وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

۲۶۳ مطلب با موضوع «نفت» ثبت شده است

عربستان در اوپک
ایران باید تحرک بیشتری از خود نشان می داد
غلامحسین حسنتاش، کارشناس انرژی و مدیر سابق مرکز مطالعات بین المللی انرژی در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به مباحث مطرح در نشست اخیر اوپک می پردازد و معتقد است عربستان با طرح بحث افزایش تولید مانع از کاهش تولید اوپک شد. این تصمیم غلطی بود چون با وضعیت بازار نفت تناسب ندارد.


دیپلماسی ایرانی:
 وزرای نفت دوازده کشور عضو سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) روز پنج شنبه در وین گرد هم آمدند تا در مورد میزان تولید این سازمان تصمیم گیری کنند. این نشست از این رو اهمیت داشت که به دلیل اعمال تحریم های نفتی اروپا علیه ایران در دو هفته آینده برخی از کشورها نظیر عربستان، قطر و امارات به دنبال افزایش تولید هستند و به دلیل کاهش قیمت نفت برخی دیگر از کشورها نظیر ایران و الجزایر به دنبال کاهش سقف تولید اوپک بودند و در نهایت هر دو طرف به تثبیت سقف تولید رضایت دادند. دیپلماسی ایرانی این مسئله را با غلامحسین حسنتاش، کارشناس انرژی و مدیر سابق مرکز مطالعات بین المللی انرژی در میان گذاشته است که در زیر می خوانید:
 

در نشست اخیر اوپک سقف تولید نفت اوپک تثبیت شد. این در حالی است که برخی از کشورها از جمله عربستان به دنبال افزایش سقف تولید بوده اند و در عمل بیش از سهمیه تعیین شده تولید می کنند. این تصمیم چگونه اتخاذ شده است و چه تاثیری بر بازار نفت داشته است؟‌ آیا بازار نفت در حال حاضر تقاضای بیشتری برای نفت ندارد؟

 به نظر من تصمیم اوپک در اجلاس 161 این سازمان در روز پنج‌شنبه 25 خرداد 91 ، تصمیم خوبی نبوده است. فکر می کنم عربستان دست بالا را گرفت و بحث افزایش را مطرح کرد که بحث کاهش تولید مطرح نشود و  این تصمیم را به اجلاس تحمیل کند. اما چرا این تصمیم بد است، چون با وضعیت بازار نفت تناسب ندارد. به دلیل تشدید بحران و رکود اقتصادی در کشورهای صنعتی غرب تقاضای نفت پائین است. طولانی شدن بحران، باعث ضعف اقتصادی مردم و کاهش سفرها و مصارف شده است. در بازار گاز نیز اضافه عرضه وجود داد که بر روی بازار نفت هم تاثیر منفی می‌گذارد. از سوی دیگر تولید نفت عراق در حال افزایش است و تولید لیبی که از بازار خارج شده بود نیز به رکوردهای قبلی رسیده  است. همچنین تولید نفت ازمنابع غیر مرسوم در امریکای شمالی بطور فزاینده‌ای در حال افزایش است. همه اینها موجب شده قیمت‌ نفت در هفته‌های اخیر روند نزولی داشته باشد و در چنین شرایطی اوپک برای جلوگیری از افت بیشتر قیمت‌ها باید سقف تولید خود را کاهش می‌داد. به نظر من در این شرایط بازار، وزارت نفت ایران باید با همکاری وزارت امورخارجه از مدتی قبل از اجلاس و خصوصا از زمانی که روند قیمت‌ها نزولی شد، تحرک بیشتری از خود نشان میداد و یک جناح طرفدار کاهش تولید برای افزایش قیمت را شکل می داد که بر روی عربستان فشار بیاورند. مسادل روانی در بازار نفت بسیار موثر هستند. اگر اوپک تصمیم به مختصر کاهش تولیدی هم گرفته بود بلافاصله اثر افزایش روی قیمت می‌گذاشت اما ین تصمیم کاهش، قیمت را تشدید خواهد کرد. این شرایط برای ایران دشوار است چون هم تولید و صادراتش کاهش یافته و هم قیمت نفت روند نزولی دارد.

 

با توجه به این که برخی از کشورها از سهمیه تعیین شده تخلف می کنند اوپک با این کشورها چگونه برخورد می کند؟

متاسفانه تصمیمات اوپک هیچگونه ضمانت اجرائی ندارد و به عبارتی اوپک هیچ پلیسی ندارد و متخلفین تنبیه نمی‌شوند؛ تنها گاهی قبل از هر اجلاس، کمیته نظارت بر بازار اوپک تشکیل می شود و به کشورهای متخلف تذکر می‌دهد. در بیانیه این اجلاس هم به گزارش کمیته مذکور اشاره شده ولی از  کشورهای متخلف نامی برده نشده است.

 

قرار بود که بحث تحریم نفتی ایران نیز در این نشست مطرح شود. اوپک چه نظری در مورد تحریم نفتی ایران دارد؟ تا چه اندازه اوپک در مورد این که کشورهایی همچون عربستان فعالانه در راستای تحریم نفتی ایران می کوشند حساسیت نشان می دهد؟

بعید می‌دانم که موضوع تحریم ایران در دستور کار این اجلاس اوپک قرار گرفته بوده باشد. معمولا اوپک به این مباحث و خصوصا مباحثی که جنبه سیاسی دارد وارد نمی‌شود و حساسیتی هم نشان نمی‌دهد. دستور کار اجلاس‌های اوپک مشخص است: بررسی بازار و تصمیم‌گیری در مورد سقف تولید.

در مورد عربستان سعودی هم باید عرض کنم که عربستان همواره در جهت منافع کشورهای مصرف کننده حرکت کرده و می کند و سعی می‌کند اوپک را هم در همین راستا قرار دهد و اگر هم گاهی موفق نشود عملا از اوپک تمکین نمی‌کند. عربستان در جریان خروج نفت لیبی از بازار جهانی تمام تلاش خود را برای جبران آن کرد و الان هم تلاش می کند که کاهش نفت ایران را جبران کند که عملا به معنای همکاری با تحریم‌های علیه ایران است.

 

در مورد انتخاب دبیرکل اوپک در این اجلاس چه بحث هایی وجود داشت؟ 

قرار بود در این اجلاس موضوع انتخاب دبیر کل هم مطرح شود که ظاهرا تا اجلاس بعدی به تعویق افتاده است. ایران هم برای دبیرکلی با تاخیر کاندیدا معرفی کرده اما با این تعویق حالا حدود شش ماه وقت دارد که برای جا انداختن آن و گرفتن پست دبیرکلی تحرک دیپلماتیک داشته باشد.

عربستان نیز برای دبیرکلی کاندیدا معرفی کرده است و در این جهت هم به نظر من باید دستگاه دیپلماسی کشور و وزارت نفت تحرک داشته باشند که عربستان موفق به گرفتن دبیرکلی نشود. ظرفیت تولید بالای عربستان به اندازه کافی در اوپک برتری و تفوق برای این کشور ایجاد کرده است و اگر دبیرکل هم از عربستان باشد اوپک بیش از پیش در خدمت منافع کشورهای مصرف‌کننده قرار خواهد گرفت و این به نفع اوپک و اعضاء آن نیست. دوره دبیرکلی اوپک سه سال است و برای یک دوره سه ساله یگر هم قابل تمدید است که این تمدید هم معمولا با سهولت بیشتری نسبت به انتخاب دبیرکل جدید صورت می‌گیرد. بنابراین باید به این مسئله به عنوان یک مسئله بلندمدت نگاه شود و احیانا در بستر بده و بستان‌های مقطعی قرار نگیرد، به ویژه اینکه در آخرین سال دولت هستیم و ممکن است اگر چنین امتیازی را به عربستان بدهیم مجالی برای ستاندن مقابل آن فراهم نشود.

تهیه کننده: دیپلماسی ایرانی/ 12 
چهارشنبه 31 خرداد 1391  9:41
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/58/bodyView/1902794
http://www.naftna.ir/gnews/international/5626-1391-03-28-13-56-28.html
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۱۸:۳۶
سید غلامحسین حسن‌تاش


تصمیم اوپک؛ در شرایطی که قیمت نفت رو به پایین است، زیر ذره‌بین قرار دارد. اگر اوپک سقف تولید 30 میلیون بشکه‌ای خود را کاهش ندهد جلوی سقوط قیمت نفت گرفته نخواهد شد. بازار نیاز به یک شوک روانی دارد. اوپک می‌تواند با کاهش سقف تولیدش، این شوک را وارد کند، وگرنه تاکید بر پایبندی اعضا در این بازار ملتهب، مشکلی را حل نخواهد کرد. وقتی وزرا می‌خواهند میزان کاهش تولید را بررسی کنند باید همواره تخلف اعضا را هم در سقف جدید تولید لحاظ کنند. کشورهای عضو معمولا بیش از سقف تعیین شده در اوپک، نفت تولید می‌کنند. برای اتخاذ چنین تصمیمی موضع عربستان مهم است. عربستان همواره سعی کرده است تا به نفع کشورهای مصرف‌کننده عمل کند. حتی در دوره 2004 تا 2008 وقتی قیمت نفت رکورد زد و کاری از دست تولیدکنندگان بر نیامد، از طریق کنترل روانی بازار با مصرف‌کنندگان همراهی کرد. این موضع بعد از بهار عربی در سعودی‌ها تشدید شده است. عربستان بعد از این بحران‌ها انگیزه ثانویه پیدا کرد. بالا بودن سهم عربستان در بازار نفت، ارتباط مستقیمی با امنیت ملی این کشور دارد. 
تجربه قذافی پیش روی عربستان است. اگر قذافی سهم بیشتری در بازار نفت جهان داشت، غرب نمی‌توانست به این راحتی با آن برخورد کند. بنابراین تعامل با عربستان در این شرایط برای کاهش سقف تولید اوپک کار دشواری است. اگر اوپک چنین تصمیمی نگیرد، با توجه به وضع اقتصاد جهانی، سقوط قیمت نفت همچنان ادامه خواهد داشت. مساله دیگر عربستان در اجلاس آتی اوپک، بحث دبیرکلی این سازمان است. آنها می‌دانند که کشورهای دیگر اوپک، حاضر نیستند سهم بیشتری از اداره اوپک را به عربستان بدهند. سعودی‌ها به جهت میزان تولید، همین الان هم در اوپک قدرت زیادی دارند. به نظر می‌رسد این کشور دیپلماسی‌اش را براساس معرفی کاندیدا برای دبیرکلی اوپک و سپس استفاده از آن در سایر مناصب، برنامه‌ریزی کرده باشد، نمونه آن کاندیدای قبلی دبیرکلی عربستان است که امروز بر مسند صندوق اوپک نشسته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

نقشه را ه نداشتیم

 

نامگذاری امسال  به عنوان "تولید ملی،حمایت از کار و سرمایه ایرانی  نشان از توجه رهبری به مقوله کار و سرمایه گذاری است اما نگاهی اجمالی به این مقوله نشان می دهد که  این هدف  آن هم درصنعت بزرگی مانند نفت به راحتی قابل دستیابی نیست .به عنوان نمونه فراهم کردن  زیر ساخت‌ها  یا داشتن برنامه استراتژیک  تنها بخش کوچکی از پارامتر‌های لازم جهت نیل  به این هدف است .

دستیابی به این هدف به چه پیش زمینه های نیاز دارد و در تحقق این شعار چقدر موفق خواهیم بود دلیل کافی است تا با غلامحسین حسن‌تاش به گفت و گو بنشینیم و نقطه نظرات وی در این مورد که چه تحولاتی باید در بخش های کارفرمایی،پیمانکاری و شرکت‌های سازنده  برای تحقق این مهم باید صورت گیرد را جویا شدیم:

 

1-درحال حاضر جایگاه  صنعت نفت در جهان کجاست  وبومی سازی‌سازی دراین صنعت درچه مرحله است؟

به طور کلی ما هنوز در کشور قادر به تامین همه خدمات و تجهیزات مورد نیاز صنعت نفتمان نیستیم. با وجود اینکه در دوره بعد از انقلاب و تحت تاثیر محدودیت‌ها و فشارهای تحریم گام‌هائی برداشته شده است اما  هنوز چه در دریا و چه در خشکی به ویژه از نظر تجهیزات مکانیکی و الکترونیکی، نیازهای بسیار زیادی به خارج داریم . مته‌های حفاری را باید وارد کنیم، لوله‌های جداری چاه‌ها را باید وارد کنیم، تجهیزات و شیرآلات سرچاهی و بسیاری از اقلام دیگر را باید وارد کنیم.

