مطلب مرتبط :
نامه ای به رئیس جمهور در مورد عملکرد وزیر نفت ایشان در دوره 92 تا 96
لینک نسخه متنی:
http://hassantash.blogfa.com/post-523.aspx
مطلب مرتبط :
نامه ای به رئیس جمهور در مورد عملکرد وزیر نفت ایشان در دوره 92 تا 96
لینک نسخه متنی:
http://hassantash.blogfa.com/post-523.aspx
نفت و سیاست در امریکا و در ایران
بیش از یک ماه پیش خبرنگار محترمی تماس گرفت و برای یک سایتی که در شُرف راه اندازی است تقاضای مصاحبه داشت، طبق معمول عرض کردم که مصاحبه شفاهی نمی کنم ولذا ایشان سوالات را فرستاد و دقیقا سی و پنج روز پیش پاسخ ها را فرستادم . ابتدا گفتند سایت تا آخر خرداد بارگذاری می شود ، بعد گفتند بعد از عید سعید فطر و در آخرین پیگیری، آن خبرنگار محترم فرمودند که از آن سایت جدا شده اند، ولذا بنده حق خود میدانم که این مصاحبه را منتشر کنم شاید برای کسانی قابل استفاذه باشد و به آن بزرگوار هم اعلام کردم.
و اما متن مصاحبه :
1- در کشور آمریکا با وجودی که از سال 2015 قانون منع صادرات نفت خام این کشور (که از سال 1975 تصویب شده بود) توسط اوباما لغو شد و صادرات نفت خام افزایش داد، بودجه اش کشور کاملا بر اساس مالیات تامین می شود. چرا سیاست این کشور بر ذخیره منابع و حتی خرید بیش از حد نیاز نفت از تولیدکنندگان دیگر است؟ ما به عنوان کشوری که مهمترین منابع مان نفت است باید چه برداشتی از این اقدام داشته باشیم؟
پاسخ 1- ایالات متحده امریکا اولین یا دومین کشور جهان است که در آن نفت کشف شده است (احتمالا بعد از باکو در جمهوری آذربایجان) و از سال 1859 در این کشور نفت استخراج می شود و همکنون هم یکی از بزرگترین دارندگان ذخائر و تولیدکنندگان نفت و گاز جهان است. بنابراین شاید بتوان سوال شما را بطور جامع تر اینگونه مطرح نمود که چرا اقتصاد چنین کشوری مانند بسیاری از کشورهای نفت خیز خاورمیانه وابسته به نفت نشده است. در پاسخ این سوال که سوال جالبی هم هست باید به دو نکته کلیدی توجه کرد: اول این که درست است که ایالات متحده از ذخائر نفت و گاز برخوردار است اما از رانت نفتی برخوردار نیست. آنچه که اقتصاد کشورهای نفت خیز را دچار مشکل کرده است رانت نفتی است. دقت کنید در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه یا حتی در روسیه و بعضی کشورهای دیگر مثل ونزوئلا و نروژ، ذخائر نفتی پر بازده و کم هزینه وجود دارد در صورتی که ذخائر نفتی ایالات متحده کم بازده و پرهزینه است. در سطح جهانی قیمت نفت خام براساس پرهزینه ترین نفت خام ها تنظیم می شود ولذا کشورهائی که از منابع پربازده برخوردارند و هزینه تمام شده یک بشکه نفت شان پائین است، در واقع از یک رانت طبیعی برخوردارند . برای روشن شدن موضوع توجه کنید که در ایالات متحده در زمان اوج تولید نفت این کشور از منابع متعارف (غیر از شیل ها)، متوسط تولید هر چاه 10 تا 12 بشکه در روز بوده است اما در ایران ما در اوج تولید نفت مان متوسط تولید هر چاه بیش از 15000 بشکه در روز بوده است و تازه از چاه های امریکا نفت با تلمبه استخراج می شده در صورتی که نفت ما هنوز با فشارطبیعی مخزن استخراج می شود. پس در امریکا زمینه وابسته شدن اقتصاد به رانت نفتی وجود نداشته است. دوم این که اقتصاد ایالات متحده در زمان کشف نفت در این کشور هم یک اقتصاد بزرگ و متنوع بوده است و هرگز صادرکننده خالص نفت خام نبوده است و حتی هنوز هم بصورت خالص وارد کننده است.
داستان صادرات نفتی این کشور این است که بدلیل وسعت این کشور و با توجه به هزینه های حمل و نقل، در گذشته نفت بعضی از مناطق صادر می شده و از جاهای دیگری نفت یا فراورده های نفتی وارد می شده است ولی چنانچه اشاره کردم کل کشور بصورت خالص واردکننده بوده و هست. بعد از وقوع شوک اول نفتی در سال 1973 ، سیاست های انرژی این کشور تدوین شد. شوک اول نفتی حادثه بسیار مهمی بود که به تعبیر بعضی نویسندگان، شوکی را هم به ذهن مدیران و سیاست گزاران امریکا وارد کرد و متوجه و بیدار شدند که مبحث انرژی یک مبحث استراتژیک است و نفت خام بعنوان مهمترین حامل انرژی یک کالای استراتژیک است و لذا سیاست های امنیت انرژی را تدوین کردند که یکی از مهمترین این سیاست ها به حداقل رساندن وابستگی انرژی این کشور به نفت وارداتی بود و در این راستا همانطور که شما اشاره کردید، از سال 1975 صادرات مواد نفتی ممنوع شد. یکی دیگر از سیاست های امنیت انرژی ذخیره سازی استراتژیک نفت بود که در صورت بروز بحران در کشورهای صادر کننده نفت جهان، بتوان از این ذخائر استفاده کرد و بحران را کنترل کرد.
در سال 2015 با توسعه بهره برداری از نفت و گاز شِیلی و قرار گرفتن مجدد تولید نفت و گاز امریکا در مسیر صعودی، تولید بعضی از فراورده های نفتی مثل گازمایع (بوتان و پروپان)، از تقاضای داخلی فزونی گرفت و بعضی موانع صادرات نفتی برداشته شد که عمدتا در جهت تشویق و ترغیب افزایش تولیدات شِیلی بوده است.
در ایران در یکصد و ده سال اخیر رانت نفتی در واقع چرخه های یا مدارهای توسعه نیافتگی ایران را تشدید کرده است. در مورد ایران به نظر من ما باید باور کنیم که دوران اتکاء به نفت و درآمد نفت به سر آمده است و هر چه زودتر باید اقتصاد را از این بلیه نجات دهیم ضمن این که از سیاست های انرژی امریکا و غرب که یکی دیگر از آنها متنوع سازی سبد انرژی و یکی دیگر افزایش مستمر بازدهی و کارائی انرژی است می توانیم درس بگیریم.
2- نفت شیل آمریکا یکی از عواملی است که با تلاش و سرمایهگذاری زیاد به بازارهای جهانی رسید. یکی از تاثیرات این پدیده جلوگیری از بازگشت قیمت نفت به بیش از 60 دلار است. آیا سیاستی در این مسئله نهفته است؟
پاسخ 2- استراتژی ها و سیاست های نفتی ایالات متحده از همان دهه هفتاد یعنی پس از شوک اول نفتی تغییر زیادی پیدا نکرده است . خودکفائی انرژی و به حداقل رساندن وابستگی به انرژی وارداتی هنوز در راس سیاست ها می باشد. در سال های اخیر فناوری های نوین امکان بهره برداری از منابع نفت و گاز شِیلی را فراهم آورده و آن را اقتصادی کرده است. بالا بودن قیمت جهانی نفت در بین سال های 2004 تا 2008 میلادی هم به توسعه شیل ها خیلی کمک کرد. اما همانطور که اشاره شد کاهش نسبی هزینه تولید نفت شیل موجب شده است که تا حدود زیادی کنترل بازار نفت از دست اوپک خارج شود چون به محض این که قیمت کمی بالا می رود تولید نفت شیل افزایش می یابد و قیمت کنترل می شود.
3- بحث را به سمت سیاست های کلان داخلی ببریم. در دولت روحانی با دو پدیده کاهش شدید قیمت نفت و افزایش شدیدتر صادرات نفتی مواجه بودیم. در این دولت اقداماتی مثل کاهش وابستگی بودجه به درآمدهای نفتی انجام شد و قرار بر ادامه آن است. این سیاست را چطور ارزیابی میکنید و توفیق در ادامه این سیاست را منوط به چه عواملی میدانید؟ آیا ممکن است با تغییر کابینه این روند متوقف شود؟
پاسخ 3- البته این بیشتر یک مبحث اقتصاد کلان است و چندان در تخصص بنده نیست . اما تا جائی که من می دانم تلاش شده درآمدهای مالیاتی افزایش یابد ولی این تلاش چندان با توفیق رفیق نبوده است و علت آن رکود حاکم بر اقتصاد بوده است . در شرایط رکود نمی توان فشار مالیاتی را زیاد کرد. قطع وابستگی اقتصاد و بودجه به درآمد نفت عزم ملی در سطح همه نهادهای حاکمیتی و برنامه بلندمدت برای دست یابی به توسعه همه جانبه می خواهد. راستش من هنوز چنین چیزی را نمی بینم. بدون داشتن برنامه برای متنوع کردن اقتصاد و بدون استراتژی روشن برای توسعه صنعتی نمی توان اقتصاد را از وابستگی به نفت نجات داد.
4- در کشور و حتی در کابینه افرادی هستند که مایل به استفاده حداکثری از درآمدهای نفتی اند. از یک سو ما یک تجربه منفی در اواخر دوره پهلوی از افزایش درآمد نفتی و تزریق آن به جامعه داشتیم، و از سوی دیگر دولت با کمبود درآمد مواجه است. شما موافق استفاده حداکثری از درآمدهای نفتی و افزایش آن هستید؟
پاسخ 4- آن تجربه منفی در برنامه پنجم تجدید نظر شده رژیم گذشته که به آن اشاره کردید متاسفانه در دولت های نهم و خصوصا دهم تکرار شد و افزایش درآمد نفت و عدم مدیریت صحیح آن بحران های اقتصاد را تشدید کرد و می توان گفت که این جرمش بسیار سنگین تر از آن خطای رژیم گذشته بود، چون در آن زمان تجربه داخلی و جهانی در مورد آثار خطرناک افزایش درآمد نفتی و مدیریت نکردن درست آن، بسیار کمتر بود و بعد از تجربه شوک اول نفتی در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر بود که ادبیات اقتصادی مربوط به رونق های نفتی و نفرین منابع، توسعه پیدا کرد و این تجربیات و ادبیات پیش روی ما بود ولی همان اشتباهات و بلکه بدتر از آن را تکرار کردیم. اما استفاده از درآمدهای نفتی اشکالی ندارد به شرطی که بجا و درست باشد . نفت یک سرمایه زیرزمینی است و عقل و منطق ایجاب می کند که یک نوع سرمایه صرفا تبدیل به نوع دیگری از سرمایه شود اگر درآمد نفتی تبدیل به سرمایه گزاری مولد بر اساس مطالعه و بررسی بشود اشکالی ندارد ولی اگر صرف مصرف و واردات کالاهای مصرفی و بهم زدن تعادل میان تولید و مصرف ملی بشود قطعا اشکال دارد و کشور را از مسیر توسعه دور می کند. اگر در دولت نهم و دهم پایبندی جدی به مکانیزم ذخیره ارزی داشتیم و به ظرفیت جذب اقتصاد برای وارد کردن درآمدهای نفتی توجه کرده بودیم آن فجایع اقتصادی بوجود نمی آمد و فساد و بی بندوباری اقتصادی چنین گسترش نمی یافت.
من با محدود کردن درآمدهای نفتی در حد ظرفیت جذب اقتصاد و کنترل دقیق در مصرف آن و قراردادن اقتصاد در مسیر خلاصی تدریجی از این درآمدها موافق هستم.
5- آخرین سوال اینکه کدام یک از تصمیمات و سیاستهای کلان دولت در زمینه اقتصاد انرژی را مثبت و کدام را منفی ارزیابی میکنید؟
پاسخ 5- شما اگر سیاست های کلان دولت در زمینه اقتصاد انرژی را میدانید فهرست بفرمائید که بنده در مورد آن ها اظهارنظر کنم من که سیاست روشنی را در این زمینه نمی شناسم و سراغ ندارم. از نظر من متاسفانه بخش انرژی کشور براساس سیاست های روشنی حرکت نمی کند. اما در مورد تصمیمات از نظر من برخی درست و برخی اشتباه بوده است. تصمیمات درستی در دولت در مورد ارتقاء کارائی و بهره وری انرژی گرفته شده ولی کمتر اجرائی شده است.اقداماتی مثل گازرسانی به همه روستاها و شهرهای کوچک بدون توجه به توجیه اقتصادی آن یا بدون مقایسه فنی اقتصادی با سایر گزینه های تامین انرژی، از نظر من کاری غلط است. توسعه میادین مشترک تصمیم درستی است ولی در میادین مشترک نفتی با تاخیر زیادی روبروست.
نسخه متنی :
تاریخ چاپ:
شماره خبر:۱۱۰۱۷۹۱دنیای اقتصاد: در طول دولت یازدهم، ۱۱ فاز استاندارد میدان گازی پارسجنوبی به بهرهبرداری رسیده که به معنای افزایش بیش از ۲۵۰ میلیون مترمکعبی تولید گاز کشور در سالهای اخیر است. اما در حالی که ایران از لحاظ تولید گاز رتبه سوم جهان را در اختیار دارد، هنوز برنامه شفافی برای مازاد گاز تولیدی کشور تعیین نشده است. بهطوریکه همچنان کشور در فصول گرم سال با مازاد عرضه مواجه است و در فصول سرد مازاد تقاضا دارد. غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد انرژی میگوید از آنجا که گاز طبیعی یک حامل انرژی در کنار حاملهای دیگر است، بنابراین استراتژی گازی کشور را نمیتوان بدون برنامه کل انرژی کشور تدوین کرد.
دنیای اقتصاد: در طول دولت یازدهم، ۱۱ فاز استاندارد میدان گازی پارسجنوبی به بهرهبرداری رسیده که به معنای افزایش بیش از ۲۵۰ میلیون مترمکعبی تولید گاز کشور در سالهای اخیر است. اما در حالی که ایران از لحاظ تولید گاز رتبه سوم جهان را در اختیار دارد، هنوز برنامه شفافی برای مازاد گاز تولیدی کشور تعیین نشده است. بهطوریکه همچنان کشور در فصول گرم سال با مازاد عرضه مواجه است و در فصول سرد مازاد تقاضا دارد. غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد انرژی میگوید از آنجا که گاز طبیعی یک حامل انرژی در کنار حاملهای دیگر است، بنابراین استراتژی گازی کشور را نمیتوان بدون برنامه کل انرژی کشور تدوین کرد. به گفته وی تزریق گاز به میادین بزرگ و فرسوده نفتی کشور و تامین خوراک واحدهای پتروشیمی سودده نسبت به صادرات اولویت بیشتری دارد، هرچند که با صادرات گاز میتوان اهداف استراتژیک کشور را دنبال کرد.
استراتژی گاز کشور چگونه باید باشد؟
گازطبیعی یک حامل انرژی در کنار حاملهای دیگر است، بنابراین به نظر من استراتژی گاز کشور را نمیتوان بدون استراتژی و برنامههای کل انرژی کشور تدوین کرد. اما متاسفانه راهبردها و برنامههای جامع انرژی کشور که باید همه ملاحظات راهبردی و اقتصادی و... در آن در نظر گرفته شده باشد، روشن نیست و در غیاب آن نمیتوان برنامه گاز را تبیین کرد. کارهایی که الان انجام میشود معلوم نیست چقدر درست باشد. وابسته کردن حدود ۸۰ درصد انرژی کشور به گازطبیعی معلوم نیست از نظر راهبردی با توجه به اصل تنوع، درست باشد. بردن گاز به هر روستای دور افتاده بدون توجه به میزان مصرف آن روستا و بدون توجه به هزینههای انتقال و بدون مقایسه با سایر گزینههای تامین انرژی مناسب برای آن روستا، معلوم نیست عقلانی و اقتصادی باشد و متاسفانه خیلی وقتها با انگیزههای پوپولیستی انجام میشود.
بهنظر شما وضعیت تولید و مصرف گاز کشور در آینده چگونه خواهد بود؟
متوسط رشد مصرف گاز کشور طی ۲۰ سال گذشته کمی کمتر از ۱۰ درصد در سال بوده است. اما قطعا این روند بسیار کندتر خواهد شد، چراکه بخش قابل توجهی از این رشد به واسطه توسعه گازرسانی بوده است که به تدریج متوقف خواهد شد، چون جای زیادی برای رساندن گاز باقی نمانده است. نمیتوان از رشد مصرف سالانه برآورد دقیقی داشت، زیرا آمار تفکیکی در مورد اینکه چقدر از رشد مصرف گذشته ناشی از اشتراکات جدید است و چقدر ناشی از رشد مصرف اشتراکهای گذشته است در اختیار ندارم، همچنین راندمان انرژی هم ولو بهصورت بسیار بطئی در حال افزایش است که آن هم روی کاهش مصرف گاز اثر میگذارد.
عرضه و تقاضای گاز در کشور ما با آمدن فازهای جدید پارس جنوبی تنها در یکی، دو سال اخیر تا حدودی متوازن شده است. البته زمستان گذشته یعنی زمستان سال ۹۵ نشان داد که هنوز هم در شرایط اوج مصرف مشکل داریم ولو ممکن است در متوسط مشکلی نداشته باشیم. طبق آمارنامه سالانه شرکت بیپی حتی در سال ۲۰۱۵ میلادی نیز هنوز واردات گاز ما از ترکمنستان بیشتراز صادرات ما به ترکیه بوده است در زمستان گذشته هم با قطع گاز ترکمنستان کلی مشکل پیدا کردیم. باید توجه داشته باشیم که اگر گاز ترکمنستان قطع شود بازهم شاید تا چند سال در ایام اوج مصرف در زمستان مشکل داشته باشیم.
با توجه به شرایط مصرف و تولید در کشور نظرتان درباره تزریق گاز به میادین نفتی چیست؟
بنده تزریق گاز کافی به میادین قدیمی نفتی کشور را که میادین بزرگ و اصلی ما هم هستند بسیار مهم و ضروری میدانم، ما سالهاست که در این زمینه از برنامهها عقب هستیم و حتی برنامهها در سطح نیاز میادین نفتی نبوده است بلکه در سطح توانایی صنعت نفت برای تزریق محدود شده است. این مساله به ضریب بازیافت این میادین لطمه میزند. معتقدم قبل از اینکه به بحث صادرات گاز بپردازیم باید این مساله را تعیین تکلیف کنیم و نیاز میادین را روشن کنیم و بعد ببینیم اصولا گازی برای صادرات باقی میماند یا نه. البته اگر برنامهریزی درستی وجود داشته باشد میشود در ۹ تا ۱۰ ماه در سال تزریق تجمعی را تامین کرد که در ایام اوج مصرف خانگی و تجاری مشکلی نداشته باشیم. به نظر من یک مرجع علمی مستقل باید نیاز گاز میادین را بررسی کند، چراکه تجربه نشان داده است وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران تمایل چندانی به تزریق گاز و سرمایهگذاری در تاسیسات تزریق گاز نداشته است. به این نکته نیز باید توجه داشت آنچه گفته شد با توجه به الگوی نامناسب مصرف و راندمان پایین انرژی در کشور است. ما از پتانسیل بسیار بزرگی برخوردار هستیم که با بهینهسازی مصرف و افزایش راندمان، انرژی و از جمله گاز بیشتری را برای صادارت آزاد کنیم.
نحوه تخصیص گاز به پتروشیمیها گازی چگونه باید باشد؟
متاسفانه صنعت پتروشیمی ما بر مبنای یک نقشه راه درست توسعه نیافته است ما باید این نقشه راه را تهیه کنیم تا بر اساس مطالعات جامع بازار و... مشخص شود که ما کدام زنجیرههای پتروشیمی را باید توسعه بدهیم. زنجیرهای که از متان و اتان شروع میشود یا زنجیرهای که از میعانات گازی شروع میشود؟ اما به هرحال باید گاز مجتمعهای موجود پتروشیمی را تامین کنیم، البته مجتمعهایی که با قیمتهای منطقی سوخت و خوراک سودده هستند نه آنهایی که در واقع زیانده هستند و میخواهند از رانت سوخت و خوراک ارزان استفاده کنند و سود کاذب به ضرر اقتصاد ملی ببرند، برای اینها باید فکر دیگری بکنیم.
آیا برای کشورهای صادرکننده گاز علاوه بر منافع اقتصادی در صادرات گاز منطق ژئوپلیتیک و سیاسی هم مطرح است؟
بله قطعا در طرحهای صادرات انرژی و از جمله گاز منطق ژئوپلیتیک هم مطرح است. بهطور مثال عربستان سعودی سالها است که تلاش دارد جهان و خصوصا کشورهای غربی را به نفت خود وابسته نگه دارد تا امنیت سیاسی خود را تامین کند. رژیم عربستان نگران است که اگر این وابستگی نباشد کشورهای غربی دلیلی بر حمایت از این رژیم منسوخه قرون وسطایی نیابند و به همین دلیل میکوشد با پایین نگه داشتن قیمت جهانی نفت انرژیهای رقیب و نفت خامهای رقیب را غیراقتصادی کند که سهم بازار خود را حفظ کند و بر حفظ سهم بازار هم علنا تاکید دارد. در مورد صادرات گاز نیز وابستگی اروپا به گاز روسیه بهترین مثال است. روسها وابستگی اروپا به گاز خود را یک اهرم سیاسی و استراتژیک میدانند و همواره کوشیدهاند با از میدان به در کردن رقبا این وابستگی را حفظ کنند. البته با توسعه منابع انرژی و بسط فناوریهای مربوط به انرژی، این اهرم در حال کند شدن است مثلا اروپاییها تلاش دارند که با توسعه ترمینالهای دریافت LNG یا گاز طبیعی مایع شده، انحصار روسیه را بشکنند و علاوه بر این همین حالا توسعه نفت و گاز شیل در آمریکا هم برای نفت عربستان و هم برای گاز روسیه مشکل و محدودیت ایجاد کرده است.
با توجه به معادلات سیاسی منطقه آیا ایران میتواند از صادرات گاز بهعنوان یک ابزار سیاست خارجه برای افزایش قدرت خود استفاده کند؟
امروزه وابسته کردن دیگران به گاز ایران طبعا میتواند در کنار جنبه اقتصادی و تجاری آن به تحکیم روابط با کشورهای دیگر و افزایش قدرت سیاسی کمک کند. البته همانطور که عرض کردم با توجه به تنوعی که در بازارها بهوجود آمده است این مساله در حد گذشته نخواهد بود.
بنا به نظر برخی کارشناسان واردات گاز نیز میتواند در شرایطی برای کشور واردکننده قدرت سیاسی به دنبال داشته باشد. بهعنوان مثال در صادرات گاز ترکمنستان به چین با وجود اینکه ترکمنستان کشور صادرکننده است اما این ترکمنستان بوده که از لحاظ درآمدی به چین وابسته شدهاست. حال با توجه به ظرفیت کشور برای واردات گاز، واردات گاز از کشورهای منطقه علاوه بر افزایش ظرفیت صادراتی چه نقشی در راهبرد کشور در تبدیل شدن به هاب انرژی منطقه میتواند داشته باشد؟
کشور ما با ۷ کشور مرز خاکی دارد و به حدود ۷کشور هم دسترسی نسبتا نزدیک دارد که بعضی مثل ترکمنستان و قطر منابع غنی گاز دارند و بسیاری مانند افغانستان، پاکستان و ارمنستان و حتی امارات، کویت و عمان نیازمند گاز هستند. ضمن اینکه در ایران شبکه گستردهای از خطوط لوله توسعه پیدا کرده است که غیر از حدود ۹۰ تا ۱۰۰ روز در روزهای اوج تقاضا و مصرف داخلی، در بقیه ایام سال ظرفیت خالی دارد. بنابراین پتانسیل عظیمی هم برای ترانزیت و هم سوآپ وجود دارد که استفاده از آن مستلزم برنامهریزی و نیز همکاری فعال میان دستگاه دیپلماسی کشور و صنعت نفت و برخورد فعال با طرحهای منطقهای است و من همواره گفته و نوشتهام که مثلا ما باید در طرح خط لوله موسوم به TAPIیعنی خط لوله ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند حضور پیدا کنیم و تقاضای مشارکت و لوپ کردن آن با ایران را داشته باشیم. متاسفانه شرایط نامساعد بینالمللی ایران و ضعف دیپلماسی انرژی ما موجب عدم حضور فعال شده است.
با توجه به اینکه کشورهایی مانند روسیه و ایالات متحده به تجارت گاز بهعنوان یک ابزار در سیاست خارجی نگاه میکنند از جمله روسیه از این ابزار بهعنوان اهرم فشار بر ضد اروپا استفاده کردهاست. علت عملکرد منفعل ایران در این حوزه چه بوده است؟
موانع اصلی حضور فعال ایران در حوزه تجارت گاز عبارتند از: شرایط بینالمللی کشور و خصوصا کارشکنیهای ایالات متحده، فقدان برنامه جامع در بخش انرژی، مصرف بالا و بیرویه انرژی و گاز و نامطلوب بودن شاخص شدت انرژی کشور(میزان مصرف انرژی بر GDP) و ضعف دیپلماسی انرژی. دیپلماسی قوی انرژی مستلزم مطلع بودن کادرهای وزارت خارجه از مسائل انرژی و اهمیت آن در روابط بینالملل و نیز مستلزم تعامل فعال میان وزارتهای نفت و امور خارجه است.
با توجه به بازارهای صادراتی ایران خط لوله تا چه مسافتی اقتصادی است؟ به چه مقاصدی میتوانیم با خط لوله صادرات کنیم؟
مقایسه بین اقتصاد صادرات گاز با خط لوله یا از طریق LNG نیاز به مطالعات و مقایسههای فنی اقتصادی با توجه به مبدأ، مقصد و وضعیت مسیر دارد. مثلا اگر مسیر خط لوله دشت هموار باشد شاید تا حدود چهارهزار کیلومتر هم LNG نتواند با خط لوله رقابت کند ولی اگر مسیر عبور خط لوله دریایی باشد و خصوصا از آبهای عمیق عبور کند یا اگر خط لوله از چند کشور عبور کند که امنیت چندانی هم نداشته باشند، قطعا موضوع فرق میکند. ما هم اکنون از طریق خط لوله به ترکیه گاز صادر میکنیم و صادرات به عراق هم بهزودی شروع میشود و در مورد این دو کشور قطعا انتقال با خط لوله اقتصادیتر است. درخصوص صادرات گاز به عراق به نظر من هرگونه همکاری انرژی میان ایران و این کشور در صورتی که براساس محاسبات دقیق تجاری و اقتصادی باشد، میتواند مثبت باشد. دو کشور مرز طولانی با یکدیگر دارند و امکان تبادلات وسیع و استفاده از امکانات کشور در این زمینه وجود دارد. همچنین مذاکراتی برای صادرات گاز به عمان هم در حال انجام است که قطعا با توجه به مسافت کم گرچه خط لوله دریایی است، اما اقتصادی است پاکستان هم که متاسفانه به تعهدات خود در دریافت گاز از ایران طبق قرارداد عمل نمیکند.
با توجه به اینکه در اوج تحریم اداره اطلاعات انرژی آمریکا خط لوله صادرات گاز ایران به ترکیه را تحریمناپذیر عنوان کرده بود همچنین با توجه به عقب نشینی ایالات متحده آمریکا در تحریم خطوط لوله گازی روسیه به اروپا بهنظر شما تحریم صادرات گاز به روش خط لوله به چه میزان امکانپذیر است؟
البته تحریم صادرات گاز هم ممکن است و مهمتر از آن فشارهای سیاسی است. مثلا هم روسیه بهعنوان رقیب و هم آمریکا بهعنوان خصم، با صادرات گاز ایران به اروپا مخالف هستند و تاکنون نگذاشتهاند این اتفاق بیفتد. اما تحریمها جلوی صادرات جدید را میگیرد ولی وقتی مانند خط لوله ایران به ترکیه یا روسیه به اروپا، گاز از قبل وصل شده باشد، اعمال تحریم بسیار مشکل است چون سیستم انرژی کشور یا کشورهای دریافتکننده مختل میشود.
یکی از سناریوهای موجود برای صادرات گاز، صادرات بهصورت برق است. بهنظر شما ظرفیتهای این سناریو چیست و چقدر میتواند به راهبرد گازی ایران کمک کند؟
در حال حاضر ما با بعضی از کشورهای همسایه داد و ستد برق داریم و خیلی از کشورهای همسایه نیاز به برق دارند و وضعیت فناوری نیروگاهی ما نیز بد نیست، تبدیل گاز به برق در داخل ایران و صادرات برق حتما قابل تامل است. ولی با توجه به هزینههای تبدیل و راندمان تبدیل و هزینههای انتقال هریک از دو حامل برق و گاز و با توجه به قیمتهای برق و گاز در بازارهای مختلف، باید مطالعات دقیق و جامع فنی و اقتصادی انجام شود.
با توجه به اینکه به نظر برخی کارشناسان بازار صادرات گاز به روش LNG طی سالهای آینده اشباع است و حضور بازیگران بیشتر در این بازار و تغییر بازار گاز به یک بازار جهانی و سیال موجب کاهش قیمت و زمان قراردادها شده است، صادرات گاز به این روش برای ایران چقدر امکانپذیر است؟
اولا همانطور که عرض کردم ابتدا ما باید بهصورت واقعبینانه و با توجه به پروفایل یا روند آینده تولید منابع گازیمان و با توجه به روند مصرف و نیازهای پتروشیمی و تزریق و نیز با توجه به تعهدات صادراتی که تا کنون ایجاد کردهایم، ببینیم گاز بیشتری برای صادرات وجود دارد یا نه. اما اگر وجود داشت علاوه بر بازارهای منطقهای که خوب هم هستند، واقعیت این است که بازارهای بزرگ و مهم گاز در اروپا و ژاپن و چین و (تا حدی) هند هستند. ورود به بازارهای چین و هند و ژاپن از طریق خط لوله مقدور نیست، بنابراین اگر گاز بیشتری برای صدور به خارج از منطقه داشته باشیم بهتر است به سمت LNG برویم. البته بازار LNG هم حداقل تا سال ۲۰۲۰ اشباع است و باید برای بعد از آن برنامهریزی کرد اما نه برنامههای توهمی مثل آنچه در دولت هفتم و هشتم تصویب شد و به هیچ جا هم نرسید، بلکه برنامههای معقول، منطقی و مطالعه شده. هرچه واحدهای LNG توسعه پیدا کنند و LNG سهم بیشتری از بازار گاز را به خود اختصاص دهد بازار گاز منعطفتر میشود و به سمت یکپارچه شدن حرکت میکند. دقت کنید که سهم LNG از کل تجارت جهانی گاز از ۲۶ درصد در سال ۲۰۰۰میلادی به بیش از ۴۲ درصد در سال ۲۰۱۶ رسیده و پیشبینی اتحادیه جهانی گاز این است که این سهم تا سال ۲۰۴۰ از خط لوله سبقت میگیرد و به ۵۳ درصد میرسد. ناوگان حمل LNG نیز در حال توسعه است و به این دلیل است که بازار گاز روز به روز سیالیت بیشتری پیدا میکند و دیفرانسیل یا تفاوت قیمت گاز در مناطق مختلف در حال کاهش است. البته هنوز قیمت جهانی گاز تابعی از قیمت جهانی نفت است و با کاهش قیمت نفت، قیمت گاز نیز کاهش یافته و این مساله به این دلیل است که گاز طبیعی هنوز از نظر کاربردی جانشین کاملی برای نفت خام و فرآوردههای متنوع آن نیست. البته در این زمینه هم فناوریها رو به پیشرفت است و ممکن است در آینده گاز طبیعی سیستم قیمتگذاری مستقلی پیدا کند.
مجموعا با توجه به صحبتهای انجام شده، راهبرد کلان کشور در حوزه تجارت گاز چه باید باشد؟ در این راهبرد اولویت مقاصد صادراتی گاز ایران از بین شرق آسیا و اروپا و منطقه کدام هستند؟
تبیین راهبرد کلان کشور در مورد مصرف و تجارت گاز از یکسو مستلزم تبیین راهبردها و برنامه جامع و منطقی انرژی کشور است که متاسفانه تبیین نشده یا حداقل میتوان گفت تصویب و تبدیل به یک سند نشده و از یک طرف مستلزم طراحی نقشه راه توسعه صنعت پتروشیمی کشور است که آنهم به نظر من وجود ندارد. گاز از یکسو یکی از حاملهای انرژی است که در چارچوب برنامه کلان انرژی باید برنامهریزی شود و از یکسو خوراک صنایع پتروشیمی است. اما اگر بعد از روشن شدن اینها گازی برای صدور وجود داشته باشد به نظر من اولویت اول ما بازار کشورهای جنوب خلیج فارس و بعد از آن LNG باید باشد که LNG میتواند برای مقاصد مختلف بازاریابی شود. البته همانطور که باز هم اشاره کردم این کار، برنامه بلندمدت میخواهد.
به عقیده برخی کارشناسان علت سامان نداشتن صادرات گاز کشور و جابهجایی مکرر این مسوولیت بین شرکت ملی نفت و گاز و همچنین انحلال شرکت ملی صادرات گاز به تازگی مشخص نبودن متولی این مهم در کشور است، نظر شما در این باره چیست؟
ما ساختار و سازمان کم نداریم که هیچ، زیاد هم داریم. مشکل این است که ما برنامه جامع و ماموریت درستی برای سازمانهای مربوطهمان نداریم. به نظر من این جابهجاییهای سازمانی به دلیل این است که ساختارها با مطالعه و برمبنای استراتژیهای روشن طراحی نمیشوند.
مدل گازپروم و استاتاویل را در این حوزه چگونه میبینید؟
اما داستان گازپروم داستان دیگری است، شما میدانید که در حال حاضر بخش بالادستی میادین گازی یعنی بخش اکتشاف و استخراج گاز در کنترل شرکت ملی نفت ایران است و از تصفیه گاز به بعد، در کنترل شرکت ملی گاز است. من سالها پیش در مقالهای پیشنهاد کردم که با توجه به جوان بودن صنعت گاز در مقایسه با نفت و با توجه به عظیم بودن پتانسیلهای گازی کشور بخش بالادستی گاز یعنی اکتشاف و تولید میادین مستقل گازی نیز به شرکت گاز واگذار شود و شرکت گاز مانند شرکت گازپروم یک شرکت یکپارچه شود. آنوقت شرکت نفت هم میتواند در بعضی نقاط گاز مورد نیاز برای تزریق را از شرکت گاز بخرد و در بعضی نقاط گاز همراه را به شرکت گاز بفروشد و این شفافیت عملکرد را هم بیشتر میکند.
اقتصاد > انرژی - غلام حسین حسنتاش با تاکید بر این که دولت باید بیشتر به بهرهوری از مخازن مشترک توجه کند، عملکرد سه سال گذشته وزارت نفت را بررسی کرد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نزدیک به چهار سال از رویکار آمدن دولت یازدهم می گذارد. دولت روحانی با توجه به اقتصادی که از گذشته به ارث برده بود زمان زیادی را برای ترمیم و بازسازی نیاز داشت و دقیقا به همین ترتیب بودجه و وقت زیادی را برای نوسازی اقتصاد کشور گذاشت.
یکی از وزارتخانه ای که به نظر می رسد توانسته عقب ماندگی ۸ سال دولت گذشته را جبران کند، وزرات نفت است.
وزارت نفت با توجه به میزان کاهش تولیدی که در قبل بوده قادر به افزایش سریع تولید در بازار شد و خارجی ها را شگفت زده کرد. اما همچنان در زمینه های بهرهوری و برداشت از مخازن مشترک از کشورهای دیگر وزارت نفت عقب است و به گفته برخی فعالان اقتصادی باید بیشتر دولت بر این موضوع تمرکز کند. به همین ترتیب برخی کارشناسان اشکالاتی را در عملکرد این وزارت خانه همچنان می بینند.
در همین خصوص غلامحسین حسن تاش، کارشناس اقتصادی در گفت و گو با خبرآنلاین عملکرد این وزرات خانه را بررسی کرد. در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید:
عملکرد وزارت نفت در سه سال گذشته چگونه ارزیابی می کنید؟
عملکرد وزارت نفت در سه سال گذشته دارای جنبههای مثبت و منفی بوده است. اینکه وزارت نفت توانست بخش استخراج و تولید را آماده کند که به محض رفع محدودیتها تولید را به رکوردهای قبلی برساند و اینکه توانستند بازارهای مقصد نفتخام ایران را به سرعت احیا کنند مثبت بوده است. تحرک نسبی که در پیشرفت فازهای میدان گازی پارسجنوبی بوده مثبت بوده است.
اما جنبههای منفی نیز وجود داشته است: در رابطه با سرمایهگذاری روی میادین نفتی بیش از یک سال وقت صنعت نفت و کشور صرف یک جهتگیری غلط و یک مدل قراردادی مبهم شد. در مورد لایه نفتی پارسجنوبی که با قطر مشترک است و رقیب به سرعت در حال تخلیه آن است، هنوز اقدام جدی نشده است. علاوه بر این در این سه سال بسیاری از بخشهای صنعت نفت رها شده بودهاند، شرکت ملی صنایع پتروشیمی نتوانسته است جایگاه خود را در شرایط پس از سیاستهای ابلاغی اصل ٤٤ و واگذاری پتروشیمیها پیدا کند. تصمیمگیریهای نهچندان درست و هزینهساز نیز وجود داشته است شاید یکی از مشخصترین مصادیق آن طرح پالایشگاههای هشت گانه سیراف باشد، طرحی که بدون مطالعات جامع در مورد تامین خوراک و آینده بازار محصولات و مقیاس بهینه اقتصادی و توجیه اقتصادی و غیره، شروع شد و هزینههای زیادی روی آن شده و حال به مشکلات برخورد کرده است.
در مورد امر بسیار مهم بهرهوری انرژی نیز دولت ابتدا برخورد جدی نشان داد و در طرح خروج غیرتورمی از رکود و بودجه سال جاری موارد مهمی در نظر گرفته شده بود ولی عملکرد در این مورد ضعیف بوده است. معضل سوزاندن گازهای همراه نفت نیز هنوز وجود دارد و از همه مهمتر در امر خطیر تزریق گاز کافی به میادین نفتی برای تولید صیانتی و افزایش بازیافت، هنوز کوتاهی زیادی وجود دارد.
از نظر دیپلماسی نفتی نیز به نظر من صنعت نفت عملا هنوز از لاک انفعال دوران تحریم خارج نشده و یک برخورد فعال را پیش نگرفته، به عنوان مثال با رفع بهانه تحریم، ما باید تکلیفمان را زودتر با قرارداد صادرات گاز به پاکستان روشن میکردیم یا میتوانستیم در همکاریهای منطقهای انرژی مثل خطلوله موسوم به «تاپی» برخورد فعالتری داشته باشیم.
هفده تفاهم نامه بعد از توافق برجام امضا شده، اما هنوز در مرحله تفاهم نامه است و برخی تحلیل گران نسبت بهاجرای آنها چندان امیدوار نیستند.به نظر شما علت عملیاتی نشدن این تفاهم نامه ها چیست؟ وآیا برای صنعت نفتتبعاتی در پی خواهد داشت؟
با یک جستجوی اینترنتی می توان در ده دوازده سال گذشته انبوهی از تفاهم نامه های نافرجام را در صنعت نفت پیدا کرد. متاسفانه آمار این تفاهم نامه ها که بعضا هم قرارداد جلوه داده می شود خودش به یک شاخص عملکرد و رقابت بین دولت ها تبدیل شده است درصورتی که تفاهم نامه ای که بتواند به فرجام برسد مهم است.
گاهی شرکت ها به انگیزه روزآمد کردن اطلاعات خود و سنجش وضعیت و حتی گاهی برای امتیاز گرفتن از مخالفین و رقبای ایران، می آیند و تفاهم نامه امضاء می کنند .
وزارت نفت در یک هماهنگی فعال با دستگاه دیپلماسی کشور یعنی وزارت خارجه، باید بتواند قبل از امضاء تفاهم نامه ها از وضعیت و نیت شرکتی که می خواهد با آن تفاهم نامه امضاء کند آگاه شود. زیاد شدن تعداد تفاهمنامه های نا فرجامی که به قرارداد منتهی نمی شود نیز می تواند به نوبه خود فضای کسب و کار کشور را بد جلوه بدهد.
چرا وزارت نفت از ظرفیت های خالی پیمانکاران و سازندگان داخلی استفاده نمی کند؟ دلیل این مشکل سیاستهای وزارت نفت است؟ یا توان شرکت ها پایین است؟
ممکن است توان پیمانکاران نیز پائین باشد اما به نظر من اراده جدی نیز در حمایت از پیمانکاران داخلی وجود ندارد. به عنوان شاهد شما می بینید که برای تجدید نظر در قراردادهای خارجی کمیته ویژه درست می شود و کلی همایش و سمینار برگزار می شود و وقت بسیار زیادی مصروف می شود، اما تلاش زیادی در جهت حل مشکلات پیمانکاران داخلی و تقویت و حمایت از آنها نمی شود و به محض این که احتمال آمدن خارجی ها مطرح می شود داخلی ها فراموش می شوند و بعضا حتی مناقصه های رسمی باطل می شود. من بارها عرض کرده ام که اگر بخواهیم کشور در مسیر رشد و توسعه قرار گیرد و از وابستگی به تک محصولی نجات یابد و صنعت نفت بجای این که موتور تشدید این وابستگی باشد به لوکوموتیو توسعه تبدیل شود، باید تقویت توانائی های داخلی بسیار جدی گرفته شود.
به نظر شما وزارت نفت باید برای طرح های نیمه تمام به خصوص در صنعت پتروشیمی و پالایش چه تدبیریبیاندیشد؟
واقعیت این است که شواهد زیادی وجود دارد که در سی سال گذشته اغلب قریب به اتفاق طرح ها و پروژه های صنعت نفت مبتنی بر مطالعات جامع و کامل و درستی نبوده است ولذا به نظر من قبل از هرچیز باید در مورد این طرح ها و پروژه ها تجدیدنظر اساسی صورت گیرد و بسته به میزان پیشرفت کار این طرح ها و پروژه ها و میزان هزینه ای که شده است، متوقف و یا اصلاح شوند و صرفا آنهائی که معلوم شد منطقی و اقتصادی هستند اولویت داده شود. همچنین به نظر من تا وقتی که بحران های جدی در اقتصاد و محدودیت سرمایه و امکانات در کشور وجود دارد و انبوهی از طرح ها و پروژه های نیمه تمام روی دست کشور است، شروع کردن طرح های جدید و مثلا هر روز یک منطقه ای را قطب سوم و چهارم پتروشیمی اعلام کردن بسیار غلط است و قطعا بر انبوه طرح های نیمه تمام خواهد افزود معمولا این طرح ها در تسطیح زمین و مقداری از کارهای ساختمانی پیش می رود ولی در اصل کار که نصب ماشین آلات و تاسیسات است گیر می کند و البته فرصت زمین و بازی جاذبه مستغلات برای عده ای فراهم می کند.
در حال حاضر تولید عراق ۲۵ درصد بیشتر از ایران در زمینه نفت خام است، ایران در سال جاری از تمام ظرفیتهای خود برای تولید نفت بهره گرفت با توجه به تصمیم اوپک مبنی بر مستثنی قراردادن ایران از طرح کاهش تولیدنفت اگر ایران درافزایش ظرفیت از کشورهای همسایه جا بماند چه تبعاتی برای اقتصاد ایران در پی خواهد داشت؟
بر اساس آخرین گزارش ماهانه سازمان اوپک در ماه فوریه 2017 ، تولید نفت ایران کمی کمتر از 3.8 میلیون بشکه در روز و تولید نفت عراق کمتر از 4.5 میلیون بشکه در روز بوده است یعنی تولید نفت عراق حدود 18 درصد بیشتر از ایران بوده است. البته ایران بیش از 500 هزار بشکه در روز هم تولید میعانات گازی دارد که عراق ندارد. از نظر من جا ماندن از افزایش ظرفیت از کشورهای همسایه هیچ اهمیتی ندارد چرا که ظرفیت تولید یا میزان تولید هر کشور بستگی به عوامل زیادی مانند سیاست اقتصادی کشور، میزان ذخائر نفت و گاز ، سیاست های انرژی و غیره دارد . آنچه که مهم است جا نماندن از کشورهای رقیب در بهره برداری از مخازن مشترک است. ممکن است سیاست یک کشور این باشد که بیش از حد اقتصاد خود را وابسته به نفت نکند و ذخائر را برای نسل های آینده نگهدارد یا ممکن است کشوری مانند ما ذخائر عظیم گازی داشته باشد و در داخل گاز را جایگزین مصارف نفتی کند و نفت بیشتری را برای صادارت آزاد کند بنابر این مقایسه صِرف ظرفیت یا میزان تولید نفت خام و رقابت در این زمینه از نظر من کاذب است، اما در مخازن مشترک اگر ما از کشور مقابل عقب بیافتیم هرگز قابل جبران نیست و متاسفانه در اغلب مخازن مشترک عقب هستیم و در مخازن مشترک با عراق هم این اتفاق در حال رخ دادن است.
اگر برجام نبود احتمالا صادرات نفت کشور به صفر رسیده بود (مصاحبه ای که منتشر نشد)
توضیح: چندی پیش در سالگرد برجام خبرنگار محترمی با من تماس گرفتند و درخواست مصاحبهای در این رابطه را داشتند و فرمودند برای سایت اطلاعرسانی دولت است . از آنجا که سالهاست مصاحبه شفاهی نمیکنم از ایشان خواستم سوالات را ایمیل کنند و بلافاصله وقت گذاشتم و پاسخ دادم و از ایشان خواستم که مرا از انتشار آن مطلع فرمایند و فکر میکردم حداقل احترام به کسی که از او تقاضای مصاحبه شده و وقت گذاشته همین است. در هر حال پیگیریهای من در مورد این که مصاحبه چه شد و چرا منتشر نشد نتیجه نداد. البته بنده نه اصراری بر مصاحبه داشتم و بلکه اکراه داشتم و نه اعتراضی به عدم استفاده از آن، فقط میخواستم بفهمم که چطور میشود از کسی مصاحبه طلب شود و منتشر نشود و چرا؟ فکر می کنم خبرنگار محترم هم در محذور بودند، شاید هم وقتی تماس گرفتند یادشان نبود که بنده در عین ارادت داشتن به دولت اما منتقد عملکرد نفت هستم. به هر حال این مصاحبه را اینجا میگذارم. غیر از دفاع از دولت چیزی نگفتهام حدس میزنم پاسخ سوال هشتم به دلایلی مورد نظر نبوده است.
یک – بررسی ها نشان می دهد احیای بازار نفت در محدوده زمانی کوتاهی پس از اجرای برجام رخ داده است ، این در حالی است که ناظران بین المللی دوره طولانیتری را برای بازگشت ایران به موقعیت پیشین در نظر می گرفتند، مهمترین دلیل این اتفاق را چه می دانید ؟ چه عواملی سبب شد ایران بتواند بازارهای از دست رفته خود را در این فاصله کوتاه احیا کند .
پاسخ 1- آنچه که مهمتر از به تعبیر شما، احیای بازار بود. برگرداندن تولید به سطح قبل از تحریم ها بود. تولید ایران حدود یک میلیون بشکه کاهش پیدا کرده بود و این در شرایطی بود که شرکتهای تولیدی صنعت نفت نیز با مشکلات مالی برای تعمیرات و نگهداری و مشکلات تامین قطعات و تجهیزات مواجه بودند و با تلاش و زحمت این شرکتها، خصوصا مناطق نفتخیز جنوب و فلاتقاره بود که این تولید با سرعت نسبتا خوبی به رکورد قبلی برگشت و تلاش دیگر بخشهای نفت و خصوصا امور بینالملل هم باعث شد که صادرات افزایش یابد آنهم در شرایط اشباع بازار، البته خوب بسیاری از کشورها هم ترجیح میدهند که مبادی وارداتیشان متنوع باشد و به حضور در بازار ایران هم نیاز دارند.
دو – عملکرد دولت در حوزه تولید و صادرات نفت را چگونه ارزیابی می کنید ؟
پاسخ 2- با توجه به توضیحاتی که در پاسخ سوال قبل دادم، طبعا مثبت ارزیابی میکنم ضمن این که افزایش صادرات مستلزم همکاری نزدیک بسیاری از دستگاهها و خصوصا وزارت نفت و وزارتخارجه بوده است.
سه – با توجه به توافق تولیدکنندگان اوپکی و غیر اوپکی نفتی برای مدیریت بازار ، پیش بینی شما از آینده قیمت نفت در عین افرایش صادرات نفت ایران چیست؟
پاسخ 3- واقعیت این است که پدیده نفتخامهای غیرمتعارف و خصوصا نفت شِیلی در امریکا ابتکار عمل را تا حدود زیادی از دست اوپک خارج کرده است و با بالا رفتن نسبی قیمت نفت به سرعت تولید نفت شیل افزایش مییابد از سوی دیگر چشمانداز رشد تقاضای نفت هم مثبت نیست بنابراین نباید انتظار قیمتهای خیلی بالا را داشت. من دامنه بین 45 تا 55 دلاری را برای قیمت نفت در یکی دو سال آتی پیشبینی میکنم. البته این با توجه به عوامل عادی بازار است. اگر اتفاقات ژئوپلتیکی خاصی بیافتد ممکن است تصویر را عوض کند که برای من قابل پیشبینی نیست.
چهار- آیا صفر شدن صادرات نفت ایران را در صورت تداوم وضعیت پیش آمده در سال 2012 محتمل می دانستید؟
پاسخ 4- بله حتما و با احتمال زیاد. این مساله مهمی است که کمتر به آن توجه میشود. در واقع بعضی توجه نمیکنند که یکی از مهمترین دستاوردهای برجام این بوده است که جلوی کاهش بیشتر تولید و صادرات نفت ایران را گرفته است . اگر وضعیت تحریمها ادامه مییافت هدف این بود که تا جائی که بازار اجازه دهد و بهم نریزد، فشار را بر صادارت ایران زیاد کنند و بنابراین در صورت ادامه آن روندی که شکل گرفته بود، خصوصا در دو سال اخیر که اضافه عرضه قابلتوجهی در بازار وجود داشته است به راحتی میتوانستند این کار را انجام دهند. میبینید که اوپک مجبور شد برای تنظیم بازار 1.5 میلیون بشکه کم کند و بازهم هنوز مازاد تولید وجود دارد، پس اگر برجام نبود الان میتوانستد صادرات ما را صفر کنند.
پنج- به نظر شما چرا در مقطع تحریم نفتی ایران ، پیش بینی ها دولتمردان در خصوص افزایش ناگهانی قیمت نفت و همچنین عدم فرمان برداری مشتریان نفتی ایران از تحریم ها محقق نشد . در آن دوره برخی دولتمردان با استناد به اینکه خریداران نفتی ایران پالایشگاه ها و تجهیزاتشان را با مشخصات نفتی خریداری شده از ایران هماهنگ کرده اند، اجرای این طرح را هزینه بر و غیر عملی می دانستند .
پاسخ 5- اینها به دلیل بیاطلاعی بعضی هاست. بیاطلاعی از شرایط و واقعیتهای بازار و بیاطلاعی از ساختار پالایشگاهها. بنده همان زمان در مصاحبههای خود توضیح میدادم که این حرفها قدیمی است. اصولا پالایشگاههای جدید انعطاف دارند و در پالایشگاههای قدیمی هم که احیانا بر اساس یک نفتخام خاص طراحی شدهاند دیگر آن نفتخام وجود ندارد. ترکیب نفتخام ها در طول زمان تغییر کرده است. حتی در یک میدان نفتی خاص و مشخص، در طول زمان کیفیت نفت تغییر میکند چه رسد در سطح یک کشور. از آن سو توسعه تکنولوژی اجازه داده که پالایشگاههای قدیمی نیز در بازسازیها و توسعههای خود، انعطاف جذب انواع نفتخام را بالا ببرند و در عین حال میتوان با ترکیب نفتخامها خوراک مناسب یک پالایشگاه را ساخت. لکن بعضی از سر بیاطلاعی در ذهن بعضی مقامات این اشتباه را جا انداخته بودند که برای بعضی پالایشگاههای جهان نفت ایران قابل جایگزینی نیست و مجبورند بخرند.
شش- کدام کشورها بیشترین نفع را از خروج ایران از بازار جهانی نفت در اثر تحریم بردند؟
پاسخ6- طبعا همه صادرکنندگان نفت خصوصا در شرایط اشباع بازار و غلبه عرضه بر تقاضای نفت از خارج شدن یک رقیب بهره میبرند اما بطور نسبی عراقیها بیشتر از همه استفاده کردند خصوصا که دقیقا در مرحله توسعه میادین و افزایش تولیدشان بودند.
هفت – به نظر شما چرا قیمت نفت حتی پس از تحریم ایران در بازارهای جهانی رو به کاهش نهاد؟
پاسخ7- علت آن در طرف تقاضا: عمدتا رکود در اقتصاد جهانی و خصوصا کشورهای صنعتی، و در طرف عرضه: توسعه تکنولوژی و وارد شدن نفتخامهای شِیلی بود.
هشت – برخی احیای اوپک را پس از برجام یکی از مهمترین اتفاقاتی می دانند که در بازار جهانی نفت رخ داده است، نظر شما در این مورد چیست؟
پاسخ8- البته من خیلی با این تعابیر موافق نیستم . اوپک دهههاست که منفعل و ضعیف است. به لحاظ این که استراتژی بلندمدت ندارد و نیز تصمیماتش به نفت محدود است در حالیکه مسائل انرژی یک پارچه و پیچیده شده است و الان هم به آن معنی احیا نشده است. مساله این است که در چند سال اخیر اوپک همان تصمیمات مقطعی سابق را برای تنظیم بازار هم نگرفته بود که حالا گرفته است. به نظر من علت اصلی توافق اخیر این بود که عربستانسعودی با تداوم چندساله سیاست پائین نگهداشتن قیمت نفت و جستجو کردن سهم بازار، از نظر اقتصادی و بودجهای تحت فشار قرار گرفته بود و اضافه شدن نفت ایران هم این فشار بودجهای را بر عربستان و روسیه بیشتر کرد ولذا عربستان به همکاری نسبی با اوپک برگشت.
نه – تداوم تحریم های نفتی ایران چه آیندهای را پیش روی کشوری قرار میداد که یکی از بزرگترین دارندگان منابع هیدروکربوری در جهان است ؟
پاسخ9- همانطور که اشاره کردم در درجه اول صفر شدن تدریجی صادارت و درآمد نفت که متاسفانه هنوز مهمترین منبع درآمد کشور است. بعد از آن تداوم فساد و گسترش آن به دلیل نیازی که به هرحال برای دور زدن نسبی تحریمهابوجود داشت و مشکلات روزافزون در سایر بخشهای صنایع نفت و پتروشیمی و سایر بخشهای صنعتی کشور به دلیل عدم امکان تامین قطعات و تجهیزات و مورد نیاز.
لیلا ابراهیمیان، خبرنگار نفت و توسعه «انرژی امروز»
کدام بخش از اقتصاد ایران نیازمند جذب سرمایه خارجی است؛ غلامحسین حسنتاش، تحلیلگر ارشد بازار نفت و عضو هیات علمی موسسه مطالعات بینالمللی انرژی، میگوید: «ما نیازمند تدوین برنامه جامع توسعه هستیم، اما به دلیل ضعف حکمرانی دولت و غلبه تصدیگری بر حکمرانی در وزارتخانهها مسئولیت مشترک وجود ندارد.» او معتقد است عصر نفت و عصر اتکا به نفت در حال سپری شدن است. دولت باید به فکر نجات اقتصاد از وابسته به نفت باشد. پاسخهای حسنتاش به پرسشهای خبرنگار «انرژی امروز» را در ادامه میخوانید.
*عدهای معتقدند که در شرایط فعلی اقتصاد ایران، توسعه حوزه نفت نیاز به سرمایهگذاری خارجی دارد. چقدر این شرایط در ایران مهیا است؟
اقتصاد ایران در همه بخشها نیاز به سرمایهگذاری دارد، ارقام بودجه سالهای اخیر نشان میدهد که درآمدهای نفتی و مالیاتی دولت برای مخارج بودجه جاریاش نیز کفایت نمیکند، چه رسد به سرمایهگذاریهای جدید. بنابراین، یک راهحل استفاده از سرمایهگذاری خارجی است. اما اینکه در میان همه بخشهای نیازمند سرمایهگذاری خارجی، کدام بخش اولویت دارد و اولویتها چیست، مستلزم تدوین یک برنامه جامع توسعه است که متأسفانه وجود ندارد و در شرایط فقدان چنین برنامهای همه مدیران بخشی میکوشند که بخش خودشان را اولیتر برای سرمایهگذاری جلوه دهند.
خصوصا که در ایران به دلیل ضعف حکمرانی دولت و غلبه تصدیگری بر حکمرانی در وزارتخانهها و بخشهای مختلف، مسئولیت مشترک وجود ندارد یا بسیار ضعیف است و هر مدیری تنها بخش خود را میبیند و آنگاه در شرایط فقدان برنامه جامع، بسته به اینکه قدرت لابی یا چانهزنی کدام بخش و یا وزارتخانه بیشتر باشد در اولویت قرار میگیرد. مثلا بنده معتقدم سرمایهگذاری درزمینه بهینهسازی مصرف سوخت و ارتقاء کارآیی انرژی و به عبارتی بهبود شاخص شدت انرژی نسبت به سرمایهگذاری بر روی افزایش ظرفیت تولید نفت و گاز، اولویت دارد چراکه در بسیاری از موارد با همان میزان سرمایهای که برای افزایش تولید نفت و گاز موردنیاز است و حتی کمتر از آن، میتوانیم مصرف داخلی را کاهش دهیم و نفت و گاز بیشتری را برای صادرات آزاد کنیم و آنچه مهم است، صادرات است؛ ولی این مسئله جدی گرفته نمیشود و متولی ندارد.
اما اینکه شرایط جذب سرمایه چقدر در ایران مهیاست؛ عمدتا بستگی به فضای کسبوکار و شاخصهای اقتصادی کشور و ثبات اقتصادی دارد که سرمایهگذاران چه داخلی و چه خارجی به این شاخصها نگاه میکنند و این شاخصها وضع مطلوبی ندارد؛ گرچه روند شاخصها در دوره دولت یازدهم بهتر شده است.
*در شرایطی که امریکا قانون تحریم ۱۰ ساله علیه ایران را تمدید کرده است؛ چقدر شانس حوزه انرژی در ایران برای جذب سرمایهگذاری بالاست؟
حوزه انرژی بخشهای مختلفی دارد از بالادستی نفت و گاز شامل اکتشاف و استخراج تا پاییندستی شامل پالایش و تا توسعه ظرفیت نیروگاهی و همچنین ارتقای بهرهوری انرژی که قبلا اشاره کردم. اما در این میان، تجربه نشان داده است که بهطور نسبی، (تأکید میکنم بهطور نسبی)، بخش بالادستی نفت و گاز از شانس بیشتری برای جذب سرمایه خارجی برخوردار است. به نظر من، این مسئله دو دلیل اصلی دارد یکی اینکه نظام تقسیمکار جهانی اولویت تولید نفت و گاز را برای ایران تعیین کرده است و دوم اینکه سرمایهگذاری در نفت و گاز تضمینشدهتر است؛ چون از نفت (یا میعانات گازی) استخراجی بازپرداخت میشود که بههرحال بازار روشنی دارد.
*محدودیتهای بانکی و تحریم اخیر آمریکا، چقدر بر حضور شرکتهای نفتی تراز اول در ایران مؤثر است؟
منظورتان را از تحریم اخیر نمیدانم. اما اگر همان بحث تمدید قانون داماتو باشد، باید بگویم که این تحریم جدیدی نیست. قانون داماتو بعد از برجام هم وجود داشته است و حالا تمدیدشده است. در برجام هم آمده است که تحریمهایی که قبل از و غیر از برنامه هستهای ایران بوده؛ به قوت خود باقی است و رییسجمهور امریکا میتواند اجرای آنها را تعلیق کند. از به قوت خود باقی بودن میتوان استنباط کرد که طبعا سر موعد تمدید هم میشود؛ اما تفسیر بعضی این است که این تمدید با «روح برجام» مغایر است. درهرحال، اتفاق جدید نیفتاده و تحریم جدیدی وضع نشده است. البته در جدیدترین پرسش و پاسخهایی که با دفتر کنترل سرمایهگذاریهای خارجی (OFAC) در وزارت خزانهداری امریکا که مسوول کنترل تحریمهاست، انجامشده؛ تسهیلات بیشتری برای سرمایهگذاران در ایران فراهمشده است و نگرانیهای آنها را کاهش داده است. ولی هنوز محدودیتهای بانکی کاملا برطرف نشده که بزرگترین مشکل است.
*پس از اجرای برجام و تفاهمنامههای متعددی که امضا شد، به نظر میرسد تفاهم اخیر با توتال تا حدودی جدی باشد. آیا شرکتهای نفتی غربی امکان ورود به ایران دارند؟ چقدر قصد آنها جدی است؟
بههرحال اقتصاد اروپا دچار رکود است و فرصتهای سرمایهگذاری در شرایط فعلی جهانی چندان زیاد نیست و من فکر میکنم شرکتهای اروپایی علاقهمند به ورود هستند.
*روی کار آمدن ترامپ در آمریکا چقدر میتواند بر تصمیم این شرکتها تأثیرگذار باشد؟ افق آینده را چگونه میبینید؟
مسلما بیتأثیر نیست، با موضعگیریهایی که ترامپ در مورد برجام داشته است و باتجربهای که شرکتها از تحریمهای ثانویه آمریکا به دست آوردهاند، طبیعتا قدری دچار تزلزل خواهند شد تا ببینند سیاست خارجی آقای ترامپ در چه مسیری حرکت خواهد کرد.
*با توجه به اینکه در تیم او افرادی چون وزیر امور خارجهاش حضور دارند که سالها در حوزه نفت فعالیت داشتند؛ آیا این افراد میتواند به لابی نفتی ایران و آمریکا کمک کنند؟
با توجه به اینکه خود ترامپ و برخی از منتخبینش مانند همین آقای تیلرسون که برای وزارت خارجه تعیینشده است، هیچ سابقه سیاسی و دولتی ندارند؛ پیشبینی اینکه چه مسیری را در سیاست خارجی انتخاب خواهند کرد، بسیار سخت است. اگر از منظر تجاری و این منظری که شما مطرح کردهاید هم به مساله نگاه کنیم؛ باید توجه کنیم که بههرحال تماس و ارتباط و لابی کشورهایی مثل عربستان سعودی و قطر با آقای تیلرسون که مدیرعامل شرکت «اگزانموبیل» بوده، قویتر است. در صورتیکه ماسالهاست که ارتباطی با شرکتهای آمریکایی نداریم. ضمن اینکه از مواضع نفتی ترامپ اینگونه استنباط میشود که چندان علاقهمند به توسعه نفتی منطقه خاورمیانه نباشد و بیشتر علاقهمند باشد قیمت جهانی نفت افزایش یابد و رونق نفتی در ایالاتمتحده که هزینه تولیدش (خصوصا در میادین نفت شِیل) بالاست، اتفاق بیفتد. البته تناقضات هم در مواضع ترامپ فراوان است و بههرحال باید قدری صبر کنیم و ببینیم چه میشود. اما درهرحال، اگر موانع خارجی سرمایهگذاری در بخش نفت ایران چه برای شرکتهای اروپایی و چه حتی شرکتهای آمریکایی برطرف شود؛ من فکر نمیکنم از طرف ایران مشکلی وجود داشته باشد.
*اگر این امکان وجود نداشته باشد یا اینکه موانع زیاد باشد، دولت باید چه راهکاری در پیش بگیرد؟
من فکر میکنم چه بخواهیم و چه نخواهیم عصر نفت و عصر اتکا ما به نفت بهسرعت در حال سپری شدن است و دولت باید بهطورجدی به فکر نجات اقتصاد از وابستگی به نفت و تنوعبخشی به اقتصاد باشد و در جذب سرمایه خارجی هم به سایر بخشها و خصوصا تولید صنعتی توجه جدی بنماید.
صفحه نخست » ایران, خاورمیانه, سر تیتر, عمان, گزارش, گفتگو
براساس توافق سال ٢٠١٣ میان ایران و عمان، قرار است به مدت ۱۵ سال روزانه ۲۸ میلیون مترمکعب گاز طبیعی ایران با یک خط لوله از بستر خلیج فارس به عمان صادر شود که با ارزش بالای این گاز روابط اقتصادی دو کشور تقویت می شود. پس از لغو تحریم های غرب علیه ایران در ماه ژانویه، ایران و عمان تلاش های خود برای اجرایی کردن این پروژه را تجدید کردند، اما این پروژه به دلیل اختلاف نظرهای طرفین بر سر قیمت و فشارهای آمریکا بر مسقط به تاخیر افتاده است. در این بین ایران و عمان اخیرا توافق کرده اند تا مسیر و طراحی خط لوله صادرات گاز ایران به این کشور از زیر دریا را تغییر دهند تا این خط لوله از آبهای تحت کنترل امارات عبور نکند.
واژگان کلیدی: منافع تهران ، مسقط، خط لوله گاز، ایران، عمان، صادرات گازایران، چالش ، خط لوله گاز ایران عمان
مرکز بین المللی مطالعات صلح: در شرایط کنونی اهداف ایران از حضور و طرح این خطلوله چیست؟
کشور عمان سالهاست که متقاضی خرید گاز از ایران است و پس از چندین دور مذاکرات نهایتا در شهریور 92 تفاهمنامه ای در این زمینه یعنی برای صادارت گاز ایران به عمان بین دو کشور امضاء شده است و در سند چارچوب همکاریهای مشترک در اسفندماه ۱۳۹۲ در خلال سفر رئیس جمهوری به کشور عمان نیز بر آن تاکید شده است. طبیعتا انتقال این گاز نیاز به خط لوله دارد که از بستر خلیج فارس و دریای عمان عبور خواهد کرد تا گاز ایران را به عمان برساند.ایران با تکمیل فازهای بیشتری از میدان گازی پارس جنوبی گاز مازاد برای صادرات خواهد داشت و کشور عمان می تواند یکی از مقاصد خوب صادراتی گاز ایران باشد چراکه هم منافع اقتصادی دارد و هم به تحکیم روابط دو کشور کمک می کند.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: این خط لوله ذخایر گازی عظیم ایران را به مصرف کنندگان عمانی و مراکز تولید ال ان جی در این کشور متصل خواهد کرد تا گاز ایران از این طریق مجددا به کشورهای دیگر صادر شود.در شرایط کنونی نگاه عمان به خط ایران عمان چیست؟
با توجه به نیازی که عمان به گاز دارد و تفاهماتی که صورت گرفته است طبعا نگاه طرف عمانی مثبت است. عمان کشور صادرکننده گاز از طریق مایع سازی بصورت LNG است و از سال ها پیش تاسیسات LNG به ظرفیتی حدود 10.5 میلیون تن در سال در عمان نصب شده است اما پس از مدتی تولید داخلی گاز این کشور کاهش یافته است ولذا ظرفیت مایع سازی و تولید LNG این کشور بلااستفاده مانده است. در سال 2014 حدود 25 درصد ظرفیت مایع سازی عمان خالی بوده است این در شرایطی است که از چند سال پیش عمان مقداری گاز را هم از طریق خط لوله موسوم به دلفین از قطر وارد می کند.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: قرار است به جای یک مسیر کم عمق تر در حدود 300 متری سطح دریا در طرح اولیه ، این خط لوله از 1000 متری سطح آب عبور کند.با توجه به وضعیت کنونی، چه چالشهایی فراروی ساخت این خط لوله وجود دارد؟
به هر حال با توجه به دریائی بودن مسیر، احداث خط لوله از نطر فنی نسبت به خشکی هم دشوارتر و هم پر هزینه تر است، اما مسافت چندان طولانی نیست و حدود 180 کیلومتر است و اگر قرارداد مبادله گاز بین دوکشور محکم باشد، ممکن است سرمایه گذارانی برای آن پیدا شود که خط لوله را احداث کنند و از حق ترانزیت آن بازگشت سرمایه کنند. اما فکر نمی کنم در شرایط بعد از برجام مشکل سیاسی خاصی وجود داشته باشد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: رویکرد و نگاه بازیگران عربی و غربی به خط لوله چیست؟
در بین غربیها فکر نمی کنم که مخالفت خاصی وجود داشته باشد خصوصا که بعضی از شرکتهای غربی در پروژههای LNG قطر سهامدار هستند و بدشان نمی آید که با تامین این گاز از ظرفیت کامل این مجتمع ها استفاده شود. اما در بین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس عمان از دیرباز روابط متفاوتی با ایران دارد و خصوصا در شرایط فعلی احتمالا دیگر اعضاء این شورا از این همکاری خشنود نیستند و ممکن است عمان از این جهت تحت فشار باشد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: منافع ایران در شرایط کنونی در قبال خطلوله ایران عمان و آینده آن چه خواهد بود؟ و به نگاه شما ایران باید چه رویکردی در قبال این خط لوله در آینده در پیش بگیرد؟
همانطور که عرض کردم این خط لوله و صادرات گاز به عمان به نفع ایران است، من در گذشته دو پیشنهاد در این مورد ارائه داده ام که یکی از آن دو در شرایط فعلی به دلیل وضع روابط ایران با سایر کشورهای جنوب خلیج فارس چندان قابل تحقق نیست و آن این بوده است که ایران وارد مذاکرات چهارجانبه با قطر و امارات و عمان شود و به خط لوله دلفین وصل شود و یک لوپ بوجود آید. اما پیشنهاد دیگر من این بوده است که با توجه به این که عمان گاز را عمدتا برای تبدیل به LNG برای صادرات میخواهد، ایران قرارداد تبدیل گاز به LNG با عمان امضاء کند یعنی گاز بدهد و معادل آن LNG بگیرد و خودش صادر کند و هزینه تبدیل آن را به عمان بدهد و از این طریق وارد بازار LNG شود، البته این نیازمند مطالعه و بررسی اقتصادی است و ممکن است شرکای عمان راضی نباشند، ولی می تواند فرصتی برای ورود زودرس ایران به بازار جهانی LNG باشد.
در هر حال من فکر میکنم ایران باید این مساله را در چارچوب یک همکاری وسیع تر منطقه ای بررسی کند که اگر در آینده بسترهای سیاسی فراهم شد گسترش یابد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: چشم انداز آینده خط لوله با چه سناریوهایی روبرو است؟
من فکر میکنم این خطلوله به امید خدا اجرا خواهد شد. شاید مهمترین مانعی که بتواند وجود داشته باشد مساله تشدید احتمالی تنش میان جمهوری اسلامی ایران و سایر اعضاء شورای همکاری خلیج فارس باشد.