وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

مقدمه

روال معمول بر این بوده است که در سرمقاله‎های مجله اقتصاد انرژی به مسائل کلیدی بخش انرژی بپردازیم در این شماره از این روال عدول کرده و نظر خوانندگان محترم را به یکی از مسائل و مشکلات کلیدی که مبتلایه بخش‎های مختلف اجرائی کشور و از جمله بخش انرژی است جلب می‎کنیم.

در بررسی مشکلات و محدودیتهای مطالعه و تحقیق و پژوهش در کشور و با لحاظ نمودن دیدگاههای مختلف اهم موارد به صورت زیر قابل جمع‎بندی است:

1)     ضعف منابع مالی تخصیصی به امر پژوهش و تحقیق و سهم ناچیز تحقیقات در درآمد ناخالص ملی کشور

2)     عدم حمایت عملی مسئولین اجرایی و مدیران کشور از پژوهش و مطالعه، علیرغم اعتراف زبانی به اهمیت این امر

3)     ذهنی‎بودن پژوهش‎ها و مطالعاتی که انجام می‎شود و فاصله‎داشتن نتایج آن با صحنه عمل و اجرا

4)     عدم توجه به نتایج تحقیقات و انتقال گزارشات پژوهشی و تحقیقی به قفسه‎های کتابخانه‎ها و آرشیوها

در جستجوی علل و عوامل مشکلات مطالعه و تحقیق و پژوهش در کشور موارد بسیاری قابل ذکر است. روشن‎نبودن استراتژیهای ملی تحقیقاتی، ناکارآمدی و به‎روز نبودن روش‎های پژوهش، ناکارآمدی نظام‎های آماری و اطلاعاتی، ناآگاهی مدیران از جایگاه و اهمیت تحقیق و پژوهش و بسیاری موارد دیگر از جمله این عوامل هستند. اما صاحب این قلم بر این باور است که ناکارآئی نظام تصمیم‎گیری و فقدان نظام تصمیم‎سازی از آفات اساسی پژوهش و تحقیق در کشور بوده و سایر عوامل فرع بر آن است به عبارت دیگر اگر این آفت برطرف گردیده و نظام تصمیم‎گیری از کارائی لازم برخوردار و نظام تصمیم‎سازی تاسیس شود، نیاز واقعی و تقاضای موثر برای پژوهش بوجود خواهد آمد و از این طریق سایر موانع و مشکلات پژوهش و تحقیق که پیش‎تر به آنها اشاره شد در مسیر اصلاح قرار خواهد گرفت.

ضعف نظام تصمیم‎گیری و فقدان نظام تصمیم‎سازی خود یک مشکل اساسی مستقل در نظام اداری کشور است که دائماً آثار و تبعات منفی خود را بر همه عرصه‎ها و از جمله تحقیق و پژوهش بر جای می‎گذارد بنابراین بهتر است ابتدا به بررسی آن بپردازیم:

 

ضعف مکانیزم تصمیم‎گیری

ضعف مکانیزم تصمیم‎گیری به این امر مربوط می‎شود که متاسفانه در کلیه سطوح و رده‎های نظام اداری کشور تصمیماتی که توسط افراد، شوراها، هیئت‎مدیره‎ها و … اتخاذ می‎شود تصمیم‎گیریها شتابزده، تک‎سبب بینانه، فاقد پشتوانه کارشناسی، فاقد جامعیت و گاهی متکی بر تاثیر‎گذاری آراء افراد و جناح‎های ذینفوذ است.

متاسفانه بعضاً ملاحظه می‎شود که نحوه طرح موضوع و تصمیم‎گیری در یک شورای مهم تصمیم‎گیری کشور و یا مثلاً در هیئت‎مدیره یک شرکت معظم دولتی، از حداقل کارشناسی برخوردار نبوده و نوعاً حتی از نظر حقوقی نیز کنترل نمی‎شود که آیا تصمیمات متخذه در چارچوب صلاحیت حقوقی شورا یا هیئت مدیره مذکور قرار دارد یا نه؟ بدون شک این شیوه تصمیم‎گیری از آثار و تبعات بسیار نامطلوبی برخوردار است. بررسی علل و عوامل رایج‎شدن این شیوه تصمیم‎گیری در نظام اداری کشور خود نیازمند پژوهش بوده و از حوصله این بحث خارج است اما در اینجا به ذکر دو دلیل که مهمتر به نظر می‎رسند اکتفا می‎کنیم:

1-   بنظر می‎رسد که مقتضیات نظام تصمیم‎گیری در دوران انقلاب، جنگ و بازسازی تدریجاً عاداتی را برای مدیران و تصمیم‎گیران بوجود آورده است و در شرایط حاضر که مقتضیات مذکور مرتفع گردیده است نیز مدیریت و نظام تصمیم‎گیری دستخوش این عادات است. بدون شک خصوصاً در دوران انقلاب و جنگ ضرورت ایجاب می‎کرد که تصمیم‎گیریها از فوریت و سرعت برخوردار باشد، شرایط بسیار متحول و تهدیدهای دائم‎التزاید هرگز این فرصت را برای تصمیم‎گیران فراهم نمی‎آورد که به انتظار فرآیند تصمیم‎سازی و نتایج مطالعات و پژوهش‌ها بنشینند و قراردادن تصمیم‎سازان و پژوهشگران در معرض بسیاری از اطلاعات (به لحاظ محرمانه بودن اطلاعات) مقدور نبود. در بسیاری از موارد تعلل و تاخیر در تصمیم‎گیری ممکن بود که اصولاً موضوع مورد تصمیم را منتفی نموده و آثار و تبعات ناخوشایندی را باقی گذارد، همانطور که اشاره شد استمرار و تداوم این دوران خصوصاً عادت سرعت در تصمیم‎گیری را در شبکه مدیریت سطح کلان کشور بوجود آورد و از طرفی این شبکه مدیریت هرچند دچار جابجائی‎ها و تغییرات فراوانی بوده اما از نظر ترکیب عناصر تقریباً ثابت مانده است. با توجه به آنچه بیان شد بنظر می‎رسد که در شرایط حاضر جهت حل بسیاری از مشکلات اساسی نظام اداری و اجرائی کشور کندکردن و منطقی‎کردن فرآیند تصمیم‎گیری یک ضرورت است.

2-   عدم تحقق شایسته‎سالاری، عدم تخصص و بی‎تجربگی مدیران و انتخاب مدیران کلیدی از خارج از بدنه تخصصی سازمانهای اداری و دستگاه‎های اجرائی نیز عامل دیگری است که موجب قطع ارتباط بین بدنه تخصصی و کارشناسی دستگاه‎ها و مدیریت گردیده است. مدیران و کارشناسان نه آنگونه که باید یکدیگر را می‎شناسند و نه آنگونه که باید به یکدیگر اعتماد دارند. البته تداوم طولانی‎مدت این دو پدیده یعنی عدم مراجعه مدیریت به کارشناسی و عدم شناخت و اعتماد متقابل متاسفانه موجب تضعیف، واخوردگی و انفعال نظام کارشناسی گردیده و بازسازی این نظام باید بطور جدی در دستور کار قرار گیرد و در این رابطه نظام کارشناسی قبل از هرچیز نیاز به بازیابی اعتماد به نفس خود دارد که این نیز قطعاً با سرزنش و تحقیر ممکن نخواهد بود. متأسفانه بسیاری از مدیران (خواسته یا ناخواسته) ضعف دانش و تجربه خود را از طریق تحقیر کارشناسان فرافکنی می‎کنند که این پدیده صدمات جبران‎ناپذیری را به پیکره کارشناسی وارد می‎کند.

متاسفانه ذهنیت مدیریت دولتی در ایران ذهنیت سخت‎افزاری است (تشریح این پدیده خود نیاز به فرصتی مستقل دارد) و تبلور این پدیده، آنستکه مدیریت با همه چیز برخورد سخت‎افزاری نموده و مثلاً علاقمند است که همه خلاء‎ها را با ایجاد و تاسیس و یا حذف و ادغام واحدهای سازمانی حل کند و این در حالیستکه مشکلات موجود عمدتاً از نوع نرم‎افزاری و فکرافزاری هستند و باید به پرکردن خلاءهای نرم‎افزاری پرداخت، خلاءهای موجود در نظام‎های تصمیم‎گیری، تصمیم‎سازی و پژوهش را به هیچ وجه نمی‎توان با برخورد سخت‎افزاری پر کرد.

 

 

 

فقدان نظام تصمیم‎سازی

همانگونه که تفصیلاً تشریح شد، عواملی چون ضعف و شتابزدگی در نظام تصمیم‎گیری و عدم احساس نیاز و عدم مراجعه تصمیم‎گیران به کارشناسان و تصمیم‎سازان موجبات اضمحلال نظام تصمیم‎سازی را فراهم آورده است.

تصمیم‎گیری اساسی‎ترین وظیفه و کارکرد مدیریت است و مدیر حاذق و منطقی علی‎القاعده باید تصمیمات خود را از میان گزینه‎های مختلف و با اشراف نسبت به نتایج و آثار و تبعات هر گزینه انتخاب و اتخاذ نماید. مشخص‎کردن تمامی گزینه‎های ممکن و مقدور برای اتخاذ تصمیم در هر زمینه و تبیین موانع و محدودیتها  و یا امتیازات و تسهیلات موجود بر سر راه هر گزینه (تا حد مقدور)، وظیفه نظام‎ تصمیم‎سازی است. وجود نظام کارآمد تصمیم‎سازی ممکن است که اتخاذ تصمیمات را با تاخیر و کندی مواجه کند اما تصمیماتی که در مسیر یک فرآیند منطقی و صحیح اتخاذ خواهد شد بدون شک از ضمانت اجرائی و سرعت مطلوب در فرآیند اجرا برخوردار خواهد بود. هنگامی که تصمیمات بصورت شتابزده و بدون پیش‎بینی موانع و محدودیتها اتخاذ می‎شود طبیعتاً تمهیدات لازم نیز جهت رفع محدودیتها و نحوه مقابله با موانع اندیشیده نمی‎شود و همین امر موجب می‎گردد که اقدامات و فعالیتها در مسیر عمل و اجرا دچار تنگنا و توقف و مشکل می‎گردند و گاهی چند برابر انرژی و زمانی که ظاهراً در فرآیند تصمیم‎گیری صرفه‎جوئی شده بود از مدیریت گرفته می‎شود و تمام نیروها و امکانات را فرسوده و مستهلک می‎نماید و دست آخر نیز کار به نتیجه مطلوب نمی‎رسد.

البته فعالیت نظام تصمیم‎سازی به آنچه گفته شد محدود نمی‎گردد وظیفه دیگر این نظام اینستکه نتایج تصمیمات را تعقیب نموده و نقایص کار خود را ثبت نماید. تطبیق مستمر پیش‎بینی‎ها با آنچه که بعداً در عمل اتفاق می‎افتد، تجربه و توان کارشناسان و تصمیم‎سازان را افزایش داده و از تکرار خطاها جلوگیری خواهد نمود. متاسفانه از جمله تبعات فقدان نظام تصمیم‎سازی در کشور این بوده است که بسیاری از اشتباهات بارها تکرار می‎گردد.

چنانچه سیستم کارشناسی و نظام تصمیم‎سازی از کارائی لازم برخوردار باشد و وظایف خود را به نحو صحیح انجام دهد مسلماً بطور مستمر در معرض سئوالات اساسی قرار خواهد گرفت و دائماً با ابهامات، مشکلات و یا مسائلی مواجه خواهد گردید که پاسخگوئی و پرداختن به آنها از محدوده این نظام فراتر رفته و نیاز به مطالعات و پژوهشهای جامع‎تر خواهد داشت.

 

مشکلات تحقیق و پژوهش

مراجع سیاستگذاری پژوهش و نهادهای تحقیقاتی و مطالعاتی و پژوهشی در هر زمینه‎ای در کشور وجود دارند و فعالیت می‎کنند و دانشگاهها نیز به سهم خود به امر تحقیق و مطالعه و پژوهش می‎پردازند اما هنوز صحبت از ناکارائی نظام پژوهشی می‎شود.

عرف متداول اینستکه پژوهشگران و مراکز پژوهشی براساس علائق خود در کنار برداشتهای خود از نیازهای پژوهشی دستگاهها، اقدام به تعریف موضوع و مسئله می‎کنند و سپس تلاش می‎کنند که برای این موضوعات بازاریابی کنند و دستگاه‎ها را به پشتیبانی از پژوهشهای مورد نظر خود برانگیزند، در واقع تولیدات پژوهشی بر مبنای نیاز و تقاضای واقعی دستگاه‎ها و جهت پاسخگوئی به این تقاضا انجام نمی‎شود و شاید به همین دلیل از حمایت کامل و کافی دستگاه‎ها و نهادها برخوردار نیست. از سوی دیگر شتابزدگی، روزمرگی و انفعال در تصمیم‎گیری و فرآیند آزمون و خطا که مدیران با آن مواجهند در کنار بی‎برنامگی و عدم انسجام ذهنی و مواجه بودن دائمی با آثار و تبعات منفی تصمیم‎گیریهای غلط گذشته (که قبلاً به آن اشاره شد) وضعیت سیالی را بوجود آورده است که مدیریت را هر روز با مشکل و مسئله جدیدی روبرو نموده و امکان پرداختن به مسائل اساسی را از او سلب می‎کند. مجموعه این عوامل موجب قطع ارتباط میان مدیران و تصمیم‎گیران و محققین و پژوهشگران و به عبارت دیگر موجب قطع ارتباط میان عرصه اجرا و عمل و عرصه تحقیق و پژوهش گردیده است.

