شغل در منطقه مورد نظر انجام شده است. واقعیت این است که صنایع بالادستی پتروشیمی اشتغال‌زا نیستند. آیا همه صنایع و بخش کشاورزی و... باهم مقایسه شده‌اند؟ جالب این است که معمولا این‌گونه طرح‌ها زمینه فشار نمایندگان و مقامات محلی و حتی مقامات نفتی بومی همه مناطق مسیر آن را هم فراهم می‌کند؟ مانند خط اتیلن غرب که وزیری چند صباحی آمد و در شهر خود که در مسیر یا نزدیک مسیر اتیلن غرب بود، کلنگ مجتمع جدیدی را زد. نماینده‌ای با وعده پوپولیستی آوردن پتروشیمی از مردم رأی می‌گیرد و وزارت نفت را در فشار قرار می‌دهد و مجتمعی دیگر کلنگ می‌خورد.
آیا اگر پول بادآورده نفت نبود و درآمد یک دولت از مالیات مردم تأمین می‌شد و صنایع و کارخانه‌ها باید کالای قابل رقابت و با بهره‌وری مطلوب و درآمد و سود خوب می‌داشتند که بتوانند مالیات خوب بدهند و کشور اداره شود، بازهم این‌گونه با سرمایه‌گذاری‌ها برخورد و این‌گونه تصمیم‌گیری می‌شد؟ آنچه درباره اتیلن مرکز ذکر شد، فقط یک نمونه و مشت از خروار است.
آیا وقتی نظام تصمیم‌گیری اقتصادی و سرمایه‌گذاری کشور این‌گونه معیوب و منفعل است، این احتمال بسیار تقویت نمی‌شود که رانت‌خواران و ویژه‌خواران و صاحبان منافع خاص یا آنان که منافع خود را بر منافع ملی ترجیح ‌می‌دهند، برای کشور طرح و پروژه تعریف کنند و با اعمال نفوذ آن را ملی کنند؟ یا خارجی‌ها برای ایجاد تقاضا برای نرم‌افزار و سخت‌افزار خود از لایسنس و دانش فنی گرفته تا تجهیزات و خدمات پیمانکاری، برای این کشور پروژه و طرح بنویسند؟
آیا دانشگاه‌های ما و خصوصا دانشکده‌های اقتصاد ما و مطبوعات ما نباید مطالعات فنی- اقتصادی این‌گونه طرح‌ها و پروژه‌ها را مطالبه کنند؟ آیا نباید سازوکاری در کشور فراهم شود درباره طرح‌ها و پروژه‌های بزرگی که ابعاد ملی دارد و توسط دولت و شرکت‌های دولتی و خصولتی‌ها اجرا می‌شود. قبل از نهایی‌شدن و اجرا، سمینارهایی برگزار شود تا همه‌چیز شفاف شود و زمینه نقد و بررسی فراهم شود و معلوم شود که آیا همه‌چیز درست بررسی شده است یا نه؟ مسائل زیست‌محیطی و آب و هزینه‌های فرصت و عدم‌النفع‌های اجتماعی و عمومی بررسی شده است یا نه؟
اگر مدیری این سیستم‌های تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری را اصلاح و شفاف نکند، آیا می‌توان از او پذیرفت که برخورد ریشه‌ای با رانت‌جویی دارد؟
در جهان توسعه‌یافته که همه سرمایه‌گذاری‌ها را بخش‌ خصوصی انجام می‌دهد و بخش‌ خصوصی برای تأمین مالی به بانک مراجعه‌ می‌کند و بانک هم کار خود را بلد است و دستگاه حکمرانی از بنگاه‌ها و بخش تصدی جداست و کنترل و نظارت خود را اعمال می‌کند و پاسدار منافع ملی (در مقابل منافع خصوصی) است، این نگرانی‌ها وجود ندارد ولی در شرایط و فضای کسب‌وکار ایران این نگرانی حتی در مورد سرمایه‌گذاری بخش خصوصی وجود دارد که آیا در جست‌وجوی سود واقعی است یا رانت جانبی؛ چه رسد به سرمایه‌گذاری‌های دولتی و نیمه‌دولتی و خصولتی.
