وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۷۳ مطلب با موضوع «نفت :: اوپک» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۶ ، ۱۳:۴۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۸۶ ، ۱۰:۴۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۸۶ ، ۱۰:۱۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

حدود دو سال پیش در شرایطی کاملا متفاوت با شرایط فعلی بازار جهانی نفت همایشی توسط موسسه مطالعاتی وابسته به وزارت نفت برگزار شد که در جریان آن نظریه سهم بازار و ایده خروج از سازمان اوپک مورد استقبال کارفرما و برگزارکنندگان همایش قرارگرفت. قبلا در مقاله‌ای تحت عنوان "ما و قیمت‌های جهانی نفت" که به عنوان سرمقاله در شماره 60 ماهنامه اقتصاد انرژی به چاپ رسید به طور مبسوط ایرادهای وارد بر نظریه سهم بازار ارائه شد. اما از آنجا که علی‌رغم گذشت زمان و متحول شدن شرایط به نظر می‌رسید که ایده خروج از اوپک نیز در اذهان برخی از صاحب‌منصبان تاثیرگذار جاذبیت‌هایی یافته است مفید به نظر رسید که در این زمینه نیز مطالبی ارائه گردد.


دانلود متن کامل مقاله 

دریافت
حجم: 418 کیلوبایت



لینک نسخه متنی 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۸۴ ، ۱۳:۱۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

بانک اوپک

صندوق اوپک در سال 1975 و به دنبال وقوع شوک اول نفتی تاسیس شد. به دنبال وقوع شوک اول نفتی و با لا رفتن قیمت قیمت نفت، کشورهای صنعتی مصرف‌کننده عمده انرژی یک فضای منفی بین‌المللی را علیه اوپک سازمان دادند و افکار عمومی بین‌المللی را علیه اوپک تحریک کردند. در چنین فضایی یکی از مطالبی که مطرح نموده و به اوپک فشار می‌آوردند این بود که :"ممکن است کشورهای صنعتی مصرف‌کننده عمده نفت و انرژی بتوانند به دلیل قوت ساختار اقتصادی خود قیمت‌های بالای نفت را متحمل شوند ولی قطعا تحمل این قیمت‌ها برای کشورهای ضعیف و توسعه نیافته و یا در حال توسعه نیازمند به واردات نفت و انرژی که ساختارهای اقتصادی قوی ندارند،‌ مشکل خواهد بود و این کشورها تحت فشار قرار می‌گیرند".

 در آن مقطع اوپک برای اینکه بتواند این فشار روانی را تحت‌الشعاع قرار داده و بشکند،‌ صندوق اوپک را تاسیس کرد و اعلام نمود که از محل این صندوق به کشورهای فقیری که در اثر افزایش قیمت‌های نفت تحت فشار قرار می‌گیرند کمک می‌کند و وام‌ها و اعتباراتی را به این کشورها می‌پردازد.

با توجه به سابقه‌ای که صندوق اوپک دارد، در شرایط کنونی هم می‌تواند دوباره دارای اهمیت باشد. اینک جهان در شرایطی مشابه دهه هفتاد و وضعیت بعد از شوک‌های اول و دوم نفتی قرار گرفته است و ظرف دو سال گذشته قیمت‌های نفت به حدود سه برابر افزایش پیدا کرده است،‌ البته با این تفاوت که این بار هیچ اتهامی در این رابطه به اوپک وارد نیست (گرچه در دهه هفتاد نیز اتهاماتی که به اوپک نسبت داده می شد واهی بود).

 اما در هرحال از آنجایی که کشور‌های عضو اوپک،‌ خود کشورهای در حال توسعه و درد آشنای اینگونه کشورها هستند،‌ همان اهدافی که در دهه هفتاد درباره صندوق اوپک مطرح بود، مجددا در شرایط فعلی می تواند مطرح باشد. البته ذکر این نکته لازم است که صندوق اوپک بعد از دهه هفتاد و خصوصا در دهه هشتاد که قیمت جهانی نفت سقوط کرد اهمیت خود را از دست داد و به اعطاء بعضی کمک‌های محدود و پروژه‌های محدودی که از طریق وام‌های ارزان قیمت و عمدتا در کشور آفریقایی مورد حمایت این صندوق قرار می‌گیرد،‌ محدود شد.

 همان‌طور که اشاره شد در طی دو سال اخیر که قیمت نفت فوق‌العاده بالا رفته و پیش‌بینی می‌شود این قیمت‌های بالا احتمالا در سال‌ها ‌ی آتی نیز تداوم داشته باشد، بحث صندوق اوپک می‌تواند دوباره مطرح گردد و این صندوق دوباره ازاهمیت زیادی برخوردار شود. خصوصا اگر به این نکته توجه کنیم که اخیرا بعضی از کشورهای اوپک مانند ونزوئلا نیز،‌ اهمیت بعضی کمک‌ها به کشورهای در حال توسعه و فاقد منابع انرژی را یادآورشده‌اند.

بنابراین صندوق اوپک می‌تواند مورد توجه جدی‌تری قرار گیرد و اوپک تصمیم بگیرد که اگر کشورهای عضو، بخواهند کمک‌هایی را به کشورهای فقیر اعطاء کنند از محل این صندوق باشد. قطعا چنین اقدام منسجمی حتی در مورد حادثه دیدگان کاترینا،‌ از اقدامات انفرادی کشورها بهتر و اثر گذارتر خواهد بود. اما به نظر می‌رسد که در شرایط کنونی حتی بحثی فراتر از این را می‌توان در رابطه با صندوق اوپک مطرح نمود :

 با حدود 3 برابر شدن قیمت نفت طی دو سال اخیر طبیعتا حجم گردش منابع مالی که در ‌سطح بین‌المللی برای معاملات نفت انجام می‌شود نیز چند برابر شده و بسیار عظیم است. اگر تا دوسال پیش برای هر بشکه نفت حدود بیست و چند دلار پرداخت می‌شد اکنون حدود شصت و چند دلار دارد پرداخت می‌شود و این حجم از معاملات طبعا گردش مالی بسیار مهم و قابل توجهی دارد. اینک می‌توان این بحث را مطرح کرد که در این شرایط چرا اوپک باید اجازه دهد که بانک‌های بین‌المللی از این گردش مالی عظیم بهره جویند ؟

 علاوه بر این اغلب کشورهای عضواوپک به دلیل درآمدهای بالای نفت مکانیزم‌های ذخیره‌سازی و سپرده‌گذاری را در پیش گرفته‌اند. بنابراین در چنین شرایطی با توجه به حجم گردش مالی و هزینه‌ای که برای معاملات نفت انجام می‌شود و مکانیزم‌های ذخیره ارزی که در سطح کشورهای اوپک به اجرا گذاشته شده،‌ زمان بسیار خوب و مناسبی به نظر می‌رسد که اوپکی‌ها تصمیم بگیرند که این صندوق را به یک بانک جهانی تبدیل کنند و در سطح  "بانک اوپک" سازوکارهایی را به وجود بیاورند که این بانک بتواند مانند یکی از بانک‌های معتبر بین‌المللی با پشتوانه درآمدهای عظیمی که در این کشورها تولید می‌شود در سطح جهان سرمایه‌گذاری و فعالیت نموده و انواع فعالیت‌هایی بانکی که بانک‌های بزرگ انجام می‌دهند را به انجام رساند و علاوه بر اینکه نقل و انتقالات ارزی معاملات نفت از طریق چنین بانکی انجام شود.

 این فرصت خوبی را برای اوپک ایجاد می‌کند و کشورهای اوپک به جای اینکه بگذارند بانک‌ها بین‌المللی از منافع سپرده‌گذاری ایشان و گردش نقدینگی نفت بهره ببرند می‌توانند این منافع را متوجه خود نموده و از محل آن منابع بیشتری را برای کمک به کشورهای فقیر تامین کنند و از طریق همین بانک بتوانند وام‌های بیشتری را در اختیار کشورهای فقیر توسعه نیافته یا درحال توسعه که فاقد منابع نفت و انرژی هستند و از بالا بودن قیمت‌های نفت آسیب می‌بینند،‌ قرار دهند.

جمهوری اسلامی ایران می‌تواند مبتکر ارائه و پی‌گیری این پیشنهاد باشد و دولت جدید ایران، تشکیل بانک اوپک و تبدیل شدن و یا به عبارتی ارتقاء صندوق اوپک به یک بانک مهم بین‌المللی را پیشنهاد دهد و این پیشنهاد را در سطح کشورهای اوپک دنبال کند و بر روی فواید آن تبلیغ نماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۴ ، ۰۹:۰۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

(اقتصاد انرژی شماره ۶۸ بهمن ماه ۱۳۸۳)

 اخیرا با ابلاغ حکمی‌از طرف وزیر نفت کویت به ‌آقای عدنان شهاب‌الدین، که طی ان بخشی از اختیارات دبیرکلی  به ‌او تفویض شد، تنشی در میان  اعضای اوپک به‌ وجود آمد  که قابل  بررسی است.

طبق اساسنامه سازمان اوپک دبیرکل این سازمان بر اساس اتفاق آراء اعضا برای یک دوره سه ساله انتخاب می‌شود و مسئولیت وی حداکثر برای یک دوره سه ساله دیگر نیز قابل تمدید است  و ادامه کار وی بعد از پایان دوره دوم  به ‌هیچ وجه قابل تمدید نیست. بر این مبنا اگر در این زمان اعضا اوپک بر روی دبیرکل جدید به‌توافق و جمع‌بندی نرسیدند، بالاترین مقام دبیرخانه اوپک  عهده‌دار مسوولیت‌های اداره دبیرخانه خواهدبود. یعنی نقش دبیرکل را (مسلما نه با  برخورداری از جایگاه و موقعیت بین المللی یک دبیر کل رسمی ) تا زمانیکه اعضا روی دبیرکل جدید به‌توافق برسند، تا حدودی ایفا می‌ نماید،

البته در گذشته در دبیرخانه اوپک پستی به‌ عنوان قائم مقام‌دبیرکل وجودداشت و این تجربه نیز وجود دارد که در دوران جنگ ایران و عراق به ‌دلیل اختلاف دوکشور و  سایر جناح بندی‌های درونی اوپک، سال‌ها بروی مساله دبیرکلی اوپک توافق نشد و قائم مقام وقت دبیرکل اوپک "فاضل الچلبی"  قریب پنج سال، در موقعیت دبیرکلی باقی ماند. اما بعدها پست قائم مقامی‌‌دبیرکل حذف شد و طبق اساسنامه باتوجه به‌حذف پست مذکور، بالاترین مقام یا پست سازمانی دبیرخانه (رئیس بخش تحقیقات) جایگزین آن شد که درحال حاضر این  فرد کسی جز آقای عدنان شهاب‌الدین نیست.

با پایان یافتن دوره دبیرکل ونزوئلائی در 2003، آقای‌ نژادحسینیان از طرف ایران و آقای عدنان شهاب‌الدین از طرف کویت کاندیدای دبیرکلی شدند. درواقع کویتی‌ها با کاندیدا کردن عدنان خود را در موقعیتی قرار دادند که چه کاندیدای آنها رای بیاورد و چه نیاورد دبیرکلی اوپک در دست آنها قرار گیرد.  با توجه به وضعیت بوجود آمده و کاندیداتوری بالاترین مقام دبیرخانه، وزرای نفت اوپک برای جلوگیری از لوث شدن موضوع و جلوگیری از بی‌معنا شدن  عملی موضوع انتخاب دبیرکل، تصمیم گرفتند که این بار رئیس سالانه اجلاس‌ها اوپک که از میان وزراء عضو سازمان انتخاب می‌شود، تا  حصول توافق بر روی دبیرکل جدید، مسئولیت‌های دبیرکل را به عهده داشته‌باشد. البته این تصمیم نیز تغییر  چندانی در صورت مسئله بوجود نیاورد  چراکه  واضح است  که رئیس سالانه  اوپک که تنها  سمتی تشریفاتی  دارد  به دلیل  مسئولیت‌های خود در وزارت نفت  کشورش  قادر به استقرار در  دبیرخانه  و اداره مستقیم امور آن نخواهد بود و لاجرم بیشترین مسئولیت را به عهده  بالاترین  مقام دبیرخانه خواهد گذاشت.

