وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ سید غلامحسین حسنتاش

مقالاتی و یادداشت هائی در زمینه مسائل نفت و انرژی و توسعه؛ استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است

وبلاگ  سید غلامحسین حسنتاش

در جستجوی یک جوانه ارجمند

(استفاده از مطالب این وبلاگ صرفا با ذکر منبع مجاز است)

کانال تلگرام : https://t.me/Hasantash
توئیتر : https://twitter.com/SeyedHassantash
وبلاگ دیگر: hassantash.blofa.com
لینکدین : /https://www.linkedin.com/in/seyed-hassantash-8a3165a1

بایگانی

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی شماره تیرماه ۱۳۸۰

تردیدی وجود ندارد که همة مدیران دولت آینده خصوصاً در تیم اقتصادی باید از بین شایسته‎ترین افراد انتخاب شوند کشورهای موفق امروز دنیا خصوصاً در میان کشورهای در حال توسعه کشورهایی هستند که شایسته‎ترین‎ها را به کار گرفته‎اند و ناتوانها را به سرعت دفع می‎کنند. اما تکرار این واقعیت غیرقابل تردید خاصیتی ندارد باید دید که ما چگونه باید نظام شایسته‎سالاری را حاکم کنیم و در این مسیر چه مشکلاتی داریم و مدیر شایسته چه کسی است؟ لذا در سطور زیر تلاش خواهد شد به مشکلات موجود در مسیر شایسته‎سالاری و ویژگیهای یک مدیر شایسته پرداخته شود.

در شرایط کنونی برای انتخاب شایستگان دشواریها و گرفتاری فراوانی داریم متأسفانه در دورانهای گذشته و بدلایل گوناگون که شرح آن خارج از این بحث است، درهای ورود به حوزة مدیریت عالی و سطح کلان کشور بسته بوده است و اجازة ورود و عرض‎اندام به نیروها و استعدادهای جدید داده نشده است. نیروهای موجود نیز متأسفانه از سطح متوسطی برخوردارند و امتحان خود را در سمتهای مختلف پس داده‎اند اگر کماکان سراغ همین حوزه و محدوده برویم امید به تحول قابل توجهی نمی‎توان داشت بالاخره باید یکجا این محدوده شکسته شود و یا لااقل از این میان فرصت به کسانی داده شود که اعتقاد داشته باشند که زمینه را برای رشد نیروهای کارآمد باز کنند.

متأسفانه آنجائی هم که بحث انتخاب شایستگان مطرح می‎شود عمدتاً به شرایط احراز ثانویه توجه می‎شود و شرایط احراز اولیه که مهمتر هستند در نظر گرفته نمی‎شود. داشتن تجربه و دانش در حوزة مدیریت مورد نظر قطعاً بسیار مهم است و باید هم وجود داشته باشد اما شرط ثانویه است. داشتن ضریب هوشی بالا، برخورداری از انسجام ذهنی و دارا بودن ویژگیهایی مانند علم‎باوری و … جزء شرایط اولیه هستند که از اهمیت بیشتری برخوردارند و خصوصاً در سطح وزرا، داشتن ویژگی کلان‎نگری و تشخیص منافع ملی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

 متأسفانه در اکثر وزارتخانه‎های اقتصادی ما تصدی بر اجرا غلبه دارد و در چنین شرایطی وزیری که فاقد ویژگی کلان‎نگری باشد هر چقدر هم مدیرخوب و قوی‎ای باشد این استعداد را خواهد داشت که به یک بنگاهدار اقتصادی تبدیل شود و منافع ملی را به نفع منافع بنگاه تحت تصدی خود مصادره کند و دست آخر هم مدیری موفق ارزیابی شود! بنابراین تنها مدیران کلان‎نگری که بتوانند منافع ملی را تشخیص داده و منافع بنگاههای تحت تصدی خود را با آن هماهنگ و هم‎جهت نمایند می‎توانند اقتصاد کشور را از بن‎بست خارج کنند.

یکی دیگر از مشکلات، فقدان نظام ارزیابی و ارزشیابی است، آیا برای یک مدیری که طی بیست سال گذشته مسئولیتهای مختلفی را به عهده داشته و سازمانهای مختلفی را دور زده است و امروز نیز نام او برای تصدی مسئولیت دیگری مطرح است یک پرونده ارزشیابی در دولت و یا در نهاد ریاست جمهوری وجود دارد که عملکرد او و آثار و تبعات بعدی عملکرد او را نشان بدهد؟ آیا صرف سابقة، قرار داشتن بر روی یک سمت بدون ارزیابی عملکرد در آن سمت شایستگی و صلاحیت احراز سمت بالاتر را ایجاد می‎کند. فالمثل اگر فردی چند صباحی استاندار بوده ‎است، آیا صرفاً به همین دلیل شایستگی معاونت وزارت کشور و یا خود وزارت کشور را پیدا می‎کنم و یا باید عده‎ای بررسی کنند که در آن استان چه کرده‎ است و اگر نمره‎اش پایین بود بطور کلی و حداقل تا زمان احراز شایستگی‎های جدید از شبکة مدیریت کشور حذف شود.

علاوه بر فقدان نظام کارآمد ارزیابی و ارزشیابی، متأسفانه در مواردی هم که ارزیابیهای دم دستی صورت می‎گیرد ملاکهای بسیار غلطی وجود دارد مثلاً یک فردی که بدون داشتن هیچ صلاحیت و دانشی مرتباً اظهارنظرهای اقتصادی می‎کند بعد از مدتی بعنوان یک کارشناس اقتصادی شناخته می‎شود بدون اینکه بررسی شود که آیا اظهارات وی از انسجام برخوردار بوده و مبنای علمی دارد یا نه؟ آیا اصولاً ما حتی یک پروندة ساده از شبکة مدیرانمان داریم که مصاحبه‎ها و مقالات و اظهارنظرات ایشان را در آن گرد آورده باشیم و در مواقع لازم یک تیم با صلاحیت این پرونده را بررسی کنند؟ تا چه رسد به ارزیابی عملکردها. آنچه گفته شد تشخیص و انتخاب شایستگان را بسیار دشوار می‎کنند و باید از شتابزدگی پرهیز نمود.

متأسفانه کشور ما جزء کشورهای توسعه‎نیافته است و مهمترین و خطیرترین مسئله کشور قرار گرفتن در مسیر توسعه است، مدیریت توسعه نیاز به مدیران توسعه یافته دارد. بدون شک مدیران متکی به تفکر و روشهای سنتی قادر نخواهند بود جامعه را در مسیر توسعه قرار دهند. بنابراین ویژگیهای توسعه‎یافتگی و فکر توسعه یافته باید بعنوان شرایط احراز احصاء شود و ویژگیهای شخصی کاندیداهای پستهای مهم باید با آن تطبیق داده شود.

-        مدیری که تحمل شنیدن کوچکترین حرف مخالف را ندارد و از کوچکترین انتقادی به شدت برآشفته می‎شود توسعه یافته نیست.

-        مدیری که فقط می‎خواهد خود بدرخشد و اجازه مطرح شدن و درخشیدن را به هیچ فرد دیگری در سازمان خود نمی‎دهد و عملاً با تنگ‎نظری خود جلوی شکوفائی و رشد استعدادها را می‎گیرد توسعه‎یافته نبوده و از سعة صدر لازم برای ادارة یک سازمان بزرگ برخوردار نیست، آنهم در شرایطی که امروزه هیچ مشکلی را بدون کار تیمی و بدون پشتوانة کارشناسی نمی‎توان بطور اساسی حل نمود و ما تجربة زیادی در این زمینه داریم.

-        مدیری که علم باور نیست و عادت کرده است که هر روز بدون کوچکترین مراجعه و اتکاء به نظام علمی و کارشناسی در همة زمینه‎ها اظهارنظر نموده و روزانه دهها و صدها تصمیم مهم را عجولانه اتخاذ کند دارای ذهن توسعه‎یافته نبوده و صاحب صلاحیت نیست.

-        ما در یک محیط متحول بین‎المللی زندگی می‎کنیم و تحولات جهانی به سرعت و به شدت بر روند تصمیمات و اقدامات ما نقش دارد،مدیری که قادر به تشخیص شرایط متحول بین‎المللی نبوده و از قدرت تجزیه و تحلیل سازمان‎یافته این تحولات برخوردار نباشد فاقد شایستگی لازم است. البته تشخیص شرایط بین‎المللی و جهانی اندیشیدن و وارد کردن شرایط و تحولات بین‎المللی در نظام تصمیم‎گیری سازمان تحت تصدی به معنای تسلیم‎پذیری و مرعوب بودن در مقابل دیگران و خصوصاً دول مسلط جهان نیست.(امروزه حتی دولتهای مسلط و سلطه‎جو نیز به افراد مرعوب و منفعلی که منعکس‎کننده معیارها و دیدگاههای واقعی جامعة خود نیستند، علاقة چندانی ندارند چرا که تجربة استعمار گذشته (به انواع گوناگون آن) به ایشان نشان داده است که همکاری قابل تداوم با کشورهای در حال توسعه مستلزم شناخت همه جانبة این کشورها و تطبیق فعالیتهای خود با برداشتها و تفکرات بطن جامعه است و چنین مدیرانی نمی‎توانند این واقعیتها را به ایشان منعکس نمایند).

-        گشودگی یکی از ویژگیهای کشورهای توسعه‎یافته است بوجود آمدن شبکة جهانی اینترنت محصول این گشودگی و محصول اصرار کشورها و نهادهای توسعه‎یافته بر انتشار اطلاعات است. مدیر بسته و انحصارطلبی که شخصیتش نه به خلاقیت و ابتکار بلکه به در اختیار داشتن انحصاری اطلاعاتی که در اختیار دیگران قرار نمی‎دهد وابسته است فاقد ذهن توسعه‎یافته است.

اصلی‎‎ترین مشکلات اقتصادی کشور به ناشایستگی مدیران و عدم صلاحیت ایشان مربوط می‎شود انبوه پروژه‎های نیمه تمام و طرحهای زیان‎ده و ظرفیتهای خالی که همکنون در بخش تولید وجود دارد دلیل سوء مدیریت و تصمیم‎گیریهای غیرکارشناسی و شتابزده است که آن نیز به مدیریت برمی‎گردد.

اصولاً همة اقتصادها بدنبال مازاد هستند تا این مازاد را صرف رشد و توسعة کشور کنند اینکه ما با عنایت خداوندی در بسیاری از مقاطع چه قبل و بعد از انقلاب دارای مازاد بوده‎ایم و طی سالهای اخیر دارای مازاد قابل توجه هستیم ولی هنوز بحرانهای اساسی در اقتصادمان وجود دارد نشان می‎دهد که مشکل در مدیریت اقتصاد است.

رئیس جمهور نمی‎تواند در انتخاب وزرا آزاد باشد طبق قانون اساسی رئیس جمهور باید نظر مجلس را تأمین کند اما فشار دیگری نباید بر روی رئیس‎جمهور وجود داشته باشد خوشبختانه اکثریت مجلس با رئیس جمهور هماهنگ هستند مجلس بعنوان تنها نهادی که قانوناً باید به وزرای پیشنهادی رئیس جمهور رای اعتماد بدهد نباید هیچ ملاک دیگری را غیر از شایستگی در نظر داشته باشد مقدم داشتن ترجیحات منطقه‎ای بر ترجیحات ملی آفتی است که متأسفانه در تمامی دوره‎های گذشته عارض مجلس بوده است. مجلس باید وزیری را بخواهد و به او رای اعتماد دهد که منافع ملی را در نظر داشته باشد و بر آن پافشاری کند و نه اینکه برای تأمین نظر برخی نمایندگان منافع ملی را فدای اهداف منطقه‎ای نماید. نمایندگان مجلس و خصوصاً نمایندگان شهرستانها و مناطق دورافتاده باید بدانند که بدون توسعة عمومی و حل مشکلات زیرساختی کشور مشکلات منطقه‎ای نیز حل نخواهد شد. مجلس باید بداند که هرچه دست رئیس جمهور را بازتر بگذارد امکان حساب‎کشی و ارزیابی بیشتری را خواهد داشت.

در شرایط کنونی کابینه ائتلافی معنایی نمی‎تواند  داشته باشد بنظر میرسد کسانی این مسئله را مطرح می‎کنند که سهمی از رأی مردم نداشته‎اند و با ارزش‎کردن ائتلاف می‎خواهند سهمی در دولت بدست آورند. اگر برتری آراء نسبی بود و ترجیحات مردم روشن نبود و یا مجلس با دولت هم جهت نبود شاید ائتلاف معنا داشت وقتی که مردم رأی قاطع به یک کاندیدا داده‎اند و رئیس جمهور از اکثریت مطلق آراء برخوردار است و یکسال پیش نیز همین مردم اکثریت مجلس را نیز هم جهت با رئیس جمهور انتخاب کرده‎اند یعنی ترجیحات مردم روشن است و مردم دیدگاه و جهت‌گیری روشنی را انتخاب کرده‎اند و همة مدیران اجرایی باید با این جهتگیریها هماهنگ باشند.