تصمیم‌گیران اقتصادی باید توجه داشته باشند که کشور با هواکردن وبرپاکردن آهن و فولاد بدون توجه به توجیه اقتصادی آن، صنعتی و توسعه‌یافته نمی‌شود. کشور با توسعه‌ نرم‌افزارها و تطابق نرم‌افزار و سخت‌افزار و ارتقای بهره‌وری و انجام سرمایه‌گذاری‌های پربازده و منطقی که ارزش افزوده ایجاد کند، به پیش‌‌می‌رود.
نماینده مجلس توجه ندارد که اگر کشور در مسیر توسعه و پیشرفت قرار نگیرد و اگر در اقتصاد کلان کشور بهره‌وری وجود نداشته باشد، شهر و منطقه او هم هرگز پیشرفت نخواهد کرد.
اگر می‌بینیم این همه دلار نفتی در کشور ریخته می‌شود ولی مابازای آن در زندگی و شغل و معیشت مردم دیده نمی‌شود، آیا نتیجه همین‌گونه برخورد نیست؟
نهایتا آیا اگر وزارت نفت و شرکت ملی صنایع پتروشیمی که اینک عمدتا وظیفه حکمرانی و سیاست‌گذاری و کنترل و نظارت دارد و شورای اقتصاد و هیئت وزیران، مطالعات کافی را طلب می‌کردند و بدون آن وعده تأمین و انتقال اتیلن را نمی‌دادند، چنین منابعی تلف می‌شد؟
چه کسی باید پاسخ‌گوی این ریخت‌و‌پاش‌های ملی باشد؟

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۵۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

دریافت فایل مقاله 

دریافت
حجم: 230 کیلوبایت
توضیحات: مصاحبه با مجله آینده نگر بهمن ماه 98
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۲۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

6 سال از اتلاف منابع در پارس جنوبی بدون تصمیم مشخص گذشت

مخالفان سیراف چه می‌گویند؟

غلامحسین حسنتاش . کارشناس ارشد انرژی

در تابستان سال 1393 وزارت نفت اعلام کرد که مناقصه ساخت هشت پالایشگاه میعانات گازی برگزار می‌شود. داستان این بود که طرحی در وزارت نفت پخت‌و‌پز شده بود که در منطقه سیراف در پارس جنوبی مجوز ساخت هشت پالایشگاه میعانات گازی به ظرفیت هرکدام 60 هزار بشکه در روز به شرکت‌های بخش خصوصی اعطا شود؛ به این صورت که شرکت‌های زیرمجموعه وزارت نفت تمام زیرساخت‌های لازم شامل سیستم‌های تأمین آب و برق و بخار، اسکله‌های بارگیری محصولات و مخازن ذخیره خوراک و محصول را احداث کنند و شرکت‌های بخش خصوصی فقط واحد اصلی پالایشی را بسازند.
به نظر می‌رسید که این شیوه کار نوعی دورزدن قوانین است. روح سیاست‌های ابلاغی اصل 44 این است که دولت دیگر وارد تصدی‌گری نشود و در جایگاه حاکمیتی بنشیند و تصدی‌گری توسط بخش خصوصی و خود مردم را تمهید کند که معنای حکمرانی (Governance) هم همین است. اما دوباره یک شرکت دولتی تحت عنوان «شرکت زیرساخت فراگیر پالایشی سیراف» تأسیس شد و سیستمی را شکل دادند که بخش خصوصی به‌نوعی تحت کنترل کامل این شرکت دولتی وارد شود تا صورت ظاهر قانون حفظ شود.
اما در همان اوان کار مشخص شد که این طرح بسیار خام و بی‌مطالعه است و واقعا جای شگفتی است که چگونه چنین طرح‌های چندمیلیارد‌دلاری و چند صد میلیارد تومانی بدون اندک مطالعه‌ای آغاز می‌شود. اینک وارد ششمین سال از آغاز شکل‌گیری این طرح شده‌ایم و میلیاردها تومان هزینه شده است اما هیچ اثری حتی از یک واحد پالایشی نیست و چنانچه توضیح خواهم داد، بسیار بعید است که در آینده هم شاهد پالایشگاهی در سیراف باشیم. متأسفانه بسیاری از شرکت‌های بخش خصوصی و به‌قول‌معروف خصولتی هم که علاقه‌مند به ورود به فعالیت‌های نفتی هستند ولی شناخت کافی از وضعیت صنعت نفت نداشتند و باور نداشتند که چنین طرح‌های بی‌مطالعه‌ای از این صنعت بیرون بیاید، وارد این طرح شدند و هزینه‌های گزاف بی‌حاصلی کردند که بسیاری از این هزینه‌ها از جیب بازنشستگان و مستمری‌بگیران صندوق‌های بازنشستگی بود. نگارنده مفتخرم که هرجا توسط داوطلبان سرمایه‌گذاری در سیراف به مشاوره دعوت شدم، به‌شدت آنها را از ورود به این طرح و هزینه‌کردن در آن بر حذر داشتم.