 

نتیجه‎گیری و جمع‎بندی

با توجه به آنچه گفته شد نتایج زیر قابل جمعبندی است:

1-   سیستم تصمیم‎گیری اداری و اجرائی کشور دچار بحران شتابزدگی، روزمرگی و انفعال بوده و تصمیمات متخذه در این سیستم فاقد پشتوانه کارشناسی است.

2-   حل ریشه‎ای و اساسی مشکلات نظام اداری را نباید در اصلاحات و تغییرات سخت‎افزاری به صور مختلف ادغام و تجزیه و کم و زیاد کردن واحدهای سازمانی و … جستجو کرد بلکه مشکل در نرم‎افزارهاست و تا زمانیکه نظام تصمیم‎گیری اصلاح و نظام تصمیم‎سازی ایجاد نشود تصمیمات متخذه در زمینه اصلاحات سخت‎افزاری نیز به نوبه خود از پختگی و جامعیت لازم برخوردار نخواهد بود و احتمالاً مشکلات را فزونتر و پیچیده‎تر خواهد نمود.

3-   منطقی‎کردن و اصلاح نظام تصمیم‎گیری مستلزم احیاء نظام تصمیم‎سازی است.

4-   نظام تصمیم‎سازی حلقه مفقوده ارتباط میان مدیریت و تصمیم‎گیری و مطالعات و تحقیقات است. در یک روند منطقی تصمیم‎گیری، مدیران تصمیم‎گیر نیازمند و متقاضی فعالیت کارشناسان تصمیم‎ساز و در انتظار نتایج بررسی‎های ایشان و تصمیم‎سازان نیز نیازمند و متقاضی فعالیت محققین و پژوهشگران و در انتظار نتایج مطالعات ایشان خواهند بود و در این صورت تقاضای واقعی و مستمر جهت تحقیق و پژوهش بوجود خواهد آمد.

5-   مقوله مورد بحث مطلقاً از نوع نرم‎افزاری می‎باشد و حل آن نیاز به اقدامات سخت‎افزاری و از جمله تاسیس و ایجاد واحدهای سازمانی و … ندارد، اغلب نهادهای لازم در دستگاه‎ها وجود دارد و آنچه که مهم و لازم است تغییر شیوه تفکر و اصلاح روندها و شیوه‎های تصمیم‎گیری و اقداماتی از این دست می‎باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۷۹ ، ۱۹:۵۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

دیدگاه های مقابل در زمینه بیع متقابل

 

مصاحبه شونده: سید غلامحسین حسن تاش

 

پیوست(ها):
 20120328143223-2008-260.pdf (نوع: PDF  حجم: 434KB)
 

 

منابع:
این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید: 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۷۹ ، ۱۹:۴۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

یکبار دیگر همراه با مطرح‎شدن بحث بودجه سال 80 در مجلس شورای اسلامی مباحث مربوط به بهینه‎سازی مصرف فرآورده‎های نفتی نیز اوج گرفت. این وضعیت همه ساله در تقاطع ارائه قانون بودجه (یا قانون برنامه) به مجلس شورای اسلامی تکرار می‎شود، ناگهان موجی از نگرانیها در مورد مصرف مصرفانه و غیراستاندارد سوخت در ایران بر می‎خیزد و پس از پایان یافتن مراحل تصویب قانون بودجه مجدداً این موج فرود آمده و تدریجاً همه ‎چیز بدست فراموشی سپرده می‎شود. رسانه‎های گروهی که قوه چهارم نامیده شده‎‎اند و از جمله وظایفشان اینستکه در مقاطع مختلف سایر قوا را از خواب غفلت از مسائل مهم جامعه بیدار کنند نیز متاسفانه صرفاً در همان مقطع فوق‎الذکر، خود از خواب غفلت بیدار می‎شوند و در به در بدنبال مصاحبه شونده و اظهارنظر کننده در باب فاجعه ملی مصرف بی‎رویه     حامل‎های انرژی می‎گردند و سپس مانند دیگران با پایان یافتن مباحث بودجه و با وزش اولین نسیم‎های بهاری مسئله را به وادی فراموشی می‎‎سپارند و سال بعد نیز بدون اینکه حتی به آرشیو سال قبلشان نگاهی بیاندازند مجدداً از نو آغاز می‎کنند و دوباره همان بحث‎ها و نگرانی‎ها تکرار و بدون آنکه نکته جدیدی به آن افزوده شده باشد و باز هم تکرار می‎شود.

به راستی چرا اینگونه است، اگر مسئله بهینه‎سازی انرژی یک مسئله مهم ملی است آیا با این روش و با این نوع برخورد قابل حل است و یا نیازمند یک برخورد مستمر و پیگیر و منجسم می‎باشد. آیا تمام مسئله در قیمت‎‎‎گذاری خلاصه می‎شود و اگر موفق نشدیم که قیمت‎ها را اصلاح کنیم باید مسئله را به دست فراموشی بسپریم و باز سال آینده در مسیر اصلاح قیمتها تلاش کنیم؟ آیا مقوله بهینه‎سازی مصرف انرژی و طرح ابعاد و اهمیت آن بهانه‎ای برای توجیه افزایش قیمت‎هاست؟ و یا (به فرض ضرورت) اصلاح قیمت‎ها وسیله و مقدمه‎ای برای بهینه‎سازی مصرف انرژی است؟ بدون شک اگر پاسخی شایسته و درخور به این سئوالات ندهیم شاید هرگز از این دور بسته خارج نشویم.

 شاید ذکر یک مثال ساده برای اینکه نشان دهیم که مشکل تنها در قیمت‎گذاری خلاصه نمی‎شود بی‎مناسبت نباشد؛ در اغلب ساختمانهای اداری در اغلب روزهای فصول سرما (پائیز و زمستان) پنجره‎ها باز است و اطاقها به قدری گرم است که ورود هوای خنک از پنجره به داخل اطاق (و به عبارت دیگر تلف‎کردن حرارت) بسیار مفرح و لذت‎بخش است. یکی از مدیران اظهار می‎داشت که کسانی که بیشتر وقتشان در دفتر کارشان می‎گذرد در زمستان بیشتر از تابستان عرق می‎کنند و بیشتر نیاز به استحمام دارند و در تابستان بیشتر دچار سرماخوردگی می‎شوند چرا که دفاتر اداری معمولاً در تابستان‎ها بیش از حد سرد و در زمستان‎ها بیش از حد گرم است!! در کشورهای پیشرفته (از نظر نرم‎افزار و مدیریت) این وضعیت مصرفانه را به سادگی حل کرده‎اند کافیست که در شرح وظایف یکی از بخش‎های مربوطه اداری و پشتیبانی گنجانده شود که هر روز وضعیت هوا را پیش‎بینی نموده و موتورخانه (برودتی یا حرارتی) مرکزی را بر اساس یک جدول مشخص تنظیم نمایند تا محیط اداره همواره در یک درجه  حرارت استاندارد تعیین شده قرار داشته باشد. پس از مدتی نظارت و بازرسی و کنترل مدیریت و منوط‎کردن پاداش و تشویق واحد ذیربط به رعایت دقیق این وظیفه، مسئله به تدریج عادت خواهد شد و تحقق آن بصورت غیر مستقیم عادات لباس پوشیدن کارکنان را نیز اصلاح خواهد نمود و در درازمدت این فرهنگ از اداره به منزل نیز منتقل خواهد شد. آیا واقعاً انجام چنین اقدامات ساده‎ای دشوار است؟ و آیا بدون اصلاح قیمت‎ها امکان تحقق آن وجود ندارد؟ و آیا همان سازمانهایی که فغانشان بیش از همه از این فاجعه ملی بلند است این اقدام ساده را در ساختمان‎های اداری خود به اجرا گذاشته‎اند؟

نکته جالب توجه اینستکه در مباحثی که هر سال تکرار می‎شود موضوع قیمت بنزین در راس قرار دارد و به سایر فرآورده‎ها کمتر توجه می‎شود لذا بی‎مناسبت نیست نکاتی را در این رابطه متذکر شویم.

1-     در حال حاضر با توجه به قیمت‎های جهانی نفت‎خام قیمت هر لیتر بنزین در خلیج‎فارس در حدود 20 سنت (یک پنجم دلار) است با توجه به اینکه متاسفانه هزینه تمام شده دقیق تولید فرآورده‎های نفتی در ایران مشخص نیست و ارقامی هم که ارائه می‎شود بسیار خدشه‎پذیر است، شاید یک راه منطقی این باشد که قیمت‎های جهانی را ملاک محاسبه یارانه قرار دهیم یعنی فرض کنیم که اگر تولیدکننده، بنزین را با نرخ 35 تومان به شهروندان ایرانی نفروشد می‎تواند آنرا به بهای 20 سنت در لیتر از خلیج‎فارس به بازارهای جهانی عرضه نماید. در اینصورت اگر ارزش 20 سنت را با دلار 800 تومان محاسبه کنیم به رقم 160 تومان در هر لیتر می‎رسیم که نسبت به نرخ فعلی بنزین از تفاوت بسیار فاحشی برخوردار است، اما خصوصاً با مباحثی که اخیراً در جامعه مطرح گردیده است واضح است که نرخ دلار (800 تومان) واقعی نبوده و حداقل به هیچ وجه منعکس‎کننده قدرت خرید نیست؛ بر اساس مطالعاتی که اخیراً توسط بانک جهانی بر منبای شاخص "برابری قدرت خرید" (Purchasing power parity) به عمل آمده است نرخ برابری موثر دلار در مقابل ریال که منعکس‎کننده قدرت خرید باشد 200 تومان محاسبه گردیده است که در این صورت قیمت بنزین در بازار بین‎المللی خلیج‎فارس بر مبنای فوق‎الذکر 40 تومان خواهد بود که فاصله چندانی با نرخ فعلی بنزین یعنی 35 تومان ندارد بنابراین اگر ارقام واقعی اقتصادی و مسئله قدرت خرید را در نظر بگیریم معلوم نیست که شهروندان ما واقعاً از یارانه قابل توجهی در رابطه با مصرف بنزین برخوردار باشند.

2-     بنظر می‎رسد که در یک اقتصاد برنامه‎ریزی شده چه در رابطه با بنزین و چه سایر حامل‎های انرژی، اصولاً بحث یارانه یک بحث فرعی و فاقد اهمیت است، یارانه و مالیات دو ابزار اقتصادی در دست دولتها هستند که باید در جهت تحقق برنامه‎ها بکار گرفته شوند مهم اینستکه چه برنامه‎ای برای تولید مصرف انرژی وجود دارد و چه قیمت‎هایی این برنامه را محقق می‎کند ممکن است که در جهت تحقق برنامه مشخص و معین مورد نظر، لازم باشد که حتی مقادیر قابل توجهی از هر یک از حاملهای انرژی مالیات اخذ شود کما اینکه در کشورهای اروپای غربی جهت تحقق برنامه‎های انرژی از فرآورده‎های نفتی مالیات سنگین اخذ می‎شود و در مقابل به ذغال‎سنگ یارانه پرداخت می‎شود. بنابراین اگر برنامه‎ریزی دقیق و روشنی وجود داشته باشد مهم اینستکه چه قیمت‎هایی تحقق برنامه را تضمین می‎کند و در این صورت اگر قیمت تمام شده از قیمت مورد نظر برنامه کمتر باشد باید مالیات اخذ شود و اگر بیشتر باشد باید یارانه پرداخت شود. مثلاً در مورد بنزین چنانچه شبکه مترو گسترش یابد و بتواند نیاز حمل و نقل عمومی را تامین نماید لکن شهروندان صرفاً بدلیل عادات خود کماکان از وسیله نقلیه شخصی استفاده نمایند ممکن است در مقطعی لازم باشد که از بنزین یا از خودرو مالیات بیشتری اخذ و به بلیط مترو یارانه پرداخت شود. (متاسفانه در حال حاضر بخش قابل توجهی از حمل و نقل عمومی کماکان به اتومبیل متکی است) البته باید توجه داشت که قیمت‎‎گذاری در چارچوب برنامه‎ریزی فوق‎الذکر نیز باید بر مبنای تخمین توابع تقاضا برای حامل‎های انرژی صورت پذیرد.

3-     اصولاً در حال حاضر فقط همین دستگاه‎های تولیدکننده حامل‎های انرژی دستگاه (ذینفع) هستند که مسئله حذف یارانه‎ها و بهینه‎سازی را با انگیزه پیگیری می‎کنند و اگر یارانه‎ها حذف شود و این دستگاه‎ها متضرر نشوند ممکن است انگیزه‎ای برای پیگیری این موضوع نداشته باشند از سوی دیگر متاسفانه در کشور دستگاه حاکمیتی برای برنامه‎ریزی انرژی وجود ندارد. بنابراین چنانچه یارانه‎ها حذف شوند و بدلیل ساختار تورمی اقتصاد و بدلیل فقدان فرهنگ بهره‎وری، افزایش قیمت حامل‎های انرژی نیز تاثیری بر کنترل مصرف نداشته باشد (چنین چیزی در شرایط اقتصادی ایران کاملاً امکان‎پذیر است و سوابق نیز آنرا تائید می‎کند) ممکن است مقوله بهینه‎سازی انرژی کاملاً بدست فراموشی سپرده شود و هیچ دستگاهی این مقوله را تعقیب ننماید. خصوصاً در مورد بنزین باید توجه داشت که درآمد بنزین اصلی‎ترین و سهل‎الوصول‎ترین درآمد دستگاه تولیدکننده است که افزایش قابل توجه آن می‎تواند مشکل این دستگاه را حل کرده و همان آثار منفی فوق‎الذکر را باقی بگذارد.

 در هر حال همانطور که اشاره شد مقوله بهینه‎سازی و صرفه‎جوئی در مصرف انرژی یک مقوله ملی است که برخورد با آن نیز نیازمند عزم ملی و درگیر شدن همه دستگاه‎ها و نهادهاست اگر چنانچه هر سازمانی بخواهد این مقوله را در چارچوب محدود منافع دستگاهی و سازمانی خود مورد ارزیابی و پیگیری قرار دهد قطعاً مشکل حل نخواهد شد متاسفانه در دوران بعد از جنگ (مشهور به دوران سازندگی) این فرهنگ منفی در کلیه سازمان‎های دولتی (اعم از بنگاه‎های اقتصادی و حتی وزارتخانه‎ها) حاکم گردیده است که منافع بخشی و دستگاهی را به منافع ملی ترجیح می‎دهند و آنجا که ایندو با یکدیگر تعارض پیدا می‎کند اولی را انتخاب می‎کنند، در چنین چارچوب فکری حل معضلات عمومی ملی بسیار دشوار خواهد بود. علاوه بر این حل چنین مشکل ریشه‎داری مستلزم پیگیری مستمر و همه‎جانبه است و نباید بصورت موضعی و مقطعی با آن برخورد شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۷۹ ، ۱۹:۴۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

دلار، نفت و یورو

 

اعلام چند هفته پیش دولت عراق مبنی بر اینکه تنها حاضر است نفت خود را در مقابل دریافت واحد پول اروپائی (یورو) به فروش برساند موجب شد که یک بار دیگر مسئله ارتباط "یورو" و نفت موضوع بحث محافل اقتصادی قرار گیرد، البته قصد رژیم صدام حسین از طرح این موضوعات چیز دیگری است، طی چند ماه اخیر دولت عراق با مغتنم دانستن این فرصت که در حال حاضر ظرفیت‎های مازاد تولید نفت در جهان بسیار کاهش یافته است و با علم باینکه در هر حال میزان ظرفیت مازاد تولید نفت موجود در جهان در حد میزان صادرات این کشور نیست، کوشیده است که بازار آسیب‎پذیر جهانی نفت را به بهانه‎های گوناگون مورد تهدید قرار داده و قیمت‎های جهانی نفت را در جهت بالا تحت فشار قرار دهد و اینک یورو به عنوان دست‎آویز انتخاب شده است. البته چندی پیش نیز "ژاک‎سانته" عضو پارلمان اروپا و رئیس پیشین کمیسیون اروپا و کسی که روزنامه الشرق‎الاوسط (در شماره نهم اکتبر گذشته خود) وی را پدر معنوی وبنیانگذار یورو نامیده است در جریان نشست مشترک سران اقتصادی اروپا و شورای همکاری خلیج‎فارس، به تولیدکنندگان نفت خلیج‎فارس توصیه کرد که در معاملات خود با اروپا بجای دلار از یورو استفاده کنند. بنابر گزارش خبرگزاری رویتر "سانته" در دوبی اظهار داشت که:«من مطمئن هستم که اگر موضوع داد و ستد نفت با یورو را بررسی کنیم، جو اعتماد و مشارکت میان اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج‎فارس افزایش خواهد یافت و این امر به تحقق ثبات در بازار جهانی نفت کمک خواهد نمود.»

با بررسی تقدم و تاخر میان اظهارات "سانته" و ادعای دولت عراق این احتمال نیز قابل استناد است که رژیم صدام از همین اظهارات الهام گرفته باشد. در هر حال ما نیز این مسئله را بهانه قرار داده‎ایم که به بررسی ارتباطات متقابل بین "یورو" و نفت بپردازیم.

 

دلار و نفت

پس از حاکم‎شدن نظام ارزی "برتن-وودز" بر جهان (1944) و خصوصاً پس از سقوط نظام مذکور و با شناور شدن دلار که در سال 1971 اتفاق افتاد، همواره وجود دلار بعنوان پول پولها و بعنوان ابزار جهانی برای قیمت‎گذاری و معاملات یکی از مهمترین ابزارهای تسلط اقتصادی آمریکا بر جهان بوده است. قیمت‎گذاری نفت بر مبنای دلار موجب شد که بدنبال وقوع شوک اول نفتی در سال 1973 همگام با چند برابر شدن قیمت‎های جهانی نفت، تقاضای جهانی برای دلار نیز چند برابر افزایش یافت و این در شرایطی بود که دلار در سراشیبی سقوط قرار گرفته و به پول داغ تبدیل شده بود و از این طریق دلارهای داغ به دلارهای نفتی تبدیل شدند و از آنجا که بدلیل تضعیف دلار در مقابل سایر ارزهای معتبر جهانی قدرت خرید کشورهای اوپک در آمریکا بیشتر از سایر کشورهای صنعتی بود و همچنین با توجه به اینکه اکثر این کشورها تحت سلطه و نفوذ آمریکا قرار داشتند، افزایش قیمت نفت در جریان شوک اول نفتی کمک کرد که بخش قابل توجهی از دلارهای سرگردان به آمریکا بازگشت شود.

افزایش اخیر قیمت‎های جهانی نفت نیز منافعی را برای اقتصاد کلان آمریکا در برداشته است که ما قبلاً به آن پرداخته‎ایم (اقتصاد انرژی، شماره 10، مقاله ایالات متحده، انتخابات ریاست جمهوری و قیمت‎های جهانی نفت) از جمله منافعی که به لیست قبلی ما باید اضافه کرد، همین مسئله تقویت دلار و ضعف "یورو" در مقابل آن می‎باشد، آمریکائی‎ها قطعاً توجه دارند که قدرت‎یافتن یورو در طولانی‎مدت برای اقتصاد ایشان خطرناک است بنابراین تضعیف یورو آنهم در زمانی که این ارز جدید در دوران جنینی بسر می‎برد برای آمریکا از اهمیت برخوردار خواهد بود.

 

یورو و نفت

همانگونه که اشاره شد بدون شک تمام کشورهای جهان در دوران پس از حاکم‎شدن نظــــــام "برتون-وودز" از تسلط دلار بر اقتصاد جهانی به گونه‎ای در فشار و در رنج بوده‎اند در این میان طبعاً جامعه اروپا و ژاپن با بیشترین مشکل مواجه بوده‎اند چرا که این کشورها، توسعه یافته و دارای اقتصاد‎هائی قوی بوده‎ و از بسیاری جهات و خصوصاً از نظر فن‎آوری چیزی از ایالات متحده آمریکا کم نداشته‎اند، اما ابعاد اقتصاد آمریکا در کنار تسلط دلار از جمله مهمترین عواملی بوده است که ایشان را به عنوان قدرتهای اقتصادی دسته دوم نگهداشته است.

بنابراین کشورهای اروپائی از انگیزه کافی برای مقابله با سلطه جهانی دلار برخوردارند و این مقابله از دیرباز صرفاً یا تلویحاً در استراتژیهای ملی این کشورها گنجانده شده است. ادغام اقتصادی 11 کشور اروپائی که نقطه عطف آن در وحدت پولی اروپا و تحقق "یورو" تبلور یافته است مسئله برتری ابعاد را حل نموده است، چنانچه آمار و ارقام مربوط به سرزمین یورو را با آمار و ارقام مربوط به اقتصاد آمریکا مقایسه نمائیم ملاحظه خواهیم نمود که سرزمین اولیه یورو (با 11 کشور) از نظر شاخص‎های مختلفی مانند جمعیت، تولید ناخالص داخلی، سهم در تجارت جهانی، بهره‎وری و … توان رقابت با آمریکا را داراست و این در صورتیستکه هیچیک از کشورهای عضو اتحادیه اقتصادی و پولی اروپا بطور منفرد و مجزا از چنین توانی برخوردار نبودند، اگر سرزمین نهایی یورو را مورد توجه قرار دهیم ابعاد و اهمیت موضوع از این نیز فراتر خواهد رفت بنابراین چنانچه دوران سلطه دلار در اقتصاد جهانی پایان یافته و "یورو" بتواند تدریجاً نقش و جایگاه مناسب را بدست آورد، دوران سیطره آمریکا بر اقتصاد جهانی نیز پایان خواهد پذیرفت. نکته جالب توجه اینستکه گسترش سرزمین یورو به وضعیت نهایی خود و پیوستن سایر اعضاء جامعه اروپا به اتحادیه اقتصادی و پولی نیز به نوبه خود تا حد زیادی بستگی به میزان توفیق یورو خواهد داشت.

اما آنچه که ذکر شد تنها بیان آمال و آرزوهای جامعه اروپاست که تحقق آن نیازمند فرصت طولانی و مستلزم توان این جامعه در شناخت به موقع و غلبه بر مشکلات و فرصت‎طلبی و استفاده به هنگام از فرصت‎های تاریخی است.

"یورو" تنها زمانی خواهد توانست به سلطه دلار پایان دهد که در مبنای قیمت‎گذاری کالاها حضور و نقش پیدا کند و این خود مستلزم تقویت مستمر یورو و تضعیف مستمر دلار است و در این میان عنصر نفت می‎تواند از اهمیت زیادی برخوردار باشد. نفت کالایی است که بطور مستمر، همه روزه و در احجام قابل توجه مبادله می‎شود و چنانچه فی‎المثل کشورهای صادرکننده نفت عضو اوپک نفت خود را در مقابل "یورو" معامله کنند و ذخائر ارزی خود را بصورت "یورو" نگهداری نمایند طبعاً تاثیر قابل توجهی بر ایجاد تقاضا برای "یورو" و کاهش تقاضا برای دلار خواهند داشت و موجب تقویت یورو و تضعیف دلار خواهند شد.

 

صادرکنندگان نفت و اتحادیه اقتصادی و پولی اروپا

همانطور که اشاره شد تصمیم کشورهای صادرکننده نفت در بکارگیری یورو در مبادلات نفتی، می‎تواند نقش بسزائی را در مسیر تقویت یورو و تضعیف دلار و رساندن جامعه اروپا به اهداف غائی خود، ایفا نماید اما در این میان کشورهای صادرکننده نفت با یک پارادوکس اساسی روبرو هستند. پارادوکس مذکور به این صورت است که: هرچند کشورهای صادرکننده نفت (مانند سایر کشورهای جهان) در بلندمدت از اضمحلال سیطره دلار بر اقتصاد جهانی منتفع می‎گردند اما در کوتاه‎مدت و میان‎مدت و تا زمانیکه نفت‎خام بر مبنای دلار قیمت‎گذاری می‎شود تضعیف دلار به زیان این کشورها تمام خواهد شد و تضعیف دلار در مقابل سایر ارزها و خصوصاً در مقابل ین و یورو قدرت خرید کشورهای صادرکننده نفت را در ژاپن و اروپا کاهش خواهد داد. به عبارت دیگر اگرچه حمایت از یورو در بلندمدت به نفع کشورهای صادرکننده نفت است و این کشورها نیز از ناحیه سیطره دلار (خصوصاً در دورانهایی که ارزش دلار در مسیر نزولی بوده است) آسیب‎های فراوانی دیده‎اند اما در کوتاه‎مدت مسئله متفاوت است و تضعیف دلار به معنای تضعیف قدرت خرید این کشورها در بلوک‎های غیردلاری خواهد بود. بنابراین اگر اتحادیه اقتصادی و پولی اروپا انتظار دارد که کشورهای صادرکننده نفت (عضو یا غیرعضو اوپک) در جهت حمایت بلندمدت از "یورو"، این ارز را در معاملات خود بکار گیرند باید آمادگی داشته باشد که به نوعی زیان صادرکنندگان نفت را جبران کرده و سوبسید لازم را به این کشورها پرداخت نماید. البته همانطور که قبلاً نیز اشاره شد هر زمان که یورو در مبنای قیمت‎گذاری نفت‎خام نقش پیدا کند پارادوکس مزبور برطرف گردیده و نیز نیازی به چنین سوبسیدی وجود نخواهد داشت.

موضوعات فوق‎الذکر می‎تواند مبنای یک گفتگوی جدی میان سازمان اوپک و اتحادیه اروپا قرار گیرد که البته کشورهای صادرکننده نفت غیرعضو اوپک نیز می‎توانند در این مذاکرات اوپک را همراهی و یاری نمایند.