علاوه بر این به فرض اینکه بحث ائتلاف مطرح باشد ائتلاف نمی‎تواند در یک موضوع واحد صورت گیرد فی‌المثل یک دیدگاه فرهنگی می‎تواند با یک دیدگاه اقتصادی ائتلاف کند یعنی مثلاً امور اقتصادی به یک دیدگاه و امور فرهنگی به یک دیدگاه واگذار شود که تازه آنهم بسیار دشوار خواهد بود چون در سطح کلان همة مسائل از یک وحدت و یکپارچگی برخوردار هستند اما اقتصاد را نمی‎توان تجزیه کرد اقتصاد یک کل واحد است.

دخالت ریاست جمهور در انتخاب مدیران دستگاه اجرایی نباید به معرفی وزراء به مجلس محدود شود، وزرای انتخابی نباید این حق را داشته باشند که مجموعة تحت تصدی خود را ملک طلق خود تلقی کرده و در انتخاب مدیران زیر مجموعة خود روابط را بر ضوابط حاکم کنند بلکه باید صلاحیت‌ها و شایستگی‌های این مدیران نیز احراز شود.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۸۰ ، ۱۲:۲۴
سید غلامحسین حسن‌تاش

در 22 ماه مارس 2000 یک دادگاه واقع در ایالت آلاباما یک دعوی حقوقی را بر علیه اوپک تحت عنوان تخطی از قوانین ضد تراست اعلام نمود.  دادگاه مذکور همچنین اعلام نمود که بعضی کشورها نظیر مکزیک، نروژ و روسیه نیز در این کار با اوپک مشارکت داشته‎اند. دعوای مذکور می‎تواند علیه تک تک کشورهای عضو اوپک و شرکتهای نفتی مربوط به آنها نیز مطرح مطرح شود.

            در دادگاهی واقع در کلمبیا نیز شکایتی مبنی بر تخطی اوپک از قوانین ضد تراس مطرح گردید لکن در این مورد دادگاه حکم منع تعقیب علیه اوپک صادر کرد ولی تصمیم دادگاه نهایی نیست و شاکی تحرکاتی را برای تجدید نظر در حکم دادگاه بعمل آورده و در حال حاضر مورد مزبور بلاتکلیف مانده است.

            موارد مذکور، هر دو از نوع اقدامات حقوقی، گروهی بوده و به وکالت از سوی گروه کثیری از افراد مطرح گردیده‎اند. شکایت دادگاه آلاباما از سوی تمام خریداران نفت در آمریکا که از مارس 1999 اقدام به خرید فرآورده‎های نفتی نموده و شکایت دادگاه کلمبیا از سوی افرادی که در ناحیه کلمبیا و 17 ایالت دیگر اقدام به خریداری فرآورده‎های نفتی نموده‎اند مطرح گردیده است.

            وکلای شکات در تلاشند تا سابقه‎ای را به ثبت برسانند که اوپک بعنوان تخطی کننده از قوانین ضد تراست مطرح شود و در صورتیکه در اقدامات خود موفق شوند مبالغ عظیمی خسارت و حق‎الوکاله کسب نمایند، بنابراین از انگیزه مضاعفی برخوردارند.

            متقابلاً نماینده اوپک در تاریخ 16 آوریل در دادگاه آلاباما حاضر شد تا از صدور حکم بر علیه این سازمان ممانعت نماید.

            چند روز بعد و در 23 آوریل دادگاه، این پرونده را بلاتکلیف اعلام نموده و قاضی اولیه پرونده نیز تغییر نمود و قاضی جدید زمان مجاز برای تقاضای استیناف اوپک را تا 23 ماه مه تعیین نموده است. دبیرخانه اوپک در اواخر آوریل اعلامیه‎ای را به دادگاه آلاباما تسلیم و از دادگاه درخواست نمود که موضوع را کان‎لم‎یکن اعلام کند. در این اعلامیه دفاعیات محکمی برای اثبات ادعای اوپک مبنی بر ضرورت کن‎لم‎یکن شدن این پرونده و همچنین در زمینه مخدوش بودن روند پیگیری موضوع ارائه گردیده است.

            در صورتی که دادگاه ناحیه آلاباما تا 23 ماه پرونده را کن‎لم‎یکن ننماید، اوپک بایستی درخواست تجدید نظر خود را ارائه نماید.

            ظاهراً دبیرخانه اوپک در تلاش است اسنادی را در دفاع از موضع اوپک به دولت آمریکا ارائه نموده و دولت آمریکا را وادار به موقت این امر نماید که البته این تلاش مستلزم اقدامات فعال سیاسی و دیپلماتیک خواهد بود و کشورهای عضو اوپک نیز می‎توانند پیگیریهای مستلی را در این زمینه به انجام رسانند.

            در این رابطه لازم است که دبیرخانه سازمان اوپک و یا هر یک از کشورهای عضو در پیگیریهای خود به دولتمردان آمریکا را به نسبت موارد زیر هشیار نمایند:

1)   چنین برخوردهایی اصول حقوق بین‎المللی و همچنین حاکمیت مستقل دولتهای جهان را مخدوش می‎نماید. دادگاه‎های آمریکایی حق ندارند و نمی‎توانند قوانین داخلی خود که در محدودة نهادهای داخلی و شرکتهای ثبت شده در این کشور قابل اجرا می‎باشد را به سطح بین‎المللی تعمیم دهند. اینگونه بدعت‎گذاری در بلندمدت به ضرر همة کشورهای جهان و از جمله خود ایالات متحده خواهد بود.  اینگونه عملکرد یک سویه و قلدرمآبانه مبنای اعتماد متقال در روابط بین‎المللی را مخدوش نموده و این شبهه را در اذعان مردم جهان بوجود می‎آورد که آمریکایی‎ها در روند جهانی شدن قائل به دموکراسی جهانی نبوده و علاقمندند که قوانین داخلی خود را بر جهان مسلط نموده و از  همه اهرمهای سیاسی و اقتصادی خود نیز در جهت تحقق این امر بهره‎گیری نماید.

2)   وابستگی و نیاز اقتصاد داخلی آمریکا به همکاری با سایر نقاط جهان در زمینه انرژی و در جهت تأمین بلندمدت منابع انرژی مورد نیاز این کشور در حال افزایش است و در این میان تداوم چنین برخوردهایی همکاری با این کشور در این زمینه را دشوار و محدود خواهد نمود.

 

اوپک و اظهارات ضد و نقیض کشورهای صنعتی

 

سرانجام پس از دو سال جدال لفظی کشورهای صنعتی و اوپک، دیک چنی معاون رئیس جمهور آمریکا که پیش از این خود از دست‎اندرکاران صنعت نفت بود اقرار کرد که مقصر بالابودن قیمت بنزین در آمریکا اوپک نیست و این امر از مشکلات ساختاری صنعت نفت، بویژه کمبود ظرفیت پالایشی ناشی می‎شود. وی تصریح کرد که افزایش قیمت بنزین ناشی از قیمتهای جهانی نفت خام نیست زیرا این افزایش در شرایطی به وقوع پیوسته که قیمتهای نفت خام از ثبات نسبی برخوردار بوده‎اند. وی خاطرنشان ساخت که اوپک قادر است قیمتهای نفت خام را کاهش دهد اما این اقدام اوپک سبب کاهش انگیزه سرمایه‎گذاران در بخش بالادستی، بویژه در  مناطق پرهزینه نظیر خزر خواهد شد. از طرف دیگر اخیراً وزیر انرژی آمریکا برخلاف دیگ چنی، اوپک را مسئول بالا بودن قیمت بنزین معرفی نموده و این سازمان را متهم نموده که با کاهش تولید خود موجبات محدودیت عرضه و بالا بودن قیمتهای نفت خام را فراهم آورده است. البته وی توضیح نداده است که بالا بودن قیمت بنزین در آمریکا چه ارتباطی با اقدامات اوپک دارد؟!  متاسفانه وزرای انرژی آمریکا چه در دوره دموکراتها و چه در دولت فعلی کوشیده‎اند که بحران انرژی آمریکا را به عوامل بیرونی، بویژه اوپک منتسب نمایند، اما دیگ چنی صریحاً اعلام نموده که بحران انرژی آمریکا راه حل کوتاه‎مدت ندارد.

            شواهد موجود بیانگر آن است که دیگر کشورهای صنعتی نیز همچون آمریکا بزودی با مشکلات انرژی مواجه خواهند شد اما آنها نیز سعی دارند مشکلات ساختاری صنعت نفت را نادیده انگاشته و اوپک را مسئول نابسامانی بازار نفت معرفی نمایند. آنان اصرار دارند اوپک عرضه خود را محدود نکرده و با تمام توان نفت خود را روانه بازارهای بین‎المللی نماید در حالیکه کاهش شدید ظرفیتهای مازاد اوپک واقعیت انکارناپذیری است. در این مورد مدیر شرکت SIMMON در کنفرانس فن‎آوری دریایی هوستون اعلام کرد که دامنه بحران فعلی انرژی آمریکا ممکن است فراتر از دهه 1970 باشد زیرا زمانی اوپک از 20 میلیون بشکه ظرفیت مازاد برخوردار بود اما هم اکنون ظرفیت مازاد اوپک به 2 میلیون بشکه در روز تقلیل یافته است و مهمتر اینکه هم اکنون در آمریکا کلیه ظرفیتها بکار گرفته شده است.

            آژانس بین‎‎المللی انرژی که سازمان سیاست‎گذار و حامی مصرف‎کنندگان عمده نفت می‎باشد، نیز بر راه حل‎های کوتاه مدت تأکید دارد. این آژانس نیز بکرات از اوپک خواسته که با افزایش تولید وعرضه نفت خام زمینه کاهش قیمتهای آن را فراهم آورد. وزرای انرژی کشورهای عضو این آژانس ((I.E.A. در جدیدترین اقدام خود در اجلاس پاریس ضمن توجه خاص به امنیت عرضه نفت از اوپک خواستند که اجازه دهد قیمت نفت در بازار آزاد تعیین شود و این درخواست به مفهوم انتقاد آژانس بین‎المللی انرژی از محدودیتهای اخیر تولید اوپک است. مدیر اجرایی I.E.A. در خاتمه این اجلاس صریحاً از اوپک خواست تا در اجلاس ماه ژوئن تولید خود را افزایش دهد، زیرا در آستانه افزایش تقاضا یعنی ربع سوم سالجاری این افزایش جهت تأمین نیازهای زمستانی ضروری است. همچنین وزیر انرژی آمریکا نیز در انتهای این اجلاس اوپک را تهدید کرد که در صورت بالا ماندن قیمتهای نفت، سهم بازار خود را از دست خواهد داد و توجه جهان به سمت پتانسیل‎های دیگر عرضه نفت نظیر منطقه خزر و غرب آفریقا مبذول خواهد شد.

            قابل توجه اینکه در شرایطی که آژانس بین‎المللی انرژی و بویژه وزیر انرژی آمریکا اوپک را به شدت تحت فشار قرار داده‎اند تا تولید خود را در اولین فرصت افزایش دهد، جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا، بهترین راه را مذاکرات آرام با اوپک اعلام کرد. وی خاطرنشان کرد که در طول مذاکره با اوپک به آنان تفهیم خواهد شد که آمریکا و اعضای اوپک در صحنه اقتصاد جهان به یکدیگر مرتبط هستند و افزایش زیاد قیمت انرژی در آمریکا می‎تواند بر اقتصاد آنان تأثیر مخرب داشته باشد.

 از طرف دیگر وزیر صنایع فرانسه در اظهاراتی که کاملاً مغایر با نظرات آژانس بین‎المللی انرژی است، از اوپک به دلیل حسابگری و دقت نظر در کنترل قیمت نفت در محدوده 28-22 دلار در بشکه تمجید کرد. وی این محدوده از قیمت را تضمین‎کننده رشد کافی برای تولیدکنندگان و مصرف‎‎کنندگان دانست. همچنین شورای تحلیل اقتصادی فرانسه در گزارشی به نخست‎وزیر فرانسه در مورد چشم‎انداز بهای انرژی اعلام کرده که سیر قیمتهای نفت و گاز (بویژه گاز) تا سال 2020 میلادی صعودی خواهد بود.

