وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۴۴ مطلب با موضوع «قراردادهای نفتی» ثبت شده است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۴۳
سید غلامحسین حسن‌تاش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۹
سید غلامحسین حسن‌تاش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۲
سید غلامحسین حسن‌تاش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

صنعت نفت در چنبره تفکر سنتی و پارادایم شکست خورد

اخیرا بعد از نزدیک دوسال تبلیغات و وعده، از IPC  یا مدل جدید قراردادی ایران برای توسعه میادین هیدروکربنی‌ کشور، رونمایی شد. این قرارداد جایگزین بیع‌متقابل خواهدبود. اینک IPC به یکی از مهمترین مباحث روز تبدیل شده است و همه در مورد خوب بودن و بد بودن آن صحبت می‌کنند و ارائه‌کنندگان آن بر جذاب بودن آن برای سرمایه‌گذاران خارجی (بخوانید شرکت‌های بزرگ نفتی ) تاکید دارند. اما کمتر کسی به تفکر حاکم بر آن که همان تفکر حاکم بر بیع‌متقابل است توجه دارد وگوئی همه (به قول جوان‌های امروز) سرکار رفته‌اند یا سرکار گذاشته‌شده‌اند! و کسی توجه ندارد که اصولا جذب سرمایه‌ خارجی و از جمله عقد قراداد برای جذب سرمایه و فناوری در بخش بالادستی صنعت نفت، علی‌القاعده ابزار و وسیله‌ای برای تحقق اهداف اقتصادی و اهداف نفتی کشور است و علی‌الاصول ابزار باید متناسب با هدف انتخاب شود. بنابراین باید اهداف و برنامه‌ها راشکافت و شناخت تا فهمید که برای تحقق آن چه ابزاری مورد نیاز است و چه چیز کم است و چگونه باید تامین شود. هیچ‌کس در مورد برنامه و نقشه راه توسعه منابع هیدروکربنی صحبتی نمی‌کند در صورتی که در آن برنامه و نقشه راه است که کمبودها و نیازها مشخص می‌شود، و همه شواهد و بویژه مقدم داشتن بحث قرارداد بر موضوع توسعه میادین و نقشه راه آن، گواه بر فقدان چنین نقشه و چنین برنامه‌ای است.

اگر در IPC و نگرش حاکم بر آن نیک نگریسته شود یک تفکر سنتی و دیدگاه قجری در آن ملاحظه می‌شود. در دوران قاجار هنگامی‌که اولین بار خارجی‌ها و طالبین امتیازها و انحصارها، مقامات وقت را متوجه وجود مایع سیاه بد بو کردند. این مقامات به خود زحمت نداند که تلاش کنند که بدانند و بفهمند که این مایع سیاه چیست و چه ارزشی می‌تواند داشته باشد و چرا از آن سوی جهان بدنبال آن هستند. فرض ایشان این بود که خارجی می‌داند و ما نمی‌دانیم. اگر جستجوگر بودند و حال و حوصله‌ و استعدادش  را داشتند و حداقل می‌خواستند که بدانند، حتی می‌توانستند متخصصینی از دیگر بلاد (غیر از طالبین امتیاز) را بکار گیرند و این جعبه سیاه را تا حد مقدور بگشایند و حتی برای اینکه (به نفع جیب هر کسی)، قرارداد بهتری ببندند و امتیاز کمتری بدهند اطلاعات و دانش خود را بالاببرند. امروز هم بعضی نه با خود آن مایع سیاه بد بوی آن روز و  نفت‌خام امروز، بلکه با فناوری‌های اکتشاف و استخراج و تولید آن همان برخورد را دارند و آن را جعبه سیاهی می‌دانند که خارجی درون آن را می‌داند و ما نمی‌دانیم و نمی‌توانیم بدانیم! این‌ها کسانی هستند که از خارج صنعت نفت و یا از بخش‌های دیگر صنعت نفت به بخش بالادستی آن ورود تصمیم‌گیرانه و تاثیرگذار پیدا کرده‌اند اما از ظن خود یار آن شده‌اند و به هر دلیلی نخواسته‌اند که احوال آن را از درون آن بپرسند.

قاجارها نخواستند بدانند که نفت از کجا می‌آید و چندجور نفت داریم و میادین نفتی چه تعداد هستند و چه تفاوت‌هائی با یک‌ دیگر دارند ولذا بصورت فله‌ای همه را در چارچوب یک قرارداد امتیازی منطقه‌ای به شرکت خارجی دادند و امروز هم بعد از یک قرن و یک دهه، کم و بیش همان برخورد فله‌ای با میادین هیدروکربنی انجام می‌شود. میادین گازی و نفتی و مشترک و غیر‌مشترک و بزرگ و کوچک پر ریسک و کم ریسک و دریائی (در آبهای عمیق و غیرعمیق)  و خشکی و دارای نفت سنگین و سبک و دارای لایه‌های فشره و لایه‌های پرتخلخل و با ضخامت لایه زیاد و کم و درحال بهره‌برداری (Brown Field) و بهر‌برداری نشده (Green Field) و کم هزینه و پرهزینه و حتی کشف شده و کشف نشده! از نظر اینها تفاوتی ندارد و همه را با یک فرمول که دیروز بیع‌متقابل بود و امروز IPC است می‌توان قرارداد بست و توسعه داد. باور ایشان این است که ما فاقد مدیریت و سرمایه و فناوری لازم  برای توسعه و بهره‌برداری بهینه از همه این میادین (با این همه تفاوت‌ها) هستیم و فقط باید قرارداد یک‌جا ببندیم و کار را بدست کاردان بدهیم!؛ البته جالب است که در آن نکته فقدان مدیریت پارادوکس ظریفی هم وجود دارد که بگذریم!؛.