   اما اتفاق جالبتری که در اخرین اجلاس اوپک افتاد این بود که وزیر نفت کویت برای سال جدید میلادی به‌عنوان رئیس سالانه اوپک انتخاب شد، بسیار طبیعی و منتظره است  که وزیر نفت کویت اختیارات بیشتری را  نیز به ‌هموطن خود و کاندیدای دبیرکلی  کشورش  اعطا نماید . درواقع  اگر وزیر کویت چنین حکمی ‌‌‌را هم صادر نمی‌کرد قطعا در مقایسه با هر وزیر دیگری که رئیس سالانه می‌شد دست  آقای شهاب الدین را بازتر می‌گذاشت و در عمل اختیارات بیشتری به او میداد و البته  با این ابلاغ  تلاش شده است که مشکل پرستیژی  "عدنان"  نیز تا حدودی حل شود. بنابر این مشکل اصلی در حقیقت در این است که چرا وزیر نفت کویت بعنوان رئیس سالانه انتخاب گردیده‌است ؟ تا زمانی که بن بست فوق‌الذکر در مسئله دبیرکلی وجود دارد، با همان منطقی که اداره موقت دبیرخانه بطور رسمی به بالاترین  سمت دبیرخانه اوپک که همان کاندیدای کویت است سپرده نشد، با همان منطق وزیر نفت کویت نیز نباید بعنوان رئیس سالانه سازمان انتخاب می گردید و خصوصا  وزیر نفت ایران نباید با چنین تصمیمی موافقت می‌نمود.

وقتی وزرا به‌ایشان رای دادند قطعا این توجه را داشته‌اند که آقای شهاب‌الدین موقعیت ممتازتری پیدا خواهد کرد و حداقل تا پایان سال 2005  کویتی‌ها انگیزه‌ای برای حل  مساله دبیرکلی نخواهدداشت. بنابر این برای کسانی که چنین رائی داده‌اند جای اعتراضی  باقی‌نمی ماند!

اما همه اعضای اوپک و به‌خصوص وزیر نفت کویت باید این توجه را داشته‌باشند که وضعیت به‌وجود آمده از دو جهت به ‌نفع اوپک نخواهد بود، اول اینکه  گرچه آقای شهاب‌الدین نقش دبیرکل اوپک را ایفا می‌کند ولی در واقع چون جایگاه دبیرکل را نداشته و نمی‌تواند با این عنوان در محافل حضور پیدا کند، فقدان دبیرکل رسمی‌ در طولانی مدت موجب تضعیف سازمان خواهدشد و دوم اینکه  وجود اختلاف نظر در اوپک و آشکار و بارز شدن آن نیز به گونه دیگری این ضعف را تقویت می‌کند که این مساله به‌صلاح اوپک و موقعیت جهانی آن نیست و هرچه زودتر باید حل و فصل شود. موضوع دبیرکلی اوپک نمی‌تواند تا پایان دوره خدمت آقای شهاب الدین بلاتکلیف باقی مانده و احیانا  دستخوش  دفع الوقت  قرار گیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۸۳ ، ۰۸:۴۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

 (اقتصاد انرژی شماره ۶۸ بهمن ۱۳۸۳)

سال‌هاست که آژانس بین‌المللی انرژی و همچنین وزارت انرژی آمریکا و دفاتری که برای آنها کار می‌کنند  (مانندEIA) در پیش‌بینی‌هایی که مرتبا نیز روزآمد می‌شود، رقم‌های بسیار بالایی را برای تولید عربستان سعودی در سال‌های 2020 و 2025 و اخیرا حتی تا 2030  در نظر می گیرند .

 البته گفتنی است که مدل‌هایی که این پیش‌بینی ها  بوسیله آنها انجام می شود، معمولا توجه زیادی به‌طرف عرضه ندارند و توجه آنها عمدتا به‌طرف تقاضا است. بعد از اینکه بر اساس این مدل‌ها تقاضای جهانی انرژی و تقاضای جهانی نفتخام پیش بینی می شود، در مقابل با توجه به‌توان نسبی تولید کشورها، عددی را برای اینکه نشان دهند که این تقاضا را چه کسی تامین خواهد نمود، در نظر می‌گیرند و بر این اساس رقم‌هائی برای تولید اوپک و غیر اوپک ارائه می گردد که در آن تقریبا هیچگونه توجهی بویژه به‌توان تولید و وضعیت مخازن نفتی  کشورهای عضو اوپک و امکان پذیری فنی تولید پیش بینی شده (و یا در واقع پیشنهاد شده) برای ایشان وجود  ندارد و در این میان پیش بینی ها در زمینه تولید عربستان سعودی  از همه قابل تامل تر است . برای این کشور، رقم‌های بسیار عجیبی در حدود 22 تا 28 میلیون بشکه در روز نیز مطرح گردیده است .

اما نکته جالب این است که سعودیها همواره  نسبت به ‌این پیش بینی‌ها کاملا  بی تفاوت برخورد نموده اند و از نظر تعریف پروژه های جدید و حجم سرمایه گزاری، واکنشی درخور انتظارات مذکور از خود نشان نداده اند . طبیعتا خود این بی تفاوتی مورد سئوال بوده است . درتحلیل این بی تفاوتی نکات مختلفی به ذهن متبادر می شد ولی مهمترین و قابل قبول‌ترین آنها این بود که:  مقامات نفتی عربستان با اطلاعات دقیق و اشرافی که  نسبت به وضعیت میدان‌های نفتی و تولید نفت خود دارند دستیابی به‌ چنین عددهای نجومی تولید را غیرممکن دانسته و می‌دانند و درعین حال برای اجتناب از تاثیر گذاری بر بازار و خود داری از آشکار نمودن توانائیهای واقعی تولید خود، ترجیح داده اند که از اذعان نمودن به اینکه دستیابی به‌چنین عددهایی غیرممکن است احتراز نمایند و لذا سکوت اختیار کردن  در مقابل این پیش‌بینی‌ها را بهترین راه دانسته اند .

اما اخیرا  بدنبال ‌بالا رفتن قیمت نفت در سال 2004 و در شرایط محدود شدن  اضافه ظرفیت تولید اوپک و حتی عربستان سعودی و باوجود پیش‌بینی‌های نگران کننده ( از نظر مصرف کنندگان ) که نشان می‌دهد وابستگی دنیا به‌نفت کماکان  ادامه  یافته  و تولید غیر اوپک نیز پاسخگوی آن نخواهد بود، موضوع مورد بحث ابعاد جدی تری پیدا  کرده است.

 محدودیت‌هایی که در تولید نفت در سال 2004 بوجود آمد به بازار هشدار داد که ممکن است وضعیت آینده نگران کننده‌تر باشد. اگر تقاضای جهانی نفت افزایش بیشتری پیدا کند ممکن است که کمبود بوجود آید و چون هنوز انرژی‌های دیگر نتوانسته اند نقش مهمی‌را ایفا کنند دنیا با کمبود نفت مواجه خواهد شد .

 به عبارت دیگر اگر پیش بینی‌های غرب و به ویژه امریکا در مورد تولید عربستان در گذشته در حد گزارشاتی بر روی کاغذ که معمولا چندان جدی گرفته نمی‌شود باقی مانده بود ،  اینک پیش بینی ها با توجه به  شرایط بوجود آمده جدی‌تر گرفته شده و امریکائی ها  رفته رفته ‌ براساس این پیش بینی‌ها انتظاراتی را برای عربستان مطرح نموده و فشارهایی را وارد کرده اند که این فشارها، حرکت جدی تر جهت تحقق پیش‌بینی‌ها برای افزایش تولید، انجام سرمایه‌گذاری‌هایی عظیم‌تر و اینکه به‌شرکت‌های بین‌المللی فرصت بیشتری برای حضور در عربستان داده شود را شامل می گردد. به همین دلیل بنظر می رسد که  این فشارها عربستان را وادار به‌واکنش نموده و سعودی ها برای تعدیل نمودن این انتظارات و فشارها ناچار به شکستن سکوت  شده اند .

در این رابطه،  برخی از کارشناسان نفتی  اخیرا اذعان نموده اند که این عددها، غیر قابل تحقق و بدون توجه به‌واقعیت‌های فنی است و آقای نعیمی وزیر نفت عربستان اظهار داشته که در سال‌های آینده عربستان می تواند تولید خود را حداکثر به رقم  12 تا 15 میلیون بشکه در روز افزایش دهد (پلاتس 15 ژانویه 2005) که تفاوت قابل توجهی با انتظارات و پیش بینی های محافل غربی دارد  و با توجه به‌اینکه سعودی‌ها ادعا می‌کنند که در حال حاضر تا حدود 11.5 میلیون بشکه ظرفیت تولید دارند در واقع امکان افزایش تولید مورد اشاره آقای نعیمی حدود 3.5 میلیون بشکه در روز است .

‌علاوه براین اداره اداره اطلاعات انرژی آمریکا اعلام نموده است که میادین موجود نفتی عربستان با 5 تا 12 درصد افت تولید سالانه روبرو هستند، که این به معنای نیاز به افزایش ظرفیتی معادل600 تا 800 هزار بشکه در روز تنها جهت جبران افت تولید خواهد بود که خود مستلزم حجم عظیم سرمایه‌گذاری است .‌

 اگر وضعیت جهانی نفت در سال 2004 ، در سال 2005 هم تداوم یابد و ما شاهد قیمت های بالای 40 دلار در بشکه برای متوسط انواع نفت خام ها باشیم، احتمالا به تدریج حقایق بیشتری نیز در مورد این گونه مسائل آشکار خواهد‌شد و کسانی که بدون توجه به واقعیت های طرف عرضه صرفا به ارائه عدد و رقم‌هایی کاذب برای متعادل کردن عرضه با تقاضا می پردازند، ناچار خواهند شد واقعیت های عرضه و محدودیت های تولید از میادین نفتی را نیز به حساب آورند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۸۳ ، ۰۸:۴۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

(سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی شماره ۶۰ خرداد ۱۳۸۳)

 

 مقدمه

 در یک سال اخیر که قیمت‌های جهانی نفت در سطوح بالنسبه بالائی قرار داشته است، بعضی از صاحب نظران کشورهای نفت خیز،البته معمولا بدون این که دلایل خود را توضیح دهند، اظهار می‌دارند که : " ما نیز با قیمت های خیلی با لا موافق نیستیم و یا استمرار قیمت های بیش از حد زیاد را به نفع کشور خود و به نفع سازمان اوپک نمی دانیم ". اینک در ادامه این نوشتار برآنیم که این گزاره را مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم. شاید ما هم به این نتیجه نرسیم که قیمت‌های بالای نفت تنها و تنها برای ما فرصت ایجاد می‌کند و شاید تهدیدهائی نیز از این ناحیه متوجه ما باشد . اما پذیرش چنین گزاره مهمی بصورت اجمال و بدون نقد و بررسی شایسته نیست و بحث دقیق‌تری را طلب می‌کند. علاوه بر این هیچ گزاره‌ای از این دست نمی‌تواند عام و ازلی تلقی شود و لذا چنین کنکاش هائی باید استمرار نیز داشته باشد و با تغییر شرایط، گزاره‌ها نیز مورد بازنگری قرار گیرند.

 

آموزه های "یمانی"

بنظر می‌رسد که گزاره مورد بحث بیش از هر چیز از آموزه‌های “ زکی یمانی ” وزیر اسبق نفت عربستان، تاثیر پذیرفته‌است . این که آموزه های یمانی چه بوده، در چه شرایطی مطرح شده و چه میزان از اعتبار برخوردار است مسئله ایست که کمتر به آن پرداخته شده است .

 بدنبال وقوع شوک اول نفتی در سال 1973 کشورهای صنعتی ( عمده ترین مصرف کنندگان انرژی جهان) سیاست ها و برنامه های متنوعی را در جهت کنترل عرضه و تقاضا و بازار و همچنین کنترل جریان اطلاعات انرژی به اجرا گذاشتند که همگی در چارچوب  راهبرد “امنیت عرضه انرژی” جای گرفت. در بخش تقاضا و مصرف، تمامی تلاش ها در جهت کاهش سهم انرژی در اقتصاد و افزایش بهره وری انرژی بکار گرفته شد و از آن پس، در طرف عرضه نیز اولا- تلاش می‌شود که از طریق حمایت از سایر منابع و حامل‌های انرژی سهم نفت در سبد انرژی کشورهای صنعتی و جهان به حداقل ممکن کاهش یافته و ثانیا- از طریق تشویق تولید غیراوپک تلاش می‌شود، سهم نفت اوپک و خصوصا خلیج‌فارس نیز در تامین نفت جهان به حداقل ممکن کاهش یابد.

بدون شک نتایج این تلاش‌های راهبردی یک شبه قابل حصول نبود و سالها وقت لازم بود که تحقیقات در زمینه افزایش راندمان انرژی به ثمر نشسته و مطالعات در زمینه انرژیهای نو و برنامه‌های مربوط به افزایش سهم سایر انرژیها منتج به نتیجه مطلوب شود و همچنین زمان زیادی لازم بود تا اکتشافات جدید نفتی در مناطق غیر اوپک به انجام رسیده و به تولید برسد . ثمره این فعالیتها در اواخر دهه هفتاد یعنی پنج – شش سال پس از وقوع شوک اول نفتی بتدریج در حال رخ نمودن بود که شاید وقوع شوک دوم نفتی (در اثر انقلاب ایران) این ظهور را قدری به تعویق انداخت. در جریان شوک دوم، با کاهش تولید و عرضه نفت ایران، تقاضای در حال کاهش برای نفت اوپک پوشیده شد و در هرحال نتایج سیاست‌های کشورهای صنعتی (با مختصری تاخیر) در اوایل دهه هشتاد به صورت کاهش تدریجی و مستمر تقاضای جهانی برای نفت اوپک ظهور و بروز یافت. سازمان اوپک در مواجهه با این پدیده سیاست کاهش تولید را در پیش گرفت و به منظور جلوگیری از سقوط قیمت جهانی نفت، مرتبا تولید خود را متناسب با تقاضا برای نفت خود کاهش داد، این سیاست تا سال 1985 تداوم یافت و طبیعتا طی این سالها سهم اوپک در بازار جهانی نفت به نفع کشورهای غیراوپک منظما کاهش می‌یافت.

اما در سال 1985 وزیر وقت نفت عربستان تقریبا بصورت ناگهانی اعلام نمود که: حاضر به ادامه این سیاست (یعنی سیاست کاهش تولید به نفع حفظ قیمت) نبوده و منبعد ارزشی برای قیمت قائل نیست و سیاست دفاع از قیمت را به نفع سیاست احیاء سهم بازار خود و اوپک رها خواهد نمود. وی تداوم قیمت‌های بالای نفت‌خام و استمرار سیاست حمایت از قیمت را در میان‌مدت و بلند مدت به ضرر اوپک اعلام نمود و منافع بلندمدت اوپک را در گرو قیمت‌های پائین دانست. گرچه دولت عربستان بعداز مدت کوتاهی مجبور شد که با برکنار نمودن فرد مذکور سیاست سهم بازار را به شخص او (و نه دولت عربستان) نسبت دهد، اما آقای یمانی بعدها نیز همواره بر دیدگاه خود پافشاری نموده و تلاش کرد که آن را به یک نظریه تبدیل نماید. استدلال نظری آقای یمانی همواره این بوده‌است که استمرار قیمت‌های بالای نفت موجب تشویق مصرف‌کنندگان به صرفه‌جوئی و بهینه‌سازی انرژی بوده و نیز امکان رقابت دیگر حامل‌های انرژی که هزینه تولید بالائی دارند را فراهم می‌کند و تولید از منابع نفتی پر هزینه غیراوپک نیز در اثر بالا بودن قیمت نفت تسهیل شده‌است و مجموعه این عوامل (که همه متاثر از قیمت است) موجب از دست رفتن سهم بازار اوپک گردیده‌است . البته اخیرا اطلاعاتی درباره نیات سیاسی پشت پرده سیاست سهم بازار منتشر شده‌است. اما صرف نظر از نیات مذکور بنظر می‌رسد که استدلال نظری ساده فوق‌الذکر بر اذهان زیادی تاثیر گذاشته‌است و لذا نقد و بررسی این استدلال لازم بنظر می‌رسد:

ظاهرا مفروض مهم پشتوانه این استدلال آنست که سیاست‌های انرژی کشورهای صنعتی (در زمینه صرفه‌جوئی‌ و جایگزینی سایر انرژی ها و غیره) سیاستی اقتصادی و تجاری بوده و لذا تحت تاثیر قیمت‌های جهانی نفت قرار خواهد داشت و با کاهش قیمت‌ها میتوان این سیاست و جهت‌گیری‌ها را متوقف و تعطیل نمود . مختصری بررسی و خصوصا مراجعه به اسناد انرژی ایالات متحده آمریکا و آژانس بین‌المللی انرژی (که سیاست‌های انرژی کشورهای صنعتی را هماهنگ می‌کند) روشن می‌کند که اعتبار این مفروض، بسیار سست است. اسناد غیر قابل‌انکاری وجود دارد که نشان می‌دهد که سیاست‌های انرژی کشورهای صنعتی که قبلا بر شمرده شد سیاست‌های اقتصادی نبوده بلکه سیاست‌های راهبردی (استراتژیک) اساسی و بلندمدت هستند و دقیقا به همین دلیل مجموعه این سیاست‌ها تحت عنوان کلی “امنیت عرضه انرژی” شناخته می‌شوند . مطالعه سند “سیاست ملی انرژی” آمریکا که در اوایل ریاست جمهوری جرج بوش (ماه می 2001) منتشر شد نشان می‌دهد که با گذشت حدود 30 سال از شوک اول نفتی، خطوط اصلی این سیاست‌ها کماکان بلاتغییر باقی مانده‌است . استراتژیها چیزی فراتر از سیاست‌های اقتصادی و محیط بر این سیاست‌ها هستند و سیاست‌های و برنامه‌های اقتصادی در چارچوب آنها تنظیم می‌شوند. بنابراین نمی‌توان به آسانی باور کرد که با کاهش قیمت‌های جهانی نفت می‌توان این استراتژیها را متوقف و تعطیل نموده و یا مثلا از توسعه سایر منابع انرژی رقیب نفت جلوگیری نموده و سهم بازار خود را افزایش دهیم !؟

شاید بتوان این تصور را مطرح نمود که اگر آقای یمانی (که در آن زمان هم وزیر بود) در همان بحبوحه شوک اول نفتی بر استدلال‌های خود پای می‌فشرد و مثلا از وقوع شوک ممانعت می‌نمود و یا از تداوم بالا ماندن قیمت‌ها جلوگیری می‌کرد می‌توانست از ابتدا مانع شکل‌گیری استراتژی‌های انرژی کشورهای صنعتی شود. اما همانگونه که ذکر شد: آقای یمانی زمانی این بحث را مطرح کرد که این خطوط استراتژیک شکل گرفته بود و به اجرا گذاشته شده بود و نتایج آن نیز ظهور و بروز یافته بود و کشورهای صنعتی راه های تضمین این استراتژیها و مصون نگه داشتن آن از نوسانات قیمت جهانی نفت را نیز آموخته بودند . در اعتبار این تصور نیز تردید جدی وجود دارد چراکه در واقع مفروض این تصور این است که شکل‌گیری سیاستهای انرژی کشورهای صنعتی موخر بر افزایش قیمت جهانی نفت در جریان شوک اول نفتی بوده‌است . بررسی‌های تاریخی روشن می‌کند که: این مفروض نیز بصورت جدی جای تامل دارد. تقدم و تاخر شوک اول نفتی و (افزایش شدید قیمت‌های جهانی نفت ناشی از آن) نسبت به شکل‌گیری راهبرد های انرژی غرب، مسئله‌ای مهم و کلیدی است که نیازمند دقت است .

حداقل در رابطه با کشور آمریکا، شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد استراتژی‌های انرژی این کشور در اولین سال‌های دهه هفتاد و قبل از وقوع شوک اول نفتی شکل گرفته است. مراجعه به مدارک کنفرانس انرژی واشنگتن که در ماه فوریه سال 1974 و در فاصله اندکی بعد از وقوع شوک اول نفتی به دعوت ایالات متحده و با حضور 13 کشور صنعتی تشکیل شد و در واقع مبداء تشکیل آژانس بین‌المللی انرژی بود، حقایق بسیاری را روشن می‌کند، آمریکائی‌ها بعنوان کشوری که به تنهائی بیشتر از یک چهارم انرژی جهان را مصرف می‌کند ابعاد مسائلشان بگونه‌ای بوده و هست که نمی‌توانند مسئله امنیت عرضه انرژی را در چارچوب سیاست‌های ملی داخلی و در محدوده مرزهای خود حل و فصل کنند و حداقل می‌بایست از همان سال‌ها کشورهای عمده مصرف‌کننده انرژی را وادار به همکاری کنند. و لذا همانگونه که “هنری کیسینجر” (وزیر خارجه وقت آمریکا) در نطق خود در کنفرانس مذکور اشاره می‌کند از نظر او: “ مقابله با این مشکل تنها از طریق یک اقدام هماهنگ بین‌المللی ممکن است”. بنابراین به احتمال زیاد آمریکائی ها در بررسی‌های خود در اوایل دهه هفتاد به این نتیجه رسیده‌بودند که این مشکل با تداوم قیمت‌های پائین نفت در جهان در مسیر حل شدن قرار نخواهد گرفت.

در هر حال بحث اخیر نیز تفاوت چندانی در استدلال ما ایجاد نمی‌کند. همانقدر که بپذیریم که سیاست‌های انرژی کشورهای صنعتی سیاست‌های استراتژیک است، معنای آن این خواهد بود که با عوامل اقتصادی و از جمله قیمت‌گذاری نمی‌توان مسیر این سیاست‌ها را تغییر داد . خصوصا اینکه در دهه های اخیر اغلب کشورهای صنعتی از طریق سیستم مالیاتی، ارتباط مصرف‌کنندگان نهائی فرآورده‌های نفتی را با قیمت‌های جهانی نفت قطع کرده‌اند و هرقدر قیمت جهانی نفت کاهش یابد در واقع درآمدهای مالیاتی این کشورها افزایش می‌یابد و از محل همین درآمدهای مالیاتی به سایر مولفه‌های سیاستهای راهبردی انرژی و از جمله انرژی‌های جایگزین نفت سوبسید بیشتری پرداخت می‌شود و این دقیقا نقض غرض سیاست کاهش قیمت برای رسیدن به سهم بازار است. بنابراین با توجه به آنچه ذکر شد و با توجه به متزلزل بودن آموزه‌های یمانی چه دلیلی دارد که ما از از تداوم قیمت‌های بالای نفت نگران باشیم ؟

 

ما و انسانهای آینده

حتی به فرض اینکه آموزه‌های آقای یمانی صحیح باشد پذیرش این آموزه‌ها و عمل کردن به آن، بطور خلاصه، به این مفهوم است که : “با پائین نگهداشتن قیمت نفت از کاهش تقاضای نفت جلوگیری نموده و مصرف بیشتر آنرا  دامن بزنیم”. با توجه به پایان پذیری ذخایر نفتی و نیاز نسل‌های آینده به این ذخائر (حتی برای مصارف غیر انرژی) و با توجه به خطراتی که مصرف فرآورده های نفت خام برای محیط زیست ایجاد نموده‌است، چنین اقدامی در واقع به معنای دریافت یک سوبسید مضاعف از نسلهای آینده کل جامعه بشری و پرداخت آن به کشورهای عمده مصرف کننده نفت که اتفاقا کشورهای ثروتمندی هم هستند می‌باشد و قطعا منطقی نخواهد بود . چرا کشورهای تولیدکننده نفت که می‌توانند با فروش کمتر و حفظ قیمت‌ها در سطحی بالاتر، هم درآمد بیشتری را عاید خود نموده و هم از هدر رفتن ذخائر و هم از تباه شدن محیط‌زیست نسل‌های آینده جلوگیری کنند، باید چنین سوبسیدی را به قدرتهای صنعتی بپردازند ؟

 

 

 

مسئله کشش قیمتی تقاضا

در همین رابطه توجه به مسئله کشش قیمتی تقاضای نفت‌خام نیز از اهمیت زیادی برخوردار است . متاسفانه در اغلب اظهارنظرهائی که در اینگونه می‌شود به این واقعیت ساده اقتصادی توجه نمی‌گردد که نفت‌خام یک کالای غیرحساس یا کم کشش از نظر تقاضاست، به این معنا که تغییر درصد معینی در قیمت تنها موجب تغییر درصد بسیار کوچکتری در مقدار تقاضا می‌شود. علاوه بر اینکه نفت‌خام یک کالای ضروری است و تئوری اقتصاد نشان می‌دهد که کالاهای ضروری کم کشش هستند مطالعات پرشماری که با استفاده از روش‌های اقتصاد سنجی، برای مناطق و کشورهای مختلف و یا در سطح جهانی و برای دوره‌های مختلف زمانی، برای نفت‌خام انجام پذیرفته‌است همگی این واقعیت را تائید می‌کنند. و جالب این‌ست که مطالعات نشان می‌دهد که بعد از دهه هفتاد و با وجود اقداماتی که برای کنترل مصرف انجام پذیرفته‌است و با حذف مصارف مسرفانه و غیرضروری فرآورده‌های نفتی، نفت‌خام بیش از پیش به کالائی ضروری بدل گردیده و در مطالعات جدیدتری که انجام پذیرفته، کششهای قیمتی تقاضا ارقام کوچکتری را نشان می‌دهند .

ناچیز بودن مقدار کشش قیمتی تقاضا بیانگر این واقعیت است که هرگز نمی‌توان با افزایش مقدار فروش نفت‌خام میزان کاهش درآمد ناشی از سقوط کاهش قیمت آنرا جبران نمود و یا به عبارت دیگر، در مورد کالائی مانند نفت‌خام قیمت و نه میزان فروش است که می‌تواند درآمد بالا را تضمین کند و پائین آوردن قیمت برای فروش بیشتر هم به معنای از دست دادن بیشتر ذخائر نسل‌های آینده است و هم به معنای از دست دادن درآمد برای کشور تولیدکننده نفت .

 

 نباید مرعوب شد

با دقت در آنچه قبلا در ذیل سرفصل “آموزه‌های یمانی” ذکر شد، این حقیقت روشن می‌شود که خود کشورهای صنعتی غرب نیز نمی‌توانند در بلند مدت قیمت‌های پائین نفت را در سطح جهان تحمل کنند زیرا : گرچه کشورهای صنعتی آموخته‌اند که با مکانیزم‌های مالیاتی و غیره از سیاست‌های انرژی خود محافظت کنند اما همانگونه که اشاره شد “امنیت عرضه انرژی” امری بین‌المللی است . بسیاری از کشورهای جهان که فاقد نظامات و مکانیزم‌های کنترلی کشورهای توسعه یافته هستند شتابان به سوی رشد و توسعه اقتصادی حرکت می‌کنند و همراه با رشد اقتصادی، الگوهای مصرف مردم این کشورها به سمت الگوهای مصرف کشورهای توسعه یافته صنعتی حرکت می‌کند . اینک که ما با ظهور کشورهایی که توسعه یافته‌های جدید نامیده می‌شوند مواجه هستیم، رشد مستمر اقتصادی و تغییرات الگوی مصرف ناشی از آن، هردو به سهم خود مصرف و تقاضای بیشتر انرژی را بدنبال دارند. در چنین شرایطی و تا رسیدن به توسعه کامل و اجرای دیسیپلین‌های انرژی، تنها قیمت‌های بالای جهانی نفت است که می‌تواند به اینگونه کشورها فشار آورده و مصرف و تقاضای انرژی ایشان را کنترل کند . اگر تقاضا در این کشورها افسار گسیخته باشد آثار و تبعات آن دامن کشورهای توسعه یافته را نیز خواهد گرفت و امنیت انرژی ایشان را نیز به خطر خواهد انداخت .

اما جالب است که در عین حال که واقعیت فوق غیر قابل انکار است، کشورهای صنعتی از دهه هفتاد آموخته‌اند که تمامی مشکلات اقتصادی خود را به قیمت‌های جهانی نفت و به سازمان اوپک نسبت دهند و این فرافکنی تدریجا به عادتی برای مقامات این کشورها تبدیل شده‌است . در جریان این فرافکنی دائما از سطح قیمت‌های جهانی نفت انتقاد می‌شود و قیمت‌هائی در سطوح فعلی زیاد دانسته می‌شود. اما فراتر از این جنجال‌های تبلیغاتی باید سئوال کرد که آیا قیمت‌های نفت واقعا زیاد است؟ اغلب مطالعات انجام شده که اثرات تورم جهانی و افت ارزش دلار را در نظر می‌گیرند نشان می‌دهد که هم اکنون ارزش واقعی هر بشکه نفت اوپک به قیمت‌های ثابت و از نظر قدرت خرید، معادل حداکثر 4تا 5 دلار 1970سال است .

ممکن است گزاره مورد بحث ما، که در مقدمه توضیح دادیم و بعضا از زبان بعضی مقامات نیز خارج می‌شود ناشی از مرعوب شدن نسبت به جوسازیهای غربی‌ها، و برای آرام کردن این تبلیغات باشد . بنظر ما نباید تحت تاثیر این جو سازیها قرار گرفت ، دبیرخانه سازمان اوپک مدت کوتاهی در وضعیت مشابهی که در سالهای 1999 و اوایل 2000 پدید آمده بود، گزارشات افشاگرانه‌ای را در زمینه مقایسه قیمت جهانی نفت با سایر مایعات و کالاها (که پایان پذیر هم نیستند) ویا سهم واقعی اوپک از هربشکه نفتی که به شهروند یک کشور صنعتی فروخته می‌شود ویا قیمت‌های واقعی نفت بر مبنای سال‌های پایه را تهیه و منتشر نمود که متاسفانه تداوم نیافت. اینگونه اقدامات باید منظما و بصورت مستقیم و غیرمستقیم  توسط دبیرخانه سازمان اوپک و همچنین تک تک کشورهای عضو پیگیری شود . مثلا آیا در یکی دوسال گذشته واقعا قیمت نفت برای اروپائی‌ها زیاد شده است و یا افزایش نسبی قیمتهای نفت با تضعیف بیش از سی درصدی ارزش دلار در برابر یورو جبران شده‌است؟

 

 

قیمت نفت و رکود و تورم جهان

 شاید مطرح کنندگان گزاره مورد بحث ما، به آثار رکود و تورمی قیمت های نفت بر اقتصاد جهان و خصوصا اقتصاد کشورهای صنعتی توجه دارند و نگرانند که منافع حاصل از قیمتهای بالنسبه بالاتر نفت از طریق آثار و تبعات منفی آن و خصوصا آثار تورمی آن بر کالاهای وارداتی کشورهای نفت خیز خنثی شود. البته نمی‌توان بطور کلی آثار قیمت نفت بر اقتصاد جهانی و خصوصا کشورهای صنعتی که طرفهای تجاری ما و دیگر اعضاء اوپک هستند را منکر شد اما نباید در این مورد دچار اغراق شد. تاثیر قیمت نفت بر اقتصاد این کشورها مسئله ای قطعی و یکنواخت نیست و بستگی به شرایط اقتصادی جهان دارد. در نتیجه، این ارتباط در هر مقطع زمانی باید مورد مطالعه و بررسی مجزا قرار گیرد. طی چند سال اخیر عمدتا مشکل اقتصادهای صنعتی مشکل رکود ناشی از تقاضا بوده است و طی ماه های اخیر افزایش در قیمت بعضی از اقلام مانند فولاد وجود داشته است که ارتباطی با قیمت جهانی نفت نداشته است. ممکن است در شرایط رکود یا تورم ناشی از هزینه‌های تولید، افزایش قیمت نفت تشدید کننده مشکلات اقتصاد و کاهش آن کاهش دهنده این مشکلات باشد، اما اتفاقا در شرایط رکود ناشی از فقدان تقاضای موثر، افزایش قیمت‌های جهانی نفت می تواند از طریق افزایش قدرت خرید کشورهای صادرکننده نفت به ایجاد تقاضا و خروج از رکود کمک کند . علاوه بر این اصولا در دهه های اخیر با توجه به افزایش بهره‌وری انرژی و کاهش شاخص شدت انرژی در کشورهای صنعتی، سهم هزینه انرژی در مجموعه هزینه‌های تولید و در واقع تاثیرپذیری تولید و هزینه‌های تولید از قیمت‌های جهانی نفت بسیار کاهش یافته است .

 

قیمت های نفت و اقتصاد داخلی

احتمال بسیار ضعیفی هم وجود دارد که بعضی از مطرح کنندگان گزاره مورد بحث ما، همان مسئله مذموم بودن وابستگی اقتصاد به نفت و آثار منفی آنرا در نظر داشته باشند و نگران باشند که با افزایش قیمت های جهانی نفت این وابستگی زیانبار بیش از پیش شدت یابد. این احتمال را از این جهت ضعیف دانستم که مطرح کنندگان گزاره مورد بحث حداقل در کشورما عمدتا از طیفی هستند که نه تنها دغدغه ای در این زمینه نداشته و ندارند بلکه عملا بیشترین تلاش خود را در جهت محور کردن روز افزون نفت در اقتصاد ایران مبذول داشته اند و در تفکر ایشان نقش تعریف شده در نظام تقسیم کار جهانی برای کشورهای صادر کننده نفت که همان تولید و صادرات انرژی است کاملا پذیرفته شده است. همین طیف در لایحه برنامه چهارم که در شماره قبل به تحلیل آن پرداختیم نیز جایگاهی را برای نفت طراحی کرده‌اند که در صورت تحقق آن عملا تمام اقتصاد کشور حاشیه ویا طفیلی بخش نفت خواهد شد . اما در هرحال اگر کسانی واقعا نگران این مسئله باشند که افزایش قیمت نفت در عمل موجب وابستگی بیشتر اقتصاد کشورهای صادرکننده نفت به درآمد نفت خواهد شد، باید اعتراف کرد که این نگرانی تا حدی بجاست. البته این مسئله کاملا داخلی و قابل اجتناب است و اجتناب از آن به دانش، توانائی و صداقت و سلامت مدیریت اقتصادی این کشورها مربوط میشود . وقتی میتوان با کاهش میزان صادرات نفت و برنامه‌ریزی دقیق و درست ظرفیت سازی و تولید نفت ذخائر را برای آینده نگهداشت ویا با پافشاری ملی و متعهد ماندن بر مکانیزم‌هائی چون صندوق ذخیره ارزی از این آفت اجتناب نمود، دلیلی ندارد که خواهان آن باشیم که سوء تدبیر های داخلی با کاهش قیمتهای جهانی نفت حل شود . اما متاسفانه تاکنون واقعیتها غیر از این بوده است و از این روست که از این نگرانی نباید ساده گذشت .

 

تهدید ها و نگرانی ها

 گرچه تداوم قیمتهای بالای نفت از نظر اقتصادی مطلوب بنظر میرسد اما بنظر میرسد که نگرانی ها و تهدیدهای واقعی تری را هم بدنبال دارد که دو مورد آن قابل ذکر است و بسط بیشتر آن خارج از محدوده این نوشتار است:

الف – این نکته غیر قابل انکار بنظر میرسد که : کشورهای توسعه نیافتهء فاقد منابع انرژی که یکی از مهمترین اقلام وارداتشان را هزینه واردات نفت تشکیل میدهد، بطور نسبی بیشترین آسیب را از ناحیه افزایش قیمتهای جهانی نفت می بینند و راه جبرانی هم ندارند . صندوق اوپک در دهه هفتاد برای کمک های اعتباری به اینگونه کشورها بوجود آمده است . اعضاء اوپک میتوانند در شرایط قیمت های بالای نفت، بخش بیشتری از ذخائر ارزی و اعتبارات صندوق های ذخیره ارزی خود را در اختیار این صندوق قرار دهند و با فعالتر کردن صندوق و تعریف کردن دیسیپلین های لازم، تسهیلات مالی لازم را در این کشورها، در اختیار پروژه ها و فعالیتهائی که منافع دو جانبه داشته باشد قرار دهند .

ب- تجربه تاریخی نشان میدهد که هرقدر انباشت دلارهای نفتی در منطقه خلیج فارس بیشتر میشود . طمع و اشتهای سیری ناپذیر قدرتهای سلطه جو نسبت به این منطقه و کشورهای آن نیز فزونی می یابد . این یک تهدید جدی است که باید در معادلات امنیت ملی مورد توجه قرار گیرد .

 

امید است بحث فوق نمونه ای باشد که ما را از جزم اندیشی در مورد گزاره هائی از این، برحذر دارد و فضائی را فراهم کنیم که در آن به تدریج گزاره های منطقی جایگزین گزاره های تکراری و ظاهرا بدیهی شوند. در عین حال از هرگونه بحث و بررسی بیشتر در این زمینه و انعکاس استدلال های بدیل استقبال می کنیم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۸۳ ، ۰۹:۱۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

(فصلنامه فرهنگ و اندیشه شماره 7؛ پائیز ۱۳۸۲) 

مقدمه

در دوران بعد از انقلاب و خصوصاً از زمان وقوع شوک سوم نفتی و سقوط قیمتهای جهانی نفت در سال 1365 توجه و حساسیت بیشتری نسبت به مسائل اوپک و حضور کشورمان در این سازمان چه در دستگاههای ذیربط و چه در سطح دانشگاه‎ها و مطبوعات بوجود آمد این حساسیت و توجه ، خصوصا در  مقاطع کاهش قیمتهای جهانی نفت افزایش می یابد  .

در مورد قوت و ضعف سازمان اوپک  و در مورد حضور یا عدم حضور کشورمان در این سازمان بحث وگفتگو می‎شود ، برای بدست آوردن سمت دبیرکلی تلاش می‎شود و در مورد عدم توفیق در آن و در مورد بسیاری از مسائل دیگر مربوط به این سازمان اظهارنظر می‎شود . طبعا اگر این  اظهارنظرها متکی بر  واقعیتهای این سازمان و با  اطلاع  دقیق از تاریخچة تأسیس ، تحولات، ویژگیهای اساسنامه و نظام تصمیم‎گیری و فعالیتهای دبیرخانة این سازمان باشد قوت بیشتری خواهد داشت . اما در گاهی دیده میشود که  ماهیت  این سازمان و ویژگیها و مشخصات واقعی آن حتی نزد مدیران، دانشگاهیان و اهل  مطبوعات و رسانه‎های کشور ناشناخته است که البته  این پدیده خود جای تأمل دارد چرا که اوپک سازمانی است که اولاً - در مورد  سیاسی‎ترین و استراتژیک‎ترین کالای جهان فعالیت می‎کند و بیشترین اطلاعات و اخبار در مورد آن منتشر می‎شود و ثانیاً- در بعد داخلی نیز فعالیت آن به مهم‎ترین کالای صادراتی کشور و به عبارت دقیق‎تر به شاهرگ اقتصاد کشور مربوط است.

    بعضی‎ها انتظاراتی را از اوپک مطرح می‎کنند که  غیر واقع بینانه  و بدون توجه به  توانائیهای واقعی این سازمان است و برآورده نشدن این انتظارات را نشانه بی خاصیت بودن اوپک قلمداد می‎کنند . عده ای نیز  تمام ناکامی‎ها و عدم موفقیت‎های  در این سازمان را به حساب توطئه و مخالفت قدرتهای خارجی می‎گذارند و با  اغراق‎ در این زمینه  ضعفها و ناکارائی‎ها را نادیده میگیرند . برخی دیگر مسئلة غیرمفیدبودن حضور در اوپک را مطرح می‎کنند بدون اینکه با تجزیه و تحلیل هزینه و فایده ، توضیح دهند که با حضور در اوپک چه از دست می‎دهیم و با خروج از آن چه بدست می‎آوریم ؟

حضور موفق هر یک از کشورهای عضو اوپک در این سازمان مستلزم شناخت دقیق ایشان از ماهیت واقعی و توانائیهای این سازمان، مستلزم دیپلماسی فعال نفتی، مستلزم انجام مطالعات انرژی و مسلط بودن به تحولات بازار جهانی نفت و انرژی و همچنین مستلزم حضور فعال در دبیرخانة سازمان اوپک است.

در این مقاله تلاش خواهد شد که پس از  ارائه شناختی نزدیکتر و دقیق تر از سازمان اوپک  راه کارها توفیق بیشتر در این سازمان را بر شماریم .

1-بازشناسی اوپک

         در رابطه با سازمان اوپک و تاریخچه و اساسنامه و …….. آن منابع متنوعی وجود دارد که برای علاقمندان قابل مراجعه است . در اینجا قصد بازگو کردن آن چه که در منابع دیگر  وجود دارد را نداریم  و صرفا به تحلیل نکات مغفول مانده ای خواهیم پرداخت که شناخت دقیق تری از این سازمان را بدست میدهد .

1-1-تناقضات اساسنامه سازمان اوپک

اساسنامه اوپک دارای تناقضات محتوایی می‎باشد که از آن جمله می‎توان به تناقض موجود بین بندهای (ب) و (ج) ماده 2 از فصل اول (سازمان و اهداف) اشاره نمود. در بند (ب) بر “تثبیت قیمتها در بازارهای بین‎المللی نفت” و در بند (ج) بر ضرورت “عرضه کافی اقتصادی و منظم نفت به ملتهای مصرف‎کننده” تأکید گردیده است. در حالیکه “تثبیت قیمت نفت” با “عرضه کافی نفت” و “بصورت منظم” در بسیاری از شرایط، ممکن است قابل جمع نباشند چرا که: قیمت نفت تابع عرضه و تقاضا می‎باشد و تغییر در عرضه و تقاضا موجب تغییر و نوسانات در قیمت خواهد گردید. به عنوان مثال  فرض کنید که در یک کشور غیر عضو اوپک، منابع جدیدی از نفت کشف شده و به بهره برداری برسد  این امر  موجب بالا رفتن عرضه می‎گردد در حالی که تقاضای جهانی  همچنان ثابت مانده و یا افزایشی معادل آن نداشته است   در اینصورت بالطبع بهای نفت کاهش خواهد یافت . در چنین شرایطی اوپک اگر بخواهد قیمت نفت ثابت و بدون نوسان باقی بماند (مطابق بند ب) باید عرضه را کاهش دهد، که این موجب نقض بند ج که بر عرضه کافی و منظم تأکید دارد می‎گردد. و از طرف دیگر اگر اوپک به موجب بند “ج” به “عرضه کافی اقتصادی و منظم نفت” ادامه دهد با توجه به عرضه افزون از تقاضا، بهای نفت کاهش خواهد یافت که این متناقض با بند ب که بر (تثبیت قیمت نفت) تأکید دارد، می‎باشد. مسئله اصلی اینستکه اصولا تعریفی از عرضه کافی ارائه نگردیده است . بدیهی است که از نظر کشورهای عمده مصرف کننده عرضه کافی نفت خام آن میزانی از عرضه خواهد بود که در پائین ترین قیمت ممکن قرار داشته باشد که این مسلما با منافع اوپک و ملتهای صاحب ذخائر فناپذیر نفت تعارض خواهد داشت .

همچنین در بند (ج) اساسنامه بر ضرورت تضمین یک بازده منصفانه به سرمایه آنها که در صنعت نفت، سرمایه‎گذاری می‎نمایند تأکید گردیده است و این در حالی است که بر طبق بند (الف)، هدف اصلی سازمان در کل، تأمین منافع فردی و جمعی کشورهای عضو می‎باشد. پس دلیلی وجود ندارد که سازمانی که برای حفظ و دفاع از منافع کشورهای تولیدکننده نفت  بوجود آمده است بر تأمین منافع و بازده ثابت برای جبهه مقابل یعنی کارتل نفتی (هفت خواهران) تأکید بنماید و این موضوع که آیا کارتل نفتی نفع می‎برد یا نمی‎برد، هیچ ارتباطی به سازمانی که برای دفاع از منافع تولیدکنندگان بوجود آمده است، ندارد خصوصاً اینکه کارتل نفتی خیلی زودتر از اوپک بوجود آمده و برای حداکثر کردن منافع خود تلاش کرده است و منافع ملتهای صاحب نفت را به نفع خود مصادره نموده است و هرگز نیازی به دلسوزی اوپک نداشته است .

تاکید بر این تناقضات در اساسنامه سازمان اوپک از این جهت حائز اهمیت است که ماهیت سازمان اوپک و جهت گیری های  بنیان گذاران آن را آشکار میسازد . سازمان اوپک در شرایط انفعال کامل کشورهای صاحب نفت بوجود آمد  . بنیانگذاران اوپک در عین حالیکه از اجحاف و اضرار شرکتهای نفتی به ستوه آمده بودند اما  برای تداوم تولید نفت خود کماکان به تکنولوژی و سرمایه شرکتهای خارجی نیازمند بودند و نمیخواستند که موجب  فرار این شرکتها شوند . همچنین برخی از این تناقضات از تلفیق موقعیت  و اهداف  کشورهای مختلف عضو اوپک ناشی میشود . وابستگی بعضی از این کشورها به دول صنعتی  به گونه بوده است که نمیخواسته اند موجبات نگرانی این کشورها را فراهم آورند در حالیکه بعضی دیگر از استقلال وآزادی عمل بالنسبه بیشتری برخوردار بوده اند . تعارض بین منافع کشورها که در طول چهار دهه گذشته از عمر سازمان اوپک ، همواره وجود داشته است نیز از از همین تناقضات آشکار میشود . از همان ابتدائی جناحی وجود داشته که برای  سهم بازار و عرضه فراوان تر نفت اهمیت بیشتری قائل بوده است  و جناح دیگری که  به بالا بودن قیمت اهمیت میداده اند  و اساسنامه اوپک آمیزه این از تمایلات متعارض این دو جناح است  و تصمیمات اوپک در طول دهه گذشته نیز همواره دستخوش همین تمایلات متعارض بوده است .

 

1-2-اشکالات ساختاری سازمان اوپک

اوپک دارای اشکالات ساختاری نیز می‎باشد که موارد عمده آن عبارتند از:

1-2-1- مساوی بودن حق رای  اعضاء

هر کشور عضو اوپک بدون توجه به ظرفیت تولید، دارای یک حق رای می‎باشد در حالیکه میزان تولید کشورهای عضو دارای نقش تعیین‎کننده‎ در بازار جهانی نفت  و تعیین کننده  قدرت تاثیر گذاری ایشان بر بازار نفت است . مساوات در حق رای ، نوعی تعارض میان قدرت واقعی و قدرت حقوقی را برای بعضی از اعضاء اوپک بوجود آورده است  فی المثل عضوی از اعضاء اوپک که صادرات نفتش حدودا  40% کل صادرات نفت اوپک است و طبیعتا به همین میزان از قدرت تاثیر گذاری بر بازار جهانی نفت برخوردار است ، از حق رای معادل بقیه اعضاء اوپک برخوردار است .

1-2-2- مساوی بودن حق عضویت اوپک برای تمامی اعضاء

هر کشور عضو اوپک بدون توجه به میزان و سهمیه تولید خود  بطور مساوی با سایر اعضاء ، بخشی از هزینه‎ها و حق عضویت اوپک را تأمین می‎نماید. در حالیکه میزان تولید کشورهای عضو نقش عمده‎ای را در تأمین درآمد ارزی ایشان ایفا می‎نماید.

مسئله مساوات در حق رای و در حق عضویت ، عملا تاکنون موجب خروج دوکشور از سازمان اوپک گردیده است . پدیده خروج از عضویت سازمان اوپک برای اولین بار در سال  1992   اتفاق افتاد در این سال کشور اکوادور و بدنبال آن در سال 1996   کشور گابن از سازمان اوپک خارج شدند .خروج هردو کشور دلایل مشابه داشت . در زمان خروج از اوپک تولید نفت این دو کشور به شدت کاهش یافته بود و با توجه به مصرف داخلی ‚ طبعا از صادرات قابل توجهی نیز برخوردار نبودند بنابرین حضور در اوپک در قبال تحمل هزینه های آن برای ایشان ارزش چندانی نداشت . البته هردو کشور  آمادگی داشتند ‚ در صورتیکه حق عضویتشان  کاهش یابد در عضویت سازمان باقی بمانند  ولذا  پیشنهاد دادند که میزان پرداخت حق عضویت  با  میزان تولید نفت اعضاء تناسب داشته باشد ‚ اما بعضی از اعضاء اوپک تعدیل حق عضویت متناسب با میزان تولید را منوط به تعدیل متناسب حق رای اعضاء نمودند و اعلام نمودند که در اینصورت  تمامی اعضاء اوپک نمیتوانند آراء مساوی داشته باشند و میزان آراء  نیز باید متناسب با میزان تولید اعضاء اوپک باشد و این مسئله ای نبود که سازمانی مانند اوپک  ( با توجه به مکانیزم اتفاق آراء ) به سادگی در مورد آن به توافق دست یابد و لذا  مشکل اکوادور و گابن حل نشد و این دوکشور به نوبت از اوپک خارج شدند.

1-2-3- مکانیزم اتفاق آراء

 طبق اساسنامه اوپک تصمیمات این سازمان تنها  به اتفاق آراء همه اعضاء اتخاذ میشود و اگر تنها یک کشور حاضر در اجلاس وزرا  رای موافق ندهد هیچ تصمیمی به تصویب نخواهد رسید  طبعا  کمتر پیش می‎آید که تمامی اعضاء بر یک موضوع، اتفاق نظر داشته باشند و به همین دلیل اغلب توافقات اوپک ضعیف و خنثی می‎باشد یعنی موضوعات در طی مذاکرات چندان دو پهلو و رقیق می‎گردد که بالاخره همه برروی آن توافق کنند. خصوصاً این مشکل در رابطه با مسائلی که آثار و تبعات گسترده و طولانی‎مدت دارد موثرتر و جدی‎تر است و تصمیمات اوپک را دچار روزمرگی می‎نماید.

البته با توجه به ماهیت غیر مستقل  بعضی  از اعضاء اوپک، موارد فوق‎الذکر در گذشته و مخصوصاً در مواقع حساس به نفع کشور ما  بوده است چرا که در غیر این صورت نقش کشورهائی که منافعشان در مطابقت با ما قرار ندارد اما  از ظرفیت تولید بالایی برخوردارند  گسترده‎تر می‎گردید ولی به هر حال این حقیقت وجود دارد که از نظر اصولی این مشخصات و ویژگیها موجب ضعف سازمان اوپک گردیده است.

1-3- اعتبار اصول و اهداف اوپک

 بسیاری از اهداف و اصول مذکور در اساسنامه سازمان اوپک مربوط به سالهای دهه 1960 و تحت تاثیر شرایطی است که تقابل کاملی میان منافع کشورهای صاحب نفت و شرکتهای عامل نفتی (هفت خواهران ) وجود داشت. در حالیکه اکنون این موضوع منتفی است و این رویارویی از بین رفته و شرایط دگرگون شده است وامروز اوپک با کشورهای اصلی مصرف‎کننده که در غالب IEA سازمان‎یافته‎اند روبروست. بنابراین با گذشت چهل سال و متحول شدن شرایط جهانی اصول و اهداف اوپک نیازمند تجدیدنظر اساسی است اما  موانع ساختاری که قبلا به آن اشاره شد  موجب می‎شود که سازمان به تجدیدنظر در این اصول و اهداف نپردازد ،واقعیتهای فوق تدریجاً تمامی اعضاء و دست‎اندرکاران اوپک را دچار محافظه‎کاری ، تلاش در جهت حفظ وضع موجود و اجتناب از تغییر نموده است.

 1-4- عدم وجود ضمانت اجرائی برای تصمیمات اوپک

تصمیمات سازمان اوپک واجد هیچگونه ضمانت اجرائی خاصی نیست کشوری که تصمیمات سازمان را اجرا نکند تنها مورد سرزنش سایر اعضاء قرار میگیرد و باید قدری فشار روانی را تحمل کند . علاوه بر این معمولا در چنین سازمانهائی وجود روابط گسترده (خصوصا اقتصادی) دو و چند جانبه میان اعضاء یکی از عوامل نزدیکی و در نتیجه تسهیل کننده و تسریع کننده توافق و همکاری در یک زمینه خاص است . چنین روابطی عملا ضمانت اجرائی تصمیمات سازمان را نیز افزایش میدهد چراکه هر کشور عضو احساس میکند که  زیر پاگذاشتن توافقات وآزرده کردن دیگران  بسیاری از منافع مشترک دیگر را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد و در واقع اقدامی پر هزینه خواهد بود. بنابر این  در شرایطی که اعضاء یک سازمان بین المللی روابط گسترده ای بایکدیگر داشته و اقتصادهای ایشان مکمل یکدیگر است طبعا در یک زمینه خاص نیز زودتر به توافق رسیده و پایبندی بیشتری به توافقات خود خواهند داشت و متاسفانه سازمان اوپک  فاقد چنین ویژگی است . روابط اقتصادی و حتی سیاسی میان  اغلب  اعضاء اوپک  بسیار محدود است . ساختار اقتصادی غیر مولد و وابستگی مطلق اقتصاد اکثر قریب به اتفاق اعضاء اوپک به صادرات نفت خام   در مقابل  واردات گسترده  از کشورهای صنعتی  عملا موجب گشته است که اقتصاد این کشورها در حالت رابطه جانشینی بایکدیگر و رابطه تکمیلی با اقتصاد کشورهای صنعتی قرار گیرد .عامل همگرائی در میان جمیع اعضاء اوپک تقریباً به عامل نفت محدود می‎‎گردد و برعکس عوامل واگرائی فراوانند و این مسئله نیز رسیدن به تصمیمات جدی با آثار و تبعات اساسی و بلندمدت را دشوار می‎سازد.

 اما  از همه آنچه که گفته شد  نباید نتیجه گرفت که اوپک سازمانی کاملا غیر موثر و بی خاصیت است . ویژگی  مشترک مهم اعضاء اوپک  آنست که اقتصادهای ایشان شدیدا به درآمدهای نفت وگاز وابسته است  و  تضمین این درآمد ها نیز به طور روز افزون به قیمت های جهانی نفت متکی گردیده است ( قیمت گاز طبیعی نیز  تابعی از قیمت نفت است ) بنابر این هیچیک از اعضاء اوپک قادر نیستند که حتی در میان مدت قیمت های بسیار پائین نفت را تحمل کنند . 

 ۲-اوپک ‚ منفعل اما موثر

با توجه به آنچه ذکر شد در دو دهة اخیر اظهارنظرها و تحلیلهای کاملاً متفاوت و بعضاً متناقضی در رابطه با هویت، قابلیت و توانایی های  اوپک ارائه شده است، در بعضی مقاطع عده‎ای عمر اوپک را خاتمه یافته و دوران آنرا سپری شده و عده‎ای دیگر در شرایطی دیگر صریحاً یا تلویحاً اوپک را سازمانی نافذ و مؤثر در اداره کردن بازار جهانی نفت دانسته‎اند. در  سالهای  اخیر که اوپک با انضباط بیشتر در تولید خود بازار جهانی نفت را به نفع خود تنظیم نموده است ، بیشتر شاهد اظهارنظرهایی از نوع دوم و در سالهای قبل از آن شاهد اظهارنظرهایی از نوع اول بودیم. سؤال اینست که: این تحلیلهای متعارض ناشی از چیست؟ و چه چارچوبی را در رابطه با رفتار اوپک می‎توان ارائه نمود که از جامعیت لازم برخوردار بوده و به این تناقضات پایان دهد.

تحلیل جامعی که بتواند تحلیلگران را از این سرگردانی خارج کند اینست که اوپک سازمانی است منفعل اما مؤثر، آنها که عمدتاً به انفعال اوپک توجه دارند تحلیلهای نوع اول و آنها که بر اثرگذاری اوپک توجه دارند تحلیلهایی از نوع دوم را ارائه می‎کنند.

وقتی شما در خیابان بطور عادی قدم می‎زنید اگر فردی بصورت ناگهانی به شما حمله‎ور شده و مثلاً با صدای بلند شما را متهم به دزدی نماید و مردم را در اطراف شما جمع کند شما از همین لحظه در شرایط انفعال قرار می‎گیرید  ولی  البته به هر اقدامی می‎توانید دست بزنید حتی می‎توانید به آن شخص آسیب وارد کنید و در عین حال می‎توانید بدون کوچکترین واکنشی خود را در اختیار جو و شرایط قرار دهید، به عبارت دیگر می‎توانید در این صحنه کاملاً مؤثر و یا کاملاً غیرمؤثر باشید اما در هر حال منفعل خواهید بود، چرا که در اصل ابتکار عمل در دست شما نیست و دیگری شما را از مسیر عادی‎تان بازداشته است. این مثال بسیار ساده، برای روشن‎شدن منظور ارائه شد اما هر چقدر طرف مقابل شما با استراتژی جامع‎تر و برنامه‎ریزی پیچیده‎تر به سراغ شما آمده باشد انفعال شما شدید‎تر خواهد بود ولی همانگونه که اشاره شد در همین انفعال شما می‎توانید کاملاً مؤثر باشید و یا کاملاً غیرمؤثر بوده و بدنبال سرنوشت حرکت کنید. البته این انفعال غیرقابل خروج نیست و می‎توان با تعقل، درایت و برنامه‎ریزی میزان تأثیرگذاری را به حدی رساند که از انفعال نیز خارج شد.

تاریخچة انفعال اوپک به نیمة دوم دهة 1970 و به دوران پس از تشکیل آژانس بین‎المللی انرژی (IEA) برمی‎گردد. «آژانس بین‎المللی انرژی» پس از شوک اول نفتی برای سامان‎دادن به وضعیت انرژی کشورهای توسعه‎یافتة عضو OECD بوجود آمد. بیست و چند کشور عضو این آژانس، در آن زمان بیش از 62% انرژی دنیا را مصرف می‎کردند و امروز نیز قریب 53% کل انرژی دنیا توسط این کشورها مصرف می‎شود. آژانس بین‎المللی انرژی به تدریج توانست مصرف انرژی کشورهای عضو را تحت نظم و قاعده درآورده و خطوط استراتژیک را در درجة اول برای مسائل انرژی کشورهای عضو و سپس برای کل جهان طراحی نماید. به تدریج که استراتژیها و سیاستهای IEA  به اجرا گذاشته شد و به تحقق پیوست انفعال اوپک نیز تشدید شد. مقایسه‎ای بین حوزة نفوذ و فعالیت اوپک و IEA تصویر روشن‎تری را ارائه خواهد نمود.

الف - همانطور که اشاره شد کشورهای عضو IEA بیش از 50% کل انرژی دنیا را به مصرف می‎رسانند، میزان تولید انرژی این کشورها نیز در همین حدود است، در حالیکه مجموعة OPEC کمتر از 20% انرژی دنیا را تولید و کمتر از 10% آنرا مصرف می‎کند. ضمن اینکه IEA از ابزارهایی برای ادارة غیرمستقیم روند تولید و مصرف انرژی در سایر کشورهای جهان نیز برخوردار است.

ب - IEA به کل انرژیها می‎پردازد و برای همة حاملهای انرژی و در یک چارچوب کلان برنامه‎ریزی می‎کند در صورتیکه فعالیت اوپک تنها در محدودة نفت باقی مانده است.

ج- مهمتر و اساسی‎تر از همه اینکه IEA استراتژیهای بلندمدت دارد در صورتیکه اوپک به تصمیم‎گیری‎های مقطعی و کوتاه‎مدت بسنده کرده است و البته در این محدوده مؤثر نیز بوده است.

همانطور که اشاره شد مهمترین عامل انفعال همین عامل اخیر است و اوپک راهی برای خروج از انفعال نخواهد داشت جز اینکه به طراحی استراتژی بلندمدت بپردازد، تا زمانی که رقیب شما مسئله را در چارچوبی وسیع‎تر و کلان‎تر مورد ملاحظه قرار داده و برای دوره‎ای طولانی‎تر به آن می‎پردازد و شما مسئله را محدودتر دیده و برای دوره‎ای کوتاه‎تر تصمیم‎گیری می‎کنید قطعاً منفعل خواهید بود.

بدون تردید تداوم موفقیت هر سازمان یا بنگاه بزرگ اقتصادی در گرو دارا بودن یک استراتژی طولانی‎مدت است که طی آن شرایطی فراتر از تحولات روزمره و کوتاه‎مدت مورد توجه خاص و مداوم قرار گیرد.

3-1- سابقة تدوین استراتژی بلندمدت در اوپک

برای اولین بار در سال 1975 در جریان اولین اجلاس سران کشورهای عضو اوپک که در الجزایر تشکیل شد موضوع تشکیل کمیتة استراتژی بلندمدت پیشنهاد شد و مورد پذیرش قرار گرفت اما تا سه سال پس از آن یعنی تا تابستان 1978 که وزیر نفت وقت عربستان وزرای نفت کشورهای مؤسس اوپک( عربستان ، ونزوئلا ، ایران ، عراق  ) و الجزایر را به یک اجلاس غیررسمی در شهر طائف دعوت کرد عملاً هیچگونه اقدامی در این راستا صورت نپذیرفت. در اجلاس طائف وزیر نفت عربستان به عنوان رئیس کمیتة مذکور انتخاب شد و این اولین بار بود که یک کمیتة کارشناسی سازمان اوپک تحت نظر یک وزیر به فعالیت می‎پرداخت که شاید حکایت از اهمیت مبحث استراتژی بلندمدت برای این سازمان داشت. متعاقباً در جریان اولین جلسة این کمیته که در ماه ژوئن 1978 تشکیل شد رئیس جلسه بررسی بر روی اهداف و مأموریتهای زیر را به جلسه پیشنهاد نمود:

1-جایگاه نفت در تأمین نیازهای انرژی جهان.

2-برخورد اوپک با شرایط نوین اقتصاد جهانی.

3-حفظ قدرت خرید درآمد حاصل از نفت، با توجه به مقولة تورم جهانی و نوسانات ارزش دلار.

4-محاسبة قیمت نفت در رابطه با میزان کشش قیمتی تقاضا برای نفت.

5-هزینة تمام شدة انرژی‎های جانشین نفت و پتانسیل جایگزینی آنها.

6-رابطة بین نفت و انرژی و سایر مسائل اقتصادی جهان در مباحثات شمال و جنوب.

طی جلسات بعدی مقرر شد که علاوه بر موضوعات فوق موارد زیر نیز مورد بررسی قرار گیرد:

1-  چگونگی برخورد اوپک با مالیات بر فرآورده‎های نفتی در کشورهای صنعتی با توجه به اینکه این مالیاتها تقاضا را بطور مصنوعی کاهش می‎دهد.

2-   همکاری اعضاء اوپک به منظور افزایش تولید فرآورده‎های نفتی.

3-   گسترش نقش اوپک در صحنه‎های بین‎المللی جهت کسب امتیازات از طریق استفادة مطلوب از قدرت تجاری سازمان.

4-   اجرای برنامة کنترل تولید بویژه در شرایط وجود مازاد عرضه در بازار به منظور جلوگیری از کاهش قیمت نفت.

5-  مطالعة نقش و کارکرد شرکتهای چند ملیتی در تنظیم روابط میان کشورهای تولیدکننده و مصرف‎کننده و میزان صلاحیت ایشان در ایفای این نقش.

6-   ارزیابی و تدوین اصول روابط با کشورهای در حال توسعه.

بدنبال تدوین این دستور کار، دبیرخانة اوپک مأموریت یافت تا با بهره‎گیری از خدمات مؤسسات مشاور اقتصادی و نفتی بین‎المللی برخی از اهداف فوق‎الذکر را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد. کمیتة استراتژی بلندمدت نهایتاً پس از دریافت و بررسی چندین گزارش، نتیجة مطالعات کارشناسان عضو اوپک و کارشناسان بین‎المللی را، در چهار زمینة ذیل به اجلاس اوپک تقدیم نمود:

1-   بررسی دورنمای عرضه و تقاضای نفت در بلندمدت

2-   پیشنهاد اتخاذ استراتژی بلندمدت قیمتگذاری

3-   روابط با کشورهای صنعتی

4-   روابط با کشورهای در حال توسعه

در جلسة وزارتی که در شهر “ظهران“ عربستان تشکیل شد استراتژی اوپک در خصوص قیمتگذاری نفت‎خام بر پایة سه اصل زیر توسط عربستان سعودی پیشنهاد شده بود:

الف- تعدیل قیمت نفت برای جبران تورم قیمت کالاهای وارداتی اعضاء اوپک بر اساس شاخص قیمت کالاهای صادراتی کشورهای صنعتی

ب- تعدیل قیمت برای جبران نوسانات ارزش دلار بر اساس بکارگیری سبد ارزی

ج- افزایش قیمت نفت معادل رشد تولید ناخالص ملی کشورهای صنعتی

در برابر این پیشنهاد که از فرمول محدودی پیروی می‎کرد، سایرین نقطه نظراتی را عنوان نمودند که دارای جنبه‎های بنیادی‎تر و عمدتاً در جهت سوق‎دادن قیمتها به سطحی بالاتر بود. در هر صورت فعالیت کمیتة مزبور به علت کشمکش‎های درون سازمان و با توجه به شرایط حاکم بر بازار برای مدتی طولانی به تعویق افتاده و حتی شکل اصلی آن تغییر کرد.

با وقوع بحران نفتی سال 1986 و متعاقباً با تغییر وزیر نفت وقت عربستان، فعالیت این کمیته متوقف گردید. در سال 1988 طبق درخواست اجلاس وزرا کوشش مجددی از سوی دبیرکل شروع شد که ظاهراً به لحاظ اختلافات اصولی مابین اعضاء در اهداف بلندمدت اوپک و فقدان روحیة تفاهم تداوم پیدا نکرد. بنابراین امر مهم تدوین استراتژی بلندمدت برای اوپک هنوز تحقق نیافته است و اوپک کماکان نیازمند استراتژی بلندمدت و در انفعال نسبت به راهبردهای دول مهم مصرف کننده نفت و انرژی باقی مانده است.

3-2-پیشنهاد خطوط راهنما برای تدوین استراتژی

هرچند بر این باورم که اوپک با ماهیت و ساختار فعلی خود قادر به خروج از روزمرگی و انفعال و قادر به تدوین و اجرای راهبردهای بلند مدت نخواهد بود اما به منظور اینکه به  ارائه یک مدل شبیه سازی شده از یک اوپک موفق و غیر منفعل نائل شویم مطالبی را در رابطه با اولویتهای راهبردی اوپک ارائه می نمایم.

 بدون شک استخراج و تدوین استراتژی بلندمدت برای سازمان اوپک آنهم در شرایط پیچیدة اقتصادی نوین جهان از دشواری و پیچیدگی برخوردار است و متعاقباً طلب می‎کند که کارشناسان نخبة کشورهای عضو اوپک و حتی کارشناسان و متخصصین مستقل از خارج از اوپک در چارچوب یک سازماندهی کارآمد بکار گرفته شوند و به تدوین این استراتژی بپردازند. و لذا در اینجا صرفاً در حد فتح باب مسائلی را مطرح می‎کنیم.

همانطور که اشاره شد در شرایط متحول امروز جهان مسائل و پدیده‎های متعدد و متنوعی در مقابل اوپک قرار دارد که اوپک باید رابطه و نسبت خود را با این مسائل و پدیده‎ها تعریف نموده و روشن نماید اما قبل از هر چیز اوپک باید در مسیری حرکت کند که منجر به انسجام درونی این سازمان گردد در صورت تحقق این انسجام بسیاری از مسائل اوپک حل شده و یافتن راه حل سایر مشکلات نیز تسهیل خواهد شد بنظر من در این راستا مهمترین مسئله‎ای که در پیش روی اوپک قرار دارد مسئلة منضبط کردن ظرفیت‎سازی تولید در کشورهای عضو اعم از میزان ظرفیت‎سازی و نحوة آنست. اعضاء اوپک تاکنون صرفاً به تسهیم قطعی میزان تولید اعضاء متناسب با سقف تولید تعیین شده پرداخته‎اند اما برای برنامه‎ریزی بلندمدت باید به تسهیم ظرفیتهای تولید بپردازند برای این منظور باید مسائل زیر مورد توجه قرار گیرد.

1-  لازم است روند عرضه و تقاضای بلندمدت انواع حاملهای انرژی در مناطق مختلف جهان حداقل برای 20 تا 25 سال آینده مورد بررسی و مطالعة جدی قرار گیرد. و نتایج آن خصوصاً در رابطه با خالص تقاضای جهانی برای نفت اوپک در دورة موردنظر پس از طی مراحل لازم به بالاترین رکن اوپک یعنی اجلاس وزرای نفت ارائه گردد و به تصویب ایشان برسد. یعنی تقاضای بلندمدتی که مورد توافق همة اعضای اوپک است ملاک برنامه‎ریزی قرار گیرد. در این رابطه ذکر این نکته لازم بنظر می‎رسد که: پیش‎بینی‎های مختلفی در رابطه با روند عرضه و تقاضای جهانی انرژی و سهم اوپک، تا سال 2020 توسط مراکز مختلف ارائه گردیده است اما بررسی مقدماتی نشان می‎دهد که غالب این پیش‎بینی‎ها از اعتبار لازم برخوردار نیست و بسیاری از آنها نیز با نیاتی خاص ارائه گردیده است اغلب این پیش بینی ها توسط کشورهای عمده مصرف کننده ارائه شده و تجربه نشان داده است که این کشورها همواره از طریق برآوردهای بیش از واقع قصد خط دادن به اعضاء اوپک را دارند چراکه وجود ظرفیت های مازاد تولید نفت در کشورهای اوپک یکی از الزامات تضمین امنیت عرضه نفت به کشورهای مصرف کننده است .بنابراین بررسی مورد نظر باید بصورت مستقل توسط دبیرخانة اوپک و تحت نظارت کارشناسان خبرة کشورهای عضو انجام پذیرد.

2-  پس از روشن‎شدن میزان تقاضای بلندمدت برای نفت اوپک، لازمست ملاک تسهیم ظرفیت تولید اعضاء تعیین گردیده و این نیز به تصویب بالاترین رکن سازمان برسد. در این رابطه شاخصهای مختلفی مانند میزان ذخائر، جمعیت، وسعت، وضعیت و مشکلات اقتصادی، تولید تاریخی، مصرف داخلی انرژی و … می‎تواند مورد توجه قرار گیرد.

3-  پس از انجام مراحل فوق و بر مبنای نتایج آن باید اعضای اوپک در مورد میزان ظرفیتهای آتی کشورهای عضو در دورة مورد نظر به توافق برسند و پس از آن هر یک از اعضاء صرفاً در چارچوب ارقام تعیین شده به جذب سرمایه و ظرفیت‎سازی تولید بپردازند.

4-  در این رابطه، توجه به ظرفیتهای مازاد نیز از اهمیت ویژه برخوردار است در اختیارداشتن ظرفیتهای مازاد تولید نیز باید منضبط بوده و در چارچوب همین برنامه‎ریزی قرار گیرد وقتیکه ظرفیت‎سازی تولید از نظم و برنامه‎ریزی برخوردار شود طبعاً نیازی به ظرفیت مازاد وجود نخواهد داشت. تنها ممکن است با توجه به عدم اطمینانهایی که در پیش‎بینی تقاضا وجود دارد و همچنین به منظور برخورداری اوپک از انعطاف لازم برای بهره‎گیری به موقع از فرصتهای افزایش تولید و همچنین باتوجه به نیازهای عملیاتی  مقداری ظرفیت اضافی مورد نیاز باشد که سقف آن نیز باید به تصویب رسیده و بعنوان درصدی از ظرفیت تولید بین اعضاء تسهیم گردد.

5-  در صورت تحقق موارد فوق رقابت کاذب و بی‎منطق اعضاء اوپک برای جذب سرمایه در بخش بالادستی صنعت نفت نیز تعدیل خواهد شد بنابراین بهتر است که اعضاء اوپک در میان خود این رقابت را بطور کل کنار گذاشته و به منظور رقابت با کشورهای غیراوپک شیوه‎های واحدی را در جذب سرمایه و عقد قرارداد با شرکتهای نفتی به اجرا گذارند.

در هر حال شیوة گذشتة کشورهای اوپک این بوده است که بصورت انفرادی اقدام به ظرفیت‎سازی نموده‎اند و پس از اتمام پروژه‎ها و افزایش ظرفیت تولید خود آنرا به دیگران تحمیل نموده‎اند که معمولاً نیز با تخریب بازار همراه بوده است. چنانچه با تحقق آنچه گفته شد این مشکل اصلی و اولیه مرتفع گردد و نیز اعضاء اوپک انسجام خود را بیازمایند مسائل بسیار دیگری نیز وجود دارد که کمیتة استراتژی بلندمدت اوپک باید به آن بپردازد بعضی از مهمترین این موارد به شرح زیر است:

1-  اوپک باید نسبت خود را با کنوانسیونهای بین‎المللی محیط‎زیست که در مرحلة مذاکره و شکلگیری است را روشن نموده و برای اجرای آن به اقدام هماهنگ جمعی بپردازد چراکه مقررات زیست محیطی در اینده از جمله مهمترین عوامل تاثیر گذار بر تقاضای حامل های مختلف انرژی و خصوصا نفت و فرآورده های نفتی خواهد بود .

2-  مسائلی مثل WTO، جهانی‎شدن اقتصاد،  پیمان منشورانرژی Energy Charter Treaty))، پول واحد اروپایی و … مسائلی هستند که اوپک باید نسبت و ارتباط خود با این مسائل را تعریف و روشن نموده و اقدامات مربوطه را برنامه‎ریزی نماید.

4- راهکارهای حضور موفق در اوپک

همانطور که در مقدمه اشاره شد : حضور موفق در اوپک مستلزم شناخت واقعی از این سازمان  و تعدیل انتظارات در حد واقعیتهای آن وهمچنین مستلزم داشتن دیپلماسی فعال نفتی خصوصا در ارتباط با  سایر اعضاء و مستلزم  مطالعات مستمر در زمینة تحولات بازار جهانی نفت و انرژی و  حضور فعال در دبیرخانة سازمان اوپک می باشد که  در این بخش به دو الزام اخیر می پردازیم . با عنایت به اینکه دو مورد اخیر با یکدیگر نیز ارتباط نزدیک دارند.

قبل از ورود به بحث و فهرست نمودن نکات مورد نظر ، ذکر سه مقدمه جهت شناخت بیشتر از سازمان اوپک و دبیرخانة آن ضروری است:

الف- دبیرخانة سازمان اوپک که از سال 1960 در شهر وین در کشور اتریش تأسیس شده و بیش از چهل سال سابقه دارد ، خود یک مرکز مهم اطلاعات و مطالعات انرژی است . دسترسی به اطلاعات و مطالعات این دبیرخانه در حد خود ارزشمند بوده و یکی از امتیازات عضویت در سازمان اوپک  می باشد . هزینة دبیرخانه از محل حق عضویت در سازمان اوپک که توسط همة کشورهای عضو به تساوی پرداخت می‎گردد، تأمین می‎شود. دبیرخانة سازمان اوپک زیرنظر هیئت عامل (Board of Governers) اداره می‎شود هر کشور یک نماینده (Governer) در هیئت عامل دارد.

ب- سمتهای کلیدی سازمانی و کارشناسی در دبیرخانة اوپک بوسیلة کارشناسانی که از کشورهای عضو معرفی می‎شوند و برخی سمتهای کارشناسی نیز از طریق استخدام کارشناسان محلی تأمین می‎شود.

ج- از نظر سازمان اوپک و دبیرخانة این سازمان به ترتیب، وزیر نفت (یا انرژی) هر کشور عضو، بالاترین مقام مرتبط با سازمان و در مرتبة بعد از آن نمایندة هر کشور در هیئت عامل اوپک و در مرتبة سوم نمایندة ملی هر کشور قرار دارند. در وزارتخانه‎های نفت (یا انرژی) هر کشور عضو اوپک  واحدی تحت عنوان «امور اوپک» به منظور تنظیم ارتباطات با سازمان اوپک وجود دارد که رئیس آن همان نمایندة ملی هر کشور است.