            با توجه به مطالب فوق، سئوال اصلی این است که آیا اوپک به عنوان تثبیت‎کننده بازار نفت بدرستی به وظیفه خود عمل کرده است یا خیر؟ آنچه که در سالهای اخیر از جانب تولید کنندگان و مصرف کنندگان بیش از پیش بر آن تأکید شده است جلوگیری از نوسانات شدید قیمت و تثبیت بازار نفت بوده است. نوسانات شدید قیمتهای نفت در سالهای اخیر نشان داده که این بازار قویاً به یک عامل تثبیت‎کننده نیازمند است زیرا در سالهای اخیر قیمتهای نفت از حدود 8 تا 34 دلار در بشکه در نوسان بوده است. سئوال اساسی این است که اگر اوپک با چند مرحله کاهش و یا افزایش تولید قیمتهای نفت را در حدود 25 دلار در بشکه تثبیت نکرده بود آیا گروه دیگری از تولیدکنندگان یا مصرف‎کنندگان قادر به انجام این مهم بودند؟ و اصولاً آیا بازاری را که کشورهای صنعتی با کمک گرفتن از عامل ذخیره‎سازی در آن مستقیماً دخالت می‎کنند می‎توان بازاری آزاد و عاری از هرگونه دخالت نامید؟

            نتیجه اینکه بهتر است کشورهای عضو آژانس بین‎المللی انرژی بجای فشار بر اوپک، این سازمان را در تثبیت قیمتهای نفت در سطحی که منافع تولیدکنندگان و مصرف‎کنندگان را تأمین کند یاری دهند والا با یکسونگری و کوته‎نظری ممکن است  مشکلات کشورهای صنعتی اندکی به تعویق افتد اما بدیهی است این مشکلات که ناشی از مشکلات ساختاری صنعت نفت است، حل و فصل نخواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۸۰ ، ۱۲:۲۱
سید غلامحسین حسن‌تاش

ما و موج دوم جهانی شدن نفت

سرمقاله ماهنامه اقتصاد انرژی شماره خردادماه 1380

 

در شمارهء گذشته ضرورت تدوین استراتژی‏ها و اهداف بخش نفت و انرژی و ضرورت حضور این استراتژی‏ها و اهداف در مواضع کاندیداهای‏ ریاست جمهوری را مورد بحث قرار دادیم،بدون شک استراتژی‏ها و اهداف‏ مذکور باید با توجه به فضا و شرایط بین المللی تدوین گردد و لذا در این شماره بر آنیم که با تحلیل فضای مذکور و طرح بعضی سؤالات،در حد بضاعت تدوین استراتژی‏ها و اهداف مورد نظر را تسهیل نماییم:

شاید بتوان از صنعت نفت به عنوان قدیمی‏ترین صنعت جهانی یاد کرد، مقولهء جهانی بودن و جهانی شدن در صنایع نفت مقولهء جدید نیست، صنعت جهانی نفت انعقاد قدیمی‏ترین و بزرگ‏ترین قراردادهای بین المللی‏ نفتی،تشکیل بزرگترین مشارکتها و کنسرسیوم‏های بین المللی و شکل گیری‏ بزرگترین توافق‏ها و تبانی‏های جمعی را در حافظهء تاریخی خود دارد. قرا رداد مرسوم به قرار داد آکنا کاری یا خط قرمز که در سال 1928 فیما بین سه‏ شرکت بزرگ انگلیسی و آمریکایی منعقد شد و بعد از مدت کوتاهی سایر شرکتهای مرسوم به هفت خواهرانیز به آن پیوستند از جمله بزرگترین‏ توافق‏های جهانی است که البته جهت گیری آن حد اکثر کردن منافع غرب‏ بوده است.

صنعت جهانی نفت چند دوره تاریخی را پشت سر گذاشته است:

اولین دوره شش دهه اول قرن بیستم یعنی از سالهای 1900 تا 1950 را در بر می‏گیرد در این دوران همان گونه که اشاره شد صنعت نفت از ابعاد گسترده جهانی برخوردار بود و در این فرآیند بیشترین ارتباط میان‏ کشورهای صنعتی غرب و کشورهای صاحب صنایع نفت در منطقهء خاورمیانه و خلیج فارس وجود داشت.

دوره دوم سالهای 1950 تا 1973 را در بر می‏گیرد طی این سال‏ها کشورهای صاحب نفت کم و بیش تحت تأثیر روند جهانی استقلال خواهی‏ در کشورهای در جامعه توسعه و به وجود آمدن جریان عدم تهد از یک سو و از سوی دیگر به دلیل استیصال از اجحاف‏های شرکتهای نفتی طرف‏ قرار داد،مسیر مقابله با این شرکت‏ها و انزوا طلبی در ادارهء صنعت نفت خود را در پیش گرفتند.تأسیس اوپک در سال 1960 نیز در واقع چهره‏ای از همین‏ روند بود.این دوران،دوران کشمکش میان کشورهای صنعتی غرب‏ (به عنوان مصرف کنندگان عمدهء نفت)و کشورهای صاحب ذخایر نفتی بود چرا که گروه اول کماکان علاقه و اصرار داشتند که صنعت نفت را مانند قبل‏ به صورت باز و جهانی نگه دارند اما گروه دوم به سمت درون‏گرایی و انزوا حرکت می‏کردند.

دوره سوم بعد از 1973 آغاز گردیده و تا اواسط دههء آخر قرن بیستم‏ ادامه یافت.در این دوره کشمکش فوق الذکر کاهش یافت و انزوا طلبی نسبی‏ کشورهای با سابقه تولید کننده نفت و اعضای اوپک برای دول صنعتی غرب‏ قابل تحمل‏تر گردید.

دول صنعتی غرب پس از شوک اول نفتی با تأسیس آژانس بین المللی‏ انرژی(1974)سیاست‏های انرژی خود را بر اساس حداقل وابستگی به‏ نفت و به خصوص نفت اوپک(به ویژه اعضای خاورمیانه و خلیج فارس‏ اوپک)تنظیم نمودند،طی این دوران تلاش این کشورها در این جهت بوده‏ است که اولا سهم سایر حامل‏های انرژی را در سبد انرژی خود افزایش و سهم نفت را به حداقل ممکن کاهش داده و ثانیا نفت مورد نیاز خود را نیز تا حد ممکن از مناطق غیر اوپک تأمین نمایند.بنا بر این روابط شرکتهای نفتی با اعضای اوپک محدودتر شد و حجم سرمایه‏گذاری این شرکت‏ها در اوپک نیز تقلیل یافت.

اما دوران چهارم که هم اکنون در آن قرار داریم از حدود اواسط دههء آخر قرن بیستم(دههء گذشته)آغاز گردیده است.امروز جهان صنعتی با وضعیت‏ جدیدی روبروست.علیرغم تمایل دول صنعتی و به ناگزیر میزان وابستگی‏ جهان به نفت و گاز اوپک و خصوصاخاورمیانه و خلیج فارس در حال‏ افزایش است.سهم منابع انرژی غیر فسیلی و سهم نفت و گاز مناطق‏ غیر اوپک(در حد تکنولوژی موجود)به حد اکثر ممکن رسیده است.اغلب‏ پیش‏بینی‏های انجام شده در طی سالها گذشته نشان داده است که منابع‏ مذکور قادر به پاسخ گویی به نیازهای فزایندهء جامعهء بشری به منافع انرژی‏ نیستند،و لذا برای تأمین امنیت بلند مدت عرضهء انرژی باید سرمایه گذاری‏های گسترده و جدیدی در کشورهای قدیمی دارای ذخایر نفت و گاز صورت پذیرد.بنا بر این موج جدید جهانی‏سازی در صنایع نفت‏ جهان آغاز گردیده است و در این موج،انزوا طلبی و درون‏گرایی در صنایع‏ نفت کشورهای مذکور،برای دول صنعتی قابل قبول و قابل تحمل نیست. اقتضای موج جدید جهانی شدن صنایع نفت آن بوده است که درهای صنایع‏ نفت کشورهای اوپک مجددا بر روی شرکت‏ها و سرمایه‏های خارجی باز شود.اتفاقا موج جدید جهانی شدن در نصایع نفت با پدیدهء عمومی‏ جهانی شدن همراه گردید و لذا از ابعاد متفاوتی نسبت به موج اول‏ برخوردار است.در موج جدید جهانی شدن کشورهای صاحب ذخایر نفت‏ تحت فشار قرار می‏گیرند که ساختارهای درونگرای صنایع نفت خود را متحول نموده و ساختارهایی را طراحی کنند که امکان تعامل با خارج را دارا باشند.

در کشور ما،در موج اول جهانی بودن صنعت نفت،دولت‏های وقت‏ مطلقا منفعل بودند و شرکت‏های خارجی با حمایت دولت‏های متبوعه‏شان‏ قراردادهای مورد نظر خود را به امضای دولت مردان بی‏تدبیر ما رساندند. آثار سوء آن قرار دادها طی دورانی طولانی و تا ملی شدن سنعت نفت و حتی بعد از آن گریبانگیر کشور بود.البته اگر بخواهیم میزان‏ بی‏تدبیری بعضی مدیران آن زمان و احیانا ابعاد خیانت بعضی دیگر از منصفانه‏تر ارزیابی نماییم باید توجه کنیم که در آن دوران‏ اولا-شناختی از ارزش و اهمیت منابع ئیدروکربوری وجود نداشت و ثانیا-تقریبا فاقد هر گونهتجربه و دانش فنی در بهره‏برداری از این منابع‏ بودیم اما در دور جدید جهانی شدن صنعت نفت هم ابعاد ارزش و اهمیت‏ روز افزون منابع نفت و گاز در اقتصاد جهانی روشن است و هم مردم‏ هوشمند ایران(شاید علیرغم میل باطنی آن‏ها که بر صنعت نفت ما مسلط بودند)بخش قابل توجهی از دانش فنی مربوطه را فرا گرفته و تجربهء فراوانی اندوخته‏اند.بنا بر این در موج جدید جهانی شدن با اتکا به این‏ شناخت و تجربه اگر خدای ناکرده خطاهای گذشته را تکرار کنیم فاقد هر گونه توجیهی خواهیم بود،با فراموش کردن واقعیات گذشته و تحقیر دانش و تجربه و سایر اندوخته‏های آن دوران نمی‏توان راه به صلاح برد. در این مرحله باید با تجمیع تمامی تجربیات گذشته و توانایی‏های‏ موجود به بسط و توسعهء این توانایی‏ها بپردازیم تا از این طریق ضمن‏ استفاده از مزایای ارتباط با دیگران،آسیب‏های احتمالی آن را به حداقل برسانیم.

در روابط بین المللی کشورهای در حال توسعه،انزوا طلبی و تسلیم طلبی،دو حد افراطی و نهایی تنظیم روابط با دیگران و خصوصا با دول توسعه یافته هستند و تجربه نشان داده است که هیچ کدام نیز ره به‏ عافیت ندارند اما نقاط بینابین فراوانی هم وجود دارد.بدون شک دوران‏ انزوا طلبی از صنعت جهانی نفت به ویژه در بعد تکنولوژیک آن بسیاری‏ آثار و تبعات منفیرا برای صنعت نفت ما در بر داشته است اما وجود این‏ آثار و تبعات منفی دلیل آن نمی‏شود که از ترس انزوا به تسلیم تن در دهیم‏ چرا که آثار و تبعات دردناک تسلیم طلبی نیز قبلا در کشور خود ما و در بسیاری از دیگر کشورهای در حال توسعه تجربه شده است.صحیح نیست‏ که دائما از ترس سقوط از یک سوی بام از سوی دیگر آن سقوط کنیم.تنظیم‏ منطقی روابط بین المللی و به وجود آوردن امکان استفاده از سرمایه و تکنولوژی جهان برای تحقق منافع ملی،نیازمند خروج از انزوا و لکن‏ تنظیمروابط مقتدر،مسلط،معتدل و منطقی با جهان است.در این‏ میان ارتباط با سازماهای بین المللی و تحرک دیپلماسی اصالت ذاتی‏ نداشته و باید در جهت تأمین منافع ملی و پیگیری استراتژی‏های تعیین شده‏ باشد.

همان گونه که اشاره شد در موج قبلی جهانی بودن صنعت نفت‏ استراتژی‏ها و اهداف توسعه صنعت نفت کشور و ظرفیت‏های تولید آن‏ صرفا بر مبنای عوامل بین المللی و نیازهای کشورهای مسلط تنظیم شده‏ بود.در موج جدید جهانی شدن نیز قدرتهای مسلط جهان علاقه‏مند هستند که همان تجربه را تکرار کنند.البته در دوره قبل،این برنامه ریزی مستقیما اعمال می‏شد اما در این دوره به طرق و روش‏های پیچیده‏تر و از جملهاز طریق انتشار گسترده اطلاعات و آمار جهت دار،این کار پیگیری می‏شود. بنا بر این باید آگاهانه توجه داشت کهتوسعه صنعت نفت کشور و ظرفیت‏های تولیدی آن نمی‏تواند تنها بر مبنای عوامل بین المللی برنامه ریزی‏ شود بلکهباید الزامات رشد و توسعه کشور ملاک برنامه ریزی صنعت نفت باشد، البته عوامل و پارامترهای بین المللی نیز در طراحی استراتژی‏ها و برنامه‏های‏ کلان رشد و توسعهء کشور(و در نتیجه رشد و توسعه صنعت نفت)تأثیر گذار خواهند بود اما تنها بخشی از عوامل تعیین کننده(و نه همهء آن‏ها)را تشکیل‏ می‏دهند.

امید است در این موج،با دقت و هشیاری و با تعیین استراتژی‏ها و اهداف ملی برای توسعهء صناع نفت و از طریق به کار گیری سازمان یافته‏ حد اکثر توانایی‏های ملی بر مشکلات راه و خطرات آن فائق آییم و مسیر روشن،شفاف،مطمئن و در تعامل و تلازم با سایر بخش‏های اقتصاد ملی را برای صنعت نفت کشور طراحی نماییم.