جالب و در عین حال شاید طبیعی است که اگر بعد از یکصد و هفت سال تولید و استخراج میلیاردها بشکه نفت‌خام و میلیاردها مترمکعب گازطبیعی، از قرارداد امتیازی به قرارداد خدماتی (بیع‌متقابل) رسیده‌ایم و حالا با این دیدگاه "جعبه‌سیاهی" سیر قهقرائی طی می‌کنیم بعد از تجربه بیع‌متقابل (و البته بدون بررسی و آسیب‌شناسی دقیق عملکردمان در آن)، امروز به این نتیجه رسیده‌ایم که کفایت نمی‌کند که خارجی تنها میدان را توسعه بدهد و تحویل بدهد و برود بلکه  باید در بهره‌برداری هم حضور داشته باشد ولذا داریم به قرارداد تجدید نظر شده کنسرسیوم در سال 1353 بازگشت می‌کنیم و شاید در این مسیر اگر فرصتی برای ایشان باشد، بعدا هم به این نتیجه رسیده شود که باید اختیار بیشتری به خارجی داده شود و به همان قرارداد مشارکت در تولید بعد از شکست نهضت ملی شدن نفت برگردیم و در ادامه آن هم شاید نهایتا به همان قرارداد امتیازی برسیم و زیاد خودمان را خسته نکنیم!

گرچه در IPC شاید برای پاسخ دادن به‌ منتقدین و یا به هر دلیل دیگری حرف‌هائی هم از انتقال تکنولوژی و دانش و مشارکت دادن شرکت‌های داخلی برای این منظور، گفته شده‌ است اما با حاکمیت چنین نگرش و با وجود باور "جعبه‌سیاهی"‌، چگونه می‌توان اطمینان داشت  که در عمل اتفاق جدی‌ای در این زمینه‌ها رخ دهد؟

صاحب این قلم  به هیچ وجه مخالف سرمایه‌گذاری خارجی و تعامل و همکاری با خارجی و مدافع این که خودمان همه چیز داریم و همه کار می‌توانیم و هیچ نیازی به کسی و دانشی نداریم،  نیستم و فکر می‌کنم اگر آن تفکر جعبه‌سیاهی از یک سر پشت‌بام سقوط کرده‌است چنین تفکری هم از سر دیگر پشت‌بام سقوط خواهد کرد. تعادل این است که بتوانیم خودمان را در وسط این بام نگه‌داریم. شاید کسانی که اظهار بی‌نیازی کامل می‌کنند نیز از ظن خود یار بخش بالادستی صنعت نفت شده‌اند.

 تردیدی ندارم در میدانی مانند لایه نفتی پارس‌جنوبی (که قطری‌ها الشاهین می‌نامند) که هم دریائی است و هم ضخامت لایه آن کم است و هم لایه‌سختی است و نیازمند فناوری حفاری افقی و دیگر فناری‌های خاص استخراج و بهره‌برداری است و هم مشترک است و کشور رقیب روزانه چندصد هزار بشکه از آن برداشت می‌کند و تاکنون بیش از یک‌ میلیارد بشکه از آن استخراج کرده‌است و باید پروژه استخراج آن خیلی سریع انجام شود، نیاز همزمان به هر سه مورد "سرمایه و مدیریت پروژه و فناروی" داریم و حتی در صورت لزوم باید شرایطی جذاب‌تر از IPC  را ارائه دهیم که هرچه زودتر به بهره‌برداری برسد که به قول معروف یک مو هم از خرس کنده شود مغتنم است، اما آیا در همه میادین با آنهمه تفاوت‌هائی که ذکر شد، همه این سه نیاز به صورت همزمان وجود دارد؟

در میدانی که سال‌هاست در حال تولید است و تولید صیانتی و افزایش تولید از آن نیازمند تزریق گاز کافی به آن است و هیچگاه گاز کافی تزریق نکرده‌ایم، شرکت‌های خارجی چه معجزه‌ای خواهند کرد؟ دنیای امروز دنیای انفجار اطلاعات است با گشتی در اینترنت می‌توان دریافت که فناوری‌های روز چیست و چه می‌کند به عنوان نمونه چندی پیش یک جزوه کاملا فنی حدود چهل صفحه‌ای را بر روی اینترنت یافتم که تمام جزئیات فنی یک چاه افقی به طول بیش از ده کیلومتری را که شرکت "مرسک" در میدان الشاهین حفر کرده گزارش کرده بود، ویا تمام اطلاعات فنی مربوط به نحوه برداشت از لایه‌های  نفت شیلی در امریکا را حتی بصورت  انیمیشن می‌توان روی اینترنت پیدا کرد. خوب است آقایان "جعبه‌سیاه" را بگشایند و یک همایش برگزار کنند که شرکت‌های خارجی بیایند و معجزاتشان! را توضیح بدهند. اگر عملکرد پروژه‌های بیع‌متقابل نیز خوب آسیب شناسی و بررسی شود، بخشی از این معجزات!  آشکار خواهد شد،  بسی اهداف ادعائی در مورد تولید از بعضی از میدان‌های نفتی تحت قرارداد بیع‌متقابل، که محقق نشد!

فهرست میادین عرضه شده برای توسعه در جریان همایش IPC هم منعکس کننده مشخص نبودن نقشه راه توسعه میادین هیدروکربنی و مشخص نبودن اولویت‌ها است. جالب است که بعضی از میادینی که تجربه توسعه از طریق بیع‌متقابل را دارند نیز مجددا در این فهرست قرار گرفته‌اند! میادینی که بعضا از هیچ‌ جهت نیز اولویتی برای توسعه ندارند. لابد قرار است شرکت‌های خارجی با انتخاب خود از میان دوغ و دوشاب این فهرست، اولویت‌های ما را مشخص نمایند. در غیر اینصورت چرا تا میادین مشترک تعیین تکلیف نشده‌اند، میادین دیگر در این فهرست قرار گرفته است؟

بنظر می‌رسد که دست‌اندرکاران محترم IPC از تحولات صنایع نفت و گاز جهان نیز شناخت روزآمدی ندارند و هنوز در دوران حاکمیت شرکت‌های بزرگ نفتی موسوم به هفت‌خواهران، سیر می‌کنند، که یکی از این هفت‌خواهر  باید بیایند و همه چیز را بعهده بگیرند. امروزه حتی در مقایسه با دوران بیع‌متقابل، نقش‌ها و کارکردها در صنایع نفت جهان بسیار تغییر کرده است.  اگر نقشه راه توسعه میادین نفتی ترسیم شود و در آن نقشه راه، کمبود‌ها و مشکلات توسعه به تفکیک میادین مشخص شود، صدها شرکت تخصصی را می‌توان یافت که شرکت‌های داخلی می‌توانند آنها را به استخدام درآورند و خلاءهای مدیریتی و فنی خود را پرکنند، همچنان که راه‌کارهای تامین مالی نیز بسیار متنوع‌تر شده است.

اگر نقشه راه توسعه ذخائر هیدروکربنی تبیین شود ممکن است نوع قرارداد IPC و حتی فرمول بیع‌متقابل هم برای بعضی از میادن مناسب باشند. مشکل در این نگاه فله‌ای و جعبه‌سیاهی  است.

نهایتا نگرانی‌ای که وجود دارد این است که با این روند و با حاکمیت این نگاه، IPC نیز مانند تجربه بیع‌متقابل، حداکثر منتج به توسعه چند میدان و افزایش محدودی در تولید نفت کشور و وابستگی بیشتر کشور به درآمد نفت خواهد شد و این همان پارادایم شکست خورده در اقتصاد کشور است. از این مسیر صنعت‌نفت به کانونی برای کمک به توسعه ملی تبدیل نخواهد شد.

در بیان ارائه‌کنندگان IPC تعارضات دیگری هم وجود دارد از یک سو دائما ایران را (خصوصا در شرایط حال حاضر صنعت جهانی نفت که سرمایه‌گذاری بر روی تولید نفت‌خام‌های پر هزینه غیر اقتصادی شده است و فرصت‌های چندان دیگری هم برای سرمایه‌گذاری‌های هیدروکربنی وجود ندارد)، مناسب‌ترین و جذاب‌ترین فرصت سرمایه‌گذاری می‌دانند، که چندان هم بی راه نیست، و از سوی دیگر مرتبا ضرورت جذاب بودن ساختار قراردادی را یادآور می‌شوند. اگر بازار ایران به اندازه کافی برای سرمایه‌گذاری جذاب است، ما هستیم که باید خواسته‌ها و الویت‌های خود را مطرح کنیم و تحقق آنها را بخواهیم.

در جزئیات IPC نیز تا حدی که اعلام و رونمائی شده است، ابهامات فراوان و نقد و نظرهای زیادی وجود دارد که دیگران به بخشی از آن پرداخته‌اند و من در اینجا همانطور که ذکر شد عمدتا به ذهنیت حاکم بر IPC پرداختم، اما بعضی ساده‌اندیشی‌ها شنیده می‌شود که در جریان اجرائی کردن و مذاکرات برای هر نوع قراردادی می‌تواند نامطلوب باشد که در این جا به یکی از محوری‌ترین آنها اشاره می‌کنم:

در دوران جذابیت! بیع‌متقابل صاحب این قلم و بعضی دیگر این هشدار را می‌دادیم که تدوین طرح جامع توسعه یک میدان (MDP) و استخراج پروفایل یا برنامه  تولید آن، یک امر بسیار مهم و کلیدی است که اشتباه در آن می‌تواند موجب خسارت  به کشور شود و حتی من معتقد بودم و هستم که این یک امر حاکمیتی است و نمی‌توان آن را به عهده شرکت‌های خارجی گذاشت. ذکر مثالی اهمیت کار را روشن می‌کند: اگر قدرت تولید واقعی یک میدان نفتی بیش از 200 هزار بشکه در روز نباشد و شرکت خارجی پروفایل تولیدی بر اساس دست‌یابی به 300 هزار بشکه تولید از این میدان را پیشنهاد دهد طبعا تعداد چاه‌ها و وسعت تاسیسات به اندازه سیصد هزار بشکه در روز خواهد بود که هزینه را بسیار بالا می‌برد و ممکن است پروفایل تولید بگونه‌ای باشد که مدت کوتاهی به نزدیک این رکورد برسد ولی تولید  به سرعت اُفت کند، در اینصورت هزینه تاسیسات اضافی به کشور تحمیل شده و سرمایه‌گذار هم پول خود را گرفته و رفته است. اگر تجربه تک تک میادین نفتی که تحت قرارداد بیع‌متقابل قرار گرفتند بررسی شود مواردی زیادی از این دست را می‌توان یافت. با این مقدمه حالا دست‌اندرکاران IPC  می‌گویند که در بیع‌متقابل شرکت‌های خارجی به‌ دلیل کوتاه بودن دوران قرارداد و منافع فوری‌شان،  ممکن بود که  MDP  و پروفایل تولید نامناسبی را پیشنهاد کنند اما در IPC به دلیل این که در بهره‌برداری هم حضور دارند و رابطه‌شان طولانی مدت است چنین نخواهند کرد. این تصور ساده‌اندیشانه‌ است. باید توجه داشت که منافع ملی در برداشت از یک میدان با منافع شرکت سرمایه‌گذار در قراردادهای مختلف دور و نزدیک می‌شوند ولی در هیچ‌نوع قراردادی بر هم منطبق نمی‌شوند. به هر حال شرکت‌ها پورتفوئی از منافع مثل ارزش سهام خود، سود سال‌های اولیه و غیرو را در نظر می‌گیرند و  منافعشان را بر مبنای ریسک بلندمدت یک کشور و تصورشان از آینده آن کشور،  تنظیم می‌کنند و ممکن است بخواهند که ظرف چند سال اولیه قرارداد، به اصطلاح  بار خود را ببندند و خود را در حاشیه امن قرار دهند. بنابراین در  چارچوب IPC نیز نمی‌توان طرح توسعه و برنامه تولید را به عهده سرمایه‌گذار گذاشت و با خیال آسوده آرمید. بررسی تجربه قراردادهای عراق که بسیار شبیه به همین IPC می‌باشد و مقایسه وعد‌ه‌هائی که شرکت‌های نفتی داده بودند با آنچه در عمل واقع شده است، به خوبی این مساله را نشان می‌دهد. در صورت تحقق وعده‌های طرف‌های قراردادهای عراق، همکنون تولید نفت این کشور می‌باید حداقل بین  7 تا 8 میلیون بشکه در روز باشد (آنهم عمدتا از 6 میدان) در صورتی‌که بالاترین رکورد تولید عراق در سال جاری میلادی 4.3 میلیون بشکه بوده است.

امید است این نگرش‌ها اصلاح شود و اشتباهات زیانباری که در فرایند عقد قراردادهای بیع‌متقابل رخ داد تکرار نشود.

ای‌کاش دولت محترم قبل از تصویب چهارچوب قراردادی جدید نقشه‌راه توسعه میادین هیدروکربنی و گزارش آسیب‌شناسی بیع‌متقابل را مطالبه می‌کرد.

لینک بعضی نوشته‌های مرتبط نگارنده:

1-   http://hassantash.blogfa.com/post-439.aspx

2-   http://hassantash.blogfa.com/post-421.aspx

3-   http://hassantash.blogfa.com/post-307.aspx

4-   http://www.ensani.ir/storage/Files/20120328143517-2009-28.pdf

 

لینک این مطلب در سایت‌های دیگر: 

http://www.irna.ir/fa/News/81887638/

http://www.khabaronline.ir/detail/490714/Economy/energy

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۵
سید غلامحسین حسن‌تاش

حسنتاش: توسعه میادین نفتی نقشه راه جامع می خواهد/جهان پساتحریم جهان پس از مرگ نیست

اقتصاد > انرژی - قرارداد بستن یک هدف نیست این قرارداد‌ها یک وسیله برای جذب سرمایه و دانش فنی برای توسعه میادین است. بنابراین باید اول یک نقشه راه جامع برای توسعه میادین هیدروکربنی در کشور وجود داشته باشد و در آن مشخص شود که اولویت‌های ما چیست

خاطره وطن خواه:

پاسخ داده:" جهان پساتحریم،جهان پس از مرگ نیست؛اگر برنامه ای بوده که به دلیل تحریم ها معطل مانده با لغو تحریم ها سرعت می گیرد" این گفته غلامحسین حسنتاش شاید صریح ترین اظهارنظری باشد که طی چند ماه گذشته درباره دوران پساتحریم مطرح شده است.اغلب تحلیل های کارشناسان یا دولتی ها پیش بینی فضای مثبت از شرایط پیش رو بوده،اگرچه نمی توان از محسنات برداشته شدن تحریم ها چشم پوشی کرد،اما واقعیت این است که قرار نیست،در اقتصاد ایران به سرعت معجزه ای رخ بدهد.غلامحسین حسنتاش از معدود کارشناسان خبره حوزه نفت است که پای نقد های خود می ایستد و به شدت از آنها دفاع می کند. این گفت وگو به صورت مکتوب انجام شد.با توجه به مشغله کاری ایشان،بسیاری از سئوالاتی که می شد در خلال بحث ها پرسید،بی پاسخ ماند.

                                                                         ******


یکی از مهمترین موضوعاتی که صنعت نفت در دوران برداشته شدن تحریم ها با آن روبروست، شرایط قراردادهاست.شما قراردادهای جدید نفتی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 فکر می‌کنم منظورتان قراردادهای توسعه میادین نفتی  و چارچوب جدیدی که بجای بیع‌‌متقابل قبلی تدوین شده است، باشد، یعنی احتمالا قراردادهائی که برای جذب سرمایه شرکت‌های نفتی بین‌المللی برای توسعه میادین نفت و گاز بسته می‌شود مورد نظر شما است. اگر این باشد بنظر من اول باید توجه داشت که قرارداد بستن یک هدف نیست این قرارداد‌ها  یک وسیله برای جذب سرمایه  و دانش فنی برای توسعه میادین است. بنابراین باید اول یک نقشه راه جامع برای توسعه میادین هیدروکربنی در کشور وجود داشته باشد و در آن مشخص شود که اولویت‌های ما چیست و برای توسعه میادینی که اولویت دارد با توجه به ریسک و مشخصاتی که دارند چه کاری لازم است.

حتما می‌دانید که میادین هیدروکربنی از جهات گوناگونی با هم تفاوت دارند بنابراین شاید نتوان نسخه‌ای واحد برای توسعه آنها پیچید. مثلا میدانی که در خشکی است و بزرگ است و ضخامت لایه‌اش زیاد است و غیر مشترک است و سنگ مخزنش نوعی است که بازده خوبی دارد ممکن است نیاز به دانش خاصی که ما نداریم، نداشته باشد و احیانا بازگشت سرمایه‌اش خیلی سریع و عالی باشد، بنظر من آدم عاقل در چنین جائی کسی را شریک نمی‌کند و ممکن است به روش فاینانس میدان را توسعه دهد، اما جائی که مثل لایه نفتی پارس‌جنوبی، مشترک است و کشور رقیب نرخ بهره‌برداری بالائی دارد، میدان دریائی است، ضخامت لایه کم است و  فناوری پیچیده‌ای لازم دارد و ریسک هم بالاست  ممکن است لازم باشد قرادادهای خیلی جذابی پیشنهاد شود که شرکت‌های خارجی هرچه زودتر بیایندچراکه هر روز که عقب بیفتیم رقیب نفت ما را می‌برد. با این اوصاف این که می‌بینیم بازهم همان روش قبلی (حل همه‌چیز با قرداد بیع‌متقابل) دنبال می‌شود، انسان را نگران می‌کند که گویا چنین نقشه راهی وجود ندارد. پس اگر هدف توسعه میادین باشد بعد از تدوین آن نقشه راه، باید هرجا ابزار متناسب با وضعیت میدان انتخاب شود مگر این که اصولا هدف عقد قرارداد باشد و توسعه میدان فرع باشد که از نظر من این منطقی نیست.

اما در مورد قرارداد جدید تا جائی که من بررسی کردم نوعی کپی برداری از قراردادهای چند سال اخیر عراق است که البته خود آن هم کپی برداری از قرارداد تجدیدنظر شده کنسرسیوم در اواخر رژیم گذشته است. و البته بنظر من مقداری ضعیف‌تر از قرداد عراق هم هست. البته  نسبت به بیع‌متقابل امتیازاتی هم دارد و متناسبا ریسک‌هائی، بعضی مواردش هم هنوز مبهم است.

 به نظر شما در دوران پساتحریم، سیاست وزارت نفت بهتر است بر تکمیل پروژه های نیمه تمام باشد یا صیانت از میادین نفتی و یا میادین مشترک؟

 ببنید این داستان پسا تحریم نباید بهانه‌ای برای توجیه بی‌برنامگی‌ها قبلی و یا کارهای عجیب و غریب باشد. جهان پسا تحریم که جهان پس از مرگ و جهانی کاملا متفاوت نیست. اگر کسی برنامه‌ای مدون را دنبال می‌کرده و این برنامه به هر دلیلی مثل تحریم متوقف شده و عقب افتاده، حالا با رفع موانع ناشی از تحریم دوباره باید سرعت بگیرد و اگر هم برنامه‌ مدون و جامع و قابل دفاعی نداشته که باید داشته باشد و فراهم کند. پروژه‌های نیمه‌تمام اگر پروژه‌های مطالعه‌شده و منطقی‌ای بوده است و اگر با وجود وقفه در آن هنوز توجیه اقتصادی خود را از دست نداده است طبعا باید تکمیل شود و اولویت دارد اما اگر بی‌مطالعه بوده ویا با گذشت زمان و  مثلا تغییرات اساسی بوجود آمده در مواد اولیه و بازار و غیره دیگر موضوعیتش عوض شده و توجیهش را از دست داده باید مطالعه و تجدید نظر شود.

در مورد اولویت میادین مشترک و صیانت از میادین تولیدی قدیمی ( که احتمالا منظورتان تزریق گاز و این چیزها است)، اولویت‌ها باید در همان نقشه راهی که قبلا عرض کردم تعیین شود. هر دو اینها مهم هستند و میادین مشترک در همه برنامه‌های پنج‌ساله از اولویت برخوردار بوده‌اند و خصوصا میادنی که سابقه تولید و میزان تولید کشور مقابل در آن بیشتر از ما است  بنظر من اولویت بیشتری دارد.

البته لازم میدانم عرض کنم که به اعتقاد من مهمترین اولویت دولت در بخش انرژی کنترل مصرف و ارتقاء بهروری و ارتقاء شاخص شدت انرژی است و آزاد کردن انرژی از طریق بهینه‌سازی مصرف نصبت به افزایش تولید انرژی (از جمله نفت و گاز) اولویت دارد و باید برای جذب سرمایه و دانش در این زمینه برنامه‌ریزی شود.

  آقای حسنتاش شما از مخالفان احداث پالایشگاه‌های کوچک هستید،ظاهرا دولت در برنامه خود این سیاست را دنبال می کند،ممکن است بفرمایید این سیاست در دوران پساتحریم چه تاثیری بر پیشرفت صنعت نفت کشور خواهد گذاشت؟

 نمی‌دانم شما از کجا این برداشت را کرده‌اید. من مخالف هرگونه کار بی‌مطالعه و از بین بردن سرمایه ملی هستم. واحدها و کارخانه‌های هر صنعتی در دنیا یک سطح یا به اصطلاح، اسکیل اقتصادی دارد که بصورت متوسط تعریف می‌شود که مثلا در فلان صنعت اسکیل اقتصادی تولید فلان محصول چقدر است یعنی کمتر از آن از نظر هزینه-فایده سر به سر نمی‌‌شود. البته این هم به هیچ وجه وحی مُنزَل نیست مثلا اگر یک کشور یک جزیره کوچک دورافتاده باشد و تولید و نفت‌خام و مصرف فرآورده‌های نفتی محدودی داشته باشد که از اسکیل اقتصادی کمتر باشد، در اینجا آن اسکیل برایش ملاک نیست چرا ؟ چون اگر پالایشگاه نسازد باید  نفت‌خامش را با کلی هزینه حمل ببرد جای دیگری تصفیه و پالایش کند و دوباره فراورده‌ها را با کلی هزینه وارد کند، بنابراین هرچیز به جای خویش نیکوست. اما برای کشوری مانند ما با سطح تولید نفت و مصرف فرآورده ما ممکن است واحد کوچک به اصطلاح جواب ندهد. اسکیل اقتصادی پالایشگاه را دوروبر 100 هزار بشکه ظرفیت می‌دانند که البته عرض کردم برای هر شرایط خاصی باید مطالعه شود. اگر ثابت بشود که اقتصادی و بهینه است بنده هیچ مخالفتی نخواهم داشت.

ضمنا توجه داشته باشید که دولت با توجه به سیاست‌های ابلاغی اصل 44 حق ساخت پالایشگاه ندارد. بخش خصوصی هم پولش را دور نمی‌ریزد،  بنابراین اگر بخش خصوصی خواست پالایشگاه کوچک بسازد خوب بسازد چه اشکالی دارد. البته یک مساله جدی اینجا وجود دارد و آن این است که دولت حاکمیتی وظیفه هدایت و کنترل و نظارت دارد، یعنی دولت هم باید اطلاعات درست به بخش‌خصوصی بدهد و هم هنگام اعطای مجوز مطمئن شود که طرح از نظر اقتصادی درست است و هدف تولید است و نه رانت‌خواری، متاسفانه بسیاری به هدف رانت‌خواری وارد تولید می‌شوند. مثلا بسیاری از پتروشیمی‌ها در شرایط رقابتی غیراقتصادی هستند و فشار می‌آورند که سوخت و خوراک را ارزان بخرند و به ضرر دولت، سود کنند. این خیلی مهم است. از بخش خصوصی که طرح درست دارد و دنبال رانت نیست باید به شدت حمایت شود حالا هر اسکیلی که بود.

  یکی از مسایلی که اقتصاددانان بدان تاکید می‌کنند،توجیه فنی و اقتصادی  پروژه هاست،آیا فکر می‌کنید سرمایه‌گذاری برای ساخت کشتی‌های LNG صرفه اقتصادی دارد؟

 این سوالات را نمی‌توان فله‌ای جواب داد. اینها همه نیاز به مطالعات دقیق دارد. مثلا اگر منظور ساخت کشتی‌های حمل LNG است باید دید کشتی‌سازهای رقیب چه کسانی هستند، قیمت تمام شده‌شان چیست؟  آیا می‌توانیم با آنها رقابت کنیم یا نه؟ چه تعداد کشتی در حال ساخت است؟ در زمانی که کشتی ما ساخته و آماده می‌شود چقدر LNG برای حمل وجود دارد و وضعیت حمل چه خواهد بود؟ قیمت کشتی چه خواهد بود؟ مشتری کشتی که خواهد بود؟ نرخ حمل چه خواهد بود؟ اینها و بسیاری از سوالات دیگر باید با مطالعات دقیق پاسخ داده شود.

 در دوران پساتحریم همکاری‌ها و قراردادهای نفتی با کدام کشورها به نفع صنعت نفت ایران خواهد بود؟ آیا این قراردادها بهتر است براساس نرخ باشد،یا تجربه شرکت مقابل؟

 اگر آن نقشه راه توسعه میادین هیدروکربنی که در پاسخ به سوال اول اشاره کردم، تهیه شود پاسخ این سوال هم از آن در می‌آید چه می‌خواهیم و چه کسی آن را بهترو ارزانتر ارائه می‌دهد.

فکر می کنید لازم است وزارت نفت  پروژه های جدید را شروع کند؟

فکر می‌کنم ابتدا باید پروژه‌های نیمه تمام تعین تکلیف شوند. منظور از تعیین تکلیف هم لزوما تکمیل نیست. مطالعه و بررسی و تجدیدنظر و در صورت لزوم تکمیل.

با توجه به کاهش قیمت نفت و تلاش ایران برای کاهش سقف تولید در اوپک آیا فکر می کنید با توجه به شرایط بین المللی ایران موفق به دستیابی به چنین هدفی خواهد شد؟

 امروز شرایط بین‌المللی ایران مساعدتر و مناسب‌تر است و ایران باید تلاش خود را در این رابطه بنماید و این نیازمند همکاری و هماهنگی خوب بین دستگاه نفت و دستگاه دیپلماسی کشور است. به هرحال باید تلاش کرد.

 یکی از دغدغه‌های کشورکاهش درآمدهای نفتی است،پیش‌بینی شما از وضعیت درآمدهای نفتی در سال آینده با توجه به برداشته شدن تحریم‌ها چیست؟

وضعیت عرضه و تقاضا در سطح جهان که عوامل اصلی تاثیرگزار بر بازار و قیمت جهانی نفت هستند در سال آینده مناسب نیست یعنی قیمت‌ها تمایل به پائین خواهند داشت، ممکن است رخدادهای طبیعی و یا تحولات ژئوپلتیکی این روند را تغییر دهد که برای من قابل پیش‌بینی نیست، لذا در صورت تداوم وضعیت موجود و در غیاب چنین رخدادها و تحولاتی قیمت چندان مناسب نخواهد بود و با افزایش صادرات ایران قیمت پائین‌تر هم خواهد آمد. اما درصورت رفع همه تحریم‌ها میزان صادرات نفت و میعانات  حدود 50 تا 60  درصد افزایش خواهد یافت بنابراین در این صورت در آمد کشور بیشتر از امسال خواهد بود اما نه با تفاوتی چندان شگرف.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

چند نکته در مورد کنفرانس نفتی لندن

 

امروز مصاحبه‌ای را از مسئول بازنگری قراردادهای صنعت نفت مطالعه کردم. این مسئول محترم در این مصاحبه گفته بودند که تاکنون 80 گروه و شرکت برای حضور در کنفرانس نفتی لندن که برگزاری آن به شرکت انگلیسی CWC سپرده شده است، ثبت‌نام کرده‌اند و 200 شرکت دیگر نیز در نوبت ثبت‌نام قرار دارند. با خواندن این فراز از مصاحبه سوال مهمی برایم پیش‌ آمد و آن این که شاید این مسئول محترم اطلاع داشته باشند که شرکتی مانند CWC برای ثبت نام افراد و شرکت‌ها در چنین کنفرانسی مبالغ قابل توجهی را از آنها می‌گیرد و حتی از خیلی شرکت‌ها هم حمایت یا "اسپانسرشیپ" دریافت می کنند. حال مساله این است که در حالی که کنفرانس مربوط به ایران و انگیزه شرکت‌کنندگان نیز اطلاع از چارچوب قراردادی جدید و طرح‌ها و پروژه‌های ایران که بوسیله مسئولین ایرانی آنجا ارائه خواهد شد است، چرا به این شرکت انگلیسی این امکان را می‌دهند که همه سود این کنفرانس را از آن خود بنماید؟ به سادگی می‌توان یک موسسه ایرانی (مثلا از موسسات وابسته به صنعت نفت ) را شریک CWC نمود که بخش قابل توجهی از این پول به کشور برگردد. اتفاقا مصاحبه شونده محترم به سمینار مشابهی که در سال 1999 برگزار شد اشاره نموده  و کنفرانسی که قرار است برگزار شود را با آن قیاس کرده‌اند. اتفاقا نگارنده در مورد آن کنفرانس (1999) تجربه شخصی دارم. دقیقا مقایسه شان درست است. کنفرانس 1999 نیز شرایط مشابهی داشت و شرکت‌های بین‌المللی نفتی پس از سال‌ها دوری از بازار ایران می‌خواستند ببیند که ایران چه‌خبر است. آن دوری بخاطر انقلاب و جنگ و بازسازی بود و حالا هم سال ها دوری بخاطر تحریم و دولت مخرب قبلی بوده است. کنفرانس 1999 را شرکتی بنام ibc  برگزار کرد و برگزاری آن آنقدر برایش درآمد و سود داشت و چندان به قول معروف زیر دندانش مزه کرده بود که دو سال بعد به سراغ من آمدند که کنفرانس مشترکی را در مور  نفت ایران برگزار کنیم. من در آن زمان مسئول موسسه مطالعات بین‌المللی وزارت نفت بودم،  به ایشان به قول معروف برگ زدم و گفتم که  برآورد ما این است که دو سال پیش یعنی در کنفرانس 1999، شما بیش‌از پانصدهزار پوند از محل ثبت نام و گرفتن حامی، پس از کسر هزینه‌های کنفرانس، سود کرده‌اید و گفتم آنوقت دوستان برگزار کننده که کار را به شما سفارش دادند حواسشان به کار خودشان و معرفی پروژه‌های صنعت‌نفت بوده و به سود شما توجه نداشته‌اند و گفتم اگر می‌خواهید به قول معروف برادریتان را ثابت کنید که کنفرانسی با هم برگزار کنیم، باید ابتدا بخشی از آن سود را به حساب موسسه بریزید تا حاضر شوم راجع به برگزاری کنفرانس صحبت کنم. از واکنششان فهمیدم که برگی که زدم چندان‌ هم پّرت نبود و حتی شاید بیشتر از آن هم بوده است. جالب است که ibc  بعد از دوسال که لابد دو مجمع هم تشکیل داده بود و توضیح می‌دادند که اگر سودی هم بوده از هضم رابع هم گذشته است، حاضر شد بدون هیچ تضمینی 10 هزار پوند به حساب  موسسه پول واریز کند تا با ما وارد مذاکره شود، که می‌توانستیم مذاکره هم نکنیم. کنفرانس مشترکی را در سال 2001 در لندن برگزار کردیم که هزینه با ibc باشد و سود آن 50-50 تقسیم شود. با وجود آنکه آن اشتیاق دو سال قبل هم برای شرکت‌های نفتی فروکش کرده بود، کنفرانس درآمد فراوانی داشت تمام هزینه‌ها بعهده ibc  بود و ما هم نمی‌توانستیم نظارت چندانی داشته باشیم چون نرخ‌های لندن دست‌ ما نبود و ibc  تا توانست حساب‌سازی هم کرد. با این وجود کنفرانس بیش از 160 هزار پوند برای موسسه درآمد داشت در حالی که  هزینه سفر و اقامت سخنرانان ایرانی هم با ibc بود. ضمن این‌که برای اعتبار و ارتباطات موسسه  که یک موسسه مطالعاتی بین‌المللی بود بسیار مفید بود و به برگزاری کنفرانس‌های بین المللی سطح بالائی، در تهران کمک کرد و توانائی های موسسه را ارتقاء داد.

حالا توصیه من به دوستان این است که اگر تا حالا این کار را نکرده‌اند، هرچه زودتر یک موسسه ایرانی را شریک و همکار CWC کنند تا بخشی عمده‌ای از این درآمد که بواسطه ایران است،  به  یک موسسه ایرانی برگردد و یک موسسه ایرانی اعتبار کسب کند و آموزش ببیند و توانائی پیدا کند. زمان کنفرانس بر روی سایت CWC 22 تا 24 فوریه 2016 (3تا 5 اسفند 94) اعلام شده و هنوز وقت کافی برای اجرای این توصیه  وجود دارد. روی سایت CWC برای بسیاری از کنفرانس‌هایش که برای کشورهای مختلف انجام می‌شود،  یک سازمان به عنوان همکار بومی  معرفی شده ولی در این مورد نه. حیف است که از این فرصت‌ها برای ارتقاء توانائی‌ها و ظرفیت‌های نرم‌افزاری کشور استفاده نشود. ریاست محترم جمهور و بسیاری از مسئولین اعلام کرده‌اند که اینبار خارجی‌ها باید بدانند که سرمایه‌گزرای‌ها و فعالیتشان در ایران باید بگونه‌ای باشد که به توسعه ظرفیت‌های ملی کمک کند، خوب این امر مهم را باید از همین گام‌های اول آغاز نمود. 

 

لینک یادداشت قبلی در این زمینه 

http://hassantash.blogfa.com/9310.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

نگرانی‌ها در مورد کنفرانس نفتی لندن


لینک نسخه متنی:

http://hassantash.blogfa.com/post-421.aspx


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۵۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

مروری بر فرآیند بازنگری قراردادهای نفتی

 

 

در صدر سخنانم در همایش هم‌اندیشی نظام جدید قراردادهای صنعت نفت در اسفند ماه 92 که در همین وبلاگ قابل دسترسی است، گفتم که ما در موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی به عنوان بدنه مطالعاتی صنعت‌نفت توفیق نداشتیم در فرایند بازنگری چارچوب جذب سرمایه در بخش بالادستی صنعت‌نفت و قرادادهای این بخش مشارکت داشته باشیم.

 

 

بعد از آن برای خیلی‌ها این سئوال بوجود آمد که علّت این حرف چه بود ولذا در این نوشتار برآنم که در این رابطه توضیحی را ارائه نمایم.

 

 

موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی از نظر فلسفه وجودی به نوعی اطاق فکر صنعت‌نفت است که البته همیشه مورد بی‌عنایتی بوده، چراکه به حمدالله و المنه کسی احتیاج به فکر ندارد! موسسه بطور نسبی نسبت به همه جا بیشترین بررسی‌ها و مطالعات را در زمینه جذب سرمایه و قراردادهای مربوط به آن انجام داده است و بطور نسبی بیشترین آمادگی را برای چنین تجدید‌نظری داشته و دارد.

 

 

در نیمه‌های سال 92 در موسسه مطلع شدیم که تیمی به ریاست فردی که بازنشسته صنعت‌نفت و فعال در بخش خصوصی است! برای بازنگری در قراردادهای نفتی مسئول شده است و کمیته‌ای برای بازنگری تشکیل شده است و نیز بنابراین است که پس از این بازنگری همایشی در ایران برای ارائه نتایج آن و سپس همایشی در لندن برای معرفی قرارداد و پروژه‌ها و جذب سرمایه در بخش بالادستی صنعت‌نفت برگزار شود. البته خود این نکته برای من مهم بود که وقتی یک بدنه مطالعاتی در صنعت نفت وجود دارد و مهمترین اولویت مطالعاتی وزارت‌خانه هم چنین بازنگری‌ای‌ است، چرا این کار به موسسه سپرده نمی‌شود و اگر فرد ذیصلاح‌تری از مسئول فعلی موسسه برای این‌کار وجود دارد چرا بر صدر موسسه نشانده نمی‌شود که با امکانات موسسه و در یک کادر درست رسمی و نهادی این کار را انجام دهد. این ها مسائلی است که در کشور ما بسیار عادی شده است و در مقابل عدم شفافیت‌های بزرگتری که در دولت‌های نهم  و دهم بوده است کم اهمیت بنظر می‌رسد  ولی سرمنشاء بسیاری از عدم شفافیت‌ها است.

 

 

جالب‌تر اینکه مطلع شدیم اجرای همایش تهران به مجموعه‌ای خصوصی سپرده شده است که از دیرباز با آن مسئول محترم تیم بازنگری مرتبط هستند و بنا دارند که همایش هم‌اندیشی (که از حمایت وزارت نفت برخوردار است) را به یک همایش درآمدزا مبدل نمایند یعنی با گرفتن اسپانسر از شرکت‌ها و حق ثبت‌نام ایجاد درآمد نمایند.

 

 

در یکی از جلسات هیئت رئیسه موسسه تجربه سال 1377 (یا شاید 1378)، مرور شد که در آن سال همایشی در لندن توسط همین  مسئول بازنگری برگزار شد که طی آن برای اولین بار در دوره بعد از انقلاب بخش بالادستی نفت به روی سرمایه‌گزاران خارجی باز می‌شد. در آن همایش که توسط شرکتی به نام IBC برگزار شد برآورد این بود که شرکت مذکور 400 تا 500 هزار پوند از محل اسپانسر و حق عضویت سود کرده است. این سود چنان به دهان IBC مزه کرده بود که دو سال بعد حاضر شد 10 هزار پوند به موسسه بدهد که موسسه راضی به مذاکره برای برگزاری همایش دیگری در لندن شود و همایشی برگزار شد  بصورت پنجاه/پنجاه که تمام هزینه‌هایش بعهده IBC بود و حدود 150‌هزار پوند برای موسسه درآمد داشت. و این به این معناست که اگر در آن همایش اول یک موسسه ایرانی شریک می‌شد می‌توانست ضمن کسب تجربه بین‌المللی حداقل 200 تا 250‌ هزار پوند از سود IBC را به کشور برگرداند. با این توضیح بحث شد که با توجه به این سابقه خوبست که موسسه در کل این بازنگری و همایشی که درلندن قرار است برگزار شود مشارکت نماید و اصولا با توجه به سابقه موسسه (ولو در ایران این امور عادی است!) اما از منظر خارجی‌ها عدم درگیر بودن بدنه مطالعاتی صنعت‌نفت در این‌کار وجهه خوبی نخواهد داشت. ولذا جمعبندی شد که ریاست موسسه با رئیس کمیته بازنگری قرارداد در این رابطه مذاکره نماید. مذاکره انجام شد و رئیس کمیته بازنگری به جلسه‌ای در موسسه (آذر یا دی 92) دعوت شد و این مباحث با او مطرح شد. در آن جلسه رئیس کمیته مذکور به صراحت اعلام نمود که کنفرانسی که در لندن برگزار خواهد شد اصولا متعلق به من است! و من قبل از تشکیل دولت جدید طرحش را داشتم و همایش تهران هم برگزارکننده‌اش مشخص شده است ولی استقبال می‌کنیم که موسسه کمیته علمی‌اش را بعهده گیرد. کمیته علمی با حضور جمعی از اعضاء موسسه و غیر آن تشکیل شد و در اولین جلسات معلوم شد که بنا نیست در اینجا چارچوب قرارداد بحث شود بلکه بحث‌ها در واقع علمی نبود و معطوف به زمانبندی جلسات و ترکیب سخنرانان و نحوه ارائه‌‌ها بود آنهم نا با فرمت این که یک کنفرانس تخصص باشد که صبح روز اول چارچوب قرارداد ارائه شود و تمام جلسات بعد به نقد و بررسی آن صرف شود بلکه به گونه‌ای طراحی می‌شد که بتواند بیشترین مشارکت شرکت‌ها را برای جلب اسپانسر مالی در بر داشته باشد. بدنبال اولین جلسات برداشت قاطبه اعضاء موسسه، این بود که کل این ماجرا و استقبال از اینکه موسسه کمیته علمی همایش را تشکیل دهد یک نوع بازی برای وانمود کردن این مسئله بوده است که موسسه بعنوان بدنه مطالعاتی صنعت‌نفت نیز در فرآیند بازنگری قرارداد مشارکت داشت است و شاید اصولا همه مراحل برای تظاهر به چنین چیزی بوده است چرا که بعدها مطلع شدیم که بسیاری از اعضاء کمیته بازنگری نیز شکایت دارند که آنچه بعنوان جمعبندی در همایش ارائه شد با جمعبندی کمیته متفاوت بوده است. در هرحال علیرغم پیگیری مصرانه موسسه، متن چارچوب قراردادی تنها یک روز قبل از همایش هم‌اندیشی تهران که در اواخر سال 92 برگزار شد، در اختیار موسسه قرارگرفت که فرصت بررسی آن نبود و چارچوب مذکور در روز دوم همایش ارائه شد.

 

 

بنابراین اینجانب که در آخرین جلسه بعداز‌ظهر روز اول سخنرانی داشتم اولا- واقعا تا آن ساعت از چارچوب قرارداد خبر نداشتم و ثانیا- احساس می‌کردم که به شکل زشتی از موسسه و همه ما سوء استفاده می‌شود و ما شریک در آنچه پخت و پز شده است جلوه داده می‌شویم و این همان‌طور که قبلا هم آمد، تنها برداشت شخص من نبود ولذا این جمله صدر صحبتم حداقلِ چیزی بود که می‌توانستم بگویم.

 

 

همایشی که در تهران برگزار شد قرار بود مرحله‌ای در فرایند نقد و بررسی و نهائی شدن چارچوب قراردادی باشد. برای چنین همایشی باید هزینه بشود، متن‌هائی از قبل منتشر بشود و فرصت کافی برای اخذ نظر همه باشد نه اینکه یک همایش تجاری برگزار شود و در روز دوم آن چارچوب ارائه شود و مجالی برای بررسی هم نباشد. جالب است که بعداز همایش مذکور یکی از همکاران موسسه که صاحب سوابق کم‌نظیری هم در بخش‌های مختلف اجرائی صنعت‌نفت و هم در مطالعه ساختار شرکت ملی نفت ایران می‌باشد نامه‌ای را در نقد چارچوب ارائه شده، برای مسئول بازنگری فرستاد اما پاسخی نگرفت. یکی از همکاران بسیار با سابقه صنعت نفت که نقش محوری را در مذاکرات انعقاد قراردادهای بیع‌متقابل داشته و بیشترین تسلط را در این موارد دارد و البته اکنون بازنشسته است، اصولا در فرایند بازنگری و در همایش هیچ حضوری نداشت در تماسی که با او داشتم از این مسئله اظهار تعجب کردم و سئوال کردم که آیا از شما دعوتی نشده است؟ ایشان گفتند که چرا اما برداشتم این بوده که این فرایند جستجوی حقیقت نیست بلکه تظاهر به مشارکت است ولذا حاضر به همکاری نشدم.

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۸
سید غلامحسین حسن‌تاش