

این چهار میدان ترکیبی از نفتخامهای سبک و سنگین را دارا هستند. بهعلاوه این امکان وجود دارد که کویت بتواند تولید نفت خود را از منطقه بیطرف واقعبین کویت و عربستان، که حدود 5 میلیارد بشکه نفت را در خود جا داده است، افزایش دهد.




این چهار میدان ترکیبی از نفتخامهای سبک و سنگین را دارا هستند. بهعلاوه این امکان وجود دارد که کویت بتواند تولید نفت خود را از منطقه بیطرف واقعبین کویت و عربستان، که حدود 5 میلیارد بشکه نفت را در خود جا داده است، افزایش دهد.
■■■
پس از تحریم نفت ایران شاهد ظهور برخی افراد خاص به عنوان دلال در عرصه معاملات نفتی بودهایم. این پدیده در عرصه اقتصاد ایران چه فرصتها و تهدیدهایی را ایجاد کرده است؟بازار و قیمتهای جهانی نفت در آستانه دور جدیدی از التهاب؛ آیا شوک دیگری در راه است؟
وضعیت فعلی بازار جهانی نفت تا حدودی تداعی کننده وضعیت سالهای نیمه اول دهه 1980 میلادی است. قیمتهای جهانی نفتخام از سال 2004 میلادی در سطوح نسبتا بالائی قرارداشته است. متوسط قیمت جهانی نفت که در سال 2003 حدود 28.8 دلار بود از سال 2004 در مسیر افزایشی قرار گرفت و در سال 2008 به بیش از 97 دلار رسید در سالهای 2009 و 2010 قدری کاهش داشت و با آغاز نا آرامیهای بهار از سال 2011 عربی به بیش از 110 دلار در بشکه رسید. این دوران طولانی بالا بودن نسبی سطوح قیمتهای جهانی نفت را میتوان با شوک قیمتی 1973 مقایسه کرد. در جریان شوک قیمتی 1973، قیمت جهانی نفت از متوسط 3.3 دلار در آن سال به بیش از 11.5 دلار در سال 1974 افزایش یافت و این افزایش آن تا سالها ادامه یافت.
نتیجه بالا رفتن قیمت در دهه 1970 از یک سو برنامهریزی برای ارتقاء بهرهوری انرژی در کشورهای صنعتی بود که موجب کاهش تقاضای آنها برای همه حاملهای انرژی و از جمله نفتخام شد و از سوی دیگر موجب اقتصادی شدن و افزایش عرضه انرژیهای رقیب و خصوصا افزایش عرضه نفتخام در مناطق غیراوپک بود که موجب کاهش شدید در تقاضای جهانی برای نفت اوپک گردید. بسیاری از میادین نفتی در مناطق مختلف جهان تا قبل از دهه 1970 اکتشاف شده بودند که هزینه تولیدشان قابل رقابت با ذخائر غنی و ارزان اوپک نبود ولذا در قیمت 2 تا 3 دلاری نفت اقتصادی نبودند، اما با چند برابر شدن قیمت نفت، سرمایهگزاری بر روی این میادین رونق گرفت و عرضه نفتخام در جهان افزایش یافت.
در سالهای اخیر نیز مشابه این اتفاق افتاده است، افزایش قیمـتهای جهانی نفت از یک سو تقاضا را کاهش دادهاست و از سوی دیگر موجب سرمایهگزاریهای جدیدی بر روی انرژیهای رقیب و خصوصا گازطبیعی گردیده است و از همه مهمتر موجب اقتصادی شدن بهرهبردرای از ذخائر هیدروکربنهای غیر مرسوم گردیدهاست. تولید نفت و گاز از ذخائر غیرمرسوم نفتوگاز در امریکا در سالهای گذشته رشد قابلتوجهی داشته است. بعلاوه اینکه در دهه 1970 گازطبیعی در سبد انرژی جهان جایگاه امروز را نیافته بود و پتانسیل جایگزینیاش با نفتخام نیز کمتر بود و یکپارچگی و انعطاف در شبکه انرژی و در میان کل حاملهای انرژی نیز مانند امروز نبود.
بنابراین با مقایسه افزایش چند برابری قیمت جهانی نفت در دهه اخیر با دهه 1970 میتوان آثار و تبعات و نتایج آن را نیز تا حدودی شبیهسازی کرد:
آثار و تبعات افزایش قیمت نفت در جریان شوک اول نفتی بر تقاضای نفت اوپک که مذکور افتاد، در اواخر آن دهه و درسالهای 1979 و 1980 ظهور و بروز یافت و اتفاقا این سالها با انقلاب ایران و کاهش شدید در صادرات و عرضه نفتخام ایران مواجه بود که تا حدودی اثرات کاهش تقاضا برای نفت اوپک را خنثی کرد اما کاهش تقاضا بسیار بیشتر از این بود. اوپک در واکنش به این کاهش تقاضای جهانی برای نفت خود، که سال به سال نیز بیشتر میشد از سال 1981 تا 1986 سیاست کاهش عرضه و تنظیم عرضه خود با تقاضای جهانی به منظور حفظ قیمت را پیشگرفت، در این میان عربستانسعودی بیش از دیگر اعضاء اوپک تولید خود را کاهش میداد و به تولیدکننده شناور بازار برای کنترل و تنظیم بازار تبدیل شد. ادامه این روند موجب شکل گیری یک ظرفیت خالی یا مازادتولید فزاینده در سطح اوپک و خصوصا در عربستانسعودی شد که همین ظرفیت مازاد، امکان سقوط قیمت جهانی نفت در سال 1986 و وقوع شوک سوم نفتی یا اولین شوک کاهشی قیمت نفت را فراهم کرد. در این سال عربستانسعودی بصورت ناگهانی اعلام کرد که سیاست دفاع از قیمت را کنار میگذارد و برای بدست آوردن سهم بازار عرضه نفتش را افزایش و قیمت نفت را کاهش میدهد، که البته اگر چنان ظرفیتی را در اختیار نداشت طبعا امکان طرح چنین رویکردی را هم نداشت.
در شرایط کنونی نیز همانگونه که اشاره شد تقاضای روبه کاهش انرژی و تولید روبه افزایش انرژیهای غیرفسیلی و نفت و گاز غیرمرسوم وضعیت مشابهی را پدید آورده است. شانس اوپک این بوده است که بدنبال وقوع سونامی در فوکوشیمای ژاپن در ماه مارس 2011 و فاجعه نیروگاه اتمی دایایچی در آنجا، بسیاری از نیروگاههای هستهای ژاپن از مدار خارج شدند، تقاضای نفت و گاز برای تولید برق در این کشور افزایش یافت و بسیاری از پروژههای اتمی در دیگر کشورهای جهان با فشار طرفدارن محیط زیست، متوقف شد و این قدری از کاهش تقاضا برای نفت اوپک را جبران نمود. اگر جهان صنعتی راهحل و جایگزینی برای این مسئله پیدا کند دشواری اوپک بیشتر خواهدشد. علاوهبراین بر طبق پیشبینی آژانس بینالمللی انرژی در بین سالهای 2011 تا 2035 حدود 68 درصد از رشد سالانه در تقاضای جهانی انرژی در میان کشورهای غیرصنعتی تنها به کشورهای چین و هند و خاورمیانه تعلق خواهد داشت، قیمت انرژی در همه این کشورها یارانهای بوده و شاخص شدت انرژی اینکشورها نامطلوب است و اگر تحت فشارهای زیستمحیطی بینالمللی یا محدودیتهای اقتصادی داخلی، یارانههای انرژی در این کشورها کاهش یابد، ممکن است این رشد تقاضا محدودتر گردد.
در هرحال در شرایط حاضر تقاضا برای نفت اوپک البته به صورت بطئیتری نسبت به دهه 70، روبه کاهش و ظرفیت مازاد اوپک در حال افزایش است. براساس گزارش آژانس خصوصا با توجه به روند افزایشی تولید نفت عراق، اوپک بین سالهای 2014 تا 2018 حدود 7 میلیون بشکه ظرفیت مازاد تولید خواهد داشت. این ظرفیت مازاد اوپک شامل ظرفیت تولید ایران و لیبی نیز میشود. بر اساس آخرین گزارش ماهانه اوپک میزان تولید نفت ایران در ماه اگوست گذشته 2.638 میلیون بشکه و تولید لیبی 529 هزار بشکه در روز بوده است. ایران به دلیل شرایط تحریم حدود یک و نیم میلیون بشکه و لیبی به دلیل بحران داخلی حدود یک میلیون بشکه از ظرفیت خود را تولید نکرده است. با افزایش تولید گاز در جهان تولید میعانات گازی که نوعی نفتخام سبک تلقی میشود نیز درحال افزایش است. با حل مشکلات ایران ولیبی مشکل اوپک بیشتر ظهور و بروز خواهد یافت و به عبارتی در شرایط کنونی مسائل سیاسی و ژئوپلتیکی تعدل بازار را بر روی قیمتهای فعلی حفظ کرده است. باید دید که آیا عربستان باردیگر حاضر است که مانند دهه هشتاد به تولیدکننده شناور تبدیل شود و برای حفظ قیمت نفت تولید خود را کاهش دهد یا شوک منفی قیمتی دیگری در راه خواهد بود.
البته باید توجه داشت که تفاوتهائی هم میان شرایط امروز صنعت جهانی نفت با شرایط دهه هشتاد وجود دارد:
الف- در اوایل دهه 80 بازارهای کاغذی یا آتیهای نفتخام تازه در حال شکلگیری بود و سفتهبازی در معاملات نفت به اندازه امروز گسترش نیافته بود. این بازارها به نوبه خود در تشدید نوسانات قیمت نفت بسیار موثر هستند.
ب- در اوایل دهه هشتاد میزان ذخیرهسازی نفت و فرآوردههای نفتی چه بصورت ذخائر استراتژیک در کشورهای صنعتی و اقتصادهای درحال ظهور و چه بصورت ذخائر تجاری، مانند امروز نبود و تجربه امروز در مورد نحوه سامان دهی و بهرهبرداری از آن نیز وجود نداشت.