د- بر مبنای اساسنامه ، دبیرکل اوپک از میان نامزدهای معرفی شده توسط کشورهای عضو انتخاب می‎گردد مهمترین شرط انتخاب دبیرکل حائز بودن شایستگی و صلاحیتهای لازم است . بر اساس بند 3 مادة 28 اساسنامة اوپک نامزد دبیرکلی باید حداقل دارای 10 سال سابقه در سمت‎هایی باشد که در رابطه مستقیم با صنعت نفت قرار داشته باشد.

حال با مدنظر قرار دادن مقدمات فوق به نکات زیر توجه فرمائید:

1-همانگونه که اشاره شد دسترسی به اطلاعات و مطالعات دبیرخانه از جمله مواردی است که مورد علاقة همة کشورهاست . از آن مهمتر اینکه کشوری که بتواند اداره و کنترل دبیرخانه را بعهده گیرد می‎تواند بسیاری از مطالعات دبیرخانه را در جهت منویات و نیازهای مطالعاتی خود جهت دهد و به عبارت دیگر نیازهای مطالعاتی خود را به هزینة همة کشورهای عضو تأمین نماید. بنابراین همة کشورهای عضو اوپک  برای بدست آوردن سمت دبیرکلی در رقابت هستند. البته امتیازات بدست آوردن این سمت به آنچه ذکر شد محدود نمی‎شود، سطح دبیرکل در سطح وزرای اوپک است و در تصمیم‎گیریهای اصلی اوپک نیز گرچه دبیرکل حق رأی ندارد اما در واقع اوست که تصمیم‎ساز است و زمینة تصمیم‎گیری را فراهم آورده است.  بنابراین کشوری که سمت دبیرکلی را در اختیار داشته باشد از توان مضاعفی در دیپلماسی نفتی خود و در تأثیرگذاری بر تصمیمات اوپک برخوردار می‎گردد.

با دقت در شرایط انتخاب دبیرکل که قبلا به آن اشاره شد  می‎توان نتیجه گرفت که نزدیکترین فرد هر کشور به سمت دبیرکلی وزیر نفت آن کشور است .  وزیر نفتی که بر مبنای تجارب، صلاحیت‎ها و سوابق نفتی انتخاب شده باشد  هم صلاحیهای لازم مذکور در اساسنامه را داراست و هم مناسبات نزدیکی با کلیه وزرای عضو اوپک دارد و چنانچه نامزد دبیرکلی شود وزرای عضو در محذور دیپلماتیک نیز قرار خواهند گرفت و بهانه‎ای برای رای ندادن به او نخواهند داشت . جالب است که چهار دبیرکل اخیر اوپک  از کشورهای اندونزی، نیجریه و ونزوئلا همگی در زمان اعلام نامزدی وزیر  نفت آن کشورها بوده اند و  تمامی سوابق همگی ایشان تنها در صنعت نفت بوده است. همه وزرای نفتی که بعدا  به دبیرکلی اوپک برگزیده شده اند کسانی بوده اند که بر اساس  سابقه و تجربة نفتی به وزارت برگزیده شده بوده و در عرصه بین المللی نیز بعنوان یک مرد نفتی        (Oil man) شناخته شده بودند و به احتمال قوی بعد از کنار رفتن از وزارت نفت نیز به کار متفاوت دیگری نمی‎پرداخته اند .

2-بعد از وزیر نفت نزدیک‎ترین فرد هر کشور به سمت دبیرکلی نمایندة این کشور در هیئت عامل است (Governer). یعنی اگر یک فرد نفتی با سوابق کامل نفتی بعنوان نمایندة یک کشور در هیئت عامل اوپک انتخاب شود در کنار شرایط و صلاحیتهای لازم، شرط کافی و مکمل برای نامزدی دبیرکلی را نیز احراز می‎کند. اما اگر کشوری یک فرد غیرنفتی و با سوابق غیرنفتی را بعنوان نمایندة خود در هیئت عامل اوپک برگزیند، در واقع این شانس و امکان بهره‎گیری از آن را  سوزانده است.

 سوابق سیاسی و دیپلماتیک برای احراز سمت دبیرکلی عامل منفی تلقی می‎شود هر چند نفت یک کالای سیاسی است و سازمان اوپک نیز طبعاً نمی‎تواند یک سازمان کاملاً غیرسیاسی و تخصصی باشد، اما اعضاء اوپک همواره اظهار تمایل می‎کنند و ترجیح می‎دهند که دبیرخانه به کار تخصصی خود بپردازد و از سیاست اجتناب کند. بنابراین اگر کشوری یک شخصیت سیاسی و دارای سوابق دیپلماتیک را به عضویت در هیئت عامل اوپک برگزیند شانس بدست آوردن سمت دبیرکلی از این طریق را نیز تضعیف نموده است .

علاوه بر این فردی که دیپلمات با سابقه و شناخته شده یک کشور محسوب میشود  ، به فرض انتخاب به سمت دبیرکلی اوپک نیز آزادی عمل  لازم را نخواهد داشت و ممکن است برای انجام  اقدامات و برقرار نمودن ارتباط لازم  جهت  پیگیری منافع جمعی اوپک ، دچار محذورات ناشی از سوابق قبلی خود باشد  و یا اقداماتش مورد تلقی های دیگری  قرار  گیرد.

3-اما همانگونه که اشاره شد، شاید بدست آوردن سمت دبیرکلی چندان ارزش ذاتی نداشته باشد و در اختیار داشتن آن زمانی ارزشمند است که دبیرکل بتواند با بهره‎گیری از این موقعیت به کشورش خدمت برساند. بنابراین کشورها طبعاً باید کسی را برای دبیرکلی اوپک نامزد کنند که در درجة اول منافع ملی کشور خود در زمینة نفت و انرژی را بشناسد . طبعا سازمان اوپک نیز انتظار دارد که دبیرکل به  منافع عمومی سازمان پایبند باشد و مثلاً نسبت به کشورهای مصرف‎کننده نفت مرعوب نبوده و منافع ایشان را نسبت به منافع تولیدکنندگان مقدم ندارد. علاوه بر این دبیرکلی می‎تواند با استفاده از امکانات دبیرخانه به کشورش منفعت برساند که معتقد به مطالعه و پژوهش و کارشناسی باشد و نیازهای مطالعاتی بخش نفت و انرژی کشور خود  و سازمان اوپک را بشناسد و علاقمند به پرکردن خلاء‎های موجود در این زمینه باشد،  فردی که نه ذهن پژوهشگر و تحلیلگر داشته و نه اصولاً معتقد و علاقمند به پژوهش و تحقیق و گسترش و بسط ادبیات و دانش در زمینه‎های مورد بحث نمی‎باشد ، در سمت دبیرکلی نیز خدمت چندانی نه به توسعة دبیرخانة این سازمان و نه به کشور خود نخواهد نمود. بنابراین اگر کشوری می‎خواهد فردی را نامزد دبیرکلی اوپک نماید باید سوابق او را بررسی کند. آیا این فرد صلاحیتهای لازم مذکور در اساسنامة اوپک را حائز است؟ آیا سوابقی که از نظر اعضاء اوپک برای سمت دبیرکلی منفی تلقی می‎شود و یا بهانه بدست ایشان می‎دهد را دارا نیست؟ آیا سوابق او نشان می‎دهد که منافع ملی کشور خود و منافع عمومی کشورهای تولیدکنندة نفت را به خوبی می‎شناسد و به آن پایبند است و آنرا بر هر چیز دیگری ترجیح می‎دهد؟ آیا موضوعات و مسائل نفت و انرژی را می‎شناسد؟ آیا معتقد به گشودگی (Openness) و گسترش و بسط اطلاعات بوده و از  انحصارطلبی و رانت‎خواری اطلاعاتی مبراست؟ آیا  در بخشهای تحت مدیریتهای قبلی  او تحقیق و پژوهش توسعه یافته و یا به رکود و تعطیلی کشیده شده است ؟ و آیا  در گذشته  تسهیل‎کنندة رشد و ارتقاء کمی و کیفی کارشناسان و پژوهشگران و مانع  تحقیر و تضعیف ایشان بوده است ؟

4- همانگونه که قبلاً اشاره شد برخی از سمت‎های کلیدی و کارشناسی دبیرخانه نیز از کشورهای عضو تأمین می‎شود و اعضاء اوپک در رقابت فشرده و تنگاتنگ در بدست آوردن این سمت‎ها قرار دارند. نمایندة هر کشور در هیئت عامل اوپک بیشترین نقش را در بدست‎آوردن سمت‎های بیشتر برای کشور خود دارد. دورة تصدی سمتهای دبیرخانه مشخص است، بنابراین حتی امکانپذیر است که زمان تخلیة یک سمت از سالها قبل مورد پیش‎بینی قرار گیرد و بر روی تربیت نیروی لازم برای کاندیدا کردن فرد مناسب برای آن  سمت برنامه‎ریزی شود . چنین نیرویی باید در جلسات و فرصتهای مختلف به دبیرخانه و به کارشناسان کشورهای اوپک و به اعضاء هیئت عامل معرفی شود. هرچه سمت بالاتری مورد هدف باشد برنامه‎ریزی باید منظم‎تر و جدی‎تر باشد. در ارزیابی کارنامة یک عضو هیئت عامل می‎توان بررسی کرد که در مدت تصدی خود (خصوصاً اگر این مدت طولانی باشد)  چه تعداد از سمتهای دبیرخانه را به اشغال کارشناسان کشورش درآورده است و آیا سطح سمت‎هایی که در اختیار این کشور قرار گرفته است روزبروز نازل‎تر و یا عالی‎تر شده است؟ البته در این مورد هم صرف بدست آوردن سمت‎های بیشتر و بالاتر مهم نیست بلکه در کنار آن مهم آنست که  نمایندة یک کشور در هیئت عامل اوپک این مدیریت و توانایی را داشته باشد که با سازماندهی مناسب از این موقعیت‎ها به نفع کشور خود، حداکثر بهره‎برداری را بنماید؟ و در غیر اینصورت این افراد در دورة اقامت طولانی خود در دبیرخانة اوپک  ارتباطشان با کشورشان قطع خواهد شد  و استفاده ای از حضور ایشان نمیشود و پس از اتمام مأموریت نیز یا به کشور باز نمی‎گردند و یا عنصر مفیدی نخواهند بود.

5-رعایت پاره‎ای از استانداردها برای حفظ شئون و سطح هیئت نمایندگی یک کشور در سازمان اوپک نیز دارای اهمیت است . بعنوان نمونه همانگونه که اشاره شد رئیس امور اوپک هر کشور پس از وزیر و عضو هیئت عامل، سومین سطح مرتبط یک کشور با اوپک است . بنابراین کشورها مراقبند که مثلا  رئیس امور اوپک خود را برای پائین‎ترین سمت‎های دبیرخانة اوپک نامزد نکنند  و یا برعکس فردی که در پائین‎ترین سمتهای دبیرخانه شاغل بوده است را پس از تصدی بعنوان رئیس امور اوپک خود برنگزینند ، زیرا در غیر اینصورت طبعاً  سطح رئیس امور اوپک (نمایندة ملی) و به تبع آن سایر رده‎های خود را در اذهان اوپکی‎ها نازل نموده و شانس توفیق ایشان در مأموریت‎های محوله را کاهش می‎دهند.

6- داشتن سئوال مقدمه ضروری بسط دانش است و سئوال داشتن نیز خود مستلزم  دانش ابتدائی و مطالعه و پژوهش مستمر  می باشد . بنابر این کشوری میتواند از امکانات دبیرخانه اوپک  و امثال آن بهره گیری کند که خود بخش های فعال مطالعاتی داشته باشد و مدیران صنعت نفت آن جایگاه مطالعه و پژوهش را رفیع تر از هر جایگاه دیگری بدانند و بخش های مطالعاتی در تعامل نزدیک با  تصمیم گیران  و نظام  تصمیم گیری  دائما با سئوالات افزون تری مواجه باشند . در چنین فرایندی هم نیروهای مبرز برای اهدافی که قبلا ذکر شد ساخته میشوند و هم روز بروز تسلط بیشتری بر مسائل مورد نظر حاصل میشود . بدون شک کشوری که از چنین تسلط و برتری برخوردار باشد همیشه حرف بیشتری برای گفتن و توان بیشتری برای تاثیر گذاشتن بر تصمیمات اوپک یا جلوگیری از خطاهای آن خواهد داشت .

تحقق آنچه گفته شد نیازمند : سعه صدر ، برنامه ریزی بلندمدت  (خصوصا در زمینه تربیت نیروی انسانی) ، ثبات و امنیت شغلی ، اعتقاد به مطالعه و پژوهش ، اعتقاد به توانائیهای نیروهای خودی و بهره گیری از آن و از همه مهمتر  مدیریت  دوراندیشانه و مدبرانه است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۸۲ ، ۲۳:۱۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۸۲ ، ۲۲:۴۷
سید غلامحسین حسن‌تاش