موج جدید جهانی شدن صنعت نفت فرصت‏های کم سابقه‏ای را برای‏ ما و محدودیت‏های فراوانی را برای جهان غرب به وجود می‏آورد به عنوان مثال از این به بعد آتش افروزی در منطقهء استراتژیک‏ خلیج فارس دشوار خواهد بود.از این فرصت‏ها می‏توان و باید بهره‏ گرفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۸۰ ، ۱۲:۱۸
سید غلامحسین حسن‌تاش

نفت و انتخابات ریاست جمهوری

 

هشتمین انتخابات ریاست جمهوری در پیش است.از اولین‏ دوره انتخابات ریاست جمهوری تا امروز تحولات همه جانبه‏ای در کلیه عرصه‏ها در کشور اتفاق افتاده است و طبعا محیط رقات‏ انتخاباتی نیز متناسب با این تحولات متحول گردیده است اما عرصه رقابت انتخاباتی در تمام این دوره‏ها از یک جهت از مشابهت‏ ویژه‏ای برخوردار است و آن اینکه مسئله نفت هرگز در عرصه رقابت‏ انتخاباتی حضور نداشته است.به راحتی می‏توان تحقیق نمود که در تمامی این دوره‏ها تقریبا هیچیک از کاندیداهای ریاست جمهوری، مواضع خود را در زمینه بخش نفت کشور و استراتژی‏ها و اهداف‏ این بخش تبیین ننموده‏اند و این مسئله‏ای است که شایسته است‏ دقیقا مورد بررسی قرار گرفته و علت‏یابی شود.برای روشن شدن‏ بیشتر موضوع مورد بحث،بد نیست اشاره‏ای به انتخابات ریاست جمهوری کشور ونزوئلا در سال گذشته داشته باشیم:کشور ونزوئلا در میان کشورهای عضو اوپک از نظر ساختار سیاسی و از نظر میزان‏ وابستگی اقتصاد این کشور به درآمد نفت بیشترین شباهت را با ما دارد،در انتخابات سال گذشته این کشور مسئله نفت(اگر نگوییم‏ مهمترین)یکی از مهمترین موضوعات مورد بحث و یکی از مهمترین عوامل رقابت میان دو کاندیدای اصلی ریاست جمهوری‏ بود هر یک از این دو کاندیدا استراتژی نفت یخود را تبیین نموده و مواضع خود را در زمینه مسائلی مانند توسعه یا عدم توسعه‏ ظرفیت‏های تولید نفت و انجام یا عدم انجام تعهدات خود در قبال‏ سازمان اوپک اعلام نموده و مواضع طرف مقابل در این زمینه‏ها را به نقد می‏کشیدند حضور محوری مسائل نفت در عرصه انتخابات‏ ریاست جمهوری ونزوئلا نشان دهنده محوریت صنعت نفت در حیات اقتصادی و معیشت مردم است، سایر اطلاعات موجود از این کشور نیز همین مسئله را تأیید می‏کند.مشهور است که مردم‏ ونزوئلا با اخبار نفت سر از خواب برداشته و با اخیار نفت به خواب‏ می‏روند.غیبت نفت در عرصه رقابت انتخاباتی کشور ما نشان دهنده‏ آن است که صنعت نفت در کشور ما با وجود بیش از 90 سال سابقه‏ هنوز بومی نشده است.

با مطالعه سطور فوق ممکن است بلافاصله این سؤال در ذهن‏ خواننده کنجکاو شکل بگیرد که:در کشور ما نیز درآمد حاصل از صدور نفت محوری‏ترین رکن معیشت مردم است،پس چگونه ما از این جهت میان ونزوئلا و ایران تفاوت قائل می‏شویم؟ در پاسخ به‏ این سؤال و در جهت ارائه توضیح دقیق‏تر در زمینه عدم بومی شدن‏ نفت در ایران باید به این نکته اشاره کنیم که آنچه در قبال صدور نفت خام عاید اقتصاد کشو رمی‏شود و در معیشت مردم مؤثر است‏ تنها و تنها رانت اقتصادی حاصل از صدور نفت است واین همان‏ پدیده‏ای است که اقتصاد کشور را به یک اقتصاد رانتی تبدیل نموده‏ است.تفاوت فاحش قیمت‏های جهانی نفت خام با هزینه‏های تولید نفت در منطقه خاورمیانه و کشور ما،درآمد عظیم رانت‏گونه‏ای را ایجاد می‏کند که حکومت به نهاد توزیع کننده خودمحور این رانت‏ تبدیل شده است،اما این به معنای در ارتباط بودن و آمیزش صنعت‏ نفت با پیکره اقتصاد کشور نیست.زمانی که تولید نفت کشور در کنترل شرکت‏های خارجی بود نیز بخشی از همین رانت در اختیار حکومت قرار می‏گرفت.با ملی شدن صنعت نفت امر تولید و صدور نفت خام در کنترل دولت ملی قرار گرفت و بخش بیشتری از این رانت به اقتصاد ملی منتقل شد اما کماکان صنعت نفت از بقیه‏ پیکره اقتصاد ملی جدا ماند بنابراین با این تعریف،بومی شدن‏ صنعت نفت امری فراتر از ملی شدن صنعت نفت است که به نظر نگارنده هنوز تحقق نیافته است.از آنجا که قبلا در سرمقاله شماره 9 مجله اقتصاد انرژی(بهمن ماه 1378)تحت عنوان«صنعت نفت و قطار توسعه اقتصادی»به طور مستقل به این مقوله پرداخته‏ایم‏ خواننده محترم را به مقاله مذکور ارجاع داده و در این مورد به همین حد بسنده نموده و در سطور آتی به آثار و تبعات این مقوله یعنی‏ غیبت نفت در عرصه رقابت انتخاباتی می‏پردازیم:

عرصه رقابت انتخاباتی عرصه حضور و عرض اندام مردم در انتخابات گزینه‏های مختلف در زمینه نحوه برنامه‏ریزی و اداره امور کشور در شئون مختلف است.در دموکراسی‏های پیشرفته اصولا مردم قبل از آنکه فرد کاندیدا و ویژگیهای شخصیتی او را در نظر داشته باشند حزب معرفی کنند او و ایده‏ها،استراتژیها و اهداف آن‏ را در نظر دارند.البته قصد آن نداریم که دچار اغراق گردیده و نقش و ویژگیهای فردی را منتفی نماییم.بدون شک حتی اگر یک حزب‏ موفق و دارای مواضع همه جانبه و منسجم،فرد مناسبی را کاندیدا نکند در جلب آراء مردم توفیق کافی نخواهد داشت،اما غرض تبیین‏ این نکته است که کاندیدای ریاست جمهوری(و یا تشکیلاتی که‏ وی را کاندیدا می‏کند) باید از مواضع روشنی در همه زمینه‏ها و به‏ ویژه اموری که نقش تعیین کننده در سرنوشت و زندگی مردم دارد، برخوردار باشد و به نظر ما مسئله نفت و انرژی در کشور ما قطعا از جمله این امور است.چنانچه استراتژیها و اهداف هر کاندیدا در این‏ زمینه مشخص باشد آحاد جامعه و خصوصاروشنفکران مجال‏ می‏یابند که از طریق نقد و بررسی آن، خاستگاههای خود را آشکار نموده و منعکس نمایند و کاندیداها نیز فرصت می‏یابند که مواضع‏ خود را با خاستگاه‏های مردم و نخبگان آنها تطبیق دهند و در این‏ صورت رأی اکثریت جامعه به یک کاندیدا رأی به مواضع وی نیز خواهد بود(کما این که خصوصا در دور گذشته انتخابات ریاست‏ جمهوری در عرصه‏های سیاسی و فرهنگی چنین نیز بوده است).

مسائل مربوط به انرژی و نفت و استراتژی‏ها و اهداف این بخش‏ با توجه به اهمیت و نقش آن در همه امور و خصوصا در سیاست‏ داخلی و خارجی و اقتصاد و تجارت خارجی کشور از چنان اهمیتی‏ برخوردارند که تعیین سرنوشت آن را نمی‏تواند به عده‏ای خاص و دیدگاه‏هایی خاص واگذار نمود.اصولا در هر امری که جامعه و نخبگان آن فرصت عرض اندام نیابند،این فرصت برای عده‏ای که‏ حداکثر و در بهترین شرایط، صرفا به دلیل سابقه مثبت مدیریتشان و نه به واسطه تجربه و تسلطشان برای اداره امر مورد نظر برگزیده‏ شده‏اند،فراهم می‏شود که برداشت‏های عجولانه و استراتژیها و اهداف شتابزده خود را به تقاضا و خواست اکثریت جامعه نسبت‏ دهند.البته مخالفین این برداشت‏ها و استراتژیها نیز ادعای‏ نمایندگی نظرات مردم را خواهند داشت و همه مدعی قیمومت‏ جامعه در امر مورد نظر خواهند بود در حالی که به دلیل غایب‏ بودن مردم هیچکدام هیچ حجتی بر ادعای خود ندارند.نتیجه‏ این کشمکش‏ها خنثی شدن و یا حداقل کند شدن روند تحقق‏ استراتژی و اهداف انتخاب شده خواهد بود.تجربه نشان‏ می‏دهد که به ویژه در اموری که از ابعاد فرامرزی برخوردارند، هنگامی که اهداف و استراتژی‏ها دچار ابهام بوده و اقدامات‏ اجرایی با مخالفت مواجه می‏گردند،میزان توفیق بسیار محدود خواهد بود.

با توجه به آنچه که ذکر شد شایسته است که کاندیداهای محترم‏ ریاست جمهوری در صورت لزوم از طریق بکارگیری کارشناسان‏ مطلع مورد اعتماد خود در حوزه خطیری مانند انرژی و نفت مواضع‏ خود را تبیین و ارائه نمایند.این حق مسلم مردم است که در همه‏ اموری که با زندگی و سرنوشت ایشان ارتباط دارد مطلع بوده و فرصت نقد و بررسی و انتخاب داشته باشند.قائل بودن به این حق‏ در بعضی امور و غفلت نمودن از آن در امور دیگر نوعی تعارض‏ خواهد بود و چنین تعارضی شایسته یک کاندیدای خوب و مورد اعتماد مردم نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۸۰ ، ۱۲:۱۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

ذخائر استراتژیک یک تیغ دولبه

 

بسیاری از پدیده‎های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از این ویژگی برخوردارند که در بلندمدت تغییر ماهیت داده و یا گاهی نقیض خود را در خود پرورش داده و یا ماهیت دوگانه پیدا می‎کنند. یک نمونة جالب از چنین پدیده‎هایی مسئلة صدور نفت عراق است که ما قبلاً در مورد آن صحبت کرده‎ایم (اقتصاد انرژی شمارة 6 آبان 78، نوامبر 99، خبر و نظر) و توضیح دادیم که آمریکا و غرب از طریق تحریم نفتی عراق عملاً تولید نفت یکی از عمده‎ترین صادرکنندگان نفت اوپک را از سیستم سهمیه‎بندی اوپک خارج کرده‎اند، یعنی پدیدة تحریم که ماهیت آن تنبیه عراق و… بود تدریجاً ماهیت دیگری پیدا کرد و بعنوان اهرم جانبی برای کنترل بازار نفت بکار گرفته شد. جالب است که در ماههای پایانی سال میلادی گذشته، نقیض این ماهیت جدید نیز رخ نمود و دولت عراق نیز آموخت که دقیقاً در مقاطع بحرانی می‎تواند از حساسیت آمریکا و غرب بهره گرفته و ایشان را تحت فشار قرار دهد و مطالبات خود را مطرح نماید. ذخائر استراتژیک نمونة دیگری از این پدیده‎هاست. ماهیت دوگانة ذخایر استراتژیک در ماه دسامبر گذشته یعنی در زمانیکه نگرانی کشورهای مصرف‎کننده نسبت به تبعات احتمالی پدیده Y2K بر تولید و انتقال نفت صادراتی جهان به اوج خود رسیده بود و در همین شرایط عراق نیز به نوعی بازار نفت را تهدید می‎کرد، پدیدار شد. شاید بتوان تبلور این ماهیت دوگانه را در اظهارات متناقض مقامات آمریکایی و خصوصاً وزیر انرژی این کشور که در طول ماه دسامبر مطرح شد یافت. برخی از این مقامات بارها اعلام کردند که در صورت لزوم از ذخایر استراتژیک استفاده خواهند کرد و بخشی از این ذخایر را جهت مقابله با بحران وارد بازار خواهند نمود و از سوی دیگر همین مقامات بارها احتمال استفاده از ذخایر استراتژیک را تکذیب کردند. قبل از بیان دلیل این تناقض‎گوییها باید توجه کرد که در مورد پدیده‎های اقتصادی ماهیت دوگانه‎ای که ذکر کردیم شدیدتر نیز هست چرا که در مورد بسیاری از پدیده‎های اقتصادی مسئلة انتظارات و آثار روانی مطرح می‎گردد و در دنیای امروز گاهی اهمیت انتظارات و آثار روانی از آثار فیزیکی و اساسی مهمتر است. بسیاری از تحلیلگران بازار جهانی نفت بر این باورند که تأثیر عوامل روانی بر بازار جهانی نفت (البته در کوتاه‎مدت) بسیار بیشتر از عوامل اساسی است. جالب این است که در بسیاری از موارد عوامل اساسی و روانی در مقابل یکدیگر قرار گرفته و در خلاف جهت یکدیگر تأثیر می‎گذارند. مسئلة استفاده از ذخائر استراتژیک نیز از جمله همین عوامل بود و بنظر می‎رسد که تناقض‎گویی مقامات آمریکایی نیز از همین واقعیت ناشی شده است به این معنا که گرچه وارد کردن بخشی از ذخایر استراتژیک به بازار جهانی نفت به معنای افزایش عرضه است و علی‎القاعده باید موجب کاهش قیمتهای جهانی نفت شود اما با توجه به تصویری که در ذهن مردم از این ذخایر بوجود آمده است بهره‎گیری از این ذخایر این تصور را در مصرف‎کنندگان بوجود می‎آورد که وضعیت بسیار بحرانی است و آثار روانی چنین تصوری ممکن است بصورت ایجاد تقاضای کاذب رخ نموده و قیمتها را بیش از پیش افزایش دهد. ضمن آنکه تجربه نشان داده است که کاهش حجم ذخایر استراتژیک نیز به خودی خود قیمتها را افزایش می‎دهد. بنابراین در این تجربه آمریکائیها متوجه شدند که هر چند ذخیره‎سازی استراتژیک اهرمی برای مقابله با شرایط بحرانی است اما دقیقاً در همان شرایط بکارگیری این اهرم با دشواری مواجه است. بنابراین به این نتیجه رسیدند که باید بیش از پیش به ظرفیتهای مازاد تولید بعضی از اعضاء اوپک متکی باشند اما باید توجه داشته باشند که ممکن است در آینده پدیدة ظرفیتهای مازاد نیز به نوعی، ماهیتی دوگانه بیابد، خصوصاً اینکه در حال حاضر این ظرفیتهای در یک کشور خاص متمرکز نیست و در بین اعضاء اوپک توزیع گردیده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۸۰ ، ۱۹:۵۲
سید غلامحسین حسن‌تاش

مقدمه

روال معمول بر این بوده است که در سرمقاله‎های مجله اقتصاد انرژی به مسائل کلیدی بخش انرژی بپردازیم در این شماره از این روال عدول کرده و نظر خوانندگان محترم را به یکی از مسائل و مشکلات کلیدی که مبتلایه بخش‎های مختلف اجرائی کشور و از جمله بخش انرژی است جلب می‎کنیم.

در بررسی مشکلات و محدودیتهای مطالعه و تحقیق و پژوهش در کشور و با لحاظ نمودن دیدگاههای مختلف اهم موارد به صورت زیر قابل جمع‎بندی است:

1)     ضعف منابع مالی تخصیصی به امر پژوهش و تحقیق و سهم ناچیز تحقیقات در درآمد ناخالص ملی کشور

2)     عدم حمایت عملی مسئولین اجرایی و مدیران کشور از پژوهش و مطالعه، علیرغم اعتراف زبانی به اهمیت این امر

3)     ذهنی‎بودن پژوهش‎ها و مطالعاتی که انجام می‎شود و فاصله‎داشتن نتایج آن با صحنه عمل و اجرا

4)     عدم توجه به نتایج تحقیقات و انتقال گزارشات پژوهشی و تحقیقی به قفسه‎های کتابخانه‎ها و آرشیوها

در جستجوی علل و عوامل مشکلات مطالعه و تحقیق و پژوهش در کشور موارد بسیاری قابل ذکر است. روشن‎نبودن استراتژیهای ملی تحقیقاتی، ناکارآمدی و به‎روز نبودن روش‎های پژوهش، ناکارآمدی نظام‎های آماری و اطلاعاتی، ناآگاهی مدیران از جایگاه و اهمیت تحقیق و پژوهش و بسیاری موارد دیگر از جمله این عوامل هستند. اما صاحب این قلم بر این باور است که ناکارآئی نظام تصمیم‎گیری و فقدان نظام تصمیم‎سازی از آفات اساسی پژوهش و تحقیق در کشور بوده و سایر عوامل فرع بر آن است به عبارت دیگر اگر این آفت برطرف گردیده و نظام تصمیم‎گیری از کارائی لازم برخوردار و نظام تصمیم‎سازی تاسیس شود، نیاز واقعی و تقاضای موثر برای پژوهش بوجود خواهد آمد و از این طریق سایر موانع و مشکلات پژوهش و تحقیق که پیش‎تر به آنها اشاره شد در مسیر اصلاح قرار خواهد گرفت.

ضعف نظام تصمیم‎گیری و فقدان نظام تصمیم‎سازی خود یک مشکل اساسی مستقل در نظام اداری کشور است که دائماً آثار و تبعات منفی خود را بر همه عرصه‎ها و از جمله تحقیق و پژوهش بر جای می‎گذارد بنابراین بهتر است ابتدا به بررسی آن بپردازیم:

 

ضعف مکانیزم تصمیم‎گیری

ضعف مکانیزم تصمیم‎گیری به این امر مربوط می‎شود که متاسفانه در کلیه سطوح و رده‎های نظام اداری کشور تصمیماتی که توسط افراد، شوراها، هیئت‎مدیره‎ها و … اتخاذ می‎شود تصمیم‎گیریها شتابزده، تک‎سبب بینانه، فاقد پشتوانه کارشناسی، فاقد جامعیت و گاهی متکی بر تاثیر‎گذاری آراء افراد و جناح‎های ذینفوذ است.

متاسفانه بعضاً ملاحظه می‎شود که نحوه طرح موضوع و تصمیم‎گیری در یک شورای مهم تصمیم‎گیری کشور و یا مثلاً در هیئت‎مدیره یک شرکت معظم دولتی، از حداقل کارشناسی برخوردار نبوده و نوعاً حتی از نظر حقوقی نیز کنترل نمی‎شود که آیا تصمیمات متخذه در چارچوب صلاحیت حقوقی شورا یا هیئت مدیره مذکور قرار دارد یا نه؟ بدون شک این شیوه تصمیم‎گیری از آثار و تبعات بسیار نامطلوبی برخوردار است. بررسی علل و عوامل رایج‎شدن این شیوه تصمیم‎گیری در نظام اداری کشور خود نیازمند پژوهش بوده و از حوصله این بحث خارج است اما در اینجا به ذکر دو دلیل که مهمتر به نظر می‎رسند اکتفا می‎کنیم:

1-   بنظر می‎رسد که مقتضیات نظام تصمیم‎گیری در دوران انقلاب، جنگ و بازسازی تدریجاً عاداتی را برای مدیران و تصمیم‎گیران بوجود آورده است و در شرایط حاضر که مقتضیات مذکور مرتفع گردیده است نیز مدیریت و نظام تصمیم‎گیری دستخوش این عادات است. بدون شک خصوصاً در دوران انقلاب و جنگ ضرورت ایجاب می‎کرد که تصمیم‎گیریها از فوریت و سرعت برخوردار باشد، شرایط بسیار متحول و تهدیدهای دائم‎التزاید هرگز این فرصت را برای تصمیم‎گیران فراهم نمی‎آورد که به انتظار فرآیند تصمیم‎سازی و نتایج مطالعات و پژوهش‌ها بنشینند و قراردادن تصمیم‎سازان و پژوهشگران در معرض بسیاری از اطلاعات (به لحاظ محرمانه بودن اطلاعات) مقدور نبود. در بسیاری از موارد تعلل و تاخیر در تصمیم‎گیری ممکن بود که اصولاً موضوع مورد تصمیم را منتفی نموده و آثار و تبعات ناخوشایندی را باقی گذارد، همانطور که اشاره شد استمرار و تداوم این دوران خصوصاً عادت سرعت در تصمیم‎گیری را در شبکه مدیریت سطح کلان کشور بوجود آورد و از طرفی این شبکه مدیریت هرچند دچار جابجائی‎ها و تغییرات فراوانی بوده اما از نظر ترکیب عناصر تقریباً ثابت مانده است. با توجه به آنچه بیان شد بنظر می‎رسد که در شرایط حاضر جهت حل بسیاری از مشکلات اساسی نظام اداری و اجرائی کشور کندکردن و منطقی‎کردن فرآیند تصمیم‎گیری یک ضرورت است.

2-   عدم تحقق شایسته‎سالاری، عدم تخصص و بی‎تجربگی مدیران و انتخاب مدیران کلیدی از خارج از بدنه تخصصی سازمانهای اداری و دستگاه‎های اجرائی نیز عامل دیگری است که موجب قطع ارتباط بین بدنه تخصصی و کارشناسی دستگاه‎ها و مدیریت گردیده است. مدیران و کارشناسان نه آنگونه که باید یکدیگر را می‎شناسند و نه آنگونه که باید به یکدیگر اعتماد دارند. البته تداوم طولانی‎مدت این دو پدیده یعنی عدم مراجعه مدیریت به کارشناسی و عدم شناخت و اعتماد متقابل متاسفانه موجب تضعیف، واخوردگی و انفعال نظام کارشناسی گردیده و بازسازی این نظام باید بطور جدی در دستور کار قرار گیرد و در این رابطه نظام کارشناسی قبل از هرچیز نیاز به بازیابی اعتماد به نفس خود دارد که این نیز قطعاً با سرزنش و تحقیر ممکن نخواهد بود. متأسفانه بسیاری از مدیران (خواسته یا ناخواسته) ضعف دانش و تجربه خود را از طریق تحقیر کارشناسان فرافکنی می‎کنند که این پدیده صدمات جبران‎ناپذیری را به پیکره کارشناسی وارد می‎کند.

متاسفانه ذهنیت مدیریت دولتی در ایران ذهنیت سخت‎افزاری است (تشریح این پدیده خود نیاز به فرصتی مستقل دارد) و تبلور این پدیده، آنستکه مدیریت با همه چیز برخورد سخت‎افزاری نموده و مثلاً علاقمند است که همه خلاء‎ها را با ایجاد و تاسیس و یا حذف و ادغام واحدهای سازمانی حل کند و این در حالیستکه مشکلات موجود عمدتاً از نوع نرم‎افزاری و فکرافزاری هستند و باید به پرکردن خلاءهای نرم‎افزاری پرداخت، خلاءهای موجود در نظام‎های تصمیم‎گیری، تصمیم‎سازی و پژوهش را به هیچ وجه نمی‎توان با برخورد سخت‎افزاری پر کرد.

 

 

 

فقدان نظام تصمیم‎سازی

همانگونه که تفصیلاً تشریح شد، عواملی چون ضعف و شتابزدگی در نظام تصمیم‎گیری و عدم احساس نیاز و عدم مراجعه تصمیم‎گیران به کارشناسان و تصمیم‎سازان موجبات اضمحلال نظام تصمیم‎سازی را فراهم آورده است.

تصمیم‎گیری اساسی‎ترین وظیفه و کارکرد مدیریت است و مدیر حاذق و منطقی علی‎القاعده باید تصمیمات خود را از میان گزینه‎های مختلف و با اشراف نسبت به نتایج و آثار و تبعات هر گزینه انتخاب و اتخاذ نماید. مشخص‎کردن تمامی گزینه‎های ممکن و مقدور برای اتخاذ تصمیم در هر زمینه و تبیین موانع و محدودیتها  و یا امتیازات و تسهیلات موجود بر سر راه هر گزینه (تا حد مقدور)، وظیفه نظام‎ تصمیم‎سازی است. وجود نظام کارآمد تصمیم‎سازی ممکن است که اتخاذ تصمیمات را با تاخیر و کندی مواجه کند اما تصمیماتی که در مسیر یک فرآیند منطقی و صحیح اتخاذ خواهد شد بدون شک از ضمانت اجرائی و سرعت مطلوب در فرآیند اجرا برخوردار خواهد بود. هنگامی که تصمیمات بصورت شتابزده و بدون پیش‎بینی موانع و محدودیتها اتخاذ می‎شود طبیعتاً تمهیدات لازم نیز جهت رفع محدودیتها و نحوه مقابله با موانع اندیشیده نمی‎شود و همین امر موجب می‎گردد که اقدامات و فعالیتها در مسیر عمل و اجرا دچار تنگنا و توقف و مشکل می‎گردند و گاهی چند برابر انرژی و زمانی که ظاهراً در فرآیند تصمیم‎گیری صرفه‎جوئی شده بود از مدیریت گرفته می‎شود و تمام نیروها و امکانات را فرسوده و مستهلک می‎نماید و دست آخر نیز کار به نتیجه مطلوب نمی‎رسد.

البته فعالیت نظام تصمیم‎سازی به آنچه گفته شد محدود نمی‎گردد وظیفه دیگر این نظام اینستکه نتایج تصمیمات را تعقیب نموده و نقایص کار خود را ثبت نماید. تطبیق مستمر پیش‎بینی‎ها با آنچه که بعداً در عمل اتفاق می‎افتد، تجربه و توان کارشناسان و تصمیم‎سازان را افزایش داده و از تکرار خطاها جلوگیری خواهد نمود. متاسفانه از جمله تبعات فقدان نظام تصمیم‎سازی در کشور این بوده است که بسیاری از اشتباهات بارها تکرار می‎گردد.

چنانچه سیستم کارشناسی و نظام تصمیم‎سازی از کارائی لازم برخوردار باشد و وظایف خود را به نحو صحیح انجام دهد مسلماً بطور مستمر در معرض سئوالات اساسی قرار خواهد گرفت و دائماً با ابهامات، مشکلات و یا مسائلی مواجه خواهد گردید که پاسخگوئی و پرداختن به آنها از محدوده این نظام فراتر رفته و نیاز به مطالعات و پژوهشهای جامع‎تر خواهد داشت.

 

مشکلات تحقیق و پژوهش

مراجع سیاستگذاری پژوهش و نهادهای تحقیقاتی و مطالعاتی و پژوهشی در هر زمینه‎ای در کشور وجود دارند و فعالیت می‎کنند و دانشگاهها نیز به سهم خود به امر تحقیق و مطالعه و پژوهش می‎پردازند اما هنوز صحبت از ناکارائی نظام پژوهشی می‎شود.

عرف متداول اینستکه پژوهشگران و مراکز پژوهشی براساس علائق خود در کنار برداشتهای خود از نیازهای پژوهشی دستگاهها، اقدام به تعریف موضوع و مسئله می‎کنند و سپس تلاش می‎کنند که برای این موضوعات بازاریابی کنند و دستگاه‎ها را به پشتیبانی از پژوهشهای مورد نظر خود برانگیزند، در واقع تولیدات پژوهشی بر مبنای نیاز و تقاضای واقعی دستگاه‎ها و جهت پاسخگوئی به این تقاضا انجام نمی‎شود و شاید به همین دلیل از حمایت کامل و کافی دستگاه‎ها و نهادها برخوردار نیست. از سوی دیگر شتابزدگی، روزمرگی و انفعال در تصمیم‎گیری و فرآیند آزمون و خطا که مدیران با آن مواجهند در کنار بی‎برنامگی و عدم انسجام ذهنی و مواجه بودن دائمی با آثار و تبعات منفی تصمیم‎گیریهای غلط گذشته (که قبلاً به آن اشاره شد) وضعیت سیالی را بوجود آورده است که مدیریت را هر روز با مشکل و مسئله جدیدی روبرو نموده و امکان پرداختن به مسائل اساسی را از او سلب می‎کند. مجموعه این عوامل موجب قطع ارتباط میان مدیران و تصمیم‎گیران و محققین و پژوهشگران و به عبارت دیگر موجب قطع ارتباط میان عرصه اجرا و عمل و عرصه تحقیق و پژوهش گردیده است.

 

نتیجه‎گیری و جمع‎بندی

با توجه به آنچه گفته شد نتایج زیر قابل جمعبندی است:

1-   سیستم تصمیم‎گیری اداری و اجرائی کشور دچار بحران شتابزدگی، روزمرگی و انفعال بوده و تصمیمات متخذه در این سیستم فاقد پشتوانه کارشناسی است.

2-   حل ریشه‎ای و اساسی مشکلات نظام اداری را نباید در اصلاحات و تغییرات سخت‎افزاری به صور مختلف ادغام و تجزیه و کم و زیاد کردن واحدهای سازمانی و … جستجو کرد بلکه مشکل در نرم‎افزارهاست و تا زمانیکه نظام تصمیم‎گیری اصلاح و نظام تصمیم‎سازی ایجاد نشود تصمیمات متخذه در زمینه اصلاحات سخت‎افزاری نیز به نوبه خود از پختگی و جامعیت لازم برخوردار نخواهد بود و احتمالاً مشکلات را فزونتر و پیچیده‎تر خواهد نمود.

3-   منطقی‎کردن و اصلاح نظام تصمیم‎گیری مستلزم احیاء نظام تصمیم‎سازی است.

4-   نظام تصمیم‎سازی حلقه مفقوده ارتباط میان مدیریت و تصمیم‎گیری و مطالعات و تحقیقات است. در یک روند منطقی تصمیم‎گیری، مدیران تصمیم‎گیر نیازمند و متقاضی فعالیت کارشناسان تصمیم‎ساز و در انتظار نتایج بررسی‎های ایشان و تصمیم‎سازان نیز نیازمند و متقاضی فعالیت محققین و پژوهشگران و در انتظار نتایج مطالعات ایشان خواهند بود و در این صورت تقاضای واقعی و مستمر جهت تحقیق و پژوهش بوجود خواهد آمد.

5-   مقوله مورد بحث مطلقاً از نوع نرم‎افزاری می‎باشد و حل آن نیاز به اقدامات سخت‎افزاری و از جمله تاسیس و ایجاد واحدهای سازمانی و … ندارد، اغلب نهادهای لازم در دستگاه‎ها وجود دارد و آنچه که مهم و لازم است تغییر شیوه تفکر و اصلاح روندها و شیوه‎های تصمیم‎گیری و اقداماتی از این دست می‎باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۷۹ ، ۱۹:۵۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

دیدگاه های مقابل در زمینه بیع متقابل

 

مصاحبه شونده: سید غلامحسین حسن تاش

 

پیوست(ها):
 20120328143223-2008-260.pdf (نوع: PDF  حجم: 434KB)
 

 

منابع:
این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید: 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۷۹ ، ۱۹:۴۷
سید غلامحسین حسن‌تاش

یکبار دیگر همراه با مطرح‎شدن بحث بودجه سال 80 در مجلس شورای اسلامی مباحث مربوط به بهینه‎سازی مصرف فرآورده‎های نفتی نیز اوج گرفت. این وضعیت همه ساله در تقاطع ارائه قانون بودجه (یا قانون برنامه) به مجلس شورای اسلامی تکرار می‎شود، ناگهان موجی از نگرانیها در مورد مصرف مصرفانه و غیراستاندارد سوخت در ایران بر می‎خیزد و پس از پایان یافتن مراحل تصویب قانون بودجه مجدداً این موج فرود آمده و تدریجاً همه ‎چیز بدست فراموشی سپرده می‎شود. رسانه‎های گروهی که قوه چهارم نامیده شده‎‎اند و از جمله وظایفشان اینستکه در مقاطع مختلف سایر قوا را از خواب غفلت از مسائل مهم جامعه بیدار کنند نیز متاسفانه صرفاً در همان مقطع فوق‎الذکر، خود از خواب غفلت بیدار می‎شوند و در به در بدنبال مصاحبه شونده و اظهارنظر کننده در باب فاجعه ملی مصرف بی‎رویه     حامل‎های انرژی می‎گردند و سپس مانند دیگران با پایان یافتن مباحث بودجه و با وزش اولین نسیم‎های بهاری مسئله را به وادی فراموشی می‎‎سپارند و سال بعد نیز بدون اینکه حتی به آرشیو سال قبلشان نگاهی بیاندازند مجدداً از نو آغاز می‎کنند و دوباره همان بحث‎ها و نگرانی‎ها تکرار و بدون آنکه نکته جدیدی به آن افزوده شده باشد و باز هم تکرار می‎شود.

به راستی چرا اینگونه است، اگر مسئله بهینه‎سازی انرژی یک مسئله مهم ملی است آیا با این روش و با این نوع برخورد قابل حل است و یا نیازمند یک برخورد مستمر و پیگیر و منجسم می‎باشد. آیا تمام مسئله در قیمت‎‎‎گذاری خلاصه می‎شود و اگر موفق نشدیم که قیمت‎ها را اصلاح کنیم باید مسئله را به دست فراموشی بسپریم و باز سال آینده در مسیر اصلاح قیمتها تلاش کنیم؟ آیا مقوله بهینه‎سازی مصرف انرژی و طرح ابعاد و اهمیت آن بهانه‎ای برای توجیه افزایش قیمت‎هاست؟ و یا (به فرض ضرورت) اصلاح قیمت‎ها وسیله و مقدمه‎ای برای بهینه‎سازی مصرف انرژی است؟ بدون شک اگر پاسخی شایسته و درخور به این سئوالات ندهیم شاید هرگز از این دور بسته خارج نشویم.

 شاید ذکر یک مثال ساده برای اینکه نشان دهیم که مشکل تنها در قیمت‎گذاری خلاصه نمی‎شود بی‎مناسبت نباشد؛ در اغلب ساختمانهای اداری در اغلب روزهای فصول سرما (پائیز و زمستان) پنجره‎ها باز است و اطاقها به قدری گرم است که ورود هوای خنک از پنجره به داخل اطاق (و به عبارت دیگر تلف‎کردن حرارت) بسیار مفرح و لذت‎بخش است. یکی از مدیران اظهار می‎داشت که کسانی که بیشتر وقتشان در دفتر کارشان می‎گذرد در زمستان بیشتر از تابستان عرق می‎کنند و بیشتر نیاز به استحمام دارند و در تابستان بیشتر دچار سرماخوردگی می‎شوند چرا که دفاتر اداری معمولاً در تابستان‎ها بیش از حد سرد و در زمستان‎ها بیش از حد گرم است!! در کشورهای پیشرفته (از نظر نرم‎افزار و مدیریت) این وضعیت مصرفانه را به سادگی حل کرده‎اند کافیست که در شرح وظایف یکی از بخش‎های مربوطه اداری و پشتیبانی گنجانده شود که هر روز وضعیت هوا را پیش‎بینی نموده و موتورخانه (برودتی یا حرارتی) مرکزی را بر اساس یک جدول مشخص تنظیم نمایند تا محیط اداره همواره در یک درجه  حرارت استاندارد تعیین شده قرار داشته باشد. پس از مدتی نظارت و بازرسی و کنترل مدیریت و منوط‎کردن پاداش و تشویق واحد ذیربط به رعایت دقیق این وظیفه، مسئله به تدریج عادت خواهد شد و تحقق آن بصورت غیر مستقیم عادات لباس پوشیدن کارکنان را نیز اصلاح خواهد نمود و در درازمدت این فرهنگ از اداره به منزل نیز منتقل خواهد شد. آیا واقعاً انجام چنین اقدامات ساده‎ای دشوار است؟ و آیا بدون اصلاح قیمت‎ها امکان تحقق آن وجود ندارد؟ و آیا همان سازمانهایی که فغانشان بیش از همه از این فاجعه ملی بلند است این اقدام ساده را در ساختمان‎های اداری خود به اجرا گذاشته‎اند؟

نکته جالب توجه اینستکه در مباحثی که هر سال تکرار می‎شود موضوع قیمت بنزین در راس قرار دارد و به سایر فرآورده‎ها کمتر توجه می‎شود لذا بی‎مناسبت نیست نکاتی را در این رابطه متذکر شویم.

1-     در حال حاضر با توجه به قیمت‎های جهانی نفت‎خام قیمت هر لیتر بنزین در خلیج‎فارس در حدود 20 سنت (یک پنجم دلار) است با توجه به اینکه متاسفانه هزینه تمام شده دقیق تولید فرآورده‎های نفتی در ایران مشخص نیست و ارقامی هم که ارائه می‎شود بسیار خدشه‎پذیر است، شاید یک راه منطقی این باشد که قیمت‎های جهانی را ملاک محاسبه یارانه قرار دهیم یعنی فرض کنیم که اگر تولیدکننده، بنزین را با نرخ 35 تومان به شهروندان ایرانی نفروشد می‎تواند آنرا به بهای 20 سنت در لیتر از خلیج‎فارس به بازارهای جهانی عرضه نماید. در اینصورت اگر ارزش 20 سنت را با دلار 800 تومان محاسبه کنیم به رقم 160 تومان در هر لیتر می‎رسیم که نسبت به نرخ فعلی بنزین از تفاوت بسیار فاحشی برخوردار است، اما خصوصاً با مباحثی که اخیراً در جامعه مطرح گردیده است واضح است که نرخ دلار (800 تومان) واقعی نبوده و حداقل به هیچ وجه منعکس‎کننده قدرت خرید نیست؛ بر اساس مطالعاتی که اخیراً توسط بانک جهانی بر منبای شاخص "برابری قدرت خرید" (Purchasing power parity) به عمل آمده است نرخ برابری موثر دلار در مقابل ریال که منعکس‎کننده قدرت خرید باشد 200 تومان محاسبه گردیده است که در این صورت قیمت بنزین در بازار بین‎المللی خلیج‎فارس بر مبنای فوق‎الذکر 40 تومان خواهد بود که فاصله چندانی با نرخ فعلی بنزین یعنی 35 تومان ندارد بنابراین اگر ارقام واقعی اقتصادی و مسئله قدرت خرید را در نظر بگیریم معلوم نیست که شهروندان ما واقعاً از یارانه قابل توجهی در رابطه با مصرف بنزین برخوردار باشند.

2-     بنظر می‎رسد که در یک اقتصاد برنامه‎ریزی شده چه در رابطه با بنزین و چه سایر حامل‎های انرژی، اصولاً بحث یارانه یک بحث فرعی و فاقد اهمیت است، یارانه و مالیات دو ابزار اقتصادی در دست دولتها هستند که باید در جهت تحقق برنامه‎ها بکار گرفته شوند مهم اینستکه چه برنامه‎ای برای تولید مصرف انرژی وجود دارد و چه قیمت‎هایی این برنامه را محقق می‎کند ممکن است که در جهت تحقق برنامه مشخص و معین مورد نظر، لازم باشد که حتی مقادیر قابل توجهی از هر یک از حاملهای انرژی مالیات اخذ شود کما اینکه در کشورهای اروپای غربی جهت تحقق برنامه‎های انرژی از فرآورده‎های نفتی مالیات سنگین اخذ می‎شود و در مقابل به ذغال‎سنگ یارانه پرداخت می‎شود. بنابراین اگر برنامه‎ریزی دقیق و روشنی وجود داشته باشد مهم اینستکه چه قیمت‎هایی تحقق برنامه را تضمین می‎کند و در این صورت اگر قیمت تمام شده از قیمت مورد نظر برنامه کمتر باشد باید مالیات اخذ شود و اگر بیشتر باشد باید یارانه پرداخت شود. مثلاً در مورد بنزین چنانچه شبکه مترو گسترش یابد و بتواند نیاز حمل و نقل عمومی را تامین نماید لکن شهروندان صرفاً بدلیل عادات خود کماکان از وسیله نقلیه شخصی استفاده نمایند ممکن است در مقطعی لازم باشد که از بنزین یا از خودرو مالیات بیشتری اخذ و به بلیط مترو یارانه پرداخت شود. (متاسفانه در حال حاضر بخش قابل توجهی از حمل و نقل عمومی کماکان به اتومبیل متکی است) البته باید توجه داشت که قیمت‎‎گذاری در چارچوب برنامه‎ریزی فوق‎الذکر نیز باید بر مبنای تخمین توابع تقاضا برای حامل‎های انرژی صورت پذیرد.