ج- در دهه 80 واکنش عرضه نفتخام به قیمت کمتر بود چراکه بعد از اینکه کشورهای غیر اوپک بر روی میادین نفتی پرهزینهتر خود (از نظر هزینه ثابت)، سرمایهگزاری کردند میتوانستند تا مرز رسیدن قیمت نفت به هزینههای عملیاتیشان (که چندان قابل توجه نیست) تولید نفت خود را ادامه دهند. اما ساختار هزینه تولید در نفتخامهای غیرمرسوم با نفتخامهای مرسوم متفاوت است و هزینه عملیاتی در بهرهبرداری از این نوع نفتخام بسیار بیشتر است ولذا ممکن است واکنش عرضه نهائی نفت به کاهش قیمتها بیشتر از گذشته باشد و به عبارتی با کاهش قیمت نفت، عرضه نفتخام در مناطق غیراوپک بیشتر از دهه 80 کاهش یابد. به عبارت دیگر تداوم تولید و رشد تولید از منابع غیرمرسوم (لایههای فشرده)، نفتخام مستلزم باقیماندن قیمت در سطح بالا است.
د- البته کاهش تقاضا در اثر افزایش قیمت نفت و انرژی خصوصا در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی (OECD)، به هیچ وجه در حد دهه 1970 نخواهد بود، قبل از آن دهه مصرف انرژی در آن کشورها بسیار مصرفانه و بیضابطه بود و فاصله زیادی میان شدت انرژی موجود و مطلوب وجود داشت. اما بعد از شوک اول نفتی این مسئله تحت کنترل و انضباط درآمد و این کشورها هماره تمام مساعی خود را در جهت بهینهسازی مصرف و افزایش راندمان انرژی بکار گرفتهاند و امروز پتانسیل ارتقاء کارائی انرژی در این کشورها بسیار کمتر است اما سایر مناطق با الگوگیری از این کشورها پتانسیل خوبی برای کاهش مصرف دارند.
در هرحال با قرارگرفتن بازار نفت در شرایط جدیدی که تشریح شد:
اولا – نقش اوپک حساستر خواهد شد و به تعبیری اوپک وارد دورانی پر رونقتر و چالشیتر خواهد شد. در دهه اخیر خصوصا با توجه به محدود شدن ظرفیت مازاد تولید در اوپک نقش اوپک در تنظیم بازار جهانی نفت بسیار کمرنگ شده بود. با بازگشت رونق نسبی به سازمان اوپک و جلسات آن، دیپلماسی نفتی کشور باید متناسبا خود را برای مواجهه با آن آماده نماید. البته ممکن است عربستانسعودی داوطلبانه در شرایط لازم، برای حفظ قیمت اقدام به کاهش تولید نماید و مسئله به اوپک کشیده نشود و در اینصورت ظرفیتهای مازاد تولید به عربستان منتقل خواهد شد.
ثانیا- رفتار عربستان که با توجه به ذخائر و ظرفیت و توان تولید خود، مهمترین عضو اوپک است، بستگی به عوامل مختلفی خواهد داشت. از یک سو اقتصاد عربستان در سالهای اخیر به نفت گران عادت کرده است و دولت این کشور برای جلوگیری سرایت تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا به درون مرزهای خود متحمل هزینههای سنگین داخلی و خارجی بوده است. از سوی دیگر عربستان نمیتواند بدون نظر ایالاتمتحده قیمتهای جهانی نفت را تحت تاثیر قراردهد ولذا باید بررسی دقیقـری انجام داد که پس از تحقق گسترش بهرهبرداری از منابع غیرمرسوم نفت و گاز و عمومی شدن و ارزانتر شدن فناوریهای مربوط به آن و با توجه به تعامل و نقش و تاثیر قیمت نفت در سایر پارامترهای اقتصادی و رقابتهای تجاری در سطح جهان، امریکائیها چه قیمتهائی را برای نفتخام ترجیح میدهند. در داستان سقوط قیمت نفت در سال 1986 میلادی (که قبلا اشاره شد)، بعدها افشا شد که سیاست سهم بازار اوپک بهانهای بیش نبوده است و پشت آن اراده امریکا بر کاهش قیمت نفت برای فشار به ایران، شوروی(سابق) و لیبی قرارداشته است. اما بهرهحال با وجود ظرفیت مازاد انباشته شده در یک کشور همیشه این پتانسیل وجود خواهد داشت. البته این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که اگر وضعیت کاهش تولید عربستان و ظرفیت مازاد این کشور از حدی فراتر رود ممکن است ابهاماتی را در مورد رفتار این کشور ایجاد کند و برایش دردسر ساز شود.
بنابراین اگر سازمان اوپک مانند نیمه اول دهه هشتاد میلادی در مسیر کاهش تولید در جهت تنظیم بازار قرارگیرد شاید بهتر باشد که از قرارگرفتن عربستان در نقش تولیدکننده شناور و کاهش دهنده بیشتر نسبت به دیگران، تا حد ممکن جلوگیری شود. ضمنا در این روند ارتقاء سطح دیپلماسی انرژی کشور با عربستان بصورت ویژه، از اهمیت برخوردار است.
ثالثا- با توجه به آنچه گفته شد حتی اگر با سقوط قیمتهای نفت مواجه نباشیم، دامنه و شدّت نوسانات در قیمتهای جهانی نفت بیشتر خواهد شد، متناسبا ممکن است ایفای نقش اوپک نیز در این زمینه بیشتر شود و فاصله برگزرای جلسات اوپک کاهش یابد. جهان غرب هم اگر از این نوسانات استقبال نداشته باشد، باید مقررات سختگیرانهتری را برای بازارهای آتی و عملیات سفتهبازی در این بازارها وضع نماید و سازمان اوپک نیز میتواند در این مسیر فعال باشد.
رابعا- بنظر میرسد که ادامه روند حاضر بر دیفرانسیلها و یا تفاوت و فاصله قیمتی انواع نفتخامها و فرآوردههای نفتی نیز تاثیرگذار باشد. بعنوان مثال در سالهای اخیر با افزایش تولید داخلی نفت ایالاتمتحده، صادرات نیجریه که عمدتا نفت سبک بوده است به این کشور کاهش یافته و صادرات نیجریه و غرب افریقا به آسیا و اروپا بیشتر شده است و این میتواند موجب کاهش نسبی قیمت نفتخامهای سبک و کاهش دیفرانسیل قیمتی نفتخامهای سبک و سنگین شود. همچنین افزایش تولید میعانات گازی در کنار تولید گازهای غیرمرسوم در امریکا افزایش یافته و این میعاناتهم در صنایع پتروشیمی جایگزین نفتا هستند و هم در پالایش عمدتا تبدیل به بنزین وگازوئیل میشوند، بنابراین تقاضای جهانی برای نفتا نیز کم خواهد شد و فاصله قیمتی بنزین با فرآوردههای سنگینتر کاهش خواهد یافت.
خامسا - با تشدید نوسانات قیمت نفت، تنظیم سیاستهای پولی و مالی در درون اقتصادهای وابسته به نفت (اعضاء اوپک)، اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد. متنوعسازی منابع درآمدی ارزی این کشورها اهمیت فزونتری مییابد و تعهد و پافشاری بر مکانیزمهای ذخیرهارزی نیز بیشتر میشود. این کشورها باید با پیشبینیها و برآوردهای دقیق، برنامههای کوتاهمدت و بودجههای سنواتی خود را بر مبنای حداقل دامنه قابل تحقق قیمت نفت تنظیمکنند و مازاد را به صندوقذخیره ارزی بسپارند.
در نهایت با توجه به آنچه صاحب این قلم در نوشتههای گذشته کرارا توجه دادهام، حرکت ایالاتمتحده به سمت خودکفائی انرژی و کاهش وابستگی انرژی خود به خارج از قاره و مارواء دریاها، در کنار این افزایش ظرفیت مازاد اوپک، قدرت مانور این کشور در دخالتهای جهانی را افزایش میدهد. اگر امریکائیها طالب حفظ قیمتهای فعلی نفت برای تداوم روند افزایش تولید نفت و گازهای غیرمرسوم خود (که بسیار اشتغالزا هم بودهاست)، باشند و بالابودن قیمت نفت را به نفع خود و به ضرر رقبای عمده اقتصادی خود بدانند، ممکن است با یک بحرانآفرینی جدید در منطقه، عرضه را کاهش داده و بالانس بازار نفت را برقرار کنند و اصولا صورت مسئله مورد بحث این نوشتار را پاک کنند.
در سطور زیر تلاش میشود که ضمن توجه اجمالی به نظریه اوج تولید نفت یا Peak Oil ، عمدتا بررسی شود که آیا این نظریه میتواند فرصتی را برای ایران ایجاد نماید و اگر احیانا پاسخ این سوال مثبت است چنین فرصتی در چه زمانی ممکن است بوجود آید. مطالب بدون مقدمه و فهرستوار ارائه میگردد:
- نفت در نقطه اوج یا Peak Oil به مرحله زمانی گفته میشود که استخراج نفت به حداکثر میزان خود میرسد و در نتیجه پس از این مرحله میزان تولید نفتی که وارد بازار فروش میشود کاهش پیدا میکند. این نظریه در سال ۱۹۵۶ توسط فردی بنام "کینگ هوبرت" ارائه شده است که در آن به اوج رسیدن استخراج نفت از منابع نفتی در آمریکا را بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ پیش بینی کرد. براساس این نظریه نمودار تولید نفت کل جهان حالت زنگولهشکل دارد و شیب نزولی منحنی تولید نفت پس از به حداکثر رسیدن آن، تند خواهد بود. طرفدارن نظریه هوبرت بعدا در مورد زمان به اوج رسیدن تولید نفت جهان تجدیدنظر کردهاند و در مورد این زمان و شیب منحنی دیدگاه های مختلفی را ارائه نمودهاند.