2-از نظر تکنولوژی و رعایت استانداردهای تولید چگونه هستیم  و تاچه حد توانسته ایم  برای کسب جایگاه درست در جهان گام برداریم   ؟

ما کشوری هستیم که دقیقا 104 سال است از استخراج اولین چاه نقتی‌مان در مسجد سلیمان می‌گذرد، یعنی بیش از یک قرن فرصت داشته ایم تا از 100میدان هیدروکربنی بهره بریم. شاید از کشوری که صنعت نفتش یکی دو دهه سابقه داشته باشد و چند میدان محدود نفتی و گازی هم داشته باشد دوراز انتظار نیست که خودش همه چیز را داشته باشد اما در مورد ما فرق می‌کند. اگر خودمان را با کشورهائی مثل نروژ یا مالزی مقایسه کنیم، نقیصه روشن‌تر می شود.  کشور نروژ که  از دهه 1970   و بعد از شوک اول نفتی در 1973 کشور نفتی شده است. یعنی سابقه نفتی‌اش حدود 40 سال است و 60 سال از ما کمتر است، میزان ذخائر  هیدروکربنی‌اش هم بسیار از ما کمتر است، اما امروز یکی از شرکت‌های مهمی که خود ما نیازمند خدماتش هستیم شرکت استات اویل نروژ است و  این کشور درآمد عظیمی از صدور خدمات و تجهیزات نفتی دارد. حالا شاید بگوئید نروژ توسعه یافته و صنعتی است و به ما چکار دارد! مالزی جهان سومی چه؟ مالزی هم از همان سالهای دهه هفتاد،  نفتی شده است و میزان ذخائرش اصلا با ما قابل مقایسه نیست ولی ما امروز نیازمند شرکت پتروناس و سایر شرکت‌های مالزیائی هستیم. ما متاسفانه نه تنها صدور خدمات و تجهیزات در این بخش نداریم و اگر باشد هم بسیار محدود و استثنائی است، بلکه نیاز شدید به واردات داریم.

3-چه عوامل و مشکلاتی باعث شده تا نتوانیم به این سطح از خودکفایی برسیم و اساسا چه دلایلی را دربر داشته است؟

قبل از اینکه به پردازم به این موضوع که  چرا این خود کفائی اتفاق نیفتاده است، لازم است بگویم که من  به  این بحث  در سطح ملی نگاه می‌کنم، یعنی اینکه چرا اقتصاد ما و صنعت ما و بخش خدمات ما نتوانسته است و نمی تواند نیازهای صنعت نفت را تامین کند. منظورم این است مثلا خود صنعت نفت به معنای وزارت نفت و شرکت‌های تابعه لزوما نباید دکل حفاری و لوله‌های جداری چاه یا سایر تجهیزات را بسازد، و پرسش این است که چرا  اقتصاد در این زمینه سرآمد نشده است.؟ ببینید من در این رابطه چندین علت را می توانم  ذکر کنم:

نخست اینکه   قبل از انقلاب خارجی‌ها بر صنعت‌نفت ما حاکم بوده‌اند و آنها نگذاشتند ارتباط میان صنعت‌نفت با بقیه صنایع و بخش‌های کشور برقرار شود. آنها همه کالاها و خدمات مورد نیازشان را  به خارج سفارش می‌دادند. بررسی‌ها نشان می‌دهد رژیم گذشته بخش نفت را جدا از دیگر بخش‌های اقتصاد کشور  و به عبارتی بصورت تافته‌ای جدابافته نگهداشته بود و این عادتی را در صنعت نفت از نظر سفارش دادن نیازهایش به خارج ایجاد کرده بود که در دوره بعد از انقلاب هم کماکان ادامه داشته و اگر هم  در مقاطعی تغییر مسیری داده می‌شود بیشتر در اثر فشارهای ارزی یا محدودیت‌های تحریم است و با برطرف شدن فشارها دوباره آب به همان مسیر قبلی بر می‌گردد . یعنی صنعت نفت بصورت سازمان یافته و مستمر برای دیگر بخش‌های کشور سفارش و تقاضا ایجاد نکرده است که بخش‌های دیگر و صنایع هم بروند برای تامین آن سرمایه‌گذاری کنند. در بعضی موارد که اقدامات مستمری شده به همان میزان نیز توفیق یافته است.

 نکته دوم اینکه  در دوره بعد از انقلاب که بالاخره گرایش به ساخت داخل بیشتر شده است، مشکلی که وجود داشته این بوده که به اعتقاد من صنعت نفت هیچ وقت برنامه بلندمدت روشنی برای توسعه خود نداشته است. چه برای توسعه ذخائر هیدروکربنی یا به عبارتی بخش بالادستی و چه برای بخش پائین دستی که البته آنهم تا حدود زیادی متاثر از  بالادستی است. ببنید برنامه‌ریزی سرمایه‌گذاری برای تولید تجهیزات و خدمات یک برنامه‌ریزی حداقل 15 ساله و بیست ساله است. اگر صنعت نفت برنامه بلندمدت (حداقل15 تا 20 سال) داشته باشد و آنگاه آن برنامه‌ تبدیل به اقلام و تجهیزات شود، یعنی برنامه‌ها ریز شود که برای تحقق آنها مثلا چند چاه باید حفر شود، چند دکل لازم است، چند سکو مورد نیاز است، یا چه میزات تاسیسات سرچاهی یا سطح‌الرضی باید نصب شود، آنگاه صنایع کشور می‌توانند برای تامین و تولید آنها برنامه‌ریزی کنند، ممکن است صنعت‌نفت اول کار به صنایع بگوید من برنامه‌هایم فوریت دارد و نمیتوانم معطل شوم که شما تجهیزات را ساخت داخل کنید. عیبی ندارد اما اگر یک بخش صنعتی مامور تامین تجهیزات شود ممکن است ابتدا واردات کند اما می‌تواند با سازنده خارجی طوری تنظیم کند که از واردات شروع شود و به انتقال تکنولوزی ختم شود. پس اینها برنامه‌ریزی بلند‌مدت و حساب و کتاب می‌‌خواهد.

4-همکاری بین بخشی و سازمانی تا چه حدی  می تواند در افزایش راندمان و توان تولید تاثیرگذار باشد؟

در مورد قبلی که عرض کردم اگر دقت کنید مشخص می‌شود که همکاری بین بخشی اهمیت پیدا می‌کند و متاسفانه ما در همکاری‌های بین بخشی یا چند بخشی بسیار ضعیف هستیم. بخش نفت بهانه می‌کند که کالای داخلی کیفیت ندارد و دوباره سراغ خارجی می‌رود. بخش صنعت هم تعهداتش را به هنگام و با استاندارد لازم انجام نمیدهد و بهانه را به نفت میدهد. در حالی که اگر همکاری و هماهنگی قوی بین بخشی باشد  و برنامه ریزی بلند‌مدت وجود داشته باشد همانطور که عرض کردم راه‌کارهای مرحله‌ای و واسط وجود دارد که هم کار نفت و پروژه‌های نفت و گاز ، لَنگ نشود و هم به تدریج انتقال ساخت به داخل اتفاق بیفتد. در مور خدمات هم همینطور است در یک برنامه جامع ما می‌توانستیم در جائی که از شرکت‌های خارجی استفاده می‌کنیم آنها را وادرار کنیم که از شرکت‌های داخلی بعنوان پیمانکار فرعی استفاده کنند و این شرکت‌ها در کنار خارجی و با حفظ یک رابطه بلند مدت با آنها به تدریج کارآموخته بشوند تا روزی خودشان بتوانند مستقل وارد میدان شوند. اگر بررسی بفرمائید می‌بینید که پتروناس مالزی دقیقا در یک برنامه بلندمدت به همین روش پتروناس امروز شده است.

5-نگاه وزارت نفت به عنوان کارفرما تاچه حد در بخش تولیدات که مربوط به پیمانکاران است،این مساله اثرگذار بوده است و آیا اساسا می توان به این نکته بسنده کرد که دیدگاه وزارت نفت در بهره گیری از کالاهای وارداتی در این صنعت عاملی در عدم ارتقا تولید داخلی به ویژه زیر ساخت ها  بوده است؟

اگر بنا باشد مشکل را از سوی نفت که برنامه بلندمدت نداشته و تقاضا برای صنعت داخلی ایجاد نکرده ، نگاه کنم   ،واقعیت این است که از آن طرف نیز صنعت ما هم در دوره بعد از انقلاب استراتژی روشنی نداشته است. ما خیلی به جهت‌گیری‌های صنعتی رژیم گذشته نقد کرده‌ایم و می‌کنیم اما اگر خوب دقت کنیم می‌بینیم خواسته یا ناخواسته همان روند ها را ادامه داده‌ایم و حتی خیلی آنها را با تحولات تکنولوژیک هم سازگار نکرده و یا متناسب با این تحولات تجدید نظر نکرده‌ایم. به عنوان مثال اگر برادران خیامی ایران‌خودرو را بنیان نگذاشته بودند و دولت وقت هم حمایت نکرده بود و امیرعباس هویدا  این جمله را نگفته بود که "به امید روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد" و مثلا براداران خیامی بجای آن، کارخانه ساخت واگن و لوکوموتیو  تاسیس کرده بودند و هویدا هم از توسعه حمل و نقل عمومی ریلی حمایت کرده بود، شاید امروز صنعت ما سرنوشت دیگری داشت. رشته‌های صنعتی که ما بعد از انقلاب توسعه داده‌ایم اغلب همانهائی است که پایه‌هایش قبل از انقلاب گذاشته است. در استراتژی توسعه صنعتی رشته‌ای از صنعت که بازار داخلی گسترده و تضمین شده و نیز بازار جهانی و خصوصا منطقه‌ای خوبی داشته باشد و یا به عبارتی (بر اساس ترمینولوژی مربوطه ) هم جانشین واردات باشد و هم پتانسیل صادراتی داشته باشد، یکی از بهترین انتخاب‌هاست. وجود ده‌ها میدان کوچک و بزرگ هیدروکربنی در داخل و قرار گرفتن کشور در یک منطقه ذخائر نفتی (در شمال و جنوب کشور) بهترین فرصت را ایجاد می‌‌کند. یعنی اگر ما استراتژی توسعه صنعتی‌مان را طراحی می‌کردیم به احتمال بسیار قوی صنایع ساخت و تجهیزات مورد نیاز صنعت‌نفت یکی از رشته‌های صنعتی اولویت دار می‌شد.

در هرحال همانطور که عرض کردم حرکت‌های خوبی شده که نمی‌توان نفی کرد ولی به نظر من در چهارچوب یک استراتژی روشن و بلندمدت  و برخوردار از یک نقشه راه نبوده است و لازم است که این طراحی صورت گیرد و قطعات پراکنده‌ای که وجود دارد در  جای مناسب خود در آن طراحی خورانده شود.

5-    باتوجه به نام گذاری امسال از سوی مقام معظم رهبری با عنوان  "تولید ملی،حمایت از کار وسرمایه ایرانی " چگونه می توان برای  تحقق اهداف پیش روی این شعار قدم های مثبتی برداشت؟

تقویت تولید ملی کار یک سال و دوسال نیست که فکر کنیم یک سال به تولید ملی می‌پردازیم و سال دیگر سراغ چیز دیگر می‌رویم. تقویت تولید ملی برنامه بلند مدّت می‌خواهد. برای ارتقاء سطح تولید ملی باید  سرمایه‌گذاری بشود. تحقق سرمایه‌گذاری مستلزم  ثبات اقتصادی، بازارهای تضمین شده، امنیت سرمایه‌گذاری، جلوگیری از فعالیت‌های رانتی(که با دردسر بسیار کمتر بازگشت سرمایه بسیار بیشتری ایجاد می‌کنند) و بسیاری از مسائل دیگر است. یکی از نکات بسیار مهم هم در این میان بهره‌وری است که به نظر من بحران جدی اقتصاد ماست بهره‌وری ما در همه عوامل تولید بسیار پائین است. پائین بودن بهره‌وری یعنی بالا بودن قیمت تمام شده و در دنیای پر رقابت فعلی بالارفتن قیمت یا هزینه تمام شده، یعنی واگذار کردن بازارها به رقبا. بنابراین در این سالی که این نام را گرفته فقط می‌توان  طراحی یک برنامه بلندمدّت برای از بین بردن موانع آن و فراهم کردن زمینه‌های آن را تمهید کرد. بنظر من تقویت تولید ملی بدون برنامه‌ریزی بلندمدّت و بدون داشتن نگاه و نگرش توسعه‌ای و توجه همزمان به نرم‌افزارها و سخت‌افزارهای آن، محال است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۴۱
سید غلامحسین حسن‌تاش


دریافت متن کامل میزگرد
حجم: 1.12 مگابایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۳۶
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۳۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

چشم انداز ایران - شماره 72 اسفند 90 و فروردین 1391

 

ذخیره‌سازی استراتژیک نفت

گفت‌وگو با غلامحسین حسن‌تاش

 اخبار منتشره در نشریه‌های خارجی حاکی از آن است که ذخیره‌سازی استراتژیک نفتی کشورهای غربی از 90 روز به 125 روز افزایش یافته و این به غیر از ذخایر تجاری شرکت‌های بزرگ نفتی همچون بی‌پی، شل، توتال و... است که در اختیار دارند؛ آیا این امر بیانگر برنامه‌های خطرناکی علیه ایران نیست؟

●● در مورد خبر افزایش میران ذخایر استراتژیک نفتی اطلاعی ندارم، ولی درباره اصل ذخیره‌سازی به چند نکته اشاره می‌کنم. اصولاً‌ ذخیره‌سازی با عنوان ذخایر استراتژیک نفتی (Strategic Petrolume reserve) یا SPR از دهه 1970 به بعد شکل گفت. کشورهای صنعتی برای جلوگیری از تکرار بحران نفتی 1973 و به عبارتی برای این‌که از یک سوراخ دو بار گزیده نشوند مبادرت به تأسیس آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) کردند و در کنار مجموعه‌ای از سیاست‌های دیگر تصمیم گرفتند مقداری از نفت مورد نیاز خود را ذخیره کنند تا در روز مبادا از آن استفاده کنند. آژانس بین‌المللی انرژی، کمیته‌ای دارد که ذخیره‌سازی نفت در کشورهای عضو را کنترل می‌کند و علتش این است که کشورهای صنعتی هم درواقع گاهی اوقات از تعهدات خود تخلف می‌کنند، مثلاً زمانی‌که می‌بینند شرایط بین‌المللی آرام است (زیرا موجودی ذخایر استراتژیک مانند نگه‌داشتن پول در حساب جاری است و طبعاً هزینه دارد) نفت را برای آینده نامشخص می‌خرند و راکد نگه‌می‌دارند و هزینه انبارداری و نگه‌داری‌ آن را هم می‌پردازند. تحمل این هزینه سخت است، از این‌رو کمیته مورد نظر در آژانس دائماً کنترل می‌کند که کشورهای عضو از تعهدات خود شانه خالی نکنند و همیشه به میزان کافی و لازم ذخیره نفت وجود داشته باشد.