البته کشورهای صادرکننده نفت باید توجه داشته باشند که حتی در بلندمدت متکی‎کردن مبنای قیمت‎گذاری نفت‎خام به "یورو" همان قدر غلط خواهد بود که تا امروز متکی‎بودن آن به دلار مشکل‎ساز و غلط بوده است، بلکه قیمت‎گذاری نفت‎خام باید بر مبنای سبدی از سه ارز عمده جهانی یعنی یورو، دلار و ین صورت پذیرد که از ثبات نسبی بیشتری برخوردار بوده و از نوسانات انفرادی هر یک از این ارزها مصون باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۷۹ ، ۱۹:۴۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

منابع نفت خاورمیانه و دریای خزر و بازارهای جهانی انرژی

 

پنجمین کنفرانس بین المللی مؤسسه مطالعات بین المللی انرژی تحت‏ عنوان فوق الذکر در شرایطی برگزار می‏گردد که بازار جهانی نفت با شرایط ویژه و کم‏سابقه‏ای روبروست مهمترین عناصر این شرایط ویژه را می‏توان‏ به صورت زیر فهرست نمود: 1-علیرغم چندین مرحله افزایش تولید نفت توسط سازمان اوپک‏ هنوز قیمتهای جهانی نفت در سطوح نسبتا بالایی قرار داشته و هنوز گرایش به افزایش بیشتر دارد،این در حالیست که آمار و ارقام حاکی از فزونی عرضه بر تقاضا و تداوم ذخیره‏سازی است.

2-هرچند همانطور که اشاره شد در حال حاضر عرضه فزونتر از تقاضا بوده و بازار در حال ذخیره‏سازی است اما در صورت تداوم روند رشد فعلی اقتصاد جهانی بازار جهانی نفت طی چند سال آینده با نگرانی‏های زیادی مواجه خواهد بود،چرا که در حال حاضر از طرفی‏ تولید غیراوپک به بالاترین حد خود رسیده است و از طرف دیگر در درون اوپک نیز ظرفیت مازاد تولید قابل‏توجهی وجود ندارد،اکثر قریب‏ به اتفاق اعضاء اوپک در شرایط جاری حداکثر ظرفیت تولید نفت خود را به کار گرفته‏اند و تنها در دو کشور عربستان سعودی و امارات متحده‏ عربی ظرفیت اضافی بسیار محدودی وجود دارد.فقدان ظرفیت‏های مازاد تولید بازار جهانی نفت را در شرایط آسیب‏پذیری قرار داده است قطع نفت‏ هریک از تولیدکنندگان جهان و خصوصا منطقه خاورمیانه به سادگی قابل‏ جبران نخواهد بود و این واقعیت حوزه عمل سیاسی و نظامی آمریکا خصوصا در منطقه خاورمیانه را شدیدا محدود می‏نماید،در چنین‏ شرایطی قرار دادن همه تخم‏مرغ‏ها در یک سبد خاص نیز منطقی نخواهد بود و آسیب‏پذیری را تشدید می‏کند.

3-بازار جهانی با محدودیت ظرفیت‏های پالایشی خصوصا در رابطه‏ با فرآورده‏های میان تقطیر مواجه است،پالایشگاه‏ها قادر به تأمین کافی‏ سوختهای مرغوب با استانداردهای قابل قبول نیستند،استانداردهای‏ زیست‏محیطی نیز این مسئله را تشدید نموده است در چنین شرایطی در واقع قیمت‏های فرآورده‏های نفتی،قیمت‏های نفت خام را به سمت بالا می‏کشانند و این مشکل با تولید فزونتر نفت خام قابل رفع نخواهد بود.

4-وابستگی بیش‏ازپیش ایالات متحده به نفت خام وارداتی و محدودیتهای لجستیک این کشور برای نقل‏وانتقال به هنگام نفت خام‏ وارداتی در کنار محدودیت‏های ظرفیت‏های پالایشی این کشور نیز از دلایل افزایش قیمت نفت خام و فرآورده‏های نفتی است.

پس از بررسی عناصر فوق الذکر خوبست به بررسی و تحلیل این‏ موضوع بپردازیم که چه عواملی بازار جهانی نفت را با چنین وضعیتی‏ روبرو کرده است.

به نظر نگارنده وضعیت جاری بازار جهانی نفت و مشکلات اساسی که پیش روی آن قرار دارد پیش از هرچیز و بیش از هرچیز ناشی از استراتژیها و سیاستهای اشتباه ایالات متحده است.

بعد از شوک اول نفتی در سال 1973(صرفنظر از اینکه دلایل واقعی‏ وقوع این شرکت چه بود)و خصوصا با تشکیل آژانس بین المللی انرژی و با وجود مکانیزم تصمیم‏گیری که در این آژانس وجود دارد آمریکایی‏ها نبض سیاستگذاری انرژی و نفت کشورهای OECD را در دست گرفتند و کشورهای اروپای غربی و ژاپن نیز منفعلانه مقوله امنیت انرژی خود را به‏ آمریکا واگذاشتند و این در شرایطی بود که آمریکایی‏های که خود به دلیل‏ دارا بودن منابع انرژی(در داخل کشور و در نزدیک مرزهای خود)از آسیب‏پذیری نسبتا کمتری برخوردار بودند،بدون توجه به منافع سایر اعضاء آژانس،با گروه زدن مسئله نفت با استراتژیها و توسعه‏طلبی‏های‏ سیاسی و نظامی خود،عملا امنیت عرضه نفت اروپا و ژاپن را دستخوش‏ تمایلات خود نمود.اگر امروز یک بار دیگر به مفاد سخنرانی هنری‏ کیسینجر وزیر خارجه وقت آمریکا در اجلاس انرژی واشنگتن که در فوریه 1974 تشکیل شد و مبدأ تشکیل آژانس بین المللی انرژی گردید نظری بیافکنیم،عناصر اصلی سیاستهایی که طی 25 سال گذشته توسط آژانس مذکور پی‏گیری گردیده است را خواهیم یافت و می‏توان با در دست داشتن یک تجربه طولانی به ارزیابی میزان موفقیت و کارایی این‏ سیاستهای پرداخت.مسلما در اینجا مجال پرداختن به همراه موارد نیست و لذا به بررسی آثار و تبعات بعضی از مهمترین سیاستهای آمریکا بسنده‏ می‏کنیم:

1-سیاست آمریکا در جهت کاهش وابستگی به نفت منطقه‏ خلیج فارس بوده است این سیاست با توسعه‏طلبی و آتش‏افروزی آمریکا در منطقه خلیج فارس همراه گردیده است.طی دهه‏های گذشته آمریکایی‏ها و عوامل ایشان با دخالت در تشنجات منطقه و تحریک این‏ تشنجات در جهت تشدید آن حرکت کرده‏اند این سیاست‏ها از سویی مانع‏ سرمایه‏گذاری‏های لازم و به موقع در جهت توسعه ظرفیت‏های تولید منطقه و از سوی دیگر اصولا موجب تخریب بخش قابل‏توجهی از این‏ ظرفیت‏ها گردیده است.وضعیت موجود و کلیه پیش‏بینی‏هایی که راجع‏ به دو دهه آینده وجود دارد نشان می‏دهد که سیاستهای آمریکا غیر دوراندیشانه و کوته‏نظرانه بوده است چرا که وابستگی جهان به نفت‏ خلیج فارس دائما در حال افزایش است اما امروزه دشواریهای زیادی در منطقه برای پاسخگویی به تقاضا آینده جهان وجود دارد.

2-پایین نگهداشتن قیمت‏های واقعی نفت در یک دوره طولانی‏ (بیش از پانزده سال)همراه با بی‏ثباتی قیمت‏ها در کنار به وجود آمدن‏ بازارهای جذاب‏تر برای جلب سرمایه‏ها موجب عدم سرمایه‏گذاری لازم‏ و به موقع در بخش‏های مختلف صنعت جهانی نفت و در نتیجه‏ فرسودگی این صنعت گردیده است،هم اینکه نیز اگرچه در طی یکسال و نیم گذشته قیمت‏ها در حدود نسبتا قابل قبولی قرار داشته است اما برخوردهای غیرمنطقی و ایجاد جو روانی منفی در کنار ارایه گزارشات و آمارهای ضد و نقیض امکان تصمیم‏گیری قاطع در زمینه‏  سرمایه‏گذاری‏های اساسی را از دست‏اندرکاران صنعت جهانی نفت سلب‏ نموده است.

3-مخالفتهای مستمر آمریکا با انجام گفتگوهای جدی میان‏ کشورهای تولیدکننده و مصرف‏کننده نفت خصوصا در زمینه قیمت‏گذاری‏ نفت خام،موجب شده است که تصمیمات هماهنگ و منطقی در جهت‏ تداوم بلندمدت عرضه کافی نفت در سطح بین المللی اتخاذ نگردیده و امری که نیازمند همکاری و هماهنگی است در مسیر رقابت بیهوده و مخرب قرار گیرد.

4-تحریم‏های نفتی آمریکا بر علیه برخی از کشورهای دارای منابع‏ انرژی در کنار ایجاد محدودیت بر علیه برخی دیگر از این کشورها که‏ همگی بر مبنای اهداف توسعه‏طلبی سیاسی بوده است مانع به فعلیت‏ درآمدن توانایی‏های بالقوه این کشورها در تأمین انرژی مورد نیاز جهان‏ شده است.

5-و بالاخره استراتژی‏های توسعه‏طلبانه آمریکا در آسیای میانه که بر محور منابع انرژی این منطقه استوار گردیده است عملا امکان بهره‏برداری‏ بهینه از منابع هرچند محدود این منطقه را سد نموده است،چرا که‏ آمریکایی‏ها برای انتقال نفت و گاز محدود این منطقه به بازارهای جهانی‏ مسیرهایی را دیکته می‏کنند که کاملا فاقد توجیه اقتصادی است، آمریکایی‏ها سالهاست از طریق کارشکنی در زمینه امکان استفاده از سایر مسیرها،کوشیده‏اند که مسیرهای مورد نظر خود را به کرسی بنشانند همچنین یکی از اهداف آمریکایی‏ها از تحریم نفتی کشورهای نفت‏خیز آن‏ بوده است که سایر فرصت‏های سرمایه‏گذاری را برای شرکتهای نفتی‏ محدود نمایند تا سرمایه‏ها جذب منطقه آسیای میانه گردد اما امروز ناکارایی این سیاستها و آثار و تبعات منفی آن بر همه آشکار گردیده است‏ اما دستگاه سیاست‏گذاری غیرمنعطف آمریکا هنوز حاضر به پذیرش‏ شکست و تغییر مواضع خود نیست.البته اکثریت قریب به اتفاق‏ شرکتهای نفتی آمریکا و خصوصا شرکتهای بزرگ نفتی متوجه شکست‏ سیاست خارجی آمریکا هستند و در مقابل آن صف‏بندی نموده‏اند.

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‏شود که حل اساسی و ریشه‏ای‏ مشکلات بازار جهانی نفت و برقراری اصولی و قابل‏اعتماد امنیت عرضه‏ نفت به جهان مصرف‏کننده مستلزم تجدیدنظر اساسی در سیاستهای‏ آژانس بین المللی انرژی است.کشورهای اروپای غربی در کنار دولت ژاپن‏ با همراهی شرکتهای بزرگ نفتی باید حداکثر تلاش خود را در جهت‏ مجاب کردن دولت آمریکا به ناکارآمدی سیاست‏های گذشته این دولت و آژانس بنمایند و در صورتی که در این ربطه توفیق لازم را حاصل ننمودند مشی خود را از دولت آمریکا جدا نموده و استراتژیهای مستقلی را تدوین‏ نموده و در پیش گیرند.بدون شک در این میان انجام گفتگوهای جامع‏ میان این کشورها و کشورهای صاحب ذخایر و تولیدکننده نفت خام از جایگاه و اهمیت ویژه‏ای برخوردار است و برای این منظور باید از هر فرصتی استفاده نمود.پنجمین کنفرانس مؤسسه مطالعات بین المللی‏ انرژی که انجمن اقتصاد انرژی نیز در برگزاری آن همکاری دارد فرصت‏ مغتنمی برای بررسی تجربیات نامطلوب گذشته و ارایه چشم‏اندازهای‏ روشن‏تر برای آینده است.حضور فعال و سگترده شرکتهای بزرگ نفتی و کارشناسان مستقل در این کنفرانس و در کشوری که ذخایر عظیم نفت و گاز را در خود جا داده است و از پتانسیل عظیمی برای تأمین بخش قابل‏ توجهی از تقاضای جهانی انرژی برخوردار بوده و همچنین از نقش کلیدی‏ و تعیین‏کننده در انتقال منابع انرژی منطقه آسیای میانه به بازارهای جهانی‏ برخوردار است اهمیت چنین فرصتی را دوچندان می‏کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۷۹ ، ۱۹:۳۹
سید غلامحسین حسن‌تاش

(ماهنامه اقتصاد انرژی شماره ۱۷ مهرماه ۱۳۷۹)

مقدمه

در زمانیکه این شماره نشریه و طبعاً مقاله حاضر به دست چاپ سپرده می‎شود هنوز اطلاعی از دومین اجلاس سران کشورهای عضو اوپک در دست نیست و براساس برنامه‎ریزی که داشته‎ایم انتشار این شماره با برگزاری اجلاس مذکور همزمان خواهد شد. اما حسب اطلاعات اولیه‎أی که دریافت نموده‎ایم، دومین اجلاس سران اوپک بازنگری و تجدیدنظری در رابطه با اهداف مذکور در اساسنامه این سازمان که چهل سال پیش نگاشته شده است نخواهد داشت و احتمالاً در پیش‎نویس بیانیه اجلاس مذکور اصول و اهداف سازمان به همان‎صورتیکه چهل سال قبل در اساسنامه سازمان قید گردیده مورد تائید مجدد قرار گرفته است. لذا بی‎مناسبت ندانستیم که به کنکاش و نقد و بررسی این مقوله بپردازیم و بررسی کنیم که آیا واقعاً اصول و اهدافی که چهل سال پیش و در فضا و شرایط جهانی کاملاً متفاوت با امروز تنظیم شده است هنوز می‎تواند از اعتبار و روائی لازم برخوردار باشد و اگرنه چه عاملی موجب می‎شود که سازمان اوپک به تجدیدنظر در این اصول و اهداف نمی‎پردازد؟

اصول و اهداف مذکور در مواد 2 و 4 از فصل اول اساسنامه سازمان اوپک به شرح زیر است:

ماده 2

الف: هدف اصلی سازمان ایجاد هماهنگی و وحدت در خط‎مشی‎های نفتی کشورهای عضو و تعیین بهترین شیوه‎ها برای تأمین منافع فردی و جمعی آنان خواهد بود.

ب: سازمان، روشها و وسایل تأمین تثبیت قیمتها در بازارهای بین‎المللی نفت را با امعان به حذف نوسانات مضر و غیر ضروری پیش‎بینی خواهد نمود.

         ج: مصالحِ ملتهای تولیدکننده و ضرورت تضمین درآمدی ثابت برای – کشورهای تولیدکننده، عرضه  کافی اقتصادی و منظم نفت به ملتهای مصرف‎کننده و یک بازده منصفانه به سرمایه آنها که در صنعت نفت سرمایه‎گذاری می‎کنند، همواره مورد توجه مقتضی واقع خواهد شد.

ماده 4

چنانچه در نتیجه اجرای هرگونه تصمیم سازمان، تحریم مستقیم یا غیر مستقیم توسط هر شرکت یا شرکتهای ذینفع علیه یک کشور عضو یا بیشتر اعمال شود، هیچ عضو دیگری هیچگونه پیشنهاد معامله منفعت جویانه‎ای را چه بصورت افزایش صادرات – نفت یا افزایش قیمتها که ممکن است از طرف چنین شرکت یا شرکتهای ذینفع به منظور ممانعت از اجرای تصمیم سازمان به آن ارائه گردد، نخواهد پذیرفت.

 

همانطور که ملاحظه می‎شود بسیاری از اهداف و اصول مذکور مربوط به شرایط سالهای 1960 می‎باشد شرایطی که تقابل کاملی میان منافع کشورهای صاحب نفت و شرکتهای نفتی وجود داشت. در حالیکه اکنون این موضوع منتفی است و این رویارویی از بین رفته و شرایط دگرگون شده است وامروز اوپک با کشورهای اصلی مصرف‎کننده که در غالب IEA سازمان‎یافته‎اند روبروست. در این رابطه موارد زیر در رابطه با اصول و اهداف اوپک قابل طرح است:

1-   مرور در تاریخ اوپک و عواملی که زمینه‎ساز تاسیس این سازمان شد بخوبی نشان می‎دهد که بنیان‎گذاری اوپک هرگز در جهت تقابل با مصرف‎کنندگان نفت نبود بلکه اوپک برای هماهنگی در مقابله ظلم و زور شرکتهای نفتی بوجود آمد. شرکتهای نفتی با پائین‎نگهداشتن بیش از حد قیمت نفت و با بالا نشان‎دادن هزینه‎های تولید، عایدات کشورهای صاحب نفت که در غالب قراردادهای Royality محاسبه می‎شد را به حداقل ممکن رسانده بودند اقدام یکجانبه برعلیه شرکتها نیز ناممکن و یا بسیار دشوار بود چرا که صنایع نفت این کشورها کاملاً توسط شرکتها کنترل می‎شد و نیز کشورها کماکان به سرمایه و تکنولوژی شرکتها نیاز داشتند و اگر یک کشور خاص به تنهایی شرایط سخت‎تر (یا در واقع عادلانه‎تر) را در مقابل شرکتها قرار می‎داد طبعاً شرکتها سرمایه و تکنولوژی خود را به جای دیگری منتقل می‎کردند بنابراین برخورد یکپارچه و هماهنگ مورد نیاز بود که این مسئله به روشنی درماده 4 اساسنامه منعکس است و همانگونه که اشاره شد امروز چنین مسئله‎ای حداقل بعنوان مسئله اصلی وجود ندارد.

2-   در بند (ج) ماده 2 بر ضرورت تضمین یک بازده منصفانه به سرمایه آنها که در صنعت نفت، سرمایه‎گذاری می‎نمایند تاکید گردیده است و این در حالی است که بر طبق بند (الف)، هدف اصلی سازمان در کل، تامین منافع فردی و جمعی کشورهای عضو می‎باشد. پس دلیلی وجود ندارد که سازمانی که برای حفظ و دفاع از منافع کشورهای تولیدکننده نفت عضو بوجود آمده است بر تامین منافع و بازده ثابت برای جبهه مقابل تاکید نماید و این موضوع که آیا شرکتهای نفتی نفع می‎برند یا نمی‎برند، هیچ ارتباطی به سازمانی که برای دفاع از منافع تولیدکنندگان بوجود آمده است، ندارد خصوصاً اینکه در چارچوب اقتصاد آزاد، بهینگی در شرایط رقابت حاصل می‎شود و باید هر طرف در تلاش حداکثر کردن و تضمین منافع خود باشد تا بهینگی حاصل شود و در هر حال امروزه قواعد کار تعریف شده و مشخص است و چنین موضوعیتی وجود ندارد.

3-   همانگونه که اشاره شد اوپک به هیچ‎وجه در مسیر مقابله با کشورهای مصرف‎کننده بوجود نیامد ولی متاسفانه آژانس بین‎المللی انرژی IEA با محوریت آمریکا در جهت مقابله با کشورهای اوپک و مهار ایشان شکل گرفت و به همین دلیل برخی از کشورهای صنعتی که روابط دوستانه‎أی با اعضاء اوپک داشتند از ابتدا حاضر به حضور در آژانس مذکور نبودند و ضرورت گفتگوی بین تولیدکنندگان و مصرف‎کنندگان را مطرح می‎کردند که این ضرورت همواره مورد مخالفت آمریکا بوده و آمریکائی‎ها تلاش داشته‎اند که تولید نفت اوپک را بطور غیرمستقیم و در شرایط انفعال اعضاء اوپک اداره نمایند و تجربه نشان داده است که این سیاست موفق نبوده است و اعضاء اوپک باید در جهت ایجاد تفاهم و مسالمت با مصرف‎کنندگان حرکت نمایند.

4-   مسئله ثبات قیمتها که در اهداف اولیه اوپک آمده است اکنون با توجه به بازارهای آتی و کاغذی و همچنین افت و خیزهای شدید قیمتها دیگر معنی‎دار نیست و به جای آن باید منطقی کردن قیمتها و محدود کردن محدوده نوسانات آن مدنظر باشد.

5-   حداکثر کردن درآمد با عرضه کافی در تناقض است زیرا در برخی موارد لازم است جهت رسیدن به حداکثر درآمد عرضه کم شود. در بند (ب) ماده 2 بر "تثبیت قیمتها در بازارهای بین‎المللی نفت" و در بند (ج) ماده 2 بر ضرورت "عرضه کافی اقتصادی و منظم نفت به ملتهای مصرف‎کننده" تاکید گردیده است. در حالیکه "تثبیت قیمت نفت" با "عرضه کافی نفت" و "بصورت منظم" در بسیاری از شرایط، ممکن است قابل جمع نباشند چرا که: قیمت نفت تابع عرضه و تقاضا می‎باشد و تغییر در عرضه و تقاضا موجب تغییر و نوسانات در قیمت خواهد گردید. به عنوان مثال اگر در یک کشور غیرعضو اوپک، نفت جدیدی اکتشاف و تولید شود، این موجب بالارفتن عرضه می‎گردد در حالیکه تقاضا ممکن است همچنان ثابت باشد پس بالطبع بهای نفت کاهش می‎یابد. در شرایط مذکور اوپک اگر بخواهد قیمت نفت ثابت و بدون نوسان باقی بماند (مطابق بند ب) باید عرضه را کاهش دهد، که این موجب نقض بند ج که بر عرضه کافی و منظم تاکید دارد می‎گردد. و از طرف دیگر اگر اوپک به موجب بند "ج" به "عرضه کافی اقتصادی و منظم نفت" ادامه دهد با توجه به عرضه افزون از تقاضا، بهای نفت کاهش خواهد یافت که این متناقض با بند ب که بر (تثبیت قیمت نفت) تاکید دارد، می‎باشد. اشکال اساسی در اینجاست که تعریف روشنی از عرضه کافی نیز ارائه نگردیده است.

6-   در بند ج ماده 2 بر "ضرورت تضمین درآمد ثابت برای کشورهای تولیدکننده نفت" تاکید شده است این اصل نیز دچار مشکلات درونی و دچار تعارض با سایر اصول است. تجربه چهل سال گذشته حاکی از در نوسان‎بودن قیمت نفت بطور دائمی است مطابق این اصل هر زمان که به هردلیل قیمت‎ها پائین می‎آیند علی‎الاصول برای حفظ میزان درآمد که حاصلضرب مقدار تولید و قیمت است یا باید میزان تولید افزایش یابد که در اینصورت قیمت‎ها بیش از پیش سقوط خواهند کرد و این مخالف منافع اعضاء اوپک خواهد بود و یا باید قیمت افزایش یابد که این مسئله مستلزم کاهش تولید و عرضه است که در این صورت این رفتار با مفاد ادامه همین بند (بند ج ماده 2) که به عرضه کافی و منظم اشاره دارد در تعارض قرار خواهد گرفت. علاوه بر این همانگونه که اشاره شد تاریخ چهل ساله اوپک نشان می‎دهد که خصوصاً در شرایط انفکاک تصمیمات تولیدکنندگان و مصرف‎کنندگان تضمین درآمد ثابت برای تولیدکنندگان نفت غیر ممکن است و این کشورها مجبورند مشکلات اقتصادی خودرا به گونه دیگری حل کنندو برای حفظ ثبات در برنامه‎ریزی و اقتصاد داخلی خود و به منظور جلوگیری از تاثیر نوسانات جهان قیمت نفت بر اقتصاد خود از مکانیزمهایی مانند ایجاد صندوق ذخیره یا بیمه نفت بهره گیرند.

7-   در اصول و اهداف اولیه سازمان اوپک به نفت به عنوان یک کالای مستقل نگریسته شده است در صورتیکه در شرایط امروز جهان به نفت به عنوان یکی از حاملهای انرژی توجه می‎شود و مسائل نفت را بدون توجه به جایگاه آن در سبد انرژی جهان نمی‎توان بطور مطلوب بررسی و حل و فصل نمود.

8-   در اصول و اهداف سازمان هیچ اشاره‎أی به مسئله "سهم بازار" وجود ندارد و این در حالیستکه حداقل در طول دو دهه اخیر مسئله سهم بازار چه از نظر سهم نفت در سبد انرژی جهان در مقابل سایر حامل‎های انرژی و چه از نظر سهم تولید نفت اوپک در مقابل سایر تولیدکنندگان نفت، عملاً همواره مورد توجه سازمان اوپک بوده است.

9-   در اصول و اهداف سازمان اشاره‎أی به مسائل مهم و جدیدی مانند مسئله محیط‎زیست و پدیده جهانی‎شدن اقتصاد که رویاروی جهان معاصر وجود داشته و کاملاً بر مسائل نفت موثر هستند وجود ندارد، چرا که در سالهای تدوین این اصول و اهداف اصولاً چنین مسائلی مطرح نبوده است.

10- مسائلی مانند بازارهای بورس نفت و ذخائر استراتژیک پدیده‎هایی هستند که اصولاً در زمان تاسیس اوپک وجود نداشته‎اند و محصول دهه هفتاد هستند و هم اینک از تاثیرات قابل توجهی بر بازار نفت برخوردارند و در اساسنامه اوپک هیچ گونه اشاره‎ای به این پدیده‎ها وجود ندارد.

 

همانگونه که ملاحظه می‎شود اصول و اهداف اوپک نیازمند تجدیدنظر اساسی است اما عواملی که موجب می‎شود که سازمان به تجدیدنظر در این اصول و اهداف نپردازد اینستکه:

اولاً- مکانیزم اتفاق‎آراء که در سیستم تصمیم‎گیری اوپک وجود دارد رسیدن به توافق در رابطه با مسائل اساسی و جدی را با دشواری مواجه کرده است. کمتر اتفاق می‎افتد که همه اعضاء بر یک موضوع اتفاق‎نظر داشته باشند و خصوصاً این مشکل در رابطه با مسائلی که آثار و تبعات گسترده و طولانی‎مدت دارد موثرتر و جدی‎تر است و تصمیمات اوپک را دچار روزمرگی می‎نماید.

ثانیاً عامل همگرائی در میان جمیع اعضاء اوپک تقریباً به عامل نفت محدود می‎‎گردد و برعکس عوامل واگرائی فراوانند و این مسئله نیز رسیدن به تصمیمات جدی با آثار و تبعات اساسی و بلندمدت را دشوار می‎سازد.

واقعیتهای فوق تدریجاً تمامی اعضاء و دست‎اندرکاران اوپک را دچار محافظه‎کاری، تلاش در جهت حفظ وضع موجود و اجتناب از تغییر نموده است.

 

اهداف پیشنهادی برای اوپک

بدون شک حصول به تدوین اصول و اهداف جدید برای سازمان اوپک نیاز به بحث و بررسی گسترده و احیاناً برگزاری کنفرانسهایی در سطح کارشناسان و مسئولین کلیه کشورهای عضو دارد اما در اینجا صرفاً جهت اینکه فتح بابی کرده باشیم و با توجه به تحولات بین‎المللی و مقتضیات قرن جدید برخی اصول و اهداف را به شرح ذیل برای اوپک پیشنهاد نموده‎ایم:

1)      همکاری و هماهنگی در سیاستهای نفتی کشورهای عضو و تعیین بهترین راه‎ها برای تامین منافع اعضاء در بازارهای جهانی انرژی و نفت.

2)   تلاش در جهت دستیابی بلندمدت به سهم بازاری مناسب در ترکیب انرژی و تولید نفت جهان با درنظر گرفتن میزان ذخایر نفت وگاز، نیازهای سرمایه‎گذاری، مسائل زیست‎محیطی و … از طریق تدوین استراتژیهای جامع و بلندمدت.

3)   تلاش در جهت منطقی‎نمودن قیمتها در بازار جهانی نفت با توجه به ارزش ذاتی منبع فناپذیر     هزینه تمام شده، چارتر جهانی انرژی، توسعه پایدار و تلاش در جهت جلوگیری از آسیب‎پذیری اقتصادی کشورهای عضو در مقابل شوکهای نفتی بطور انفرادی و دسته‎جمعی.

4)   همکاری و هماهنگی در جهت منضبط‎نمودن برنامه‎های توسعه ظرفیت تولید نفت اعضاء و همکاری در زمینه تامین فن‎‎آوری و منابع مالی موردنیاز این برنامه‎ها.

5)      همکاری با سایر تولیدکنندگان نفت در جهان در جهت هماهنگی سیاستهای نفتی و حمایت از سهم نفت در سبد انرژی جهان.

6)      اقدام جمعی در مقابله با سیاستهای تبعیضی که بر علیه نفت‎خام و فرآورده‎های آن اعمال می‎شود.

7)      اقدام جمعی جهت مقابله با پدیده‎ها و ساختارهایی که گردش آزاد و شفافیت بازار نفت را مخدوش می‎کند.

 

ملاحظات مربوط به اهداف پیشنهادی

1-     مورد اول فوق‎الذکر در اساسنامه فعلی نیز موجود است و اصلی کلی و غیرقابل تغییر است که همه اعضاء نیز بر روی آن توافق دارند.

2-   سهم بازار برای نفت مناسب باید در سبد انرژی دنیا دیده شود زیرا سیاست‎های مصرف‎کنندگان بویژه در چارچوب IEA بدنبال کاهش سهم نفت در سبد انرژی است که باید از آن حمایت گردد.

3-     منطقی‎شدن قیمتها از ثبات آنها بمراتب ارجح‎تر است.

4-   شوکهای نفتی کاهشی با توجه به وابستگی شدید کشورهای عضو اوپک به درآمدهای نفتی و اینکه اکثر آنها تک‎محصولی هستند از یک سو و شوکهای نفتی افزایشی که در بلندمدت باعث وارد‎شدن تولیدکنندگان جدید، افزایش عرضه و سقوط مجدد قیمتها می‎شود، هر دو به اقتصاد کشورهای عضو اوپک آسیب می‎رسانند و باید از وقوع آنها جلوگیری نمود.

5-   افزایش بی‎رویه ظرفیتها بویژه در کشورهای اوپک که هزینه نهائی تولید در بین آنها پائین است می‎تواند باعث جنگ قیمتها و رقابت شدید بین اعضاء در آینده شود ولی اگر این ظرفیتها در چارچوب همکاریهای درون سازمانی توسعه یابد می‎تواند در آینده جهت کنترل بازار نفت بکار گرفته شود.

6-      در سالهای اخیر بویژه در طول چند دهه کاهش مستمر عرضه نفت اوپک، لزوم هماهنگی و همکاری با سایر تولیدکنندگان نفت بویژه روسیه، مکزیک و نروژ آشکار گردیده و در واقع در اهداف جدید اوپک باید بازیگران جدیدی که در سالهای اولیه تشکیل اوپک حضوری جدی در بازار نفت نداشته‎اند نیز در نظر گرفته شوند.

 

در هر حال بنظر ما تداوم بقاء و حیات یک سازمان و استمرار موفقیت آن مستلزم قدرت و اراده برای مهندسی مجدد و تطبیق خود با شرایط متحول محیطی است، هرچند از اجلاس سران اوپک که جایگاه حقوقی روشنی نداشته و پس از 25 سال برای دومین بار تشکیل جلسه می‎دهند چنین تجدیدنظری را نمی‎توان انتظار داشت، اما بدون شک از جایگاه رفیع رهبری کشورهای عضو اوپک آنهم در شرایطی که سازمان در موقعیت مطلوب و مناسبی قرار داشته و چهل سال تجربه متراکم و ذیقیمت را پشت سر دارد، می‎توان زمینه‎ها و مقدمات مناسبی را برای تداوم قوی‎تر حیات اوپک و توفیقات بیشتر سازمان فراهم نمود. البته باید توجه داشت که بهره‎گیری از تجربیات گذشته تنها زمانی امکان‎پذیر است که جسارت لازم برای نقادی این تجربیات وجود داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۷۹ ، ۱۹:۳۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

(ماهنامه اقتصاد انرژی شماره ۱۵ و ۱۶مرداد-شهریور ۱۳۷۹)

 

سران اوپک برای اولین بار در سال 1975 در کشور الجزایر تشکیل جلسه دادند این اجلاس در شرایط مطلوب به لحاظ موفقیت در موارد زیر برگزار شد:

1-  حذف تسلط کشورهای دیگر و شرکتهای بزرگ بر نفت اعضاء اوپک و تحقق اعمال حاکمیت مستقیم این کشورها بر صنایع نفت خود

2-   موفقیت در تشکیل یک سازمان جهان سومی موثر

3-   موفقیت در افزایش نسبی قیمت نفت

 

البته در آن زمان در کنار این شادمانی کشورهای صنعتی موج تبلیغاتی کاذبی را بر علیه اوپک به لحاظ افزایش قیمت‎ها (در 1973) به راه انداخته بودند که اجلاس مذکور تا حدود زیادی تحت تاثیر این جو و در تلاش خنثی‎کردن آن بود. با توجه به سطح اجلاس طبیعتاً در حاشیه اجلاس مسائلی غیر از مسائل نفت نیز مطرح گردید که حصول توافق میان دو دولت ایران و عراق در مورد مشکلات سیاسی و مرزی فیمابین جزو مهمترین آن بود.

اما اجلاس سران اوپک اینبار پس از 25 سال در شرایطی متفاوت و از جهاتی برگزار می‎گردد، در دو دهه قبل بدلیل مشکلات متعدد سیاسی بین اعضاء اوپک امکان برگزاری چنین نشستی فراهم نشد اکثریت اعضاء درگیر وقایع و مسائلی مانند جنگ اعراب و اسرائیل، وقوع انقلاب اسلامی در ایران، تحمیل جنگ توسط عراق بر علیه ایران و سپس کویت، مشکلات مرزی قطر و بحرین و … بودند این وقایع اعتماد متقابل بین اعضاء اوپک را کاهش داده و دشواری دسترسی به تفاهمات عمده را افزایش داده بود. اما در حال حاضر با شکلگیری نظام یکپارچه اقتصادی جهانی و رویکرد همه کشورها به سیاستهای تشنج‎زدائی و جایگزین کردن همکاری بجای رقابت، تشنجات منطقه‎ای و تشنجات میان اعضاء اوپک کاهش یافته و شاید همین امر زمینه تشکیل دومین اجلاس سران اوپک را فراهم آورده است. علاوه بر این در شرایط کنونی اعضاء اوپک با تحکیم حاکمیت ملی بر ذخائر ئیدروکربوری خود بسیاری از حساسیتهای دهه هفتاد را از دست داده‎اند و مسائل جدیدی برایشان مطرح گردیده است. بنابراین در مجموع فضای مناسبتری برای همکاری ایجاد شده است و عملکرد دو سال گذشته اوپک نیز حاکی از همین واقعیت است.

طی دو دهه گذشته دو عضو کوچک اوپک (گابن و اکوادور) از سازمان خارج شدند و پیش‎بینی می‎شود تعداد دیگری از اعضاء نیز بدلیل این که طی چند سال آتی خودشان تبدیل به یک واردکننده صرف خواهند شد از سازمان بیرون بروند و سازمان برای تولیدکنندگان بزرگ باقی بماند. و لذا یکی از مباحث اجلاس سران باید معطوف پذیرش اعضاء جدید در این سازمان باشد.

با کاهش ظرفیت‎های مازاد تولید برخی از اعضاء سازمان که هنوز از ظرفیت مازاد برخوردارند قدرت بیشتری خواهند یافت و این مسئله باید تحت نظم و انضباط قرار گیرد تا موجب خود محدودی بعضی از اعضاء نگردد.

طی دو دهه گذشته ساز و کار اصلی سازمان اوپک عمدتاً ساز و کار "مدیریت تولید" بوده است و اعضاء حاضر نشده‎اند که محدوده عمل خود را از نفت به سایر انرژیها تسری داده و یا همکاری نفتی خود را به اموری مانند تجارت، حمل و نقل، سرمایه‎گذاری مشترک و … توسعه دهند. بنابراین اوپک به یک محصول و به یک ساز و کار محدود مانده است. البته در درون سازمان و در سطوح کارشناسی تلاشها و ابتکارهایی در جهت نوآوری و ارائه تعریف‎های جدید جهت احیاء سازمان و پرهیز از تک‎بعدی نگری وجود داشته است اما کمتر با توفیق همراه بوده است. اجلاس سران می‎تواند فرصت مغتنمی را برای ایجاد تحول فراهم آورد. سران اوپک که از موضعی فراتر از مسئله نفت به روابط دوجانبه و چندجانبه می‎نگرند می‎توانند در فضای تفاهم موجود از وزرای نفت بخواهند که سطوح همکاری را به حوزه‎های وسیعتری توسعه دهند. البته تصمیمات اجلاس سران در صورتی ضمانت اجرائی خواهد یافت که این اجلاس سازمان یافته‎تر عمل نموده و تصمیمات آن از جایگاه حقوقی مشخص‎تر و مدون‎تری برخوردار گردد و جلسات آن بصورت منظم هر چهار یا پنج سال تشکیل شود و از همکنون برنامه‎ریزی مقدماتی جهت برگزاری اجلاس بعدی به عمل آید و در این صورت قطعاً همه این موارد به افزایش قدرت اوپک کمک خواهد کرد.

برای تقویت اوپک راهی بهتر از طی نمودن روند تشنج‎زدائی در سیاست خارجی اعضاء وجود ندارد در سال 1975 در حاشیه اجلاس سران مسئله تشنج‎زدائی در روابط ایران و عراق مطرح شد و امروز می‎تواند مسئله تشنج‎زدائی میان عراق و کویت یا ایران و الجزایر مطرح باشد، البته خود اجلاس سران اوپک فی‎نفسه تاثیر قابل توجهی در تشنج‎زدائی فیمابین اعضاء دارد و شاید این مقوله مهم‎ترین اثر این اجلاس باشد.

فقدان استراتژیهای بلندمدت و روزمرگی در تصمیم‎گیری مهمترین مشکل گریبانگیر اوپک است، سران می‎توانند از وزرای نفت بخواهند که استراتژیهای بلندمدت اوپک را تدوین نموده و به اجلاس‎های آتی سران ارائه نمایند، تسهیم ظرفیت‎سازی، منضبط کردن و محدودکردن ایجاد ظرفیتهای مازاد تولید برنامه‎ریزی در جهت تاثیرگذاری بر روند بلندمدت عرضه و (خصوصاً) تقاضای انرژی دنیا می‎تواند از جمله مهمترین استراتژیها باشد.

یکی از عوامل موفقیت یک سازمان بین‎المللی آن است که کشورهای عضو بتوانند اهداف فردی خود را در راستای هدف جمعی سازمان قرار داده و همگی در جهت تحقق اهداف سازمان تلاش کنند، در غیر اینصورت اگر هر کشوری بخواهد اهداف فردی خود را بصورت یکجانبه از سازمان استخراج کند توفیق قابل توجهی حاصل نخواهد شد. بعبارت دیگر موفقیت سازمان مرهون آن خواهد بود که رقابت به شراکت تبدیل گردد.

یکی دیگر از عوامل موفقیت یک سازمان بین‎المللی به میزان همگرائی و گستردگی روابط دوجانبه و چندجانبه میان اعضاء بستگی دارد هرقدر اعضاء یک سازمان وابستگی‎های متقابل گسترده و منافع مشترک بیشتری داشته باشند طبعاً در یک موضوع خاص نیز اولاً سهل‎تر به توافق خواهند رسید و ثانیاً توافقشان از ضمانت اجرایی بیشتری برخوردار خواهد بود توسعه همگرائی در جنبه‎های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … از عهده اجلاسیه‎های وزرای نفت اوپک خارج است اما سران اوپک در اجلاسی که هیئت‎های بلندپایه از وزارتخانه‎های مختلف نیز در آن حضور دارند می‎توانند زمینه همکاریهای گسترده‎تر بین اعضاء را پایه‎ریزی نمایند.