اما به هرحال شکی نیست که نفت یک منبع استخراجی فناپذیر است که تشکیل آن میلیونها سال به طول انجامیده است و بالاخره روزی تمام خواهد شد اما اطلاع دقیق از زمان پایان یافتن آن مستلزم داشتن آگاهی کامل از تمام ذخائر آن و نیز پیشبینی دقیق از میزان تقاضای آتی آن است. بنابراین این سئوال پیش میآید که آیا تمام ذخائر نفتی جهان اکتشاف شده است؟ و آیا روند تحولات تکنولوژیکی برای اکتشافات جدید و بهرهبرداری از منابع نفتی که امروز امکان استخراج اقتصادی آن فراهم نیست، متوقف شده است. تجربه نشان میدهد که این طور نیست. امروزه با تحولات تکنولوژیکی امکان افزایش ضریب بازیافت از مخازن مرسوم نفتخام فراهم شده و امکان استخراج اقتصادی نفتخام اعماق اقیانوسها بوجود آمده است. همچنین امکان بهرهبرداری اقتصادی از نفتخامهای غیرمرسوم فراهم شده و همین امکان، منحنی نزولی تولید نفت ایالاتمتحده را در سالهای اخیر تغییر مسیر داده و در مسیر صعودی قرار داده است. براساس تخمینهای موجود جمع ذخائر نفتی که تا کنون شناسایی شده است حدود 3/2 تریلیون بشکه است که تا کنون حدود یک تریلیون بشکه آن مصرف شده است از این میزان حجم ذخائر غیر مرسوم باقیمانده که اینک امکان بهرهبرداری از آن فراهم شده بسیار بیشتر از ذخائر مرسوم است. بنابراین بطور خلاصه زمان به اوج رسیدن تولید نفت به این نزدیکیها نخواهد بود. ضمنا باید توجه داشت که بر خلاف نفت، صنعت گاز جهان جوانتر است و تولید گاز در حال افزایش است و در جریان تولید گاز متناسبا میعانات گازی هم تولید میشود که نوعی نفت خیلی سبک است. جدیدترین چشمانداز منتشره توسط آژانس بینالمللی انرژی، حجم ذخائر باقیمانده نفت جهان که به لحاظ تکنولوژیکی قابل باز یافت است، شامل میعانات گازی، نفتخامهای سنگین و غیر مرسوم و غیره را خیلی بیشتر پیشبینی کرده است که به شرح جدول زیر است:
- اما نکته مهم این است که به فرض اینکه عرضه نفت کاهش یابد این به معنی کاهش انرژی نخواهد بود. نفتخام یکی از حامل های انرژی در کنار حاملهای دیگر و البته مهمترین حامل انرژی است، به دلیل اینکه به تنهائی میتواند تمام نیازها انرژی را پاسخ گوید در صورتی که ترکیبی از انرژیهای دیگر میتوانند جایگزین آن شوند. اما سهم نفت در سبد انرژی جهان از 46/1 درصد در سال 1973 به 32/4 درصد در سال 2010 کاهش یافته و در آینده کمتر هم خواهد شد در صورتیکه سهم گازطبیعی و انرژیهای تجدیدپذیر در حال افزایش خواهد بود.
- نکته مهم دیگر اینکه در سال 2010 حدود 62 درصد از مصرف نفت در جهان تنها در بخش حمل و نقل بوده است، حدود 17 درصد آن نیز در مصارف غیر انرژی و تنها حدود 21 درصد در مصارف انرژی صنعتی و خانگی و تجاری بوده است. این 21 درصد میتواند با سایر انرژیها و خصوصا گاز و ذغال سنگ جایگزین شود و عمدتا بخش حمل و نقل جهان است که بیشترین وابستگی را به فرآوردههای نفتی حفظ کرده است. در مورد سوخت حمل و نقل نیز هم تحقیقات وسیعی روی سوختهای جایگزین (خودرو برقی و هیدروژنی، پیل سوختی و غیرو) انجام شده است و هم با تکنولوژی تبدیلات گازی موسوم به GTL امکان بدست آوردن سوختهای سبک (بنزین و گازوئیل ) از گازطبیعی وجود دارد.
- زکی یمانی وزیر نفت اسبق عربستانسعودی اعتقاد داشت که بالابودن قیمت جهانی نفت در بلندمدّت موجب میشود که جامعه بشری هم به فکر صرفهجوئی و بهینهسازی مصرف انرژی و هم به فکر انرژیهای آلترناتیو بیافتد و در این صورت تقاضا برای نفتخام کم شود و اصولا زمانی برسد که نفتخام بیارزش شود. البته او نتایجی را از این بحث میگرفت که نگارنده سالها پیش به آن نقد نوشتهام . اما این درست است که بعد از شوک اول نفتی در سال 1973 کشورهای صنعتی سیاست امنیت انرژی خود را در جهت کاهش وابستگی به انرژی وارداتی و متنوعسازی مبادی وارداتی انرژی قراردادند و در این مسیر سیاستهای افزایش راندمان انرژی، متنوعسازی سبد انرژی (خصوصا با افزایش سهم انرژیهای پاک) را در دستور کار خود قراردادند ولذا برای تحقق این سیاستها که برایشان راهبردی بوده است، طالب قیمتهای خیلی پائین نفت نیز نبودهاند چون همه این سیاستها در قیمتهای بالای نفت محقق میشود و اصولا بررسی دقیقتر نشان میدهد که شوک اول نفتی و تداوم قیمتهای نسبتا بالای نفت بعد از آن شوک، نیز به نوعی با چراغ سبز امریکا و غرب و در جهت تحقق همین سیاستها بوده است (که در اینجا مجال باز کردن آن نیست)، و در سالهای 2008 به بعد نیز علیرغم بحران در اقتصاد جهانی، کشورهای صنعتی با قیمتهای نفتخام 80 تا 100 دلار مشکل و مقابله نداشتهاند و همین قیمتها باعث شده است که روند تولید و مصرف انرژی متحول شود. ضمنا در دو دهه اخیر نگرانی از پدیده تغییر و آب و هوا و سیاستهای زیستمحیطی نیز سیاستهای انرژی کشورهای صنعتی را بیش از پیش تشویق و تقویت کرده است.
البته شاید توجه به این نکته خیلی مهم باشد که اگر سازمان اوپک (به عنوان سازمانی که دارندگان بیشترین ذخائر نفت جهان عضو آن هستند) از دیرباز استراتژی و سیاستهای بلندّمدت و انسجام داخلی برخوردار بود، میتوانست با فراز و فرود کنترل شده تولید و قیمت جهانی نفت و اقدامات دیگر(صرف نظر از جنبههای اخلاقی آن)، سیاستهای کشورهای صنعتی که مذکور افتاد را خنثی کند که متاسفانه اوپک سازمان منفعلی است که بر خلاف آژانس بینالمللی انرژی (سازمان انرژی کشورهای عمده صنعتی) هرگز استراتژی بلندمدّت نداشته است. اما یک کشور خاص به تنهائی نمیتواند روند تحولات جهانی را تغییر دهد.
- آژانس بینالمللی انرژی در جدیدترین چشمانداز خود که بنظر نگارنده در مقایسه با چشماندازهای گذشته نسبتا منطقیتر و دقیقتر و قابل تحققتر شده است، برآورد خود از تولید نفت جهان و تولید نفت اعضاء اوپک را به شرح دو جدول زیر ارائه نموده است:
ملاحظه میشود که در سناریوی جدید این سازمان که بر مبنای کاهش بیشتر در شدت انرژی کشورهای صنعتی، رشد بیشتر در بهرهبرداری از انرژیهای نو و افزایش بیشتر تولید نفت و گاز از منابع غیرمرسوم، استوار است سهم اوپک (شامل نفتخام و میعانات گازی) نسبت به سناریوهای قبلی کمتر شده است.
در نمودار فوق ملاحظه میشود که سهم تولید نفت ایران تا سال 2015 نزولی و بعد از آن تا حدودی افزایشی دیده شده است و البته مقایسه دو جدول نشان میدهد که این سهم، میعانات گازی را هم شامل میشود. در صورت تحقق این سناریو اگر رشد تقاضای داخلی فرآوردههای نفتی را نیز درنظر بگیریم عملا به تدریج از بازار جهانی نفت حذف خواهیم شد و نفتی برای صادر کردن نخواهیم داشت.
نتیجهگیری و جمعبندی:
نفتخام کالائی فناپذیر است و قطعا روزی تولید آن به اوج خواهد رسید و بعد از آن روند تولید کاهشی خواهد بود و روزی هم پایان خواهد یافت. اما با توجه به تحولات تکنولوژیکی، تشخیص زمان به اوج رسیدن تولید نفت و همچنین سرعت نزول آن، به سادگی امکان پذیر نیست. طرفدارن نظریه اوج تولید جدیدترین زمانی را که برای این امر پیشبینی کردهاند سال 2020 میلادی است اما چشماندازهای منتشر شده توسط اداره اطلاعات انرژی امریکا، آژانس بینالمللی انرژی، سازمان اوپک و شرکت بیپی و بعضی مراجع دیگر، روند تولید سوختهای مایع(نفت و مایعات گازی و سوختهای زیستی) را تا سال 2035 افزایشی پیشبینی کردهاند.
تقاضای نفتخام در چهار دهه اخیر روبه کاهش بوده است، بخشی که بیشترین وابستگی را به نفت دارد، بخش حمل و نقل است که جایگزینهای مختلف و متعددی برای تامین تقاضای آن شناسائی شده است و حتی برخی معتقدند که سوختهای آلترناتیو بخش حمل و نقل همکنون نیز پتانسیل بسیار بیشتری برای گسترش دارند که به خاطر منافع صنایع خودرورسازی و یا احیانا بعضی از دولتها، کمتر ظهور و بروز پیدا میکند.
کشورهای صنعتی خصوصا در چهار دهه گذشته به روشنی نشان دادهاند که راهبردها و سیاستهای بلندمدّت و روشنی برای انرژی دارند (برخلاف اوپک که سیاست بلندمدت ندارد و به نفت هم محدود مانده است) و آن را مرتب اصلاح و تعدیل و دنبال میکنند و این سیاستها نیز بر مبنای واقعیتها واطلاعات و از جمله همین ماهیت فناپذیر بودن سوختهای فسیلی و نیز واقعیتهای ژئوپلتیکی، طراحی شده است و لذا غافلگیر کردن آنها در این زمینه کاری بسیار دشوار بنظر میرسد.