در مورد حجم ذخیره‌سازی نیز روایت‌های مختلفی وجود دارد و باید اعتراف کنم متأسفانه هیچ‌گاه کار دقیقی روی آن انجام نشده است، اما بحث ذخیره 90 روز واردات و 60 روز مصرف مطرح است و در این معیار هم بین اعضا نظرات متفاوتی وجود دارد، زیرا بعضی از آنها ماندن ژاپن صرفاً‌ واردکننده نفت هستند و بعضی هم خود تولید دارند و کسری مصرف را وارد می‌کنند، بنابراین برخی از کشورها کل مصرف و برخی دیگر کل واردات را ذخیره‌سازی می‌کنند.

در سال 1991 زمانی‌که عراق، کویت را اشغال کرد و امریکایی‌ها برای بازپس‌گیری کویت آماده جنگ می‌شدند حدود سه ماه طول کشید تا جنگ آغاز شود. در این مدت یکی از کارهایی که امریکایی‌ها انجام دادند افزایش ذخایر استراتژیک نفت خود از 750 میلیون بشکه به یک میلیارد بشکه بود.

 ● این اقدام آنها قیمت نفت را هم کمی بالا برد.

●● بله، قیمت نفت شروع به بالارفتن کرد و خیلی‌ها هم که نمی‌دانستند داستان چیست، فکر کردند این افزایش مربوط به تب و تاب روانی جنگ است و فکر کردند وقتی هنوز که جنگ شروع نشده چنین است، با شروع جنگ قیمت نفت به شکل فوق‌العاده‌ای افزایش می‌یابد، اما آن افزایش قیمت ناشی از همین تقاضای ذخیره‌سازی جدید بود و زمانی که عملیات توفان صحرا شروع شد، امریکایی‌ها ذخیره اضافی را وارد بازار کردند و قیمت‌ها کاهش یافت و خیلی از کشورهایی‌که ذخیره‌سازی کرده بودند تا با قیمت‌های بالا نفت را بفروشند با توجه به روند کاهنده قیمت‌ها نگران شده و نفت خود را برای فروش عرضه کردند و بدین‌وسیله باعث افت بیشتر قیمت‌ها شدند، ازجمله خود ما هم همین اشتباه را کردیم. این به خاطر این بود که مکانیزم ذخیره‌سازی را درست درک نکرده بودیم.

به‌تازگی هم در جریان لیبی و توقف تولید نفت آن کشور، طرح آژانس بین‌المللی انرژی یعنی تزریق 60 میلیون بشکه از ذخایر استراتژیک اعضا به بازار به اجرا درآمد.

من خبری را که شما در رابطه با افزایش مدت و میزان ذخیره‌سازی در کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاری‌های اقتصادی (OECD) گفتید نشنیدم و البته فکر هم نمی‌کنم که در این حد صحیح باشد، اما همواره در روزهای اخیر در ذهن من بود که چنین اتفاقی یعنی افزایش ذخایر، در حال وقوع است،‌ زیرا درحالی‌که رشد اقتصادی جهان پایین است و غالب پیش‌بینی‌ها هم وضع سال 2012 را بدتر از 2011 می‌دانند و تجدیدنظر و اصلاحاتی هم که صندوق بین‌المللی در ارزیابی‌های خود از وضع اقتصادی ارائه می‌دهد دائماً رو به پایین است و برآورد خود از نرخ رشد اقتصادی دنیا را مرتب کاهش می‌دهد، طبیعی به نظر می‌رسد که به دلیل نرخ پایین رشد اقتصادی، تقاضا برای نفت پایین باشد. ازسوی دیگر هم نفت لیبی که از بازار خارج شده بود دوباره وارد بازار شده است، از این‌رو قیمت‌ها نباید در این حد فعلی بالا باشد و این می‌تواند ناشی از افزایش تقاضا برای ذخیره‌سازی باشد.

 ● میزان تولید نفت لیبی در حال حاضر چقدر است؟

●● رکورد تولید نفت لیبی یک میلیون و شصدهزار بشکه بود که حدود یک میلیون و سیصدو پنجاه تا یک میلیون و چهارصد هزار بشکه آن صادر می‌شد که در اثر درگیری‌های داخلی تقریباً به صفر رسید. اکنون میزان صادرات به بالای یک میلیون بشکه رسیده است و شاید علت این‌که تحریم‌های نفتی علیه ایران را تا جولای 2012 به تعویق انداختند همین مسئله باشد که تا آن زمان تولید نفت لیبی به رکورد پیشین خود بازگشت خواهد کرد.

همان‌طور که اشاره کردم با توجه به کاهش تقاضای جهان و بازگشت نفت لیبی به بازار، قیمت‌های کنونی نفت که از 120 دلار هم بالاتر رفته مقداری غیرمترقبه است و عادی نیست. ممکن است گفته شود افزایش تقاضا به دلیل فصل زمستان و سرمای اروپاست، ولی باید توجه داشت که تقاضای زمستان بیشتر به بخش گاز فشار وارد می‌کند، زیرا مصرف حرارتی در اروپا بیشتر به گاز وابسته است و اکنون هم گاز در بازار جهانی با مازاد عرضه روبه‌روست و محموله‌های LNG بعضاً سرگردان است تا بازاری برای فروش آن پیدا شود. قرار بود امریکا متقاضی عمده LNG باشد و خیلی‌ها هم سرمایه‌گذاری کردند تا آن تقاضا را پاسخ دهند، ولی در مدت چند سال گذشته تولید گاز به‌شدت افزایش یافت و آن چشم‌انداز اولیه به‌طور کل تغییر پیدا کرد، به طوری‌که حتی امریکا عرضه‌کننده LNG هم شد. حال که نفت لیبی وارد بازار می‌شود و نفت ایران هنوز در بازار وجود دارد به نظر می‌رسد قیمت کنونی غیرمنتظره است، مگر این‌که همان پدیده افزایش ذخیره‌سازی اتفاق افتاده باشد تا در تابستان که فصل گرماست و تقاضا کاهش می‌یابد و اعمال تحریم‌های نفتی ایران نیز در ماه جولای 2012 است، بتوانند با ذخیره‌سازی صورت گرفته وضعیت بازار را کنترل کنند.

اگر این امر به‌طور جدی صورت گرفته باشد متأسفانه احتمال گزینه جنگ نیز تا حدودی تقویت می‌شود. من با توضیحی که در رابطه با عرضه و تقاضا و قیمت‌های جاری مطرح کردم احتمال این را زیاد می‌دانم که ذخیره‌سازی صورت گرفته باشد.

خبری که به‌طور مشخص داریم این است که چینی‌ها از این فرصت به شدت استفاده کرده و با تخفیفی که از خرید نفت می‌گیرند ذخیره‌سازی خود را به شدت افزایش داده‌اند. البته چین عضو آژانس بین‌المللی انرژی نیست، ولی آژانس از چند سال پیش به چین فشار آورده و به دلیل اینکه وارد کننده‌ای بسیار بزرگ است، چین را موظف به ذخیره‌سازی کرده و آن کشور هم پذیرفته است.

توجه داشته باشید که ذخیره‌سازی استراتژیک تعهدی است که کشورهای عضو آژانس دارند، اما خود شرکت‌های نفتی هم ذخایر تجاری (Commercial) دارند که با توجه به شرایط بازار و پیش‌بینی قیمت‌های آتی نسبت به ذخیره نفت خود اعمال مدیریت می‌کنند.

 ● آیا نهادی نیست که حساب و کتاب ذخایر تجاری شرکت‌ها را در دست داشته باشد؟

●● البته گاهی اوقات که شرایط حاد می‌شود دولت‌ها طی دستورالعمل‌‌های کاملاً محرمانه شرکت‌ها را هم مجبور می‌کنند ذخایر تجاری خود را افزایش دهند. این امر در دنیا سابقه دارد.

موضوعی که مایلم در اینجا اشاره کنم این است که مؤسسه مطالعات بین‌المللی انرژی در وزارت نفت تشکیل شد تا دقیقاً این‌گونه رصدها و پایش‌‌ها را انجام دهد و این کار نیز قبلاً انجام می‌شد. کارکنانی بودند که براساس شواهد و قراین همواره ذخیره‌سازی‌ها را رصد و ارزیابی می‌کردند و همان‌طور که شما یادآوری کردید در شرایطی که تهدید علیه کشور وجود دارد و بحث تحریم‌ها مطرح است این نوع اطلاعات از قبیل این‌که وضعیت ذخایر دنیا چگونه است؟ آیا ذخایر افزایش می‌یابد و یا کم می‌شود؟ آیا ذخایر موجود اجازه می‌دهد تا تحریم‌ها به‌طور جدی علیه ما اعمال شود؟ وضعیت عرضه و تقاضا چگونه است و در صورت حمله احتمالی علیه ما چه خواهد شد؟ برای ما بسیار مهم است.

باید به‌طور جدی بگویم که متأسفانه در یکی دو سال گذشته بویژه در دوره مدیریت آقای میرکاظمی با توجه به مسئولیتی که به اداره مؤسسه مطالعات محول شد مؤسسه از مسیر اولیه خود خارج شد و از اهداف تأسیس آن فاصله گرفت. دیگر آن رصدکردن انجام نمی‌شود و نه‌تنها در مورد آمار ذخیره‌سازی، بلکه حتی در مورد مسائل مهم دیگری مثل این‌که مثلاً توان واقعی تولید نفت عربستان چقدر است نیز این کار به‌طور جدی دنبال نمی‌شود.

من بارها با توجه به موقعیت کشورمان در بازار نفت پیشنهاد کرده‌ام که یک بانک اطلاعاتی غنی از کل میادین نفت دنیا تهیه شود. حال ممکن است ابتدا آن را از جایی خرید، اما به روزرسانی می‌تواند توسط تیمی داخلی انجام شود، زیرا هر قراردادی که در دنیا بسته می‌شود اطلاعات و اخباری از آن منتشر می‌شود و با پیگیری مستمر می‌توان نتیجه آن قرارداد و تأثیری که در میزان تولید نفت خواهد داشت را دنبال کرد. حتی فراتر از این، پیشنهاد من این بود که ما باید بانک اطلاعاتی‌ای از پالایشگاه‌های دنیا داشته باشیم. پالایشگاه‌های جدیدی که ساخته می‌شود و تغییراتی که در فرایند پالایش آنها اتفاق می‌افتد همه و همه باید رصد شوند، زیرا همه این عوامل بر مسیر تقاضای نفت تأثیرگذارند. اینها کارهایی است که باید در کشور انجام شود و متأسفانه مؤسسه‌ای را هم که وظیفه آن گردآوری و پالایش این‌گونه اطلاعات بوده است به باور من از مسیر کاری خود خارج کرده‌اند.

 ● گویا مسئولان بالای ما هم اطلاع ندارند که این همه ذخیره‌سازی انجام گرفته است؟

 ●● بسیاری درک درستی از ذخیره‌سازی ندارند، زیرا شما باید در یک روند تاریخی نفت بدانید که ذخیره‌سازی چیست و با چه اهدافی انجام می‌شود و اینکه چرا نام آن را ذخایر استراتژیک گذاشته‌اند؟ باید این سوابق را دانست تا متوجه شد که ماجرا چیست و چرا افزایش ذخیره‌سازی استراتژیک نگران‌کننده است. بنابراین معتقدم اشراف و حسی که نسبت به این موارد باید باشد متأسفانه وجود ندارد.

 ● آیا برداشت از ذخایر استراتژیک به دستور عالی‌ترین مقام حکومتی صورت می‌گیرد؟

 ●● بله، در امریکا به دستور رئیس‌جمهور است و معمولاً هم بسیار سخت اجازه برداشت از ذخایر داده می‌شود. مثلاً در توفان کاترینا که چند سال پیش اتفاق افتاد تولید نفت امریکا در خلیج مکزیک متوقف شد. در آن شرایط رئیس‌جمهور امریکا از ذخایر استراتژیک به شرکت‌های نفتی قرض داد تا پس از عادی‌شدن تولید آن را برگردانند.

معمولاً سعی می‌کنند آمار و وضعیت ذخایر استراتژیک را تا حد امکان محرمانه نگاه دارند، زیرا موضوع ذخایر استراتژیک تیغ دو لبه است، یعنی در شرایطی که برداشت از ذخایر صورت می‌گیرد تلقی مردم این می‌شود که روز مبادا فرارسیده و گاهی اوقات تقاضای ناشی از اثر روانی این برداشت در جهت عکس عمل می‌کند، یعنی از یک‌سو ذخایر را وارد بازار می‌کنند تا عرضه زیاد شود، اما اثر روانی آن مصرف‌کنندگان را نگران وجود بحران می‌کند و در عمل تقاضا به‌جای کاهش افزایش می‌یابد. بنابراین قدرت مانور غربی‌ها هم روی این ذخایر بالا نیست، اما در شرایط خاص از این ذخایر برداشت می‌کنند.