ریاست جمهوری محبوب کشورمان در جریان اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در جریان اجلاس سران اسلامی بحث مهم و تشنج‎شکن گفتگوی تمدنها را مطرح نمودند این تفکر در عرصه انرژی می‎تواند به گفتگوهای سازنده میان تولید‎کننده و مصرف‎کننده ترجمه شود البته در گذشته به ابتکار بعضی از کشورها جلساتی از این دست برگزار گردیده است لکن اغلب این جلسات در سطوحی نازل تشکیل گردیده و به مسائل حاشیه‎ای پرداخته‎اند اگر همه طرفهای بازار نفت و انرژی باور کنند که با کوته‎بینی و عاجل‎‎طلبی نمی‎توان منافع عمومی مردم جهان را بهینه کرد، در اینصورت چنین گفتگوهایی می‎تواند در سطوحی عالیتر و با دستور کارهای جدی‎تر اتفاق بیافتد و مقدمات حذف بی‎ثباتی‎های مخرب را از بازار نفت فراهم آورد. کشورهای صنعتی عمده مصرف‎کننده نفت باید به این واقعیت توجه کنند که مقوله امنیت عرضه انرژی و نفت که از اهمیت زیادی برای ایشان برخوردار است مستلزم وجود جو تفاهم و آرامش در سطح بین‎المللی و نه ایجاد تشنج است.

اعضاء اوپک چه در حوزه نفت و چه در سایر حوزه‎ها با مسائل و مشکلات مشترک و مشابهی مانند مسائل مربوط به سازمان تجارت جهانی، کنوانسیون‎های بین‎المللی زیست محیطی، استانداردهای جدید برای حامل‎ها و تجهیزات مصرف‎کننده انرژی، نیاز به تکنولوژیهای جدید و … روبرو هستند بدون شک بکارگیری مساعی جمعی در برخورد با این معضلات روند و سیر این مسائل را تسهیل خواهد نمود.

اخیراً تلاشهایی در زمینه تحمیل جهت‎گیری‎های خاص از خارج از سازمان بر اوپک وجود داشته است مناسب است که اجلاس سران قاطعانه در مقابل فشارهای غیرمنطقی بیرون از سازمان ایستادگی کنند و نگذارند که این فشارها بر تصمیمات اجلاسیه‎های وزرای نفت اوپک تاثیر بگذارد.

بدون شک در طول تاریخ نفت چه بعد و چه قبل از تشکیل اوپک، سهمی که از این دارائی تجدیدناپذیر و واجد ارزش ذاتی، حاصل کشورهای عمده صادرکننده گردیده است به هیچ وجه عادلانه نبوده است و همکنون نیز علیرغم بالا بودن نسبی قیمتهای اسمی، قیمت‎های واقعی هنوز در سطح بسیار پائینی قرار دارد، اما کشورهای صنعتی که به فروش گران متاع خود و به خرید ارزان متاع دیگران عادت کرده‎اند بار دیگر جار و جنجال تبلیغاتی بر علیه اوپک براه انداخته‎اند ، اجلاس سران فرصت مغتنمی جهت پاسخگوئی به این تبلیغات فراهم می‎آورد. همچنین با توجه به حضور وزرای دارائی کشورها در این اجلاس سازمان می‎توانند با تقویت صندوق اوپک و از طریق اعطای وام و کمکهای حساب شده آسیب‎پذیری کشورهای فقیر را کاهش دهد.

در هر حال از اجلاسی که تعریف حقوقی روشنی نداشته و پس از حدود 25 سال برگزار می‎شود نمی‎توان و نباید انتظارات فوق‎العاده‎أی داشت اما بدون شک تشکیل این اجلاس در آستانه چهلمین سالگرد تاسیس سازمان اوپک مبین زنده بودن و موثر بودن این سازمان و عزم اعضاء به حفظ و تقویت آن است و این اجلاس قطعاً می‎تواند مقدمات توفیقات بیشتر آتی سازمان را فراهم آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۷۹ ، ۱۹:۳۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

آیا شرایط برای ادغام در بخش انرژی مناسب است؟





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۷۹ ، ۱۹:۳۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

شانزدهمین اجلاس کنگره جهانی نفت از یازدهم تا پانزدهم ماه ژوئن گذشته مصادف با خرداد ماه در شهر کلگری در کشور کانادا برگزار شد. کنگره جهانی نفت همانطور که از نامش پیداست سازمان بین‎المللی است که از سال 1933 آغاز به کار نموده است و هدف از تاسیس آن فراهم‎کردن فضای مناسب جهت بحث و بررسی مسائل موجود در صنعت جهانی نفت بوده است. در حال حاضر 59 کشور جهان در این تشکیلات جهانی عضویت دارند که 86% تولید و 85% مصرف نفت جهان و 91% تولید و 90% مصرف گاز جهانی را پوشش می‎دهند و لذا این تشکیلات از فراگیری بی‌نظیری از نظر عضویت کشورهای تولید و مصرف‎کننده نفت و گاز برخوردار است. اجلاسیه‎های کنگره جهانی نفت در گذشته هر پنج سال یک‌بار و در دهه اخیر هر سه سال یک‌بار برگزار شده است این اجلاسیه‎ها معمولاً از ابعاد بسیار گسترده‎ای برخوردار است و هزاران نفر از دست‎اندرکاران صنایع نفت و گاز دنیا از بیش از 90 کشور عضو و غیرعضو در آن حضور می‎یابند در شانزدهمین کنگره که امسال در شهر کلگری برگزار شد نیز بیش از سه هزار نفر شرکت داشتند و جلسات کنگره بوسیله صدها خبرنگار پوشش خبری داشت.

کنگره بوسیله نخست‎وزیر کشور کانادا طی مراسمی خاص افتتاح شد و به مدت پنج روز ادامه یافت. طی این پنج روز پنج جلسه عمومی تشکیل شد که طی آن علاوه بر مقامات بلندپایه کشور کانادا مدیران ارشد شرکتهای بزرگ نفتی به تشریح سیاست‌های شرکتهای خود پرداختند. همچنین طی این پنج روز 24 جلسه مختلف تخصصی (بصورت جلسات همزمان) برگزار شد که طی آن 108 مقاله که قبلاً به تائید کمیته علمی کنگره رسیده بود توسط سخنرانان ارائه گردید در حاشیه جلسات تخصصی و در محلی نزدیک به مکان تشکیل این جلسات غرفه‎هایی تدارک دیده شده بود که جمعاً 135 مقاله نیز طی برنامه زمانبندی تعیین شده بصورت پوستر در این غرفه‎ها ارائه گردید. هر روز عصر و پس از پایان جلسات علمی میهمانی‎های متعددی توسط شرکتها و کشورهای شرکت‎کننده در کنفرانس برقرار بود که فرصتی را برای آشنائی، گفتگو و تبادل‎نظر دست‎اندرکاران صنایع نفت و گاز جهان فراهم آورده بود. در حاشیه کنفرانس نمایشگاهی نیز برگزار گردیده بود که کشورها و شرکتها عمدتاً گزارش فعالیتها و توانائیها و همچنین محصولات فن‎آوری‌های نرم‎افزاری خود را در آنجا عرضه کرده‌ بودند.

شانزدهمین اجلاسیه کنگره جهانی نفت (همانند سایر اجلاسیه‌های قبلی این کنگره) محیطی را فراهم آورده‌بود تا دست‌اندرکاران صنعت متنوع، پویا، متحول و عظیم نفت و گاز دنیا اعم از تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان انرژی، فارغ از جدال‌ها و اختلافات سیاسی و اقتصادی به تبادلات علمی و فنی پرداخته و نمونه‌ای از یک صحنه تفاهم و همکاری جهانی را به نمایش گذارند.

چنانچه بخواهیم دست‌آوردی عمومی و جمع‌بندی شده از کنگره شانزدهم ارائه دهیم باید بگوییم که این کنگره بیش از گذشته نشان داد که مزیت (مطلق یا نسبی) نه در دارا بودن منابع طبیعی و ثروت‌های فیزیکی بلکه در دانایی و فن‌آوری است. واقعیت‌های اقتصادی دنیای امروز نشان می‌دهد که ارزش افزوده منابع استخراجی و دارایی‌های فیزیکی و به عبارت دیگر سخت‌افزارها دائماً در حال کاهش و ارزش افزوده دانش، تحقیقات، فن‌آوری و نرم‌افزارها دائماً در حال افزایش است نگاهی به بازارهای بورس جهان نشان می‌دهد که پررونق‌ترین بازارهای بورس سهام مربوط به شرکت‌هایی است که از دارایی فیزیکی قابل توجهی برخوردار نیستند. چنانچه جدیدترین رده‌بندی‌هایی که در مورد شرکت‌های بزرگ نفتی جهان به عمل آمده‌است را مرور کنیم ملاحظه  می‌کنیم که نام شرکت‌های نفتی مربوط به کشورهای صاحب ذخایر نفت و گاز در صدر رده‌بندی بر مبنای دارایی (زیرزمینی و فیزیکی) قرار دارد اما در رده‌بندی‌هایی که بر مبنای شاخص‌های مختلفی مانند ارزش سهام، میزان رشد سالانه ارزش سهام، سود سالانه، نسبت سود به سرمایه و ... به عمل می‌آید هیچ اثری از این شرکت‌ها وجود ندارد و شرکت‌های برتر در این دسته از رده‌بندی‌ها شرکت‌هایی هستند که بر فن‌آوری، پویایی، تحول و دانایی خصوصاً در عرصه‌های سازماندهی، مدیریت و اطلاعات، متکی هستند. توانایی و شیوه‌های بازاریابی این‌گونه شرکت‌ها به درجه‌ای رسیده است که اصولاً برای فروش محصولات و یا تولید کار برای خود، تقاضای کاذب در کشورهای جهان سوم به‌وجود می‌آورد، فی‌المثل چگونه است که در حالی که استفاده از ماده‌ای مانند MTBEبه دلیل مشکلات و مضرات زیست‌محیطی آن، در کشورهای صنعتی ممنوع گردیده و به تدریج در حال منسوخ شدن است همزمان در بعضی از کشورهای در حال توسعه اجرای چندین پروژه تولید MTBE در دستور کار قرار می‌گیرد؟ پاسخ را در توانایی شرکت‌های بزرگ نفتی در تحمیل خواسته‌های خود و ایجاد بازارهای جدید و تقاضای جدید برای محصولات تکنولوژیک خود باید جستجو کرد بدیهی است که این امور با تسلط بر فن‌آوری اطلاعات و اطلاع‌رسانی صورت می‌پذیرد.

به عنوان یک نمونه،  در کشور ما کراراً اظهار می‌شود که به دلیل دارا بودن ذخایر ئیدروکربوری از نظر توسعه صنایع پتروشیمی دارای مزیت نسبی هستیم چرا که ئیدروکربورها در این صنایع هم به عنوان ماده اولیه و هم به عنوان انرژی به کار می‌رود یعنی دو عامل از چهار عامل اصلی تولید را پوشش می‌دهند، و نتیجه گرفته می‌شود که تردیدی در توسعه صنایع پتروشیمی نباید نشان داد. اما چنانچه به روند حرکت فن‌آوری، تحقیقات و اطلاعات نظر بیافکنیم متوجه خواهیم شد که چنین برداشتی بسیار ابتدایی سنتی و غلط است، فن‌آوری در صنایع پتروشیمی بسیار متحول و پویاست و اصولاً در صنایعی که دائماً در حال تحول هستند و هر روز فرآیندهای جدیدتری برای کاهش هزینه‌های تولید و افزایش مرغوبیت محصول ابداع می‌شود و رقابت فشرده‌ای در بازارسازی و بازاریابی محصولات وجود دارد، مزیت نسبی نه در دارا بودن عوامل تولید بلکه در تسلط بر تحقیقات و فن‌آوری اطلاعات است. در همان، زمانی که شما فکر می‌کنید که مشغول خرید و انتقال تازه‌ترین فرآیند هستید این امکان وجود دارد که در آزمایشگاه‌های تحقیقاتی شرکت فروشنده، فرآیند تازه‌تری در حال مطالعه و بررسی است و چه بسا آنچه از نظر شما تازه‌ترین است از نظر او که از برنامه‌های تحقیقاتی خود و رقبا مطلع است کهنه و خطرناک می‌نماید که هر چه زودتر باید حداکثر منافع را از آن حاصل کرد و هر لحظه ممکن است بی‌ارزش شود. نتیجه این خواهد بود که شما هرگز نخواهید توانست از نیز هزینه و کیفیت محصول با صاحب اصلی تکنولوژی رقابت کنید مگر آنکه پا به‌پای سرمایه‌گذاری و واردات بر اطلاعات و تحقیقات نیز تأکید شود و این در حالی است که در کشور ما با کمال تأسف تحقیقات آخرین چیزی است که مدیران و خصوصاً مدیران عالی‌رتبه بر روی آن وقت و بودجه می‌گذارند (و یا در واقع نمی‌گذارند).

از موارد جالبی که در نمایشگاه حاشیه کنفرانس به چشم می‌خورد ارائه نرم‌افزارهای پیشرفته جهت شبیه‌سازی مخازن ئیدروکربوری بود، این نرم‌افزارها این امکان را به وجود آورده است که مهندسین مخازن و تصمیم‌گیرندگان در مورد مسائل توسعه و تولید مخازن بتوانند (با تقریب بالا) وضعیت مخزن را مشاهده نموده و نتایج آثار و تبعات کلیه تصمیمات خود (اعم از حفره چاه جدید و ...) را بر روی مدل شبیه‌سازی به وضوح مشاهده نمایند. امروزه جایگاه وضعیت مدل‌های شبیه‌سازی به گونه‌ای است که کلیه اطلاعات دریافتی مربوط به مخزن و تولید چاه‌ها و ... به‌طور متصل به این مدل‌ها تغدیه می‌شود و مدل دائماً روزآمد گردیده و با تطبیق مستمر پیش‌بینی‌های  قبلی با اتفاقات واقعی، اشکالات مدل دائماً برطرف گردیده و اعتبار مدل و روائی نتایج آن افزایش می‌یابد و این امکان به وجود می‌‌‌‌آید که حداکثر بازیافت ممکن از ذخیره موجود حاصل شود و این در حالی است که در بسیاری ازکشورهای در حال توسعه دارای ذخائر نفتی، مطالعات مخزن به صورت منفصل و هر چند سال یک بار انجام می‌پذیرد و بسیاری از اطلاعات مربوط به تولید مخازن و تولید چاه‌ها جمع‌آوری نگردیده و اطلاعات جمع‌آوری شده نیز به ساختار اطلاعاتی منسجمی منتقل نمی‌گردد و بعضاً این کشورها با حداقل شناخت و تسلط فنی راجع به مخازن خود اقدام به عقد قراردادهای توسعه و بهره‌برداری از مخازن با شرکت‌های چند ملیتی (صاحب فن‌آوری) می‌نمایند که نتایج آن از پیش روشن است.

موقعیت‌هایی مانند اجلاسیه‌های کنگره جهانی نفت فرصت‌های مغتنمی است که مدیران و دست اندرکاران صنایع نفت خصوصاً در کشورهای در حال توسعه را به بازنگری در روند تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات خود وادارد. البته باید توجه داشت که آنچه در این همایش‌ها به چشم می‌آید حاصل کارکرد از روش‌ها و سیستم‌ها است که در فراسوی آن قرار دارد و ناظر هشیار باید از این ظواهر به آن فراسو بنگرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۷۹ ، ۱۹:۲۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

مصرف غیربهینه حاملهای انرژی و خصوصاً فرآورده‎های نفتی و بالابودن بیش از حد شاخص شدت انرژی یکی از مشکلات مهم اقتصاد کشور است. سالانه میلیاردها دلار از سرمایه‎های ملی کشور از این طریق به هدر می‎رود. در ابتدای برنامه پنج‎ساله اول تصور و برداشت از این مقوله بسیار غریبه و وهم‎آلود بود اما امروز با پشت‎سرگذاشتن دو برنامه پنج‎ساله و با وجود اقداماتی که در برنامه‎های اول و دوم پیش‎بینی شده بود تصویر شفاف‎تر و شناخت روشنتری در این زمینه بوجود آمده است. مطالعات زیادی در این رابطه انجام پذیرفته، همایشهای متعددی برگزار گردیده و جمع کثیری از مدیران صنایع نیز دوره‎های آموزش مقدماتی را گذرانیده‎اند. اغلب مطالعات انجام شده که توسط مراجع داخلی و بعضاً خارجی انجام پذیرفته است نشان می‎دهد که در اغلب بخشهای اقتصادی و صنعتی کشور ظرفیت قابل توجهی برای کاهش مصرف انرژی و بهینه‎سازی آن وجود دارد. اما کمتر اقدام عملی در این جهت صورت پذیرفته است. در شرایط فقدان منابع کافی برای توسعه ظرفیتهای تولید نفتخام کشور و با وجود تحریم‎های بین‎المللی و سایر موانعی که در این رابطه وجود دارد، کنترل مصرف داخلی فرآورده‎های نفتی در حفظ توان صادراتی نفت‎خام کشور نیز از اهمیت ویژه‎أی برخوردار می‎باشد. کشور ما باید بتواند بازارهای صادراتی نفت‎خام خود را در چارچوب نظام سهمیه‎بندی تولید اوپک حفظ نماید و بنابراین هر بشکه مصرف کمتر در داخل به معنای یک بشکه بیشتر برای صادرات خواهد بود.

البته باید توجه شود که در مسیر بهینه‎سازی و صرفه‎جوئی در مصرف انرژی نیز نباید دچار افراط و تفریط شویم، در هر حال کشور ما کشوری است که از نظر منابع انرژی دارای مزیت نسبی است در حالیکه در زمینه تامین سرمایه و فن‎آوری‎های پیچیده فاقد مزیت است، لذا هرگونه سرمایه‎گذاری و اقدامی در زمینه بهینه‎سازی مصرف انرژی و به هر قیمتی که انجام پذیرد نمی‎تواند مطلوب باشد و بدون شک در مورد هر اقدامی که مستلزم صرف سرمایه و واردات ماشین‎‎آلات و تجهیزات باشد باید مطالعات فنی و اقتصادی کافی صورت گیرد. البته بخش قابل توجهی از اقدامات در زمینه کنترل مصرف انرژی و افزایش بازدهی آن نیازی به سرمایه‎گذاری و نصب تجهیزات خاص ندارد و صرفاً مستلزم برنامه‎ریزی، ممیزی و نظارتها و مراقبتهای مدیریتی است و به عبارت دیگر میزان قابل توجهی از مصرف بی‎رویه انرژی به مشکلات عمومی فرهنگی و مدیریتی که منجر به پائین‎بودن بهره‎وری در همه زمینه‎ها گردیده است مربوط می‎شود. اما سطح بالاتری از بهینه‎سازی مصرف انرژی مستلزم جایگزین کردن سایر عوامل بجای انرژی است که در اینصورت اگر کاهش مصرف انرژی مستلزم افزایش نیروی کار و اشتغال باشد مطلوب است اما اگر مستلزم جایگزین کردن سرمایه و کالاهای سرمایه‎أی ارزبر باشد همانطور که اشاره شد در هر مورد نیازمند محاسبات دقیق و بررسیهای فنی و اقتصادی است.

و اما پس از رسیدن به این سطح از مسئله (جایگزین کردن سایر عوامل بجای انرژی)، مطالعات اولیه نشان می‎دهد که بسیاری پروژه‎های اقتصادی برای بهینه‎سازی مصرف انرژی وجود دارد که در قیمتهای فعلی سوخت توجیه اقتصادی پیدا نمی‎کند به این معنا که فرضاً یک کارخانه‎دار می‎تواند با انجام یک سرمایه‎گذاری مختصر و با نصب بعضی تجهیزات، میزان سوخت مصرفی خود را کاهش دهد اما هنگامیکه این سرمایه‎گذاری مختصر را (با توجه به پائین‎بودن بیش از حد قیمت سوخت) با میزان سوخت اضافه‎أی که در صورت عدم این سرمایه‎گذاری در طول زمان مصرف خواهد کرد مقایسه می‎کند آنرا مقرون به صرفه نمی‎یابد و لذا به وضعیت جاری خود ادامه می‎دهد. به عبارت دیگر یارانه‎های پرداختی به حاملهای انرژی موجب شده است که نوعی تعارض مابین منافع ملی و منافع خصوصی مصرف‎کنندگان این حاملها بوجود آید. به این معنا که بسیاری از پروژه‎های مورد بحث در قیمتهای واقعی سوخت (یعنی قیمتهای بین‎المللی و قیمتی که دولت در صورت عدم مصرف داخلی می‎تواند حامل انرژی مورد نظر را در بازار جهانی بفروش رساند) توجیه اقتصادی دارند اما در قیمتهای فعلی و یارانه‎ای سوخت که مصرف‎کننده با آن مواجه است توجیه اقتصادی نمی‎یابند. حال باید بررسی کرد که چاره رفع این مشکل چیست شاید در نگاه اول بنظر برسد که چاره اصلی حذف کامل یارانه از قیمت حاملهای انرژی است اما تجربه ده سال گذشته نشان داده است که چنین اقدامی غیرممکن می‎نماید. تداوم تاریخی یارانه‎ها موجب شده است که حذف یارانه‎ها از چنان آثار و تبعات منفی بر اقتصاد و خصوصاً از چنان آثار تورمی برخوردار است که تصمیم‎گیری در این مورد را بسیار دشوار می‎سازد، از سوی دیگر تجربه نشان می‎دهد که حذف تدریجی یارانه‎ها نیز اقدام اثربخشی نبوده است چرا که با توجه به ساختار تورمی کشور همواره نرخ تورم بیشتر از میزان تعدیل قیمت حاملهای انرژی افزایش یافته و موجب گردیده است که قیمتهای واقعی این حاملها عملاً ثابت مانده و یا حتی کاهش یابد، عدم امکان حذف یارانه و تعدیل قیمتها نباید امر مهم بهینه‎سازی در مصرف انرژی را تعطیل کند.

با توجه به آنچه که گفته شد بنظر می‎رسد که هیچ راه چاره‎أی به غیر از منطقی‎کردن یارانه‎ها باقی نمی‎ماند یعنی دولت باید با تمهید برنامه‎ها و اقدامات لازم به شکل وسیعی، یارانه‎ها را به سمت پروژه‎هایی که مصرف حاملهای انرژی را کاهش می‎دهد منتقل نماید متاسفانه در حال حاضر یارانه‎ها بشکلی پرداخت می‎شود که مشوق مصرف بیشتر است و لذا باید در جائی پرداخت بشود که مشوق صرفه‎جوئی و کنترل بیشتر باشد.

دولت باید از کلیه پروژه‎های کنترل و بهینه‎سازی مصرف انرژی که در قیمتهای واقعی و بین‎المللی سوخت توجیه اقتصادی پیدا می‎کنند حمایت نموده و به این پروژه‎ها یارانه پرداخت نماید همچنین باید مکانیزمهای انگیزشی جهت اینکه صنایع و مصرف‎کنندگان عمده انرژی چنین پروژه‎هائی را پیشنهاد نمایند تمهید شود. در هر حال باید راهکارهای گوناگونی جهت رفع تعارض فیمابین منافع ملی و منافع مصرف‎کنندگان عمده انرژی اندیشیده شود.

خوشبختانه بطور همزمان در آستانه اجرای قانون برنامه پنج‎ساله سوم عمرانی و تشکیل مجلس جدید قرار داریم و خوشبختانه در جریان آخرین تغییرات انجام شده در آئین‎نامه داخلی مجلس شورای اسلامی که در روزهای آخر مجلس پنجم به اجرا گذاشته شد با ادغام بخشی از کمیسیون نیرو درکمیسیون نفت، کمیسیون جدیدی بنام کمیسیون انرژی تشکیل شده است بنابراین مجلس ششم این امتیاز را خواهد داشت که مسایل انرژی را بطور منسجم و یکپارچه مورد توجه قرار دهد و مجلس می‎تواند در چارچوب برنامه سوم که از انعطاف لازم در این زمینه برخوردار است قوانین و مقررات تسهیل‎کننده را تنظیم و تصویب نماید.

علاوه بر این باید توجه داشت که در این رابطه فرصتهای جالبی برای استفاده از امکانات بین‎المللی نیز وجود دارد. اغلب پروژه‎های بهینه‎سازی و صرفه‎جوئی انرژی جنبه زیست‎محیطی نیز دارند و تحقق آنها موجب کاهش گازهای آلاینده می‎گردد از سوی دیگر در چارچوب کنوانسیون‎های زیست‎محیطی اغلب کشورهای صنعتی موظف شده‎اند که تدریجاً میزان گازهای آلاینده خود را کاهش دهند اما از آنجائیکه این کشورها در گذشته بسیاری از فن‎آوریهای پیشرفته را بکار گرفته‎اند هزینه سرمایه‎گذاری برای کاهش بیشتر آلودگی در این کشورها بسیار بالاست در صورتیکه در کشورهای در حال توسعه می‎توان با صرف هزینه‎های بسیار کمتر میزان بیشتری از آلودگی را کاهش داد بنابراین کشورهای فوق‎الذکر ترجیح می‎دهند برای انجام تعهدات خود در مورد کاهش میزان آلودگی از پتانسیل کشورهای در حال توسعه استفاده نمایند و لذا این امکان وجود دارد که با برنامه‎ریزی و برخورد منسجم از این موقعیت استفاده شود، البته اغلب کشورهای صنعتی در حال حاضر در حال بررسی و مطالعه پتانسیلهای موجود در این زمینه هستند اما روند گفتگوها در کنفرانسهای محیط‎زیست نشان می‎دهد که مقوله "تجارت آلودگی" نهایتاً پذیرفته خواهد شد و در اینصورت اقدامات جدی‎تری نیز در این رابطه بعمل خواهد آمد.

در هر حال همانگونه که در مقدمه بحث نیز اشاره گردید در طول دو برنامه قبلی بحث و بررسی کافی در این زمینه بعمل آمده است و بنظر می‎رسد که زمان زمان عمل و اقدامات جدی‎تر است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۷۹ ، ۱۹:۲۴
سید غلامحسین حسن‌تاش