توجه به این نکته نیز لازم است که متاسفانه اقتصاد ایران، اقتصادی شدیدا وابسته به نفت است که علیرغم همه تاکیدات منطقی و برنامهای، این وابستگی خصوصا در دهه اخیر به شدّت افزایش یافته است. قدرت مانور داشتن در صحنه جهانی نفت و انرژی، مستلزم قطع این وابستگی و راهبردهای بلندمدّت نفت و انرژی است. متاسفانه بدون قطع این وابستگی استفاده از نفت بعنوان یک سلاح تیغه دولبهای خواهد بود که چه بسا صدمهای که به اقتصاد داخلی وارد میکند بیش از فشاری باشد که میتواند به دیگران وارد کند. البته کشوری که ادعاهای ایدئولوژیک جهانشمول دارد و متعهد به احترام به انسان و اخلاق انسانی است و میخواهد ایدههای جذابی را برای تمام مردم جهان ارائهکند نمیتواند منافعی را برای خود تعریف کند که تنها از مسیر ضرر رساندن به جامعه بشری قابل تحقق باشد.
دو تذکر در مورد مصاحبه جناب آقای وزیریهامانه
در مورد مصاحبه آقای وزیری هامانه که در روزنامه شرق دیروز مورخ بیستم مرداد، درج شده دو تذکر به شرح زیر لازم بنظر میرسد:
1- جناب آقای وزیری در بخشی از مصاحبه خود این تلقی را ایجاد کردهاند که گویا ایشان در دوره وزارتشان در مقابل فشارهائی که برای تغییرات گسترده در مدیریت صنعت نفت قرار داشتهاند، از میان مدیران ارشد نفت تنها آقای دکتر نژادحسینیان را جایگزین کردهاند که ایشان نیز در مرحله بازنشستگی بودهاند در صورتیکه جناب وزیری حتما به خاطر دارند که در یک روز بصورت همزمان 9 نفر از مدیران ارشد نفت با حکم ایشان عزل و جایگزین شدند، که هشت نفر دیگرشان عبارت بودند از آقایان: میرمعزی مدیرعامل شرکت نفت، ملاکی مدیرعامل شرکت گاز، نعمت زاده مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی، مهندس محمد آقائی مدیرعامل شرکت پالایش و پخش فراوردههای نفتی،(که هر چهار مورد معاون وزیر هم بودهاند) رحیمی معاونت منابع انسانی وزرات نفت، سید عباس موسوی معاونت اداری و مالی وزارت نفت، شفاعت معاونت فناوری وزارت نفت، صالحیفروز معاونت دریای خزر وزارت نفت (که اصولا سمت ایشان نیز حذف شد) و دکتر مهدی عسلی رئیس موسسه مطالعات بینالمللی انرژی. با بعضی از معزولین نیز تا جائی که به یاد دارم برخورد خوبی نشد، مثلا جناب مهندس آقائی که از پاکترین، شریفترین و با تجربهترین مدیران صنعت نفت بودند اصولا بلاسمت شدند و سه ماه در خانه نشستند. طبیعتا زمانی که همه معاونین وزارتخانه و خصوصا مدیران عامل چهار شرکت اصلی تعویض میشوند مقدمه تغییرات گسترده در سطح وزارتخانه فراهم میشود و سهم وزیر برای تغییرات در همین حد است. اما انتظار دولت آقای احمدینژاد به این تغییرات ختم نمیشد. جناب وزیریهامانه و بعد از ایشان هم جناب مهندس نوذری، نفتی بودند و به دلیل محذوراتی که داشتند و شناختی که داشتند علیالقاعده نمیتوانستند پرتقال فروش و لنت ترمزساز و امثال آن را جایگزین مدیران معزول مذکور بنمایند و افرادی از ردههای پائینتر نفت را جایگزین کردند که اینهم رضایت دولت را فراهم نکرد و فقط میرکاظمی بود که میتوانست بدون یک ساعت سابقه در نفت، وزیر بشود و ماموریت شخمزدن را تکمیل کند.
2- جناب آقای وزیری در بخش دیگری از مصاحبه خود اشاره میکنند که آقای نژادحسینیان بعد از برکناری منتقد نفت شدند. اینجانب هیچ رفاقت و وابستگی به جناب دکتر نژادحسینیان ندارم اما این فرمایش را غیر منصفانه میدانم چراکه به عنوان یک تحلیلگر نقاد همواره شاهد بودهام که جناب نژادحسینیان هرگاه و در هرزمانی که منافع ملی را در خطر دیدهاند هشدار دادهاند.
در پایان فکر میکنم که امروز کشور بیش از هرچیز به کارآمدی نیاز دارد و در این مسیر باید از گذشته درس گرفته شود، تجربههای موفق بکارگرفته شود و تجارب ناموفق به نقد کشیده شود ودلایل عدم موفقیتها چراغی برای مسیر آینده باشد. اینکه دولتی یا وزیری کارائی را به کمترین سطح رسانده باشد به مفهوم موفقیت کامل و بینقصی دولتها یا وزرای گذشته نیست. امروز اگر بخواهیم اشتباهات را تکرار نکنیم و گذشته را چراغ راه آینده قرار دهیم، باید منعطف و نقدپذیر باشیم و با ملاحظه و مشاهده سرانجام تصمیمات و اقدامات گذشته خویش فرآیندها و مسیرهای غلط را اصلاح کنیم وگرنه انتظار تحول بزرگی را نباید داشته باشیم.
روابط نفتی ایران و عربستان؛ رقابت یا رفاقت
تاریخچه نفت عربستان
عربستانسعودی در دهه 1970 یعنی تنها 40 سال پس از تاسیس این کشور ، به بازیگری کلیدی در رویدادهای سیاسی و تحولات اقتصادی جهان تبدیل شد. اگرچه عربستان از اواخر دهه 1930 به جرگه تولیدکنندگان نفت جهان پیوست اما اوجگیری جایگاه و موقعیت این کشور زمانی اتفاق افتاد که در سال 1970 تولید نفت ایالاتمتحده به نقطه حداکثر خود رسید و پس از آن وابستگی آن به نفت وارداتی روبه افزایش گذاشت. با سرعت گرفتن رشد تقاضای جهانی نفت و واردات نفت امریکا، عربستان از معدود تولیدکنندگانی بود که میتوانست از عهده اشتهای سیریناپذیر جهان برای نفت برآید. عربستان با استفاده از این فرصت توانست از یک تولیدکننده عمده با تولید حدود 2.5 میلیون بشکه در روز به یک ابر تولیدکننده نفت در سال 1974 تبدیل شود که توان تولید روزانه بیش از 8.5 میلیون بشکه نفت را دارا بود. پس از شوکهای اول و دوم نفتی در دهه 1970 کشورهای صنعتی سیاستهایی را بکارگرفتند که نتیجه آن کاهش روزافزون تقاضا برای نفت اوپک از اوایل دهه 1980 بود. سازمان اوپک متقابلا سیاست کاهش عرضه برای حفظ قیمتها را در پیش گرفت و در میان اعضاء اوپک همواره بیشترین کاهش داوطلبانه مربوط به عربستانسعودی بود. بدین ترتیب تولید نفت عربستان از بیش از 10.2 میلیون بشکه در روز در سال 1980 به کمتر از 3.8 میلیون بشکه در 1985 رسید و عربستانسعودی از این پس به انباره ظرفیت مازاد تولید تبدیل شد که برای غرب اطمینان خاطر و برای ایالاتمتحده قدرت مانور ایجاد میکرد، چراکه هرگاه اراده میکرد میتوانست این ظرفیت را بکارگیرد و چندین میلیون بشکه نفت را وارد بازار نماید. ظرفیت چندین میلیون بشکهای مازاد تولید نفت عربستان، در مقاطع مختلفی ارزش و اهمیت خود را برای ایالاتمتحده نشان داد. در سال 1986 زمانی که ایالاتمتحده اراده کرد که برای فشارآوردن به ایران در جهت پایان دادن به جنگ تحمیلی علیه خود، و در جهت تسهیل فروپاشی شوروی از طریق فشار بر اقتصاد وابسته به نفت این کشور و نیز به منظور فشار به لیبیِ قذافی که درآمد نفت را صرف گسترش نهضتهای آزادیبخش ضد امپریالیستی میکرد، قیمت جهانی نفت را کاهش دهد، این اقدام یعنی سقوط دادن قیمت جهانی نفت، تنها با کمک ظرفیت مازاد تولید نفت عربستان ممکن بود. دولت سعودی ناگهان به بهانه کنارگذاشتن سیاست دفاع از قیمت نفت و جایگزین کردن سیاست سهم بازار، تولید خود را افزایش داد و بازار را از نفت اشباع کرد و قیمتها را به حداقل ممکن رساند.
جنگ بزرگ خلیج فارس در سالهای 1991 و 1992 نیز تنها به مدد ظرفیت مازاد تولید عربستان بود که به یک شوک بزرگ نفتی منجر نشد. حمله عراق به کویت و به آتش کشیدن یک یک چاههای نفتی این کشور و متعاقب آن حمله امریکا و برای آزادسازی کویت، دو کشور عمده نفتی را برای مدتی نسبتا طولانی از بازار جهانی خارج کرد و عربستان بود که جایگزین هردو شد و نیاز بازار را جبران نمود. از آن به بعد نیز عربستان حتی گاهی به سان دایهای دلسوزتر از مادر در تلاش کنترل فیزیکی و روانی بازار نفت به نفع ایالاتمتحده و متحدین صنعتی آن بوده است. حملات هوائی اروپا به لیبی در آغاز تحّول بهار عربی برای کمک به انقلابیون این کشور در جهت ساقط کردن رژیم قذافی که منجربه خروج نفت لیبی از بازار جهانی شد و متعاقب آن تشدید فشار تحریم نفتی غرب علیه ایران نیز بدون استفاده از ظرفیتهای مازاد تولید نفت عربستان و همراهی این کشور به سادگی امکانپذیر نمیشد.