3-     اصولاً در حال حاضر فقط همین دستگاه‎های تولیدکننده حامل‎های انرژی دستگاه (ذینفع) هستند که مسئله حذف یارانه‎ها و بهینه‎سازی را با انگیزه پیگیری می‎کنند و اگر یارانه‎ها حذف شود و این دستگاه‎ها متضرر نشوند ممکن است انگیزه‎ای برای پیگیری این موضوع نداشته باشند از سوی دیگر متاسفانه در کشور دستگاه حاکمیتی برای برنامه‎ریزی انرژی وجود ندارد. بنابراین چنانچه یارانه‎ها حذف شوند و بدلیل ساختار تورمی اقتصاد و بدلیل فقدان فرهنگ بهره‎وری، افزایش قیمت حامل‎های انرژی نیز تاثیری بر کنترل مصرف نداشته باشد (چنین چیزی در شرایط اقتصادی ایران کاملاً امکان‎پذیر است و سوابق نیز آنرا تائید می‎کند) ممکن است مقوله بهینه‎سازی انرژی کاملاً بدست فراموشی سپرده شود و هیچ دستگاهی این مقوله را تعقیب ننماید. خصوصاً در مورد بنزین باید توجه داشت که درآمد بنزین اصلی‎ترین و سهل‎الوصول‎ترین درآمد دستگاه تولیدکننده است که افزایش قابل توجه آن می‎تواند مشکل این دستگاه را حل کرده و همان آثار منفی فوق‎الذکر را باقی بگذارد.

 در هر حال همانطور که اشاره شد مقوله بهینه‎سازی و صرفه‎جوئی در مصرف انرژی یک مقوله ملی است که برخورد با آن نیز نیازمند عزم ملی و درگیر شدن همه دستگاه‎ها و نهادهاست اگر چنانچه هر سازمانی بخواهد این مقوله را در چارچوب محدود منافع دستگاهی و سازمانی خود مورد ارزیابی و پیگیری قرار دهد قطعاً مشکل حل نخواهد شد متاسفانه در دوران بعد از جنگ (مشهور به دوران سازندگی) این فرهنگ منفی در کلیه سازمان‎های دولتی (اعم از بنگاه‎های اقتصادی و حتی وزارتخانه‎ها) حاکم گردیده است که منافع بخشی و دستگاهی را به منافع ملی ترجیح می‎دهند و آنجا که ایندو با یکدیگر تعارض پیدا می‎کند اولی را انتخاب می‎کنند، در چنین چارچوب فکری حل معضلات عمومی ملی بسیار دشوار خواهد بود. علاوه بر این حل چنین مشکل ریشه‎داری مستلزم پیگیری مستمر و همه‎جانبه است و نباید بصورت موضعی و مقطعی با آن برخورد شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۷۹ ، ۱۹:۴۳
سید غلامحسین حسن‌تاش

دلار، نفت و یورو

 

اعلام چند هفته پیش دولت عراق مبنی بر اینکه تنها حاضر است نفت خود را در مقابل دریافت واحد پول اروپائی (یورو) به فروش برساند موجب شد که یک بار دیگر مسئله ارتباط "یورو" و نفت موضوع بحث محافل اقتصادی قرار گیرد، البته قصد رژیم صدام حسین از طرح این موضوعات چیز دیگری است، طی چند ماه اخیر دولت عراق با مغتنم دانستن این فرصت که در حال حاضر ظرفیت‎های مازاد تولید نفت در جهان بسیار کاهش یافته است و با علم باینکه در هر حال میزان ظرفیت مازاد تولید نفت موجود در جهان در حد میزان صادرات این کشور نیست، کوشیده است که بازار آسیب‎پذیر جهانی نفت را به بهانه‎های گوناگون مورد تهدید قرار داده و قیمت‎های جهانی نفت را در جهت بالا تحت فشار قرار دهد و اینک یورو به عنوان دست‎آویز انتخاب شده است. البته چندی پیش نیز "ژاک‎سانته" عضو پارلمان اروپا و رئیس پیشین کمیسیون اروپا و کسی که روزنامه الشرق‎الاوسط (در شماره نهم اکتبر گذشته خود) وی را پدر معنوی وبنیانگذار یورو نامیده است در جریان نشست مشترک سران اقتصادی اروپا و شورای همکاری خلیج‎فارس، به تولیدکنندگان نفت خلیج‎فارس توصیه کرد که در معاملات خود با اروپا بجای دلار از یورو استفاده کنند. بنابر گزارش خبرگزاری رویتر "سانته" در دوبی اظهار داشت که:«من مطمئن هستم که اگر موضوع داد و ستد نفت با یورو را بررسی کنیم، جو اعتماد و مشارکت میان اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج‎فارس افزایش خواهد یافت و این امر به تحقق ثبات در بازار جهانی نفت کمک خواهد نمود.»

با بررسی تقدم و تاخر میان اظهارات "سانته" و ادعای دولت عراق این احتمال نیز قابل استناد است که رژیم صدام از همین اظهارات الهام گرفته باشد. در هر حال ما نیز این مسئله را بهانه قرار داده‎ایم که به بررسی ارتباطات متقابل بین "یورو" و نفت بپردازیم.

 

دلار و نفت

پس از حاکم‎شدن نظام ارزی "برتن-وودز" بر جهان (1944) و خصوصاً پس از سقوط نظام مذکور و با شناور شدن دلار که در سال 1971 اتفاق افتاد، همواره وجود دلار بعنوان پول پولها و بعنوان ابزار جهانی برای قیمت‎گذاری و معاملات یکی از مهمترین ابزارهای تسلط اقتصادی آمریکا بر جهان بوده است. قیمت‎گذاری نفت بر مبنای دلار موجب شد که بدنبال وقوع شوک اول نفتی در سال 1973 همگام با چند برابر شدن قیمت‎های جهانی نفت، تقاضای جهانی برای دلار نیز چند برابر افزایش یافت و این در شرایطی بود که دلار در سراشیبی سقوط قرار گرفته و به پول داغ تبدیل شده بود و از این طریق دلارهای داغ به دلارهای نفتی تبدیل شدند و از آنجا که بدلیل تضعیف دلار در مقابل سایر ارزهای معتبر جهانی قدرت خرید کشورهای اوپک در آمریکا بیشتر از سایر کشورهای صنعتی بود و همچنین با توجه به اینکه اکثر این کشورها تحت سلطه و نفوذ آمریکا قرار داشتند، افزایش قیمت نفت در جریان شوک اول نفتی کمک کرد که بخش قابل توجهی از دلارهای سرگردان به آمریکا بازگشت شود.

افزایش اخیر قیمت‎های جهانی نفت نیز منافعی را برای اقتصاد کلان آمریکا در برداشته است که ما قبلاً به آن پرداخته‎ایم (اقتصاد انرژی، شماره 10، مقاله ایالات متحده، انتخابات ریاست جمهوری و قیمت‎های جهانی نفت) از جمله منافعی که به لیست قبلی ما باید اضافه کرد، همین مسئله تقویت دلار و ضعف "یورو" در مقابل آن می‎باشد، آمریکائی‎ها قطعاً توجه دارند که قدرت‎یافتن یورو در طولانی‎مدت برای اقتصاد ایشان خطرناک است بنابراین تضعیف یورو آنهم در زمانی که این ارز جدید در دوران جنینی بسر می‎برد برای آمریکا از اهمیت برخوردار خواهد بود.

 

یورو و نفت

همانگونه که اشاره شد بدون شک تمام کشورهای جهان در دوران پس از حاکم‎شدن نظــــــام "برتون-وودز" از تسلط دلار بر اقتصاد جهانی به گونه‎ای در فشار و در رنج بوده‎اند در این میان طبعاً جامعه اروپا و ژاپن با بیشترین مشکل مواجه بوده‎اند چرا که این کشورها، توسعه یافته و دارای اقتصاد‎هائی قوی بوده‎ و از بسیاری جهات و خصوصاً از نظر فن‎آوری چیزی از ایالات متحده آمریکا کم نداشته‎اند، اما ابعاد اقتصاد آمریکا در کنار تسلط دلار از جمله مهمترین عواملی بوده است که ایشان را به عنوان قدرتهای اقتصادی دسته دوم نگهداشته است.

بنابراین کشورهای اروپائی از انگیزه کافی برای مقابله با سلطه جهانی دلار برخوردارند و این مقابله از دیرباز صرفاً یا تلویحاً در استراتژیهای ملی این کشورها گنجانده شده است. ادغام اقتصادی 11 کشور اروپائی که نقطه عطف آن در وحدت پولی اروپا و تحقق "یورو" تبلور یافته است مسئله برتری ابعاد را حل نموده است، چنانچه آمار و ارقام مربوط به سرزمین یورو را با آمار و ارقام مربوط به اقتصاد آمریکا مقایسه نمائیم ملاحظه خواهیم نمود که سرزمین اولیه یورو (با 11 کشور) از نظر شاخص‎های مختلفی مانند جمعیت، تولید ناخالص داخلی، سهم در تجارت جهانی، بهره‎وری و … توان رقابت با آمریکا را داراست و این در صورتیستکه هیچیک از کشورهای عضو اتحادیه اقتصادی و پولی اروپا بطور منفرد و مجزا از چنین توانی برخوردار نبودند، اگر سرزمین نهایی یورو را مورد توجه قرار دهیم ابعاد و اهمیت موضوع از این نیز فراتر خواهد رفت بنابراین چنانچه دوران سلطه دلار در اقتصاد جهانی پایان یافته و "یورو" بتواند تدریجاً نقش و جایگاه مناسب را بدست آورد، دوران سیطره آمریکا بر اقتصاد جهانی نیز پایان خواهد پذیرفت. نکته جالب توجه اینستکه گسترش سرزمین یورو به وضعیت نهایی خود و پیوستن سایر اعضاء جامعه اروپا به اتحادیه اقتصادی و پولی نیز به نوبه خود تا حد زیادی بستگی به میزان توفیق یورو خواهد داشت.

اما آنچه که ذکر شد تنها بیان آمال و آرزوهای جامعه اروپاست که تحقق آن نیازمند فرصت طولانی و مستلزم توان این جامعه در شناخت به موقع و غلبه بر مشکلات و فرصت‎طلبی و استفاده به هنگام از فرصت‎های تاریخی است.

"یورو" تنها زمانی خواهد توانست به سلطه دلار پایان دهد که در مبنای قیمت‎گذاری کالاها حضور و نقش پیدا کند و این خود مستلزم تقویت مستمر یورو و تضعیف مستمر دلار است و در این میان عنصر نفت می‎تواند از اهمیت زیادی برخوردار باشد. نفت کالایی است که بطور مستمر، همه روزه و در احجام قابل توجه مبادله می‎شود و چنانچه فی‎المثل کشورهای صادرکننده نفت عضو اوپک نفت خود را در مقابل "یورو" معامله کنند و ذخائر ارزی خود را بصورت "یورو" نگهداری نمایند طبعاً تاثیر قابل توجهی بر ایجاد تقاضا برای "یورو" و کاهش تقاضا برای دلار خواهند داشت و موجب تقویت یورو و تضعیف دلار خواهند شد.

 

صادرکنندگان نفت و اتحادیه اقتصادی و پولی اروپا

همانطور که اشاره شد تصمیم کشورهای صادرکننده نفت در بکارگیری یورو در مبادلات نفتی، می‎تواند نقش بسزائی را در مسیر تقویت یورو و تضعیف دلار و رساندن جامعه اروپا به اهداف غائی خود، ایفا نماید اما در این میان کشورهای صادرکننده نفت با یک پارادوکس اساسی روبرو هستند. پارادوکس مذکور به این صورت است که: هرچند کشورهای صادرکننده نفت (مانند سایر کشورهای جهان) در بلندمدت از اضمحلال سیطره دلار بر اقتصاد جهانی منتفع می‎گردند اما در کوتاه‎مدت و میان‎مدت و تا زمانیکه نفت‎خام بر مبنای دلار قیمت‎گذاری می‎شود تضعیف دلار به زیان این کشورها تمام خواهد شد و تضعیف دلار در مقابل سایر ارزها و خصوصاً در مقابل ین و یورو قدرت خرید کشورهای صادرکننده نفت را در ژاپن و اروپا کاهش خواهد داد. به عبارت دیگر اگرچه حمایت از یورو در بلندمدت به نفع کشورهای صادرکننده نفت است و این کشورها نیز از ناحیه سیطره دلار (خصوصاً در دورانهایی که ارزش دلار در مسیر نزولی بوده است) آسیب‎های فراوانی دیده‎اند اما در کوتاه‎مدت مسئله متفاوت است و تضعیف دلار به معنای تضعیف قدرت خرید این کشورها در بلوک‎های غیردلاری خواهد بود. بنابراین اگر اتحادیه اقتصادی و پولی اروپا انتظار دارد که کشورهای صادرکننده نفت (عضو یا غیرعضو اوپک) در جهت حمایت بلندمدت از "یورو"، این ارز را در معاملات خود بکار گیرند باید آمادگی داشته باشد که به نوعی زیان صادرکنندگان نفت را جبران کرده و سوبسید لازم را به این کشورها پرداخت نماید. البته همانطور که قبلاً نیز اشاره شد هر زمان که یورو در مبنای قیمت‎گذاری نفت‎خام نقش پیدا کند پارادوکس مزبور برطرف گردیده و نیز نیازی به چنین سوبسیدی وجود نخواهد داشت.

موضوعات فوق‎الذکر می‎تواند مبنای یک گفتگوی جدی میان سازمان اوپک و اتحادیه اروپا قرار گیرد که البته کشورهای صادرکننده نفت غیرعضو اوپک نیز می‎توانند در این مذاکرات اوپک را همراهی و یاری نمایند.

البته کشورهای صادرکننده نفت باید توجه داشته باشند که حتی در بلندمدت متکی‎کردن مبنای قیمت‎گذاری نفت‎خام به "یورو" همان قدر غلط خواهد بود که تا امروز متکی‎بودن آن به دلار مشکل‎ساز و غلط بوده است، بلکه قیمت‎گذاری نفت‎خام باید بر مبنای سبدی از سه ارز عمده جهانی یعنی یورو، دلار و ین صورت پذیرد که از ثبات نسبی بیشتری برخوردار بوده و از نوسانات انفرادی هر یک از این ارزها مصون باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۷۹ ، ۱۹:۴۰
سید غلامحسین حسن‌تاش

منابع نفت خاورمیانه و دریای خزر و بازارهای جهانی انرژی

 

پنجمین کنفرانس بین المللی مؤسسه مطالعات بین المللی انرژی تحت‏ عنوان فوق الذکر در شرایطی برگزار می‏گردد که بازار جهانی نفت با شرایط ویژه و کم‏سابقه‏ای روبروست مهمترین عناصر این شرایط ویژه را می‏توان‏ به صورت زیر فهرست نمود: 1-علیرغم چندین مرحله افزایش تولید نفت توسط سازمان اوپک‏ هنوز قیمتهای جهانی نفت در سطوح نسبتا بالایی قرار داشته و هنوز گرایش به افزایش بیشتر دارد،این در حالیست که آمار و ارقام حاکی از فزونی عرضه بر تقاضا و تداوم ذخیره‏سازی است.

2-هرچند همانطور که اشاره شد در حال حاضر عرضه فزونتر از تقاضا بوده و بازار در حال ذخیره‏سازی است اما در صورت تداوم روند رشد فعلی اقتصاد جهانی بازار جهانی نفت طی چند سال آینده با نگرانی‏های زیادی مواجه خواهد بود،چرا که در حال حاضر از طرفی‏ تولید غیراوپک به بالاترین حد خود رسیده است و از طرف دیگر در درون اوپک نیز ظرفیت مازاد تولید قابل‏توجهی وجود ندارد،اکثر قریب‏ به اتفاق اعضاء اوپک در شرایط جاری حداکثر ظرفیت تولید نفت خود را به کار گرفته‏اند و تنها در دو کشور عربستان سعودی و امارات متحده‏ عربی ظرفیت اضافی بسیار محدودی وجود دارد.فقدان ظرفیت‏های مازاد تولید بازار جهانی نفت را در شرایط آسیب‏پذیری قرار داده است قطع نفت‏ هریک از تولیدکنندگان جهان و خصوصا منطقه خاورمیانه به سادگی قابل‏ جبران نخواهد بود و این واقعیت حوزه عمل سیاسی و نظامی آمریکا خصوصا در منطقه خاورمیانه را شدیدا محدود می‏نماید،در چنین‏ شرایطی قرار دادن همه تخم‏مرغ‏ها در یک سبد خاص نیز منطقی نخواهد بود و آسیب‏پذیری را تشدید می‏کند.

3-بازار جهانی با محدودیت ظرفیت‏های پالایشی خصوصا در رابطه‏ با فرآورده‏های میان تقطیر مواجه است،پالایشگاه‏ها قادر به تأمین کافی‏ سوختهای مرغوب با استانداردهای قابل قبول نیستند،استانداردهای‏ زیست‏محیطی نیز این مسئله را تشدید نموده است در چنین شرایطی در واقع قیمت‏های فرآورده‏های نفتی،قیمت‏های نفت خام را به سمت بالا می‏کشانند و این مشکل با تولید فزونتر نفت خام قابل رفع نخواهد بود.

4-وابستگی بیش‏ازپیش ایالات متحده به نفت خام وارداتی و محدودیتهای لجستیک این کشور برای نقل‏وانتقال به هنگام نفت خام‏ وارداتی در کنار محدودیت‏های ظرفیت‏های پالایشی این کشور نیز از دلایل افزایش قیمت نفت خام و فرآورده‏های نفتی است.

پس از بررسی عناصر فوق الذکر خوبست به بررسی و تحلیل این‏ موضوع بپردازیم که چه عواملی بازار جهانی نفت را با چنین وضعیتی‏ روبرو کرده است.

به نظر نگارنده وضعیت جاری بازار جهانی نفت و مشکلات اساسی که پیش روی آن قرار دارد پیش از هرچیز و بیش از هرچیز ناشی از استراتژیها و سیاستهای اشتباه ایالات متحده است.

بعد از شوک اول نفتی در سال 1973(صرفنظر از اینکه دلایل واقعی‏ وقوع این شرکت چه بود)و خصوصا با تشکیل آژانس بین المللی انرژی و با وجود مکانیزم تصمیم‏گیری که در این آژانس وجود دارد آمریکایی‏ها نبض سیاستگذاری انرژی و نفت کشورهای OECD را در دست گرفتند و کشورهای اروپای غربی و ژاپن نیز منفعلانه مقوله امنیت انرژی خود را به‏ آمریکا واگذاشتند و این در شرایطی بود که آمریکایی‏های که خود به دلیل‏ دارا بودن منابع انرژی(در داخل کشور و در نزدیک مرزهای خود)از آسیب‏پذیری نسبتا کمتری برخوردار بودند،بدون توجه به منافع سایر اعضاء آژانس،با گروه زدن مسئله نفت با استراتژیها و توسعه‏طلبی‏های‏ سیاسی و نظامی خود،عملا امنیت عرضه نفت اروپا و ژاپن را دستخوش‏ تمایلات خود نمود.اگر امروز یک بار دیگر به مفاد سخنرانی هنری‏ کیسینجر وزیر خارجه وقت آمریکا در اجلاس انرژی واشنگتن که در فوریه 1974 تشکیل شد و مبدأ تشکیل آژانس بین المللی انرژی گردید نظری بیافکنیم،عناصر اصلی سیاستهایی که طی 25 سال گذشته توسط آژانس مذکور پی‏گیری گردیده است را خواهیم یافت و می‏توان با در دست داشتن یک تجربه طولانی به ارزیابی میزان موفقیت و کارایی این‏ سیاستهای پرداخت.مسلما در اینجا مجال پرداختن به همراه موارد نیست و لذا به بررسی آثار و تبعات بعضی از مهمترین سیاستهای آمریکا بسنده‏ می‏کنیم:

1-سیاست آمریکا در جهت کاهش وابستگی به نفت منطقه‏ خلیج فارس بوده است این سیاست با توسعه‏طلبی و آتش‏افروزی آمریکا در منطقه خلیج فارس همراه گردیده است.طی دهه‏های گذشته آمریکایی‏ها و عوامل ایشان با دخالت در تشنجات منطقه و تحریک این‏ تشنجات در جهت تشدید آن حرکت کرده‏اند این سیاست‏ها از سویی مانع‏ سرمایه‏گذاری‏های لازم و به موقع در جهت توسعه ظرفیت‏های تولید منطقه و از سوی دیگر اصولا موجب تخریب بخش قابل‏توجهی از این‏ ظرفیت‏ها گردیده است.وضعیت موجود و کلیه پیش‏بینی‏هایی که راجع‏ به دو دهه آینده وجود دارد نشان می‏دهد که سیاستهای آمریکا غیر دوراندیشانه و کوته‏نظرانه بوده است چرا که وابستگی جهان به نفت‏ خلیج فارس دائما در حال افزایش است اما امروزه دشواریهای زیادی در منطقه برای پاسخگویی به تقاضا آینده جهان وجود دارد.

2-پایین نگهداشتن قیمت‏های واقعی نفت در یک دوره طولانی‏ (بیش از پانزده سال)همراه با بی‏ثباتی قیمت‏ها در کنار به وجود آمدن‏ بازارهای جذاب‏تر برای جلب سرمایه‏ها موجب عدم سرمایه‏گذاری لازم‏ و به موقع در بخش‏های مختلف صنعت جهانی نفت و در نتیجه‏ فرسودگی این صنعت گردیده است،هم اینکه نیز اگرچه در طی یکسال و نیم گذشته قیمت‏ها در حدود نسبتا قابل قبولی قرار داشته است اما برخوردهای غیرمنطقی و ایجاد جو روانی منفی در کنار ارایه گزارشات و آمارهای ضد و نقیض امکان تصمیم‏گیری قاطع در زمینه‏  سرمایه‏گذاری‏های اساسی را از دست‏اندرکاران صنعت جهانی نفت سلب‏ نموده است.

3-مخالفتهای مستمر آمریکا با انجام گفتگوهای جدی میان‏ کشورهای تولیدکننده و مصرف‏کننده نفت خصوصا در زمینه قیمت‏گذاری‏ نفت خام،موجب شده است که تصمیمات هماهنگ و منطقی در جهت‏ تداوم بلندمدت عرضه کافی نفت در سطح بین المللی اتخاذ نگردیده و امری که نیازمند همکاری و هماهنگی است در مسیر رقابت بیهوده و مخرب قرار گیرد.

4-تحریم‏های نفتی آمریکا بر علیه برخی از کشورهای دارای منابع‏ انرژی در کنار ایجاد محدودیت بر علیه برخی دیگر از این کشورها که‏ همگی بر مبنای اهداف توسعه‏طلبی سیاسی بوده است مانع به فعلیت‏ درآمدن توانایی‏های بالقوه این کشورها در تأمین انرژی مورد نیاز جهان‏ شده است.

5-و بالاخره استراتژی‏های توسعه‏طلبانه آمریکا در آسیای میانه که بر محور منابع انرژی این منطقه استوار گردیده است عملا امکان بهره‏برداری‏ بهینه از منابع هرچند محدود این منطقه را سد نموده است،چرا که‏ آمریکایی‏ها برای انتقال نفت و گاز محدود این منطقه به بازارهای جهانی‏ مسیرهایی را دیکته می‏کنند که کاملا فاقد توجیه اقتصادی است، آمریکایی‏ها سالهاست از طریق کارشکنی در زمینه امکان استفاده از سایر مسیرها،کوشیده‏اند که مسیرهای مورد نظر خود را به کرسی بنشانند همچنین یکی از اهداف آمریکایی‏ها از تحریم نفتی کشورهای نفت‏خیز آن‏ بوده است که سایر فرصت‏های سرمایه‏گذاری را برای شرکتهای نفتی‏ محدود نمایند تا سرمایه‏ها جذب منطقه آسیای میانه گردد اما امروز ناکارایی این سیاستها و آثار و تبعات منفی آن بر همه آشکار گردیده است‏ اما دستگاه سیاست‏گذاری غیرمنعطف آمریکا هنوز حاضر به پذیرش‏ شکست و تغییر مواضع خود نیست.البته اکثریت قریب به اتفاق‏ شرکتهای نفتی آمریکا و خصوصا شرکتهای بزرگ نفتی متوجه شکست‏ سیاست خارجی آمریکا هستند و در مقابل آن صف‏بندی نموده‏اند.

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‏شود که حل اساسی و ریشه‏ای‏ مشکلات بازار جهانی نفت و برقراری اصولی و قابل‏اعتماد امنیت عرضه‏ نفت به جهان مصرف‏کننده مستلزم تجدیدنظر اساسی در سیاستهای‏ آژانس بین المللی انرژی است.کشورهای اروپای غربی در کنار دولت ژاپن‏ با همراهی شرکتهای بزرگ نفتی باید حداکثر تلاش خود را در جهت‏ مجاب کردن دولت آمریکا به ناکارآمدی سیاست‏های گذشته این دولت و آژانس بنمایند و در صورتی که در این ربطه توفیق لازم را حاصل ننمودند مشی خود را از دولت آمریکا جدا نموده و استراتژیهای مستقلی را تدوین‏ نموده و در پیش گیرند.بدون شک در این میان انجام گفتگوهای جامع‏ میان این کشورها و کشورهای صاحب ذخایر و تولیدکننده نفت خام از جایگاه و اهمیت ویژه‏ای برخوردار است و برای این منظور باید از هر فرصتی استفاده نمود.پنجمین کنفرانس مؤسسه مطالعات بین المللی‏ انرژی که انجمن اقتصاد انرژی نیز در برگزاری آن همکاری دارد فرصت‏ مغتنمی برای بررسی تجربیات نامطلوب گذشته و ارایه چشم‏اندازهای‏ روشن‏تر برای آینده است.حضور فعال و سگترده شرکتهای بزرگ نفتی و کارشناسان مستقل در این کنفرانس و در کشوری که ذخایر عظیم نفت و گاز را در خود جا داده است و از پتانسیل عظیمی برای تأمین بخش قابل‏ توجهی از تقاضای جهانی انرژی برخوردار بوده و همچنین از نقش کلیدی‏ و تعیین‏کننده در انتقال منابع انرژی منطقه آسیای میانه به بازارهای جهانی‏ برخوردار است اهمیت چنین فرصتی را دوچندان می‏کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۷۹ ، ۱۹:۳۹
سید غلامحسین حسن‌تاش