 ● آیا ایران نیز ذخیره‌سازی استراتژیک دارد؟

 ●● خیر، ما ذخایر عملیاتی داریم. مثلاً در خارک اگر متوسط بارگیری 2 تا 3 میلیون بشکه باشد طبیعتاً گاهی اوقات به علت توفان و یا عدم ورود کشتی و... وقفه‌ای در کار حاصل می‌شود و برای جبران و حفظ متوسط، مقداری ذخیره‌سازی عملیاتی انجام می‌گیرد، اما به آن معنا ذخیره‌سازی استراتژیک نداریم.

 ● ارزیابی شما از تحریم‌های نفتی علیه ایران چیست؟

 من در مهرماه 1390 در یادداشتی نوشتم که متناسب با تغییر اوضاع در لیبی و بازگشت نفت آن به بازار، به احتمال زیاد تحریم‌های نفتی علیه ایران فعال خواهد شد. البته این مهم است که متوجه باشیم هسته اصلی تحریم‌ها علیه ایران تحریم‌های بین‌المللی بانکی است. این تحریم‌ها باعث می‌شوند نتوانیم به پول نفتی که می‌فروشیم آنچنان‌که باید و شاید دست یابیم و تحریم‌های نفتی اروپا هم از همین جهت مهم است،‌ زیرا با تغییر بازار فروش نفت از اروپا به هندوچین و کشورهایی از این دست، دیگر نمی‌توانیم در مقابل فروش نفت به ارز قوی‌ای مانند یورو و دلار دست یابیم، زیرا هیچ بانکی حاضر به نقل و انتقال ارز برای ما نیست. اما زمانی‌که اروپا از ما نفت می‌خرد مجبور است یورو که ارزی قوی و رایج است بدهد. من فکر می‌کنم تحریم نفتی اروپا مکمل همین تحریم‌های بانکی است و سبب می‌شود که بازار فروش نفت محدود به چین و هند و... شود، چون به نظر می‌رسد که شاید امریکایی‌ها هم نخواهند فروش نفت ما به کلی از بازار حذف شود، بلکه می‌خواهند آن را به صورت کنترل شده به جهتی هدایت کنند که پس از فروش نفت هم نتوانیم پول آن را به دست آوریم.

 ● آیا این روند درنهایت به نفت در برابر غذا نخواهد انجامید؟

 روند حتی بدتر از آن است، چون آن زمان که عراق تحریم ـ‌تحت کنترل سازمان ملل‌ـ بود و پول نفتی که فروخته می‌شد به حساب‌های سازمان ملل واریز می‌شد و سازمان کنترل می‌کرد که آن پول صرف غذا و دارو بشود، ولی اکنون محور فشارها متمرکز بر نقل و انتقال‌های بانکی است که عملاً گریبان همه صنایع حتی دارو و غذا را هم می‌گیرد که بدتر از نفت در برابر غذاست. به‌تازگی شاید مطلع شده باشید که بیش از 20 کشتی غلات که به بنادر ما آمده بودند بیش از دو ماه نمی‌توانستند بار خود را تخلیه کنند، زیرا محدودیت جابه‌جایی ارز توسط بانک‌ها مانع از پرداخت وجه آنان می‌شد تا فروشنده اجازه تخلیه بدهد.

من معتقدم باید در برابر این‌گونه اقدام‌های خصمانه پیگیری‌های حقوقی انجام دهیم. هیلاری کلینتون گفته ما در مورد نیازهای دارویی و غذایی مردم ایران نمی‌خواهیم به ایران فشار آوریم، ولی می‌بینیم تحریم‌های بانکی در همان زمینه‌ها فشار وارد می‌کند.

 ● دارو که مشمول تحریم نیست.

 دارو را به ما می‌دهند، ولی پولش را نمی‌توانیم پرداخت کنیم، یعنی فروشنده به علت تحریم نیست که به ما دارو نمی‌دهد، بلکه عدم تحویل دارو به واسطه عدم توانایی پرداخت پول ازسوی ماست.

 ● در ارتباط با بحث مخازن نفتی مشترک در آخرین شماره نشریه اقتصاد انرژی به نقل از آقای حسینی سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس آمده که از کل 26 مخزن مشترک حدود 290 هزار بشکه نفت در روز و 250 میلیون مترمکعب گاز استخراج می‌شود، درحالی‌که اگر سرمایه‌گذاری لازم صورت گیرد و از این مخازن به صورت درست بهره‌برداری شود می‌توان 2 تا 3 میلیون بشکه نفت در روز و حدود 700 میلیون مترمکعب گاز استحصال نمود. پرسش این است که وقتی همه رقبا به شدت مشغول بهره‌برداری هستند به چه دلیل چنین پتانسیل عظیمی از سوی ما مغفول مانده است؟

 موضوع مخازن مشترک حدیث مکرری است که باید مثل همیشه اظهار تأسف کرد. ما تقریباً در تمامی میادین مشترک از رقبا عقب هستیم، غیر از عراق که سال‌ها درگیر جنگ بود و به‌زودی از آن هم عقب خواهیم افتاد، زیرا به‌شدت شروع به فعالیت و کار کرده‌اند. همان‌طور که گفتید در لایه گازی پارس جنوبی که مهمترین حوزه مشترک ماست از نظر تجمعی، قطری‌ها تاکنون بیش از سه برابر ما برداشت کرده‌اند و در حال حاضر هم دو برابر ما تولید دارند. به‌تازگی معادل تولید دو فاز پارس جنوبی را به بهره‌برداری رساندند، اما چون گاز این دو فاز به GTL (Gas to Liquid)تبدیل می‌شود به همین دلیل خیلی متوجه برداشت گاز آن دو فاز نشدیم. در مورد لایه نفتی هم وضع خیلی بدتر است، سال گذشته تولید قطر از لایه پارس جنوبی 450 هزار بشکه در روز بود و سال جاری به 500 هزار بشکه رسیده است. فکر می‌کنم با این روند تا ما بخواهیم به آن میدان برسیم نفت آن به اتمام رسیده باشد. من کماکان معتقدم مشکل اصلی مشکل مدیریتی و روشن نبودن برنامه‌هاست. اکنون می‌بینیم قراردادهای مختلفی در مورد برخی میادین بسته می‌شود که انسان واقعاً تعجب می‌کند که اینها چه اولویتی دارند؟ در مورد میادین مستقلی مانند زاغه که نفت آن تقریباً‌ فوق‌سنگین است و میدان کوچکی هم است، یا میدان چنگوله و... ، اگر شرکتی وجود دارد که می‌تواند در این میدان‌ها سرمایه‌گذاری کند چرا روی میادین مشترک کار نکند؟ البته این در صورتی است که شرکت توانایی داشته باشد، اگر فاقد توانایی باشد که اصلاً قرارداد بدون هیچ دلیل و توجیهی بسته شده است. متأسفانه وزیر از ابتدا مناقصه را کنار گذاشت، به نظر من این مناقصه قابل دفاع است و من یادداشتی در این باره نوشتم. مناقصه یک ضابطه است و تعیین می‌کند که طرف شما آیا توانایی ارائه ضمانتنامه دارد، سابقه‌اش چیست و... وقتی شما این ضابطه را برمی‌دارید هرکس ادعای توانایی در پروژه‌های صنعت‌نفت را خواهد داشت.

در قراردادهایی هم که با شرکت‌های توانمند بسته می‌شود باز شاهدیم که اولویت‌ها بعضاً در نظر گرفته نمی‌شود، مثلاً شرکت مپنا که یک شرکت قوی است، ولی کارش توربین‌سازی است به‌تازگی قرارداد بزرگی برای توسعه میدان گاز به‌نام فروزB امضا کرده، درحالی‌که هنوز بسیاری از کارهای پارس‌جنوبی بر زمین مانده است. اگر مپنا یا هر شرکت دیگری توانایی کار در دریا را دارد، چرا آن را به پارس جنوبی نمی‌برند؟ درست است که برای همه فازهای پارس جنوبی تفاهم‌نامه امضا کرده‌اند، ولی اینها که واقعاً عملیاتی نشده است. شرکتی توانا مانند مپنا می‌تواند با پیمانکار پارس‌جنوبی کنسرسیوم تشکیل دهد و یا به‌عنوان پیمانکار دست دوم پروژه‌ها وارد کار شود. درنهایت باید توجه داشت در شرایط تحریم، توانایی و بضاعت مدیریتی و تأمین کالا و کنترلی و نظارت مجموعه، محدود است و باید صرف اولویت‌‌ها شود.

از این بحث می‌خواهم نتیجه بگیرم که صنعت نفت و گاز هنوز در عمل اولویت‌های خود را مشخص نکرده و دچار نوعی سرگردانی است. در شرایط کنونی معتقدم کار توسعه در میادین مستقل را اصولاً به‌طور کلی باید کنار بگذاریم و تا زمانی‌که تحریم هستیم فقط باید:

1ـ صرفاً‌ به توسعه و بهره‌برداری از میادین مشترک بپردازیم.

2ـ در میادین مشترک هم اولویت‌بندی کنیم، آن هم متناسب با این‌که رقیب ما چه میزان از میدان بهره‌برداری می‌کند.

ممکن است جایی رقیب روی مخزن کار نکند، ما هم اگر کاری انجام ندهیم عقب نخواهیم افتاد، ولی به محض این‌که رقیب شروع به کار کرد ما هم باید برنامه‌های خود را فعال کنیم. مثلاً ‌در میادین مشترک با عراق سال‌های سال به دلیل جنگ و اشغال عراق کاری ازسوی آنها صورت نمی‌گرفت، ولی اکنون شرکت‌های خارجی مشغول به کار شده‌اند و بیشترین تمرکز را هم نزدیک مرز ما دارند. ما هم طبیعتاً باید تکلیف میادین آزادگان، یادآوران و... را مشخص کنیم.

 ● بعضی‌ها مدعی‌اند به دلیل عدم حضور شرکت‌های بین‌المللی و سوءمدیریت و کار نابلدی شرکت‌ها، هزینه‌های سرمایه‌گذاری برای تولید یک بشکه اضافی نفت چندین برابر یعنی هفت تا ده برابر قراردادهایی است که پیش از این برای افزایش تولید بسته می‌شد، آیا به نظر شما این امر واقعیت دارد؟

 البته در نظر داشته باشید که در سال‌های 2008ـ2004 ـ‌که قیمت جهانی نفت خیلی بالا رفت و در بعضی مقاطع هر بشکه به 147 دلار هم رسید‌ـ هزینه‌های سرمایه‌گذاری در صنعت‌نفت به شدت افزایش یافت و پایین هم نیامد، مثلاً‌ یک پروژه LNG را که توتال آن زمان 2/3 میلیارد دلار قیمت داده بود، پس از بحران 2004 که قیمت را اصلاح کرد تا 8/11 میلیارد دلار و یا شاید حتی بیشتر افزایش یافت، یعنی حدود چهار برابر قیمت اولیه.

مسئله دیگر مسلط‌نبودن شرکت‌هایی است که به کار گرفته می‌شوند و همچنین کمبود سابقه و تجربه آنها و ضعف قدرت دستیابی‌شان به تجهیزات و...، که طبعاً‌ می‌تواند در افزایش قیمت پروژه‌ها تأثیرگذار باشد.

اما موضوع مهمتر در این رابطه این است که یک مسابقه‌ای از پیش شروع شده و ناخواسته تمام وزیران نفت در این مسابقه درگیر شده‌اند، آن هم مسابقه قرارداد بستن است که به نظر من مسابقه کاذبی است و گرفتاری به دست صنعت نفت خواهد داد، یعنی به هر قیمتی می‌خواهند بگویند مثلاً 40 میلیارد دلار قرارداد یا تفاهم‌نامه امضا کردیم. در این مسابقه به‌ناچار شرکت‌هایی وارد می‌شوند که از سابقه و تجربه چندانی برخوردار نیستند. طبیعتاً اینها موفق نخواهند بود و پروژه‌ها عملاً زخمی می‌شوند. اشکال این کار این است که اگر یک روز بخواهید برگردید دیگر به این آسانی نیست. فرض کنید مشکلات کشور حل شد و تحریم هم برداشته شد؛ درباره یک میدان نفتی که دست نخورده به راحتی می‌توانید تصمیم‌ بگیرید و قرارداد توسعه آن را امضا کنید، ولی تصمیم‌گیری در مورد میدانی که چند ذینفع پیدا کرده و یک پرونده پیچیده و نیمه‌کاره قراردادی و حقوقی دارد و برگرداندن آن بر روی ریل، مدت‌ها کار خواهد داشت، این کار امکان‌پذیر نیست. مثلاً میدان آزادگان متأسفانه چنین وضعیتی پیدا کرده، ژاپنی‌ها آمدند و رفتند و هنوز تسویه حساب و تعیین تکلیف نشده «پترو ایران» وارد شد، سپس مناطق نفت‌خیز هم داخل کار شده و همه اینها هم نه براساس یک قرارداد روشن و محکم، بلکه با چند نامه‌نگاری انجام شده و این‌قدر ذینفع و طلبکار در این میدان پیدا شده که اگر یک روزی قوی‌ترین شرکت‌های دنیا هم بیایند و اعلام آمادگی برای قرارداد توسعه‌کنند باید دو سال تلاش کرد تا گره‌های موجود باز شود و با ذینفع‌ها تسویه حساب شود. اینها به نظر من تصمیم‌های مدیریتی نادرستی بوده که گرفته شده و من واقعاً نگران این مسئله هستم.


دانلود صفحات مجله
حجم: 9.8 مگابایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۳۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۰ ، ۱۱:۴۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

استفاده از سلاح نفت، محدودیت‌ها و فرصت‌

 این‌روزها همه جا از استفاده از نفت بعنوان یک اهرم و ابزار سیاسی حرف زده می‌شود. نفت کالائی ضروری، استراتژیک و سیاسی‌ترین کالای جهان است، بنابراین بدون شک می‌تواند بعنوان یک ابزار یا سلاح بکارگرفته شود و در گذشته نیز چنین شده است. این ابزار در مقاطع مختلف هم توسط کشورهای مصرف‌کننده و هم توسط کشورهای تولیدکننده آن مورد استفاده سیاسی قرار گرفته است. اقتصاد کشورهای تولیدکننده و صادر کننده عمده نفت، وابسته به درآمد نفت است ولذا تحریم خرید نفت آنها توسط خریداران و مصرف‌کنندگان، می‌تواند درآمد ارزی آنها را کاهش داده و مشکلات و فشار اقتصادی برای آنها بوجود آورد. در کشورهای واردکننده و مصرف‌کننده عمده نفت نیز این کالا یک کالای ضروری برای تولید و حمل و نقل و گرما و زندگی است ولذا عدم دسترسی کافی و ارزان به آن می‌تواند اقتصاد و زندگی آنها را شدیدا تحت تاثیر قراردهد. درسالهای 52-1951 دولت انگلستان به نوعی دولت مرحوم دکتر مصدق را تحت تحریم نفتی قرارداد و با نخریدن نفت ایران و ممانعت از صدور نفت ایران به سایر کشورها، دولت وقت ایران را تحت فشار اقتصادی قرارداد و این شاید اولین نمونه بکارگیری نفت به عنوان یک اهرم سیاسی توسط یک کشور مصرف کننده علیه کشور تولید کننده آن بود. در دهه 1960 سازمان‌ملل تحریم‌هائی را بر علیه رژیم آپارتاید در کشور افریقای‌جنوبی وضع کرد و از جمله این تحریم‌ها جلوگیری از فروش نفت و فرآورده‌های نفتی به این کشور بود و این نیز جزء اولین نمونه‌های بکارگیری اهرم نفتی علیه یک کشور واردکننده و مصرف‌کننده آن بود. در سال 1973 کشورهای عربی صادرکننده نفت عضو اوپک، در مورد اِعمال تحریم فروش نفت به رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن(مصرف‌کننده)، توافق کردند که همزمان با حمله مصر به این رژیم (برای بازپس‌گیری سرزمین‌هائی که در جنگ 67 از دست داده بود) و در حمایت از مصر، رژیم اشغالگر و حامیان او را تحت فشار اقتصادی قراردهند. در همین چندماه اخیر نیز اتحادیه اروپا (مصرف کننده)، دولت سوریه که مقداری صادرات نفت دارد را تحت تحریم نفتی قرارداد تا با نخریدن نفت از این کشور درآمد ارزی و اقتصاد این کشور را تحت فشار قراردهد. این‌روزها نیز هم برخی از کشورهای مصرف‌کننده نفت، تحریم نفتی بعضی کشورهای صادرکننده آن را تحت بررسی قرارداده‌اند و هم برخی کشورهای تولیدکننده امکان استفاده از نفت بعنوان یک سلاح را در مقابل فشارهای کشورهای صنعتی مصرف کننده مطرح نموده‌اند. اما باید توجه داشت که امکان استفاده از این ابزار یا اسلحه برای هریک از طرفین تولید و مصرف‌کننده به سادگی ممکن نیست و بستگی تام به شرایط بازار جهانی نفت دارد. مثلا در شرایطی که بازار با کمبود عرضه و فقدان ظرفیت مازاد تولید (در کشورهای صادرکننده نفت) روبرو باشد کشورهای مصرف کننده به سادگی قادر به تحریم خرید نفت یک کشور تولیدکننده نخواهند بود، چراکه در چنان شرایطی خصوصا با توجه به ویژگی‌های نفت بعنوان یک کالای ضروری (وبا توجه به کشش قیمتیِ تقاضای آن)، خارج شدن عرضه نفت یک کشور از بازارجهانی بوسیله دیگر تولیدکنندگان قابل جبران نخواهد بود ولذا قیمت‌های نفت به سطوح بسیار بالائی افزایش پیدا خواهد کرد و اقتصاد کشورهای صنعتی مصرف‌کننده را دچار مشکل خواهد نمود. بنابراین در شرایط مذکور چنین تحریمی نوعی خود‌زنی خواهد بود و بیشتر از آنکه به تحریم شونده فشار وارد شود،تحریم کننده تحت فشار قرار خواهد گرفت وحتی ممکن است با توجه به بالارفتن قیمت جهانی نفت، کشور صادرکننده تحت تحریم، با صادرات بسیار کمتر بتواند درآمد مورد نیاز خود را تامین کند که این نقض قرض تحریم کننده خواهد بود. در نقطه مقابل اگر شرایط بازار نفت برعکس باشد و نه تنها کمبود عرضه وجود نداشته باشد بلکه با کاهش تقاضا و مازاد عرضه مواجه باشیم، تحریم نفتی مصرف‌کنندگان توسط کشور تولیدکننده نفت بی‌معنا خواهد بود و نوعی خودزنی است، چراکه در شرایط مازاد عرضه، به محض اجرای چنین تحریمی، دیگر صادرکنندگان نفت با افزایش تولید نفت خود بازار تحریم‌کننده را خواهند گرفت وممکن است بدست آوردن مجدد آن بازار بسیار دشوار باشد ضمن اینکه مصرف‌کنندگان نیز آسیبی نخواهند دید. حال اگر شرایط بازار مانند مورد اخیرالذکر در واقع به نفع مصرف‌کنندگان باشد و اتفاقا بخشی از مصرف‌کنندگان در این شرایط بدنبال تحریم خرید نفت از یک کشور تولیدکننده خاص باشند، به طریق اولی تهدید آن کشور تولیدکننده به استفاده از نفت به عنوان اسلحه، بسیار بی‌معنا است و در واقع همان چیزی است که آن مصرف‌کنندگان می‌خواهند! در شرایط کنونی، اقتصاد جهان و بویژه کشورهای عمده صنعتی دچار بحران جدی و رکود عمیق است و این رکود تقاضای نفت را کاهش می‌دهد. ازسوی دیگر قیمت‌های نسبتا بالای نفت در شش/هفت سال اخیر سرمایه‌گذاری بر روی نفت‌ و گاز و سایر انرژی‌ها را تشویق نموده و پتانسیل عرضه را افزایش داده است. از سوی دیگر با پایان گرفتن بحران در کشور لیبی، تولید نفت این کشور که از بازار خارج شده بود و قبل از بحران حدود 6/1 میلیون بشکه بود، در حال بازگشتن به بازار است و تولید نفت عراق نیز در حال افزایش است و خلاصه اینکه بازار به سرعت در حال تبدیل شدن به بازار خریدار و مصرف‌کننده است و در چنین شرایطی تهدید یک کشور تولیدکننده به استفاده از نفت به عنوان یک اهرم فشار یا قطع صادارت نفت خود چندان منطقی نخواهد بود، مگر اینکه صادارت این کشور سهم بسیار بزرگ و غیرقابل جبرانی را از بازار جهانی نفت تشکیل دهد. البته مقاصد و بازارهای صادراتی یک کشور نیز مهم است. مثلا خروج نفت لیبی از بازار عمدتا بازار اروپا را تحت فشار قرارداد و شاید بهمین دلیل بود که قیمت نفت برنت که بطور معمول از نفت خلیج مکزیک (WTI) پائین‌تر است برای مدتها از آن بالاتر رفته بود، همچنین نفت لیبی عمدتا سبک است اما بعضی کشورهای خلیج‌فارس نفت سنگین به مقصد چین و هند صادر می‌کنند که قطع تولیدشان عمدتا بازارهای شرق‌دور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و تفاوت قیمت در آن منطقه را بیشتر خواهد کرد که این نیز ممکن است مورد علاقه امریکا و اروپا که از سرعت رشد اقتصادی چین نگران هستند، باشد و ممکن است از افزایش هزینه‌های انرژی کشور چین استقبال کنند. همچنین درحال حاضر نفت‌خام‌های سنگین نسبت به نفت‌خام‌های سبک قابلیت جایگزینی بیشتری توسط دیگر صادرکنندگان دارد. علاوه‌بر این باید توجه داشت که کشورهای عمده مصرف‌کننده نفت خصوصا در اتحادیه اروپا و امریکا، از هماهنگی و انسجام بیشتری در تصمیمات و اجرای تصمیمات خود برخوردارند اما متاسفانه کشورهای صادرکننده عمده نفت نه تنها چنین انسجامی را ندارند بلکه به رقابت با یکدیگر نیز می‌پردازند. عربستان‌سعودی تمام تلاش خود را کرد که کمبود نفت لیبی را در بازار جبران کند، درحالی که ظاهرا در سازمان اوپک و در اتحادیه‌عرب و در آوپک همکار لیبی بود. همچنین باید توجه داشت که امنیت کشورهای نفتی نیز با سهمشان در بازار جهانی نفت بی‌ارتباط نیست. اگر در فرایند حمله ایالات متحده به کشور عراق دقت شود ملاحظه می‌شود که از مدتها قبل از طریق طرح نفت در برابر غذا، حضور نفت عراق در بازار جهانی کنترل و محدود شده بود و زمانی به عراق حمله شد که امکان کنترل بازار نفت و جبران نفت عراق وجود داشت. در مورد لیبی هم شاید اگر اقتصاد جهان در شرایط رکود نبود و بازارجهانی نفت در شرایط رونق سالهای 2004 تا 2008 قرارداشت، هرگز حمله نیروهای ناتو به این کشور اتفاق نمی‌افتاد. در هرحال ممکن است تحلیلی که از شرایط فعلی بازار ارائه شد دقیق و یا مورد قبول تولیدکننده‌ای که میخواهد کشورهای مصرف‌کننده را تهدید به استفاده ازسلاح نفت نماید، نباشد اما حداقل این اطلاعات نشان میدهد که تردید جدی نسبت به شرایط بازار واینکه آیا بازار، بازار خریدار است یا بازار فروشنده، وجود دارد. بنابراین در چنین شرایطی بهتر است چنین تولیدکننده‌ای با دریافت اطلاعات کاملتر از بازار، شرایط را به دقت درنظر بگیرد و اگر هم به نتیجه روشن و مطمئنی نرسید، قبل از تهدید، بازار را بگونه‌ای تست کند. و البته کشورهای صادرکننده نفت باید به فکر اعتبار بلند مدت خود بعنوان یک تامین کننده مطمئن و قابل اعتماد نیز باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۰۸:۵۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

چشم انداز ایران - شماره 70 آبان و آذر 1390

 

نیاز صنعت نفت

مدیریت باثبات، برنامه جامع

گفت‌وگو با سیدغلامحسین حسن‌تاش

از گروه نفت

آنچه درباره وضعیت میادین نفتی در سطح تخصصی و رسانه‌ای انعکاس دارد حاکی از افت شدید تولید سالانه میادین (از 250 هزار بشکه تا 500 هزار بشکه) است. اگر امکان دارد درباره این وضعیت نگران‌کننده و علل آن در حد امکان توضیح دهید.

 ●●ابتدا خوب است توجهی به روند اکتشافات منابع نفتی خود داشته باشیم به این معنا که میادین بزرگ نفتی با طول و عرض وسیع و ذخیره بالا، سال‌هاست که کشف شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌ا‌ند، زیرا در گذشته امکانات اکتشافی کم بود و تکنولوژی پیشرفته نبوده و به تعبیر من ذره‌بین‌ها کوچک بود، از این‌رو مخازن بزرگ زودتر و راحت‌تر کشف می‌شدند و هر قدر دانش اکتشاف چه در حوزه سخت‌‌افزاری و چه در بخش نرم‌افزاری پیشرفت کرده و به اصطلاح ذره‌بین‌ها بزرگتر شده، مخازن کوچکتر نیز نمایان شده‌اند، درنتیجه از این پس نباید خیلی انتظار داشته باشیم که میادین بزرگی مانند مارون و اهواز و... کشف شوند.

برای این‌که تفاوت بین میادین بزرگ و کوچک از نظر توان تولید تا حدودی روشن شود یادآوری می‌کنم که از حدود ده‌ها میدان فعال نفتی، ظرفیت تولید شش میدان بزرگ شامل اهواز (دو لایه آسماری و بنگستان) آغاجاری، مارون، گچساران، کرنج و پارسی حدود 2 تا 3/2 میلیون بشکه است، درحالی‌که 6 میدان بعدی کمی بیش از نیم میلیون بشکه تولید دارند و نزدیک سه میلیون بشکه از کل تولید نفت کشور تنها از 12 میدان است، آن هم با این همه تفاوت بین 6 تای اول و 6تای بعدی. اکنون اغلب قریب به اتفاق میادین بزرگ یا همه آنها در سراشیبی منحنی تولید خود هستند. همان‌طور که می‌دانید با زدن چاه و شروع بهره‌برداری از میدان، به‌تدریج تولید افزایش می‌یابد و به یک سقف و اوج (Peak)  می‌رسد که میدان نفتی نمی‌تواند بیش از آن بازده داشته باشد. این سقف تولید را به شرط آن‌که رفتار و مدیریت مناسبی نسبت به مخزن داشته باشیم تا مدتی می‌توان ادامه داد و پس از آن افت تولید شروع می‌شود و منحنی تولید با شیب خاصی به سوی صفر میل می‌کند.

چیزی که در این میان بسیار مهم است مدیریت صحیح میدان و رفتار مناسب با مخزن نفتی است که در این زمینه تکنولوژی‌ها و دانش مهندسی مخازن نفتی بسیار پیشرفت کرده است و آنچه اصطلاحاً تولید صیانتی نامیده می‌شود درواقع تلاش برای استفاده بهینه از مخزن است، به‌گونه‌ای که حداکثر برداشت در طول عمر مخزن انجام شود. وقتی یک میدان کشف می‌شود حجم ذخیره نفت محاسبه شده آن را نفت درجا         (Oil In place)  می‌نامند. همه این نفت درجا قابل استحصال نیست. مثلاً در منطقه خیلج‌فارس با توجه به ساختار سنگ مخزن در حدود 20 تا 25درصد از نفت درجا قابل برداشت اولیه است که آن را ضریب بازیافت اولیه می‌گویند. طبیعی است تولید صیانتی مستلزم شناخت پویا از رفتار مخزن است‌، یعنی  مثلاً هر دو سال یا چند سال یک‌بار میدان نفتی تحت بررسی‌های ژئوفیزیک و سایزمیک مجدد قرار گیرد و ببینیم در اثر تولیدی که انجام شده ستون نفتی چگونه حرکت کرده و یا از چه زمانی و با چه حجمی تزریق گاز باید صورت گیرد. اگر از یک میدان بدون هیچ اقدام ترمیمی بهره‌برداری شود، یک مقدار مشخصی تولید خواهد داشت، ولی اگر مثلاً از یک مقطع گاز به اندازه کافی تزریق شود و فشارافزایی شود ضریب بازیافت افزایش یافته و درنتیجه مقدار تولید هم افزایش می‌یابد که آن را بازیافت ثانویه می‌گویند. با استفاده از تکنولوژی‌های پیشرفته‌تر مانند تزریق اسیدهای خاص همراه با گاز و یا به‌کارگیری باکتری‌هایی که سبب می‌شوند مولکول‌های هیدروکربورهای سنگین‌تر که در خلل و فرج سنگ مخزن رسوب کرده‌اند تجزیه شوند و امکان استخراجشان فراهم شود، به بازیافت ثالثیه دست می‌یابیم. همه این روش‌های افزایش ضریب بازیافت، نیازمند سرمایه‌گذاری است، از این‌رو عدم تزریق به موقع گاز و فشار آوردن بیش از حد به مخزن و برداشت نامناسب و بی‌رویه از آن و مراقبت‌هایی که باید می‌شده و انجام نشده، وضعیتی را به‌وجود آورده که منحنی تولید با شیب تندی در سرازیری قرار گرفته است، برای این‌که موضوع بهتر روشن شود به یک واقعیت اشاره می‌کنم:

ما در سال‌های 55ـ1354 در خشکی با حدود 360ـ350 حلقه چاه تا مرز 5/4 تا 5 میلیون بشکه نفت تولید می‌کردیم که متوسط تولید هر چاه در آن مقطع حدود 25 هزار بشکه در روز بود. در سال 1376 تعداد حلقه چاه‌ها در خشکی به بیش از  1000 حلقه افزایش یافت با متوسط تولید هر چاه زیر 3هزار بشکه در روز، و اکنون شاید حدود 1400 حلقه چاه تولیدی در خشکی داشته باشیم با تولید متوسط حدود کمتر از 2هزار بشکه در روز.

کاهش شدید متوسط تولید هر چاه در بازه زمانی اولاً نشان از کاهش بازدهی میادین دارد و دیگر این‌که به طور مشخص هزینه‌های تولید روز به روز افزایش می‌یابد، زیرا زمانی شما یک چاه می‌زنید با 25 هزار بشکه تولید و زمانی با 2500 بشکه. ما برای این‌که بتوانیم تولیدمان را حفظ کنیم باید دو کار انجام دهیم: اولاً در میادین قدیمی‌مان تمام تلاشمان را به کار بگیریم تا ازطریق اقداماتی مانند تزریق گاز( ‌به اندازه کافی)، تعمیرات به موقع چاه‌ها و حفر چاه‌های جدید و به‌کارگیری تکنولوژی روزآمد، بتوانیم ضریب بازیافت را افزایش دهیم و بویژه دوباره تأکید می‌کنم که در درجه اول تزریق گاز را جدی بگیریم.  کار دوم اهتمام به کشف میادین جدید و به بهره‌برداری رساندن آنهاست تا بتوانیم افت تولید میادین قبلی را جبران و سطحی از تولید پایدار را حفظ کنیم. هر دوی این اقدامات هم نیازمند سرمایه‌گذاری بسیار سنگینی هستند. بویژه همان‌طور که اشاره کردم میادین جدید کوچکتر و کم بازده‌ترند، فشار آنها کمتر است و لایه‌های نفتی در عمق بیشتری قرار دارند. حفظ تولید از میادین موجود هم با توجه به جبران عقب‌ماندگی در تزریق گاز، روز به روز نیازمند سرمایه‌گذاری بیشتری است، برای نمونه در برنامه چهارم توسعه قرار بوده روزانه بین 240 تا 280 میلیون متر مکعب (دقیقاً به خاطر ندارم) گاز به میادین نفتی برای حفظ فشار مخازن و فشارافزایی تزریق شود.

 این مقدار تزریق برای افزایش  ضریب بازیافت است یا جلوگیری از کاهش آن؟

 ●● بعضی از متخصصان معتقدند اگر بخواهیم تولید را بالا ببریم نیاز روزانه مخازن به تزریق بیش از 500 میلیون مترمکعب است. شرکت ملی نفت ایران در بعضی از بحث و جدل‌ها، آن 500 میلیون مترمکعب را نپذیرفته، ولی  350 تا 360 میلیون مترمکعب را قبول کرده، اما آنچه در برنامه آمده، یعنی حدود 280 میلیون مترمکعب، نه در سطح نیاز مخازن بلکه در سطح اعلام توانایی شرکت ملی نفت بوده که در طول برنامه باید اجرا می‌کرد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاده چیزی حدود 70 تا 80 میلیون مترمکعب بوده است،‌ یعنی ما قطعاً در وضعیت تولید غیرصیانتی قرار گرفته‌ایم. حال چرا این اتفاق افتاده؟ برای این‌که فازهای مختلف پارس جنوبی به موقع جلو نرفته و گاز کافی در دسترس نبوده، از این‌رو مظلوم‌ترین و بی‌زبان‌ترین مصرف‌کننده‌ای که اول از همه می‌توان گاز آن را قطع کرد میدان نفتی است که زبان ندارد، در نیروگاه‌ها یک زبانی وجود دارد و‌ در کارخانه هم یک زبانی وجود دارد. آخرین جایی که گاز آن را قطع می‌کنند شهرها و واحدهای مسکونی‌اند که بیشترین زبان را دارند، ولی بیچاره‌ میدان‌ نفتی زبان ندارد، بنابراین روشن نمی‌شود چه اتفاقی در میدان می‌افتد.

 با توجه به کمبود گاز برای تزریق خوب است اشاره‌ای هم به تراز گازی داشته باشید.

 ●● در تراز گازی طرف تقاضا به سرعت رشد دارد، زیرا خط لوله کشیدن، شبکه‌گذاری و انشعاب‌دادن، تکنولوژی ویژه‌‌ای نمی‌خواهد و ده‌ها پیمانکار می‌توانند این کار را انجام دهند. اغلب قریب به اتفاق اقلام مورد نیاز آن هم داخلی است. از سوی دیگر فشار نمایندگان مجلس هم پشت این است و هرکس می‌خواهد به شهر و منطقه‌اش گاز برساند. رقم‌های سرمایه‌گذاری هم سنگین نیست، ارزبری هم ندارد و منابع مالی استانی و جاهای دیگر هم کمک می‌کنند و از این‌رو این بخش قضیه به سرعت پیش می‌رود. اما در طرف تولید و عرضه وقتی می‌خواهند یک فاز پارس‌جنوبی را جلو ببرند هزار مشکل مدیریتی، تحریم، حجم سرمایه‌گذاری ارزی خیلی بالا و... وجود دارد، از این‌رو روند تولید و مصرف یا عرضه و تقاضا با هم پیش نمی‌روند و ما تراز گازمان سال به سال بدتر شده است و از این نظر بیشترین صدمه را هم میادین نفتی بی‌زبان خورده‌اند.

 بحث ما از بررسی دلایل افت تولید میادین نفتی شروع شد و به دنبال آن مشکل کمبود گاز برای تزریق و مسائل تحریم و نیاز به سرمایه‌گذاری کلان در حوزه صنعت نفت مطرح شد. از دید کلان چنانچه بخواهیم فهرستی از مشکلات و چالش‌های پیش رو در صنعت نفت بویژه بخش بالادستی ارائه دهیم مسائل را چگونه باید طبقه‌بندی کرد؟

 ●● همان‌طور که می‌دانید ما مشکل تزریق گاز، کهولت میادین نفتی و برداشت غیرصیانتی را داریم، تحریم و مسائل اینچنینی هم وجود دارد، اما اگر من بخواهم رتبه‌بندی کنم که کدام مشکل اول است به‌طور قطع مشکل مدیریت در صدر مشکلات قرار دارد، زیرا به نظر من همه مشکلاتی را که تاکنون برشمردیم مدیریت باید حل کند. مثلاً مدیریت باید ببیند اگر ما منابع گاز و تولیدمان با عرضه و مصرف گاز تطابق ندارد سرعت توسعه گازرسانی را تنظیم کند. حتی می‌خواهم ادعا کنم که تحریم هم تا حدودی به شیوه مدیریت مربوط است، یعنی مدیریت بد می‌تواند طوری عمل کند که تحریم‌ها را تشدید کند.

 چگونه؟

 ●● در این بخش بحث من سیاسی نیست که مثلاً نقش موضع‌گیری‌های بین‌المللی ما و یا... در تحریم چیست، بلکه می‌گویم ما در طول 32 سال جمهوری اسلامی همیشه تحریم داشته‌ایم و هیچ‌گاه بی‌تحریم نبودیم، گرچه فرازونشیب و تندی و کندی داشته، اما نکته اینجاست که یک زمانی شرکت‌های بین‌المللی می‌بینند ثبات مدیریت در نفت وجود دارد و آنها می‌توانند صحبت و مذاکره کنند و به قرارداد برسند و از این نظر منافعی برایشان متصور است، بویژه اکنون که دنیا در شرایط بحران و رکود اقتصادی به سر می‌برد و نیاز به کار دارند. در برابر این وضعیت شرکت‌ها حاضر می شوند تا حدودی فشارهای امریکا و هزینه‌های تحریم را تحمل کنند، اما وقتی می‌بینند که از آن طرف باید فشارها و هزینه‌های تحریم را تحمل کنند و در عین حال در این طرف سازوکاری نیست که بتوانند به قراردادی برسند تا نفعی برایشان داشته باشد و مرتب مدیریت‌ها تغییر می‌کنند و آنهایی‌که می‌آیند به اصطلاح کار را بلد نیستند و زبان مفاهمه با شرکت‌ها را ندارند و مدت‌ها طول می‌کشد تا یاد بگیرند چی به چی است و چه‌کار باید بکنند و تا آشنا به کار شدند عوض می‌شوند، بنابراین شرکت‌ها دلیلی نمی‌بینند که خود را درگیر هزینه تحریم کنند. ظرف 6 سال، وزارت نفت چهارمین وزیر را تجربه می‌کند، به‌علاوه دو دوره جمعاً حدود 6 تا 7  ماهه که با سرپرستی اداره شد، یعنی مرتباً تغییرات مدیریتی در سطوح بالا اتفاق افتاده. شرکت‌های نفتی هم که در کشورهای جهان سوم کار کرده‌‌اند، تجربه دارند و محیط کسب و کار را می‌شناسند و می‌فهمند کسی نیست که بتوانند با او کار را جلو ببرند، از این‌رو روشن است که جمع می‌کنند و می‌روند.

عده‌ای معتقدند اگر اوضاع داخلی وزارت نفت هم مرتب بود، چون فشارها به نحو بی‌سابقه افزایش یافته باز هم کمپانی‌ها حاضر نبودند سرمایه‌گذاری کنند.

 ●●در همان دوره‌هایی که با ما قرارداد بستند فشارهای امریکا کم نبود. توتال قرارداد سیری  AوE و فازهای 2 و 3 پارس جنوبی را با ما امضا کرد که شرکت امریکایی کونکو(Conoco) به‌دلیل مخالفت دولت امریکا از قرارداد عقب‌ کشید. امریکایی‌ها ضمن برحذرداشتن کونکو از قرارداد، اعلام کردند هرکس با ایران کار کند او را تحریم می‌کنند، اما در همان شرایط توتال همکاری کرد. شاید توتال احساس کرده می‌تواند به منافعی برسد که نسبت به فشارهایی که ممکن است تحمل کند، ارجحیت دارد.

در آن زمان سرمایه‌گذاری بالاتر از 40 میلیون دلار در صنعت نفت ممنوع و مشمول تحریم بود.

 ●●بله درست است. سرمایه‌گذاری بالاتر از 40 میلیون مشمول تحریم بود، یعنی شرکت‌هایی که بیش از 40 میلیون دلار با ایران قرارداد می‌بستند مشمول تحریم‌های امریکا می‌شدند و قراردادهای مذکور بسیار بالاتر از این بود، بنابراین فکر می‌کنم تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی وقتی در کنار سوءمدیریت و تغییرات سریع مدیریتی و مدیران بی‌اطلاع قرار می‌گیرد تشدید می‌شود، یعنی شرکت‌ها هم به این انتخاب می‌رسند که با ایران نمی‌توان کار کرد.