چرا ستاره عربستان رو به افول است؟
اما اینک بنظر میسد که دو عامل زیر ستاره بخت عربستان را رو به افول قرار داده است:
1- در سال 1386 انتشار کتاب "غروب نفت در صحرا" به افسانه لایتناهی بودن ذخائر نفت عربستان پایان داد."متیو سیمونز" در این کتاب به استناد بررسی صدها مقاله علمی در مورد میادین نفتی عربستان در کنار بررسیهای مستقل خود، نشان داد که اولا- برآوردهای ارائه شده از میزان ذخائر باقیمانده نفتی عربستان و نیز اعداد اعلام شده در مورد ضریببازیافت میادین نفتی این کشور، بسیار اغراقآمیز است و ثانیا- بیش از 90 درصد نفت عربستان تنها از هفت میدان قدیمی تولید میشود که این میادین به مرحله نزولی منحنی تولید خود رسیدهاند و تداوم تولید از آنها با دشواریهای زیادی روبروست. بعدها انتشار بعضی از اسناد ویکیلیکس نیز صحت ادعاهای این کتاب را به اثبات رساند. جبران اُفت تولید طبیعی سالانه میادین بزرگ و اصلی نفتی عربستان مستلزم انجام سرمایهگزاریهای زیادی چه بر روی این میادین و چه بر روی میادین جدیدالاکتشاف کوچکتر است که به هیچ وجه با میادین مذکور قابل مقایسه نیستند.
در حالی که تا قبل از انتشار کتاب سیمونز، آژانس بینالمللی انرژی و اداره اطلاعات انرژی امریکا در چشماندازهای خود که سالانه منتشر مینمایند، افزایش ظرفیت تولید نفت عربستان را در افق سال 2030 میلادی، تا 24 میلیون بشکه نیز براورد میکردند، بعد از انتشار این کتاب و روشن شدن واقعیتها، اینک این پیشبینیها از 12 تا 13 میلیون بشکه تجاوز نمیکند که تحقق آن نیز با تردیدهای جدی روبروست. در کنار بررسی سیمونز " کولین کمپبل"، "صمصام بختیاری" و "ممدوح سلامه" نیز وضعیت ذخائر تفتی عربستان را مورد بررسی قرار دادهاند و اعدادی بین 90 تا 145 میلیارد بشکه را برای ذخائر باقیمانده عربستان برآورد کردهاند که با اعداد رسمی این کشور بسیار تفاوت داد. علاوه بر تردید در میزان ذخائر باقیمانده، از سوی دیگر مصرف داخلی نفت عربستان نیز بصورت شتابان روبه افزایش است و به نزدیک 3 میلیون بشکه در روز در سال 2012 رسیده است و این روند ادامه خواهد داشت و از قدرت صادراتی عربستان خواهد کاست.
2- در چند سال گذشته با اقتصادی شدن استخراج نفت و خصوصا گازطبیعی از لایههای سختتر غیرمتعارف هیدروکربنی موسوم به "اویلشیل" و "شیلهایگازی" در ایالات متحده امریکا، وابستگی این کشور به نفت و گاز وارداتی روبه کاهش گذاشته است. سیاست راهبردی انرژی ایالاتمتحده که هر دو جناح جمهوریخواه و دموکرات بر آن توافق دارند، خودکفائی امریکا در سطح قاره و به حداقل رساندن وابستگی انرژی خود به خارج از قاره است. ایالاتمتحده در سال 2015 به صادرکننده گاز تبدیل خواهد شد و وابستگیاش به نفت منطقه خاورمیانه نیز روبه کاهش است.
یک سناریوی محتمل این است که ایالاتمتحده بهدنبال کاهش و قطع وابستگیانرژیاش به منطقه خلیجفارس، توجهش به این منطقه رقیق شود و حضورش را در منطقه کاهش دهد و سناریوی مقابل این است که این بینیازی ممکن است نه تنها موجب کاهش علایق این کشور به منطقه نشود، بلکه این امر میتواند قدرت مانور آمریکا را در منطقه افزایش دهد. سلطه بر مناطق نفتخیز جهان و کنترل آبراهها و معابر عبور انرژی، همواره از اصلیترین ابزارها و اهرمهای قدرت آمریکا و تفوق این کشور بر رقبای اقتصادی خود بوده است و هنگامی که خودش از منابع منطقه بینیاز باشد قدرت مانورش برای فشار بر رقبایی که نیازمند منابع این منطقه هستند بیشتر خواهد شد و هر ناامنی در منطقه تنها امنیت انرژی رقبا را تهدید خواهد نمود. در جریان تحولات موسوم به بهار عربی، آمریکاییها تاکنون اجازه ندادهاند که وزش نسیمهای این بهار از مرزهای عربستانسعودی عبور کند. حتی رژیم حاکم بر بحرین نیز تداوم حیات خود را مرهون عربستانسعودی است. شاید اگر این نگرانی وجود نداشت که موفقیت تحولخواهان در بحرین، موجب تشجیع شیعیان مناطق شرقی و نفتخیز عربستان خواهد شد و دامنه تحولخواهی را به عربستان خواهد کشید، تحولات بحرین به گونه دیگری رقم میخورد و اجازه دخالت عربستان در امور داخلی بحرین داده نمیشد. طبیعی است تا وقتی که نفت عربستان در بازار جهانی نفت غیرقابل جایگزین است و ایالاتمتحده نیز به این بازار نیازمند است، دولت آمریکا نمیتواند ریسک نزدیک شدن جریان بهار عربی و تحولخواهی به مرزهای عربستان را بپذیرد و این تضاد غیرموجه در سیاستخارجی آمریکا تداوم خواهد داشت. اما اگر ایالاتمتحده از این نفتوگاز بینیاز شود، ممکن است اوضاع سیاست و قدرت در کشورهای جنوب خلیجفارس به گونه دیگری رقم بخورد. معلوم نیست که در چنین آیندهای امریکا تا چه حد به متحدش وفادار بماند و یا برعکس تا چه حد حاضر باشد که در بازی شطرنج جهانی این مهرهاش را فدای کنترل رشد اقتصادی رقبای مهمی مانند چین که مهمترین چالش بلندمدت ایالاتمتحده میباشند، کند.
زمینههای توسعه روابط نفتی ایران و عربستان
توجه در آنچه که ذکر شد میتواند بستر مناسبی را برای توسعه روابط ایران و عربستانسعودی، فراهم کند. توسعه روابط صمیمانه با ایران میتواند هم ضریب امنیت منطقهای عربستان و هم حتی ضریب امنیت داخلی آن را ارتقاء دهد و فرصتها و بهانههای ایجاد ناامنی را از قدرتهای خارج از منطقه بگیرد. همچنین درک عربستان از شرایط جدید در حال وقوع، میتواند زمینه همکاری بیشتر دو کشور در طراحی سیاستهای مشترک نفتی و انرژی را نیز فراهم کند و بر انسجام بیشتر سازمان اوپک نیز تاثیر بگذارد. و در صورت حصول به توافقات راهبردیتر طبعا توافق در مسائل جزئیتری مانند دبیرکلی اوپک نیز سهلتر خواهد بود. در چنین شرایطی توجه ویژه رئیسجمهور منتخب، به ارتقاء سطح روابط با عربستانسعودی هوشمندانه است وی میتواند از پتانسیلهای روابط دو کشور در دوران اصلاحات و سازندگی نیز بهرهگیرد.
در چشماندازی که شرح آن رفت جهتگیری رقابتها و رفاقتها نیز میتواند تغییر کند. دو کشور قطر و عربستانسعودی علاوهبر مشکلات و اختلافات مرزی تضادهای دیگری هم با هم دارند. پارهای از اسناد ویکیلیکس نشان داد که تضادهای عمیقی در میان دولتمردان دو کشور وجود دارد. قطر به عنوان کشوری کوچک و کم جمعیت که روزی از ضعیفترین حلقههای شورای همکاری خلیجفارس بود امروز به یُمن درآمد سرسامآور نفت و گاز که تماما از قِبَلِ میادین مشترک با ایران و مشکلات ایران در استخراج و بهرهگیری از سهم خود است، مدعی و متقاضی نقشآفرینی در تحولات منطقهای و جهانی است و این برای عربستان که همواره محور اصلی شورای همکاری خلیجفارس بوده است، چندان پذیرفتنی نیست. همچنین دو کشور ایران و عربستان هرکدام به دلایلی متفاوت، از توسعه بیرویه صنعتنفت عراق چندان خشنود نیستند. در حالیکه عمدهترین میادین نفتی عراق با ایران مشترک است، دولت عراق نیز مانند قطر از شرایط ایران استفاده میکند و از سوی دیگر عراق خصوصا از طریق خطلوله بصره عقبه، که اخیرا قرارداد آن امضاء شد، در تلاش است بخشی از نفتخام خود را به دریای سرخ انتقال دهد و این به معنای تشدید رقابت نفتی این کشور با عربستان است. عربستانسعودی تا قبل از این، یگانه تولید کننده نفت خلیجفارس بوده است که بخشی از نفت خود را خارج از تنگههرمز و در دریای سرخ عرضه میکند.
عربستانسعودی باید درک کند که همکاری این کشور با تحریمهای نفتی غرب بر علیه ایران، گرچه در کوتاهمدّت میتواند از طریق فروش قدری نفت بیشتر به ظاهر به نفع این کشور باشد اما همگامی با سیاستهای نفتی امریکا و فاصله گیری بیشتر از مهمترین قدرت منطقه، در میان مدّت و بلندمدّت به نفع این کشور نخواهد بود و قدرتهای خارج از منطقه تنها تا مرز منافع خود به امنیت و منافع منطقهای اهمیت خواهند داد.
