وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

نگرانی ها در مورد طرح فشار افزایی پارس جنوبی

سید غلامحسین حسنتاش

موضوع فشارافزایی میدان گازی پارس جنوبی به منظور جلوگیری از افت تولید این میدان سال هاست که مطرح شده است و اخیرا طی مراسمی در روز 18 اسفند ماه قرادادهای اجرائی آن به ارزش 17 میلیارد دلار با 4 شرکت داخلی به امضاء رسید .

میدان گازی پارس جنوبی بزرگ‌ترین میدان گازی کشور است که  با کشور قطر مشترک بوده و  بین آب‌های سرزمینی ایران و قطر قرار دارد و طرف  قطری آن را گنبد شمالی می نامد. این میدان در سال های اخیر حدود 75 درصد از تولید گاز کشور را تامین کرده است. از آنجایی که حدود 75 درصد از سبد انرژی کشور وابسته به گاز است در واقع  میدان پارس جنوبی بیش از 50 درصد از سبد انرژی مصرفی کشور را تأمین می‌کند و از این جهت از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. در مورد هزینه کرد 17 میلیاردی برای فشار افزایی و حفظ و سطح تولید این میدان نگرانی هائی وجود دارد که به شرح زیر اشاره می کنم:

  1. میادین هیدروکربنی اعم از نفتی و گازی در اعماق چند هزار متری زمین قرار دارند و پدیده های ریسک و عدم اطمینان هستند، به این معنا که هیچ کس نمی تواند  پیش بینی های موجود در مورد واکنش های آتی مخزن بر اساس اقداماتی که بر روی مخزن صورت می گیرد را تضمین کند ولی با توسعه دانش و با مطالعات مستمری که باید بر روی مخزن انجام شود می توان تخمین ها و برآوردهائی در این مورد داشت گرچه شناخت مخزن و پیش بینی رفتارهای آن هرگز کاملا دقیق نخواهد بود. در مورد یک مخزن مشترک که طرف مقابل نیز در حال بهره برداری از آن است ریسک ها و نا اطمینانی ها افزون تر می شود.

توسعه منطقی یک مخزن هیدروکربنی و بهره برداری صیانتی و بهینه از ذخیره آن و نیز اجرای هر گونه اقداماتی برای  حفظ سطح تولید یا افزایش بازیافت بر روی آن و به عبارتی مدیریت بهینه مخزن برای نائل شدن به حداکثر برداشت ممکن از آن ، قبل از هر چیز مستلزم شناخت هرچه دقیق تر مخزن است شناختی که  هرگز ایستا و نهائی نیست و دائما باید با بکارگیری شیوه ها و فناوری های جدید تر اکتشافی ، و با استفاده از فناوری های نوین شبیه سازی و مدل سازی رفتار مخزن و با به روز رسانی این مدل ها بر اساس داده های تاریخی تولید مخزن و چاه های آن ، روزآمد شود.

هر اشتباهی در رفتار با مخزن و اقدامات مربوط به آن می تواند فاجعه بار و خسارت بار باشد و سطح تولید بهینه را کاهش داده و هزینه های بعدی استخراج را افزایش دهد.

اجرای طرح موسوم به فشارافزائی و هر طرح دیگری بر روی مخزن باید مبتنی بر شناخت دقیق مخزن و رفتار آن و مقایسه های فنی و اقتصادی میان گزینه های مختلف تولید و برداشت بهینه باشد.

شواهد زیادی وجود دارد و اشتباهاتی در گذشته صورت گرفته است که صلاحیت های لازم علمی و فنی توسعه دهندگان  میدان گازی پارس جنوبی را زیر سوال می برد ولذا احتمال خطا و اشتباه در طرح ارائه شده (فشار افزائی) کم نیست. توسعه ابتدائی میدان بدون شناخت دقیق از آن ، فاز بندی نادرست و غیر دقیق میدان ، اشتباهات فاحش در حفر برخی از چاه ها ، سرعت خشک شدن و توقف تولید برخی از چاه ها ، پیش بینی ها و برآوردهای غلط و غیر واقعی از تولید میدان و فازهای مختلف آن که شواهد و مدارک آن موجود است ، از جمله عواملی هستند که این صلاحیت را زیر سوال می برند و ایجاد نگرانی می کنند . اگر فاجعه لایه نفتی پارس جنوبی  را هم به این سیاهه اضافه کنیم ، نگرانی بیشتر می شود.

  قبل از هر اقدامی انجام تعمیرات  به موقع   (WORKOVER) چاه ها جزء اقداماتی است که باید بصورت دوره ای انجام شود و باید از شرکت بهره بردار پرسید که در طول بیست و چند سال که از آغاز بهره برداری میدان می گذرد تا کنون چند چاه تعمیر شده  است و آیا تعداد چاه های تعمیر شده از تعداد انگشتان یک دست فراتر می رود؟ با توجه به ملاحظه رفتارهای میدان بعد از بهره بردرای ، چند چاه تحدیدی یا توصیفی جدید حفر شده است؟ و اصولا چند دکل حفاری دریائی عملیاتی و آماده به کار برای این اقدامات وجود داشته و دارد؟  مطالعات اکتشافی میدان آخرین بار چه زمانی بروز شده است؟

با توجه به آنچه ذکر شد قبل از تصویب و نهائی کردن این طرح  با  این رقم عظیم و عقد قراردادهای مربوط به آن، لازم بود دولت محترم تیمی توانا از متخصصین مخازن هیدروکربنی کشور  با ترکیبی از متخصصان دانشگاهی و پژوهشکده های درون و بیرون صنعت نفت را مامور می کرد که در مورد وضعیت مخزن و پیشنهاد ارائه شده نظر بدهند و همه گزینه های جایگزین  را بررسی کنند.

  1. با توجه به مشترک بودن میدان پارس جنوبی  و منافع عظیمی که طرف مقابل در این میدان دارد و نیز منافع بزرگی که چندین شرکت نفتی بین المللی درگیر  توسعه و بهره برداری در آن طرف میدان دارند و رقابتی که در بهره برداری وجود دارد ،  امکان القاء کردن طرح ها و اقداماتی که نتیجه عملی اش به طریقی به نفع طرف مقابل باشد وجود دارد و این مهم نیز اهمیت انجام مطالعات فنی و اقتصادی مستقل را افزون تر می کند.
  2. اجرای پروژه های بزرگ نفتی و گازی حتی در بهترین شرایط اقتصادی و بین المللی کشور همواره با تاخیرهای فراوان و قابل توجه روبرو بوده است و در شرایط بحران اقتصادی و مالی کشور و تحریم هائی که تامین تجهیزات لازم را  با مشکل مواجه می کند ، این تاخیرها دو چندان خواهد بود و قطعا این پروژه که نیازمند سکو ها و تجهیزات خاصی هم هست در زمان پیش بینی شده به نتیجه نخواهد رسید و در بهترین شرایط درصدی یا فازهائی از آن بهره بردرای خواهد شد. بنابراین سوال اساسی این است که حتی به فرض این که این طرح پشتوانه های قوی علمی خصوصا در شناخت رفتار مخزن داشته باشد ، در صورتی که در زمان مقرر به نتیجه نرسد و یا تنها بخش محدودی از آن به نتیجه برسد ، تاثیر عملی آن بر میدان و مخزن که به سان موجودی زنده در حال تغییر و تحول است چه خواهد بود؟ و وضعت آن زمان مخزن چگونه خواهد بود؟ آیا ضرائب واقعی اجرای پروژه یا سناریوهای مختلف در این مورد بررسی شده است؟
  3. اگر از منظر کل انرژی و بحث ناترازی انرژی به مساله نگاه کنیم مساله ابعاد مهمتری پیدا می کند. نگارنده در گذشته در مطالعه ای تفصیلی نشان دادم که در ایران حدود 2.3 تا 2.5 میلیون بشکه معادل نفت خام (از نظر ارزش حرارتی ) پتانسیل احیاء یا آزاد کردن انرژی از طریق ارتقاء بهره وری انرژی در همه بخش های مصرف کننده  وجود دارد و بارها در نوشته ها و گفته های خود تاکید کرده ام تا زمانی که کشور از نظر شاخص شدَت انرژی به وضعیت مطلوبی نرسیده است، در بخش انرژی هیچ اقدامی به اندازه  بهینه ساز اولویت ندارد و هیچ پروژه ای مهمتر از پروژه های ارتقاء بهره وری انرژی نیست و البته مخازن مشترک هیدروکربنی و انرژی های تجدیدپذیر در اولویت های بعدی هستند. حال اگر این اولویت را در مقایسه های فنی اقتصادی گزینه های مختلف اقدامات ممکن برای حفظ سطح تولید میدان گازی پارس جنوبی وارد کنیم ابعاد مطالعات لازم بسیار پیچیده تر و وسیع تر می شود. مسلما با این پول اقدامات بسیار گسترده و نجات بخشی در زمینه ارتقاء بهره وری انرژی می توان انجام داد که هم امکان پذیر تر است و هم  آثار مثبت زیست محیطی دارد و هم به نوسازی بخش های مختلف کشور کمک می کند.

 

در پایان صمیمانه امیدوارم این طرح به فهرست طرح ها و پروژه های بی مطالعه ای مانند ایران ال ان جی ، پالایشگاه های هشت گانه سیراف، خط لوله اتیلن مرکز (و پتروشیمی های مربوط به آن) ، خط لوله گوره جاسک و چندین پروژه بی مطالعه دیگری که جز زیان های سنگین دست آورد دیگری برای کشور نداشته است و البته مانند چاه میرزا آقاسی برای عده ای نان داشته است ! اضافه نشود . و امیدوارم حداقل صندوق توسعه ملی که قرار است این طرح را تامین مالی کند به وظایف خود دقیق عمل کند و برای مطمئن شدن از تضمین بازگشت سرمایه‌اش مطالعات لازم را طلب کند و از صحت و سقم آن مطمئن شود.

 

 

لینک انعکاس این یادداشت در سایت جماران: 

هشدار غلامحسین حسنتاش درباره طرح فشار افزایی پارس جنوبی: هر اشتباهی در رفتار با مخزن می تواند فاجعه بار باشد و سطح تولید بهینه را کاهش دهد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۳ ، ۱۵:۴۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

در نشست تخصصی «دنیای ‌اقتصاد» در جزیره کیش مطرح شد 

خصوصی‏‏‌سازی یا بی‏‏‌دولتی؟ 

شماره روزنامه:۶۲۳۴ 

تاریخ چاپ:

شماره خبر:۴۱۵۶۹۹۷ 

خبرهای روزنامه دنیای اقتصاد 

دنیای اقتصاد - تنظیم: سارا نصیری : بحث خصوصی‌‌‌سازی در ایران یکی از چالش‌‌‌های اساسی اقتصاد کشور در دهه‌‌‌های اخیر بوده است. دو دیدگاه مهم درباره این مساله از سوی عباس آخوندی و حسن تاش مطرح شده که هر دو بر ناکارآمدی خصوصی‌‌‌سازی در ایران تاکید دارند، اما در تبیین ریشه‌‌‌های این ناکارآمدی اختلاف‌‌‌نظر دارند. 

خصوصی‏‏‌سازی  یا بی‏‏‌دولتی؟

 عباس آخوندی بر این باور است که اجرای نادرست خصوصی‌‌‌سازی منجر به بی‌‌‌دولتی شده، در حالی که حسن تاش معتقد است که ایران از ابتدا فاقد یک دولت حکمرانی بوده و در واقع دولت، خود به یک هلدینگ اقتصادی تبدیل شده است. این اختلاف‌‌‌نظر، ریشه در درک متفاوت این دو کارشناس از مفهوم دولت، حکمرانی و ساختار اقتصادی ایران دارد که بررسی آن می‌تواند به شناخت بهتر مشکلات فعلی کمک کند.