مسئله مدیریت در کلیت آن به‌عنوان نخستین مشکل صنعت نفت از دیدگاه شما بررسی شد، لطفاً به مشکلات دیگر بپردازید.

 ●●مشکل دیگری که در صنعت‌نفت وجود دارد این است که برنامه‌ها روشن نیست، به این معنا که اولویت‌بندی مشخصی نداریم که با حدود 70 تا 100 میدان گازی و نفتی موجود چگونه باید برخورد کنیم. هیچ کشوری حتی مقتدرترین آنها نمی‌تواند همزمان برروی همه اینها سرمایه‌گذاری کند و همه را توسعه ‌دهد، بنابراین باید نقشه ر‌اهی وجود داشته باشد که اولویت‌ها را مشخص کرده باشد. بعضی از منابع گازی و نفتی مشترکند و برخی غیرمشترک. محدودیت‌های منابع و تجهیزات داریم و تحریم هم هست، پس باید یک نقشه مادر و جامع (Master plan) باشد تا اولویت اول، دوم، سوم و... را مشخص کرده باشد. متأسفانه این هم وجود ندارد و یک سرگردانی در برنامه‌ریزی‌ها وجود دارد. البته به باور من این نقیصه از دوره‌های قبل هم بوده و مختص این دوره نیست. در زمان مدیریت آقای زنگنه هم بحث من این بود که فعالیت‌ها در قالب یک طرح جامع روشن قرار ندارد، مثلاً می‌گفتم چرا میدان مستقل سروش و نوروز را با نفت ویسکوز بالا و سنگین و با گوگرد بالا که در دریا هم هستند توسعه می‌دهید، در صورتی که میادین مشترک ما هنوز کارشان زمین مانده است؟ از این‌رو به نظر من آن زمان هم نقشه راه وجود نداشته و اکنون بدتر شده است. چه کسی باید این نقشه را ترسیم کند؟ این قطعاً به مدیریت برمی‌گردد، که باید محدودیت‌ها و خط قرمزها را مشخص کند و بگوید من امکانات و مجموعه را در این جهت حرکت می‌دهم.

از نظر من همان‌گونه که در گفت‌وگوهای دیگر گفته‌ام درواقع یک راه‌حل و برنامه ساده و روشن برای شرایط کنونی وجود دارد که فکر می‌کنم قابل اجماع است و آن این‌که با توجه به محدودیت‌هایی که داریم اولویت اول، وسط و آخر تا اطلاع ثانوی پارس‌جنوبی است، چرا که اگر ما می‌خواهیم مشکل عدم تزریق گاز کافی به میادین نفتی را حل کنیم و اگر می‌خواهیم صادرات نفت را با جایگزینی گاز در مصرف داخلی افزایش دهیم همه اینها منوط به توسعه میدان پارس‌جنوبی و استخراج بیشتر گاز است. ضمن آن‌که این بزرگترین میدان گازی جهان، مشترک نیز هست و رقیب ما سال‌هاست که بهره‌برداری از آن را شروع کرده به‌گونه‌ای که تاکنون برداشت تجمعی‌اش حدود سه برابر ماست. پس از لایه نفتی پارس‌جنوبی،  دیگر میادین مشترک را نیز باید در نظر قرار گیرند. ما 18 میدان مشترک داریم که خود اینها را نیز باید اولویت‌بندی کنیم.

 برداشت ما از لایه نفتی پارس‌جنوبی چگونه است؟ به ظاهر قطر روزانه 500ـ450 هزار بشکه نفت برداشت دارد.

 ●● ما هیچ تولید و برداشتی از لایه نفتی پارس‌جنوبی نداریم. به نظر من عمدتاً مسئله به همان مشکلات مدیریتی بازمی‌گردد. این مطلب را بعداً باز می‌کنم. بازگردیم به بحث اولویت‌ها؛ هم‌اکنون با توجه به واقعیت‌های موجود ما به کاری بیشتر از توسعه میادین مشترک نمی‌رسیم و در این میادین هم اولویت با رقبایی است که به سرعت کار می‌کنند. پس اولویت در میادین مشترک فعالیت رقیب است. مطابق این منطق به نظر نمی‌آید که برنامه‌ریزی کار دشواری باشد. اولویت اول میادین مشترک و در صدر آنها و به عبارت دیگر اولویت ویژه، پارس‌جنوبی خواهد بود و بهتر است چنانچه در آینده شرایط بین‌المللی مساعدتر شود و امکان سرمایه‌گذاری به وجود آید آن‌گاه به سراغ میادین مستقل برویم.

در پروژه بهره‌برداری از لایه نفتی پارس‌جنوبی نیز اتفاقاً مشکلات مدیریتی که گفتم وجود دارد و همچنین اثرات تصمیمات مدیریتی در ناکارآمدی‌ها قابل‌توجه است. فاز یک استخراخ از لایه نفتی پارس‌جنوبی به شرکت پترو ایران واگذار شده است. ازسویی مطابق دستورالعمل‌ها، شرکت پترو ایران باید واگذار می‌شد. حال متوجه نشده‌اند که در فرایند واگذاری این شرکت که شش ماه تا یک‌سال یا بیشتر کار دارد، قطعاً پروژه مهم استخراج از لایه نفتی لطمه خواهد خورد. اگر اهمیت این پروژه درک شده بود یا آن را به پترو ایران واگذار نمی‌کردند یا مصوب می‌شد تا این پروژه به بهره‌برداری نرسیده صلاح نیست تغییری در پترو‌ایران ایجاد شود. حال ببییند عدم توجه به این مهم چه پیامدهایی داشته. شرکت پترو‌ایران براساس شرایط سازمان خصوصی‌سازی واگذار شده و خریدار پیش‌پرداخت خود را داده و مطابق قانون عمل کرده. مدیریت نفت هم گفته که در واگذاری اشتباه شده و باید تجدیدنظر بشود. اکنون دو سال است شرکتی که پروژه‌های مهم میادین مشترک مانند آزادگان و لایه نفتی پارس‌جنوبی را دارد بلاتکلیف مانده و این‌قدر این فرایند بلاتکلیفی طول کشیده که خریدار منصرف شده و مدعی است که شرکت نفت مطابق قرارداد عمل نکرده. در این نزاع‌های سازمانی و مدیریتی آن‌که سرش بی‌کلاه مانده همان میادین مشترکی است که رقبای ما بدون وقفه از آن بهره‌برداری می‌کنند یا درحال توسعه آن هستند و عددهایی که شما در مورد بهره‌برداری رقیب از لایه نفتی گفتید درست است و بسیار تأسف‌بار.

 شما به درستی به مشکلات مدیریتی اشاره کردید اما از نگاه سیاست‌گذاری‌های کلان و سازمان و ابزار مربوط به آن هم لطفاً توضیح دهید. همان‌طور که می‌دانید ما هنوز طرح جامع انرژی نداریم.

 ●●کاملاً درست است. متأسفانه مشکلات ما در بخش انرژی بسیار زیاد است. من بارها گفته‌ام ستاد یا ارگانی که مسائل انرژی را کلان ببیند و سیاستگذاری و نظارت کند نداریم. قرار بوده که شورای‌عالی انرژی عهده‌دار این امر باشد. از زمان ابلاغ قانونی، این شورا یک‌بار یا شاید دو بار تشکیل جلسه داده و پس از آن کاری انجام نداده، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی هم که قرار بوده دبیرخانه این شورا باشد اصولاً منحل شده است. پس از این شورا بحث ادغام وزارت نیرو و نفت مطرح شد که هدف آن پرکردن خلأ حاکمیتی و سیاستگذاری بود که محقق نشد. این طرح مشکلاتی هم داشت که معلوم نبود بتواند آن خلأ را پر کند، چون این دو وزارتخانه بیشتر از آنچه بخواهند سیاستگذار باشند در واقع شرکت یا بنگاه مادر یا Holding Company هستند و  تصدی در آنها بر بخش‌های حاکمیتی غلبه دارد. با همه این تفاسیر معتقدم برای رسیدن به طرح جامع توسعه ذخایر هیدروکربنی (البته با محدودیت‌های فعلی) لزوماً خیلی نیازمند طرح جامع انرژی نیستیم، یعنی با همین حد اطلاعات موجود می‌توانیم تکلیفمان را در این بخش مشخص کنیم، که در این گفت‌وگو باعنوان اولویت ویژه پارس‌جنوبی مطرح شد.

ضمن اذعان به این‌که دستگاه سیاستگذاری انرژی نداریم و طرح جامع انرژی و طرح جامع توسعه میادین هیدروکربنی مشخص نیست، باید گفت در بحث توسعه میادین هیدروکربنی مسئله خیلی غامض نیست و می‌توان به یک طرح جامع توافقی رسید.

به غیر از طرح جامع انرژی البته ما مشکلات ساختاری و سازمانی هم داریم که باید به آن توجه شود. به نظر من یکی از اتفاق‌های بدی که در گذشته افتاده ایجاد شرکت‌های پیمانکاری در صنعت نفت بوده است. پیمانکاری، کاری بوده که از دیرباز توسط شرکت‌های خارج از صنعت‌نفت انجام می‌شده اما حالا بعضاً مدیران صنعت نفت در مقامی قرار می‌گیرند که هم کارفرما هستند و هم باید برای پیمانکار تصمیم بگیرند و این اختلالات تصمیم‌گیری و مدیریتی ایجاد می‌کند. مشکلات دیگری هم وجود دارد مثلاً شرکت متن (مهندسی و توسعه نفت) به نظر من اکنون به‌طور روشن به‌ یک معضل در صنعت‌نفت تبدیل شده، زیرا طرح توسعه میادین نفتی که سال‌هاست مورد بهره‌برداری هستند را به این شرکت واگذار می‌کنند، درحالی‌که باید توجه داشت مسئله مدیریت میدان نفتی، یکپارچه‌بودن است، یعنی توسعه، اکتشاف و بهره‌برداری آن باید یکپارچه باشد حال آن‌که روش کنونی بین عملیات(Operation) و توسعه ایجاد مشکل کرده است. اپراتورها (شرکت‌های عامل) چه در خشکی و چه در دریا با پیمانکار توسعه همکاری نمی‌کنند. گاهی اوقات پیمانکار پروژه را تمام می‌کند، اما تحویل دادن به اپراتور ماه‌ها طول می‌کشد، به این دلیل که اپراتور می‌گوید من در جریان نبوده‌ام و نظارت هم نداشته‌ام، از این‌رو حاضر نیست تحویل بگیرد. طرح نصر که در مؤسسه مطالعات انرژی باعنوان «تجدیدنظر در ساختار شرکت نفت» اجرا شد برخی از این مشکلات ساختاری را مشخص کرده و روشن ساخته که بعضی از ساختارها به جزئی از اخلال تبدیل شده‌اند، ازجمله همین شرکت متن.

این مسائل را باید مدیریتی ثابت، مطلع و پای‌کار شروع به حل کند تا این ماشینی که به باور من متوقف شده و مرتباً هم فرسوده می‌شود را روغن‌کاری کرده و به حرکت درآورد.

 شما در بحث‌های اخیر خود به فرسوده‌شدن زیرساخت‌های صنعت نفت هم اشاره داشته‌اید لطفاً در این باره توضیح دهید.

 ●● واحدهای بهره‌برداری (میاندستی) درواقع مرز بخش بالادستی و پایین‌دستی در صنعت نفت هستند. نفت از هر چند حلقه چاه، به یک واحد بهره‌برداری منتقل و ضمن انجام فرایندهای اولیه آماده ارسال به خطوط‌لوله و از آن طریق پالایشگاه و یا صادرات می‌شود، این تأسیسات را اصطلاحاً تأسیسات روزمینی       (Surface Facility) می‌نامند. با توجه به ظرفیتی که پیشتر ایجاد شده بود، باوجود خسارت‌های جنگی در بخش Surface Facility مشکلی نداشتیم، ولی به‌تدریج این تأسیسات دچار فرسودگی شده‌اند و ما در واحدهای بهره‌برداری نیز دچار مشکلاتی شد‌ه‌ایم که باید به مشکلات موجود افزوده شوند.

در بهره‌برداری از میادین مشترک چنانچه مدل بهره‌برداری یکپارچه از میدان(Unitization) با سرمایه‌گذاری مشترک و اخذ پیمانکار واحد توسط دو طرف مورد توجه قرار می‌گرفت، الگوی رقابت به مشارکت تبدیل می‌شد که هم از نظر اقتصادی به صرفه‌تر بود و هم به لحاظ برداشت صیانتی از مخزن مطمئن‌تر بود. ضمن این‌که به استحکام روابط سیاسی با همسایگان نیز کمک می‌شد.

 ●●در این مورد باید به چند نکته توجه شود؛ اول این‌که در مورد میادین مشترک متأسفانه هیچ قانون بین‌المللی نداریم و قانون به اصطلاح حاکم قانونThe role of capture است، یعنی هر که زودتر برد، برده است. حتی این‌که مثلاً‌ دو سوم مخزن در یک‌سو و یک‌سوم آن در سوی دیگر باشد هیچ حقی را برای کسی ایجاد نمی‌کند. نکته دوم این‌که در میادین بزرگ که نیازمند تأسیسات متعددی هستند و فازهای مختلفی دارند شاید طرفین دلیل چندانی برای یکپارچه‌سازی پیدا نکنند. این امر بیشتر جایی معنا پیدا می‌کند که میدان نفتی یا گازی کوچک و کم‌بازده و به عبارت دیگر پرهزینه باشد، زیرا در این حالت ایجاد تأسیسات مشترک اقتصادی است وگرنه در میادین بزرگ که هر طرف باید ده‌ها سکو و چاه بزنند از نظر اقتصادی خیلی تفاوتی نمی‌کند که جداجدا این‌کار را انجام دهند یا مشترک، ممکن است انگیزه سیاسی برای این کار باشد، اما انگیزه اقتصادی خیلی معنا پیدا نمی‌کند. نکته دیگر در بحث واحدسازی این است که طرفین چه برداشتی از توانایی‌های یکدیگر داشته باشند. وقتی یک سو مشاهده کند که رقیبش آن‌قدر گرفتاری دارد که فعلاً نمی‌تواند چاه بزند و بهره‌برداری کند و متقابلاً خود را قادر به انجام آن می‌بیند، با توجه به این‌که قاعده حاکم هم the role of Capture است دیگر انگیزه‌ای برای همکاری و مشارکت نخواهد داشت. از نظر تاریخی نیز در رژیم سابق که روابط مسلط‌تری بر کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس داشت غیر از یک میدان با امارات، هیچ میدانی به صورت مشترک بهره‌برداری نشد. اما براساس همکاری وزارت امورخارجه و وزارت نفت، کمیته‌هایی فنی بین کشورها تشکیل شده بود که در این کمیته‌ها ضمن تبادل اطلاعات، تفاهماتی غیررسمی انجام می‌شد تا از برداشت غیرصیانتی از مخزن مشترک جلوگیری شود. در ضمن باید توجه داشت که اصولاً به دلیل اهمیت ضریب بازیافت، در میادین نفتی انگیزه همکاری برای برداشت صیانتی بیشتر از میادین گازی مشترک است، زیرا در میادین گازی به خاطر سیالیت گاز، ضریب بازیافت، خود به خود بالاست و بهره‌برداری به صورت مشترک از اهمیت کمتری برخوردار است.

مذاکره در مورد بهره‌برداری مشترک از میدان کوچک «هنگام» که با عمان مشترک است از زمان وزارت آقای آقازاده شروع شد، ولی به دلایل متعدد این امر صورت نگرفت و متأسفانه با اقدام به تولید طرف عمانی، در این میدان هم از نظر تولید و زمان عقب افتاده‌ایم.

 در بحث چالش‌های صنعت نفت و طبقه‌بندی مسائل و مشکلات آن، جایگاه قراردادهای نفتی بویژه بیع متقابل چیست؟ آیا نیاز به مدل جدیدتری از قراردادهای کارآمدتر احساس نمی‌شود؟ آن‌طور که در اخبار آمده عراقی‌ها با توجه به این‌که مانند ما منع قانونی در قرارداد مشارکت در تولید دارند (Production sharing) موفق شده‌اند با فرمول‌های بهتر از بیع متقابل قراردادهای بزرگی را با کمپانی‌های نفتی امضا کنند. آیا ضرورت بازنگری در فرمول‌های قراردادی احساس نمی‌شود؟

 ●● من ساختار قراردادها را مسئله اول نفت نمی‌دانم و معتقدم اگر همان مباحث مدیریتی و نقشه راه و انسجام در برخورد با طرف‌های خارجی مورد توجه قرار گیرد، در مسیر مذاکره می‌توان اصلاحیه‌هایی را اعمال کرد که طرفین را راضی کند. اما به نظر می‌رسد در مورد قراردادها ما در فرمول بیع‌متقابل گیر کرده‌ایم و خودمان را محدود به آن کرده‌ایم و به اصطلاح فرمول دیگری را وسط نیاورده‌ایم. این بسیار روشن است، زمانی‌که در میادین هیدروکربنی اعم از نفت وگاز، ماهیتاً هیچ دو مخزنی از جهات مختلف چون نوع نفت‌خام، ضخامت لایه نفتی، فشار مخزن، کوچک و بزرگی میدان و... یکسان نیستند چگونه می‌شود برای پدیده‌ای که از نظر ریسک، هزینه و... تفاوت دارد بتوان فرمول و قاعده یکسان و ثابتی را در نظر گرفت؟ سال‌ها پیش در نقد عملکرد صنعت‌نفت نوشتم که اگر ما برنامه جامع یا نقشه راه توسعه میادین هیدروکربنی را تنظیم کرده بودیم آن‌گاه مشخص می‌شد که چه نوع سرمایه‌گذاری و قراردادی برای چه نوع میدانی مناسب است. کشور عراق نوعی خاص از قراردادهای خدماتی(Service contract)  را به کار گرفته ‌است که بعضی از انگیزه‌های قرارداد مشارکت در تولید را در آن فراهم کرده است.

بیع‌متقابل یک نوع قرارداد خدماتی کوتاه‌مدت است که پیمانکار در عملیات و بهره‌برداری دخالتی ندارد، یعنی می‌سازد و تحویل می‌دهد و چون مشارکت طولانی‌مدت ندارد و چشم‌انداز بلندمدتی را برای خود نمی‌بیند انگیزه‌ای هم برای به‌کارگیری بهترین تکنولوژی و کاهش هزینه و بخصوص هزینه‌های عملیاتی ندارد. عراقی‌ها قراردادها را 20 ساله بسته‌اند و پیمانکار را در بهره‌برداری هم درگیر کرده‌اند، از این رو پیمانکار یکپارچه‌تر و طولانی‌مدت قضیه را نگاه می‌کند. یک وجه بارز اختلاف در قرارداد بیع متقابل و مشارکتی این است که در مشارکت در تولید نهایتاً پس از همه حساب و کتاب‌ها بابت حق‌ امتیاز، مالیات و... پیمانکار صاحب نفت خواهد شد، یعنی از هر بشکه نفت استخراجی سهم پیمانکار و مالک میدان، بسته به نوع ریسک و... تعیین می‌شود، ولی در بیع متقابل صورت وضعیت می‌دهد و پولش را می‌گیرد. البته درواقع معادل این پول،‌ نفت دریافت می‌کند. مثلاً اگر صورت وضعیت او 100 دلار باشد و نفت هم بشکه‌ای 100 دلار، آ‌ن‌گاه پیمانکار یک بشکه نفت می‌گیرد و اگر نفت بشکه‌ای 50 دلار شد او بابت صورت وضعیت خود 2 بشکه نفت می‌برد.

عراقی‌ها با مطالعه‌ای که خودشان درباره میادینی که می‌خواهند طرح توسعه را در آن اجرا کنند انجام داده‌اند دو فاکتور مهم را تعیین کرده‌اند؛ اول این‌که به ازای هر بشکه اضافه تولید هزینه لازم شامل هزینه سرمایه‌گذاری و بهره‌برداری چقدر است و دیگر این‌که با توجه به ویژگی‌های میدان چه میزان تولید اضافی  قابل تحقق خواهد بود. براساس برآورد دو فاکتور بالا، مناقصه را با این شروط واگذار کرده‌‌اند: شرکتی که بتواند میزان اضافه تولید میدان (Incremental) را بیش از آنچه آنها برآورد کرده‌اند پیشنهاد دهد و هزینه را پایین‌تر از آنچه محاسبه شده است، یعنی هر که افزایش تولید بیشتر و هزینه کمتر را پیشنهاد داده، برنده شده است. جریمه‌هایی هم پیش‌بینی شده که اگر افزایش تولید به حد پیشنهادی نرسد، اعمال خواهد شد و چنانچه افزایش هزینه‌‌ای هم اتفاق افتد پرداخت نخواهد شد. بنابراین می‌بینیم انگیزه فنی و تکنولوژیکی که به‌هیچ وجه در قراردادهای بیع متقابل وجود ندارد در این نوع قراردادها احیا شده و پیمانکاران با به‌کارگیری پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها برای رسیدن به حداکثر ضریب بازیافت و کمترین هزینه، با یکدیگر رقابت می‌کنند.

 پیمانکاران در این قراردادها پول دریافت می‌کنند یا نفت؟

 ●●پول دریافت می‌کنند. من فکر می‌کنم فرمول قراردادی آنها قابل تأمل است و به اصطلاح در عمل پاسخ داده است. سه مناقصه‌ای که قراردادهایش بر این اساس بسته شده نشان می‌دهد که این فرمول کارایی لازم را دارد.

در بعضی از میادین مشترک بویژه آنجا که رقیب مشغول بهره‌برداری از میدان است (صرف‌نظر از مباحث حقوقی و محدودیت‌های قانون‌اساسی)، حتی کسانی‌که اصولاً مخالف قرارداد با شرکت‌های خارجی هستند مخالفتی با به‌کارگیری آنها در این‌گونه میادین ندارند، از این‌رو می‌شد در کشور این بحث را مطرح کرد که در مورد میدان پارس‌جنوبی از قرارداد مشارکت در تولید استفاده شود، از این‌رو این‌ مطلب که نیازمند به تجدیدنظر در فرمول‌های قراردادی هستیم حرف درستی است ولی به‌عنوان اصلی‌ترین مانع خیر.

آیا سوءمدیریت را می‌توانیم از داخل صنعت نفت جبران کنیم یا باید مدیریت کلان مملکتی هم به کمک آید؟

 ●●اکنون فراتر از سوءمدیریت، بی‌ثباتی مدیریت حاکم است. مدیری که از ابتدای کار می‌داند شانس مدیریتش حداکثر 2 سال است بویژه وقتی احساس کند اگر مغضوب هم واقع شد، حسابرس و بازرس دائماً او را مورد بازپرسی قرار می‌دهند، واقعاً چه ریسکی را می‌تواند بپذیرد و چه تصمیم بلندمدتی را می‌تواند بگیرد؟ پروژه بالادستی هیچ‌گاه کمتر از 2سال به نتیجه نمی‌رسد. قوی‌ترین شرکت‌ها مانند تگزاکو و... در مدت زمان 2 سال و سه ماه در یک میدان کوچک به‌نام کاپیتان(Capitan) در دریای شمال کنسرسیوم تشکیل دادند و رکورد زدند، بنابراین در شرایط کنونی، مدیریت بی‌ثبات چگونه می‌تواند نسبت به اجرای پروژه‌ها اقدام اساسی کند. به نظر من مدیر متوسط باثبات از مدیر قویِ بی‌ثبات بهتر است. هر مدیر متوسطی زمانی‌که به مدت طولانی در رأس کار باشد سرانجام کار را یاد می‌گیرد اما اگر قرار باشد تا یاد گرفت عوض شود آن‌گاه صنعت‌نفت به یک دستگاه کارآموزی تبدیل خواهد شد.

به همین دلیل ما نسبت به انحلال هیئت‌مدیره شرکت ملی نفت انتقاد داشتیم، چرا که بدنه صنعت نفت باید مستقل از سیاست‌های روزمره باشد. وزیر می‌آید و می‌رود، اما هیئت‌مدیره براساس اصول حرفه‌ای خود کار خودش را انجام می‌دهد.

 ●●آنچه اکنون دارای اهمیت است تفکیک حیطه‌های تصدی از حاکمیت است که به شدت مخلوط شده است. وزیر باید ستاد حاکمیتی خود را داشته باشد و شرکت نفت بنگاه شود و براساس ساختار و اصول بنگاه‌داری که مجمع و هیئت‌مدیره است اداره شود. وزیر موظف است به نمایندگی از دولت قرارداد مناسبی با شرکت‌هایی که میادین را برای تولید به آنها واگذار می‌کند ببندد و در ادامه کار کنترل و نظارت داشته باشد که آیا تولید صیانتی انجام می‌شود و رفتار آنها با مخزن چگونه است؟ اکنون یکی از گرفتاری‌ها، تداخل و اختلاط وظایف حاکمیتی و تصدی در سطح صنعت‌نفت است که خود بحث مفصلی را می‌طلبد.

بسیاری از موانع و مشکلات مانند بی‌ثباتی در مدیریت، نداشتن نقشه راه، تداخل وظایف حاکمیتی و تصدی‌گری، نیاز به اصلاح و تکامل مدل‌های حقوقی قرارداد و... مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت؛ پرسش اصلی این است که راه برون‌رفت از وضع موجود چیست؟

 ●●ایجاد ثبات در مدیریت. از هم‌اکنون معلوم است که وزیر جدید نفت حداکثر 2 سال وقت دارد و در این مدت مسلماً نمی‌‌توان هیچ برنامه‌ریزی اساسی‌ای کرد. نفت برای کشور این اهمیت را دارد که مجلس، دولت و رهبری تصمیم‌های ویژه‌ای برای آن بگیرند. مانند این‌که مثلاً در دور آینده هرکس رئیس‌جمهور شد وزیر نفت را تغییر ندهد، زیرا بی‌ثباتی ایجادشده در این 6 سال چنان استخوان خردکن شده که برای حل آن نیازمند یک توافق ملی هستیم. ما در سیستم اداری کار کرده‌ایم، کارمند، مدیر، مسئول و... وقتی می‌دانند حداکثر عمر وزارت یک نفر، دو سال است ـ که تازه ممکن است به دو‌سال هم نرسد ـ با او مماشات می‌کنند و اگر نخواهند کاری را انجام دهند دفع‌الوقت می‌کنند، اما اگر از ثبات مدیریت اطمینان داشته باشند هرگز به شیوه دفع‌الوقتی با دستورات برخورد نمی‌کنند. از این رو نخستین اصل برای برون‌رفت از وضعیت موجود، ثبات‌بخشیدن به مدیریت در این صنعت مهم و حیاتی کشور است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۰ ، ۰۸:۵۰
سید غلامحسین حسن‌تاش