نگاهی به تحریمهای جدید امریکا علیه ایران
طرح اخیر کنگره آمریکا در مورد تشدید تحریم ها علیه ایران تا چه اندازه به لحاظ اقتصادی اهمیت دارد؟ آیا این تحریم های جدید تغییری در وضعیت روابط نفتی ایران با دنیای خارج ایجاد می کند؟
طرح جدیدی که در مجلس نمایندگان امریکا به تصویب رسیده شامل موارد مختلفی است؛ اما آنچه به نفت مربوط است این است که کشورهائی که نفت ایران را وارد می کنند باید ظرف یک سال از میزان واردات خود یک میلیون بشکه بکاهند. در صورت امضاء و ابلاغ این طرح توسط رئیس جمهور امریکا و در صورتی که کشورهای خریدار نفت ایران تمکین کنند، صادرات نفت ایران به حدود صفر خواهد رسید. طبیعتا در صورت اعمال این تحریم فروش و صادرات نفت ایران مشکل تر خواهد شد و حتی اگر بعضی کشورها به فشار امریکا تمکین نکنند احتمالا تخفیف ها و شرایط پرداخت ویژه تری را از ایران مطالبه خواهند کرد؛ چرا که ادعا می کنند که عدم تمکین به این قانون مصوب آمریکا موجب می شود که تحت تحریم های امریکا قرار گیرند و این برایشان هزینه دارد. ضمن اینکه خریداران نفت ایران محدودتر می شوند و خریدارانی که باقی می مانند انحصاری تر می شوند و قدرت چانه زنی شان نیز بالا می رود. در حال حاضر کشورهای ترکیه، هندوستان، کره جنوبی، ژاپن، و چین از ایران نفت می خرند؛ که قبلا امریکائی ها هر شش ماه یکبار مجوز خرید نفت ایشان از ایران را تمدید می کردند و هربار توصیه می کردند که در این فاصله برداشت نفت از ایران را کم کنند.
چین که بزرگترین خریدار نفتی ایران است مخالفت خود را با این تحریم ها بیان کرده است. به نظر شما با این وجود مخالفت چین طرح قطع کامل فروش نفت ایران تا چه اندازه به لحاظ عملی امکان پذیر است؟
در حال حاضر مهمترین مشتری ایران چین است. آخرین بررسی ها نشان میدهد که در شش ماهه اول سال جاری میلادی ترکیه و هندوستان بیش از 40 درصد، کره جنوبی بیش از 16 درصد، ژاپن بیش از 20 درصد واردات نفت از ایران را کم کرده اند (که البته وارات ژاپن بسیار ناچیز است)، ولی چین در این مدت تنها دو سه درصد کاهش داده است. به نظر من شاید هدف این تحریم جدید، بیش از ایران کشور چین باشد. چرا که تحریم های موجود بر روی نقل و انتقالات بانکی بین المللی و بر روی بیمه ها و حمل و نقل بین المللی بر علیه ایران، به اندازه کافی ایران را محدود کرده است و عملا بخش اعظم از وجوه نفت صادراتی نیز بر نمی گردد و به عبارتی قابل استفاده نیست؛ ولی چینی ها از این وضعیت خیلی سود می برند چون علاوه بر تخفیف، هم هزینه ای بابت تبدیل پول نفت از دلار به یوان می گیرند و هم هزینه ای برای نگهداری پول ایران دریافت می کنند و هم پول نفت در اختیارشان می ماند و اگر از بخشی از این پول هم استفاده شود محدود به بازار یوان است و موجب رونق اقتصادی چین می شود. یعنی تحریم های علیه ایران فرصت ویژه ای را برای چینی ها ایجاد کرده است که شاید در شرایط حال حاضر اقتصادی جهان و با وجود رقابت هائی که وجود دارد، مورد رضایت امریکائی ها نباشد.
به نظر من اگر این طرح توسط رئیس جمهور امریکا ابلاغ شود معنایش این خواهد بود که اگر شرکتهای چینی تمکین نکنند مشمول تحریم های امریکا قرار می گیرند و به هرحال دولت چین و شرکت های چینی یا مجبور به تمکین خواهند بود و یا هزینه شان بالا می رود و آن فرصت شان محدود می شود. چینی ها منافع دوجانبه اقتصادی گسترده ای با ایالات متحده دارند که حاضر نیستند به خطر بیفتد ضمن اینکه سیاست رسمی چینی ها این است که وارد چالش جدی با امریکا نشوند ولذا وقتی امریکائی ها وزن مسئله را سنگین می کنند مخالفت با آن می توانند به نوعی چالش بدل شود که در اینصورت چینی ها کوتاه می آیند.
البته از نظر مقامات و مردم ایران نیز تحریم نفتی فشار روانی را بیشتر می کند چون تا وقتی نفت صادر می شود، ولو اینکه چنانچه عرض کردم پولش بر نمی گردد ولی می تواند نوعی آرامش خاطر ایجاد کند.علاوه بر این اگر ایران مجبور به کاهش تولید نفت خود شود به تبع آن تولید گاز همراه نفت هم کاهش می یابد که آنهم ممکن است مشکلاتی را در شبکه داخلی گاز ایجاد کند همین مسئله در مورد محدودیت صاردات میعانات گازی هم مصداق دارد که محدودیت صادرات میعانات نیز ممکن است منجر به کاهش تولید گاز شود.
تاثیرات این طرح را بر بازار نفت چگونه ارزیابی می کنید؟
بر اساس گزارش ماه گذشته (ماه جولای) سازمان اوپک از بازار جهانی نفت، تولید ایران در این ماه حدود 2650 هزار بشکه در روز بوده است که این به معنای تقلیل صاردات نفت ایران به 700 تا 800 هزار بشکه در روز است و در شرایط فعلی بازار جهانی نفت با وجود رشد کم تقاضا (بدلیل بحران اقتصادی جهان) و با وجود افزایش عرضه غیر اوپک و نیز ظرفیت مازادی تولیدی که در اوپک وجود دارد، غیر قابل جبران نیست و شوک قابل توجهی را به بازار نفت وارد نمی کند.
بسیاری معتقدند که غرب باید به رئیس جمهور جدید در ایران فرصت دهد و فعلا از تشدید فشار ها بر ایران دست بردارد. به نظر شما اقداماتی از این دست تا چه اندازه بر رفتار ایران موثر خواهد بود؟
اگر کسی از سال های گذشته روند مذاکرات ایران و غرب و روند تحریم ها را دنبال کرده باشد می داند که چنین انتظاری را نباید داشته باشد. چراکه غربی ها مدتها پیش گفته بودند که فرضشان این است که ایران در دفع الوقت تخصص پیدا کرده و ممکن است هر کاری را برای آن انجام دهد بنابراین خصوصا امریکائی ها اعلام کرده بودند که روند تشدید تحریم ها راه خود را می رود و این روند تنها زمانی متوقف یا کند خواهد شد که علائم جدید و روشن از طرف ایرانی دریافت شود. ضمن اینکه فرض دیگر غربی ها این است که تصمیم گیر نهائی پرونده هسته ای رئیس جمهور ایران نیست. البته این احتمال را هم نمی توان از نظر دور داشت که با حضور رئیس جمهور جدید احتمال تغییر فضای روابط و شروع گفتمان آشتی را می دهند و میخواهند با این مصوبات از موضع قدرت وارد شوند. در این صورت ممکن است تصورشان این باشد که همین میزان تغییر فضا در ایران نیز محصول و نتیجه فشارهای تحریم بوده باشد.
در روزهای پایانی دولت دهم، فعالیت وزارت نفت و مسئولین آن را در گفتگویی با غلامحسین حسنتاش استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد انرژی مورد نقد و بررسی قرار دادیم. وی با بیان دیدگاههای خود به عملکرد بخش خصوصی در حوزه نفت پرداخت و در واقع برعملکرد بخش خصوصی در این حوزه خط بطلان کشید. او در شرایطی که وضعیت عملکرد مدیران نفت فعلی را بدترین عملکرد در دوران پس از پیروزی انقلاب ارزیابی میکند، معتقد است که وزیر نفت دولت یازدهم باید شناخت کاملی از صنعت نفت داشته باشد و کاهش قراردادهای بیدلیل را در اولویت کاری خود قرار دهد؛ چرا که این قراردادها نتیجهای جز پراکنده کردن انرژیها در حوزه نفت نخواهد داشت.
آقای حسنتاش عملکرد دولت دهم را در زمینه صنعت نفت و به طور کلی بخش بالادستی و پاییندستی چگونه ارزیابی میکنید؟
در بخش بالادستی صنعت نفت، عملکرد مثبتی را ارزیابی نمیکنم. بیبرنامگی فعلی که در این حوزه مشاهده میکنیم، قبل از دولت دهم هم وجود داشته است. در واقع اولویتهای بخش بالادستی صنعت نفت مشخص نبوده، بنابراین موارد زیادی قرارداد و تفاهمنامه امضا شده که بر اساس اولویتها نبوده و همین روند در دولت دهم هم ادامه پیدا کرده است. در واقع انگار بین دوره آقای قاسمی با دورههای دیگر، رقابتی در عقد قرارداد وجود داشته است و با این شیوه میخواهند اثبات کنند که از دورههای گذشته در انعقاد قرارداد، عقب نیفتادهاند. از نظر من هیچکدام از این رقابتها به نتیجه نخواهند رسید؛ چرا که نه شرکتهایی که با آنها قرارداد منعقد شده، شرکتهای قوی و پرتوانی هستند و نه امکانات کشور این اجازه را میدهد که ما بتوانیم تمام میادین خود را توسعه دهیم. به نظر من اگر بر میادین مشترک تمرکز میشد بهتر بود، درحالیکه این کار صورت نگرفت و امکانات و تواناییهای کشور در جاهای مختلف پخش شد که اشتباه بود و به اولویت اصلی ما یعنی میادین مشترک لطمه زد.