 

 


دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 57 دقیقه 16 ثانیه

آخوندی: خصوصی‌‌‌سازی، عامل بی‌‌‌دولتی در ایران

آخوندی در بخش نخست سخنان خود به تبیین هدف اولیه خصوصی‌‌‌سازی پرداخت و گفت: ما از خصوصی‌‌‌سازی انتظار داشتیم که زمینه‌‌‌ساز ایجاد یک دولت مدرن و یک بازار خصوصی رقابتی شود، اما در عمل، این فرآیند به ضد اهداف خود تبدیل شد. خصوصی‌‌‌سازی به‌‌‌جای آنکه دولت را کوچک کند، باعث شد نهادهای عمومی غیرمعین رشد کنند و نقش پررنگی در اقتصاد کشور داشته باشند.

او با اشاره به گزارش یکی از مدیران ارشد نظام خصوصی‌‌‌سازی، تصریح کرد که بین سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰، دولت ایران حدود ۹۹ میلیارد دلار از صنایع کشور را واگذار کرد، اما از این میزان، تنها ۵‌درصد به بخش خصوصی واقعی رسید. وی گفت: بیشتر این واگذاری‌‌‌ها یا دوباره به دولت بازگشته است یا به شرکت‌های دولتی و نهادهای عمومی غیر‌‌‌دولتی سپرده شده است؛ به‌‌‌گونه‌‌‌ای‌که ساختار اقتصادی کشور نه به سمت بازار رقابتی، بلکه به‌‌‌سوی بی‌‌‌دولتی حرکت کرده است.

مقایسه ایران و روسیه در خصوصی‌‌‌سازی

آخوندی با اشاره به تجربه خصوصی‌‌‌سازی در روسیه، آن را فاسدترین نمونه در جهان دانست که منجر به فروپاشی دولت و شکل‌‌‌گیری الیگارشی‌‌‌های قدرتمند شد. با این حال، او تاکید کرد که ایران در مقایسه با روسیه، این امکان را داشت که فرآیند خصوصی‌‌‌سازی را به شکل منظم‌‌‌تری انجام دهد. وی گفت: در روسیه، خصوصی‌‌‌سازی بدون برنامه‌‌‌ریزی، به تشکیل الیگارشی انجامید که قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست گرفت؛ اما در ایران، برخلاف روسیه، ما تصمیم گرفتیم و قانون وضع کردیم، بنابراین دچار فروپاشی نشدیم. اما اگر تدابیر بهتری اتخاذ می‌‌‌شد، می‌توانستیم روند خصوصی‌‌‌سازی را به شکل کارآمدتری پیش ببریم.

او در ادامه به تحقیق خود در سال ۱۳۹۰ اشاره کرد که در آن، وضعیت ۳۰۰ شرکت بزرگ واگذار شده بررسی شد. بر اساس این تحقیق، تنها ۳‌درصد این واگذاری‌‌‌ها به بخش خصوصی واقعی، ۲۵‌درصد به دولت و ۵۹‌درصد به نهادهای عمومی غیر‌‌‌دولتی و غیر‌‌‌معین اختصاص یافت. ۱۳‌درصد باقی‌‌‌مانده نیز در مالکیت نامعلوم قرار داشت. آخوندی این آمار را نشانه‌‌‌ای از روند معکوس خصوصی‌‌‌سازی در ایران دانست و تاکید کرد که این یافته‌‌‌ها با گزارش اخیر سازمان خصوصی‌‌‌سازی مطابقت دارد.

در نهایت عباس آخوندی معتقد است که خصوصی‌‌‌سازی نادرست در ایران باعث تضعیف دولت و شکل‌‌‌گیری ساختاری شده که در آن نه دولت توان مداخله کارآمد در اقتصاد را دارد و نه بخش خصوصی واقعی می‌تواند نقش موثری ایفا کند. به گفته او، در ایران خصوصی‌‌‌سازی به جای ایجاد بازار رقابتی و بهبود بهره‌‌‌وری، منجر به بی‌‌‌دولتی شده است، چراکه دارایی‌‌‌های عمومی بدون نظارت و برنامه‌‌‌ریزی دقیق، به نهادهای عمومی غیرشفاف واگذار شده‌‌‌اند.

او به آمارهای رسمی اشاره دارد که نشان می‌دهد تنها ۵‌درصد از واگذاری‌‌‌های اقتصادی ایران به بخش‌خصوصی واقعی رسیده و باقی آنها یا به شرکت‌های دولتی منتقل شده‌‌‌اند یا به موسسات و نهادهای عمومی غیرمشخص که در عمل به دولت وابسته هستند. این فرآیند باعث شده که دولت، کنترل خود را بر سیاستگذاری از دست بدهد و در عین حال، هیچ نهاد مشخص و شفافی جایگزین آن نشود.

حسن‌‌‌تاش: ما از ابتدا دولت نداشتیم

در مقابل، حسن‌تاش این دیدگاه را به چالش می‌‌‌کشد و معتقد است که مشکل اصلی، نبود یک دولت حکمرانی از ابتدا بوده است. او می‌‌‌گوید که ایران هیچ‌‌‌گاه یک دولت سیاستگذار نداشته که وظایف حکمرانی خود را ایفا کند، بلکه همواره به عنوان یک بنگاه اقتصادی عظیم عمل کرده است. او به دهه ۵۰ شمسی اشاره می‌کند که در آن، پس از شوک نفتی، دولت شروع به سرمایه‌‌‌گذاری از محل درآمدهای نفتی کرد و کم‌‌‌کم نقش یک سیاستگذار را کنار گذاشت و تبدیل به یک تصدی‌‌‌گر اقتصادی شد.

در این روند، دولت به‌‌‌جای تنظیم قوانین و مقررات برای بخش خصوصی، خود تبدیل به یک بنگاه‌‌‌دار بزرگ شد و مسوولیت اداره صنایع مختلف را بر عهده گرفت. پس از انقلاب، این روند تشدید شد و تقریبا تمامی صنایع ملی شدند. در نتیجه، دولت به جای آنکه وظایف حکمرانی خود را انجام دهد، مدیریت و تصدی‌‌‌گری اقتصادی را در اولویت قرار داد و باعث شد که نهادهای حکمرانی واقعی تحت‌‌‌الشعاع قرار بگیرند. به گفته او، این روند روزبه‌‌‌روز بدتر شد تا جایی که حتی سازمان برنامه و بودجه – که وظیفه اصلی‌‌‌اش برنامه‌‌‌ریزی و حکمرانی بود – تعطیل شد.

دولت به‌‌‌عنوان یک هلدینگ اقتصادی

یکی از نکات کلیدی در تحلیل حسن تاش این است که دولت ایران در واقع یک بنگاه اقتصادی عظیم است که نام خود را دولت گذاشته است. به این معنا که به‌‌‌جای انجام وظایف یک دولت مدرن، مانند سیاستگذاری، قانون‌گذاری و تنظیم بازار، صرفا به مدیریت دارایی‌‌‌های اقتصادی خود پرداخته است. این وضعیت موجب شده که دولت نتواند نقش واقعی خود را در ایجاد یک بازار رقابتی ایفا کند، چراکه خودش یکی از اصلی‌‌‌ترین بازیگران اقتصادی است. این امر منجر به بروز دو مشکل بزرگ شده است:

۱. تضعیف حکمرانی: وقتی دولت خود درگیر فعالیت‌‌‌های اقتصادی است، نمی‌تواند نقش بی‌‌‌طرفانه‌‌‌ای در سیاستگذاری اقتصادی ایفا کند.

۲-افزایش ناکارآمدی: بنگاه‌‌‌های دولتی معمولا بهره‌‌‌وری پایینی دارند، زیرا انگیزه سودآوری و رقابت در آنها وجود ندارد.

مدیران بنگاه‌‌‌دار، نه سیاستگذار

یکی دیگر از مشکلاتی که حسن تاش به آن اشاره می‌کند، شیوه انتخاب مدیران در ایران است. به گفته او، در نظام مدیریتی کشور، معیار انتخاب مدیران این است که «بنگاه‌‌‌داری بلد باشند»، نه اینکه درک درستی از سیاستگذاری و حکمرانی داشته باشند. این در حالی است که در کشورهای توسعه‌‌‌یافته، دولت‌‌‌ها تلاش می‌کنند تا مدیرانی را انتخاب کنند که توانایی تدوین و اجرای سیاست‌‌‌های اقتصادی را داشته باشند. اما در ایران، مدیران اغلب از میان کسانی انتخاب می‌‌‌شوند که تجربه مدیریت بنگاه‌‌‌های اقتصادی را دارند و این امر باعث شده که سیاست‌‌‌های کلان اقتصادی به نفع بنگاه‌‌‌داری و تصدی‌‌‌گری تنظیم شود، نه به نفع یک اقتصاد رقابتی و سالم.

نقش خصولتی‌‌‌ها در اقتصاد ایران

یکی از مهم‌‌‌ترین پیامدهای خصوصی‌‌‌سازی نادرست در ایران، ظهور بنگاه‌‌‌های خصولتی بوده است. حسن تاش توضیح می‌دهد که این بنگاه‌‌‌ها نه دولتی هستند و نه خصوصی، بلکه ترکیبی از هر دو. بنگاه‌‌‌های خصولتی از امتیازات دولتی مانند تسهیلات بانکی، حمایت‌‌‌های تعرفه‌‌‌ای و انحصارات برخوردارند، اما در عین حال از مزایای قانون تجارت خصوصی نیز برخوردارند و مانند بخش خصوصی عمل می‌کنند و به دنبال حداکثر کردن سود خود هستند.

این وضعیت باعث شده که دولت عملا به خودش بدهکار شود، بسیاری از دارایی‌‌‌های دولتی به نهادهایی واگذار شده‌‌‌اند که همچنان از منابع عمومی تغذیه می‌کنند، اما شفافیت لازم را ندارند. فضای رقابت در اقتصاد از بین برود، بنگاه‌‌‌های خصولتی، با استفاده از رانت‌‌‌ها و امتیازات ویژه، رقابت را برای بخش خصوصی واقعی دشوار کرده‌‌‌اند.

جمع‌‌‌بندی

بحث میان آخوندی و حسن‌‌‌تاش نشان می‌دهد که مشکل اصلی اقتصاد ایران، نه صرفا خصوصی‌‌‌سازی، بلکه خلأ یک دولت حکمرانی است. ایران به جای آنکه یک دولت سیاستگذار داشته باشد، یک هلدینگ اقتصادی بزرگ دارد که وظایف حکمرانی را فراموش کرده و صرفا درگیر مدیریت بنگاه‌‌‌های اقتصادی شده است. خصوصی‌‌‌سازی در چنین بستری نه‌‌‌تنها منجر به رقابت و بهره‌‌‌وری نمی‌شود، بلکه مشکلات جدیدی مانند ظهور خصولتی‌‌‌ها، بدهی‌‌‌های دولتی و ضعف سیاستگذاری را نیز به وجود می‌‌‌آورد.

اصلاح این وضعیت مستلزم تفکیک نقش دولت به‌‌‌عنوان سیاستگذار از نقش آن به‌‌‌عنوان بنگاه‌‌‌دار است. تا زمانی که این تفکیک صورت نگیرد، نه خصوصی‌‌‌سازی واقعی اتفاق خواهد افتاد و نه دولت می‌تواند نقش خود را در هدایت اقتصاد کشور ایفا کند.

 

 

 

راهکاری برای آزادسازی شرکت نفت

ویدیوی کامل در یوتیوب (https://www.youtube.com/watch?v=fwmXQjk5cCk&t=89s)
ویدیوی کامل در اکوایران (https://ecoiran.com/fa/tiny/news-87240)
نسخه صوتی (https://t.me/eco_voice/4207)

▫️موضوع «تجاری‌سازی شرکت ملی نفت ایران» در نشست‌های مختلفی مورد بحث قرار گرفته است. در آخرین همایش اقتصاد نفت که در جزیره کیش برگزار شد، این موضوع به میزبانی مرتضی کاظمی و با حضور عباس آخوندی، غلامحسین حسن‌تاش، علی سرزعیم، موسی غنی‌نژاد، شهرام اتفاق و شروین وکیلی بررسی شد. 

▫️سوال محوری این نشست‌ها این بود که چگونه می‌توان شرکت ملی نفت را از یک اداره دولتی و غیرشفاف به یک شرکت تجاری و شفاف تبدیل کرد؟

▫️در این میزگرد، دیدگاه‌های یاسر میرزایی و علی سرزعیم درباره خصوصی‌سازی و خصولتی‌سازی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. 

▫️میرزایی و سرزعیم بر این باورند که کارنامه خصولتی‌ها در مقایسه با دولتی‌ها در بسیاری از موارد بهتر بوده و خصوصی‌سازی، حتی به بهای خصولتی‌سازی، می‌تواند بنگاه‌های حکومتی را به سمت بهره‌وری سوق دهد. در مقابل، آخوندی، حسن‌تاش، غنی‌نژاد، شهرام اتفاق و شروین وکیلی به نقد این پیشنهادات پرداختند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۳ ، ۱۴:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

بخش خصوصی و بخش انرژی؛ مشکلات ورود و راه کارها 

( این یادداشت در روزنامه دنیای اقتصاد مورخ ٣٠ بهمن ١٤٠٣ با تغییر عنوان منتشر شده است) 

از سال ها پیش و خصوصا از ابتدای برنامه پنج ساله پنجم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران،مبحث‏ خصوصی‏سازی در دستور کار دستگاه‏ اجرایی کشور قرار داشته است. اما گرچه فرآیند خصوصی‏ سازی در واحدهای مستقل صنعتی که فعالیت یا تولید تفکیک شده و مشخصی دارند،از توفیق نسبی برخوردار بوده اما در صنایع پیوسته و زنجیره‏ای مانند صنایع نفت  این توفیق کمتر بوده‏ است. در این نوشتار کوشش خواهد شد نکاتی در رابطه دلایل این عدم موفقیت مطرح گردد. 

طی دهه های اخیرمباحث نسبتا گسترده‏ای‏ در زمینه خصوصی‏سازی در کشور مطرح  و چاپ و نشر گردیده است.لذا در این نوشتار از وارد شدن به اصل بحث پرهیز شده و تلاش  می شود که به مشکلات حضور بخش خصوصی در صنایع انرژی و خصوصا صنعت نفت پرداخته شود.

 

 دولت سازی و خصوصی سازی :  در ادبیات امروز جهان مدرن، وظیفه اصلی دولت ‌ها  حکمرانی (Governance) به مفهوم سیاست‌گذاری، قاعده‌گذاری (رگولاتوری)، جلوگیری از تعارض منافع خصوصی با  منافع ملی، کنترل و نظارت و امثال آن است. تصدی‌گری  کار دولت‌ ها نیست و در حکومت‌های پیشرفته و مدرن،دولت‌ ها تا مجبور نباشد وارد تصدی‌گری نمی‌شوند اما در ایرانتصدی‌گری در دولت به قدری غلبه داشته و دارد که هنوز هم کاراصلی دولت یعنی حکمرانی یا به تعبیری نظام تدبیر را کاملاتحت‌الشعاع خود قرار داده است. متاسفانه در دولت ایران حکمرانی، گرچه بطور نسبی در بخش‌های مختلف قوت و ضعفدارد ولی بطور کلی بسیار ضعیف است و در بعضی بخش ‌ها بسیار ضعیف‌ تر. ضعف نظام حکمرانی موجب می ‌شود که بخش‌خصوصی نیز در کانال ‌های صحیح و درست هدایت نشود. در نظام حکمرانی قوی و در شرایط اجتناب دولت از تصدی‌گری مستقیم، اصل بر این است که امور تصدی‌گری مورد نیاز جامعه،  به دست مردم و توسط بخش خصوصی انجام شود ولذا یکی ازاصول حکمرانی تمهید این مهم است و در چنین شرایطی دولت بهحامی و هدایت کننده بخش‌خصوصی تبدیل می‌شود. اما دولتتصدی‌گر و بنگاه‌دار، بیشتر رقیب بخش‌خصوصی است تا حامیو هادی آن و با توجه به قدرت دولت و خصوصا دولت نفتی، این رقابت چنان نابرابر است که عملا جائی را برای بخش خصوصی واقعی باقی نمی گذارد .

علاوه بر این در شرایط ایران حیطه ‌های حکمرانی و تصدی‌گری دولتی نیز به شدت در هم آمیخته است گاهی یک مدیر حاکمیتی بطور همزمان در یک بنگاه دولتی ذینفع و تصمیم‌گیر است و بعضا حتی در شرکت پیمانکاری دولتی که به این بنگاه خدمات می ‌دهد نیز دخالت دارد و تصمیم‌ گیر است. در دولت‌ های پیشرفته همممکن است دولت در خیلی از بنگاه‌ های بزرگ سهام‌ دار باشد اما  حیطه‌ های حاکمیت و تصدی وبنگاه‌ داری و حیطه های مالکیت و مدیریت کاملا از هم تفکیک شده است و در عرصه حکمرانی همه بنگاه ‌ها از دولتی و خصوصی به یک گونه هدایت و حمایت و کنترل و نظارت می‌ شوند.

اگر دولتی خواهان رشد و توسعه، صنعتی‌شدن، تحقق سرمایه‌گذاری‌ های تولیدی و خدماتی باشد، و یا حتی کمتر از آن، خواهان سرمایه‌گذاری در حد حفظ وضع موجود، یا به عبارت دقیق‌تر حفظ شاخص‌های موجود (برای تامین نیازهای جمعیت روبه رشد و جبران استهلاک) باشد، اما منبع مستقلی غیر از مالیات پرداختی مردم نداشته ‌باشد، چه باید بکند؟ اگر دولتی بخواهد در محدوده وظایف حکمرانی خود بماند و به تصدی‌گری نپردازد و در عین حال دغدغه رشد و توسعه و انجام سرمایه‌گذاری برای تأمین نیازهای در حال افزایش جامعه را داشته ‌باشد، چه باید بکند؟ اجتناب ‌ناپذیر بنظر می‌رسد که چنین دولتی چاره ‌ای جز تسهیل سرمایه‌ گذاری توسط مردم و نهاد های مردمی و بنگاه ‌های اقتصادی خصوصی یا بخش عمومی نخواهدداشت. اما اگر ملاحظه شود که بنگاه ‌ها و نهاد های مذکور راغب به انجام سرمایه‌گذاری ‌های مورد نیاز نیستند چه باید کرد؟

برای دو دولت، یکی متکی به یک درآمد مستقل از مالیات، مانند نفت و دیگری غیر متکی به این‌ گونه درآمد ها دو جواب متفاوت ممکن است وجود داشته ‌باشد. پاسخ دولت در ایران همواره چنین بوده ‌است: "از محل آن درآمد مستقل نفت سرمایه‌ گذاری کن، بساز، به بهره‌برداری برسان و دست آخر با شرایطی جذاب به  بخش خصولتی واگذارکن" .  اما پاسخ دولتی که راهی جز انجام کارها به دست مردم را ندارد به سوالات فوق چیز دیگری است. چنین دولتی راهی ندارد جز آن که به حرف مردم  و عوامل بخش خصوصی گوش دهد و مشکلات  و موانع پیش روی آنها را بشنود و بررسی کند و برای رفع این موانع راه کار پیدا کند و آنگاه است که در واقع دولت سر جای خود می نشیند. چه مشکلات اقتصادی، ساختاری، نهادی، حقوقی و... وجود دارد که مانع سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و حتی شرکت‌های بزرگ بخش عمومی می‌شود؟ در فعالیت‌ هائی که در ابتدا و انتهای آن انحصارات قوی دولتی وجود دارد (به ویژه در بخش انرژی)، سرمایه‌گذاران با چه تضمینی می ‌توانند وارد شوند؟ آیا دولت حاضر است تضمین‌ها و امتیازاتی را که به سرمایه‌گذاران خارجی اعطا می ‌کند برای شهروندان خود نیز لحاظ نماید؟ این سوالاتی است که باید پاسخ داده‌ شود.

متاسفانه در بخش انرژی ضعف حکمرانی شدیدتر از بخش های دیگر است در هر حال یک دولت حکمران و سیاست گزار توانا و موفق می تواند یک جریان خصوصی سازی کارآمد را هدایت کند . 

از این مسأله مهم نیز نباید غفلت نمود که به فرض توسعه بخش خصوصی، وظایف حاکمیتی دولت در ابعاد سیاست ‌گذاری، کنترل و نظارت و بویژه، هماهنگ نمودن مستمر منافع خصوصی و منافع ملی از طریق اهرم ‌های خاص و محدود حاکمیتی، بسیار سنگین‌تر و دشوارتر خواهدشد و در شرایطی که مسائل زیر ساختی و نهادی مورد بحث حل نشده و دولت صلاحیت‌ ها و توانائی ‌های لازم حکمرانی مدبرانه را بدست‌ نیاورد، این نگرانی وجود خواهد داشت که خصوصی‌ سازی عملا  اقدامی اصولی در جهت کوچک‌ سازی دولت و توسعه منطقی بخش خصوصی و ارتقاء بهره وری ملی نبوده ، بلکه اقدامی منجر به بسط رانت خواری و گسترش مافیای اقتصادی خواهد بود، پدیده ای که کم و بیش با آن مواجه هستیم .  

 

رقابت نابرابر: در ایران انبوهی از بنگاه‌های دولتی و یا نیمهدولتی که عملا تحت تصمیم‌گیری دولتی هستند (معروف بهخصولتی) و بنگاه ‌های وابسته به دستگاه ‌های نظامی و انتظامیوجود دارند که رقابت بسیار نابرابری را با بخش‌خصوصی واقعیدارند و اتفاقا نقش خصولتی ‌ها بسیار بدتر از بنگاه‌ های دولتیاست، چراکه از انواع  رانت ‌ها و امتیازات و اولویت ‌های دولتیبرخوردارند اما شدت کنترل و نظارت بر آنها کمتر از بنگاه‌ هایدولتی است. یعنی توامان هم از رانت بنگاه‌ های دولتی و هم ازآزادی‌ های بخش‌ خصوصی برخوردارند و طبعا رقابت بخشخصوصی واقعی با این بنگاه‌ها بسیار دشوار است. 

در یکی دو دهه اخیر شرکت ‌های سرمایه ‌گزاری بانک ‌ها نیز مزید بر علت شده‌ اند این شرکت ‌ها (بویژه در شرایط ضعف نظارتی بانک مرکزی)، خصوصا از نظر دریافت اعتبار و تامین سرمایه و منابع مالی در شرایط نابرابر با بخش‌خصوصی واقعی قرار دارند، ضمن این که به هرحال به دلیل نفوذ و قدرت بانک ‌ها و نیاز بخش‌ها و بنگاه‌ های دولتی به آنها، از فرصت ‌ها و رانت‌ های دیگری نیز برخوردار می‌ شوند که مانع بهره وری و کارائی است. در حالی که بخش خصوصی واقعی نیز از امکان تجهیز و تامین سرمایه مورد نیاز محروم می شود و باز می ماند.

پس از ابلاغ سیاست های اجرایی اصل 44 قانون اساسی لازم بود که شرکت های ملی صنایع پتروشیمی و شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی از حالت شرکتی که ساختار تصدی گری و بنگاه داری است خارج می شدند و با تغییر ساختار در جایگاه حکمرانی و سیاست گزاری و رگولاتوری قرار می گرفتند تا بتوانند بخش خصوصی را در جهت تامین نیازهای ملی هدایت و راهبری و مساعدت کنند. اما با تداوم ساختارهای قبلی و با توجه به ماهیت شرکت بودن عملا کماکان گرایش به تصدی گری در آنها قالب است و بعضا تلاش می کنند که به نوعی سیاست های ابلاغی را دور زده و مجددا راهی برای سرمایه گزاری و تداوم تصدی گری خود باز کنند و در این راستا اگر هم  بالاجبار عنایتی به بخش خصوص بوده است  در جهت به مهمیز کشیدن بخش خصوصی برای استفاده از سرمایه آن و نوعی دور زدن سیاست ها بوده است که در نمونه طرح ( شکست خورده ) پالایشی سیراف به خوبی مشهود است.

 راهبرد و برنامه بلندمدت توسعه:  یکی ازستونهای موثراتخاذ تصمیم برای یک فعال بخش خصوصی اطلاع از سیاست‌هاو برنامه ‌های بلندمدّت توسعه کشور است، وقتی در سطح ملیراهبرد های  بلند مدّت شفاف ومشخص وجود داشته باشد،بخش‌خصوصی فعالِ کارآفرین نیز خود را با آن تنظیم می‌ کند ومتناسبا نگاه توسعه‌ ای بلند مدت پیدا می ‌کند و صرفا به دنبالسودجوئی گذرا و عاجل نمی‌رود. یک دولت حکمران کارآمد می تواند یک برنامه توسعه جامع و بلند مدت را طراحی و هدایت کند و حرکت در چارچوب چنین برنامه ای است که به بخش خصوصی اطمینان خاطر و تضمین  تداوم فعالیت ها و تضمین بازگشت سرمایه را می دهد .  طراحی و اجرای برنامه بلند مدّت توسعه به نوبه خود و به عنوان دو حداقل، از سوئی نیازمند ثبات در شاخص های کلان اقتصادی و قابل پیش بینی بودن  روند این شاخص ها و از سوی دیگر نیازمند حل مسائل بین المللی کشور و تعامل سازنده با جهان است . 

در سطح صنعت نفت مثال های فراوانی را می توان ذکر کرد که شرکت های بخش خصوصی و حتی خصولتی ها درگیر طرح ها و پروژه هائی شده اند که بی نتیجه مانده است . تصور عوامل بخش خصوصی این بوده است که حتما این طرح ها و پروژه ها از مطالعات جامع و کافی از نظر در دسترس بودن مواد اولیه و خوراک و قرار داشتن در اولویت یا مکان یابی صحیح و مطلوب و غیره بر خوردار هستند و مسائل زیرساختی آنها دیده شده و حل شده است اما نهایتا پس از صرف هزینه های زیاد متوجه شده اند که چنین نبوده است ولذا سرمایه گزاری در این پروژه ها غیر از ضرر چیزی برای آنها به همراه نداشته است، چنین وضعیتی ریسک سرمایه گزاری را برای بخش خصوصی واقعی بسیار بالا می برد که حریف آن نخواهد بود . مشکلات حاد تامین سوخت و خوراک که واحدهای پتروشیمی در چند سال اخیر با آن مواجه هستند و فعالیت آنها را زیان ده کرده است ناشی از همین ضعف و خلاء برنامه ریزی های دقیق و درست و آینده نگرانه در دولت است . 

مساله بهره وری : یکی از اهداف مهم و محوری آزاد سازی و خصوصی ‌سازی، ارتقاء بهره‌وری است. در دنیای پر رقابت امروز که مرزهای اقتصادی برداشته شده است، اقتصاد و تولید غیر بهره‌ ور نمی‌تواند با جهان رقابت کند و محکوم به شکست و فنا خواهد بود.

متاسفانه در ایران بدلیل ضعف نرم‌ افزاری و فکری، در بسیاری از موارد بین ابزار‌ها و وسائل و اهداف خلط می‌شود و ابزارها هدف می‌شوند. "ژوزف استیگلیتز" برنده جایزه نوبل و یکی از برجسته ترن اقتصاد دانان حال حاضر جهان، درکتاب "جهانی‌سازی و مسائل آن" توضیح می‌دهد که چگونه چینی ‌ها فهمیدند که سیاست خصوصی ‌سازی که در قالب سیاست‌ های تعدیل ساختاری توسط بانک جهانی و صندوق بین‌ المللی پول به همه کشورها تحمیل می ‌شد، هدف نیست بلکه وسیله ‌ای برای ارتقاء بهره ‌وری است و درک کردند که در این مسیر تفکیک مالکیت و مدیریت و تضمین فضای رقابت، ابزاری  مهم‌تر از تغییر مالکیت است. یک بنگاه‌ اقتصادی تحت مالکیت دولتی می‌تواند با روش‌های متناسب و مناسب بنگاه‌ داری اداره شود و در شرایط رقابتی فعالیت کند و توفیق حاصل کند و برعکس اگر یک بنگاه تحت مالکیت خصوصی درست مدیریت نشود یا تحت قوانین و مقررات دست و پاگیر و نا درست باشد، نا موفق خواهد بود و یا اگر انحصارگر باشد رانت‌خوار خواهد شد و ممکن است با متنعم شدن از رانت، به لحاظ درآمدی موفق باشد اما به اقتصاد ملی لطمه وارد خواهد کرد و بهره‌ور نخواهد بود. البته چینی‌ها سایز بنگاه‌ ها و سطح رقابت را نیز بهینه کردند.

بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق، آلمانی‌ ها وارث آلمان‌ شرقی و یا بخش شرقی آلمان یکپارچه، شدند. دولت آلمان درک کرد که بحران اصلی اقتصاد بخش شرقی، بحران بهره‌ وری است. فقدان رقابت و انگیزه و مدیریت و نظام پرداخت سوسیالیستی که مساوات را با عدالت اشتباه گرفته بود، بنگاه‌ هایی را بوجود آورده بود که تنها در شرایط انحصاری و بی رقیب می‌توانستند به حیات خود ادامه دهند و اینک با فروپاشی دیوار برلین و پیدا شدن رقیب‌های بهره ور که محصول را با کیفیت بهتر و قیمت مناسب تر عرضه می ‌کردند، مرگشان حتمی بود. دولت آلمان اعلام کرد که این بنگاه‌ ها را به کمترین قیمت اما به بهترین راه حل برای ارتقاء بهره‌وری و قرار گرفتن در راستای منافع ملی و به  ذیصلاح ترین خریدار از نظر توان فنی و مدیریتی که توان تحقق آن راه حل را داشته باشد، واگذار می کند. هدف دولت کسب درآمد از این طریق نبود معاملاتی که گاهی به قیمت یک دلار یا یک مارک برای فروش یک بنگاه به بخش خصوصی‌ انجام شد فقط برای این بود که رسما نقل‌ وانتقال حقوقی انجام شود. اما معامله با کسی انجام می‌شد که بهترین راه‌حل را برای نجات بنگاه ارائه می‌نمود و البته ضوابط مورد نظر دولت را رعایت می‌ کرد. تجربه آلمان موفق بود دولت نیازی به درآمد حاصل از فروش یک بنگاه ورشکسته یا در شرف ورشکستگی و عملا بی‌ ارزش نداشت اما نجات بنگاه و ارتقاء بهره‌وری آن، هم مشکل اشتغال را حل می‌ کرد و هزینه ‌های دولت را کاهش می ‌داد و هم در بلند مدّت نرخ رشد اقتصادی و نیز قدرت مالیات‌ گیری و درآمد های دولت را افزایش می‌داد. البته این تجربه موفق آلمان چند نکته بسیار مهم جنبی را هم منتقل می‌کند: اول این ‌که همان واقعیتی که قبلا ذکر شد را تائید می کند که تنها یک دولت مقتدر و توانا (به لحاظ حاکمیتی و نرم‌افزاری) می‌تواند چنین طرحی را تدوین و پیاده ‌سازی کند. اگر دولت آلمان از نظر سیاست‌گزاری و تصمیم ‌سازی و تصمیم‌ گیری ضعیف بود، نه مشکل را درست تشخیص می ‌داد و نه راه ‌حل درستی را انتخاب می‌ کرد و نه هدایت و نظارت درستی در مسیر پیاده ‌سازی و تحقق آن اعمال می شد و طبعا کار شکست می‌خورد. دوم این‌ که فرایند کار نشان می‌ دهد که طرح در محیطی سالم و با حداقل فساد اداری و سازمانی پیاده سازی شده است چراکه در غیر اینصورت این فرایند فرصتی می ‌شد که مانند روسیه (پس از فروپاشی شوروی) مافیاهائی سر برآورند واحد های صنعتی و بنگاه‌ه ا را  به ثمن ‌بخس بخرند وبجای کارآمد کردن آن بدنبال فروش ماشین‌ آلات ویا زمین و یا رانت‌ های دیگر حاصله باشند و یا بنگاه را محملی برایدریافت وام ‌های ارزان قیمت برای انتقال آن به تجارت ‌های دیگر ویا گرفتن ماده ‌اولیه و خوراک ارزان و یا امتیازات دیگر قرار دهند. سوم این‌ که این بنگاه‌ های واقع در بخش شرقی با رقبای مقتدری در بخش غربی و در کل اروپا مواجه بودند و نمی ‌توانستند به امید رانت انحصار، باشند.

اینک پالایشگاه‌ ها و پتروشیمی‌ های کشور خصوصی ‌سازی شده‌اند. البته بیشترین سهام اغلب اینها متعلق به بخش‌خصوصی واقعی نیست بلکه متعلق به صندوق‌ های سرمایه‌گذاری و دستگاه‌های نیمه دولتی یا به اصطلاح خصولتی است که در بسیاری از موارد دستگاه‌ های دولتی شدیدا در آنها ذینفع هستند و این ذینفع بودن و تداخل منافع، طبعا مانع  اعمال کنترل و نظارت ورگولاتوری مستقل و دقیق می‌ شود. بنگاه‌ های واگذار شده وخصوصا پالایشگاه‌ ها در شرایط انحصاری کار می‌کنند، مجموعظرفیت پالایشی کشور خصوصا در مورد فرآورده‌ های اساسی ومهم مانند بنزین و گازوئیل کمتر از نیاز موجود کشور است و خصوصا در شرایط تحریم امکان واردات هم نیست و یا بسیار دشوار است بنابراین پالایشگرهای داخلی خاطر جمعی دارند که هر فراورده‌ ای با هر کیفتی تولیدکنند، کشور مجبور به مصرف آن است ولذا بعضا انگیزه ‌ای برای سرمایه‌ گذاری در جهت ارتقاء کیفیت فرآورده‌ ها وجودندارد  و بعضا همان میزان تلاش و سرمایه‌گذاری که در گذشته در پالایشگاه  ‌های دولتی در این زمینه انجام می‌شد هم دیگر نمی‌شود. در حالی‌که بعضا سودهای بالائی بین سهامداران تقسیم می ‌شود و پاداش ‌های گزافی به مدیران پرداخت می‌شود. در پتروشیمی‌ ها که قدری بیشتر رقابتی هستند فقدان کنترل و نظارت و رگولاتوری حاکمیتی و تداخل حیطه‌ های حاکمیت و تصدی مانع ارتقاء بهره‌وری است و به تدریج گروه فشاری شکل گرفته است که دائم فشار بیاورند که سوخت و خوراک را ارزانتر دریافت کنند و یا پول آن را دیرتر بدهند و یا با ارز صادراتی آزادتر و راحت ‌تر بازی کنند. در پالایشگاه‌ ها هم گرایشات مشابهی در حال شکل‌ گیری است. در پالایشگاه‌ ها تا وقتی ظرفیت پالایشی اضافه ‌ای در سطح کشور وجود ندارد همانطور که گفته شد خصوصا در شرایط تحریم، این وضعیت ادامه‌ دارد و  این نگرانی وجود دارد که عادت به چنین سود هائیدر شرایط پس از تحریم نیز  گروه ‌های فشار  ضد وارداتفراورده‌ های نفتی را شکل دهد که مانند گروه‌ های فشار مقتدرصنعت خودرو که هرسال بجای ارتقاء بهره‌وری و توان رقابتیخود،  با شعار ارزشمند حمایت از تولید داخلی و به هر بهانه ‌ای، مانع کاهش تعرفه‌های وارداتی شدند، تلاش کنند همین وضعیتموجود را ادامه دهند و اینگونه‌ است که این مدل خصوصی ‌سازی دقیقا وارونه عمل کرده و می ‌کند.

در هر حال به نظر می رسد که اگر دولت  در برنامه هفتم توجه بسیار ویژه و محوری به مساله بهره‌وری نداشته باشد اتفاق مهمی در اقتصاد و صنعت کشور رخ نخواهد داد.

 

 بی‌توجهی به قوانین وفساد:  دنیای امروز دنیای رقابتجهانی است و بنگاه‌ها باید بتوانند در سطح جهانی رقابت کنند. عدم اجرای قوانین و وجود فساد در یک حکومت از جمله عواملیاست که هزینه‌های ثابت و جاری سرمایه‌گذاران بنگاه‌های بخشخصوصی واقعی را بیش از همه افزایش می‌هد و قدرت رقابتجهانی را از آنها می‌گیرد.

 

 ضعف دانشی و رانت‌جوئی برخی از فعالین بخش خصوصی: بخش‌خصوص از نظر اطلاعاتی، مطالعاتی وپژوهشی عمدتا به دولت وابسته بوده است. دولت گسترده فرصت‌های سرمایه‌ گذاری را براساس نیاز هائی که برای آینده کشورتشخیص می‌دهد، تعیین می ‌کند و بخش خصوصی نوعا در کانالاین فرصت ‌ها حرکت می‌کند. اما نکته مهم این است که به هماندلیل ضعف حمکرانی و ضعف نظام تدبیر و فقدان راهبردهای بلندمدّت که ذکر شد، تشخیص دولت و فرصت ‌های سرمایه‌ گذاری کهدولت تعیین می ‌کند و یا برنامه‌ ها و پروژه‌ هائی که از طرف دولتتعیین و احیانا حمایت می ‌شود، واجد مطالعات دقیق و کافینیست و اغلب در بخش خصوصی هم مطالعات مستقلی صورتنمی‌گیرد. به بیان صریح ‌تر بخش‌خصوص در بسیاری از موارد در واقع با طنابی نا مطمئن وارد چاه ریسک سرمایه ‌گذاری‌ های می‌شود و در بسیاری از موارد حتی سطح (Scale) بهینه تولید کالا یا خدمت را هم رعایت نمی‌کند. البته همیشه هم اینگونه نیست که همه بنگاه ‌های بخش‌ خصوصی متوجه این ضعف حکمرانی و ضعف مطالعاتی در برنامه ‌ها و پروژه‌  های دولتی نباشند، اما این که علیرغم این آگاهی، چرا وارد فرصت‌های سرمایه ‌گزاری ارائه شده توسط دولت می‌ شوند، در برخی از موارد مبتنی بر نوعی رانت‌ جوئی و برخوردار شدن از مواهب دولت نفتی است. طبعا در این گونه موارد بعضی بنگاه‌ های خصوصی و خصوصا خصولتی،تلاش می ‌کنند تا قبل از آشکار شدن ضعف و نقص طرح و پروژه دولتی و شکست آن، به قول معروف از جوانب و اطراف آن بار خود را ببندند. ورود بی‌ مطالعه و بیش از حد نیاز بنگاه‌ های خصوصی به این گونه فرصت‌ های سرمایه‌ گذاری تعریف شده از سوی دولت، که متاسفانه از نظر میزان  ورود نیز باهمان ضعف حکمرانی مواجه است، چه به دلیل اعتماد نا صواب بهدولت و چه به انگیزه رانت ‌جوئی، به نوبه خود موجب نوعی رقابتمخرب می‌ شود. البته همواره داشته‌ایم کارآفرینانی در بخش خصوصی را که برای خدمت به کشور پا پیش‌گذاشته و خدمات صنعتی ارزشمندی را ارائه کرده‌اند.

مطالعات و بررسی‌ های انجام شده توسط آقای مهندس بحرینیان در دفترپژوهش های اقتصاد وتوسعه اتاق بازرگانی مشهد، نشان می‌دهد که در ایران تعداد بنگاه‌های ورود کرده به تولید هر کالا یا خدمتی بسیار بیشتر از حد معمول و معقول و بدون توجه به سطح بهینه و اقتصادی تولید (کالا یا خدمت) بوده و حتی در مقایسه با کشورهای موفق دارای اقتصاد باز نیز، غیرمنطقی است.

مشکل دیگر در این رابطه به تعبیر "ریچارد الیوت بندیکت" ، "تقلیداز پیشگام" است. بندیکت که به عنوان عضوی از گروه مشاورندانشگاه هاروارد در دهه 1340 به ایران آمده است در کتاب تامینمالی صنعتی در ایران می‌نویسد: "اشتیاق بی حدوحساب کارآفرینان به تقلید از پیشگام در فلان صنعت که به شکل تقلید مقلدانه ونا سنجیده از پیشگام -بدون بررسی ظرفیت بازار- انجام می شود. دربرخی صنایع منجر به اضافه ظرفیت حاد درآن واشباع بازار شده است(حکومت قادراست باصادر نکرده جوازتولید ازاین وضعیت جلوگیری کند ولی تابه امروز فقط به تحریک اشتیاق کار آفرینان سهل انگار پرداخته است)."

در پرانتز توضیحی که بندیکت باز کرده است باید به واژه تحریک اشتیاق دقت نمود. این می‌تواند اثر ذینفعان با نفوذ در رده ‌های تصمیم گیری کشور که امر واردات و وابستگی به خارج را هدایت می‌نمایند، بوده باشد چراکه  بدین ترتیب واحدهای خرد مقیاسقادر به قد برافراشتن و رقابت در صحنه بین‌ المللی نخواهند بود.

به هرحال باید بررسی نمود که اگر امروز بخش قابل توجهی از ظرفیت نصب شده تولیدی کشور غیرفعال است تا چه حد معلول همین مشکلات و معلول ضعف حکمرانی است.

 ضعف گفتمان: گفتمان بخش‌خصوصی و به ویژهبخش‌خصوصی مولد در سطح جامعه برای طرح مطالبات و حلمشکلات خود ضعیف است. این ضعف ناشی از چندین علتاست. الف- ضعف در همکاری جمعی و در اجماع ‌سازی به دلایلفرهنگی، نهادی و نیز به دلیل رقابت نا مطلوبی که از آن یاد شد. ب- ضعف نسبی اطلاعاتی و دانشی، ج-تفوق بخش خصوصی و خصوصا خصولتی تجارت‌ پیشه و دلال مسلک در گفتمان ‌سازی وایجاد ارتباط با دولت  و د- فقدان اعتماد کافی اجتماعی بهبخش‌خصوصی که عمدتا ناشی از همان تفوق گفتمانیبخش‌خصوصی تجاری است. در هر حال بخش خصوص واقعی خصوصا در بخش انرژی با محورت یک دیوانسالاری گسترده حکومتی و دولتی روبروست که عملا این دیوانسالاری گسترده حد و مرز ورود و سهم بخش خصوصی را تعیین می کند و بخش خصوصی واقعی در مقابل این پیکره ، بی دفاع است و درفقدان دستگاه های نظارتی و سیستم قضائی که حامی حقوق بخش خصوصی در مشکلات فی مابین آن با حکومت و دولت باشد، عوامل  بخش خصوصی به اجبار به لاک محافظه کاری می روند تا سهم خود را بیش از پیش از دست ندهند در این مواجهه بخش خصوصی چاره ای ندارد جز این که  نهادهای مدنی واکنش جمعی خود را  تا حد ممکن تقویت کند. 


 

لینک در دنیای اقتصاد:

https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-63/4155407-%DA%86%D9%86%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%AA-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5%DB%8C

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۳ ، ۲۲:۵۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

 

این روزها تبعات قرارداد کرسنت به وضعیت فاجعه باری رسیده است. بعد از رای به مصادره ساختمان متعلق به بازنستشگان صنعت نفت در لندن که شاید بدون اغراق یکی از ارزشمندترین ساختمان های شهر لندن و واقع در بهترین نقطه این شهر بود و گفته می شود که بیش از یک میلیارد پوند ارزش آن است. اینک رای به مصادره ساختمانی متعلق به شرکت ملی نفت ایران در رتردام  هلند نیز به نفع شرکت کرسنت صادر گردیده است و در ادامه این روند اگر هنوز خسارت کرسنت پوشش پیدا نکرده باشد ممکن است مصادره های بیشتری نیز اتفاق بیفتد.

از سوی دیگر در داخل کشور جناح های سیاسی که به نظر میرسد متاسفانه هنوز به بلوغی نرسیده اند که منافع ملی را قربانی اهداف سیاسی و جناحی خود نکنند و متاسفانه همین نابالغی شان کار را به اینجا کشیده است هر یک برای دفاع از خود حرف های عجیبی می زنند که ممکن است کماکان به ضرر منافع ملی باشد و در دست نبودن اطلاعات درست و دقیق امکان قضاوت را برای مردم که رکن اول قدرت و رسانه ها که رکن چهارم قدرت هستند، فراهم نمی کند .

اینک که تشت قرارداد کرسنت از بام  جهان افتاده است و دادگاه و اجرای احکام را از سر گذرانیده است و احتمالا همه جستجوگران  غیر از ایرانیان به راحتی می توانند به اسناد آن دست پیدا کنند و چنین خسارت سنگینی را به کشور وارد کرده است  دیگر هیچ توجیحی وجود ندارد که متن قرارداد کرسنت و متمم های آن محرمانه تلقی شود مطبوعات و کارشناسان  حق دارند که به این متن دسترسی داشته باشند تا بتوانند این قرداد را با قردادهای متداول گازی جهان مقایسه کنند و شرایط قرارداد را بررسی کنند و به قضاوت در مورد مقصران آن برسند تا امکان سوء استفاده جناحی از آن گرفته شود و حقیقت کشف شود. پس حالا دیگر شایسته است وزارت نفت اسناد قرارداد را منتشر کند و در اختیار پژوهشگران و رسانه ها قراردهد و اگر چنین نشود به نوبه  خود می تواند شک بر انگیز باشد.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

نگارنده کماکان معتقدم که همه جناح ها در این فاجعه ملی مقصرند. اگر قراداد مطابق عرف قراردادهای معتبر گازی جهان منعقد شده بود و شاید اگر قرارداد با شرکت ملی امارات و یا شرکت معتبرتر و خوش سابقه تری منعقد شده بود بهانه ای به دست کسی نمی داد که مانع اجرای آن شود و همچنین کماکان معتقدم که گرچه اجرای قرارداد منافع کشور را تامین نمی کرد اما عدم اجرای آن لطمه بیشتری به منافع کشور وارد کرد به عبارت روشن تر در انتخاب بین بد و بدترِ اجرا یا عدم اجرای قرداد، عدم اجرای آن به مراتب بد تر بوده است ولذا هم منعقد کنندگان قرارداد مقصرند و هم جلوگیری کنندگان از اجرای آن مقصرتر و هم آنهائی که می توانستند در مقطعی کار را جمع کنند و جلوی خسارت بیشتر را بگیرند بازهم مقصرتر . همانطور که یک بار هم در مصاحبه ای عرض کردم شاید آنچه در جریان این قرارداد اتفاق افتاده از روشن ترین مصادیق  نیاز به ورود یک فصل الخطاب در کشور است و اگر فصل الخطابی وجود داشت که تنها جانب منافع ملی را می گرفت شاید کار به اینجا نمی کشید.

پس از انتشار قرارداد و اسناد و مدارک آن اگر مجاب شوم که تحلیل و قضاوتم اشتباه بوده است قطعا عذرخواهی خواهم کرد.

شاید مورد کاوی این قرارداد و روشن شدن سهم خسارتی که هر یک از جناح ها  در جریان آن وارد کرده اند به رسیدن به آن بلوغ سیاسی که خط قرمز یا حد و مرز دعواهای سیاسی و جناحی مان منافع ملی باشد، یاری کند.

 

 

مطالب قبلی در این مورد :

گفته های دیروز و امروز زنگنه در مورد کرسنت

ماجرای شرکت ملی نفت بین الملل و قرارداد کرسنت

پرونده کرسنت ؛ مشتی از خروار

عدم تعهد به قراردا کرسنت مانع فروش گاز به کویت شد

یک پرسش و پاسخ در مورد قرارداد فروش گاز به شرکت کرسنت امارات

صادرات گاز به امارات و اهمیت پایبندی به تعهدات بین‌المللی

عاملین کرسنت باید مجازات می شدند اما قرارداد اجرا می‌شد

نگاهی به قرارداد فروش گاز به شرکت کرسنت امارات (پتروتحلیل)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۳ ، ۱۳:۴۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۳ ، ۱۴:۳۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

سوال- همونطور که عرض کردم دررابطه با اینده فروش نفت ایران در حال حاضر نگرانی‌هایی به وجود اومده برخی کارشناسان معتقدند روی کار اومدن مجدد اقای ترامپ در واقع به معنای تکرار سیاست‌هاش و کاهش شدید فروش نفت ایران هست، در مقابل برخی دیگه باور دارند که شرایط نسبت به دوره قبل متفاوت هست و تجربه افزایش فشارهای تحریم با شدت قبل برای ایران تکرار نمیشه.شما در این باره چی فکر میکنید؟

پاسخ دونالد ترامپ این بار مواضع متفاوتی را اعلام کرده است. از طرفی اظهار کرده که عناصر کلیدی سیاست خارجی اش در  دور گذشته را بکار نخواهد گرفت و از آنجا که ویژگی همه آن افراد مثل جان بولتون و پمپئو ضدیت با ایران بود، این ممکن است به معنای تغییر خطی مشی او در سیاست خارجی و خصوصا در رابطه با ایران باشد. از سوی دیگر اعلام کرده است که تحریم های علیه روسیه و ایران را حذف خواهد کرد و این تحریم ها را به ضرر ایالات متحده دانسته است. البته همه می دانیم که از شعارهای انتخاباتی تا  سیاست های عملی که یک رئیس جمهور در مواجهه با واقعیات بکار می گیرد، خیلی فاصله است اما به نظر من به هرحال این ترامپ آن ترامپ قبلی نخواهد بود و لزوما سیاست های قبلی را تکرار نخواهد کرد . ضمن این که فضا و شرایط بین المللی هم تفاوت کرده است ولذا هنوز زود است که قضاوت کنیم که چه خواهد کرد.

و سوال دیگرم ازتون این هست که آیا امریکا ابزارهایی برای تحت فشار گذاشتن چین و محدودکردن خریدش از ایران در حال حاضر داره؟ اگر که داره این ابزارها چه هستند؟

پاسخ همانطور که اشاره کردم  برای این که بفهمیم ترامپ اینبار چه خواهد کرد قدری زود است اما اگر ترامپ بعد از نشستن پشت میز ریاست جمهور در کاخ سفید، بنا داشته باشد که همان سیاست دور قبلش را در مقابل ایران بکار گیرد و از جمله چین را وادار کند که برداشت نفت از ایران را محدود کند، بله قطعا ابزارهائی  برا اعمال فشار به چین خواهد داشت. ایالات متحده برای چین یک بازار بزرگ است که محدود شدن آن می تواند به اقتصاد چین لطمه بزند حجم صادرات چین به ایالات متحده در سال های اخیر دور و بر 500 میلیارد دلار بوده است و چین حاضر نیست به راحتی چنین بازاری  را از دست بدهد یا در چنین بازاری درچار محدودیت شود.  علاوه بر این سیاست رسمی چین این است که حداقل تا افق 2050 وارد چالش جدی با ایالات متحده نشود مگر این که امنیت ملی اش تهدید شود ولذا در مواردی که مقاومت در مقابل امریکائی ها در حد کشیده شدن به چالش باشد، چین ورود نخواهد کرد. در صورت لزوم ابزار تاثیرگذاری بر امنیت مسیرهای تامین نفت چین  و بر قیمت جهانی نفت خام  هم در اختیار امریکا هست که چین از آن متضرر می شود.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۳ ، ۱۳:۲۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

منحرف کردن یا مصادره مفهوم منطقی کردن یارانه های انرژی

منتشر شده در روزنامه شرق 24 آبان 1403

یکی از تبحرهائی که متاسفانه روز بروز بیشتر و قوی تر شده قلب کردن مفاهیم است. از مرحوم محمد مختاری که در جریان قتل های زنجیره ای به قتل رسید وام می گیرم، او مقاله کوتاهی دارد تحت  عنوان " زبان به کام سیاست" در آنجا می گوید " همواره ترکیبات زبانی جدیدی از سوی سیاست‌مداران ساخته می شود برای فراموشی معناهایی که یا دیگر در اولویت سیاسی نیستند و یا حضورشان در زبان رایج و روزمره، به سود سیاست‌گذاری‌ها و عملکردهای سیاسی نیست." و می گوید : "اهل زبان در اینجا البته همان متخصصانی‌اند که می‌توانند چنین ترکیب‌ها و واژه‌ها و اصطلاح‌ها را برای دلالت‌های موردنظر اهل سیاست بیابند. درنتیجه روزبه‌روز بیشتر عرصه‌ی زبان، و از این راه عرصه‌ی فرهنگ را، به گرو سیاست‌ها درآورند."

اگر به بحث های انرژی در برنامه های گذشته مانند برنامه سوم برگردیم می بینیم که منظور از منطقی کردن یارانه انرژی کلا چیز دیگری بود. البته بارها گفته و نوشته ام که این که مرتبا تورم درست کنیم و نرخ دلار را افزایش دهیم بعد نرخ فوب خلیج فارس حامل های انرژی را  با دلار جدید به ریال محاسبه کنیم و با نرخ داخلی مقایسه کنیم و نام مابه التفاوت آن را یارانه بگذاریم، به نوبه خود  قلب یا واژگونه کردن مفهوم است. اما حتی اگر این تعبیر نادرست از یارانه را بپذیریم منظور از منطقی کردن این یارانه هم چیز دیگری بود. در ادبیات گذشته منظور از  منطقی کردن یارنه انرژی این بود که: "بجای آن که یارانه به جائی بدهیم که احتمالا مصرف را تشویق می کند یا دامن می زند بجائی بدهیم که به بهینه سازی مصرف کمک می کند و مصرف را کاهش می دهد." یک تجربه موفق روشن در بخش  نیرو در این زمینه وجود دارد که یادآوری آن مساله را روشن می کند. در زمانی که با پیشرفت فناوری لامپ های کم مصرف فلوروسنت و بعدا لامپ های ال ای دی وارد بازار شد وزارت نیرو برای ترویج و جا انداختن این لامپ ها که مصرف برق روشنائی را چندین برابر کاهش می داد، اقدام به اعطای یارانه نمود. به تولید کنندگان اولیه لامپ های کم مصرف کمک شد و یارانه داده شد تا با قیمت ارزان تری آن را راهی بازار کنند و به خریداران اینگونه لامپ ها نیز یارانه داده شد و  علاوه بر آن می توانستند خرید خود را تقسیط کنند یعنی لامپ کم مصرف را قسطی بخرند و هزینه آن به تدریج به قبض برق آنها اضافه شود و این فشار بسیار کمی را به مصرف کننده وارد می کرد چون از آن طرف قسط لامپ به قبض برقش اضافه می شد ولی از طرف دیگر با استفاده از لامپ کم مصرف هزینه برقش کاهش پیدا می کرد و ایندو سر به سر می شد. این سیاست موجب شد ظرف چند سال لامپ رشته ای پر مصرف کنار برود و فناوری جدید جا بیافتد که وقتی جا افتاد راه خودش را ادامه داد. این یک مدل روشن از منطقی کردن یارانه بود که می توانست عینا توسط وزارت نفت در مورد جایگزین کردن بخاری های با راندمان بالا در منازل مردم بکار گرفته شود و نیز در بسیاری از موارد دیگر به اجرا درآید.  بعد از افزایش قیمت حامل‌های انرژی در سال 1389 قرار بود یارانه جبرانی علاوه بر خانوارها به واحدهای تولیدی هم پرداخت شود، برای این منظور در وزارت صمت دفتری تشکیل شده بود تا مشخص کنند این یارانه‌ها به چه صورتی به صنایع تولیدی پرداخت شود که از محل افزایش هزینه سوخت آسیب نبینند، سامانه‌ای را به وجود آوردند  که  کارخانجات طرح‌های بهره‌وری انرژی خود را در آن سامانه ثبت کنند و طرح‌ها بررسی و حک و اصلاح شود و طرح‌هایی که بازیافت انرژی مطلوبی دارند، مورد حمایت قرار گیرند و یارانه به این طرح ها پرداخت شود. سامانه جامع و مناسب و سیستمی کارا طراحی شده بود، اما متأسفانه دولت‌های‌ نهم و دهم در عمل یارانه صنایع و واحدهای تولیدی را پرداخت نکردند و آن سامانه به ثمر ننشست. البته اگر در آن زمان درک درستی در دولت و به‌ویژه در وزارت نفت وقت وجود داشت، می‌توانستند از طریق تضمین خرید انرژی آزادشده به قیمت‌های منطقه‌ای (برای چند سال بجای وارد کردن گاز از ترکمنستان) اجرای این پروژه‌ها را امکان‌پذیر کنند، پروژه‌هایی که هم صنایع را روزآمد می‌کرد و هم انرژی را آزاد می‌کرد و راندمان انرژی را ارتقا می‌داد و هم به نفع محیط زیست و حفظ منابع نسل‌های آینده بود.

این تلقی از یارانه می توانست برای کشور نجات بخش باشد و مصرف انرژی مردم و صنایع را کاهش دهد و از آنجا که هزینه انرژی حاصلضرب میزان مصرف و قیمت است با پیشرفت این کار افزایش تدریجی قیمت هم امکان پذیر می شد بدون این که هزینه کل انرژی مردم افزایش یابد و آثار تورمی و رکودی داشته باشد.

اما متاسفانه یک جریان فکری که با هر انگیزه ای مرتبا به دنبال افزایش قیمت حامل های انرژی و انداختن کشور در لوپ تورمی بودند و به تعبیر من کار دیگری غیر از افزایش قیمت بلد نبودند و مرتبا توصیه می کردند و می کنند که تنها راه نجات افزایش قیمت است، مفهوم منطقی کردن یارانه را قلب کردند و به تعبیر مرحوم محمد مختاری به کام سیاست مورد نظرشان واژگونه کردند و یک معنای پوپولیستی از آن صادر کردند. می دانستند که افزایش قیمت موجب نارضایتی مردم می شود و  تصمیم گیران به این دلیل تز آنها را نخواهند پذیرفت ولذا  مفهوم منطقی کردن یارانه را اینگونه قلب کردند که این یارنه ها به پولدارها و مصرف کنندگان بی درد داده می شود در حالی که باید به فقرا و نیازمندان  پرداخت شود، پس منظور از منطقی کردن یارانه این است که قیمت حامل های انرژی را گران کنیم و به عبارتی یارانه آن را حذف کنیم و آن یارانه را بصورت نقدی به طبقاتی که با این گرانی قدرت خریدشان کاهش می یابد پرداخت کنیم. یعنی از یک سو با گران کردن حامل ها تورم درست کنیم و از سوی دیگر با پول پخش کردن بی به آن تورم دامن بزنیم و پیچیدگی های اقتصاد را ده چندان کنیم و اقتصاد را در چرخه بی ثباتی و تشدید رکود/تورمی غرق کنیم و حاصلش همین است که شده.  این روش هیچ کمکی به حل مشکل انرژی و بهینه سازی مصرف آن نکرد  که امروز شاهد نتیجه آن و ناترازی شدید در برق و گاز و غیرو هستیم . هرگز یارانه نقدی پرداختی جبران آثار تورمی مربوطه بر افزایش هزینه زندگی طبقات آسیب پذیر را نکرد و کمکی به کاهش فاصله طبقاتی نکرد بلکه چرخه های اقتصاد را  در جهت افزایش شکاف طبقاتی تحریک کرد. جالب است طرفدارن این تزهای شکست خورده و مقلوب کنندگان مفاهیم، با وجود این همه شکست آشکار، دست از تزهای خود بر نمی دارند و خصوصا با روی کار آمدن هر دولتی سعی می کنند از بی اطلاعی مدیران جدید بهره برده و تز شکست خورده خود را القاء کنند. اخیرا مطالبی دیدم که یکی از القاء کنندگان  این تز بگونه ای اغراق آمیز حل همه و همه مشکلات اقتصادی کشور را افزایش قیمت حامل های انرژی دانسته و برای گرفتن زهر آن همین تعبیر مقلوب پوپولیستی از منطقی کردن یارانه ها را تکرار کرده است و کار را بجائی رسانده که با مغلطه های عجیبی  حل همه مشکلات روابط بین المللی و سیاست خارجی کشور را هم در گرو آن دانسته است.

امیدوارم که دولتمردان جدید تحت تاثیر این القائات قرار نگیرند آزموده را مجددا نیازمایند و این مفهوم را به منظور اولیه خود برگردانند بلکه اقدامی جدی در جهت حل مشکل ناترازی انرژی برداشته شود.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۳ ، ۱۶:۴۵
سید غلامحسین حسن‌تاش
غلامحسین حسنتاش، کارشناس انرژی در گفت‌وگو با «جهان‌صنعت»:

از ناترازی به کمبود کامل می‌رویم

«جهان‌صنعت»- در ۱۰سال اخیر به صورت متوسط سالانه عرضه انرژی اولیه 4درصد رشد داشته، این درحالی است که مصرف انرژی 5/4درصد رشد را نشان می‌دهد، آماری که اگرچه در نگاه اول شاید به نظر برسد کشور در مسیر توسعه قرار گرفته و تقاضا برای انرژی در نهایت تبدیل به تولید ناخالص داخلی شده، اما آمار رشد اقتصادی و تولید ناخالص داخلی نشان می‌دهد که هر آنچه بیشتر مصرف شده، تقریبا هدررفته است و تبدیل به تولید ملی نشده است. چنین تصویری به‌خصوص بعد از آنکه شیب مصرف انرژی از نیمه دوم دهه‌9۰ شدت پیدا کرده، نگرانی‌ها درباره هدررفت انرژی را بیشتر کرده است زیرا آمار این شتاب ایران را از متوسط سالانه جهانی که 5/3درصد به ۵/۵درصد رسانده است. ‌آثار مشعل‌سوزی‌های بدون وقفه، پایین بودن راندمان نیروگاه‌ها و ادامه تلفات شبکه انتقال و توزیع. بخاری‌های پرمصرف گازی و کولرهای آبی و گازی پرمصرف در دوفصل زمستان و تابستان در کنار هدررفت سوخت در خودروهای فرسوده، کمتر از قاچاق سوخت نیست. بهینه‌سازی مصرف انرژی مهم‌ترین تصمیمی است که دولت چهاردهم باید در دستور کار قرار دهد، زیرا با این شتاب مصرف مشخص نیست که سال آینده یا سال‌های بعد در کجای چرخه شتاب مصرف انرژی ایستاده‌ایم. غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد انرژی در گفت‌وگویی با «جهان‌صنعت» به عوامل ایجاد ناترازی انرژی و بهینه مصرف نشدن سوخت در کشور پرداخته که حاصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:
ناترازی انرژی اعم از برق و گاز و اخیرا بنزین برای دولت پزشکیان به عنوان یک میراث مانده است، در حالی که هیچ‌کس کم‌کاری‌ها و سوءمدیریت را گردن نمی‌گیرد، در شرایط کنونی چه راهکاری برای جلوگیری از گسترش ناترازی‌ها وجود دارد؟
البته راهکار آسان نیست که بشود در یک جمله گفت که راهکار چیست، ولی به نظر من قبل از هر چیز باید یک آسیب‌شناسی انجام شود که چه روندهایی ما را به اینجا رسانده است. آیا رسیدن به این وضعیت قابل پیش‌بینی نبوده است. آیا اگر مدیریتی بر بخش انرژی کشور حاکم بود و این بخش براساس یک برنامه منظم بلندمدت حرکت کرده بود به اینجا می‌رسیدیم؟ اگر چنین آسیب‌شناسی انجام ندهیم و روندهای اشتباه گذشته و اشتباهات گذشته را شناسایی نکنیم احتمالا همان روندها و همان اشتباهات تکرار خواهد شد و آینده بدتر از امروز خواهد بود. بنابر پیش‌بینی‌ای که در سال گذشته ارائه کردم، در صورت تداوم روندهای موجود در بخش انرژی، حداکثر تا سال 1408 از ناترازی یا کمبود در بعضی حامل‌های انرژی که ذکر کرده‌اید، به ناترازی یا کمبود کامل می‌رسیم به این معنا که یا باید وارد‌کننده خالص انرژی شویم یا باید بسیاری از بخش‌های صنعتی را تعطیل کنیم.
برخی پیشنهادها بالا بردن میزان بهره‌وری مثل صرفه‌جویی در مصرف یا جلوگیری از هدررفت منابع را مورد تاکید قرار داده، نظر شما چیست؟ این روش چقدر می‌تواند راهگشا باشد و چه ابزارهایی لازم دارد؟
البته در این مورد یک توضیح لازم است؛ ارتقای بهره‌وری انرژی با صرفه‌جویی فرق دارد. ما ممکن است تولید ملی یا رفاه عمومی را کاهش دهیم که صرفه‌جویی کنیم اما ارتقای بهره‌وری با صرفه‌جویی فرق می‌کند. ارتقای بهره‌وری یعنی اینکه بدون کاهش تولید ناخالص ملی و بدون کاهش سطح رفاه، انرژی کمتری مصرف کنیم و این ممکن است. مثال بسیار ساده‌ای بزنم: ما وقتی لامپ ال‌ای‌دی را جایگزین لامپ رشته‌ای قدیمی می‌کنیم سطح رفاه‌مان کم نمی‌شود و حتی ممکن است بیشتر هم بشود. یک لامپ ال‌ای‌دی همان میزان نور لامپ 100وات رشته‌ای را با مصرف 20وات یا کمتر از آن تولید می‌کند و در تابستان به اندازه لامپ 100رشته‌ای حرارت هم تولید نمی‌کند که گرمایش ما را اذیت کند و کولر را زیاد کنیم، پس مصرف‌مان کم می‌شود ولی نورمان کم نمی‌شود و حتی رفاه‌مان زیاد می‌شود.
ما اگر بخاری خانه‌مان را در زمستان خاموش کنیم و لباس بیشتری در منزل بپوشیم و از سرما هم بلرزیم صرفه‌جویی کرده‌ایم، ولی وقتی بخاری‌ای که راندمان حرارتی آن 35درصد است را با بخاری‌ای که راندمان حرارتی آن 95درصد است، تعویض کنیم یعنی با مصرف حدودا یک‌سوم گازی که قبلا مصرف می‌کردیم همان میزان حرارت و رفاه را خواهیم داشت. البته وقتی یک چیزی کم است صرفه‌جویی هم لازم است و باید صرفه‌جویی کرد ولی ما آنقدر پتانسیل ارتقای بهره‌وری داریم که شاید هنوز صرفه‌جویی هم لازم نباشد. شما یک جست‌وجوی اینترنتی بکنید با کلید‌واژه‌های «‌20‌میلیون بخاری گازی + زنگنه» هنوز هم پیدا می‌کنید که در سال 1393 یعنی 10سال قبل، وزیر وقت نفت گفته است که «20میلیون بخاری گازی در کشور باید تعویض شود». چرا گفته بود؟ چون راندمان بخاری‌های گازی کشور 35درصد است و 65درصد اتلاف دارد، اما شما تحقیق کنید که چه اقدامی در این زمینه صورت گرفت و آن وزیر که تا سال 1400 وزیر بود، در عمل در این زمینه چه کرد؟ حتی سرمایه‌گذارانی پیدا شدند و گفتند ما سرمایه‌گذاری می‌کنیم و این بخاری‌ها را تعویض می‌کنیم و گازی که در ماه‌های سرد سال از این طریق آزاد می‌شود را محاسبه و توافق می‌کنیم و شمای وزارت نفت که از ترکمنستان گاز وارد می‌کنی چند سال این گاز آزادشده را به 80درصد قیمت واردات گاز از ترکمنستان از ما بخر تا سرمایه ما بازگشت شود، اما آن وزیر نه‌تنها خودش و تشکیلات بهینه‌سازی تحت نظرش اقدامی نکردند، بلکه با چنین سرمایه‌گذارانی هم همکاری نکردند. اگر این اقدام شده بود شاید بخش قابل‌توجهی از مشکل زمان اوج مصرف گاز در زمستان حل می‌شد و مجبور به قطع گاز صنایع و پتروشیمی‌ها نبودیم و آلودگی محیط‌زیست زمستانی هم کمتر می‌شد و آن سرمایه‌گذاران هم سود می‌بردند.
ما باید آسیب‌شناسی کنیم که چرا این اقدامات صورت نگرفته است. حالا این پتانسیلی که در بحث بخاری می‌بینید در همه بخش‌های مصرفی وجود دارد. اغلب قریب به اتفاق صنایع ما می‌توانند با استفاده از فناوری‌های جدید به ازای همان میزان تولید قبلی‌شان انرژی بسیار کمتری مصرف کنند یا ما با توسعه صنعت حمل‌و‌نقل ریلی می‌توانیم برای همان میزان حمل بار قبلی انرژی کمتری مصرف کنیم و حتی میزان تصادفات جاده‌ای‌مان و میزان مصرف لاستیک و غیره هم کاهش خواهد یافت. به نظرم ما در اولویت و در درجه اول هیچ راه‌حل فوری‌تری نداریم از اینکه در سطح ملی و در ابعاد ملی به مساله بهره‌وری انرژی بپردازیم و البته همزمان مساله جلوگیری از اتلاف انرژی در خود شبکه تولید و توزیع انرژی هم بسیار مهم است.
خوشبختانه ابزارهای قانونی بهینه‌سازی به اندازه کافی وجود دارند و قوانین به وزارتین نفت و نیرو اجازه می‌دهند که اگر یک سرمایه‌گذار طرحی آورد که موجب کاهش مصرف یکی از حامل‌های انرژی می‌شود، این وزارتخانه‌ها مجاز هستند که انرژی آزادشده را به کسری از قیمت جهانی (مثلا 90درصد فوب خلیج‌فارس آن حامل) از او خریداری کنند ولی متاسفانه دولت نتوانسته مکانیسم‌های تضمین‌شده‌ای را برای خریداری این انرژی آزادشده تمهید کند و سرمایه‌گذاران طبعا بدون چنین تضمینی نمی‌تواند سرمایه‌گذاری کنند و بانک‌ها بدون چنین تضمینی وام نخواهند داد.
دولت در نظر دارد براساس قانون برنامه هفتم سازمانی جدید به نام سازمان بهروری انرژی و مدیریت راهبردی تشکیل دهد با این هدف که به سمت کاهش مصرف انرژی برود، فکر می‌کنید این سازمان راهگشا باشد؟
یکی از بزرگ‌ترین مشکلات بخش انرژی فقدان مدیریت واحد و یکپارچه در این بخش برای مدیریت عرضه‌وتقاضاست و دولت باید از هر طریقی هست این خلاء سازمانی را حل کند، اما سازمان‌ها زمانی موفق خواهند بود که درک درست و دقیقی از ماموریت‌شان وجود داشته باشد وگرنه خودشان می‌توانند به یک مشکل جدید تبدیل شوند. قبل از هر چیز باید در دولت درک درستی از مدیریت یکپارچه انرژی و برنامه‌ریزی آن و بهینه‌سازی عرضه‌وتقاضای انرژی وجود داشته باشد.
در بخش نفت با مشکلاتی در زمینه هدررفت منابع هنگام استخراج با سوختن بیهوده مشعل‌ها روبه‌رو هستیم، آیا لازم است تصمیمات بخشی و درون‌دستگاهی گرفته شود؟ موانع از دیدگاه شما کدامند؟
در بخش نفت هم‌اکنون میلیون‌ها مترمکعب گاز در روز در مشعل‌ها سوزانده می‌شود و سال‌ها بلکه دهه‌هاست که قرار است جمع‌آوری شود. در بخش نیرو راندمان تبدیل انرژی حرارتی به برق حداکثر 35درصد بوده در صورتی که این در بدترین شرایط در دنیای کنونی بالای 54درصد است و کشورهای پیشرفته دائما به دنبال ارتقای آن هستند. معنی این حرف آن است که ما با همین میزان سوختی که در نیروگاه‌ها (گاز یا فرآوده‌های نفتی)، مثلا 60هزار مگاوات برق تولید می‌کنیم باید بتوانیم با اصلاح همین نیروگاه‌های فعلی‌مان و تبدیل آنها به سیکل ترکیبی و اقدامات دیگر، حداقل حدود 90هزار مگاوات برق تولید کنیم. دستگاه مدیریت انرژی است که باید وجود داشته باشد و اولویت‌ها را تعیین کند. به نظر من حقیقتا مشکل اول مدیریتی و درک و فهم مساله است.
بد نیست اینجا به یک مشکلی هم اشاره کنم و آن این است که ظاهرا یکی از طبایع ما ایرانی‌ها این است که هر نظریه یا عقیده‌ای را می‌گیریم و ترجمه می‌کنیم، از صاحب آن نظریه نیز نسبت به آن متعصب‌تر می‌شویم و به تعبیری وقتی کاتولیک می‌شویم از پاپ هم کاتولیک‌تر می‌شویم.
بعضی از اقتصاددانان ما هم همین‌طور هستند؛ اگر مثلا بنیانگذاران و صاحبان مکتب بازار و دست نامرئی هم سر از خاک بر آرند و بگویند که آقاجان این حرف‌هایی که ما گفتیم و شما از ما ترجمه کردی و یاد گرفتی ممکن است در کشور شما و در شرایط فرهنگی و اقتصادی شما مصداق نداشته باشد اینها می‌گویند نه عزیزم تا آنجا که نظریه‌ات را دادی و ما ترجمه کردیم و یاد گرفتیم عاقل بودی اما حالا عقلت را از دست داده‌ای! بعضی از اینها هستند که دائما دولت‌ها و دولتمردان را وسوسه می‌کنند که مثلا همه چیز با مکانیسم بازار و قیمت‌ها حل می‌شود و تشویق به راه‌حل‌های ظاهرا ساده‌ای می‌کنند که بارها تجربه شده و در ساختار تورمی و پیچیده اقتصاد ما جواب نداده است. به‌علاوه اینکه باید پرسید: کدام مکانیسم؟ کدام بازار؟

* وقتی بخاری‌ای که راندمان حرارتی آن 35درصد است را با بخاری‌ای که راندمان حرارتی آن 95درصد است، تعویض کنیم یعنی با مصرف حدودا یک‌سوم گازی که قبلا مصرف می‌کردیم همان میزان حرارت و رفاه را خواهیم داشت
* یکی از بزرگ‌ترین مشکلات بخش انرژی فقدان مدیریت واحد و یکپارچه در این بخش برای مدیریت عرضه‌وتقاضاست و دولت باید از هر طریقی که هست این خلاء سازمانی را حل کند
* بعضی از اقتصاددانان هستند که دائما دولت‌ها و دولتمردان را وسوسه می‌کنند که مثلا همه‌چیز با مکانیسم بازار و قیمت‌ها حل می‌شود و تشویق به راه‌حل‌های ظاهرا ساده‌ای می‌کنند که بارها تجربه شده و در ساختار تورمی و پیچیده اقتصاد ما جواب نداده است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۰۳ ، ۱۷:۰۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

روزنامه صمت 14 مهر 1403

 

دیپلماسی ما در موضع انفعال است

یک کارشناس ارشد حوزه انرژی درباره تاثیر تحولات فعلی منطقه بر حوزه نفت و انرژی بیان کرد: میزان تاثیرپذیری حوزه انرژی کشور از تنش‌ها در منطقه خاورمیانه بستگی به این دارد که ایران تا چه حدی بخواهد در مسائل منطقه درگیر شود؛ اگر بنا بر ورود پیدا کردن و درگیر شدن نباشد، این تحولات تاثیر چندانی نخواهد داشت.

غلامحسین حسن‌تاش، کارشناس و پژوهشگر حوزه انرژی در پاسخ به این سوال صمت که آیا می‌توان امید به رهایی از سیطره نفت بر بودجه کشور داشت گفت: به‌دلیل متنوع شدن سبد سوخت کشورهای صنعتی، سیاست‌های بهینه‌سازی که به‌کار گرفته‌اند و ذخیره‌سازی‌های استراتژیک و کمتر شدن سهم نفت در سبد سوخت این کشورها، اهمیت استراتژیک نفت مانند گذشته نیست و ما شاهدیم که در سال‌های اخیر میزان تاثیر تحولات سیاسی، نظامی، ژئوپلتیکی و منطقه‌ای بر قیمت جهانی نفت بسیار کمتر از گذشته بوده است. با این حال قیمت کالایی مانند نفت خام که از عوامل متعددی تاثیر می‌پذیرد، همیشه نوسانی بوده و هست.

سیاست‌های اقتصادی کشور است که باید جلوی اثر این نوسانات بر اقتصاد را بگیرد و یکی از کارکردهای مکانیسم‌ ذخیره ارزی همین است. در هر حال می‌‌توان به رها شدن از سیطره درآمدهای نفتی بر اقتصاد امید داشت و امید چیز خوبی است، اما باید در جهت تحقق آن کار و تلاش کرد.

این کارشناس حوزه انرژی در تشریح الزامات جدایی نفت از بودجه اظهار کرد: به‌نظر من تحقق هدف رهایی از درآمدهای نفتی مستلزم حرکت به سمت توسعه همه‌جانبه و داشتن برنامه جامع توسعه است و توسعه همه‌جانبه نیز مستلزم تعامل هوشمندانه و صلح‌جویانه با جهان است.

وی در این باره افزود: کشورهایی موفق شده‌اند اقتصادشان را از وابستگی به دلارهای نفتی نجات دهند که با برنامه‌ریزی بلندمدت در مسیر رشد و توسعه و با هموار کردن تعاملات جهانی خود سعی کرده‌اند اقتصاد خود را متنوع کنند.

تحریم، عامل فرسودگی صنعت نفت

این پژوهشگر حوزه انرژی درباره تاثیر تحریم‌ها بر شرایط تاسیسات و تجهیزات حوزه نفتی توضیح داد: تحریم‌ها هم از طریق محدودیتی که در سرمایه و نرخ سرمایه‌گذاری ایجاد کرده‌اند و هم از طریق محدودیت در تامین تجهیزات و قطعات، موجب عدم بازسازی‌ها و نوسازی‌های به‌موقع و فرسودگی صنعت نفت شده‌اند.

حسن‌تاش در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه برداشت اندک ایران نسبت به شرکا از میادین مشترک، ناشی از ضعف سیاسی است یا تجهیزاتی، تاکید کرد: به نظر من ضعف اصلی در فقدان برنامه‌ریزی جامع توسعه ذخایر هیدروکربنی بوده است، زیرا متاسفانه حتی در دوره‌هایی که تحریم‌ها به‌شدت فعلی نبوده و امکان جذب سرمایه خارجی هم بوده، در این زمینه به‌شدت ضعیف عمل کرده‌ایم. متاسفانه در حال حاضر به‌دلیل شرایط کلی روابط بین‌المللی کشور، به‌نظر من دیپلماسی ما در موضع انفعال است و البته در شرایط قدرت در سیاست خارجی و فعال بودن دیپلماسی، می‌تواند امکان تعاملاتی در راستای ایجاد تناسب مطلوب در برداشت از میادین مشترک وجود داشته باشد.  این کارشناس حوزه انرژی در برآوردی از میزان ضرر ناشی از ارزان‌فروشی نفت متاثر از شرایط تحریم بیان کرد: در دوره‌ای، به‌ویژه بعد از حمله روسیه به اوکراین که روسیه هم در رقابت با قاچاق‌فروشی قرار گرفت، میزان ضرر ناشی از ارزان‌فروشی نفت چشمگیر بوده، اما به‌نظر می‌رسد در یک سال اخیر کاهش یافته است.

حسن‌تاش در پایان درباره الگوی توسعه‌ای که در کشور حاکم است، گفت: به‌نظر می‌رسد متاسفانه ما الگوی روشنی برای توسعه نداریم و اصولا بعضی با توسعه و مفهوم آن به‌دلایل موهوم یا براساس برداشت‌های غلط، مخالف هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۳ ، ۱۷:۰۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

یک پژوهشگر حوزه انرژی درباره اولویت‌هایی که باید در سفر اخیر رئیس‌جمهوری مد نظر قرار گیرد، بیان کرد: در سفر آقای پزشکیان به نیویورک از نظر اقتصادی مسئله رفع تحریم‌ها باید در اولویت باشد. البته در ملاقات‌های دوجانبه در حاشیه اجلاس سازمان ملل حسب روابط با کشورهای مختلف، مسائل اقتصادی فی‌مابین می‌تواند پیگیری شود.

غلامحسین حسن‌تاش، کارشناس ارشد حوزه انرژی در تشریح برنامه‌های سفر سران کشورها به سازمان ملل اظهار کرد: حضور در سازمان ملل معمولا دو جنبه دارد؛ یکی حضور در یک محفل بین‌المللی که ظرفیت چندانی ندارد و فقط فرصت بیان آخرین مواضع سیاسی کشور در آن فراهم است. جنبه دوم ملاقات‌های جانبی است که در حاشیه مجمع عمومی انجام می‌شود و ربط چندانی به سازمان ملل ندارد.

 وی افزود: اجلاس مجمع و حضور سران کشورها فقط فرصت یک سری ملاقات‌های فشرده در سطح بالا را ایجاد می‌کند. در این ملاقات‌های دوجانبه یا چندجانبه حسب تدارکی که وزارت خارجه یا سایر وزارتخانه‌ها از قبل کرده باشند، بسیاری از مسائل دوجانبه بین ایران و کشورهای مختلف می‌تواند در سطح سران پیگیری شود.

این کارشناس حوزه انرژی در پاسخ به سوالصمت مبنی بر اینکه آیا این سفر می‌تواند فرصت‌هایی را برای ایران برای دستاوردهای اقتصادی به‌ویژه در بخش انرژی رقم بزند؟ بیان کرد: این سفر می‌تواند بالقوه در حوزه انرژی هم دستاورد داشته باشد؛ مثلا وضعیت قرارداد صادرات گاز بین ایران و پاکستان تعیین‌تکلیف شود یا در زمینه تعهدات فراوانی که روس‌ها در زمینه همکاری انرژی با ایران داده‌اند، اما تقریبا به هیچ کدام عمل نکرده‌اند در ملاقات احتمالی آقای پزشکیان و پوتین، گفت‌وگو شود. همچنین می‌توان در یک نشست سه‌جانبه بین ایران و مقامات عربستان و کویت درباره مسئله میدان آرش راه‌حل پیدا کرد.

حسن‌تاش در پایان تاکید کرد: البته به‌طور اساسی اینکه مشکلات اقتصادی ایران، از جمله مشکلات بخش انرژی در مسیر و روند حل شدن قرار گیرد، مستلزم تعیین‌تکلیف مسئله برجام و به‌ویژه حل مشکلات سیاسی با ایالات متحده امریکاست که در چنین سفری می‌تواند گام‌های موثری در جهت آن برداشته شود؛ مشروط بر اینکه اراده حاکمیت بر آن قرار گرفته باشد و رئیس‌جمهوری در این زمینه مختار و مجاز شده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۳ ، ۱۵:۲۴
سید غلامحسین حسن‌تاش