این‌جانب در بهمن‌ماه 1395 در مصاحبه‌ای به طرح پالایشگاه‌های هشت‌گانه سیراف به‌عنوان مصداق دیگری از بی‌برنامگی در صنعت نفت اشاره داشتم و گفتم که این طرح به اعتقاد من بدون حداقل مطالعات کافی آغاز شده است. به ‌دنبال چاپ آن مصاحبه، مسئول وقت طرح برآشفته شده بود که چنین نیست و اینک با گذشت سه سال از آن مصاحبه و با گذشت بیش از پنج سال از کلید‌خوردن این طرح بهتر می‌توان در‌این‌باره قضاوت کرد. در مناظره مکتوبی که پس از آن مصاحبه شکل گرفت، توضیحات مسئولان درجه اول سیراف اصلا قانع‌کننده نبود و در بسیاری از موارد هم اصلا توضیحی نداشتند و بیش‌از‌پیش به بی‌مطالعه‌بودن این طرح بزرگ مانند اغلب طرح‌های وزارت نفت، باور پیدا کردم.
و اما اشکالات طرح:
1. تأمین خوراک: طبعا اولین مسئله کلیدی برای هر واحد پالایشی در دسترس‌بودن خوراک کافی است که در مورد پالایشگاه‌های هشتگانه سیراف این خوراک میعانات گازی تولیدی پارس جنوبی است. اطلاعات تولید پارس جنوبی نشان می‌دهد که همین حالا که همه فازها به بهره‌برداری نرسیده‌اند، نه تولید گاز همه فازها به اعداد هدف فرض‌شده رسیده و نه متوسط تولید میعانات به عدد مفروض 40 هزار بشکه هدف تولید رسیده است. ضمن اینکه پروفایل یا منحنی تولید هم روند نزولی دارد و با افزایش تعداد فازها با توجه به یکی بودن سفره (مشترک بودن با قطر)، افت فشار بیشتر خواهد شد و متوسط تولید پایین‌تر خواهد آمد. از سوی دیگر با احتساب پالایشگاه ستاره خلیج ‌فارس (360 هزار بشکه در روز)، پالایشگاه‌های پارس شیراز، لاوان، بندرعباس و پتروشیمی نوری حدود 650 هزار بشکه تعهد برای میعانات پارس جنوبی وجود دارد و بنابراین با احتساب 480 هزار بشکه خوراک سیراف، باید تولید میعانات به بیش از 1.1 میلیون بشکه در روز برسد که غیرممکن به نظر می‌رسد؛ درحالی‌که روند تولید هم به‌شدت نزولی خواهد بود؛ بنابراین خوراک برای هشت واحد مورد نظر در طول دوران عمر مفید این پالایشگاه‌ها به‌هیچ‌وجه وجود نخواهد داشت. آخرین برآوردها این است که اوج تولید میعانات گازی پارس‌ جنوبی از 750 تا 800 هزار بشکه در روز فراتر نخواهد رفت اما اگر مسئولان مربوطه در‌این‌باره مطمئن هستند و مطالعات جامعی انجام داده‌اند. برای اینکه سرمایه‌های کشور تلف نشود و سرمایه‌گذاران مطمئن باشند، خوب است یا گزارش مطالعه خود را منتشر کنند و در معرض نقد و بررسی صاحب‌نظران قرار دهند که در آن روند عرضه با مشخص‌کردن پروفایل تولید بلندمدت (با احتساب روند برداشت ایران و قطر) و تقاضا‌های قطعی شده و نهایتا بالانس عرضه و تقاضای میعانات میدان گازی پارس جنوبی، دقیقا بررسی شده باشد یا اگر مطالعه ندارند یا نمی‌خواهند آن را منتشر کنند (با توجه به فضای بسته نفت) اما به کار خود مطمئن هستند، برای اطمینان سرمایه‌گذاران، قراردادهای تأمین خوراک را از حالت یک‌طرفه خارج کنند و از زمان به بهره‌برداری رسیدن هر یک از پالایشگاه‌ها حداقل تا 15 سال تأمین خوراک آنها را تضمین و تعهد کنند؛ به‌طوری‌که اگر شرکت نفت به تعهدش عمل نکرد، مجبور به پرداخت خسارت باشد نه اینکه مانند بعضی قراردادهای خوراک که بسته شده، مرجع حل اختلاف و رسیدگی هم امور حقوقی خود شرکت نفت باشد.جالب اینجاست که به‌تازگی موضوع فاز چهارم پالایشگاه ستاره خلیج فارس مطرح شده است و ظاهرا به این نتیجه رسیده‌اند که با وجود زیرساخت‌هایی که در پالایشگاه ستاره 
خلیج فارس در بندرعباس به‌ وجود آمده، اضافه‌کردن فاز چهارم به آن، کم‌هزینه‌تر و منطقی‌تر است و در این صورت خوراک مورد نیاز ستاره خلیج فارس به 
480 هزار بشکه در روز افزایش پیدا خواهد کرد و مشکل سیراف بیشتر خواهد شد.
اگر به سایت اینترنتی شرکت زیرساخت فراگیر پالایشی سیراف مراجعه شود، ملاحظه می‌شود بعد از مدت‌ها رکود و توقف در این سایت، در آخرین خبر سایت که مربوط به 28 شهریور سال جاری است (تحت عنوان نشست بررسی تأمین مالی طرح)، ظرفیت پالایشگاه سیراف 360 هزار بشکه اعلام شده است؛ یعنی فعلا به‌ صورت چراغ‌‌خاموش دو واحد از هشت واحد پالایشی سیراف خط خورده است.
اگر وزارت نفت اصرار بر ادامه کار داشته باشد، سرمایه‌گذاران احتمالی در پالایشگاه‌های هشت‌گانه سیراف که متأسفانه برخی از آنها صندوق‌های بازنشستگی هستند و پول مردم را به ریسک می‌اندازند، باید توجه داشته باشند که باید قراردادهای بسیار محکم و تضمین‌شده‌ای را درباره تأمین خوراک با وزارت نفت منعقد کنند.
2. مطالعات بازار محصول: برای سرمایه‌گذاری‌ در راستای تولید یک یا چند محصول، اولین قدم مطالعات بازار است. عمر مفید پالایشگاه‌ها حداقل 20 سال است و باید مشخص شود در 20 ‌سال آینده، روند عرضه و تقاضای جهانی و داخلی فراورده‌های تولیدی چه خواهد بود؟ روند عرضه و تقاضا و بازار میعانات چه خواهد بود؟ این مسئله بسیار مهمی است. بیشترین اطلاعاتی که ارائه می‌شود، مبتنی بر این است که به‌هرحال تقاضا برای محصولات وجود خواهد داشت که این به‌هیچ‌وجه کافی نیست. معلوم است که تقاضا برای هر کالایی وجود دارد، اما مهم این است که تقاضا در چه قیمتی وجود دارد و آیا در زمان به‌بهره‌برداری‌رسیدن این پالایشگاه‌ها، مثلا بازار و قیمت خود میعانات یا بازار و قیمت محصولات و خصوصا نفتا که عمده‌ترین محصول است، بهتر خواهد شد؟ بنابراین یک مطالعات بازار کامل باید هم روند تقاضا و هم عرضه و هم بالانس عرضه و تقاضا و در نهایت وضعیت بازار و قیمت را برای خوراک و محصولات نشان دهد. بررسی‌ها نشان می‌دهد مطالعات جامعی در‌این‌باره انجام نشده است و در زمینه تقاضا نیز شواهد نشان می‌داد که عزیزان صنعت نفت بعدها و بعد از انتقادات، اطلاعاتی را فراهم کرده‌‌اند و خوب است مطالعات بازار محصولات را روی سایت شرکت زیرساخت قرار دهند. همین حالا هم درباره وضعیت تولید و بازار نفتا و بنزین ابهاماتی جدی وجود دارد. در مطالعاتی که چند سال پیش در مؤسسه مطالعات‌ بین‌المللی انرژی (وابسته به خود وزارت نفت) انجام شده و همچنین در مطالعه اخیرتری که دو، سه سال پیش به سفارش باشگاه نفت و نیرو انجام شده و از آن مطلع هستم، ابهامات زیادی در این موارد مطرح شده است. مسلما معنای اجتناب از خام‌فروشی این نیست که مثلا برای اینکه طلا را خام نفروشیم، ببریم آن را فراوری کرده و تبدیل به مس کنیم! این سرمایه‌گذاری‌ها به‌هر‌حال از جیب یک ملت است، چه اشکالی دارد اگر مطالعه قوی‌ای دراین‌باره وجود دارد، در معرض نقد و بررسی صاحب‌نظران قرار گیرد و حتی سمینارهایی برای آن برگزار و اطمینان حاصل شود.
3- مقیاس اقتصادی و بهینه پالایشگاه: در مطالعه‌ انجام‌شده از سوی مؤسسه مطالعات بین‌المللی انرژی که قبلا به آن اشاره کردم، نشان داده شده در شرایطی که بسیاری از پالایشگاه‌های ما زیان‌ده بوده‌اند، پالایشگاه‌های کوچک وضع بسیار بدتر و زیان انباشته بیشتری داشته‌اند (با وجود اینکه سرمایه‌گذاری‌شان هم سال‌ها پیش مستهلک شده است). مدیرعامل وقت شرکت پالایش و پخش فراورده‌های نفتی نیز در سال 95 در مصاحبه‌ای گفت (حداقل در شرایط ایران و در جایی که حجم خوراک بزرگ است)، مقیاس پالایشگاهی کمتر از 150 هزار بشکه اقتصادی نیست یا حداقل اقتصادی قوی‌ ندارد و دوران بازگشت سرمایه طولانی می‌شود. علاوه بر این، این سؤال مطرح می‌شود که چرا پالایشگاه ستاره خلیج ‌فارس 360 هزار بشکه‌ای و واحدهای آن 120‌هزار‌بشکه‌ای است و اینجا ظرفیت هر واحد 60 هزار بشکه‌ در نظر گرفته شده است؟ در‌هرحال آنچه مسلم است، این است که این مقیاس، حتی اگر اقتصادی هم باشد، بهینه نیست و مقیاس بزرگ‌تر می‌تواند اقتصادی‌تر باشد. در مقطعی، مسئول طرح سیراف ادعا می‌کرد اگر اقتصادی نیست، چرا بانک‌ها و بیمه‌های بین‌المللی آمده‌اند؟ پاسخ این بود که بفرمایید کدام بانک‌ها و بیمه‌ها آمده‌اند؟ خیلی‌ها می‌آیند؛ مهم این است چه کسی تا آخر می‌مانند؟ خیلی‌ها هم مطلع هستم که آمدند و متأسفانه به خاطر همین ابهامات رفتند؛ ضمن اینکه اگر واقعا سرمایه‌گذاران خارجی داوطلب، در مقطع بعد از برجام و قبل از خروج آمریکا از برجام (و اوج‌گیری مجدد تحریم‌ها)، آمده بودند، چرا مسئولان محترم مرتب از صندوق ذخیره ارزی برای تأمین مالی این پروژه‌ها صحبت می‌کردند؟ متأسفانه صندوق ذخیره ارزی یا توسعه ملی بدون بررسی دقیق پروژه‌ها را تأمین مالی می‌کند و در مواردی پروژه‌هایی بی‌سروته با دور‌زدن قوانین و با خصوصی‌سازی صوری، از سوی صندوق تأمین مالی شده است.
بعضا توضیح دیگری هم ارائه می‌شود که مقیاس پالایشگاه‌های میعانات با مقیاس پالایشگاه‌های نفت متفاوت است و محدودیتی که درباره پالایشگاه‌های نفتی وجود دارد، لزوما برای میعانات مصداق ندارد که البته این مطلب درخور تأملی است. مدارکی هم ارائه می‌شود که در دیگر جاهای دنیا نیز پالایشگاه 60‌هزاربشکه‌ای میعانات وجود دارد، ولی این اصلا نمی‌تواند توجیه خوبی باشد، چون تحلیل اقتصادی بسته به شرایط هر منطقه متفاوت است و هنوز این سؤال باقی است که در جایی که قرار است 480 یا حالا 360 هزار بشکه خوراک وجود داشته باشد، چرا این مقیاس انتخاب شده و چرا با مقیاس ستاره خلیج ‌فارس متفاوت است.
گاهی گفته می‌شود مقیاس کوچک شده است که قابل سرمایه‌گذاری از سوی بخش خصوصی داخلی باشد؛ این حرف نمی‌تواند چندان منطقی باشد که ما اقتصاد طرح را ضعیف کنیم. برای این کار همین الان هم بعضی که وارد شده‌اند، مجموعه‌ای از سهامدارن هستند‌ و می‌شد تلاش کرد اتحاد‌ها یا کنسرسیوم‌هایی از سهامداران ایجاد کرد که با یک اقتصاد قوی‌تر که مسلما هم به نفع اقتصاد ملی و هم به نفع سرمایه‌گذاران است، کار جلو برود و شاید هنوز هم برای چنین کاری دیر نشده باشد.
چنانچه اشاره کردم، روح سیاست‌های ابلاغی اصل 44 این است که دولت دیگر وارد تصدی‌گری نشود و در جایگاه حاکمیتی بنشیند و تصدی‌گری از سوی بخش ‌خصوصی و خود مردم را تمهید کند که معنای حکمرانی (Governance) هم همین است. اما دوباره یک شرکت دولتی درست می‌‌شود و کار را با کمترین مطالعات شروع می‌کند و سیستمی را شکل می‌دهد که بخش خصوصی به نوعی تحت کنترل کامل خود دولت وارد شود تا صورت ظاهر قانون حفظ شود. بعد هم هنوز این اتفاق نیفتاده از جیب بازنشستگان نفت هزینه می‌شود. بنابراین در واقع قانونی‌بودن تأسیس شرکت زیرساخت سیراف زیر سؤال است.
4. مطالعات مکان‌یابی: برای اجرای هر طرحی باید مطالعاتی انجام شود که بهترین مکان که اقتصاد طرح را بهینه می‌کند، کجاست. در این‌باره مسئله مکان بسیار با موضوع دوم یعنی مطالعات بازار مرتبط است. آیا بازار محصولات عمدتا داخل کشور است یا صادراتی است؟ اگر داخل است، در کجاست؟ کدام طرح‌ها در منطقه اطراف سیراف قرار است این همه نفتا را جذب کنند؟ اگر صادارتی است که علی‌القاعده باید عمدتا برای بازارهای شرق آسیا باشد، آیا بهتر نبود این پالایشگاه‌ها در قشم یا بندرعباس یا چابهار اجرا می‌شد؟ که فقط خوراک به مثلا چابهار حمل شود و محصولات به بازار هدف نزدیک باشد. آیا هزینه‌های حمل‌ونقل خوراک و محصولات به مقاصد مربوطه به‌خوبی بررسی و مطالعه شده است؟  در بحث محیط ‌زیست هم همین مسئله می‌تواند مطرح باشد.
درباره مکان توضیحاتی روی سایت شرکت سیراف وجود دارد که نشان می‌دهد به دلیل نزدیکی به خوراک و زیرساخت‌های پارس‌جنوبی هزینه پالایشگاه کاهش می‌یابد، اما همان‌طور که اشاره شد، تا مسئله بازار هدف مشخص نشود و هزینه‌های حمل مقایسه نشود، توضیحات ارائه‌شده درباره مکان، کافی به مقصود نیست. ضمن اینکه مسئله زیست‌محیطی و امنیت تراکم تأسیسات نیز مسئله است.
5. مطالعه و بررسی ظرفیت جذب: اما مسئله پنجم و آخر که شاید از یک منظر از همه مهم‌تر باشد، بررسی پروژه از منظر اقتصاد کلان است. از منظر اقتصاد کلان و ظرفیت ملی با یک نگاه جامع، واقعیت این است که با توجه به شرایط اقتصادی و بین‌المللی کشور ظرف امکانات و سرمایه و جذب سرمایه‌ و توانایی‌های مدیریتی و...  بسیار محدود است. درشرایطی که صدها و بلکه هزاران طرح و پروژه نیمه‌تمام داریم با زخمی‌کردن یک مگاپروژه، یک دهان گشاد دیگر نیز برای این ظرف محدود باز می‌کنیم. تجربه مکرر و فراوان نشان می‌دهد با این شیوه و روش، حتی به فرض کامل‌بودن سایر مطالعات، نه تنها این پروژه‌ در زمان مقرر به نتیجه نمی‌رسد، بلکه به تعویق بیشتر سایر پروژه‌های نیمه‌‌تمام نیز کمک می‌کند و مطلعان از مطالعات اقتصادی و مدل‌های مالی پروژه‌ها خوب می‌دانند که تأخیرهای سنگین و طولانی‌شدن مدت خواب سرمایه، ممکن است پروژه‌ها را برای همیشه غیراقتصادی کند. از قدیم به ما گفته‌اند یک دِه آباد به از صد شهر خراب. آیا اگر همه توانایی‌ها متمرکز می‌شد که مثلا در این بحث، مجموعه ستاره
خلیج‌ فارس هر چه زودتر به بهره‌برداری می‌رسید، بهتر نبود؟
گاهی سابقه داشته است وقتی این مطالب و ضرورت انجام مطالعات کافی مطرح می‌شود، عمل‌گرایان ما را به مخالفت با توسعه متهم کرده‌اند. اگر مسئولان مربوطه بتوانند به نگارنده ثابت کنند که با این شیوه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و مدیریت، ما اقتصاد پیشرفته‌ای پیدا کرده‌ایم و در مسیر توسعه قرار داریم و مسائل و مشکلاتمان به‌صورت فزاینده در مسیر کاهش است، بنده، همه عرایض خود را پس می‌گیرم و عذرخواهی خواهم کرد، اما اگر چنین نیست که نیست و روند شاخص‌ها این را نشان نمی‌دهد، باید جدا تأمل کنیم که اشکال از کجاست؟ این مطلب آخر را از این بابت نوشتم که سال‌ها پیش در جلسه‌ای که امثال این نقدها را در موارد بی‌مطالعه دیگری مطرح می‌کردم، آقای محترمی از حلقه دوستان وزیر نفت وقتی به قول معروف در مباحث فنی کم آورد، به جای پاسخ منطقی پاسخ سیاسی داد و ما را متهم کرد اینها همان‌هایی هستند که مخالف توسعه کشور هستند! و من عرض کردم این اتهام خنده‌داری است که کسی مخالف توسعه کشورش باشد، اما اگر آنچه شما کرده‌اید توسعه است، بله من مخالف توسعه‌ام اما اهل فن و شاخص‌ها باید بگویند که توسعه چیست؟ و مسیر توسعه چیست و ما در چه مسیری هستیم. چرا 60 درصد ظرفیت صنعتی کشور تعطیل است و بقیه هم 50 درصدش زیان‌ده و غیر‌بهره‌ور است و با رانت و یارانه سر پا نگه داشته شده است. غیر از این است که نتیجه و حاصل این نوع تصمیم‌گیری و مدیریت و زود دست به سخت‌افزار ‌و کلنگ‌بردن و عدم توجه جدی به نرم‌افزارهایی مثل مطالعات بازار و مطالعات فنی- اقتصادی و مقیاس بهینه اقتصادی و غیره و غیره بوده است؟
در پایان صادقانه امیدوارم مراجع نظارتی به این مورد فقط به‌عنوان یک مصداق از وضعیت تصمیم‌گیری در صنعت نفت رسیدگی کنند و استانداردهایی حداقلی را برای تعریف طرح و پروژه تعیین کنند تا از این پس شاهد چنین ریخت‌وپاش‌هایی از جیب ملت نباشیم. دستگاه‌های نظارتی باید مشخص کنند هزینه‌های عظیم خاک‌برداری و تسطیح و جاده‌سازی و فراهم‌کردن دیگر زیرساخت‌های سیراف که تاکنون انجام شده، از چه منابع و محلی بوده است. همچنین خوب است دستگاه‌های نظارتی به این مهم نیز توجه کنند که حداقل در وزارت نفت تجربه نشان داده است جسارت اعتراف به اشتباه وجود ندارد و برای اجتناب از اعتراف به اشتباه هزینه حفظ شرکت‌ها و طرح‌ها و هزینه‌کردن‌ها ادامه می‌یابد و خسارت‌های مضاعفی به اقتصاد ملی وارد می‌شود تا مسئله شامل مرور زمان شود و دولت دیگری وارث و طبق معمول ادعا شود اگر ما بودیم، تمام می‌کردیم! کسی هم شاید یادش نماند که شش سال یا هفت سال بودید، غیر از هزینه چه کردید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۴
سید غلامحسین حسن‌تاش