دلیل اینکه این قراردادها را مورد انتقاد قرار میدهید، چیست؟
قراردادهایی که در این دوره منعقد شد، در واقع به نحوی سادهسازی در ورود به بخش بالادستی محسوب میشود. قراردادهایی به نام قراردادهای(HOA) یا قرارداد اولیه توسعه که همان ساده کردن توسعه میادین بالادستی نفت بود و باعث شد شرکتهای بسیاری، بدون آنکه صلاحیتها و سوابق لازم را داشته باشند، وارد کار شوند و این امر سبب شد که امکانات کشور در حوزهها و میادین مختلف هدر برود. نتیجه تمام این اتفاقات این بود که به قول معروف سر میادین مشترک بیکلاه ماند. البته در این سالها، ادعا شده که میادین را تعیین تکلیف کردهاند. احتمالاً منظورشان از این ادعا این است که برای هر میدان مشترک یا غیرمشترک قراردادی بسته و تفاهمنامهای را امضا کردهاند. به نظر من این کار تعیین تکلیف میادین نیست. هنگامی که امکانات کشور را هدر میدهند، نمیتوان تنها با انعقاد قرارداد، مدعی شد که میدانی را تعیین تکلیف کردهاند. شاید اگر قرارداد با شرکتی که تواناییهای بالایی دارد منعقد میشد و آن شرکت تعهدات بینالمللی داشت؛ چنانچه تعهداتش را انجام نمیداد و در دادگاههای بینالمللی مورد مواخذه و پیگرد قرار میگرفت، این ادعا صحت داشت ولی زمانی که قراردادها با شرکتهایی که سابقه و توانایی لازم را ندارند، منعقد میشود، معنای این حرکت تعیین تکلیف نیست بلکه به نوعی پاک کردن صورت مسئله است. بنابراین بنده در بحث بالادستی، این عملکرد را عملکرد خوبی ارزیابی نمیکنم. از طرفی در بخش پاییندستی، عمدتاً اولویت مهم کشور یا به اعتقاد من تنها اولویت مهم کشور، پالایشگاه ستاره خلیجفارس در بندرعباس است؛ چرا که این پالایشگاه، میعانات گازی پارس جنوبی را تصفیه میکند که بیش از پنجاه درصد آن قابل تبدیل به بنزین است؛ اگر چه این پالایشگاه در چند سال گذشته اصلاً پیشرفت خوبی نداشته است. اولویت دوم بخش پاییندستی، پروژههای بهبود برخی از پالایشگاهها بوده است که در این دوره با تأخیر بسیار، تنها برخی از آنها به نتیجه رسیدهاند.
درباره عملکرد و فعالیتها در میدان پارس جنوبی، عملکرد مسئولان را چگونه ارزیابی میکنید؟
در میدان پارس جنوبی که در بین میادین مشترک، بیشترین اولویت را دارد، فعالیتهایی صورت گرفته است. ولی با توجه به اینکه ما در واردات تجهیزات و توان پیمانکاری و مواردی از این دست، با محدودیت مواجه هستیم، بهتر بود که همه تواناییها متمرکز میشد و فاز به فاز جلو میرفت تا به تولید گاز میرسید. ولی این امکانات در فازهای مختلف پخش شد و نتیجه این شد که اکنون بسیاری از فازها علی رغم پیشرفت، هنوز به بهرهبرداری نرسیدهاند. شاید اگر این امکانات را متمرکز میکردیم اکنون حد اقل چند فاز به تولید رسیده بود و عقبافتادگی کشور از قطر هم تا حدودی جبران میشد. به نظر بنده، در دوره آقای قاسمی، پارس جنوبی نسبت به گذشته کمی فعال تر شد ولی در آنجا هم این مشکل وجود داشت که امکانات، تجزیه شده و به هدف و نتیجه نرسیده است.
دیپلماسی انرژی در ایران دارای چه جایگاه و تعریفی است و در سالهای اخیر چه تغییراتی داشته است؟
دیپلماسی انرژی در ایران، کلاً دیپلماسی قدرتمندی نبوده است. با توجه به اینکه سیاست خارجی ما پیوند عمیقی با مسئله انرژی دارد و در دنیا به ایران به عنوان یک کشور نفتی نگاه میکنند، اگر بخواهیم هم اهداف سیاست خارجی و هم اهداف نفت کشور، به درستی پیشرفت کند باید پیوندی میان سیاست خارجی، دستگاه دیپلماسی و انرژی وجود داشته باشد. اما این پیوند هیچگاه به صورت سیستماتیک برقرار نبوده است و در این دوره هم موفقیت خاصی در این زمینه نداشتهایم. اگر بخواهیم به طور خاصتر در مورد روابط کشور با اوپک و مجامع بینالمللی صحبت کنیم، باید بگویم در دوره آقای قاسمی اتفاق خاصی نیفتاده است؛ مثلاً ریاست اوپک به صورت چرخشی است و مانند انتخاب دبیر کل نیست که با رأیگیری اعضا انتخاب شود. رئیس اوپک سالانه و به صورت چرخشی انتخاب میشود که بیشتر هم سمتی تشریفاتی است.این نکته را هم یادآوری کنم که دبیر کل، در سطحی نیست که بتواند با وزرا مکاتبه کند. مکاتبات و دعوت به اجلاس را باید رئیس اجلاس انجام دهد و ریاست اجلاس نوبتی هم هست؛ البته کشورها میتوانند این ریاست را نپذیرند. ما پیش از دوره آقای قاسمی، ریاست سالانه را پذیرفتیم و تبلیغات وسیعی هم در این زمینه شد ولی برای کشور ما خیلی بد شد که وزیر نفت ما که رئیس اجلاس بود تغییر کرد و حتی در دورهای به جای وزیر، سرپرست داشتیم وپس از چند ماه، آقای قاسمی آمد که این موارد به اعتبار کشور لطمه زد. شاید بهتر بود ما در این شرایط بیثباتی که در حوزه نفت گرفتار شده بودیم, ریاست سالانه را نمیپذیرفتیم.اگر ریاست اجلاس اوپک را نمی پذیرفتیم چه بسا شرایط ایران بهتر بود. ولی به طور کلی من تغییرات خاصی در این زمینه احساس نمیکنم؛ اگر چه در دوره قاسمی، روابط ما با مجامع بینالمللی انرژی مقداری متمرکزتر بود ولی موفقیت خاصی برای کشور به دست نیامد. از طرفی باید یادآور شد که تمام این مسائل صرفاً به نفت بازنمیگردد بلکه تا حدودی به روابط خارجی کشورها نیز مربوط است. ماهم روابط خارجی خوبی نداشتیم و بالأخره این موضوع در نفت هم تأثیرات خود را بر جا میگذارد.
اگر شما به جای آقای وزیر بودید برای مقابله با تحریمها چه راهکارهایی را ارائه میکردید که فکر میکنید در زمان آقای قاسمی ارائه نشد؟
به نظر من در بخش ارتباطات بینالمللی صنعت نفت کار خاصی نمیتوان صورت داد. این موضوع مربوط به اراده بینالمللی کشور است و بیشتر در حوزه کاری دستگاه سیاست خارجی است و منوط به حل مشکل پرونده هستهای کشور است. تا زمانی که موضوع هستهای ایران حل نشود، اوضاع به همین شکل خواهد بود. شرکتهایی که حاضر هستند با ایران طرف قرارداد شوند تحت تحریم، محدودیتهای آمریکا و محدودیتهای بینالمللی قرار میگیرند و حاضر نیستند کار کنند. ولی اگر سؤال این باشد که آیا در شرایط تحریم میشود صنعت نفت را بهتر مدیریت کرد؟ پاسخ این است که به نظر من،
می توانستیم اقداماتی انجام دهیم. زمانی که در محدودیت قرار گرفتهایم، بهتر است که امکانات بر اولویتها متمرکز شود. به نظر من در شرایط تحریم و حتی شرایط بعد از تحریم تا مدتها حق نداریم امکانات را به سمت میادین مستقل ببریم و باید آنها را در میادین مشترک متمرکز کنیم که این اتفاق نیفتاد؛ درحالیکه میتوانستند این کار را انجام دهند. شاید در این صورت پیشرفتهای بهتری در پروژههای بالادستی و پاییندستی رخ میداد. همچنین در بحث صادرات و فروش نفت و با وجود مشکلات بیشمار کشور در این زمینه، میتوانستیم بهتر عمل کنیم. نظر من این است که تعدادی از شرکتهای خصوصی و نیمهخصوصی به این دلیل از تحریمها استفاده کردند که ادعا کنند صنعت نفت نمیتواند در شرایط تحریم، فروشنده نفت باشد، پس ما باید وارد کار شده و کمک کنیم. این موضوع در حال حاضر در بحث صادرات نفت ما اغتشاش ایجاد کرده و نمونهاش هم پرونده شخصی به نام (ب-ز) است. این در حالی است که مشکل، اصلاً بازاریابی نبوده است. مشکل از آنجایی ناشی میشود که ترانس
اکشن های بانکهای بینالمللی انجام نمیشود و بیمهها دیگر بیمه نمیکنند. اتفاقاً در شرایطی که این محدودیتها وجود دارد باید صادرات نفت ما، متمرکز میشد. بخش بینالملل نفت که به اندازه کافی در دوران جنگ و تحریمهای مختلفی که از ابتدای انقلاب داشته آن قدر تجربه و قابلیت داشت که بتواند تا حد ممکن کار را پیش ببرد. ولی این اغتشاش ایجادشده با ورود شرکتهایی که یک شبه متولد شدند و بدون تجربه وارد تجارت نفت خام شدند کار اشتباهی بود و به جای اینکه به برخورد با تحریمها کمک کند در واقع مشکلاتی هم ایجاد کرد.
بهتر نبود پیش از شروع تحریمها، هنگامی که مشخص بود تحریمها آغاز میشود، به شرکتهای خصوصی توانایی مبارزه با تحریمها را آموزش داد؟
روند تحریمها شکل ویژه خودش را دارد. هنگامی که اراده دنیا بر محدود کردن صادرات نفت است، پس امکان دسترسی به درآمد هم گرفته میشود؛ به این صورت که هم نفت کمتری به فروش میرسد و هم پولش را نمیتوان برگرداند. تا زمانی که این موضوع وجود دارد، هر کسی هم وارد این سیستم شود خیلی سریع رصد میشود که مثلاً فلان شرکت که گردش مالیاش 2 میلیون دلار بوده، حال چطور این 2 میلیون دلار به 20 میلیون دلار تبدیل شده است؟ پس حتماً این شرکت همان کاری را میکند که جامعه جهانی، اراده کرده است که نشود. بنابراین اضافه شدن دائم نام شرکتهای مختلف به لیست تحریمها ، نشانگر همین مسئله است. به طور کلی میدان دادن به شرکتهای خصوصی مشکلی را حل نمیکند، اتفاقاً اگر ما متمرکز برخورد کرده و دیپلماسی خود را فعال تر میکردیم بهتر میتوانستیم از پس حل قضایا برآییم. به نظر من مشکل به گونهای نیست که از این طریق بتوان قفل آن را باز کرد.
اگر در شرایط تحریم نبودیم، باز هم ورود بخش خصوصی کار اشتباهی بود؟
میدانید که نفت خام در کشور به صورت متمرکز تولید میشود و فقط در اختیار شرکت ملی نفت ایران است که دو نوع فروش دارد: یکی فروش به پالایشگاههای داخلی و دیگری فروش به بازارهای بینالمللی است؛ بنابراین این شرکت سالهاست که این بازارها را میشناسد. ما دورههای مختلفی از تحریمها را پشت سر گذاشتهایم؛ مثلاً زمانی عادت داشتیم فقط به شرکتهای بزرگ نفت بفروشیم و پس از اینکه آنها از خرید نفت ما سر باز زدند، مجبور شدیم مصرفکنندههای نهایی را شناسایی کنیم و به آنها نفت بفروشیم. در این شرایط وقتی بخش خصوصی وارد میشود، غیر از رانتخواری و دلالی خاصیت دیگری ندارد. ما اگر بخش خصوصیای داشته باشیم که در دنیا سابقه تجارت نفت خام دارد یا سهام دارد و خودش خریدار بزرگ نفت خام است و حسابهای بینالمللی دارد، نمیتوانیم به این شرکت نفت ندهیم. ولی وقتی چنین شرکتهایی نداریم و تنها شرکتهایی داریم که یک شبه به بهانه خصوصیسازی خلق میشوند و به این شرکتها نفت خام میدهیم و با آنها ریالی حساب میکنیم، این شرکتها به این نتیجه میرسند که اگر تفاوت قیمت نرخ ارز را استفاده کنند، سود زیادی برایشان دارد. حتی نفت خام را زیر قیمت، صادر میکند که از تفاوت قیمت آن استفاده کند، این موارد بازار را به هم میریزد. در این شرایط به نظر من موقعیت مناسبی برای خصوصیسازی نیست و اگر هم بخواهیم خصوصیسازی کنیم باید ساز و کارهای مناسبش فراهم باشد و باید شرایطی را به وجود آورد که معنای خصوصیسازی، رانتخواری و به هم ریختن بازارها نشود. اتفاقی که اکنون افتاده این است که برخی از خریدارهای قدیمی نفت ما دیگر از شرکت نفت خرید نمیکنند، چون همین نفت ما را دیگری زیر قیمت میفروشد. ضمن اینکه اولویتهای جلوتری برای خصوصیسازی در صنعت نفت وجود دارد؛ مثلاً به چه دلیلی صنعت نفت تعداد زیادی شرکتهای پیمانکاری دارد؟ شرکت پترو ایران که قرار بود واگذار شود چرا واگذار نشد؟ دلیلی ندارد شرکت نفت کار پیمانکاری انجام بدهد. هنگامی که صنعت نفت خودش کارفرماست و پیمانکار هم خودش است هیچوقت نمیتواند کارش را درست انجام دهد. در این صورت این پیمانکار، ناکارامد میشود و میداند کارفرما مجبور است مشکلش را حل کند. بنابراین من مخالف خصوصیسازی نیستم ولی مشکل آن جا است که در مواردی که باید خصوصیسازی شود، اقدام نمیشود ولی در صادرات نفت کشور که باید در این شرایط متمرکز باشد، خصوصیسازی میشود.
یعنی در این سی سال که از انقلاب میگذرد، هیچ جای دیگر فرصت مناسبی برای خصوصیسازی در این زمینه پیش نیامده است که میگویید اکنون فرصت مناسبی برای این کار نیست؟
موضوع بحث ما این سی سال نیست. بحث ما این است که صنعت نفت مشکلات بسیاری دارد که باید چندین سال قبل رفع میشد ولی قرار نیست که اکنون وارد این بحثها شویم. ما باید با بحث خصوصیسازی به صورت ریشهای برخورد کنیم که تبدیل به رانتخواری نشود. یکی از مشکلات اساسی کشور در حال حاضر، همین رانتخواری است.
کدام وزیر به نظر شما عملکرد بهتر از سایرین داشته است؟
دورههای مختلف تفاوتهایی با یکدیگر دارند که مقایسهها را منصفانه نمیکند. مثلاً در دوره آقازاده که دوران جنگ بود، تمام مناطق نفتخیز زیر بمباران و موشکباران بود و تمام تأسیسات نفتی مورد حمله قرار میگرفت. نفت به سختی صادر میشد، کشتیهای خارجی به خارک نمیآمدند و حملونقل کشتی با کشور بود. در این شرایط انصافا نمیتوان انتظار داشت که مثلاً میادین نفتی توسعه پیدا کند. شرکتهای خارجی بسیاری از پروژهها که از قبل فعال شده بود را متوقف کردند و رفتند. پس نمیتوان این دوره را با دورههای دیگر مقایسه کرد و باید در نوع خودش بررسی شود. به نظر بنده دوره آقازاده یکی از بهترین دورانها است؛ زیرا پایمردی بزرگی در سرپا نگهداشتن صنعت نفت در دوران جنگ شد.
بعد از آن در دوره آقای زنگنه، شرکتهای بینالمللی برای ایجاد ارتباط به ما هجوم آوردند و روابط بینالمللی
متعادل تر شد. اما در این دوره هم از فرصتهایی که داشتیم خوب استفاده نشد. یعنی اگر از این فرصتها در جهت اولویتها استفاده میشد بهتر بود. مثلاً در فروش نفت میدان نفتی سروش و نوروز که میدان مستقلی است، به علت سنگینی نفت و گوگرد بالا همیشه مشکل داشتیم. سؤال اینجاست که این میدان چه اولویتی داشت که با یک شرکت خارجی برای آن قرارداد بستند؟ بنابراین به نظر بنده هر وزیری را اگر در شرایط دروه خودش ارزیابی کنید، عملکردشان درخشان نیست. در 8 سال گذشته هم به اعتقاد بنده، بدترین رفتار با صنعت نفت شد؛ چرا که نفت، آخرین وزارتخانهای بود که در دولت نهم، وزیر پیدا کرد. در واقع افراد نامناسب معرفی شدند و مجلس رد کرد و 4 ماه طول کشید تا وزیری هامانه به عنوان اولین وزیر معرفی شد و بعد از مدت کوتاهی، برکنار شد. پس از آن نوذری آمد و بعد از رفتن آقای نوذری مدتی وزارتخانه سرپرست داشت و بعد میرکاظمی آمد. آقای میرکاظمی تخریب بسیار زیادی در صنعت نفت انجام داد. اگر واقعاً حساب و کتابی در کشور باشد، به نظر من این آدمها باید محاکمه شوند، مخصوصاً در خصوص تخریبهایی که در نیروی انسانی و صنعت نفت به وجود آمده است. پس از میرکاظمی هم چند ماه صنعت نفت با سرپرست اداره شد و پس از آن آقای رستم قاسمی آمد. این رفتار و بیثبات کردن صنعت نفت با توجه به پروژههای مهمی که این وزارتخانه دارد، لطمه بسیاری به صنعت نفت وارده کرده است. بنابراین باید گفت که بدترین دوره صنعت نفت، این دوره 8 ساله بوده است ولی بهترین دوره را نمیتوان به سادگی تعیین کرد.
به نظر شما وزیر کابینه آقای روحانی برای صنعت نفت چه اقداماتی را باید انجام بدهد؟
ما با یک چالش بزرگ در صنعت نفت کشور مواجه هستیم. نفت در تمام شئون زندگی ما اعم از سیاست خارجی، داخلی و اقتصاد، محور اصلی است اما شناخت نسبت به صنعت نفت (یعنی اولویتها و مسائلش) در جامعه ما اندک است که این مسئله عجیبی است، حتی در مسئولین ردهبالا نیز این شناخت کم است. مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که قبل از انتخابات ما برگزار شد از 3 مناظره اصلی دو رقیب، یک مناظره به مسائل انرژی و نفت اختصاص داشت، درحالیکه در 3 مناظرهای که میان کاندیدای ما برگزار شد هیچ حرفی درباره نفت و انرژی و استراتژی ها زده نشد. در مناظرههای ما فقط یک بار آقای غرضی گفتند هر وزیری آمد بلد نبود و قیمت نفت سقوط کرد که حرف درستی نبود و خیلی حاشیهای گفته شد. یک پیشنهاد هم آقای رضایی مطرح کردند که بعد گویا دیگر پی گیر آن نشدند. این نشان میدهد که شناخت چندانی از صنعت نفت وجود ندارد. در چنین شرایطی کار برای وزیر نفت آینده دشوار میشود.
اگر مدیران بالای ما نسبت به مسائل نفت توجیه باشند، به نظر من وزیر نفت اولین کاری که باید بکند این است که هر مذاکره و قراردادی که در خصوص میادین غیر مشترک بسته شده را متوقف کند؛ مگر اینکه در میدانی پیشرفت فیزیکی بالایی صورت گرفته باشد. وزیر جدید باید تمام توان را بر میادین مشترک متمرکز کند. در بخش پاییندستی هم مهمترین اولویت، همان طور که اشاره شد، پالایشگاه ستاره خلیجفارس است که باید تمام توان را بر آن متمرکز کرد. در پتروشیمی هم وضع نگرانکنندهای داریم که باید فردی سر کار بیاید که بتواند شجاعانه بسیاری از تعهدات پتروشیمی را که پیشرفت بالایی ندارند، متوقف کند. در واقع کشور احتیاج به یک بازنگری اساسی دارد. من معتقدم که صنعت پتروشیمی ما هیچگاه بر اساس یک نقشه راه مشخص، توسعه پیدا نکرده و باید این نقشه راه ترسیم شود.
لینک در عصر انرژی: